خانه » همه » مذهبی » نهضت کربلا؛ ماندگاري و گسترش دائمي(2)

نهضت کربلا؛ ماندگاري و گسترش دائمي(2)

نهضت کربلا؛ ماندگاري و گسترش دائمي(2)

نهضت امام عليه السلام يک نهضت ابتر و نامشخص نيست؛ نهضتي است برخوردار از مبدأ معين و مشخص و پررنگ و نيز برخوردار از عاقبت و نهايت انديشي مطمئن و مؤثر به نام معاد و بهشت و جهنم؛ در واقع جهان، يعني حضرت و در نوع خود کامل است.

8998e9f3 a3a1 4372 b121 db2415ff45ad - نهضت کربلا؛ ماندگاري و گسترش دائمي(2)

sa3540 - نهضت کربلا؛ ماندگاري و گسترش دائمي(2)
نهضت کربلا؛ ماندگاري و گسترش دائمي(2)

 

نويسنده: عبدالحميد عارفيان*

 

2-1. اعتقاد به معاد و غايت مداري
 

نهضت امام عليه السلام يک نهضت ابتر و نامشخص نيست؛ نهضتي است برخوردار از مبدأ معين و مشخص و پررنگ و نيز برخوردار از عاقبت و نهايت انديشي مطمئن و مؤثر به نام معاد و بهشت و جهنم؛ در واقع جهان، يعني حضرت و در نوع خود کامل است.
در واقع توجه به معاد و آخرت در ژرفاي جان آنان خانه کرده و در حرکات و سخنان شان موج مي زند و در جهت تسکين و تحمل مصيبت ها بهترين کمک هاست. حضرت خطاب به خواهرش شمس طالعه، زينب کبري فرمود:« خواهرم! خدا را در نظر داشته باش. بدان که همه ي زمينيان مي ميرند. آسمانيان هم نمي مانند؛ هرچيزي جز خدا که آفريدگار هستي است، از بين رفتني است. خداوند همگان را دوباره برمي انگيزد».(1)
سخن از رجوع به محضر ربوبي، لحظه اي در جان و زبان سيدالشهداء و يارانش قطع نمي شود. به فراواني مي فرمود: انا لله و انا اليه راجعون.
در پاسخ به فرزند رشيدش، شبه پيامبر(ص)، علي اکبر عليه السلام که سؤال فرمود:« آيا ما بر حق نيستيم؟ گفت: بله! سوگند به آن که رجوع بندگان به سوي اوست…»؛ سپس اين فرزند دلبند فرمود:« حال که چنين است، ما از مرگ پروايي نداريم»؛(2) بنابراين ملاحظه مي شود که سوگند امام عليه السلام به خدا است که غايت را در آن مطرح کرده است.
از سوي ديگر برخورداري از دين حق و کامل، بدون غايت و معاد قابل طرح نيست. اصلاً اين حق مقبول( دين کامل) که سر و پا و دست برايش مي دهيم، بدون آخرت بيهوده است.
دل باختن و شتاب و سبقت به سوي شهادت، به دليل اعتقاد به جايگاه ابدي معاد، در مبارزه آنان به چشم مي خورد. عمروبن خالد ازدي هنگام رفتن به ميدان جنگ مي گفت:« اي جان! امروز به سوي خداي رحمان و روح و ريحان مي روي و آنچه در لوح تقدير از پاداش هاي الهي نوشته شده در مي يابي؛ پس بي تابي مکن که هر زنده اي مردني است.»(3)
آنان شهادت در راه حسين عليه السلام را عين بهشت و فوز و رهايي از آتش دوزخ مي دانستند. منشور قيام حسيني برخوردار از مبدأ و معاد است. در وصيت نامه به برادرش محمد حنفيه فرمود:
حسين شهادت مي دهد که خدا يکتا و بي شريک است و محمد بنده و فرستاده اوست که حق را از سوي حق آورده است و گواهي مي دهد که بهشت و جهنم حق است و قيامت به حتم خواهد آمد و شکي در آن نيست و خداوند همه ي خفتگان در گور را برخواهد انگيخت…(4)
براي عمل به تکليف و دوري از دنياطلبي و دل نهادگي به جلوه هاي دنيوي، در شب عاشورا که فردايش نياز به گذر از تاريک خانه دنياست، به اصحابش که قريب به اتفاق آنان همسر و فرزند و خانه و کاشانه داشتند، فرمود:« بدانيد که شيريني و تلخي دنيا خواب است و « بيداري» در آخرت است. رستگار کسي است که به فلاح آخرت برسد و بدبخت کسي است که به شقاوت آخرت گرفتار آيد».(5)
سخن از نعمت هاي بهشتي و معانقه با حوريان معنوي و ثواب و اجر اخروي، چاشني حرکت و پويش و عامل تحمل سختي ها بود.
امام عليه السلام خطاب به دردانه اش علي اکبر عليه السلام فرمود:« به زودي جدت رسول خدا را ديدار خواهي کرد و از دست او سيراب خواهي شد و شربتي گوارا خواهي نوشيد که پس از آن تشنگي نخواهد بود».(6)
« و آن هنگام که سر نازنين جوانش را بر دامن نهاد و خون از چهره ملکوتي اش پاک کرد، او را نويد به راحت شدن از رنج و اندوه دنيا و به روح و ريحان بهشتي رسيدن، داد».(7)
طرح آتش جهنم براي دشمن از ديگر نشانه هاست که آنان معاد را به معناي حقيقي و عملي قبول نداشتند. حضرتش عليه السلام هنگامه شهادت باب الحوائج، قمر بني هاشم، حضرت ابوالفضل عليه السلام خطاب کرد:« به زودي با شعله هاي برافروخته آتش ملاقات خواهيد کرد».(8)
همچنين خطاب به ابن سعد خبيث فرمودند:« آيا از پروردگارت که بازگشت تو به سوي اوست، نمي ترسي؟! آيا با من مي جنگي؟ آيا نمي داني من فرزند کيستم؟»(9)
دنياي غرب ساليان متمادي نيازمند به معنويت است و امروزه اين نياز به يک بحران جهاني و بين المللي تبديل شده است. اگر در سال 2003 ميلادي بيشترين کتاب پرفروش در غرب مثنوي معنوي مولاناست، بي علت نيست؛ چرا که مثنوي معنوي مولانا سراسر سخن از يک مبدأ محکم و مستحکم و يک غايت ابدي مي راند و معنويت به اين معناست که انسان معناگرا و برخوردار از حيات، باور و اعتقاد به مبدأيي حکيم و عليم و قدرتمند دارد و اينکه زندگي داراي غايت و هدفي بالاتر از زندگي مادي، حيواني و ماشيني مدرن است.
نهضت کربلا با چاشني فوق العاده معنوي به معناي واقعي خود مي تواند اين خلأ جهان غرب را پر کند و بحران را از بين ببرد.

3-1. احياي رسالت و دين پيامبر(ص)
 

نهضت اباعبدالله چيزي جز احياي سنت پيامبر(ص) و مبارزه با بدعت ها و اسلام وارونه ي اموي و اموي صفتان نيست.
دين مي تواند با داشتن ظاهر و اسم دين، منحرف و واژگون گردد. امام عليه السلام و يارانش در گفتار و سخن از دين راستين پيامبر (ص) حرف مي زنند؛ ضمن آنکه خطرناکترين دشمن دين آن گاه است که به اسم دين عليه دين اصيل اقدام شود و از دين جز اسم و اقرار زباني و ظاهري چيزي نماند.
حضرت عليه السلام کرامت و بزرگي خود و خاندان و اصحاب و نهضتش را پيوند ميان آنها و نبوت پيامبر(ص) مي داند. نزديک شب عاشورا امام عليه السلام خطاب به اصحابش فرمودند:« خدايا تو را حمد مي کنيم بر اينکه ما را به نبوت گرامي داشتي و به ما قرآن تعليم فرمودي و ما را در دين دانا قرار دادي…».(10)
نهضت امام حسين عليه السلام يک قيام دين مدار و رسالت پذير و اصالت خواه بود و درواقع امام حسين عليه السلام وارث تمام انبياء است و ريختن خونش جهت آبياري و حفظ دين خدا بود.
او خلافت و حکومت يزيد را مساوي با محو دين و اسلام مي دانست و بيعت با او را به معناي امضا و تأييد نابودي دين توسط يزيد و يزيديان مي دانست.
حمايت از دين و آن هم به گونه اي هميشگي و دائمي، سرلوحه ي سخنان پرچمدارش، وجود مقدس و ملکوتي عباس بن علي عليه السلام مي باشد. آن گاه که مي فرمايد:« به خدا قسم اگر دست راستم را قطع کنيد، به حتم من به گونه اي دائمي از دينم حمايت مي کنم.»(11)

4-1. توجه به اصل امامت و ولايت
 

فلسفه سياسي اسلام براي مديريت جامعه، بر مبناي دين کامل و در قالب امامت تحقق مي يابد که پس از پيامبر(ص) اين اصل منحرف گرديد؛ در حقيقت معاويه و يزيد به ناحق اين اصل را به دست فراموشي سپردند و به دنبال موروثي کردن خلافت خود و درواقع استوارسازي پادشاهي و ديکتاتوري مستبدانه خود و جانشينان خود بودند.
انسان حق خواهي، مي خواهد جايگاه امامت و ولايت راستين را گوشزد کند و بر سر حکومت ظلم و ستم يزيد و معاويه فرياد کشد و تا جايي پيش رود که حتي جانش را در اين راه فدا نمايد.
درواقع امامت و ولايت همان دين و پذيرش آن، همان پذيرش دين خاتم است. سيدالشهداء در نامه به اهل کوفه مي نويسد:« به جانم سوگند، هدفم، جز آنکه به کتاب خدا حکومت و داوري کند و قيام بر قسط و عدل نمايد و به دين حق گردن نهد و خود را وقف راه خدا کرده باشد، نيست.»(12)
عباس عليه السلام در اشعاري هنگام قطع دستان خود، دين را جداي از امامت معصوم عليه السلام که يه يقين راستگوست، نمي داند. او مي فرمايد:« به خدا قسم اگر دست راستم را قطع نماييد، به حتم پيوسته از دين و از امام عليه السلام که به يقين راستگو و از نسل پيامبر است، حمايت مي کنم.»(13)
امام عليه السلام خود را منطبق با ولايت و امامت الهي معرفي مي کند و از اين راه، دشمن مقابل خود را خلع سلاح مي کند و حکومت و خلافتش را باطل و طاغوت و نامشروع مي داند:« اي مردم! اگر تقواي خدا پيشه کنيد و حق را براي صاحبش بنشانيد. خدا از شما بيشتر راضي خواهد بود. ما دودمان پيامبريم و به عهد، داراي اين امر( حکومت) و ولايت بر شما هستيم و از ديگراني که به ناحق مدعي آنند و در ميان شما به ستم و تجاوز حکومت مي کنند، سزاوارتريم».(14)
افشاي يزيد به عنوان فردي سگ باز و کبوترباز و ميمون باز و نوازندگي و عياشي و فسق و فجور، در واقع طرح عدم صلاحيت و ناشايست بودن او براي خلافت جهان اسلام مي باشد.
حضرت عليه السلام، معاويه را نيز براي پست خلافت مسلمين ناشايست مي دانست:
اي معاويه برايم نوشته اي که مردم را به فتنه بيندازم. من فتنه اي بالاتر از زمامداري تو بر مردم نمي شناسم و اگر اهل مبارزه باشم، جهاد با تو را برترين کار مي دانم و اگر با تو نجنگيده ام، از خدا آمرزش مي خواهم.(15)
سخن از شايستگي زمامدار و امام و پيشوا در منطق عاشورا بسيار مهم و اساسي است و اين است که اين نهضت را يک سر و گردن از ديگر قيام ها بالاتر مي برد؛ چرا که اصل برتري و مزيت اخلاقي و علمي صاحب ولايت و خلافت بر مسلمانان يک اصل عقلاني و مقبول مي باشد و تمام جهانيان آن را پسنديده و مورد قبول قرار مي دهند. اين است که اين نهضت را در بعدي جهاني و فراديني مطرح کرده است.

پي نوشت ها :
 

* مدرس حوزه علميه امام خميني (ره)
1. موسوعة کلمات الامام الحسين؛ ص 404-405.
2. الکامل في التاريخ؛ ج 3، ص 282.
3. مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 101.
4. بحارالانوار؛ ج 44، ص 329.
5. موسوعة کلمات الامام الحسين؛ ص 398.
6. لهوف؛ ص 45.
7. موسوعة کلمات الامام الحسين؛ ص 463.
8. بحارالانوار؛ ج 44، ص 41.
9. همان؛ ص 488.
10. همان؛ ج44، ص 488.
11. در کربلا چه گذشت؛ ص 421.
12. ارشاد مفيد؛ ج 2، ص 35.
13. در کربلا چه گذشت؛ ص 421.
14. بحارالانوار؛ ج 44، ص 377.
15. الغدير؛ ج 10، ص 160.
 

منبع: نشريه كنگره امام حسين عليه السلام و مقاومت ج 3

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد