نوآوری و نظرات جدید قرآنی در گفت و گو با آیت الله معرفت (2)
بینات:
جناب آقای معرفت، ظاهراً حضرت عالی دربارهی نسخ هم به نقطه نظرات جدیدی رسیدید. لطفاً در این باره توضیحاتی بفرمایید.
استاد:
مسأله نسخ از بدو نزول قرآن تاکنون مطرح بوده، اما در زمان معاصر، دستاویزی شده است برای حمله به این کتاب عزیز؛ لذا جامعهی اسلامی و دانشمندان جهان اسلام و سنگرداران دفاع از حریم قرآن که من به همه آنها خوشبین هستم، روی این مسأله تجدیدنظر کنند تا هیچ گونه سستی و تساهلی در حرفهای گذشته برای رخنه و زیر سؤال بردن قرآن، باقی نماند.
یکی از شبهاتی که امروز به نسخ وارد میکنند، این است که آیات منسوخ پس از جعل حکم و نسخ آن، امروزه چه کارایی دارد؟ اشکال مهمتر این که از کجا معلوم میشود کدام آیه ناسخ و کدام آیه منسوخ است؟ چه کسی میتواند این مطلب را تشخیص بدهد؟ چه بسا آیهای که من تصور میکنم منسوخ باشد، نسخ نشده است! پس از بروز این مشکلات، دانشمندان مصری کتابهای قطوری نوشتند و شیوهی آقای خویی- رحمة الله علیه- را پیش گرفتند که اساساً منکر نسخ در قرآن هستند.
بنده همان وقت که در نجف بودم، رسالهی نسخ را نوشتم و معتقد بودم دایرهی نسخ به این وسعتی که بعضی میگویند، نیست. بعضی تعداد آیات منسوخ را تا 260 آیه میدانند. ما میگفتیم آیات منسوخ با مکرراتش بیش از 20 آیه نمیشود. در جلد اوّل التمهید هم همین مقدار چاپ شد.
اما استاد ما آقای خویی به کلی منکر نسخ بود و حتی آیهای که ما برای نقص مطلب عرض میکردیم، ایشان نپذیرفت. البته ما آن موقع قانع نشدیم، ولی به مرور زمان فهمیدیم که حق با استاد بوده است.
بینات:
پس منظور از ناسخ و منسوخ در روایات چیست؟
استاد:
این که در روایات از ناسخ و منسوخ سخن به میان آمده، منظور تخصیص و تقیید است که فقیه باید آیات و مطلقات را به آنها اخذ کند، نه آنکه آیهای کارایی خود را از دست داده باشد. مثل آیهی: وَالْمُطَلَّقَاتُ یَتَرَبَّصْنَ بِأَنفُسِهِنَّ ثَلاَثَةَ قُرُوَءٍ، که مطلق است، اما به رجعیات اختصاص دارد. لذا شما یک آیه مثال بزنید که بیفایده و بیاثر باشد.
ما وقتی با استاد بحث میکردیم، آیهی وَالَّذِینَ یُتَوَفَّوْنَ مِنكُمْ وَیَذَرُونَ أَزْوَاجًا وَصِیَّةً لِّأَزْوَاجِهِم مَّتَاعًا إِلَى الْحَوْلِ غَیْرَ إِخْرَاجٍ (2) را میخواندیم که اجماع فقها کمک کرده است تا با دستهای از آیات، نسخ شود. یعنی دلیل محکمی وجود ندارد که آیهای را نسخ کرده باشد. فقها میگویند این آیه دربارهی زنهایی است که شوهرشان فوت میکنند. زمان جاهلیت، عدهی وفات، یک سال بوده که امروز به نام حداد 5، شناخته میشود. یعنی زن شوهر مرده یک سال از زیورآلات استفاده نمیکرد و مجالس عروسی نمیرفت. هنوز هم این کار بین عرب مرسوم است. فقها میگفتند این آیه اشاره به حداد جاهلیت بوده و بعد با آیهی و لهن الربع (3) نسخ شده که مقدار میراث و زمان عده را اربعة اشهر و عشر (4) مشخص کرده است. آقای خویی میفرمود: آیات عده و ارث با این آیه منافاتی ندارد، چون شرط نسخ آن است که بین ناسخ و منسوخ، تهافت باشد. اصلاً علت این که آقای خویی مخالف نسخ بود، این است که خود قرآن اختلاف بین آیات را نفی میکند، آن وقت شما میخواهید از اختلاف به نسخ پی ببرید! من عرض کردم آن دو روایتی که در تفسیر عیاشی است و آیه را مربوط به حداد میداند چه گونه است؟ آقای خویی فرمود: سند ندارد. البته تفسیر عیاشی، تفسیر خوبی است. گفتم اجماع فقها را چه میگویید که در طول تاریخ فقه، کسی دو حق برای زن قائل نیست؟ ایشان فرمود: من قائل میشوم و میگویم مستحب است یک زن شوهر مرده را تا یک سال از خانه بیرون نکنند و این با پرداخت ارث منافاتی ندارد.
ایشان شاهد هم میآورد به این که اگر آیه به حداد و عده مربوط میشد، نمیفرمود: اگر خارج شدند. پس این یک تکلیف ارفاقی بوده است نه الزامی. بعدها که ما روی این آیه فکر کردیم، دیدیم آیه مربوط به اشخاصی است که در سنین بالا ازدواج مجدد میکنند و معمولاً از این زنها اولاد ندارند، چرا که اگر اولاد داشته باشند، کسی آنها را از خانه اخراج نمیکند. این آیه توصیه میکند که این زنها را از خانه اخراج نکنید. مگر آنکه خودشان بروند. بنابراین مفهوم آیه خیلی ساده و سهل شد و فهمیدیم حق با استادمان بوده است.
بینات:
نظر شما درباره آیه نجوی چیست؟
استاد:
آقای خویی این آیه را به عنوان نسخ ظاهری میپذیرفت، نه نسخ اصطلاحی. یعنی حکم اولی به ظاهر اطلاق، تداوم داشت، اما آیهی ناسخ بنا بر تأخیر بیان الی وقت الحاجة اعلام میکند که این حکم تا این زمان کارایی داشت. اما آیهی نجوا حکومتی است یا شرعی؟ حکم حکومتی برای شرایط خاص، شخص خاص و زمان خاص، تشریع میشود و قانون شریعت نیست که تغییر نکند. سیدقطب در این جا حرف خوبی دارد و آن این که آیهی نجوی میخواسته صحنهای ایجاد کند برای القای یک پیام و وقتی این پیام رسانده شد، پرده برچیده میشود. عربهای آن زمان به خاطر اخلاق خوب پیامبر، قبل از بعثت با ایشان مثل یک انسان معمولی تحدّث داشتند و میخواستند زمان زعامت ایشان در مدینه هم این روش را ادامه دهند. اما با توجه به مسئولیت سنگین پیامبر، دیگر امکان ندارد آحاد مردم به صورت انفرادی با پیامبر به صحبت بنشینند. این آیه نازل شد و با این پیام، صحنهای ایجاد کرد که عربها آن را گرفتند و مزاحم نشدند؛ نه آنکه از دادن صدقه بخل کنند. حکم این آیه حکومتی بود و به شرایط خاصی مرتبط میشد. پس ربطی به ناسخ و منسوخ ندارد و پیام آیه همچنان جاوید است. فرض کنید ما با رهبر انقلاب سابقه دوستی داشتیم، حالا اگر هر دقیقه بخواهیم وقتشان را بگیریم، صحیح نیست.
بینات:
در این آیه پرداخت صدقه واجب و بعد وجوب برداشته شده است؛ آیا این نسخ نیست؟
استاد:
این صدقه، کنایه است. پیام آیه این است که نباید برای امور ساده مزاحم پیامبر شد. عربها این پیام را گرفتند و مؤدب به آداب الهی شدند. و دیگر لازم نیست برای حرفهای مهم و ارزشمند هم پول بدهند، زیرا تکلّف است. اشکال این جا است که آیهای در قرآن باشد و به آن عمل نشود، در حالی که این آیه، هم زمان رسول الله و هم الآن عمل میشود و میگوید مزاحم اولی الامرتان نشوید.
بینات:
از بیان آقای خویی این طور برداشت میشود که طلب امر، شدّت و مراتبی دارد. در این آیه میشود گفت ابتدا شدّت طلب در حد وجوب بوده و بعد از شدّت آن کاسته شده و در حد استحباب است. پس اگر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) زنده بودند، الان هم برای صحبت با ایشان صدقه دادن مستحب بود؟
استاد:
این طور نیست، آیه میخواست به عربها بفهماند حرفتان باید ارزش پرداخت پول داشته باشد. یعنی اگر حرفتان ارزش داشت سراغ پیامبر بروید.
بینات:
یکی دیگر از آیات مورد مناقشه در نسخ، بحث رجم و جلد است. نظر حضرت عالی چیست؟
استاد:
گفته شده آیهی وَاللاَّتِی یَأْتِینَ الْفَاحِشَةَ مِن نِّسَآئِكُمْ (5) و وَاللَّذَانَ یَأْتِیَانِهَا مِنكُمْ فَآذُوهُمَا فَإِن تَابَا وَأَصْلَحَا فَأَعْرِضُواْ عَنْهُمَا إِنَّ اللّهَ كَانَ تَوَّابًا رَّحِیمًا (6) حکم اولیه اسلام بوده که اگر زنها مرتکب فحشا شدند، چهار تا شاهد بگیرید و بعد اینها را در خانه زندانی کنید تا بمیرند یا خدا یک حکم دیگری بیاورد. همچنین اگر مردها مرتکب فحشا شوند، سرزنش کنید، سیلی بزنید که دیگر از این کارها نکنند! این حکم اولیه بعد با حکم جلد و رجم نسخ شد. این نظریه اکثر فقها است اما آقای خویی میفرمود: آیه دارد:
أَوْ یَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِیلاً (7)
معنای سبیل این است که راه خلاصی بدهد. شما میگویید این راه خلاص که خدا وعده داده، رجم و جلد است!
ابوالمسلم اصفهانی «الاتی» را برای مساحقه «والذان» را برای لواط میگیرد و به نحوی نسخ را از بین میبرد، اما ما در بحث اخیر نسخ نوشتیم که نه حرف ابومسلم صحیح است، نه علمای سلف. این دو آیه چیز دیگری را نشان میدهد. قدیم که مردم طایفهای زندگی میکردند، لازم بود که سرپرست خانواده از افراد فامیل مواظبت کند که منحرف نشوند. آیه اول به دختران خانواده مربوط میشود. چون فاحشه اساساً به معنای زنا نیست. فاحشه یعنی گناه جمعی مثل غیبت ان الذین یحبون ان تشیع الفاحشه که وقتی کسی با غیبت گناهی میکند، حریم آن گناه شکسته و علنی میشود. هر گناهی که از اثم درآمد و جمعی شد، فاحشه میشود. این آیه میگوید اگر دختران شما تعهد اخلاقی ندارند و چهار نفر از بستگان دیدند که شئون اخلاقی را بیرون از منزل رعایت نمیکنند، جلوی اینها را بگیرید و در خانه زندانی کنید. آیهی دوم هم میگوید اگر دو نفر از جوانهایتان- چه دختر و چه پسر (از باب تغلیب)- با هم روابط مشکوکی دارند، مواظبشان باشید. پس موضوع این، آیات آموزش تربیت خانوادگی است، معنای مقبولی هم دارد و نسخ هم نشده است.
بینات:
ظاهراً درباره انواع نسخ هم حضرت عالی نظرات جدیدی دارید، لطفاً بیان بفرمایید.
استاد:
یک نسخ، نسخ شریعت به شریعت دیگر است که ما منکر آن شدیم. البته بعضی از احکام شریعت پیشین ممکن است حسب تغییر نسخ شود:
وَلِأُحِلَّ لَكُم بَعْضَ الَّذِی حُرِّمَ عَلَیْكُمْ (8)
نوع دیگر نسخ به اصطلاح تدریجی است که ما اسم آن را نسخ مشروط گذاشتیم و در واقع نسخ نیست. مثلاً مسلمانان در شرایط خاصی باید در برابر تعرض دشمنان، سکوت میکردند، بعد حکم دیگری آمد که:
فَمَنِ اعْتَدَى عَلَیْكُمْ فَاعْتَدُواْ عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَیْكُمْ (9)
یعنی اگر تعرضی کردند، فحشی دادند، تو هم مقابله به مثل کن. بعد از این آیه آمد که:
قَاتِلُواْ الَّذِینَ یَلُونَكُم مِّنَ الْكُفَّارِ (10)
یعنی کفاری که دوردست هستند را بکشید. در مرحلهی بعد حکم جدیدی آمد:
فَاقْتُلُواْ الْمُشْرِكِینَ حَیْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ (11)
این میرساند که مسلمانان شرایط متغیر و تدریجی داشتند، لذا حکم بعدی ظاهراً، حکم سابق را نسخ میکند. یعنی مسلمان حق ندارد وقتی که قوت گرفت، نسبت به تعرض دشمنان، چشمپوشی کند. ما گفتیم این نسخ مشروط است و بسته به شرایط است. هر وقت مسلمانان در حالت ضعف قرار گرفتند، باید چشمپوشی کنند و اگر قدرت گرفتند اجازهی تعرض ندهند.
بینات:
آیا حکم شراب هم همین طور است؟
استاد:
خیر، شراب از اوّل ممنوع بود و هیچ آیهای اجازه شراب خوردن نمیدهد. این که اوّل فرمود: لاَ تَقْرَبُواْ الصَّلاَةَ وَأَنتُمْ سُكَارَى (12) با تحریم مطلق منافاتی ندارد. این تشریع تدریجی است و این آیه به هیچ وجه نسخ نشده است.
بینات:
برخی تعدد قرائات و اختلاف آن را دلیلی بر تحریف قرآن میدانند. و در مباحث علوم قرآنی خواستار بررسی قرائات مختلف و استناد به آنها در حکم هستند، اما در عصر حاضر پدیدهای پیش آمد و شخص بیسواد به نام کربلایی کاظم به صورت ناگهانی قرآن را به شیوهای کاملاً مسلط از حفظ قرائت میکرد. این پدیده چه قدر در علوم قرآنی و پاسخ به این نوع شبهات حجیت دارد؟
استاد:
از نظر فقهی چون سلسله کار بر روی برهان است، این مسأله حجیت ندارد. اما این اتفاق کاملاً عادی و ثابت شده است. زیرا امکان دارد برخی افکار از ارواح عالیه منتقل شود. تغییر کلمات قرآن هم دروغ است. ایشان را اهل فن آزمودند و فرائتش هم عین همین قرائت حفص بود.
بینات:
شما اعجاز قرآن را در چه میدانید؟
استاد:
انافة اللفظ و فخامة المعنی اعجاز قرآن را تشکیل میدهد. اناقه یعنی لفظ شیک و زیبا که همراه با معنای بسیار متعالی باشد (فخامهی المعنی). لذا سیدمرتضی به کسانی که منحصراً فصاحت و بلاغت را اعجاز قرآن میدانند اشکال میکند و میگوید: ما در کلام عرب، عبارات فصیح و بلیغ زیادی داریم، پس تنها فصاحت و بلاغت نمیتواند نشانهی اعجاز قرآن باشد تا به آن تحدّی شود. مثلاً فنون بدیعی که فردوسی و حافظ اعمال کردهاند، خارقالعاده است. مثل این شعر:
به روز نبرد آن یل ارجمند *** به تیغ و به خنجر به گرز و کمند
برید و درید و شکست و ببست *** یلان را سر و سینه و پا و دست
او از فن لفّ و نشر مرتب، چهار بار در این دو بیت استفاده کرده است. این در عالم ادب غوغا است و نظیر ندارد، اما از نظر محتوا، لاف و گزاف است و رسالتی ندارد. در حالی که قرآن در عین اعمال فن، محتوا و پیام بالایی ارائه میدهد. یکی از این فنون، مجاز در قرآن است که عدهای منکر آنند و عدهای موافق. بعضی میگویند اگر مجاز را بپذیریم، لازم میآید صفات خدا غیرواقعی باشد، بعضی هم اصلاً مجاز در لغت را قبول ندارند؛ چه رسد به قرآن. اما در فهم تعریف مجاز به این که المجاز یصح سلب الحقیقه عنه اشتباهی رخ داده است. زیرا این سلب حقیقت به معنای فلسفی نیست. حقیقت فلسفی یعنی الموجود بالعین، اما این حقیقت یعنی الموضوع له الاصل. زیرا وقتی از اسد، رجل شجاع اراده میکند، باز حقیقت فلسفی و یک موجود حقیقی، مراد است نه وهمی. اگر قرآن را از مجاز خالی کنیم، یک سری ظرایف و لطایف و هنر را از قرآن میگیریم. قرآن از راه هنر بر عرب و دنیا چیره شده است. مثلاً آیهی شریفه: یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَتَقُولُ هَلْ مِن مَّزِیدٍ، (13) یک تعبیر ادبی والایی است، سیدقطب میگوید: هنر قرآن این است که برای جمادات، همچون انسان، نطق و بیان و احساس خلق میکند.
طنطاوی هم در این باره یک داستان نقل میکند از دو استاد ادیب که یکی منکر اعجاز ادبی قرآن بوده است و دیگری پیشنهاد میکند. هر دو جملههای ادبی بسازند با این مفهوم که «جهنم آن قدر وسیع است که هرچه پرش کنند باز هم جا دارد». میگوید ما برای بیان این معنا توانستیم در قالبهای مختلف ادبی، 30 جمله بسازیم اما در نهایت که این آیه را خواندم، همکارم از تعجب ماتش برد و اعتراف کرد که این کلام بشر نیست. مخالفان اعجاز در توجیه این آیه میگویند خداوند، روز قیامت به جهنم، قوهی نطق میدهد! و با این حرفشان تمام زیباییها و لطافتها را از بین میبرند. از این مثالها در قرآن بسیار است.
بینات:
حضرت عالی یک بحث ابتکاری دارید به نام نسخ تمهیدی، منظور از این نسخ چیست؟
استاد:
نسخ تمهیدی به این معنا است که شارع مقدس برای مبارزه با برخی عادات غلط که بین مردم جا افتاده، ابتدا حکمی را هماهنگ با جامعه، ترخیص میکند، سپس عقبنشینی کرده و بنیان این عادت غلط در جامعه را فرو میریزد. مثل آیه نشوز که میفرماید:
وَاضْرِبُوهُنَّ (14)
این ترخیص ضرب، زمانی آمد که زدن زن یک امر متداول بود. الان هم مشکل بزرگ انگلستان همین است. چندی پیش مصاحبهای پخش میشد، از قبایل بختیاری که زنی میگفت شوهرانمان ما را میزنند. خبرنگار پرسید چرا؟ گفت اگر نزنند، ما آدم نمیشویم!
اسلام چون میخواهد با این وضع مبارزه کند، این آیه نازل میشود، اما مردها گستاخ میشوند زیرا تا به حال مجوز شرعی برای زدن زنانشان نداشتند!
زنها برای اعتراض خدمت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) میرسند. پیامبر میفرمایند: هیچ کس حق ندارد زنش را بزند و معنای آیه این است که زدن نه دردآور باشد و نه اثری بگذارد! و فرمود:
خیرکم خیرکم لنسائه (15)
و نیز «از ما نیست کسی که به زنش تعدی کند». این شد که مردها تأویل واقعی آیه را فهمیدند. لذا این آیه آمد برای زمینهسازی نسخِ یک عادت غلط جاهلی.
بینات:
آیا میشود این طور گفت که بنیاد ازدواج بر تمکین است و با نشوز، این بنیاد درهم میشکند. در این راستا قرآن اول موعظه را مطرح میکند، بعد برخورد شدید عاطفی و در مرحله سوم ضرب که در حقیقت اعلام پایان مهر و محبت است. چه ایرادی دارد که این سه مرحله را ببندیم و آیه را منسوخ ندانیم؟
استاد:
آیه میفرماید:
فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلاَ تَبْغُواْ عَلَیْهِنَّ سَبِیلاً (16)
معلوم میشود همه این کارها مقدمهی اطاعت است و ضربی که پیامبر بیان کرد، ضرب توهینی است نه ایلامی و زن را به بازگشت تحریک میکند. چون اگر ضرب ایلامی باشد، باعث ازدیاد نفرت میشود. آیه میفرماید، موعظه کنید اگر مؤثر نبود، عتاب کنید و به قهر بگیرید تا اصلاح شوند نمیگوید شکنجه کنید! این آیه آمد تا مردم از معنای ضرب بپرسند و زمینهای باشد برای حذف یک عادت زشت. چون ضربی را تجویز میکند که در واقع ضرب نیست.
بینات:
پس در واقع ما در اینجا ازالهی حکم سابق نداریم و این نسخ به معنای مصطلح نیست؟
استاد:
بله، من وقتی میخواستم برای این نوع نسخ اسم گذاری کنم، خیلی فکر کردم. چون اسم اصلی آن «تمهیدالنسخ» است (یعنی زمینهسازی برای نسخ چیزی) اما این عبارت، عربی نبود، لذا نام آن را «النسخ التمهیدی» گذاشتم.
بینات:
لطفاً نسخ تمهیدی در مسأله رقیت را نیز توضیح بفرمایید.
استاد:
یکی از اشکالاتی که به اسلام میشود، اعتراف به رقیت است. ما اول باید اصل مسألهی رقیت متداول در آن زمان را بررسی کنیم که امروز شکل آن مدرن شده و حتی صادرات برخی کشورها دختر است!
ما میهمان یکی از وزرای اردن بودیم. دیدیم چندین غلام در حال خدمت هستند و این پسرها را خریدهاند و همان تعبیر غلام که زمان هارون الرشید بود، الآن هم رایج است. اما باید دید منشأ رقیت در دنیا چه بود؟ عدهای با کشتی میرفتند از آفریقا، دختران و پسران جوان را میخریدند یا به زور میآوردند و در جاهای دیگر میفروختند.
یا در همین ایران خودمان؛ خانها از کسی که پول نداشت، به جای مالیات، دخترش را میگرفتند و در جای دیگر میفروختند. اما آیا روح اسلام با این نوع رقیت موافق است؟ در نامه حضرت امیر (علیه السلام) به امام حسن (علیه السلام) آمده است:
لا تکن عبداً لغیرک و قد جعلک الله حراً (17)
خداوند هر انسانی را آزاد آفریده است.
همین زیدبن حارثه فرزند خواندهی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که با حمله یکی از قبایل عرب به قبیله آنها، همراه با دیگر پسران و دختران اسیر شده بود. عموی خدیجه (سلام الله علیها) زید را از بازار عکاذ خرید و به او هدیه کرد. حضرت خدیجه نیز هنگام ازدواج، زید را به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هدیه کرد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز به مجرد تحویل، آزادش کرد و چون در نظام قبیلهای، فرد نمیتواند تنها زندگی کند و باید حامی داشته باشد، او را به فرزندخواندگی قبول کرد. بعدها هم که گذر عموی زید به مکه افتاد، به خانوادهی او خبر داد و آنها خدمت پیامبر رسیدند و گفتند: هرچه میفرمایید ما بدهیم، زید را پس بدهید. ایشان فرمود پسرتان آزاد است، این هدیهها برای خودتان باشد. زید هم گفت: من بین بهترین قبایل عرب زندگی میکنم و سرپرست من هم پیامبر است و نرفت. اما ارتباط را حفظ کردند. پس اساساً امکان ندارد شریعت اسلام و کسی چون پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پذیرد که شخصی را به این شکل در بازار بفروشند. برخی از ائمه نیز ولد اماء هستند، اما امام آنها را عقد کردند و زوجه بودند نه أمه. این که ائمه در ماه، هزار بنده آزاد میکردند، میخواستند آنها را از ذلت نجات دهند. چون اسلام فقط یک جا رقیت را قبول دارد و آن هم در حال جنگ است که طرف را زنده دستگیر کنند، آن هم شامل دختران نمیشود.
همه اینها زمینه بود برای برداشتن این کار در روی زمین.
زمان ناصرالدین شاه وقتی فرمان الغای رقیت آمد، یکی از وزرا گفت: اگر اینها را آزاد کنیم، از گرسنگی میمیرند. اما علمای اسلام که با روح شریعت آشنا بودند، مخالفتی نکردند. لذا بعضی از مسائل که اسلام به ظاهر آنها را پذیرفته، برای زمینهسازی نسخِ آنها بوده است.
بینات:
توسعهی علوم قرآنی را در ایران و حوزهی تشیع چگونه ارزیابی میکنید؟ و خود حضرت عالی کار را از کجا آغاز کردید؟ و چه توصیهای در این زمینه دارید.
استاد:
یکی از مشکلات علوم قرآنی در ایران، استقبال زیاد و کمبود استاد است. مشکل دیگر برنامهریزی غلط برای آموزش است که باید به سمت قرآنشناسی برود، چون قرآن یک کتاب معمولی نیست. بحث زبان قرآن، قرائات و شناخت ظرایف و دقایق قرآنی هم خیلی مهم است. ما نباید اجازه دهیم هرکسی هر قرائتی بکند. در صدر اسلام، قاری و مفتی و مفسّر، هرسه، یک نفر بودند، اما از اواخر قرن اول، تفکیک شد که ای کاش نمیشد. یعنی عدهای شدند قاری، عدهای فقیه و عدهای مفسّر. این است که باید هر سه صفت جمع باشد. مثلاً این تفسیر طبری بسیار تفسیر عالی است چون این آقا خود صاحب نظر و فقیه است، در قرائات صاحب نظر است، مفسّر هم هست. لذا من عقیده دارم کسانی که فقاهتشان ضعیف است، در تفسیر هم ضعیف هستند. اتقان در علم اصول هم، در علوم قرآنی خیلی مهم است.
اما خود بنده که از عراق آمدم، آیت الله قدوسی برای اولین بار از ما برای تدریس مسائل قرآنی در مدرسه حقانی دعوت کرد، که الان بسیاری از شخصیتهای سیاسی تحصیل کرده آن دوران هستند. من سالها تنها حرکت کردم و انتقاد من هم به قرآنپژوهان این بوده و هست که از سفرهی آماده استفاده میکنند. من مکرراً گفتهام که نقد کنید و فکرتان را به کار بیاندازید. زمانی که مجلهی کیهان اندیشه، مقالات قرآن را برای بازبینی پیش من میفرستاد، مقالهای آورده بودند از دانشجویی از دانشگاه امام حسین (علیه السلام) که نظر بنده و آقای خویی را مقارنه و مقایسه کرد و مرا محکوم کرده بود. من دیدم بسیار متین و طبق اصول حرکت کرده است، نوشتم این یکی از معتبرترین مقالههای علوم قرآنی است. با این که میتوانستم رفع اشکال کنم. چون تأکید من بر روش عقلی است، نه نقلی. من نباید در بند این باشم که همه مطابق من حرف بزنند. هیچ صاحبنظری هم برای رأی خودش قداست قائل نیست و اگر کسی خودباخته آرای خودش باشد، جاهل است.
علوم قرآن هم هر چقدر متمرکز شود، قویتر میشود و گسترش باید همراه با تعمیق باشد. راه آن هم تشویق به تفکر است.
بینات:
از شما آثار متعددی به چاپ رسیده است. لطفاً به انگیزهی تألیف این کتابها اشاره کنید.
استاد:
من فکر میکردم مردم، بیشتر شبهات را نمیدانند، پس بهتر است به آن نپردازیم. تا این که دیدم یکی از سرشناسان حوزه، در یک مقالهای ده مورد از شبهات قرآنی را بدون نقد و رد در یکی از مجلات به چاپ رساند و فقط در آخر گفت که این شبهات وارد نیست! در شمارهی بعدی هم یکی دیگر از آقایان افاضل این اشکالات را قویتر از او مطرح کرده است! من نمیدانم چرا بعضی از افراد شبهات ناقص را، پخته و مبنایی مطرح میکنند! بنده اگر بخواهم شبههای را نقد کنم، اوّل زمینهسازی میکنم و طرح شبهه را سبک مینمایم تا پذیرفته نشود.
وقتی دیدم شبهات فراوان شد، در حدود سه سال، مباحث اعجاز التمهید را نوشتم. دوستان هم از ابزار گوناگون مثل اینترنت استفاده کردند و حتی شبهاتی را که به مسیحیت مربوط میشد، جمع آوری کردند و اگر لازم بود علمای مسیحی پاسخ بدهند، جوابهای آنها نیز گردآوری شد. سعی کردم اوّل شبهه را خوب بفهمم، بعد جواب بدهم.
ما در کربلا هم که بودیم با همکاری مرحوم آقا سیدمحمدشیرازی، عبدالرضا شهرستانی، محمودی و بندریگی، بحثهای دینی راه انداختیم و به دانشگاه بغداد اعلام کردیم که سئوالهای دینی را پاسخ میدهیم. به ما اشکال میکردند که شاید نتوانید پاسخ دهید، ولی ما حرفمان این بود که اسلام، دین حق است و برای هر شبههای جواب دارد. من یادم هست که برخی اوقات تا پاسی از شب مینوشتم و کتابهای بحارالانوار با چاپهای قدیم را از اوّل تا آخر سطر به سطر جست و جو میکردم، چون میدانستم معصومین (علیهم السلام) بالاخره جایی راجع به این مسائل فرمایشی دارند.
چون این باور را داشتیم خدا هم کمک کرد:
وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا (18)
دین اسلام موافق فطرت و علم است، پس اگر ما نتوانیم جواب بدهیم، قصور از ما است. لذا باید تلاش کنیم. گاهی من پس از مدتها تلاش، مطلبی را نمییافتم، اما به طور اتفاقی، مطلب پیدا میشد که در حقیقت توفیق الهی بود.
بینات:
در پایان اگر پیامی برای اساتید و قرآن پژوهان دارید بفرمایید؟
استاد:
پیام من این است که در مسائل قرآنی فکر کنند:
وَأَنزَلْنَا إِلَیْكَ الذِّكْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَفَكَّرُونَ (19)
یعنی باید روی پیامهای قرآن و پیامهایی که از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دریافت میشود، فکر کرد. پذیرش و تعبّد خوب است و اشکالی ندارد، اما خداوند میخواهد روی آیات اندیشیده شود. یعنی قرآن انگیزهی اندیشیدن باشد. آیهی: أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا (20) هم تأکید بر همین مطلب است.
بینات:
با عنایت به کارهای انجام شده، به نظر حضرت عالی چه کاری باید در این مرحله صورت بگیرد که اهمیت بیشتری دارد؟
استاد:
دربارهی قرآن کارهای بسیاری میشود انجام داد، اما کاری که مدتی است خودم پیگیر هستم و بسیاری از اندیشمندان هم مطرح کردهاند، نجات قرآن از این رسم الخط است. البته رسم الخط جدید باید قانون و ضوابط خاص خودش را داشته باشد که ما در حال تکمیل آن هستیم.
بینات:
از این که در این چند جلسه وقت شریف حضرت عالی را گرفتیم معذرت میخواهیم. إن شاء الله در پناه قرآن و احکام نورانی آن موفق باشید و همچون گذشته، جامعه قرآنی کشور از برکات وجودی شما بهرهمند شوند.
پینوشتها:
1. نهج البلاغه، حکمت 8.
2. بقره، آیه 240.
3. نساء، آیه 12.
4. بقره، آیه 234.
5. نساء، آیه 15.
6. نساء، آیه 26.
7. نساء، آیه 15.
8. آل عمران، آیه 50.
9. بقره، آیه 194.
10. توبه، آیه 123.
11. توبه، آیه 5.
12. نساء، آیه 43.
13. ق، آیه 30.
14. نساء، آیه 34.
15. شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج20، ص 171.
16. نساء، آیه 34.
17. نهج البلاغه، نامهی 31.
18. عنکبوت، آیه 69.
19. نحل، آیه 44.
20. محمد، آیه 24.
منبع مقاله :
نصیری، علی؛ (1387)، معرفت قرآنی، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول.