نگاهی به یك اصطلاح در علم اصول
نَسْخ
نگاهی به یك اصطلاح در علم اصول
نسخ (1) بر وزن فسخ در لغت به معنای 1.از روی نوشتهای دوباره نوشتن؛ 2.نقل؛ 3.از بین بردن است. بنابراین نسخه و استنساخ برگرفته از معنای اول و تناسخ ارواح از معنای دوم است، كه از بحث ما خارج است، پس آنچه مورد بحث در علم اصول میباشد نسخ به معنای سوم است. بنابراین نسخ در اصطلاح دانشمندان اصول عبارت است از: برداشتن حكم شرعی سابق به وسیلهی دلیل شرعی دیگر پس از به اتمام رسیدن مدت آن و منتفی شدن مصلحت و ملاك در آن، به گونهای كه اگر ناسخ وجود نداشت آن حكم همچنان به حال خود باقی میماند. علامه حلّی میگوید:
1.اكثر مسلمین قائل به جواز نسخ هستند، زیرا احكام تابع مصالح و مفاسد است. بنابراین پذیرفتنی است كه عملی در یك زمان دارای مصلحت بوده، و در زمان دیگر دارای مفسده باشد. بنابراین اگر تكلیف ادامه داشته باشد در مفسده خواهد افتاد. به همین دلیل نسخ میگردد.
2.خداوند میفرماید: هرچه از آیات قرآن را نسخ كنیم یا حكم آن را متروك سازیم بهتر از آن یا مانند آن بیاوریم (2) این آیه نسخه را ثابت میداند.
3.وقوع نسخ در قرآن خود دلیل دیگری بر مدعاست، و به اصطلاح بهترین و روشنترین دلیل بر ممكن بودن هر چیزی وقوع آن چیز است. (3) از باب مثال عده وفات در صدر اسلام به حكم آیهی 240 سورهی بقره یك سال است آنجا كه میفرماید: مردانی كه بمیرند و زنانشان زنده بمانند باید وصیّت كنند كه آنها را تا یك سال نفقه دهند. (4) اما این آیه به وسیلهی آیهی 234 سورهی بقره نسخ گردید آنجا كه میفرماید: مردانی كه بمیرند و زنانشان زنده بمانند باید كه چهار ماه و ده روز از شوهر كردن خودداری كنند. زیرا در این آیه مدت عدّه چهار ماه و ده روز شمرده شد. مثال دیگر: صدقه دادن برای نجوا و درگوشی صحبت كردن با پیامبر به دستور خداوند واجب گردیده بود، زیرا خداوند میفرماید: ای اهل ایمان هرگاه بخواهید كه با رسول سخن سرّی گویید پیش از این كار باید صدقه بدهید. (5) اما این آیه به وسیلهی آیهی دیگر نسخ گردید، آنجا كه میفرماید: «آیا از اینكه پیش از راز گفتن با رسول صدقه دهید از فقر ترسیدید.» (6) از حضرت علی (علیه السلام) نقل شده كه حضرت فرموده یك دینار داشتم آن را به ده درهم تبدیل كرده هر وقت تصمیم داشتم با پیامبر نجوا كنم قبلاً یك درهم صدقه میدادم. به خدا قسم غیر از من احدی از اصحاب نه قبل و نه بعد به این دستور عمل نكرد تا آیهی «اشفقتم» نازل گشته و آن را نسخ كرد. (7) علامه طباطبایی میگوید: نسخ فقط در آیات احكام قابل تصور است. اما آیاتی كه از حقایق ثابت غیرقابل زوال بحث میكند، هرگز قابل نسخ نمیباشد. زیرا واقعیات محو شدنی نیست. آیا میتوان آیهی «الله لا اله الا الله هو الحیّ القیوم» را نسخ كرد؟ لذا باید بگوییم اسلام و رهبر آن ناسخ اصول اعتقادی سایر ادیان نمیباشد، بلكه شرایع گذشته را نسخ میكند. اسلام جانشین شریعت دیگر رسولان الهی است. اما در اصول دین همهی ادیان به یك حقایق غیرقابل دگرگونی توجه میدهند، منتهی ادراك پیامبران و قابلیت تحمل فهم حقایق پیروان آنها متفاوت است. «تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ » (8). برخی میگویند: نسخ در قرآن راه ندارد. زیرا اگر قانونگذار پس از مدتی قانون خود را نسخ كند از دو حال خارج نیست یا در ابتدای قانونگذاری مراعات مصلحت را كرده، و چون آن قانون را دارای مصلحت دیده اقدام به وضع چنین قانونی كرده و یا خیر؟ اگر در ابتدای قانونگذاری آن حكم دارای ملاك و مصلحت بوده پس نسخ آن باطل و قبیح است، و اگر از اول مراعات مصلحت نكرده و حكم دارای مصلحت نبوده، پس اصل قانونگذاری بیهوده و ناروا بوده، و چون هیچ یك از آن دو از حكیم صادر نمیشود پس نسخ محال است. در پاسخ باید گفت: اگر مصلحت در قانونگذاری موقّت و محدود باشد، اما قانونگذار به جهت مصالح دیگر آن را به صورت مطلق، كه ظهور در دوام دارد بیان كند، و اشاره به موقت بودن آن نكند، چنین روشی در قانونگذاری نه تنها ناروا و زشت نمیباشد بلكه گاهی زیبایی آن در این گونه بیان كردن است. و منظور از نسخ نیز همین است و به همین دلیل برخی از آیات در قرآن نسخ شدهاند. برای دسترسی به دیگر ادلهی منكرین و جواب آنها به كتاب اصول الفقه مراجعه كنید. (9) ضمناً در كتاب الذریعه الی اصول الشریعه نسخ و شرایط آن به صورت مبسوط مورد بحث قرار گرفته است. پژوهندگان بدانجا رجوع كنند. (10)
ناسخ و منسوخ
بدون شك نسخ در موارد زیر جایز است: 1.خبر متواتر به وسیلهی خبر متواتر؛ 2.خبر واحد به وسیلهی خبر واحد یا خبر متواتر؛ 3.قرآن به وسیلهی قرآن.
آیا نسخ قرآن به وسیلهی متواتر جایز است یا خیر؟ تنها شافعیه قائل به عدم جواز بوده، اما بقیه علما قائل به جواز هستند. برخلاف سنت غیرمتواتر كه فقط ظاهریه قائل به جواز نسخ هستند، سایر اندیشمندان میگویند نمیتوان با سنت غیر متواتر قرآن را نسخ كرد. (11)
آیا قرآن میتواند ناسخ سنت باشد یا خیر؟ سیدمرتضی میگوید: جمیع علما غیر از شافعی قائل به جواز هستند. نمونه عینی آن جریان قبله اول مسلمین (مسجدالاقصی) است كه با سنت واجب شده ولی با قرآن نسخ گردیده است. (12)
در كتاب اصول الفقه آمده: هر دلیل قطعی و یقینی میتواند ناسخ قرآن باشد، اعم از آنكه آن ناسخ خود قرآن باشد یا سنت و اجماع باشد. اما دلیل ظنّی نمیتواند ناسخ قرآن باشد، به همین دلیل در موقع شك اصل عدم نسخ جاری میگردد. (13) گرچه برخی از اندیشمندان میگویند: اجماع نه میتواند ناسخ باشد و نه منسوخ. (14)
نسخ قبل از وقت عمل
آیا میتوان حكمی را قبل از هنگام عمل نسخ كرد؟ معتزله میگویند: نمیتوان نسخ كرد اما اشاعره با استناد به آیهی 102 سورهی صافات قائل به نسخ هستند. آنجا كه میگوید: «ابراهیم گفتای فرزند گرامی من در عالم خواب چنین دیدم كه تو را قربانی (در راه خدا) كنم، در این واقعه تو را چه نظری است؟» در حالی كه این آیه با فدیه نسخ شد. علامه حلی قول اشاعره را تقویت میكند. (15) و سید مرتضی قائل به عدم جواز است. (16) همان گونه كه نائینی قائل به تفكیك است. (17) پژوهندگان برای توضیح بیشتر به منابع داده شده رجوع كنند.
نسخ چیست و تخصیص كدام است؟
تمایز و تفاوت نسخ و تخصیص به شرح زیر است: 1.نسخ، جلوگیری از امتداد زمانی قانون است. ولی تخصیص محدود كردن حكم قانون عام نسبت به برخی از افراد آن است. 2.تخصیص باید پیش از فرا رسیدن زمان عمل به عام باشد. اما نسخ باید پس از فرارسیدن زمان به كاربستن عام باشد. 3.ناسخ و منسوخ هر دو باید شرعی باشند، برخلاف مخصّص (به صیغهی اسم فاعل) و مخصص (به صیغهی اسم مفعول) كه میتواند هر دو یا یكی عقلی باشد. 4.ناسخ باید منفصل و جدای از منسوخ باشد. در حالی كه مخصّص میتواند متّصل و یا منفصل باشد. 5.منسوخ نمیتواند موقّت به غایتی باشد. آن گونه كه آیهی «ثمّ اتمّوا الصیّام الی اللیل» است، به خلاف عام. مثلاً میتواند بگوید: تمام دانشمندان را در روز جمعه مهمانی بده. (18)
نسخ و بِداء
بِداء بر وزن رضا در لغت به معنای ظهور و روشن شدن است. بِداء با چهار شرط یا چهار وحدت محقق میشود و آن عبارت است از: وحدت مكلف- تكلیف- علت تكلیف و زمان تكلیف. (19) بنابراین با تحقق شرایط مذكور هرگاه پس از نهی امری و یا پس از امر نهیی صادر شود میگویند: «بداء» حاصل شده است. آیا بداء در اسلام وجود دارد یا خیر؟ در تفسیر البیان آمده (20):
قضا الهی بر سه قسم است: 1.قضایی كه خداوند احدی را به آن آگاه نكرد و مخصوص ذات مقدس خودش است. در این قسم از قضا تغییر و یا بدائی وجود ندارد بلكه بداء از اینجا ناشی شده و این قسم منشأ بداء است.
2.قضایی كه خداوند انبیاء و اولیاء و ملائكه را بدان آگاه كرده و وقوع آنها را در خارج به طور حتم و جزم به آگاهی آنها رسانده است، در این قسم نیز بداء و تغییری نخواهد بود. گرچه مثل صورت اول منشأ بداء هم نیست. امام رضا (علیه السلام) از امیرمؤمنان (علیه السلام) نقل میكند كه حضرت علی فرمود: علم بر دو قسم است، علمی كه خداوند ملائكه و انبیاء را از آن مطلع كرده، در این نوع از علوم چون خداوند به خود و ملائكه و انبیاء دروغ نگفته است پس وقوع آن معلوم حتمی است. قسم دوم علومی كه مخصوص خداوند است و احدی را از آن مطلع ننموده لذا تقدیم و تأخیر همچنین محو و اثبات در آن با پروردگار است. (21) همچنین ابی بصیر از امام صادق (علیه السلام) نقل میكند كه خداوند دو نوع علم دارد، علمی كه مخصوص خداوند بوده و فقط خود او به آن آگاهی دارد و بداء از این علم سرچشمه میگیرد. و علمی كه خداوند و ملائكه و انبیاء و ما (ائمه معصومین) بدان آگاهی داریم. (22)
3.قضایی كه خداوند پیامبر و فرشتگان را به وقوع آن آگاه كرده است. منتهی نه وقوع جزمی و حتمی بلكه مشروط و موقوف به اینكه حكمت الهی اقتضاء نكند كه خلاف آن واقع شود. بداء در این قسم از قضاء وجود دارد. امام باقر میفرماید: امور بر دو قسم است، امور حتمی و امور مشروط. (23)
در روایت دیگر امام صادق (علیه السلام) میفرماید: هر شب قدر فرشتگان و ارواح و نویسندگان به آسمان دنیا نازل میشوند و قضاء الهی را در آن سال یادداشت میكنند، پس اگر خداوند اراده فرموده كه بعضی از امور را جلو و یا تأخیر اندازد و یا كم كند به فرشته امر میفرماید: محو كند آنچه را اراده كرده و اثبات كند آنچه را اراده فرموده است. (24) باز علی (علیه السلام) میفرماید: اگر نبود یك آیه در قرآن من به گذشته و آینده و حال تا روز قیامت خبر میدادم، و آن آیه این است: خدا محو میكند آنچه را بخواهد و اثبات میكند آنچه را اراده كند. (25) پس بداء در قضاء موقوف جاری است، و لازمه چنین عقیدهای این نیست كه به خداوند نسبت جهل داده شود. بلكه نسبت جهل به انسان داده میشود، و هشداری است به انسان كه باید همیشه سر در آستان الهی داشته باشد، و از او بخواهد تا دفع بلا كند، و توفیق اطاعت مرحمت فرماید، و از معصیت دوری جوید. اما كسانی كه منكر بداء هستند و معتقدند قلم تقدیر جاری شده، و هیچ راه برگشتی نمیباشد، چنین فردی مأیوس از اجابت دعا شده و دست از تضرع و راز و نیاز برخواهد داشت، و در نتیجه به گناه بزرگتری وارد میشود و آن یأس از رحمت الهی است. به همین دلیل است كه در روایات بسیار آمده: هیچ عبادت و بندگی مثل بداء نیست. (26) خداوند هیچ پیامبری را مبعوث نكرد مگر آنكه اعتراف به بداء كرده است. (27)
با نسخ وجوب از واجب، عمل به آن چگونه است؟
هرگاه كار واجبی وجوبش نسخ گردد آیا عمل به آن جایز است یا خیر؟ حقیقت این است كه پس از نسخ وجوب هیچ یك از ناسخ و منسوخ دلالت بر جواز نخواهد كرد. زیرا دلیل وجوب دارای ظهورات متعدّد نبوده بلكه دارای یك ظهور بوده كه با نسخ از بین رفته است. (28) علامه حلی میگوید: با نسخ وجوب جواز عمل باقی میماند. (29) اما آقاضیاء عراقی بین مقام ثبوت و اثبات تفاوت قائل شده است. (30) صاحب معالم میگوید: برای واجب پس از نسخ جوازی باقی نمیماند، بلكه پس از نسخ حكم آن به قبل از وجوب برمیگردد. (31)
اقسام نسخ
در انتهای بحث، از كتاب مقدمهی علم حقوق (32) به طور اختصاصی مطالبی را راجع به نسخ قانون و اقسام آن بیان میكنیم: نسخ قانون عملی است كه به موجب آن قانونگذار به طور صریح یا ضمنی اعتبار قانون را سلب میكند، از این پس اعتبار و قدرت قانون از بین میرود، و این غیر از ابطال قانون است. زیرا نتیجهی ابطال به گذشته نیز سرایت میكند، ولی نسخ بر گذشته صحّه میگذارد، منتهی بنابر مصالحی قدرت آن را نسبت به آینده سلب میكند. نسخ بر دو قسم است صریح و ضمنی. 1.نسخ صریح: به صورتی گفته میشود كه ضمن قانون جدید بیاعتباری مقررات گذشته اعلام میشود، مثل مادهی 40 قانون اعسار مصوب 20 آذر 1313 كه میگوید: «قانون اعسار و افلاس مصوب 25 آبان 1310 نسخ و این قانون از تاریخ تصویب به موقع اجرا گذارده میشود. 2.نسخ ضمنی: هنگامی است كه پس از انتشار قانون مقرراتی تصویب شود كه با قانون سابق قابل جمع نباشد، در آن صورت چون اجرای هر دو قانون امكان ندارد… از طرف دیگر نظر به اینكه قانون جدید آخرین ارادهی قانونگذار است… ناگزیر باید قانون اخیر را ناسخ مقررات سابق قرار داد.
پینوشتها:
1.الذریعه الی اصول الشریعه، ج1، ص 413؛ مبادی الوصول الی علم الاصول، ص108 و174؛ كفایةالاصول، ج1، ص 224؛ بدایع الافكار، ص412؛ اجود التقریرات، ص506؛ اصول الاستنباط، ص99؛ مناهج الوصول علم الاصول، ج2، ص79؛ المستصفی من علم الاصول، ج2، ص 53؛ اصول الفقه، ج3، ص 51.
2.«مَا نَنْسَخْ مِنْ آیَةٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا» سورهی مباركهی بقره، آیهی 106.
3.مبادی الوصول الی علم الاصول، ص175 ادلّ دلیل علی امكان شیء وقوعه.
4.«وَ الَّذِینَ یُتَوَفَّوْنَ مِنْکُمْ وَ یَذَرُونَ أَزْوَاجاً وَصِیَّةً لِأَزْوَاجِهِمْ مَتَاعاً إِلَى الْحَوْلِ » سورهی مباركهی بقره، آیهی 240.
5.«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نَاجَیْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْوَاکُمْ صَدَقَةً » سورهی مباركهی مجادله، آیهی 12.
6.«أَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْوَاکُمْ صَدَقَاتٍ » سورهی مباركهی مجادله، آیهی 13.
7.اصطلاحات الاصول، «النسخ»
8.سورهی بقره، آیهی 253، قرآن در اسلام، ص 67.
9.اصول الفقه، ج3، ص53.
10.الذریعه الی اصول الشریعه، ج1، ص 413
11.الذریعه الی اصول الشریعه، ج1، ص 456 تا 460.
12.مأخذ پیشین، نمونه عینیای كه سید مرتضی ذكر كرده قابل خدشه است. زیرا جریان قبله اول مسلمین به وسیلهی آیه «فَأَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ» سورهی بقره، آیهی 115 بوده كه به وسیلهی آیهی «و حیثما كنتم فولّوا وجوهكم شطره» سورهی بقره، آیهی 150 نسخ گردید.
13.اصول الفقه، ج3، ص 57.
14.مبادی الوصول الی علم الاصول، ص184.
15. مبادی الوصول الی علم الاصول، ص180.
16.الذریعه الی اصول الشریعه، ج1، ص 430.
17.اجود التقریرات، ص507.
18.الذریعه الی اصول الشریعه، ج1، ص 416.
19.مأخذ پیشین، ج1، ص421.
20.البیان، ص 407، در ضمن در كتاب بحارالانوار، ج4، ص 122 پس از ذكر روایات مربوطه مرحوم مجلسی مسئلهی بِداء را مشروحاً مورد بررسی قرار داده است. همچنین در اجود التقریرات، ص514 این مبحث آمده است.
21.قال الرضا (علیه السلام) «یا سلیمان ان علیاً (علیه السلام) كان یقول العلم علمان فعلم علمه الله ملائكته و رسله فما علمه ملائكته و رسله فانّه یكون و لایكذب نفسه و لا ملائكته و لا رسله و علم عنده مخزون لم یطع علیه احداً من خلقه یقدّم منه ما یشا و یؤخر ما یشاء و یمحو و یثبت ما یشاء». بحارالأنوار، ج4، ص96.
22.عن ابی بصیر عن ابی عبدالله انه قال: «انّ الله علمین علم مكنون مخزون لایعلمه الا هو، من ذلك یكون البداء و علم علّمه ملائكته و رسله و انبیائه فنحن نعلمه.» اصول كافی، ج1، ص 264، بحارالانوار، ج4، ص109.
23.عن الفضیل قال سمعت اباجعفر (علیه السلام) «یقول من الامور امور محتومةٌ جائیته لامحاله و من الامور امور موقوفه عندالله یقدّم منها ما یشاء و یمحو منها ما یشاء و یثبت منها ما یشاء…» بحارالانوار، ج4، ص119.
24.عن عبدالله بن مسكان عن ابی عبدالله (علیه السلام) انه قال: «اذا كان لیلة القدر نزلت الملائكه و الروح و الكتبته الی سماء الدنیا فیكتبون ما یكون من قضاءالله تعالی فی تلك السنته فاذا اراد الله ان یقدم شیئاً او یؤخره او ینقص شیئاً امر الملك ان یمحو ما یشاء ثم اثبت الذی اراد.» بحارالانوار، ج4، ص99.
25.عن امیرالمؤمنین (علیه السلام) انه قال« لولا آیهٌ فی كتاب الله لاخبرتكم بما كان و بما یكون و بما هو كائن الی یوم القیامه و هی هذه الآیه یمحو الله ما یشاء و یثبت و عنده ام الكتاب…» بحارالانوار، ج4، ص 97؛ عن زراره عن ابی جعفر قال كان علی بن الحسین (علیه السلام) یقول لوله آیه فی كتاب الله لحدثتكم بما یكون الی یوم القیامه فقلت ایّه آیهٍ؟ قال قول الله «یمحوالله ما یشاء و یثبت و عنده ام الكتاب» بحارالانوار، ج4، ص 118.
26.عن زراره عن احدهما قال: «ما عبدالله عزّوجل بشیء مثل البداء» بحارالانوار، ج4، ص 107.
27.قال الرضا (علیه السلام) «ما بعث نبیا قط الا بتحریم الخمر، و ان یقرّله بالبداء» بحارالانوار، ج4، ص108.
28.كفایةالاصول، ج1، ص 224؛ مناهج الوصول الی علم الاصول، ج2، ص 79؛ اصول الاستنباط، ص99.
29.مبادی الوصول الی علم الاصول، ص108.
30.بدایع الافكار، ص413.
31.معالم الدین فی الاصول، ص90.
32.مقدمهی علم حقوق و مطالعه در حقوق خصوصی ایران، ص148.
منبع مقاله :
ولائی، عیسی، (1391)، فرهنگ تشریحی اصطلاحات اصول، تهران: نشر نی، چاپ نهم