طلسمات

خانه » همه » مذهبی » نَمی از یَم معرفت

نَمی از یَم معرفت

نَمی از یَم معرفت

دفتر مجله کیهان اندیشه محفل انسی بود که شماری از علما و اندیشمندان را دور خود جمع می‌کرد. بسیاری از جلسات بدون قرار قبلی و به صورت ناخوانده شکل می‌گرفت، در حقیقت پاتوق اهل علم و اندیشه شده بود؛ اما برخی جلسات با

14242 - نَمی از یَم معرفت

14242 - نَمی از یَم معرفت
 

 

نویسنده: محمدجواد صاحبی (1)

 

طلیعه

دفتر مجله کیهان اندیشه محفل انسی بود که شماری از علما و اندیشمندان را دور خود جمع می‌کرد. بسیاری از جلسات بدون قرار قبلی و به صورت ناخوانده شکل می‌گرفت، در حقیقت پاتوق اهل علم و اندیشه شده بود؛ اما برخی جلسات با دعوت قبلی بود و به عنوان هیأت علمی و یا هیأت تحریریه تشکیل می‌شد.
من خاطرات آن دوران را در جایی بازگو کرده‌ام و انشاء الله منتشر خواهد شد. یکی از اشخاصی که به کیهان اندیشه عنایت ویژه داشت و در جلسات هیأت تحریریه و بررسی مقالات قرآنی به ما کمک و گه‌گاه مقاله‌ای از خود را زینت‌بخش کیهان اندیشه می‌کرد حضرت آیت الله محمدهادی معرفت بود. بنده به آقای معرفت از چند جهت ارادت داشتم. یکی این که ایشان از شاگردان امام خمینی بود و شنیده بودم که بحث‌های امام درباره ولایت فقیه را در نجف به عربی برگردانده بودند و به امام ارادت می‌ورزیدند. این ویژگی برای جوانی مثل من که سابقه‌ای در انقلاب داشت، البته پراهمیت بود؛ دوم تحقیقات علمی ایشان که البته آن روزها ظاهراً التمهید فی علوم القرآن را به چاپ سپرده بودند. سوم و از همه مهم‌تر اخلاق نیکو و حریّت فکری ایشان بود. تواضع و فروتنی خاصی که کمتر در کسی دیده می‌شد. هرگاه که تلفنی با ایشان تماس می‌گرفتم و تقاضای حضور می‌کردم، بدون تأخیر در سر وقت حاضر می‌شدند. مقالات را با حوصله مطالعه می‌کردند، نظرات اصلاحی می‌دادند، در جمع به بحث می‌پرداختند، حتی گاهی با وجود برخی بیماری‌هایی که به عمل جراحی سنگین نیاز داشت، از پذیرفتن دعوت سرباز نمی‌زدند؛ گاهی هم به دفتر مجله و یا منزل زنگ می‌زدند و با تواضع خاصی می‌گفتند: از ما خبر نمی‌گیری؟
این همدلی و همراهی تا روز آخر حیات ایشان ادامه داشت. حضور متناوب این‌جانب در حلقه مخاطبان بحث‌های قرآنی ایشان و افاضات معظم له در همایش‌های دین‌پژوهان که به دعوت حقیر انجام می‌شد، چندان استمرار یافت که روز پیش از رحلت خویش، عبارات پایانی کارنامه علمی خود را به درخواست این کمترین در جمع محققان علوم دینی افاده فرمودند.
اینک در سالگرد فقدان آن عزیز، حسب‌الامر برخی از دوستان شفیق، خوشه‌‌هایی از خرمن فیض فضل استاد، تقدیم محضر نویسندگان راه دانش و پژوهش می‌شود.

تفکر و تأمل

آیت الله معرفت همواره می‌کوشید تا طلاب علوم دینی را به اندیشه وادارد، لذا با بهره‌گیری از قرآن و سنت، اذهان آنان را به تأمل و تدبر وامی‌داشت. در آذرماه 1378 که جشنواره تجلیل از پژوهشگران حوزه دین را برگزار کردیم، به عنوان سخنران افتتاحیه سخن خویش را اینگونه آغاز کردند:
قرآن کریم خطاب به پیغمبر می‌فرماید: َأَنزَلْنَا إِلَیْكَ الذِّكْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَفَكَّرُونَ این آیه که از اهمیت فوق‌العاده‌ای برخوردار است، دیدگاه اسلام را درباره تفکر و تدبر روشن می‌کند.
در این آیه سه مطلب بیان شده است:
مطلب اول َأَنزَلْنَا إِلَیْكَ الذِّكْرَ= قرآن را بر تو فرستادیم.
مقطع دوم: ِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ= برای این که قرآن را برای مردم تبیین کنی. این بخش از آیه می‌خواهد به ما بفهماند که پیامبر دو وظیفه دارد: یکی ابلاغ و دیگری بیان، همان‌طور که پیام الهی را به مردم می‌رساند، باید مردم را روشن کند، آگاهی هم باید بدهد، صرف ابلاغ احکام نیست، روشنی بخشی و تبیین هم از وظایف او است.
مقطع سوم: َلَعَلَّهُمْ یَتَفَكَّرُونَ، نمی‌گوید: یستمعون و یا یطیعون. سخن از اندیشه کردن است، یعنی حتی در سخنی که مستقیماً از پیامبر دریافت می‌کنید، بیندیشید، این آیه و نظایر آن نشان می‌دهد که اندیشه و تفکر و تدبر در اسلام جایگاه رفیعی دارد، لذا روز نخست مسلمانان را به سوی تحقیق سوق داده، یعنی جامعه اسلامی باید به یک جامعه اندیشمند و متفکر باشد، یک جامعه‌ای نباشد که هر مطلب را فقط تعبداً بپذیرد و بدون اندیشه قبول کند.
گاهی این گونه سخنان آیت الله معرفت از سوی کسانی که نگران سقوط و انحراف ایمان و باورهای جامعه بودند، مورد انتقاد و اعتراض واقع می‌شد، به گمان آن‌ها دعوت به آزاداندیشی، سبب برون رفت از تعبد و تعصب و افول معتقدات دینی می‌شد. از این رو سخنان ایشان را برنمی‌تابیدند، آیت الله معرفت خود در این باره می‌گفت:
“یکی از دوستان به من اعتراض کرد که این‌‌گونه مطرح کردن مسائل، ممکن است خطراتی نیز دربرداشته باشد. شما می‌گویید: خداوند می‌فرماید مطالبی را که حتی پیغمبر به عنوان تبیین شریعت- فروعاً و اصولاً- به مردم می‌گوید، باید در آن اندیشه کنند و سپس بپذیرند، خوب ممکن است کسی بیندیشد و خلاف آنچه را که اسلام به او القا کرده است، بپذیرد آن وقت چه می‌شود؟
من در پاسخ گفتم: آن کس که این کلام را گفته است، آن قدر به خود مطمئن است که می‌داند اگر کسی درست بیندیشد، جز آن که او گفته است چیز دیگری نمی‌پذیرد. در اسلام اصلاً ابهام نیست، پیچیدگی نیست، اسلام همه مطالبش را روشن و واضح بیان کرده است، لذا مسأله تفکر، تدبر، اندیشه، یکی از اساسی‌ترین مسائلی است که مطرح می‌کند. (2)”

آگاهی از پیشینه پژوهش (تتبع)

آیت الله معرفت به طلاب، دانشجویان و پژوهشگران توصیه می‌کرد برای تحقیق در موضوعی، به فحص در آثار و آرای دیگران بپردازند و از نتایج و دستاوردهای علمی دیگران آگاهی یابند. از این رو تأکید می‌کردند هیچ محققی هرگز نباید از نقطه صفر آغاز کند. ایشان در این باره به سیره علمای بزرگ استناد می‌کردند و می‌گفتند:
مرحوم علامه حلی در وصیت‌نامه خود به فرزندش سفارش می‌کند که فرزندم! اگر می‌خواهی فقیه آموزنده خوبی باشی، برتو لازم است که از آرا و نظرات فقها اطلاع پیدا کنی.
البته آیت الله معرفت به این آسیب نیز توجه داشتند که مراجعه به آثار پیشینیان ممکن است ذهنیت‌ساز شود و یا محقق را در حلقه تقلید گرفتار کند و مانع از حریت و اجتهاد و ابتکار او شود، چنان که درباره پیشینیان گفته‌اند. به همین جهت آقای معرفت می‌فرمودند:
معنای تتبع درباره آرای گذشتگان در هر علمی این نیست که ما می‌خواهیم از آن‌ها تقلید بکنیم، نه، بالاخره علم حاصل اندیشه و فکر پیشینیان است و مراحلی را در تاریخ خود طی کرده است، شما اگر می‌خواهید از نقطه صفر شروع کنید، این حرکت دَوَرانی است؛ لذا باید ببینید که پیشینیان چه گفته‌اند، معاصرین چه گفته‌اند؛ دین، تتبع کامل می‌خواهد، صرف این که شما یک کتاب، دو کتاب، یک مرجع، دو مرجع ببینید این گونه تتبع کردن تحقیق نمی‌شود.
آیت الله معرفت پس از تبیین این مسأله بر این نکته تأکید کردند که پژوهشگر حتی به کتاب‌هایی که مستقیماً به موضوع ارتباط دارد، نباید قانع شود، بلکه به جاهایی که کمترین احتمال را می‌دهد که موضوع در آن مطرح باشد باید مراجعه کند، ایشان در این زمینه به نمونه‌ای از شیوه خود اشاره کردند و اظهار داشتند:
“بنده درباره‌ی قرائات که مطلب می‌نوشتم، تمام کتب قرائات در اختیارم بود، آنچه قدما و متأخرین در این باره نوشته‌اند، همه را می‌دیدم، یک قرائت از ابن مسعود در آیه‌ی وَأَقِیمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَلَا تُخْسِرُوا الْمِیزَانَ (3) است که وی این کلمه‌ی قسط را این‌گونه قرائت کرده است: و اقیموا الوزن باللسان و لا تخسر المیزان. شیوه‌ی ابن مسعود این بود که کلماتی که قدری ابهام داشت، تجویز می‌کرد که تبدیلش کنند. شما احتمال می‌دهید که من این نظریه را از کجا پیدا کردم؟ در کتاب البیع احیاء العلوم غزالی، و هیچ جای دیگری هم نیست.
یک مثال دیگر برای شما عرض می‌کنم، البته چون با شما همکار هستم، این‌ها را عرض می‌کنم، نمی‌خواهم اظهار فخر کرده باشم. به این آیه شریفه توجه بفرمایید، قرآن می‌فرماید: خُلِقَ مِن مَّاء دَافِقٍ یَخْرُجُ مِن بَیْنِ الصُّلْبِ وَالتَّرَائِبِ (4) شما وقتی درباره‌ی این آیه به تفاسیر رجوع می‌کنید، مفسران می‌فرمایند: صلب یعنی صلب رجل، ترائب هم یعنی ترائب المرأه، یعنی استخوان‌های اضلاع سینه‌ی زن. همه‌ی مفسران هم همین را نوشته‌اند. چه متقدمین، چه متأخرین؛ و این نظریه، محقق را با یک اشکال علمی روبه رو می‌کند، چون علم با آن نظر موافقت نمی‌کند، نه علم جدید، نه علم قدیم. ابن سینا هم نوشته است این مطلب درست نیست، نظر ابن سینا در قانون این است که اساساً زن منی ندارد، منی فقط از مرد است.
روزی یکی از اساتید دانشگاه با من تماس گرفت و گفت: من در کلاس درس نتوانستم درباره‌ی این نظر مفسران، شاگردها را قانع کنم، هرچه توجیه کردم و گفتم که فلان دکتر چه گفته و فلانی چه گفته، زیر بار نرفتند.
درباره تفسیر این آیه، بنده حدود سی تفسیر را نگاه کردم، فقط در تفسیر ابن کثیر یک مطلب جدیدی را یافتم، آن هم نقل قول از ضحاک است- ضحاک از مفسرین قرن دوم و از تابعین است- ایشان می‌گوید: ترائب یعنی استخوان‌هایی که در بدن انسان جفت است، هر استخوانی که در بدن جفت است، آن ترائب است. ترائب جمع تریبه است، تریبه اصطلاحاً به کودکان هم بازی و هم قد می‌گویند که در کوچه‌ها، میان خاک‌‌ها بازی می‌کردند، از ریشه تراب است، هم قدهایی که در خاک‌ها بازی می‌کردند، این‌ها را تریبه می‌گویند.
پس واژه‌ی تریبه جمعش ترائب است و به استخوان‌های جفت در بدن می‌گویند، ضحاک سپس می‌گوید: دو استخوان زیر گلو ترائب هستند، استخوان‌های سینه ترائب هستند، تا می‌رسد به دو استخوانی که در دو رستنگاه مو است و می‌گوید این ترائب است.
اکنون توجه بفرمایید که سخن یک مفسر مشکل ما را حل کرد و این با تتبع به دست می‌آید. لذا یکی از وظایف خطیر شما محققان تتبع است. (5)”

رویارویی با شک و شبهه

مرحوم آیت الله معرفت، دانش‌پژوهان و طلاب علوم دینی را از شک و شبهه نمی‌هراسانید؛ بلکه به آن‌ها می‌آموخت که چگونه با تردیدها و پرسش‌ها مواجه شوند. ایشان همواره از پاک کردن صورت مسأله ابا داشتند، بلکه می‌کوشیدند تا اذهان و افکار را برای حل مسائل نیرومند سازند، از این رو در سخنان خود به این نکته تصریح می‌کردند و می‌گفتند:
“حرکتی به سوی یک تحقیق که بخواهد منتهی به یقین بشود، از شک شروع می‌شود. اگر شک نباشد، کسی در پی یقین نخواهد بود و یقین در پی شک است که انگیزه می‌شود برای جست و جو و تحقیق، و لذا تمام دانشمندان همه‌ی حرکات علمی خود را از شک آغاز کردند. کسی که شک ندارد، به دنبال بحث و تحقیق هم نمی‌رود و لذا هیچ وقت آن یقین مطلوب برایش حاصل نمی‌شود و عجیب است که قرآن اساساً تأکید می‌کند که بایستی یک مؤمن همیشه اندیشمندانه مطالب را بپذیرد، یعنی بیندیشد و بپذیرد. مثلاً در آیه‌ی کریمه‌ی وَأَنزَلْنَا إِلَیْكَ الذِّكْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَفَكَّرُونَ خداوند می‌فرماید: ما این قرآن را فرستادیم و تو وظیفه داری که آن را برای مردم تبیین کنی، اما مردم وظیفه دارند که در گفته‎های تو بیندیشند. خداوند می‌توانست بگوید تا مردم بپذیرند آن چه را تو می‌گویی، و این جور نگفته است.
اصلاً آیین اسلام روشش روشی محققانه و اندیشمندانه است، اسلام می‌خواهد یک مسلمان و یک مؤمن واقعی به آیین اسلام، اندیشمندانه با مسائل برخورد کند.
البته تعبد به اسلام برای عده‌ای خیلی خوب است و هیچ اشکالی هم ندارد و قطعاً هم شخص متعبد عاقبت حسن دارد و بلاشک به بهشت هم می‌رود. اما آنچه را که خدا می‌خواهد، چیزی فراتر از این است و این سخن از سوی کسی صادر شده است که اطمینان دارد که اندیشه‌ی پاک حتماً به حقیقت می‌رسد. و این طور نیست که قرآن خود را به مخاطره انداخته باشد که اگر کسی درباره‌ی مسأله‌ای اندیشید به چیزی برخلاف آنچه که قرآن گفته است می‌رسد، بلکه این اطمینان را دارد که هرگز چنین نخواهد شد. (6)”
گاهی افرادی از کشورهای دیگر به قم و به دفتر مجله کیهان اندیشه می‌آمدند تا با اعضای هیأت تحریریه ملاقات کنند و پاسخی برای پرسش‌ها و شبهاتی که در ذهن داشتند، از آن‌ها دریافت کنند. از جمله این افراد آقای پروفسور نوری عثمان‌اف مترجم قرآن به زبان روسی بود که ادعا داشت ترجمه او دقیق و عاری از اشکالاتی است که به برخی از ترجمه‌های فارسی وارد شده است. می‌گفت:
«من نقدهایی که شماری از نقادان نظیر آقای بهاءالدین خرمشاهی به قرآن زده‌اند را مطالعه کرده‌ام، الحمدلله ترجمه من فاقد آن مطالب است، اما در برخی جاها مشکلاتی در ترجمه دارم مطلب را با ذهنیت فعلی نمی‌توانم خوب درک کنم، مثلاً آیاتی مانند ان الله علی عرش استوی را چگونه باید معنا کرد؟ چون اگر آن را به «جلوس» معنی کنیم، مستلزم جسمانیت خدا می‌شود».
آیت الله معرفت، با حوصله به سخنان ایشان گوش دادند و سپس به پاسخ پرداختند و گفتند: در لغت عرب «استوی» صرفاً به معنای نشستن نیست، خود عرب هم «استوی» را به معنای مطلق نشستن استعمال نمی‌کند، ما باید قبلاً این را بدانیم که «عرش» چیست؟ «کرسی» چیست؟ اگر عرش را معنای تخت و سریر بگیریم، استوی بر تخت نشستن است، ولی اگر لفظ «عرش» کنایی باشد، مقصود از «عرش» عرش تدبیر است، نه سریر و تخت. عرب استوی را به معنای استیلا و سلطه بسیار به کار برده است. پس از این پاسخ، استاد معرفت به توضیح متشابهات قرآن پرداختند و به نقل از زمخشری فرمودند: برخی از آیات که از محکمات بوده است به جهت بد تفسیر کردن به متشابهات بدل شده است.
پروفسور عثمان اف پرسش‌های دیگری هم مطرح کرد و استاد معرفت با حوصله به یکایک آن‌ها پاسخ گفت. توضیحات و افاضات استاد معرفت سبب شد که پرفسور عثمان اف به صراحت بگوید: برای درک مسایلی که جناب‌عالی فرمودید، آدم باید از اول در مدارس دینی تحصیل کند. (7)

روش تحقیق انتقادی

آیت الله معرفت به روش تحقیق انتقادی بسیار پایبند بود، او درباره این روش می‌گفت: در بررسی آرای دیگران می‌توان به سه شیوه عمل کرد:
روش اول، روش «هدم» یعنی تخریب آرای دیگران، در این روش محقق در هر مسأله و موضوع که می‌خواهد به پژوهش بپردازد، کار خود را از نقد آرای دیگران آغاز می‌کند و به گونه‌ای گسترده آرای دیگران را مورد بررسی قرار می‌دهد و روی نقایص و عیوب آن‌ها انگشت می‌گذارد و از خود چیزی ارائه نمی‌دهد. ایشان این روش را نادرست می‌دانستند و می‌گفتند: عیب این روش آن است که محقق، وقت و نیروی خود را فقط صرف تخریب می‌کند و فرصت و توان برای ابتکار و تولید فکر باقی نمی‌ماند.
روش دوم، روش بنا و استحکام است یعنی پرداختن به رأی مختار و استحکام مبانی آن.
محقق با اتخاذ این شیوه، ابتدا به سراغ آرای مختلف می‌رود و خوب مطالعه می‌کند و سپس رأی برتر را از میان آن‌ها برمی‌گزیند و آنگاه به استحکام مبانی آن می‌پردازد و برایش دلایل و شواهد و براهین متقن می‌آورد. ایشان می‌افزودند: البته این کار، قدرت علمی بالایی می‌خواهد، از جمله‌ی علما که این روش را به کار می‌بردند، استاد عظیم‌الشأن ما آقای خویی بود.
آیت الله خویی در تبیین مسائل کمتر متعرض آرای دیگران می‌شد، بلکه در هر مسأله‌ای آن رأی اصیل و قوی را مطرح می‌کردند و در استحکام آن می‌کوشیدند، اگر ضرورتی اقتضا می‌کرد، احیاناً یکی دو نظر مخالف را نیز متعرض می‌شد و بیشتر رأی مرحوم نائینی یا مرحوم اصفهانی را مطرح می‌کرد؛ آقای خویی از مرحوم نائینی به عنوان شیخ استاد و از مرحوم اصفهانی به عنوان بعض المحققین یاد می‌کرد.
آیت الله معرفت می‌گفتند: این روش، روشی بسیار محققانه است، زیرا محقق نیروی خود را صرف تبیین و استحکام رأی مورد پسند خویش می‌کند، نه تضعیف آرای دیگران.
روش سوم، روش هدم و بنا است، در این روش محقق مطلبی را که بیان می‌کند، نخست آرای دیگران را به طور قوی منهدم می‌کند تا به جای آن بنای شامخی بسازد.
این روش، روش بسیار مشکلی است و مرحوم شیخ هادی تهرانی- که معاصر مرحوم آخوند بود- این روش را داشت. مرحوم شیخ محمدرضا جرقویی که یکی از حکما و فیلسوفان و دانشمندان بزرگ کربلا بود، برای این که آرای مرحوم شیخ هادی تهرانی را به دست بیاورد، مدتی شاگردی شیخ علی رامهرمزی را می‌کرد با این که دانشش از او بیشتر بود. چون خیلی فریفته شیخ هادی تهرانی بود.
روزی مرحوم شیخ محمدرضا جرقویی به من گفت که هنر در این نیست که انسان بنای دیگران را تخریب کند، بلکه هنر در این است که اگر توانستی تخریب کنی، بنّا هم باشی (هدام بناء) و ایشان می‌گفت این هنر تنها در شیخ هادی تهرانی بود که می‌توانست در مقابل کاخ‌های فرسوده، کاخ شامخی بنا کند و در این زمینه مثال‌هایی هم می‌زد که من یکی از آن‌ها را خدمتتان عرض می‌کنم.
یکی از آن موارد، مسأله‌ی تعارض در اراضی واسعه است. این زمین‌های کشاورزی بزرگ اگر خالی باشد و انسان به آن جا برود و بخواهد بنشیند، نماز بخواند و … آیا اجازه‌ی صاحب زمین یا رضایت او شرط است؟
این یک مسأله‌ای است که از قدیم مورد اختلاف نظر علما و فقها بوده است و غالباً می‌گویند که باید رضایت او را به دست بیاوری تا بتوانی در چنین زمینی نماز بخوانی. آن وقت مشکل کار در این است که اگر صاحب زمین خارج از مذهب باشد، یا اساساً مشرک باشد، در این جا مسأله کسب رضایت، کار مشکلی است و لذا بسیاری از فقها فتوا می‌دهند که احتیاطاً در این زمین‌ها نماز نخوانند.
شیخ هادی تهرانی در این زمینه بسیار لطیف، دقیق و واقعاً قابل ارزشی مطرح می‌‌کند و می‌فرماید: اصلاً این مسأله از اموری است که قوامش قصد است و خود قصد که در این جا شرط است، جهت ملکیت را در آن شیء مشخص می‌کند.
یعنی اگر کشاورزی یک جوی آب را از جوی بزرگ گرفت و برای سیراب کردن مزرعه آن را جریان داد، برای مشروب ساختن کشتش، چون صیانت در همین جهت بوده، اولویتش در همین محدوده است، لذا اگر شما از آن جوی بخواهید وضو بگیرید که این وضو گرفتن شما یا تصرف کردن شما مزاحم به آن جهت نباشد، اصلاً مربوط به او نیست و اجازه‌ی او هم شرط نیست، چون اصلاً ملکیت او این جهت را نگرفته است و همچنین در زمین- لذا مسأله این که صیانت تعیین کننده ملک است در جهت تصرفات خود یا دیگران. این مسأله مشخص کننده این موضوع است که اجازه می‌خواهد یا نمی‌خواهد- لذا اگر صریحاً بگوید، راضی نیستم اعتباری ندارد. (8)

تدقیق و تحلیل

یکی از ویژگی‌های آیت الله معرفت در پژوهش‌های قرآنی، باریک بینی‌ها و دقت‌های ژرف ایشان بود. آیت الله معرفت می‌گفتند: این که از برخی بزرگان نقل می‌شود که قرآن جامع همه علوم مورد نیاز بشری است و هیچ دانشی را فروگذار نکرده، اولاً ادعایی گزاف است و ثانیاً نسبت آن به عالمان بزرگ صحت ندارد- چنان که به ابوحامد غزالی نسبت داده‌اند که گفته در قرآن همه علوم وجود دارد، علوم تدبیری، نجوم، طب، و هرچه که اسمش را علم بگذارند. نسبت دادن این سخن به مرد بزرگی مانند غزالی قابل قبول نیست، چون این حرف‌های گزاف از افرادی که صاحب فکر و اندیشه باشند، بعید است و ابوحامد یکی از اندیشمندان بزرگ اسلامی است.
غزالی می‌گوید: برای فهم و درک درست قرآن، به انواع علوم بشری نیاز است، یعنی اساساً برای شناخت در تمام ابعاد و اعماق قرآن، به فراگرفتن علوم و معارف متنوع بشری نیاز است. بعد نتیجه می‌گیرد و می‌گوید: همین سبب شد که مسلمانان در صدر اسلام، به ویژه قرن‌های دوم و سوم، برای فهم قرآن به انواع دانش‌ها و علوم آن روز جامعه بشری روی آورند، یعنی برای رسیدن به عمق مطالب قرآن، انسان‌ها نیازمند همه علوم هستند تا بتوانند اشارات و اسرار قرآن را که در آن نهفته است درک بکنند. پس این که می‌گوییم قرآن منشأ تمام علوم بشری است، یعنی انگیزه ایجاد کرده است که مسلمانان علوم و معارف را به دست آورند.
آیت الله معرفت با دقت در دقایق و ظرایف قرآنی و سخنان و نازک‌اندیشی‌های مفسران و محققان علوم قرآنی به این دستاورد رسیده بودند که قرآن، کتاب تاریخ هم نیست.
او از قول سیدقطب نقل می‌کند:
“قرآن در زمانی که گزارش تاریخی می‌دهد، با سه عنصر تاریخ کاری ندارد: عنصر زمان، عنصر مکان، عنصر قهرمان. این سه عنصر اساسی در تاریخ‌نگاری بسیار مهم است که اگر مورخ حادثه‌ای را بنویسد و از این سه عنصر غفلت کند، نوشته‌اش ناقص است.
سیدقطب می‌گوید: قرآن اساساً خود را با مورخین درگیر نمی‌کند، زیرا مورخین، هم در زمان و مکان و شخصیت با هم اختلاف دارند و هم در تعصب. از این رو در قضیه اصحاب کهف پس از اشاره به اختلاف نقل‌ها درباره وعده آن‌ها خداوند به پیامبرش می‌فرماید:
قُل رَّبِّی أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِم مَّا یَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِیلٌ فَلَا تُمَارِ فِیهِمْ إِلَّا مِرَاءً ظَاهِرًا وَلَا تَسْتَفْتِ فِیهِم مِّنْهُمْ أَحَدًا= بگو پروردگار من به شمار آن‌ها آگاه‌تر است از مردم [و در این باره] به جز اندکی آگاه نیستند، پس تو در این موضوع با آن‌ها مجادله مکن مگر آنچه از ظاهر وحی آشکار گردیده، اظهار نمایی و هرگز فتوا از احدی در این زمینه مپرس. (9)”
حتی درباره سال‌های اختفا و خفتن اصحاب کهف، خداوند گفته دیگران را یادآوری می‌کند:
وَلَبِثُوا فِی كَهْفِهِمْ ثَلَاثَ مِائَةٍ سِنِینَ وَازْدَادُوا تِسْعًا
و آن‌ها در غار کوه سیصد سال، نه سال هم افزون درنگ کردند.
آیت الله معرفت در این‌باره می‌افزود: این جمله وَازْدَادُوا تِسْعًا روشن است، زیرا «ثلاث سنین» شمسی بوده، یعنی 300 سال شمسی، و چون مخاطب عرب است و به ذهن این‌ها قمری می‌آید، خدا می‌فرماید 9 سال اضافه کنید تا 300 سال شود، چون هر 103 سال قمری دقیقاً 100 سال شمسی است، اما خداوند پس از یادآوری این نقل قول رایج می‌فرماید:
قُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثُوا
ای پیامبر بگو: پروردگار آگاه‌تر است به آنچه آن‌ها درنگ کرده‌اند. (10)
بنابراین قرآن خود نمی‌خواهد قاطع در این‌باره سخن بگوید، بلکه از آنچه در میان اهل کتاب و سایرین مطرح بوده است، می‌خواهد برای اغراض متعالی استفاده کند. ولی برخی بی‌توجه به این نکته، عدد سیصد سال را قطعی تلقی کرده و به خدا نسبت داده‌اند، چنان که در کتاب‌های تفسیری نقل و در فیلم «مردان آنجلس» بدان استناد شده است.
آن وقت دایرة المعارف بریتانیایی این را می‌نویسد: آن پادشاه اول که اسمش دقیانوس بود در سال 251 بعد از میلاد سلطنتش پایان یافت و دومی تریدوس در سال 450. در دایرةالمعارف فاصله این دو پادشاه را 200 سال گفته است. کسی که این گزارش تاریخی را مطالعه می‌کند، تعارضی با قرآن احساس می‌کند و شبهه‌اش در ذهنش پدید می‌آید. در حالی که با کمی دقت، زمینه شبهه از میان می‌رود، زیرا قرآن بنا ندارد در مسائل جزیی تاریخی وارد بشود، بلکه مقصود از نقل قصه‌ها و حکایت‌ها، آموختن حکمت‌ها و هدایت انسان‌ها است. (11)

نوآوری

ذهن وقاد، تحلیل‌گر و نکته‌یاب استاد معرفت همواره مایه نوآوری و ابتکار در نظریه‌پردازی بود. شجاعت ویژه در اظهار نکته‌های بدیع و استنباط‌های جدید و راهگشا تا آخرین روز حیات ایشان ادامه داشت. خاطره آخرین حضور وی در «هشتمین آیین تجلیل از پژوهشگران برتر حوزه دین» فراموش ناشدنی است.
این جانب به عنوان دبیر جشنواره، در طول هشت دوره برگزاری آن، همواره از دو شخصیت به عنوان سخنرانی اجلاس مزبور دعوت به عمل می‌آوردم: آیت الله معرفت و آیت الله استادی.
بهره‌گیری از این دو شخصیت گرامی به دو دلیل بوده است: یکی محبوبیت و مقبولیت آن‌ها در میان پژوهشگران علوم دینی، دیگری بی‌آلایشی و فارغ بودن آن دو از انگیزه‌های شخصی و گروهی.
این دو عزیز ارجمند، به مقتضای ویژگی‌های خود، هر کدام در عرصه مورد علاقه خویش افاضه می‌فرمودند، و هر سال مطالب تازه‌ای برای اجلاس یادشده به ارمغان می‌آوردند، حضرت آیت الله استادی معمولاً به اخلاق پژوهش می‌پرداختند و پژوهشگران دینی را به رعایت آن توصیه می‌فرمودند؛ اما آیت الله معرفت به عنوان یک شخصیت قرآنی، می‌کوشیدند تا شیوه‌های پسندیده پژوهش را در قرآن جست و جو کنند و محققان را به لطایف و ظرایف قرآنی توجه دهند.
در هشتمین «آیین تجلیل از پژوهشگران برتر حوزه دین» استاد معرفت با رویی گشاده دعوت ما را پذیرفت و زودتر از همه به محل همایش آمد. او هنگامی که پشت تریبون قرار گرفت، پس از مقدمه‌ای کوتاه فرمودند:
“من امروز فکر کردم چه مطلبی را به عنوان یک تحفه نسبت به آقایان عرضه بدارم، چند مطلب به نظرم رسید که این‌ها برای من دغدغه‌آفرین بود و همواره در این دغدغه بودم و مرا رنج می‌داد، بالاخره بعد از کوشش و تلاش به یک نتایجی رسیدم و نوعاً این مطالبی را که به عنوان رفع دغدغه‌های فکری برای خودم هست، برای شما هست. لذا طبق مرسوم خودم آن را در جمع مطرح می‌کنم …. لذا من برای حل این مشکل خواستم خدمت شما عرض بکنم، البته در برابر جمعی از فضلا و دوستان گفته‌ام، ولی هنوز روی کاغذ نیامده، بنده تا مطلبی را چندین بار در جمع فضلا مطرح نکنم روی کاغذ نمی‌آورم.”
آیت الله معرفت آنگاه به طرح استفاده از روایات در تفسیر قرآن پرداخت و گفت:
“مراجعه کردن به روایات برای فهم قرآن دو معنا دارد؛ یکی این که شما می‌خواهی از روایت، معنا دهان آیه بگذاری این درست نیست؛ قرآن باید خودش حقیقت خودش را گویا باشد. اما این که روایت بیاید بگوید معنای آیه این است، حاشا و کلا. قرآن خودش «بیان للناس» هست. بصائر هست، نور هست، تبیان هست.
اما اگر می‌روی سراغ روایت برای این که فضایی برای شما باز کند و شما را در فضایی قرار دهد که خودت از آیه مطلبی را بفهمی، این درست است.
برای ما این مسأله روشن است که اسلوب قرآن، اسلوب گفتاری است، اسلوب نوشتاری نیست؛ اسلوب گفتاری ویژگی‌اش این است که متکلم به ذهنیت مخاطب خاص تکیه می‌کند به خلاف اسلوب نوشتاری که روی ذهنیت مخاطب تکیه نباید بکند.
پس قرآن چون اسلوبش اسلوب گفتاری است، بر ذهنیت مخاطبان خاص و روی قرائن موجود در زمان و حال تخاطب تکیه کرده است. پس اگر شما بخواهی قرآن را بفهمی، باید بروی کنار همان مخاطبان خاص بنشینی و به آیاتش گوش بدهی تا بفهمی؛ باید همان ذهنیتی را داشته باشی که مخاطبان عصر نزول داشته‌اند.
نقش روایات این است که دست شما را می‌گیرد؛ هزار و چهارصد سال می‌برد و می‌گذارد و کنار عرب‌های مخاطب هر آیه، ذهنیتی به شما می‌دهد مانند ذهنیت همان‌ها. فضایی ایجاد می‌کند تا تو از خود قرآن مطلب را دریافت کنی. (12)”

فقاهت و قرآن‌پژوهی

آنچه تا اینجا گزاش کردم، نشان از احاطه استاد معرفت بر قرآن و علوم قرآنی دارد، و البته قرآن‌پژوهی منزلت والایی است، انس با قرآن به عنوان کلام الهی، همنشینی و مصاحبت با حضرت باری و اصلی‌ترین منبع شناخت احکام و معارف الهی است.
ولی متأسفانه این کتاب و کلام الهی در جامعه اسلامی مهجور و حتی در مجامع علمی مسلمانان، جایگاه شایسته و بایسته خود را نیافته است؛ به گونه‌ای که انگار مفسر قرآن و محقق علوم قرآنی نمی‌تواند و یا نباید در ابحاث فقهی وارد شود، به همین جهت اگر نوادری از فقیهان به مباحث قرآنی پرداخته‌اند، تحت فشار کژاندیشان و کوته‌فکران در نیمه راه منصرف شده‌اند، داستان غم‌انگیز تفسیر البیان آیت الله خویی نمونه‌ای از آن است.
مرحوم آیت الله معرفت‌ گرچه به عنوان محقق پرآوازه علوم قرآنی شناخته شده بود و بعد فقهی و اجتهادی دانش وی تحت‌الشعاع آن قرار گرفته بود، اما در مسایل فقهی هم دارای مکتب و روش ویژه‌ای بود که او را از بسیاری از معاصرانش ممتاز می‌ساخت.
دریافت او از فقه و فقاهت، در ادامه شیوه‌ای بود که محییان و مصلحان بزرگ دوره‌های اخیر پیش گرفته بودند و راه تطبیق احکام با مقتضیات زمان و مکان را در گرو فهم و درک درست آن می‌دانستند.
در ویژه‌نامه‌ای که به مناسبت سالگرد رحلت امام خمینی برای مجله کیهان اندیشه طراحی کرده بودیم، از ایشان هم تقاضا کردیم موضوعی را انتخاب کنند و در آن طرح شریک باشند. حضرت آیت الله معرفت موضوع «واقع‌نگری در بینش فقهی امام» را پیشنهاد کردند و ما هم استقبال کردیم. ایشان در پیشانی بحث، پس از توضیحاتی درباره «تابعیت احکام شرعی از مصالح واقعی» به مناسبت، از توانایی فقیه نیز این چنین سخن به میان آورده‌اند:
“فقیه توانا کسی است که با دید واقع‌بین، مسایل روزمره را بررسی کند و با این دید واقع‌گرانه، به سوی منابع فقهی و مدارک اولیه فقه، رو آورد که در اصطلاح به آن «شم الفقاهه» می‌گویند. فقیه کسی است که بر تمامی جوانب شریعت، آگاهی کامل داشته باشد، و بر ملاکات احکام شرعی- جز عبادات- به خوبی واقف باشد. (13)”
آیت الله معرفت درباره معاملات و عبادات دو توضیح داشتند: نخست تعریف معاملات و دوم قابل کشف بودن ملاکات معاملات. درباره تعریف معاملات استاد می‌گفتند:
“معاملات در اصطلاح فقها، معنای گسترده‌ای دارد و آنچه را که در نظام اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و اداری انسان مدخلیت داشته و نیاز به برنامه‌ریزی دارد و دربرمی‌گیرد. مقصود کارهایی است که انجام آن نیاز به قصد تعبد ندارد. گرچه اگر با این قصد انجام شود، ثواب بیشتری خواهد داشت.
استاد معرفت توضیح خود را با این جمله کامل کردند:
فقط عبادات است که ملاکات آن روشن نیست و کسی نمی‌تواند دقیقاً بر تمام اسرار نهفته در هر یک از عبادات واقف گردد. ولی سایر احکام شرع، قابل درک است و ملاکات آن‌ها قابل پیش‌بینی می‌باشد و فقهای بزرگ (مخصوصاً قدما) سعی داشتند تا بر تمامی ابعاد و ملاکات آن‌ها دست یابند، و در این راه نیز موفق بوده‌اند.
فقهای بزرگ عالم اسلام … در باب معاملات (به معنی اخص آن) بر این عقیده بودند که شرع مقدس به بیان اصول و کلیات بسنده کرده، هرگونه معامله عقلائی که در هر زمان معمول باشد، و عقلا آن را پسندیده و صحت آن را مقرر داشته باشند، شرع نیز صحه گذارده، آن را امضاء کرده است.”
ایشان پس از ذکر اصول کلی مورد نظر شرع در موضوع معاملات می‌افزایند:
“بنابراین معاملاتی که مورد پذیرش عقلای جهان قرار گرفته، خواه بین دو فرد باشد یا در قراردادهای بین‌المللی منعقد گردد مشروع است.”
استاد پس از اشاره به اختلاف نظر فقها در باب نوع معاملات موردنظر شرع که آیا محدود و محصور به همان انواع و شیوه‌های زمان شارع است یا همه معاملات عقلایی‌پسند در همه زمان‌ها و یا مکان‌ها را دربر می‌گیرد؟ می‌نویسد:
“فقهای سلف، با همین شیوه (شمول امضایی) معاملات رایج عهد خود را بررسی کرده و تحت شرایط فوق، آن را مشمول اوفوا بالعقود دانسته، آن را صحه گذارده‎اند. و هرگز این طرز تفکر، در مخیله آنان خطور نمی‌کرد که حتماً باید در همه ادوار تاریخ، شیوه معاملات مورد نیاز بشر، طبق آنچه در جزیره العرب، با آن زندگی ساده انجام می‌گرفته، تطبیق نماید. (14)”
البته این نوع نگرش به فقه، منحصر به علمای شیعه نیست، در جهان اهل سنت نیز سابقه‌ای طولانی داشته است و مصلحان بزرگی چون شیخ محمد عبده و محمدبشیر ابراهیمی این شیوه را راه حلی مناسب برای حل مشکلات و همراه کردن احکام اسلام با مقتضیات زمان و مکان دانسته‌اند.
شجاعت و صراحت آیت الله معرفت در بیان حقایق واقعاً کم‌نظیر بود. او ضمن احترام به بزرگان علمی و دینی، اگر در پژوهش به استنباط جدیدی دست می‌یافت، بدون هیچگونه محافظه‌کاری بیان می‌‎کردند؛ گرچه ایشان یک مفسر و استاد علوم قرآن به شمار می‌آمدند ولی آگاهی ایشان منحصر در آن نبود. در سایر دانش‌ها همچون کلام و فقه نیز از صاحب‌نظران به شمار می‌آمدند. این تضلع و پیوند میان علوم گوناگون به ایشان جامعیت ویژه‌ای بخشیده بود، چنان که در بحث «نقش آهنگ در تلاوت قرآن» پس از نقل روایات در تأثیر شگفت‌انگیز آیات موزون و آهنگین قرآن بر مخاطبان به خصوص در عصر نزول وحی، باب جدیدی در این باره می‌گشاید و به این مطلب می‌پردازد که این کلام موزون هنگامی زیبایی خود را آشکار می‌سازد که قاری هم به آهنگ و نظم قرآن و هم به فن موسیقی آشنا باشد، از این رو این احادیث شریف را متذکر می‌شود:
لیس منا من لم یتغن بالقرآن= از ما (زمره مسلمین) نیست آن کس که قرآن را با لحن موسیقی‌اش دوست ندارد. (15)
تغنوا بالقرآن، فمن لم یتغن بالقرآن فلیس منا= آهنگ موسیقی قرآن را رعایت کنید و هرکس رعایت نکرد از ما نیست. (16)
آنگاه استاد به مناسبت موضوع به بحث موسیقی از دیدگاه فقاهت می‌پردازد و مطلب را با این سخن آغاز می‌کند:
“آیا موسیقی ذاتاً حرام است؟ تا برای تجویز آن در موارد استثنایی (تلاوت قرآن، حدی، جشن‌های عروسی و …) به دنبال مجوز خاص بوده باشیم یا اساساً حرام نمی‌باشد؟ مگر آن که با عنوان «لهو»، «باطل» که از عوامل انحرافی باشند توأم گردد. (17)”
آنگاه استاد معرفت با ذکر ادله موجود در متون و نصوص اسلامی درباره دو نظر یادشده و بررسی آنها، نظر خود را این گونه اعلام می‌کند:
“در هیچ یک از این جواب‌ها [ی صادره از سوی ائمه (علیهم السلام)] به طور مطلق، حکم به حرمت «غنا» نشده، جز آنکه با انطباق با دیگر عناوین محرمه آن را حرام دانسته‌اند. مثلاً اگر به صراحت گفته می‌شد: آری موسیقی حرام است، حرمت ذاتی آن مسلم بود، ولی به طور دیگر فرموده‌اند و در جواب پرسش «آیا غنا حرام است؟» گفته‌اند: «آیا نمی‌دانی که خداوند، لهو را بیهوده و باطل شمرده» لذا این‌گونه جواب، اشعار به آن دارد که فقط تحت این عنوان حرام خواهد بود لاغیر.
و این که خواسته باشند «اعمال تعبد» کنند و بگویند: غنا با آن که لهو یا لغو یا باطل نیست ولی ما آن را باطل می‌گیریم، کاملاً خلاف ظاهر و برخلاف قواعد اصول و فن محاوره است. (18)”
آنگاه پس از ذکر مؤیداتی از احادیث، نتیجه‌گیری می‌کند و می‌نویسد:
“نتیجه این که: موسیقی اگر وسیله‌ای برای آموزش معارف عالیه و یا آشناکردن مردم به اخلاق اسلامی باشد، نه لهو است و نه لغو و نه باطل، لذا استعمال آهنگ در تلاوت قرآن مورد استثنایی به شمار نمی‌رود، بلکه اصالتاً مشمول عنوان حرام نیست. (19)”

آگاهی از فقه سیاسی

استاد معرفت در عرصه فقه سیاسی نیز دارای اندیشه‌های نو و راهگشا بود. او که از شاگردان امام خمینی در نجف اشرف به شمار می‌آمد و برگردان و تقریر بحث‌های ایشان در باب ولایت فقیه را به عربی عهده‌دار شده بود، از دیرباز با اندیشه‌های امام خمینی به ویژه در زمینه فقه سیاسی آشنا بود، اما اینگونه نبود که در آموخته‌های درس استاد متوقف بماند، بلکه آنجا که مستقلاً به تحقیق و تحلیل می‌پرداخت، چشمه‌های جدیدی را آشکار می‌ساخت.
حقیر در سال 1367 به مناسبت ویژه‌نامه کنگره بین‌المللی شیخ مفید از ایشان مقاله‌ای تقاضا کردم. استاد اظهار داشتند: در این باره محققان بسیاری خواسته شما را اجابت خواهند کرد، بهتر است بنده به مطلب مهم‌تری که مورد نیاز جامعه کنونی است بپردازم، از این رو مقاله «حدود و ضوابط شرعی ولایت فقیه» را عهده‌دار گردیدند. استاد در مقاله یاد شده پس از توضیح این مسأله که تعیین رهبری مکتب اهل بیت به دو گونه انجام می‌شود: «تعیین بالنص» که مختصر به زمان حضور امام معصوم (علیه السلام) است و «تعیین بالوصف» که مخصوص زمان غیبت است. مباحث تازه‌ای با عنوان «توجه آرای همگانی» «مسئولیت همگانی» و «نظارت متقابل» را مورد بحث قرار دادند: استاد درباره عنوان نظارت متقابل می‌نویسد:
نظارت (دوسویه زمامداران و مردم) متقابلاً انجام می‌گیرد، از مسئولین بالا نسبت به مأمورین زیردست و از مأمورین و نیز توده‌های ملت نسبت به مسئولین فوق، از مسئولین فوق، این نظارت به دو نحو انجام می‌گیرد:
علنی و آشکار، به وسیله پلیس و هیأت‌های آمرین به معروف، و فوض مسئولیت‌های اداری بر رؤسا و مدیران و بازرسان و امثال آن‌ها.
سرّی و پنهان، به وسیله سازمان‌های اطلاعاتی گسترده، که این شیوه، در اسلام، از روز نخست متداول بوده، و در سیره پیغمبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و کردار و گفتار مولا امیرالمؤمنین (علیه السلام) شواهد بسیاری از آن یافت می‌شود.
ولی نظارت توده مردم بر حسب رفتار رهبران، مخصوصاً بر مسئولان سطح بالا، باید با هیأت‌های کارشناس (خبرگان) که از جانب ملت انتخاب می‌شوند، انجام گیرد. البته باید ملت مسلمان ملتی آگاه، باسواد، اهل مطالعه، دارای فرهنگی قوی و گسترده و همه جانبه باشند، و پیوسته درصدد یافتن اطلاع از احوال و اوضاع کشور بوده و دولت لازم است به وسیله رسانه‌های گروهی، اطلاعات لازمه را صحیحاً در اختیار مردم قرار دهد، تا از این راه، مردم در جریانات کلی و جزئی کشور قرار گیرند، و در واقع بیلان کار خود را به مردم، پیوسته ارائه دهد.
و در عین حال، هیأت منتخب خبرگان نیز ضرورت است که با قانونی بودن نظارت‌شان بر رهبران، بتوانند رسماً اظهارنظر نموده و مردم را نیز از چگونگی امر باخبر کرده، تصمیم لازم را اتخاذ نمایند …
انتخاب هیأت خبرگان باید به طور کامل و دقیق انجام گیرد، صلاحیت و شایستگی صدق و امانت از شاخصه‌های اولیه این هیأت است. بایستی از تمامی اقشار مردمی و کارشناسان از هر طبقه و سطحی، در این هیأت شرکت داشته باشند، زیرا نظارت این هیأت، بر تمامی ابعاد رهبری جامعه است، و نشاید که گروهی خاص صرفاً نظارت داشته باشند. و نیز نباید افرادی انتخاب شوند که وظیفه خود را صرفاً ثناگویی تشخیص دهند، و ندانند چه وظیفه خطیری برعهده آنان نهاده شده؟
در این راستا، یک مسأله که از اساسی‌ترین فرائض اجتماعی اسلام به شمار می‌رود و از اصولی‌ترین پایه‌های اجتماعی است را باید یادآوری نمایم که اسلام، با کمال صرامت و صراحت آن را مطرح کرده:
من اصبح و لم یهتّم بامور المسلمین فلیس منهم. (20)
پیغمبر می‌فرماید: «هرکس روز را آغاز کند و در رابطه با شئون عامه مسلمین بی‌‎تفاوت باشد، هرگز خود را مسلمان نداند». کنایه از آن است که در فکر و اندیشه شئون مسلمین بودن، یک فریضه روزانه هر مسلمانی است، پیوسته بایستی در اندیشه امور مسلمانان بود، وگرنه مسلمان نخواهی بود.
باز می‌فرماید: سه چیز است که طبیعتاً هر مسلمانی از آن دریغ نمی‌کند:
1. اخلاص العمل لله 2. والنصیحه لائمه المسلمین 3. و اللزوم لجماعتهم. (21)
اولاً در کارهایی که انجام می‌دهد، خدا را در نظر دارد. ثانیاً از هرگونه اندرز و انتقاد سازنده نسبت به اولیاء امور دریغ نمی‌ورزد. ثالثاً پیوسته خود را به انبوه مسلمانان پیوند می‌دهد.
مولا امیرالمؤمنین (ع) می‌فرماید:
“هرگاه خواص، آشکارا دست به تباهی زدند، و انبوه مردم بر آنان نشوریدند، هر دو گروه مستوجب عقوبت خواهند بود. (22)”
استاد معرفت در پایان به مزایا و برکات این نظارت متقابل اشاره می‌کند و آن را مایه پیوند وثیق و صمیمی میان رهبران جامعه و مردم و استحکام نظام سیاسی و اجتماعی می‌شمارد. (23)
در این مجال به همین مختصر بسنده می‌کنم، باشد تا در فرصتی دیگر به شرط بقای عمر، شمه‌ای دیگر از آنجه در آثار و افکار استاد دیده‌ام و دریافته کرده‌ام را واگویه کنم. والسلام.

پی‌نوشت‌ها:

1. نویسنده و محقق حوزه علمیه قم.
2. آئین تجلیل از پژوهشگران برتر حوزه دین، دوره اول آذرماه 1378 ش.
3. الرحمن، آیه 9.
4. طارق، آیه 6.
5. آئین تجلیل از پژوهشگران برتر حوزه دین، دوره اول آذرماه 1378 ش.
6. همان.
7. گزارش مختصر این مباحثات در مجله کیهان اندیشه ش 63 ص 175-172 درج شده است.
8. آئین تجلیل از پژوهشگران برتر حوزه دین، دوره دوم آذرماه 1379 ش.
9. کهف، آیه 22.
10. کهف، آیه 25.
11. آئین تجلیل از پژوهشگران برتر حوزه دین، دوره پنجم، دی ماه 1382.
12. همان.
13. کیهان اندیشه، ش29، ص 39.
14. همان، ص 41.
15. بحارالانوار، ج89، صص 191-190.
16. همان، ص 191.
17. کیهان اندیشه، ش 28، ص 65.
18. همان، ص 67.
19. همان، ص 68.
20. اصول کافی، ج2، ص 163.
21. بحارالانوار، ج75، ص 66، رقم 5.
22. وسائل الشیعه، ج11، ص 407.
23. ر. ک: کیهان اندیشه، ش 46، ص 33.

منبع مقاله :
نصیری، علی؛ (1387)، معرفت قرآنی، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول.

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد