پاسخ این سؤال مبتنی بر شناخت عالم آخرت و قوانین حاکم بر آن است. نظام حاکم بر جهان واپسین، نظامی تکوینی و عام است که گستره آن شامل همه انسان ها، با هر دین و عقیده ای می شود. مسأله معاد از مسائل عقلی به شمار می رود و مسائل عقلی کلی و ضروری و عام است و عقیده مند بودن یا نبودن افراد در مورد آن، تأثیری ندارد. سؤال نکیر و منکر از روح گذر از پل صراط و فشار قبر برای روح، تجسم روح به صورت جسم دنیوی، وحشت اولیه روح هنگام ورود در عالم جدید، توجه خاص روح به بدن مادی و قبر و بسیاری از مسائل دیگر که در دین اسلام به آن اشاره شده است حکایت از آن دارد روح در عالمی جدید با قوانینی جدید و عام روبرو شده است.باید دانست که قوانین حاکم بر هر عالمی عام و تکوینی است و یا عقیده مند بودن یا نبودن ساکنان آن عالم تغییر نمی کند. مثلا قوانین حاکم بر عالم ماده، قوانینی تکوینی و عام است و عام انسان ها را شامل می شود.
سختی ها و فشار قبر و در واقع رنج های روح در عالم آخرت به خاطر تعلق و انس روح با عالم ماده بوده است و هر قدر که این تعلق و ارتباط بیشتر باشد، کنده شدن از آن برای روح رنج آفرین تر است.
سؤال نکیر و منکر از عقاید کل روح است. یعنی اصول فکری و عقیدتی که روح در عالم ماده داشته است و با همین افکار و عقاید اصولی، ارواح ساکن عالم آخرت از هم متمایز می شوند.
سؤال نکیر و منکر در واقع بیرون کشیدن نهان روح است و جواب روح همان باطن اوست. یعنی این سؤال و جواب مثل سؤال و جواب های دنیوی و متعارف ذهن ما نیست. در واقع این دو ملک باطن پنهان ارواح را آشکار می سازند و حقایق وجود آنها را پدیدار می سازند. از روایات اسلامی بر می آید در عالم قبر (برزخ) از دو کس سؤال می شود یا از کسی که در عالم ماده در پی حق برآمده و بدون کوچک ترین سستی به عقاید حقه نایل گشته و سپس سعی در تطبیق عملی خود با همان عقاید نموده اگر چه اشتباهات و لغزش هایی هم در مقام عمل و تحقیق داشته باشد و یا از کسی که در حیات دنیوی در برابر سؤالات مطرح شده در درون خود به حرکت افتاده، ولی حرکت او به صورت صادقانه و جدی برای نیل به حق نبوده است بلکه آمیخته به اغراض و تعصب ها و هواها و توأم با سستی و اهمیت ندادن به حق بوده و در نهایت به عقاید باطل نیال گشته و سپس سعی در تطبیق عملی خود با آن اباطیل نموده است و در آخر به کفر و ضلالت رسیده است اگر چه احیانا فکر حق و قول و عمل حق هم داشته باشد از این دو نوع روح در عالم آخرت سؤال می شود تا باطن آنها نمایان شود و تمایز وجودی آنها پدیدار گردد.
پل صراط و گذر آن حکایتگر از نوع عمل و اعتقاد روح است. هر قدر که عمل و اعتقاد روح به حقیقت نزدیک تر باشد گذر او به سوی کامیابی و دیدن جمال حضرت حق راحت تر و آسان تر است و هر قدر که این تطابق کمتر باشد، بیشتر از کامیابی ها باز می ماند و در رنج گرفتار می شود.
برای مطالعه بیشتر ر.ک: معاد یا بازگشت به سوی خدا، محمد شجاعی، ص 270 – 320.
سختی ها و فشار قبر و در واقع رنج های روح در عالم آخرت به خاطر تعلق و انس روح با عالم ماده بوده است و هر قدر که این تعلق و ارتباط بیشتر باشد، کنده شدن از آن برای روح رنج آفرین تر است.
سؤال نکیر و منکر از عقاید کل روح است. یعنی اصول فکری و عقیدتی که روح در عالم ماده داشته است و با همین افکار و عقاید اصولی، ارواح ساکن عالم آخرت از هم متمایز می شوند.
سؤال نکیر و منکر در واقع بیرون کشیدن نهان روح است و جواب روح همان باطن اوست. یعنی این سؤال و جواب مثل سؤال و جواب های دنیوی و متعارف ذهن ما نیست. در واقع این دو ملک باطن پنهان ارواح را آشکار می سازند و حقایق وجود آنها را پدیدار می سازند. از روایات اسلامی بر می آید در عالم قبر (برزخ) از دو کس سؤال می شود یا از کسی که در عالم ماده در پی حق برآمده و بدون کوچک ترین سستی به عقاید حقه نایل گشته و سپس سعی در تطبیق عملی خود با همان عقاید نموده اگر چه اشتباهات و لغزش هایی هم در مقام عمل و تحقیق داشته باشد و یا از کسی که در حیات دنیوی در برابر سؤالات مطرح شده در درون خود به حرکت افتاده، ولی حرکت او به صورت صادقانه و جدی برای نیل به حق نبوده است بلکه آمیخته به اغراض و تعصب ها و هواها و توأم با سستی و اهمیت ندادن به حق بوده و در نهایت به عقاید باطل نیال گشته و سپس سعی در تطبیق عملی خود با آن اباطیل نموده است و در آخر به کفر و ضلالت رسیده است اگر چه احیانا فکر حق و قول و عمل حق هم داشته باشد از این دو نوع روح در عالم آخرت سؤال می شود تا باطن آنها نمایان شود و تمایز وجودی آنها پدیدار گردد.
پل صراط و گذر آن حکایتگر از نوع عمل و اعتقاد روح است. هر قدر که عمل و اعتقاد روح به حقیقت نزدیک تر باشد گذر او به سوی کامیابی و دیدن جمال حضرت حق راحت تر و آسان تر است و هر قدر که این تطابق کمتر باشد، بیشتر از کامیابی ها باز می ماند و در رنج گرفتار می شود.
برای مطالعه بیشتر ر.ک: معاد یا بازگشت به سوی خدا، محمد شجاعی، ص 270 – 320.