خانه » همه » مذهبی » نگاهى به صحيح بخارى‏

نگاهى به صحيح بخارى‏

نگاهى به صحيح بخارى‏

پيامبر بزرگوار اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ، دو يادگار گران‏سنگ در ميان مسلمانان نهاد تا سبب هدايت و رستگارى آنان باشد، كه همانا قرآن كريم و عترت‏اند.
مى‏دانيم كه مجموعه‏هاى روايى موجودِ جهان اسلام، به دليل آسيب‏پذيرى‏هاى سياسى و مذهبى، نيازمند نقد و نظر بوده و نقد آنها همت و حوصله‏اى در خور ميراث معنوى

386fddf3 8442 4038 a7bb d7365597b721 - نگاهى به صحيح بخارى‏

0002950 - نگاهى به صحيح بخارى‏
نگاهى به صحيح بخارى‏

 

نويسنده:محمدحسن زمانى

 

پيش گفتار
 

پيامبر بزرگوار اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ، دو يادگار گران‏سنگ در ميان مسلمانان نهاد تا سبب هدايت و رستگارى آنان باشد، كه همانا قرآن كريم و عترت‏اند.
مى‏دانيم كه مجموعه‏هاى روايى موجودِ جهان اسلام، به دليل آسيب‏پذيرى‏هاى سياسى و مذهبى، نيازمند نقد و نظر بوده و نقد آنها همت و حوصله‏اى در خور ميراث معنوى پيامبر و امامان شيعه(علیهم السّلام) مطلبد. از رهگذر اين بررسى‏هاست كه مى‏توان به هدايت قرآنى دست يافت.
در ميان جوامع حديثىِ اهل سنت، كتابى كه شهرت و اعتبار فزون‏ترى يافته، و عالمان سنى مذهب آن را پس از قرآن، بهترين منبع و متن دينى شناخته‏اند، صحيح البخارى است. كتاب ياد شده، ويژگى‏هايى در خور تجليل و تحقيق دارد، به طورى كه تاكنون كم‏تر پژوهش‏گرى، جرأت و مجال نقد آن را به دست آورده است.
نوشتار حاضر، مى‏كوشد تا هدف روشنايى افكندن در طريق بهره‏گيرى مطلوب از صحيح البخارى و منظور پالايش فكرى و احياگرى دينى خدمتى به سنت رسول اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نموده باشد

زندگى‏نامه بخارى
 

ابوعبداللّه محمّد بن اسماعيل بخارى، در سال 194ق، در شهر بخارا (خراسان بزرگ) ديده به جهان گشود. وى در كودكى، پدرش را از دست داد و از آن پس، مادر به تربيت او پرداخت.
بخارى در شرح حال خود آورده است كه در ده سالگى، حفظ حديث را آغازيد، و در شانزده سالگى، به همراه مادر و برادرش راهى مكه گشت و شش سال در آن شهر و نيز مدينه اقامت گزيد. در اين ساليان، بخارى به فراگيرى علوم دينى پرداخته و بر اثر نبوغ شگفت‏انگيز در ميان طالب علمان درخشيد. او به منظور اخذ حديث و دانش، سفرهايى به شام، مصر، الجزيره، بغداد، بصره و خراسان داشت. در سفر به نيشابور بود كه اعتقاد وى به مخلوق بودن قرآن سبب كشمكش ميان او و محمّد بن يحيى دَهلى گشت.
بخارى، پس از سخت‏كوشى‏هاى علمى و پديدآوردن كتاب‏هايى چند، به زادگاه خويش بازگشت. اختلاف ميان او و خالد بن احمد (والى بخارا) زمينه تبعيد وى را به سمرقند فراهم آورد. وى ناچار از سكونت در روستايى گشت و سرانجام در سال 256ق – كه 62 سال از عمر وى مى‏گذشت – جهان را بدرود گفت.(1)
امام بخارى، هجده كتاب پديد آورد كه مهم‏ترين آن را مى‏توان الجامع الصحيح البخارى دانست.
التاريخ الكبير، التاريخ الأوسط، التاريخ الصغير، خلق أفعال العباد، الضعفاء الكبير، أسامى الصحابة، المبسوط، المسند الكبير، الضعفاء الصغير، و مختصر من تاريخ النبى(صلّی الله علیه و آله و سلّم) كتابهاى ديگرى است كه از وى برجاى مانده است.

كتاب صحيح البخارى
 

اين كتاب، نخستين كتاب حديثى فراگير اهل سنت بوده و معتبرترين مأخذ حديث نزد عالمان سنى مذهب شناخته شده است. مجموعه روايى بخارى در نُه جزء سامان گرفته است.
احاديث به طور موضوعى در باب‏هاى زير جاى داده شده است: «بدء الوحى»، «الأيمان»، «العلم»، «الوضوء»، «الغسل»، «الحيض» و «الصلوة»، و در بخش‏هاى دوم ، سوم و چهارم كتاب، ابواب فقهى گنجانده شده است. بخارى در بخش پنجم، به مناقب و مغازى پرداخته و بخش ششم را به تفسير آيات قرآن ، و بخش هفتم را به پاره‏اى از ابواب فقهى ، مانند نكاح و طلاق، اختصاص داده است. او در بخش هشتم ، رواياتى را در زمينه ادعيه و برخى مسائل فقهى ، و در واپسين بخش كتاب خويش، «منامات»، «فتن» ، «أخبار آحاد» و «إعتصام به كتاب و سنت» و «توحيد» را، به عنوان حُسن ختام آن، آورده است.

شمار احاديث كتاب
 

عالمان اهل سنت در شمارش احاديث كتاب بخارى، اختلاف‏نظر دارند. ابن حجر در هدى السارى، از ابن صلاح نقل كرده است كه مجموع حديثهاى تكرارى و غير تكرارى آن به 7275 حديث مى‏رسد. (2)كتاب تك‏جلدى صحيح البخارى – كه در رياض چاپ شده، 7563 حديث را نشان مى‏دهد ، (3) و از طرفى، رضوان محمّد رضوان در اثرى موسوم به فهارس البخارى ، به نقل از ابن حجر، شمار احاديث آن را به 9082 مى‏رساند.(4) بايد دانست كه تكرارى بودن نيمى از احاديث كتاب بخارى، مجموعه احاديث غير تكرارى را بنابر شمارش ابن صلاح، 4000 حديث مى‏نماياند.
از آنجا كه بخشى از احاديث بخارى (1341 حديث)، از معلّقات بوده و سند كامل ندارند، و بسيارى از آن احاديث، سخنان پيامبر نبوده و از اصحاب، يا تابعان روايت شده است ، و همچنين موارد ديگر، مى‏توان گفته ابن حجر را پذيرفت:
احاديث مسند و موصول به پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ، بدون تكرار در صحيح البخارى، فقط 2602 حديث است.(5)
صحيح البخارى، بيش از ديگر آثار حديثى، مورد توجه و اهتمام دانشمندان اهل سنت بوده و تاكنون 118 اثر درباره آن نگاشته‏اند. 59 اثر، شرح تمام يا ناتمام صحيح البخارى است. 28 كتاب به عنوان حاشيه، و پانزده تلخيص از مندرجات صحيح البخارى نشر يافته و شانزده درآمد بر آن نوشته شده است.(6)

چگونگى ضبط احاديث بخارى
 

1. نقش دوران منع حديث
 

پاره‏اى از ايمان آورندگان – كه حديث‏پژوه نبوده و ظاهر حديث را مى‏نگرند – چنين مى‏پندارند كه تمامى حديث‏هاى منسوب به پيامبر، بى‏كم و كاست از آن حضرت روايت شده و مخاطبان رسول اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ، الفاظ و ظرافتهاى كلام او را بدون اندك تغييرى نقل كرده و در مجموعه‏هاى روايى به نسل بعدى انتقال داده‏اند. آنان مى‏پندارند كه احاديث كتاب‏هايى همچون صحيح البخارى ، همگى از پيامبر نقل شده و بر زبان آن حضرت رفته است، حال آن كه اين قضاوت را خرد نمى‏پذيرد؛ زيرا كه نمى‏توان از صحابه رسول اكرم انتظار داشت كه حافظه‏اى چنان نيرومند داشته باشند كه حتى يك حديث يا يك عبارت و كلمه را از ياد نبرده باشند. و همين‏سان، بايد تابعان و ديگر راويان را در نظر آورد.
به نظر مى‏رسد كه هر كدام از صحابيان پيامبر، به اندازه حافظه خويش، الفاظ و معانى سخن آن حضرت را به ذهن خود سپرده و با گذشت ايام، دگرگونى در آن همه رخ داده است. از اين رو، بسا كه معنا را در قالب كاربردى خويش گنجانده و برخى الفاظ را به همراه آن آورده است.
اين نظر، آن‏گاه قدرت مى‏گيرد كه يكى، دو سده پس از رحلت رسول اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را – كه به دوران منع حديث مشهور است – به ياد آوريم؛ دورانى كه حافظان و عالمان حديث نبوى، از نوشتن و نشر احاديث باز داشته شده بودند. گفتنى است كه اين نگرانى (امكان فراموشى و دگرگونى در الفاظ حديث) با پيامبر اسلام در ميان گذارده شده و آن حضرت ضرورت حفظ معنا را خاطر نشان ساخته است:
عبدالله بن سليمان بن أكيمه الليثى، قال: قلت: يا رسول، إنّى أسمع منك الحديث لا تستطيع أن أوديه كما أسمعه منك، يزيد حرفاً أو ينقص حرفاً؟ فقال: إذا لم تحلوا حراماً و لم تحرموا حلالاً و أصبتم المعنى، فلا بأس».(7)
از همين روست كه واثلة بن أسقع ، در پاسخ درخواست مِكحول و أبوالأزهر – كه حديثى صحيح و دقيق و منقول از پيامبر را و بدون كم و كاست در صورت كلام مى‏خواستند – با شگفتى چنين مى‏گويد:
شما، شاهديد كه ما متن آيات قرآن مجيد را كه نوشته‏اى نزد ماست و همواره آن را تلاوت مى‏كنيم، به هنگام حفظ نمودن آن، گاهى غلط مى‏خوانيم. چگونه انتظار داريد كه حديثى را كه شايد فقط يك بار از پيامبر شنيده باشيم، دقيقاً در ذهن خويش گنجانده باشيم؟(8)
نقل به معنا آن اندازه در ميان مسلمانان وجود داشته است كه حديث‏شناس بزرگى چون «ابن صلاح» را واداشته تا در پيش‏گفتار كتابش اعترافى در اين ارتباط داشته باشد:
كثيراً ما كانوا ينقلون معنى واحد فى أمر واحد بألفاظ مختلفة و ما ذلك إلاّ لأنّ معولهم كان على المعنى دون اللفظ.(9)
چه كسى مى‏تواند ادعا كند كه متنِ احاديث كتاب صحيح البخارى – كه پس از دو سده از صدور آن گردآورى شده است – تمامى صحيح و عين سخنان پيامبر و عِدل قرآن باشد؟ اگر كسى ناگزير از گفتن اين عبارت باشد كه «دسترسى نداشتن به سنت ثابت و صحيح رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ما را به عمل بر پايه احاديث آميخته با ترديد سوق داده است»، سخنى قابل تأمل گفته است؛ چنان كه ما در برخورد با احاديث خاندان پيامبر(علیهم السّلام) – كه اصحاب ايشان شنيده و نگاشته و بر يكديگر خوانده و در طى ايام استنساخ كرده‏اند، ضمن قداست قايل شدن براى آن همه – دقت به كار خواهيم برد تا يكايك كلمات، قابل استدلال باشند.

2. اعتراف بخارى و ابن عقده، در باب تفاوت بين شنيدن و نوشتن
 

والى بخارا، از امام بخارى نقل مى‏كند كه وى چنين گفت:
بسا كه احاديثى را من در شهر بصره شنيده بودم، اما در شهر شام آن را مى‏نوشتم و يا حديثى را كه در شهر شام شنيده بودم و در كشور مصر آن را مى‏نگاشتم.(10)
والى بخارا مى‏پرسيد: آيا در اين صورت، مى‏توانستى آن همه را – چنان كه شنيده بودى – بنويسى؟
امام بخارى در برابر اين پرسش، سكوت را برمى‏گزيند.(11) اين موضع‏گيرى خردورزانه وى قابل تقدير است. كاش آنان كه در ساحت دانش، به وى ارادت مى‏ورزند، از او سرمشق گيرند!.
رجالى معروف، ابن عقده به اين نقطه ضعف روش بخارى تصريح دارد:
بخارى، يك حديث را با دو لفظ و يك سند روايت مى‏كند. وى به حافظه خويش اعتماد مى‏ورزيد و دربازگشت به بخارا، احاديث را يادداشت مى‏نمود.(12)
از همو پرسيدند كه حافظه مسلم قوى‏تر بود، يا حافظه بخارى؟ وى پاسخ داد كه هر دو از عالمانند. آنها پرسش را چندبار تكرار كردند. سرانجام، ابن عقده، چنين جواب داد:
محمّد بخارى درباره اهل شام، اشتباه كرد؛ زيرا كتابهاى آنان را گرفت و خواند. بسا كه در جايى، كنيه راوى را مى‏آورد و در جايى ديگر، نام او را ذكر مى‏كرد و گمان داشت كه دو تن را ياد كرده است؛ اما مُسلِم، كم‏تر دچار چنين اشتباهى مى‏شد؛ چرا كه احاديث مسند را مى‏نوشت و از نوشتن احاديث مقطوع و مرسل خوددارى مى‏ورزيد.(13)

3 . تحريف در صحيح البخارى
 

قسطانى در كتاب ارشاد السارى چنين مى‏نويسد:
در نسخه‏هايى كه از صحيح البخارى اكنون در دست ماست، بعضى باب‏ها عنوان دارد، بى آن كه حديثى را آورده باشد. و در برخى از باب‏ها احاديثى آمده كه عنوان ندارد. اين نابسامانى در نسخه‏هاى كتاب ياد شده، مورد نقد گروهى قرار گرفته است. حافظ ابوذر هروى سخنى را از ابو الوليد باجى مى‏آورد، كه راز اين آشفتگى را مى‏نماياند: «من از روى نسخه اصلى صحيح البخارى – كه نزد فربَرى (كتابدار امام بخارى) بود – نسخه‏بردارى مى‏كردم. در آنجا، مواردى به چشم مى‏خورد كه ناتمام بود. و برخى عنوان‏ها نيز وجود نداشت. پاره‏اى از احاديث، فاقد زندگى‏نامه شخصيت راوى بود و آنجا كه شرح حالى آمده بود، حديثى به چشم نمى‏خورد. ما ناگزير پاره‏اى را به پاره‏اى ديگر افزوديم تا اين كه كتاب سامان يافت. از همين‏روست كه نسخه‏هاى صحيح البخارى با يكديگر تفاوت دارند؛ زيرا هر نسخه‏اى بر پايه سليقه گردآورنده‏اى نظم يافته است».(14)
از اين رو، چندان نمى‏توان اعتماد داشت كه تمامى حديثها و شرح حال‏هايى كه در نسخه‏هاى موجود صحيح البخارى درج شده است، به راستى از امام بخارى باشد.

بررسى رجالى صحيح بخارى
 

1 . جهت‏گيرى حنفى ستيزانه بخارى
 

از آداب پژوهش‏گرى و گردآورى، بويژه جامع‏نگارى در باب سخن پيامبر، اين است كه جانب‏دارى مذهبى و سياسى خود را به كنارى نهاده و آنچه را كه واقعيت است، بنگاريم، و تعصب‏هاى فكرى و دينى، سبب رد و قبول سخنها و دليلها نگردد.
امام بخارى – كه مسلك فكرى ظاهريه داشت و تا ميزان زيادى چون امام احمد حنبل فكر مى‏كرد – با مكتب قياس و روش عقل‏گرايى و تحليلهاى عقلانى، به شدت مخالفت مى‏ورزيد.
از همين رو بود كه در جاى جاى كتاب او، شواهدى از حنفى ستيزى به چشم مى‏خورد.
امام بخارى، نام امامان مذاهب سه‏گانه اهل سنت را (احمد بن حنبل، شافعى و مالكى) بارها در صحيح خود مى‏آورد؛ با اين همه، يك بار هم از ابو حنيفه، پيشواى ديگر اهل سنت، ابوحنيفه ياد نمى‏كند. البته اين تلاش، بدان جهت نيست كه مذهب حنفى در عصر و سرزمين امام بخارى مطرح نبوده و طرفدار نداشته است، بلكه ساكنان سمرقند و بخارا و بغداد – كه وى به روشنى از مردم و گرايشهاى آنان آگاهى داشته است – و نيز خود او (در آغاز زندگى) و پدران او، جملگى مذهب ابوحنيفه را برگزيده بودند.
او از ابوحنيفه به كنايه و با لحنى تحقيرآميز ياد كرده و هرگاه مجبور به آوردن نظر ابوحنيفه بوده، با تعبير «قال بعض الناس» از وى سخن گفته است. در 27 مورد مى‏توان اين عبارت را نگريست. فقط 14 مورد از آن همه، در كتاب الحيل – كه عرصه نبرد مرام ظاهر گرايانه بخارى و مسلك عقل گرايانه ابوحنيفه است – وجود دارد و شاگردان وى چون شيبانى و ابو يوسف را نام مى‏برد.
سعى امام بخارى، در حنفى‏ستيزى به قدرى بوده است كه نخستين حديث صحيح خود را به رد نظر ابوحنيفه اختصاص داده است. او حديث «لزوم نيت در اعمال» را در مقابل فتواى مذهب حنفى، به «عدم لزوم نيت» اختصاص داده است ؛ در حالى كه ارتباطى با عنوان باب حديث ياد شده – كه موسوم به بدء الوحى است – ندارد. گفتنى است كه امام بخارى اين حديث را از محدثى نقل كرده است كه با ابوحنيفه سخت ناسازگارى داشته است.
اين همه، نشان مى‏دهد كه عنوان الجامع الصحيح براى كتاب امام بخارى مناسب به نظر نمى‏رسد؛ زيرا كه از آوردن احاديث داراى سلسله سند صحيح و متصل، اما سازگار با مرام ابوحنيفه خوددارى ورزيده است. اين كه آيا اين گونه برخوردهاى فكرى و مذهبى به اعتبار احاديث كتاب بخارى لطمه وارد آورده است يا خير، بحثى است كه در آينده بدان خواهيم پرداخت.
ترديدى نيست كه بايد احاديث مربوط به دو مسلك فقهى را بررسى نموده و احتمال تحريف و تقطيع آن همه را به دست آورد.

2. احاديث نبوى غير مسند، و احاديث غير نبوى در صحيح البخارى
 

برخى ساده‏انديشان – كه اعتراف امام بخارى را در چند و چونى احاديث و گردآورى او نشنيده‏اند – چنين مى‏پندارند كه همه روايات كتاب صحيح البخارى را مى‏توان احاديث نبوى و صحيح تلقى نمود؛ حال آن كه شمار بسيارى از آنان همه، اساساً حديث نبوى نبوده و گردآورنده از رسول اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) روايت نكرده است، تا درباره صحيح يا ضعيف بودن آن داورى كنيم. چنان‏كه پيش‏تر اشارت رفت، پاره‏اى از احاديث بخارى را بايد سخنان صحابه يا تابعان دانست. ناگفته نماند كه اگر از اعتبار احاديث بخارى، سخن به ميان مى‏آيد، احاديث نبوى مراد است، وگرنه ديگر احاديث آن، از ديدگاه عالمان بزرگ اهل سنت ، آميخته به ترديد و اختلاف نظر است. علامه عينى (شارح صحيح البخارى) در پيش‏گفتار كتابش چنين مى‏نويسد:
قد أكثر البخارى من أحاديث و أقوال الصحابة و غيرهم بغير إسناد، فإن كان لصيغة جزم ك «قال» و «روى» و نحوهما، فهو حكم منه بصحته، و ما كان بصيغة التمريض «روى» و نحوه، فليس فيه حكم بصحته، و لكن ليس هو واهياً، إذ لوكان واهياً لما أدخله فى صحيحه.(15)
احاديث مرفوع و معلق در صحيح البخارى تا آنجا فزونى گرفته است كه ابن حجر عسقلانى، شمار آن را به 2761 حديث مى‏رساند و با حذف احاديث غير نبوى و نيز احاديث تكرارى، گفته است:
شمار احاديث نبوى مسند، بدون آنكه تكرار در آن همه ديده شود، فقط 2602 حديث است.(16)

3. مطلق‏نگرى رجالى امام بخارى
 

بسيارى از اهل حديث – كه به بررسى احوال راويان حديث مجموعه‏هاى روايى پرداخته و ميان افراد مورد اعتماد و جاعلان حديث تفكيك قايل شده‏اند – نسبت به نقد احوال راويان احاديث صحيح البخارى سكوت كرده‏اند. گويى كه بيان و اقدام بخارى، عدالت و صداقت آن كسان را نشان مى‏دهد. از اين رو، محدثان براى رجال بخارى حريم قايل شده و هاله‏اى از قداست گرداگردِ رجال حديث بخارى كشانيده شده و در پى آن، پژوهشگران در ادوار بعدى، جرأت ورود در عرصه نقادى رجال حديث صحيح البخارى را به دست نياورده‏اند. در اين ارتباط مى‏توان از ابوالحسن مقدسى حنبلى ياد كرد كه گفته است:
هر راوى حديث كه بخارى، در كتاب صحيح خويش از او حديثى آورده است، از پُل، گذشته است؛ يعنى ديگر نبايد به انتقادهايى كه از آن شخص و زيست وى شده است اعتنايى داشت.(17)
رفاعى به هنگام دفاع از صحيح البخارى در برابر نظريه افضليت صحيح مسلم بر صحيح البخارى و اشكال‏هاى شش‏گانه بر بخارى را اعتراف دارد كه:
آن شمار راويانى كه فقط بخارى از آنها نقل حديث كرده و مُسلِم حاضر نشده در صحيح خودش از آنان حديث بياورد، 430 نفر بيش‏تر نبوده، كه از ميان آنان، 160 نفر مورد انتقاد و تضعيف قرار گرفته‏اند.(18)
در اينجا براى مثال، از نعيم بن حماد مروزى نام مى‏بريم. وى از راويان و رجال حديث صحيح البخارى است. هرچند برخى عالمان او را مورد اعتماد دانسته‏اند، پاره‏اى نظرگير از دانشوران علم رجال و حديث اهل سنت او را شايسته ندانسته و احاديثش را بى‏اعتبار تلقى نموده‏اند.
مى‏توان در اين مورد به تهذيب التهذيب‏(19) ابن حجر عسقلانى رجوع كرد.

4. احاديث ناصبى‏ها در صحيح بخارى
 

در حالى كه محدثان بزرگ اهل سنت، از آوردن احاديث نبوى به روايت از زبان ناصبى‏ها پرهيز كرده‏اند، امام بخارى نه تنها پرهيز نداشته، بلكه بدان تمايل و باور داشته است. ابن حجر عسقلانى فصلى از مقدمه خويش بر صحيح البخارى را به ذكر نام راويان و رجال آن كتاب اختصاص داده و ناصبى‏ها را خاطرنشان ساخته، كه نامشان به قرار زير است:
اسحاق بن سويد العدوى، جرير بن عثمان حمصى، حصين بن نمير واسطى، عبداللّه بن سالم اشعرى، عكرمه مولى ابن عباس (از خوارج)، عمران بن حطان (از خوارج)، قيس بن ابى حازم، وليد بن كثير بن يحيى مدنى (از خوارج).(20)

5 . امساك بخارى از نقل احاديث اهل بيت(علیهم السّلام)
 

امام بخارى دوران حيات خويش را در شهرهاى مكه، مدينه، بغداد، سامرا و كاظمين سپرى كرده و دانش اندوخته و حديث اخذ كرده است. با اين همه، جاى شگفتى دارد كه وى در اين ساليان هجرت – كه امام جواد، امام هادى و امام عسگرى(علیه السّلام) در شهرهاى ياد شده زيسته‏اند – حديثى از خاندان پيامبر روايت نكرده است. بر اين همه، بايد شمار بسيار شاگردان امام صادق(علیه السّلام) و رهروان آنان را – كه در كار تعليم دين و حديث بوده‏اند – افزود. نه تنها از زبان شيعه و ائمه شيعه حديثى در صحيح البخارى نيامده، بلكه احاديث شيعه از زبان محدثان سنى مذهب هم به چشم نمى‏خورد.
با اين همه، در آثار اهل سنت، به ميراث فكرى و فرهنگى شيعه اشاره شده است. ابن عقده، رجالى بزرگ اهل سنت – كه معاصر بخارى بوده و با وى ارتباط و ديدار هم داشته است – در كتاب خويش از 4000 نفر – كه جملگى محدثان و پروردگان امام صادق(علیه السّلام) بوده‏اند – نام مى‏برد.(21) سفيان ثورى، ابن عُيينه، شعبه، عبدالملك بن جرع، فضيل بن عياض، محمّد بن اسحاق، امام مالك بن انس و ديگران، جملگى با تكريم و مباهات از امام صادق(علیه السّلام) روايت كرده‏اند؛ اما بخارى از آن دريغ ورزيده است.

بررسى محتوايى صحيح البخارى
 

1. تحريف و تقطيع احاديث در صحيح البخارى
 

در اين كتاب، احاديثى به چشم مى‏خورد كه متن آن بى‏كم و كاست در ديگر كتابهاى معتبر حديثى اهل سنت آمده است؛ ولى امام بخارى به دليل وجود پاره‏اى محتواى ناخوشايند نسبت به خلفا در همه آنها دست برده و دگرگونشان نموده است. ترديدى نيست كه اين روش با حديث‏نگارى سازگار نيست و اساساً اعتبار مجموعه روايى را زير سؤال مى‏برد.(22)

2. احاديث نابسامان
 

گاه، متن حديث از انسجام و معانى بلند برخوردار است، به طورى كه يك عالم حديث‏شناس بدون رجوع به شرح حال رجال آن، مى‏تواند راهى به صحت برد. و گاه حديث از اين همه بى‏بهره بوده و جعلى بودن خود را نمايان مى‏سازد. در صحيح البخارى، موارد بسيارى از اين دست مى‏توان سراغ گرفت كه هيچ سامان و نظمى ندارد. حديث خواستگارى على(علیه السّلام) از دختر ابو جهل،(23) از اين دست است. صدر و ذيل حديث، كم‏ترين ارتباطى با هم ندارد. آيا از نگاه واقع‏بينانه مى‏توان به درستى اين‏گونه روايتها گواهى داد؟

3. افراط در ستايش معاويه
 

بخارى، باب 60 از كتاب الفضائل را به معاويه و ستودن وى اختصاص داده است، و از آنجا كه هيچ حديث نبوى در اين رابطه وجود ندارد، ناگزير سه حديث در فضيلت معاويه آورده است:
ابن عباس: معاويه از صحابه پيامبر بوده است.
ابن عباس: معاويه، فقيه بوده است.
معاويه: ما همراه پيامبر بوده و ديده‏ايم كه چگونه نماز مى‏خواند.
اين حديث‏ها – كه كم‏ترين تأثير را دارند – همراه با سند در صحيح آمده است، به طورى كه تفصيل آن، آدمى را شگفت‏زده مى‏سازد.(24)

4. كوتاهى در نقل فضايل امام على و فاطمه زهرا (سلام الله علیهما)
 

بخارى، آن‏گاه كه به خاندان پيامبر مى‏رسد، در باب 61 از الفضائل يك حديث كوتاه نيم سطرى نقل كرده است. هرچند در لابه‏لاى احاديث ديگر ابواب، فضيلت‏هاى آنان پيداست. در باب ويژه حضرت زهرا(سلام الله علیها) به يك حديث بسنده كرده است، در حالى است كه در فضيلت خليفه اول، 24 حديث ، و در فضايل خليفه دوم، 15 حديث را روايت كرده است. نوبت به حضرت امير كه مى‏رسد، فقط هفت حديث را مى‏بينيم؛ اما هيچ اثرى از احاديث غدير، أنا مدينة العلم، على مع الحق، مباهله و ثقلين ديده نمى‏شود، حال آن كه، ديگر محدثان اهل سنت، صدها گونه از اين احاديث را در فضيلت على(علیها السّلام) نشان داده‏اند. گفتنى است كه از هفت حديث ياد شده، دو مورد تكرارى است و حديث سوم – كه «ابوتراب» بودن مولاست – ، با تغييرى آمده است، كه در تطبيق با صحيح مسلم روشن مى‏شود.(25) در حديث چهارم، به تسبيحات فاطمه زهرا(سلام الله علیها) بسنده نموده و حديث پنجم، در باب منزلت بوده و حديث ششم، نامفهوم است.

تحريف معارف اسلامى از رهگذر احاديث جعلى
 

1. تصويرسازى جسمانى از خداوند
 

مهم‏ترين ويژگى اديان الهى، آن است كه تصويرى معقول از خداوند به دست مى‏دهد؛ آفريننده‏اى مجرد و برتر از از ماده، و منزه از آن چه ذهن انسان ساخته است. بر اساس تعاليم اسلام، خدا جسم ندارد، در مكانى خاص قرار ندارد و با چشمان سر ديده نمى‏شود. چنان كه قرآن كريم تصريح دارد:
لا تدركه الأبصار و هو يدرك الأبصار و هو اللطيف الخبير.(26)
و نيز: ليس كمثله شى‏ء.(27)
اما بخارى از زبان پيامبر، احاديثى را مى‏آورد كه در آنها خداوند اعضايى همچون آدمى دارد(28) و ديده مى‏شود(29) و هر شب به آسمان دنيا فرود مى‏آيد(30) و در رستاخيز(31) مى‏توان او را با اين ديدگان خويش نگريست.

2. مخدوش كردن سيماى خاتم پيامبران
 

پيامبر بزرگوار اسلام – كه از نظر ابعاد شخصيتى، كامل‏تر از تمامى پيامبران است و اسوه حسنه ايمان آورندگان تلقى مى‏شود – در صحيح البخارى، شخصى شناسانده مى‏شود كه داراى ضعفهاى شخصيتى است. ترديد در نبوت، اطمينان بخشيدن يك عالم نصرانى به وى،(32) اثرپذيرى از سحر ساحران،(33) دو ركعت خواندن نماز عشا،(34) اقامه نماز عصر پس از غروب آفتاب،(35) مسح نمودن بر كفش و عمامه، (36)فراموش كردن قرآن‏(37) و موارد ديگر – كه قلم از ذكر آن شرم دارد – در وصف رسول اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آمده است. اين همه در حالى است كه قرآن كريم درباره آن حضرت فرمرده است:
لقد كان لكم فى رسول اللّه أسوة حسنة.(38)

3 . مخدوش كردن سيماى پيامبران ديگر
 

بخارى در مورد ديگر پيامبران نيز، احاديثى نگاشته است كه شايسته مقام والاى آنان نيست: ابراهيم خليل به دليل سه دروغ خود، از شفاعت محروم مى‏شود.(39) پيامبرى به خاطر گازگرفتن مورچه‏اى، لانه مورچگان را به آتش مى‏كشاند.(40) و حضرت موسى، سيلى به صورت عزراييل زده و او را نابينا مى‏سازد.(41)

پي نوشت :
 

1. هدى السارى، مقدمه فتح البارى، ابن حجر عسقلانى، دارالمعرفة، ص 478 و 494.
2. همان، ص 465.
3. صحيح البخارى، رياض: چاپ بيت الأفكار الدوليه للطبع و النشر.
4. فهارس البخارى، چاپ مصر، ص 2.
5. هدى السارى، لبنان: چاپ دارالفكر، ص 663 .
6. مقدمه صحيح البخارى، مكه مكرمه، 1376 ق، به نقل از عفواً صحيح البخارى، ص 40.
7. معجم الكبير، طبرانى، به نقل از أضواء على السنة المحمدية، ص 78.
8. بيهقى، به نقل از أضواء على السنة المحمدية، ص 81.
9. همان، ص 77.
10. هدى السارى، دارالمعرفة، ص 488.
11. همان.
12. پژوهشى تطبيقى در احاديث بخارى و كلينى، هاشم معروف الحسنى، ص 131.
13. همان.
14. ارشاد السارى، ج 1، ص 23.
15. عمدة الغارى، ج 1، ص 10.
16. هدى السارى، دارالفكر، ص 663 .
17. همان، ص 38.
18. مقدمه صحيح البخارى، بيروت: دارالعلم، ج 1، ص 16.
19. تهذيب التهذيب، ج 10، ص 461.
20. همان.
21. الامام الصادق(ع) و مذاهب الاربعه، ج 1، ص 398.
22. براى اطلاع بيشتر، ر.ك: عفواً صحيح البخارى، ص 54.
23. صحيح البخارى، ج 4، ص 101.
24. همان، ج 5، ص 96.
25. صحيح البخارى، ج ، ص 80؛ صحيح مسلم، ج 1، كتاب الايمان.
26. سوره انعام، آيه 103.
27. سوره شورى، آيه 11.
28. صحيح البخارى، ج 6.
29. همان، ج 1، كتاب الصلوة.
30. همان، ج 2، كتاب التهجد.
31. همان، ج 1، باب فضل السجود.
32. صحيح البخارى، ج 1، باب بد الوحى.
33. همان، ج 7، ص 257.
34. همان، ج 2، باب 329، حديث 458.
35. همان، ج، ص 154 و 165 و 201.
36. همان، ص 108 و ج 1، ص 62.
37. همان، ج 3، كتاب الشهادات، باب شهادة الأعمى و نكاحه.
38. سوره احزاب، آيه 21.
39. صحيح البخارى، ج 6، تفسير سوره بنى اسرائيل، ذيل آيه «ذرية من حملنا مع نوح».
40. همان، ج 4، كتاب الجهاد و السير.
41. همان، ج 2، باب 853، حديث 1249.
 

منبع: www.hadith.net

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد