نگاهى به صحيح بخارى
مىدانيم كه مجموعههاى روايى موجودِ جهان اسلام، به دليل آسيبپذيرىهاى سياسى و مذهبى، نيازمند نقد و نظر بوده و نقد آنها همت و حوصلهاى در خور ميراث معنوى
نگاهى به صحيح بخارى
پيش گفتار
پيامبر بزرگوار اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ، دو يادگار گرانسنگ در ميان مسلمانان نهاد تا سبب هدايت و رستگارى آنان باشد، كه همانا قرآن كريم و عترتاند.
مىدانيم كه مجموعههاى روايى موجودِ جهان اسلام، به دليل آسيبپذيرىهاى سياسى و مذهبى، نيازمند نقد و نظر بوده و نقد آنها همت و حوصلهاى در خور ميراث معنوى پيامبر و امامان شيعه(علیهم السّلام) مطلبد. از رهگذر اين بررسىهاست كه مىتوان به هدايت قرآنى دست يافت.
در ميان جوامع حديثىِ اهل سنت، كتابى كه شهرت و اعتبار فزونترى يافته، و عالمان سنى مذهب آن را پس از قرآن، بهترين منبع و متن دينى شناختهاند، صحيح البخارى است. كتاب ياد شده، ويژگىهايى در خور تجليل و تحقيق دارد، به طورى كه تاكنون كمتر پژوهشگرى، جرأت و مجال نقد آن را به دست آورده است.
نوشتار حاضر، مىكوشد تا هدف روشنايى افكندن در طريق بهرهگيرى مطلوب از صحيح البخارى و منظور پالايش فكرى و احياگرى دينى خدمتى به سنت رسول اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نموده باشد
زندگىنامه بخارى
ابوعبداللّه محمّد بن اسماعيل بخارى، در سال 194ق، در شهر بخارا (خراسان بزرگ) ديده به جهان گشود. وى در كودكى، پدرش را از دست داد و از آن پس، مادر به تربيت او پرداخت.
بخارى در شرح حال خود آورده است كه در ده سالگى، حفظ حديث را آغازيد، و در شانزده سالگى، به همراه مادر و برادرش راهى مكه گشت و شش سال در آن شهر و نيز مدينه اقامت گزيد. در اين ساليان، بخارى به فراگيرى علوم دينى پرداخته و بر اثر نبوغ شگفتانگيز در ميان طالب علمان درخشيد. او به منظور اخذ حديث و دانش، سفرهايى به شام، مصر، الجزيره، بغداد، بصره و خراسان داشت. در سفر به نيشابور بود كه اعتقاد وى به مخلوق بودن قرآن سبب كشمكش ميان او و محمّد بن يحيى دَهلى گشت.
بخارى، پس از سختكوشىهاى علمى و پديدآوردن كتابهايى چند، به زادگاه خويش بازگشت. اختلاف ميان او و خالد بن احمد (والى بخارا) زمينه تبعيد وى را به سمرقند فراهم آورد. وى ناچار از سكونت در روستايى گشت و سرانجام در سال 256ق – كه 62 سال از عمر وى مىگذشت – جهان را بدرود گفت.(1)
امام بخارى، هجده كتاب پديد آورد كه مهمترين آن را مىتوان الجامع الصحيح البخارى دانست.
التاريخ الكبير، التاريخ الأوسط، التاريخ الصغير، خلق أفعال العباد، الضعفاء الكبير، أسامى الصحابة، المبسوط، المسند الكبير، الضعفاء الصغير، و مختصر من تاريخ النبى(صلّی الله علیه و آله و سلّم) كتابهاى ديگرى است كه از وى برجاى مانده است.
كتاب صحيح البخارى
اين كتاب، نخستين كتاب حديثى فراگير اهل سنت بوده و معتبرترين مأخذ حديث نزد عالمان سنى مذهب شناخته شده است. مجموعه روايى بخارى در نُه جزء سامان گرفته است.
احاديث به طور موضوعى در بابهاى زير جاى داده شده است: «بدء الوحى»، «الأيمان»، «العلم»، «الوضوء»، «الغسل»، «الحيض» و «الصلوة»، و در بخشهاى دوم ، سوم و چهارم كتاب، ابواب فقهى گنجانده شده است. بخارى در بخش پنجم، به مناقب و مغازى پرداخته و بخش ششم را به تفسير آيات قرآن ، و بخش هفتم را به پارهاى از ابواب فقهى ، مانند نكاح و طلاق، اختصاص داده است. او در بخش هشتم ، رواياتى را در زمينه ادعيه و برخى مسائل فقهى ، و در واپسين بخش كتاب خويش، «منامات»، «فتن» ، «أخبار آحاد» و «إعتصام به كتاب و سنت» و «توحيد» را، به عنوان حُسن ختام آن، آورده است.
شمار احاديث كتاب
عالمان اهل سنت در شمارش احاديث كتاب بخارى، اختلافنظر دارند. ابن حجر در هدى السارى، از ابن صلاح نقل كرده است كه مجموع حديثهاى تكرارى و غير تكرارى آن به 7275 حديث مىرسد. (2)كتاب تكجلدى صحيح البخارى – كه در رياض چاپ شده، 7563 حديث را نشان مىدهد ، (3) و از طرفى، رضوان محمّد رضوان در اثرى موسوم به فهارس البخارى ، به نقل از ابن حجر، شمار احاديث آن را به 9082 مىرساند.(4) بايد دانست كه تكرارى بودن نيمى از احاديث كتاب بخارى، مجموعه احاديث غير تكرارى را بنابر شمارش ابن صلاح، 4000 حديث مىنماياند.
از آنجا كه بخشى از احاديث بخارى (1341 حديث)، از معلّقات بوده و سند كامل ندارند، و بسيارى از آن احاديث، سخنان پيامبر نبوده و از اصحاب، يا تابعان روايت شده است ، و همچنين موارد ديگر، مىتوان گفته ابن حجر را پذيرفت:
احاديث مسند و موصول به پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ، بدون تكرار در صحيح البخارى، فقط 2602 حديث است.(5)
صحيح البخارى، بيش از ديگر آثار حديثى، مورد توجه و اهتمام دانشمندان اهل سنت بوده و تاكنون 118 اثر درباره آن نگاشتهاند. 59 اثر، شرح تمام يا ناتمام صحيح البخارى است. 28 كتاب به عنوان حاشيه، و پانزده تلخيص از مندرجات صحيح البخارى نشر يافته و شانزده درآمد بر آن نوشته شده است.(6)
چگونگى ضبط احاديث بخارى
1. نقش دوران منع حديث
پارهاى از ايمان آورندگان – كه حديثپژوه نبوده و ظاهر حديث را مىنگرند – چنين مىپندارند كه تمامى حديثهاى منسوب به پيامبر، بىكم و كاست از آن حضرت روايت شده و مخاطبان رسول اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ، الفاظ و ظرافتهاى كلام او را بدون اندك تغييرى نقل كرده و در مجموعههاى روايى به نسل بعدى انتقال دادهاند. آنان مىپندارند كه احاديث كتابهايى همچون صحيح البخارى ، همگى از پيامبر نقل شده و بر زبان آن حضرت رفته است، حال آن كه اين قضاوت را خرد نمىپذيرد؛ زيرا كه نمىتوان از صحابه رسول اكرم انتظار داشت كه حافظهاى چنان نيرومند داشته باشند كه حتى يك حديث يا يك عبارت و كلمه را از ياد نبرده باشند. و همينسان، بايد تابعان و ديگر راويان را در نظر آورد.
به نظر مىرسد كه هر كدام از صحابيان پيامبر، به اندازه حافظه خويش، الفاظ و معانى سخن آن حضرت را به ذهن خود سپرده و با گذشت ايام، دگرگونى در آن همه رخ داده است. از اين رو، بسا كه معنا را در قالب كاربردى خويش گنجانده و برخى الفاظ را به همراه آن آورده است.
اين نظر، آنگاه قدرت مىگيرد كه يكى، دو سده پس از رحلت رسول اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را – كه به دوران منع حديث مشهور است – به ياد آوريم؛ دورانى كه حافظان و عالمان حديث نبوى، از نوشتن و نشر احاديث باز داشته شده بودند. گفتنى است كه اين نگرانى (امكان فراموشى و دگرگونى در الفاظ حديث) با پيامبر اسلام در ميان گذارده شده و آن حضرت ضرورت حفظ معنا را خاطر نشان ساخته است:
عبدالله بن سليمان بن أكيمه الليثى، قال: قلت: يا رسول، إنّى أسمع منك الحديث لا تستطيع أن أوديه كما أسمعه منك، يزيد حرفاً أو ينقص حرفاً؟ فقال: إذا لم تحلوا حراماً و لم تحرموا حلالاً و أصبتم المعنى، فلا بأس».(7)
از همين روست كه واثلة بن أسقع ، در پاسخ درخواست مِكحول و أبوالأزهر – كه حديثى صحيح و دقيق و منقول از پيامبر را و بدون كم و كاست در صورت كلام مىخواستند – با شگفتى چنين مىگويد:
شما، شاهديد كه ما متن آيات قرآن مجيد را كه نوشتهاى نزد ماست و همواره آن را تلاوت مىكنيم، به هنگام حفظ نمودن آن، گاهى غلط مىخوانيم. چگونه انتظار داريد كه حديثى را كه شايد فقط يك بار از پيامبر شنيده باشيم، دقيقاً در ذهن خويش گنجانده باشيم؟(8)
نقل به معنا آن اندازه در ميان مسلمانان وجود داشته است كه حديثشناس بزرگى چون «ابن صلاح» را واداشته تا در پيشگفتار كتابش اعترافى در اين ارتباط داشته باشد:
كثيراً ما كانوا ينقلون معنى واحد فى أمر واحد بألفاظ مختلفة و ما ذلك إلاّ لأنّ معولهم كان على المعنى دون اللفظ.(9)
چه كسى مىتواند ادعا كند كه متنِ احاديث كتاب صحيح البخارى – كه پس از دو سده از صدور آن گردآورى شده است – تمامى صحيح و عين سخنان پيامبر و عِدل قرآن باشد؟ اگر كسى ناگزير از گفتن اين عبارت باشد كه «دسترسى نداشتن به سنت ثابت و صحيح رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ما را به عمل بر پايه احاديث آميخته با ترديد سوق داده است»، سخنى قابل تأمل گفته است؛ چنان كه ما در برخورد با احاديث خاندان پيامبر(علیهم السّلام) – كه اصحاب ايشان شنيده و نگاشته و بر يكديگر خوانده و در طى ايام استنساخ كردهاند، ضمن قداست قايل شدن براى آن همه – دقت به كار خواهيم برد تا يكايك كلمات، قابل استدلال باشند.
2. اعتراف بخارى و ابن عقده، در باب تفاوت بين شنيدن و نوشتن
والى بخارا، از امام بخارى نقل مىكند كه وى چنين گفت:
بسا كه احاديثى را من در شهر بصره شنيده بودم، اما در شهر شام آن را مىنوشتم و يا حديثى را كه در شهر شام شنيده بودم و در كشور مصر آن را مىنگاشتم.(10)
والى بخارا مىپرسيد: آيا در اين صورت، مىتوانستى آن همه را – چنان كه شنيده بودى – بنويسى؟
امام بخارى در برابر اين پرسش، سكوت را برمىگزيند.(11) اين موضعگيرى خردورزانه وى قابل تقدير است. كاش آنان كه در ساحت دانش، به وى ارادت مىورزند، از او سرمشق گيرند!.
رجالى معروف، ابن عقده به اين نقطه ضعف روش بخارى تصريح دارد:
بخارى، يك حديث را با دو لفظ و يك سند روايت مىكند. وى به حافظه خويش اعتماد مىورزيد و دربازگشت به بخارا، احاديث را يادداشت مىنمود.(12)
از همو پرسيدند كه حافظه مسلم قوىتر بود، يا حافظه بخارى؟ وى پاسخ داد كه هر دو از عالمانند. آنها پرسش را چندبار تكرار كردند. سرانجام، ابن عقده، چنين جواب داد:
محمّد بخارى درباره اهل شام، اشتباه كرد؛ زيرا كتابهاى آنان را گرفت و خواند. بسا كه در جايى، كنيه راوى را مىآورد و در جايى ديگر، نام او را ذكر مىكرد و گمان داشت كه دو تن را ياد كرده است؛ اما مُسلِم، كمتر دچار چنين اشتباهى مىشد؛ چرا كه احاديث مسند را مىنوشت و از نوشتن احاديث مقطوع و مرسل خوددارى مىورزيد.(13)
3 . تحريف در صحيح البخارى
قسطانى در كتاب ارشاد السارى چنين مىنويسد:
در نسخههايى كه از صحيح البخارى اكنون در دست ماست، بعضى بابها عنوان دارد، بى آن كه حديثى را آورده باشد. و در برخى از بابها احاديثى آمده كه عنوان ندارد. اين نابسامانى در نسخههاى كتاب ياد شده، مورد نقد گروهى قرار گرفته است. حافظ ابوذر هروى سخنى را از ابو الوليد باجى مىآورد، كه راز اين آشفتگى را مىنماياند: «من از روى نسخه اصلى صحيح البخارى – كه نزد فربَرى (كتابدار امام بخارى) بود – نسخهبردارى مىكردم. در آنجا، مواردى به چشم مىخورد كه ناتمام بود. و برخى عنوانها نيز وجود نداشت. پارهاى از احاديث، فاقد زندگىنامه شخصيت راوى بود و آنجا كه شرح حالى آمده بود، حديثى به چشم نمىخورد. ما ناگزير پارهاى را به پارهاى ديگر افزوديم تا اين كه كتاب سامان يافت. از همينروست كه نسخههاى صحيح البخارى با يكديگر تفاوت دارند؛ زيرا هر نسخهاى بر پايه سليقه گردآورندهاى نظم يافته است».(14)
از اين رو، چندان نمىتوان اعتماد داشت كه تمامى حديثها و شرح حالهايى كه در نسخههاى موجود صحيح البخارى درج شده است، به راستى از امام بخارى باشد.
بررسى رجالى صحيح بخارى
1 . جهتگيرى حنفى ستيزانه بخارى
از آداب پژوهشگرى و گردآورى، بويژه جامعنگارى در باب سخن پيامبر، اين است كه جانبدارى مذهبى و سياسى خود را به كنارى نهاده و آنچه را كه واقعيت است، بنگاريم، و تعصبهاى فكرى و دينى، سبب رد و قبول سخنها و دليلها نگردد.
امام بخارى – كه مسلك فكرى ظاهريه داشت و تا ميزان زيادى چون امام احمد حنبل فكر مىكرد – با مكتب قياس و روش عقلگرايى و تحليلهاى عقلانى، به شدت مخالفت مىورزيد.
از همين رو بود كه در جاى جاى كتاب او، شواهدى از حنفى ستيزى به چشم مىخورد.
امام بخارى، نام امامان مذاهب سهگانه اهل سنت را (احمد بن حنبل، شافعى و مالكى) بارها در صحيح خود مىآورد؛ با اين همه، يك بار هم از ابو حنيفه، پيشواى ديگر اهل سنت، ابوحنيفه ياد نمىكند. البته اين تلاش، بدان جهت نيست كه مذهب حنفى در عصر و سرزمين امام بخارى مطرح نبوده و طرفدار نداشته است، بلكه ساكنان سمرقند و بخارا و بغداد – كه وى به روشنى از مردم و گرايشهاى آنان آگاهى داشته است – و نيز خود او (در آغاز زندگى) و پدران او، جملگى مذهب ابوحنيفه را برگزيده بودند.
او از ابوحنيفه به كنايه و با لحنى تحقيرآميز ياد كرده و هرگاه مجبور به آوردن نظر ابوحنيفه بوده، با تعبير «قال بعض الناس» از وى سخن گفته است. در 27 مورد مىتوان اين عبارت را نگريست. فقط 14 مورد از آن همه، در كتاب الحيل – كه عرصه نبرد مرام ظاهر گرايانه بخارى و مسلك عقل گرايانه ابوحنيفه است – وجود دارد و شاگردان وى چون شيبانى و ابو يوسف را نام مىبرد.
سعى امام بخارى، در حنفىستيزى به قدرى بوده است كه نخستين حديث صحيح خود را به رد نظر ابوحنيفه اختصاص داده است. او حديث «لزوم نيت در اعمال» را در مقابل فتواى مذهب حنفى، به «عدم لزوم نيت» اختصاص داده است ؛ در حالى كه ارتباطى با عنوان باب حديث ياد شده – كه موسوم به بدء الوحى است – ندارد. گفتنى است كه امام بخارى اين حديث را از محدثى نقل كرده است كه با ابوحنيفه سخت ناسازگارى داشته است.
اين همه، نشان مىدهد كه عنوان الجامع الصحيح براى كتاب امام بخارى مناسب به نظر نمىرسد؛ زيرا كه از آوردن احاديث داراى سلسله سند صحيح و متصل، اما سازگار با مرام ابوحنيفه خوددارى ورزيده است. اين كه آيا اين گونه برخوردهاى فكرى و مذهبى به اعتبار احاديث كتاب بخارى لطمه وارد آورده است يا خير، بحثى است كه در آينده بدان خواهيم پرداخت.
ترديدى نيست كه بايد احاديث مربوط به دو مسلك فقهى را بررسى نموده و احتمال تحريف و تقطيع آن همه را به دست آورد.
2. احاديث نبوى غير مسند، و احاديث غير نبوى در صحيح البخارى
برخى سادهانديشان – كه اعتراف امام بخارى را در چند و چونى احاديث و گردآورى او نشنيدهاند – چنين مىپندارند كه همه روايات كتاب صحيح البخارى را مىتوان احاديث نبوى و صحيح تلقى نمود؛ حال آن كه شمار بسيارى از آنان همه، اساساً حديث نبوى نبوده و گردآورنده از رسول اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) روايت نكرده است، تا درباره صحيح يا ضعيف بودن آن داورى كنيم. چنانكه پيشتر اشارت رفت، پارهاى از احاديث بخارى را بايد سخنان صحابه يا تابعان دانست. ناگفته نماند كه اگر از اعتبار احاديث بخارى، سخن به ميان مىآيد، احاديث نبوى مراد است، وگرنه ديگر احاديث آن، از ديدگاه عالمان بزرگ اهل سنت ، آميخته به ترديد و اختلاف نظر است. علامه عينى (شارح صحيح البخارى) در پيشگفتار كتابش چنين مىنويسد:
قد أكثر البخارى من أحاديث و أقوال الصحابة و غيرهم بغير إسناد، فإن كان لصيغة جزم ك «قال» و «روى» و نحوهما، فهو حكم منه بصحته، و ما كان بصيغة التمريض «روى» و نحوه، فليس فيه حكم بصحته، و لكن ليس هو واهياً، إذ لوكان واهياً لما أدخله فى صحيحه.(15)
احاديث مرفوع و معلق در صحيح البخارى تا آنجا فزونى گرفته است كه ابن حجر عسقلانى، شمار آن را به 2761 حديث مىرساند و با حذف احاديث غير نبوى و نيز احاديث تكرارى، گفته است:
شمار احاديث نبوى مسند، بدون آنكه تكرار در آن همه ديده شود، فقط 2602 حديث است.(16)
3. مطلقنگرى رجالى امام بخارى
بسيارى از اهل حديث – كه به بررسى احوال راويان حديث مجموعههاى روايى پرداخته و ميان افراد مورد اعتماد و جاعلان حديث تفكيك قايل شدهاند – نسبت به نقد احوال راويان احاديث صحيح البخارى سكوت كردهاند. گويى كه بيان و اقدام بخارى، عدالت و صداقت آن كسان را نشان مىدهد. از اين رو، محدثان براى رجال بخارى حريم قايل شده و هالهاى از قداست گرداگردِ رجال حديث بخارى كشانيده شده و در پى آن، پژوهشگران در ادوار بعدى، جرأت ورود در عرصه نقادى رجال حديث صحيح البخارى را به دست نياوردهاند. در اين ارتباط مىتوان از ابوالحسن مقدسى حنبلى ياد كرد كه گفته است:
هر راوى حديث كه بخارى، در كتاب صحيح خويش از او حديثى آورده است، از پُل، گذشته است؛ يعنى ديگر نبايد به انتقادهايى كه از آن شخص و زيست وى شده است اعتنايى داشت.(17)
رفاعى به هنگام دفاع از صحيح البخارى در برابر نظريه افضليت صحيح مسلم بر صحيح البخارى و اشكالهاى ششگانه بر بخارى را اعتراف دارد كه:
آن شمار راويانى كه فقط بخارى از آنها نقل حديث كرده و مُسلِم حاضر نشده در صحيح خودش از آنان حديث بياورد، 430 نفر بيشتر نبوده، كه از ميان آنان، 160 نفر مورد انتقاد و تضعيف قرار گرفتهاند.(18)
در اينجا براى مثال، از نعيم بن حماد مروزى نام مىبريم. وى از راويان و رجال حديث صحيح البخارى است. هرچند برخى عالمان او را مورد اعتماد دانستهاند، پارهاى نظرگير از دانشوران علم رجال و حديث اهل سنت او را شايسته ندانسته و احاديثش را بىاعتبار تلقى نمودهاند.
مىتوان در اين مورد به تهذيب التهذيب(19) ابن حجر عسقلانى رجوع كرد.
4. احاديث ناصبىها در صحيح بخارى
در حالى كه محدثان بزرگ اهل سنت، از آوردن احاديث نبوى به روايت از زبان ناصبىها پرهيز كردهاند، امام بخارى نه تنها پرهيز نداشته، بلكه بدان تمايل و باور داشته است. ابن حجر عسقلانى فصلى از مقدمه خويش بر صحيح البخارى را به ذكر نام راويان و رجال آن كتاب اختصاص داده و ناصبىها را خاطرنشان ساخته، كه نامشان به قرار زير است:
اسحاق بن سويد العدوى، جرير بن عثمان حمصى، حصين بن نمير واسطى، عبداللّه بن سالم اشعرى، عكرمه مولى ابن عباس (از خوارج)، عمران بن حطان (از خوارج)، قيس بن ابى حازم، وليد بن كثير بن يحيى مدنى (از خوارج).(20)
5 . امساك بخارى از نقل احاديث اهل بيت(علیهم السّلام)
امام بخارى دوران حيات خويش را در شهرهاى مكه، مدينه، بغداد، سامرا و كاظمين سپرى كرده و دانش اندوخته و حديث اخذ كرده است. با اين همه، جاى شگفتى دارد كه وى در اين ساليان هجرت – كه امام جواد، امام هادى و امام عسگرى(علیه السّلام) در شهرهاى ياد شده زيستهاند – حديثى از خاندان پيامبر روايت نكرده است. بر اين همه، بايد شمار بسيار شاگردان امام صادق(علیه السّلام) و رهروان آنان را – كه در كار تعليم دين و حديث بودهاند – افزود. نه تنها از زبان شيعه و ائمه شيعه حديثى در صحيح البخارى نيامده، بلكه احاديث شيعه از زبان محدثان سنى مذهب هم به چشم نمىخورد.
با اين همه، در آثار اهل سنت، به ميراث فكرى و فرهنگى شيعه اشاره شده است. ابن عقده، رجالى بزرگ اهل سنت – كه معاصر بخارى بوده و با وى ارتباط و ديدار هم داشته است – در كتاب خويش از 4000 نفر – كه جملگى محدثان و پروردگان امام صادق(علیه السّلام) بودهاند – نام مىبرد.(21) سفيان ثورى، ابن عُيينه، شعبه، عبدالملك بن جرع، فضيل بن عياض، محمّد بن اسحاق، امام مالك بن انس و ديگران، جملگى با تكريم و مباهات از امام صادق(علیه السّلام) روايت كردهاند؛ اما بخارى از آن دريغ ورزيده است.
بررسى محتوايى صحيح البخارى
1. تحريف و تقطيع احاديث در صحيح البخارى
در اين كتاب، احاديثى به چشم مىخورد كه متن آن بىكم و كاست در ديگر كتابهاى معتبر حديثى اهل سنت آمده است؛ ولى امام بخارى به دليل وجود پارهاى محتواى ناخوشايند نسبت به خلفا در همه آنها دست برده و دگرگونشان نموده است. ترديدى نيست كه اين روش با حديثنگارى سازگار نيست و اساساً اعتبار مجموعه روايى را زير سؤال مىبرد.(22)
2. احاديث نابسامان
گاه، متن حديث از انسجام و معانى بلند برخوردار است، به طورى كه يك عالم حديثشناس بدون رجوع به شرح حال رجال آن، مىتواند راهى به صحت برد. و گاه حديث از اين همه بىبهره بوده و جعلى بودن خود را نمايان مىسازد. در صحيح البخارى، موارد بسيارى از اين دست مىتوان سراغ گرفت كه هيچ سامان و نظمى ندارد. حديث خواستگارى على(علیه السّلام) از دختر ابو جهل،(23) از اين دست است. صدر و ذيل حديث، كمترين ارتباطى با هم ندارد. آيا از نگاه واقعبينانه مىتوان به درستى اينگونه روايتها گواهى داد؟
3. افراط در ستايش معاويه
بخارى، باب 60 از كتاب الفضائل را به معاويه و ستودن وى اختصاص داده است، و از آنجا كه هيچ حديث نبوى در اين رابطه وجود ندارد، ناگزير سه حديث در فضيلت معاويه آورده است:
ابن عباس: معاويه از صحابه پيامبر بوده است.
ابن عباس: معاويه، فقيه بوده است.
معاويه: ما همراه پيامبر بوده و ديدهايم كه چگونه نماز مىخواند.
اين حديثها – كه كمترين تأثير را دارند – همراه با سند در صحيح آمده است، به طورى كه تفصيل آن، آدمى را شگفتزده مىسازد.(24)
4. كوتاهى در نقل فضايل امام على و فاطمه زهرا (سلام الله علیهما)
بخارى، آنگاه كه به خاندان پيامبر مىرسد، در باب 61 از الفضائل يك حديث كوتاه نيم سطرى نقل كرده است. هرچند در لابهلاى احاديث ديگر ابواب، فضيلتهاى آنان پيداست. در باب ويژه حضرت زهرا(سلام الله علیها) به يك حديث بسنده كرده است، در حالى است كه در فضيلت خليفه اول، 24 حديث ، و در فضايل خليفه دوم، 15 حديث را روايت كرده است. نوبت به حضرت امير كه مىرسد، فقط هفت حديث را مىبينيم؛ اما هيچ اثرى از احاديث غدير، أنا مدينة العلم، على مع الحق، مباهله و ثقلين ديده نمىشود، حال آن كه، ديگر محدثان اهل سنت، صدها گونه از اين احاديث را در فضيلت على(علیها السّلام) نشان دادهاند. گفتنى است كه از هفت حديث ياد شده، دو مورد تكرارى است و حديث سوم – كه «ابوتراب» بودن مولاست – ، با تغييرى آمده است، كه در تطبيق با صحيح مسلم روشن مىشود.(25) در حديث چهارم، به تسبيحات فاطمه زهرا(سلام الله علیها) بسنده نموده و حديث پنجم، در باب منزلت بوده و حديث ششم، نامفهوم است.
تحريف معارف اسلامى از رهگذر احاديث جعلى
1. تصويرسازى جسمانى از خداوند
مهمترين ويژگى اديان الهى، آن است كه تصويرى معقول از خداوند به دست مىدهد؛ آفرينندهاى مجرد و برتر از از ماده، و منزه از آن چه ذهن انسان ساخته است. بر اساس تعاليم اسلام، خدا جسم ندارد، در مكانى خاص قرار ندارد و با چشمان سر ديده نمىشود. چنان كه قرآن كريم تصريح دارد:
لا تدركه الأبصار و هو يدرك الأبصار و هو اللطيف الخبير.(26)
و نيز: ليس كمثله شىء.(27)
اما بخارى از زبان پيامبر، احاديثى را مىآورد كه در آنها خداوند اعضايى همچون آدمى دارد(28) و ديده مىشود(29) و هر شب به آسمان دنيا فرود مىآيد(30) و در رستاخيز(31) مىتوان او را با اين ديدگان خويش نگريست.
2. مخدوش كردن سيماى خاتم پيامبران
پيامبر بزرگوار اسلام – كه از نظر ابعاد شخصيتى، كاملتر از تمامى پيامبران است و اسوه حسنه ايمان آورندگان تلقى مىشود – در صحيح البخارى، شخصى شناسانده مىشود كه داراى ضعفهاى شخصيتى است. ترديد در نبوت، اطمينان بخشيدن يك عالم نصرانى به وى،(32) اثرپذيرى از سحر ساحران،(33) دو ركعت خواندن نماز عشا،(34) اقامه نماز عصر پس از غروب آفتاب،(35) مسح نمودن بر كفش و عمامه، (36)فراموش كردن قرآن(37) و موارد ديگر – كه قلم از ذكر آن شرم دارد – در وصف رسول اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آمده است. اين همه در حالى است كه قرآن كريم درباره آن حضرت فرمرده است:
لقد كان لكم فى رسول اللّه أسوة حسنة.(38)
3 . مخدوش كردن سيماى پيامبران ديگر
بخارى در مورد ديگر پيامبران نيز، احاديثى نگاشته است كه شايسته مقام والاى آنان نيست: ابراهيم خليل به دليل سه دروغ خود، از شفاعت محروم مىشود.(39) پيامبرى به خاطر گازگرفتن مورچهاى، لانه مورچگان را به آتش مىكشاند.(40) و حضرت موسى، سيلى به صورت عزراييل زده و او را نابينا مىسازد.(41)
پي نوشت :
1. هدى السارى، مقدمه فتح البارى، ابن حجر عسقلانى، دارالمعرفة، ص 478 و 494.
2. همان، ص 465.
3. صحيح البخارى، رياض: چاپ بيت الأفكار الدوليه للطبع و النشر.
4. فهارس البخارى، چاپ مصر، ص 2.
5. هدى السارى، لبنان: چاپ دارالفكر، ص 663 .
6. مقدمه صحيح البخارى، مكه مكرمه، 1376 ق، به نقل از عفواً صحيح البخارى، ص 40.
7. معجم الكبير، طبرانى، به نقل از أضواء على السنة المحمدية، ص 78.
8. بيهقى، به نقل از أضواء على السنة المحمدية، ص 81.
9. همان، ص 77.
10. هدى السارى، دارالمعرفة، ص 488.
11. همان.
12. پژوهشى تطبيقى در احاديث بخارى و كلينى، هاشم معروف الحسنى، ص 131.
13. همان.
14. ارشاد السارى، ج 1، ص 23.
15. عمدة الغارى، ج 1، ص 10.
16. هدى السارى، دارالفكر، ص 663 .
17. همان، ص 38.
18. مقدمه صحيح البخارى، بيروت: دارالعلم، ج 1، ص 16.
19. تهذيب التهذيب، ج 10، ص 461.
20. همان.
21. الامام الصادق(ع) و مذاهب الاربعه، ج 1، ص 398.
22. براى اطلاع بيشتر، ر.ك: عفواً صحيح البخارى، ص 54.
23. صحيح البخارى، ج 4، ص 101.
24. همان، ج 5، ص 96.
25. صحيح البخارى، ج ، ص 80؛ صحيح مسلم، ج 1، كتاب الايمان.
26. سوره انعام، آيه 103.
27. سوره شورى، آيه 11.
28. صحيح البخارى، ج 6.
29. همان، ج 1، كتاب الصلوة.
30. همان، ج 2، كتاب التهجد.
31. همان، ج 1، باب فضل السجود.
32. صحيح البخارى، ج 1، باب بد الوحى.
33. همان، ج 7، ص 257.
34. همان، ج 2، باب 329، حديث 458.
35. همان، ج، ص 154 و 165 و 201.
36. همان، ص 108 و ج 1، ص 62.
37. همان، ج 3، كتاب الشهادات، باب شهادة الأعمى و نكاحه.
38. سوره احزاب، آيه 21.
39. صحيح البخارى، ج 6، تفسير سوره بنى اسرائيل، ذيل آيه «ذرية من حملنا مع نوح».
40. همان، ج 4، كتاب الجهاد و السير.
41. همان، ج 2، باب 853، حديث 1249.
منبع: www.hadith.net
/خ