نگاهي به تاريخ اوستا
مترجم: روحي ارباب
ايران شرقي و آسياي ميانه قبل از استيلاي هخامنشيان
اوستا منبع اصلي تاريخ باستان ايران شرقي و آسياي ميانه به شمار مي رود. اين كتاب مقدس دين زردشت است كه خداي آن اهورامزدا روح پاكي و نيكي است و گروهي از موجودات ماوراءالطبيعه آن را احاطه كرده و پيوسته با اهريمن، روح بدي و شرارت، در جنگ و ستيز است. هنوز هم عده اي از ايرانيان مقيم در كشورهاي ايران و هند به مذهب زردشتي معتقدند و جزو پيروان اين آيين به شمار مي روند(1). قبل از استيلاي اعراب [مسلمان] به ايران (در دوره ي ساسانيان) مذهب زردشت مذهب رسمي تمام كشور ايران بود.
كتاب اوستا به يكي از زبان هاي قديم ايران، كه ظاهراً از زبان هاي شرق ايران است، نگارش يافته است. از لحاظ سبك و قواعد زبان از زبان ايران باستان، كه كتيبه هاي هخامنشيان بدان نگارش يافته (هم چنين از زبان هند قديم)، چندان متمايز نيست.
هنوز متن كامل مطالعات انتقادي اوستا نظير انتقاد تورات وجود ندارد. بدون ترديد بعضي از قسمت هاي اوستا، كه به دست ما رسيده، در دوره اي تدوين شده كه زبان اوستا جزو زبان هاي مرده درآمده بود. ولي قسمت اساسي آن در زماني كه اين زبان هنوز زنده بوده، يعني مدت ها پيش از فرمان روايي پارت ها (قرن سوم قبل از ميلاد)، تهيه گرديده است. متن اوستا ظاهراً در آغاز (در دوران متأخر هخامنشيان) با خطي كه ريشه ي آرامي داشته تحرير يافته بود. طبق رواياتي كه در دست است امحاي متن كامل اوستا را به اسكندر مقدوني نسبت مي دهند. تجديد متن اوستا اولين بار در دوره ي پادشاهي بلاش اشكاني (محتملاً ولوگسس(2) اول در قرن اول بعد از ميلاد) صورت گرفت. متن جديد اين كتاب به وسيله ي موبد بزرگ كرتير، در زمان مؤسس سلسله ي ساسانيان، اردشير بابكان، به وجود آمد. جمع آوري و انتخاب متون مذهبي براي گنجاندن در قوانين شرعي اوستا در قرون بعدي نيز ادامه داشت. طبق روايات موجود، متن كامل اوستا به وسيله ي موبد آتورپات در دوران پادشاهي شاپور دوم (309-379بعد از ميلاد) تهيه گرديد. بدين ترتيب اوستا در قرن چهارم بعد از ميلاد شكل قطعي و نهايي پيدا كرد، ولي تاريخ دقيق تنظيم قسمت هاي اصلي آن معلوم نيست.
احكام شرعي اوستا در دوره ي ساسانيان علاوه بر متون باستاني شامل بسياري از آثار و قطعات متأخر است و در قرن ششم بعد از ميلاد به شكل خط مخصوص و مشروح، كه براساس خط كتابي پهلوي ايجاد گرديده، نوشته شده است. زبان اوستا موقعي كه آخرين تصحيحات قوانين آن صورت گرفت از مدت ها قبل جنبه ي زنده بودن خود را از دست داده بود؛ بنابراين مصححين و محررين آن، خصوصيات زبان مذكور و مخصوصاً تركيبات فونتيكي آن را درك نمي كردند؛ بنابراين در رونويسي بسياري از لغات دچار اشتباه گرديدند. در آن قسمت از احكام كه براي اولين بار به زبان اوستا در دوران پارت ها نوشته شده، تحريفات زيادي وجود دارد كه در نتيجه ي عدم درك اصول دستور زبان به وجود آمده است.
بر طبق اطلاعاتي كه در آثار متأخر ديده شده، در زمان قديم، اوستا متضمن بيست و يك كتاب (نسك) بوده است. در دوره ي ساسانيان عده اي از نسك ها فقط از قطعات جداگانه تركيب شده بود و فقط يك نسك به طور كامل به نام ونديداد كه شامل روايات و قواعد متضمن مراسم غسل و وضو است به دست ما رسيده است. قسمت هاي ديگر به نام يسنا (3) و ويسپرد (متضمن مسائل و مواضيع عبادتي) و هم چنين سرودهاي تحت عنوان يشتها از قطعات مختلف نسك تشكيل گرديده است.
در يسنا، گاتها، كه پندهاي منظوم و سرودهاي مكتوب به زبان مخصوص باستاني است و جنبه ي قدمت آن نسبت به ساير قسمت هاي اوستا بيشتر است، رتبه و مقام مخصوصي را دارد. مطالعه و بررسي گاتها در نتيجه ي مشكل بودن زبان و سبك نگارش آنها بسيار دشوار است و از اينجا است كه در ترجمه و تفسير آنها نظر محققين با يك ديگر متفاوت و متغاير است. از لحاظ زبان يسناي هفت فصل، كه به نثر تهيه شده، بي اندازه به گاتها نزديك است. زردشتيان معتقدند كه اوستا منسوب به زردشت است، ولي نكته در اينجا است كه با ترديد مي توان گاتها را، كه به اسم پيغمبر انتساب پيدا كرده و حاوي يك رشته اطلاعات مربوط به ترجمه شرح احوال و كنايات است، منسوب به حضرت زردشت دانست. در گاتها، زردشت به عنوان يك موجود نيمه خدايي، آن طور كه در ساير قسمت هاي اوستا ظاهر مي شود، نمايان نمي گردد. در كتيبه هاي قديم ايران از زردشت نامي برده نشده است و هرودوت هم سخني از او ياد نكرده است. كزانف ليديانين دوران زندگاني زردشت را به ازمنه ي فوق العاده قديم يعني دوران قبل از تأسيس حكومت ايران (گاهي ارقام نجومي مذكور با تصورات پيروان مذهب زرواني در ايران و افلاطونيان يونان درباره ي اعصار اين جهان ارتباط پيدا مي كند) منسوب و متعلق مي داند.
عده اي از محققين معاصر عقيده دارند كه زردشت در قرون هفتم- ششم قبل از ميلاد مي زيسته است. ضمناً مقايسه و تطبيق اخبار و روايات اوستا با اطلاعات و آثار باستاني، كه از آسياي ميانه و ايران شرقي به دست آمده، نشان مي دهد كه قسمت هاي قديمي اوستا در دوره هاي خيلي پيشتر، تركيب و تدوين يافته است.
روايات و اخبار زردشتي مربوط به قرون وسطا معمولاً كشور ماد را موطن و مولد زردشت مي دانند و از آنجايي كه مذهب موبدان در دوران اخير در آنجا تفوق يافت از اين جهت آتروپاتن (ماد كوهستاني) را مسقط الرأس وي مي شمردند و محل تبليغ اين دين را باكتريا نوشته اند. مؤلفين باستان غالباً زردشت را از اهل ماد يا ايراني و ماد و اصولاً ايراني ذكر كرده اند ولي در همان زمان قديم هم روايتي وجود داشت كه وي را منتسب به باكتريا مي دانستند. منابع قديم ويشتاسپ حامي و پشتيبان زردشت را با ويشتاسپ معروف، پدر پادشاه داريوش اول، يكي نمي دانند و اين مطلب احتمال دارد صحيح باشد؛ زيرا خارس مي تيلنسكي او را به نام پادشاه «مادسفلا» ناميده است.
احتمال مي رود كه شايد قسمت هاي قديمي اوستا در سرزمين باكتريا، يعني در نقطه ي علياي آمودريا (جيحون)، تنظيم شده باشد. در يشتها، سرودهايي كه به خدايان جداگانه اختصاص يافته و از خيلي جهات شبيه به ريگ ودا مي باشد و بدون ترديد قبل از تأسيس آيين زردشت پيدا شده، به ايالات ايران شرقي و آسياي ميانه اشاره شده است.
كشورهايي كه در نطاق اوستا قرار داشتند به طور مشروح در فرگرد اول (فصل) ونديداد، كه متن تصحيح شده ي اخير آن به دست ما رسيده است، ذكر شده است. در اين كتاب گفته مي شود كه اهورمزدا خداي بزرگ متوالياً شانزده كشور را آفريد و دشمن وي اهريمن هم در هريك از اين كشورها مخلوقات شرور مخصوص به خود آفريد. اين كشورها منحصراً به ايران شرقي و آسياي وسطا اختصاص دارند. يكي از نكات قابل توجه آن است كه در صورت اسامي اين كشورها (و اصولاً در اوستا) ذكري از پارت ها و هم چنين مادها (به استثناي راگي) و ايران به ميان نيامده است.
تمدن مادي اوستا فوق العاده جنبه ي باستاني و كهن دارد. مثلاً آهن و مفرغ تحت يك كلمه عنوان مي شود. در بخش هاي قديمي اوستا هيچ گونه اطلاعي مبني بر اين كه هنرهاي دستي از كشاورزي تفكيك شده باشد وجود ندارد. در اوستا آثاري از يك زندگاني شهرنشيني پيش رفته و اشاراتي درباره ي تشكيلات بزرگ حكومتي ديده نمي شود.
سازمان هاي اجتماعي جامعه كه در گاتها و يشتها ذكر شده بدون ترديد تاريخ دوره ي قبل از هخامنشيان ايران شرقي و نواحي منضم به آسياي ميانه را منعكس مي سازد. واحد اساس سازمان اجتماعي، ويس به شمار مي رود؛ يعني قبيله و هم چنين ده كه نقطه ي سكونت قبيله است. ويس به خانواده و خانوارهاي جداگانه يعني به نمانه (در گاتها دمانه) تقسيم مي شود. چند ويس جزو قبيله زنتو درمي آمد. اين اصطلاح در شمار نام هاي ديگر بدين ترتيب نام برده مي شود: «نمانه، ويس، زنتو، داخيو». ولي به طور جداگانه مورد استعمال ندارد (حتي در گاتها). ظاهراً اين موضوع نشان مي دهد كه در دوران اوستا قبايل، واحد معيني نبوده اند.
واحد ديگر سازمان اجتماعي داخيو بوده؛ يعني ايالتي كه قبيله يا اتحادي از قبايل در آنجا مي زيسته اند. لغت «ملت» يا «قوم» در اوستا ديده نمي شود. سازمان قبيله- طايفه در تمام قسمت هاي اوستا به چشم مي خورد و فقط در جزئيات به اشكال مختلف جلوه مي كند. در گاتها لغت «زنتو» به لغت «شويترا» تغيير يافته كه به معناي قبيله (قبيله ي ده نشين) و هم چنين زمين كشت شده، كشتزار مي باشد. لغت شاي آنا وشيتي (كه از همان ريشه ي «شويترا» ساخته شده) همراه با كلمه ي «داخيو» براي تعيين معناي «ايالت-كشور» ذكر مي شود.
بر طبق همين روش در اوستا سلسله مراتب قدرت هاي پنج گانه تعيين مي گردد. اين قدرت ها عبارت است از: نمانوپاتي، ويسپاتي، زنتوپاتي، داخيوپاتي يعني حكم ران خانه، حكم ران خاندان (ياده)، حكم ران قبيله و حكم ران ايالت. حكومت پنجم زردشت است (يا برحسب ترجمه ي روايت فارسي نظير زردشت يعني رئيس روحانيون؟) البته به استثناي ايالت راگي در ماد كه اين مقام با «حكم ران ايالت» يكي است.
در اينجا بلا اراده طرز سازمان اجتماع ماد به ياد مي آيد كه همان نحوه ي سازمان روستاها و ايالات (به آشوري: ناگو) با حفظ اساس سازمان خانواده و قبيله ملحوظ شده است. البته كلمه بل الي (رئيس نقطه ي مسكوني) ترجمه ي همان لغت ايراني «ويسپاتي» است. سيستم مذكور نسبت به قسمت هاي متأخر اوستا بيشتر جنبه ي نظري دارد كه در دوره ي فئوداليته با اصول فئوداليزم هم آهنگي پيدا كرد.
اوستا مردم را از نظر طبقاتي به سه گروه جداگانه ي پيشترا تقسيم كرده است. اين طبقات سه گانه غالباً با هم نام برده مي شوند: موبدان، جنگ جويان و كشاورزان (برزگران و دام داران) فقط در يك مورد طبقه ي ديگري هم به آنها افزوده شده و آن طبقه ي صنعتگران است. در اوستا به ندرت از برده ها سخن به ميان آمده. قيمت برده بيشتر از قيمت گاو نر و كمتر از قيمت مزرعه بوده است.
در اوستا غالباً به جاي داخيوپاتي، دارندگان ساير مقامات ذكر مي شوند مثلاً ساستر فقط يك بار (يشت13، 18) به معناي داخيوپاتي آورده شده و در متون ديگر برعكس ساستر به معناي جفاكار و آزاردهنده ي زردشتيان نيك آيين آورده شده است. شايد هم ما در اينجا به لغات و اصطلاحاتي برمي خوريم نظير «رؤساي قصبات» مادها كه جنبه ي انتخابي و موروثي داشته اند.
نظير ساسترها، موبدان-فرمان روا، يعني كاوي (4)ها نيز ممكن بود حامي «نيكي» يا «بدي» باشند. در اوستا سخن از يك عده افرادي به ميان آمده كه لقب «كاوي» داشتند و طبق روايات گذشته سلسله ي كاويان يا كايان از آنها پيدا شده است. بسياري از دانشمندان درصدد برآمدند كه سلسله ي كاويان را با هخامنشيان يكي بدانند ولي اكنون ثابت شده كه كاوي هاي جداگانه ي اوستا به قبايل گوناگوني انتساب داشته و هيچ گونه ارتباطي با يكديگر ندارند. كارهاي مربوط به جامعه به وسيله ي شخص «حكم ران» حل و فصل نمي شد بلكه در شورا يا مجمع «شايسته ترين افراد» مورد رسيدگي قرار مي گرفت. در اوستا از اتحاد حكومت ايران بحثي نشده گرچه درباره ي يكي از قهرمانان افسانه اي گفته مي شود كه «او بر تمام ايالات فرمان روايي داشت» و به همين جهت سايرين از خدايان سپاس گزاري مي كردند. از «داخيوپاتي داخيوپاتي ها» در اوستا مكرر به نام «خداي ميترا» ذكر شده است.
زردشتيان نيك آيين پيرو اوستا، دام داران ده نشين و كشاورزان هستند. دشمنان آن پيروان و پرستش كنندگان «ديوها» (ديويسناها) هستند كه قبل از همه چيز تحت اين عنوان كوچ نشيناني را مي توان نام برد كه در بين آنان تور مقام اصلي را حائز است. هم چنين به داهي ها نيز اشاره شده (اگر چنانچه بتوان آنان را با Dàha اوستا يكي دانست) و نام ماردها و دربيك ها نيز در كتاب آورده شده است. در فرگرد اول ونديداد درباره ي كوچ نشيناني بحث مي شود كه بدون داشتن سركرده در نزديكي آب هاي رنگهه مي زيستند. امكان دارد مقصود همان ساك ها بوده اند (رنگهه يا راها، نام قديمي رودخانه ي بزرگي است كه در مورد سيحون و ولگا و حتي دجله نيز استعمال مي شده است). داهي ها قبيله اي بودند كه گاهي به ساك ها و زماني به پارت ها نسبت داده شده اند. درباره ي محل سكونت ماردها و دربيك ها اطلاعات و اخبار ضد و نقيضي در دست است.
گاتها اندكي وضع را نوع ديگر تشريح مي كنند. به نظر آنها وضع خارجي قضيه بدين قرار است: طبق روايت، پس از آن كه زردشت از وطن مألوف خود كه امكان دارد همان «راغاي زردشتي» باشد فرار اختيار كرد و به ماد وارد شد در نزد كاوي ويشتاسپ پسر آهوروتاسپ از نسل ناهوتارا و شايد هم در باكتريا (به طوري كه روايت متأخري وجود دارد) مأمن و مأوا گزيد. ويشتاسپ و امير همسايه جاماسپ از نسل هووي به حمايت زردشت قيام كردند و در مبارزاتي، كه وي آغاز كرده بود، به ياري او برخاستند. اين جهاد به طوري كه از قرائن و امارات مستفاد مي شود عليه بزرگان قبايل كوچ نشين و نيمه كوچ نشين كه به غارت اشتغال داشتند و هم چنين عليه اميران و موبدان گذشته (كرپن ها)(5) و مذهب آنان آغاز گرديد. خشم و غضبي كه مؤلف گاتها در سرودهاي خود ظاهر ساخته قابل توجه است. در گاتها نامي از طبقات و اصناف مختلف به ميان نيامده و هركس در عين حال، هم كشاورز است و هم چوپان و هم جنگ جو و شخص كاوي ويشتاسپ است كه در بين همه رتبه و مقام اول را حائز است. ويشتاسپ و جامعه ي او استقلال دارند. از بيگانگان جز كوچ نشينان همسايه سخني در ميان نيست. در عداد ساير ساكنين از موبدان و كاوي ها و كرپن ها و اوسيچ ها(6)، كه مؤلف گاتها آنها را در كار از بين بردن دام ها براي انجام قرباني هاي زياد و نيازهاي شخصي متهم مي دارد، نام برده شده است. گاتها عليه موبدان دشمن و «فرمان روايان ناشايسته» (ساسترها و غيره) قيام كرده و مقصودش اصلاحاتي است كه بايد در مذهب قديم ديوها صورت پذيرد. يكي ديگر از اعتراضات گاتها كه شايان توجه است موضوع روابط و مناسبات ارضي است. گاتها به سيستم چهارگانه ي اوستا آشنايي دارند ولي براي آنها به ترتيب ذيل قدري تغيير شكل قائل شده اند: «خانه، كشتزار، ايالت يا خانه، ده، كشتزار، ايالت» (درباره ي فرمان روايي در اين سيستم ها بحث مي شود). در تحت عنوان كشتزار (شويترا) ظاهراً بايد زميني را در نظر گرفت كه جنبه ي عمومي دارد. هرگاه خشتره (مالكيت، قدرت) در اين قرائن معني «تيول آسماني» را نداشته و فقط به معناي «ارضي» باشد در اين صورت امكان دارد كه در گاتها (يسنا 28، 3، 51) در مورد عدم صحت تقسيمات اين اراضي بحث و گفت و گو شده باشد.
بدين ترتيب در گاتها نيز به جريان تجزيه ي دوران قبل از ايجاد طبقات، كه در ايالات شرقي ايران و آسياي ميانه در دوران مادها در قرن هشتم- ششم قبل از ميلاد به آن برخورديم، اشاره شده است. بحث اين كه آيا مؤلف گاتها در حقيقت مخالف اشرافيت بوده يا فقط نظر به عدم رضايت گروهي از مردم با عده اي از اشراف قبيله و موبدان دست به مبارزه زده است، امري است عبث و بيهوده؛ زيرا آنچه محقق است اين است كه اين مخالفت صرفاً جنبه ي مذهبي داشته و متون گاتها جنبه محاربه داشته و حتي در بعضي از بخش هاي آن دعوت به ترور و قتل شده است.
حفاري هاي جديد شوروي [سابق] در آسياي ميانه (در شهر بزرگ افراسياب- سمرقند كهنه در واحه ي ماريسك و در سرزمين باكترياي شمالي) و حفريات فرانسوي ها در سرزمين باكترياي جنوبي نشان مي دهد كه قبايل آسياي ميانه تقريباً در حدود قرون هشتم- هفتم قبل از ميلاد، در نتيجه ي توسعه ي روش استفاده از آهن، فن تنظيم شبكه ي آبياري از رودخانه را فراگرفته و كانال هاي آبياري اصلي در قسمت سفلاي رودخانه هاي مرغاب و زرافشان و دشت هاي نواحي باكتريا احداث كرده و محتملاً در آغاز قرن ششم قبل از ميلاد، در اين نقاط جماعات مختلفي از مردم پيدا شده اند. نهضت ديني و اجتماعي گاتها را نيز به قرون هشتم-ششم قبل از ميلاد مي توان منسوب داشت.
در گاتها فقط از اتحاديه هاي نخستين حكومت هايي كه تأسيس يافته مانند «ناگو» از منابع آشوري در ماد سخن به ميان آمده كه يكي از آنها امارت نشين ويشتاسپ است؛ ولي مؤلفان يوناني قرون پنجم-چهارم قبل از ميلاد، اطلاعات و اخبار مشوش و مغشوشي را درباره ي باكتريا ذكر كرده و باكتريا را يك حكومت متحد دانسته اند در حالي كه وجود چنين اتحاديه اي بايد به وسيله ي مدارك و اسناد باستان شناسي تأييد شود. در هر حال احتمال مي رود كه هرگاه چنين اتحاديه اي هم وجود داشته فوق العاده ضعيف و سست بنيان بوده و ايالات نيمه مستقل و قبايل را دربرداشته است.
جريانات مشابهي در قسمت سفلاي رودخانه ي جيحون (آمودريا) در خوارزم هم، كه محتملاً ساير ايالات آسياي ميانه به طرف آن جذب مي شدند، وجود داشته است و از اين رو گفته ي هرودوت مبني بر اين كه قبايل خوارزم، پارت ها با هيركاني، آريايي ها و ايالات هم جوار مشتركاً از آب رودخانه آكا (تجن- هريرود) استفاده مي كردند، مؤيد امكان وجود يك چنين اتحاديه ي قبيله اي يا يك اتحاديه ي حكومتي ابتدايي مي باشد.
اطلاعات باستان شناسي ظاهراً ما را با اجداد كوچ نشين ايراني زبان، اندكي آشنا مي سازد. اراضي وسيع شمال شرق كرانه ي درياي سياه، ولگاي جنوبي، كنار اورال، قزاقستان و آسياي ميانه كه به موجب مدارك كتبي در اواسط هزاره ي اول قبل از ميلاد به وسيله ي قبايل ايراني زبان كوچ نشين، سكاييان و ساك ها اشغال شده بود در اواخر هزاره ي دوم و در اوايل هزاره ي اول قبل از ميلاد به وسيله ي دو قبيله اي كه از لحاظ تمدن و فرهنگ با يك ديگر قرابت داشتند، اشغال گرديد. ضمناً يكي از اين قبايل حتي جنوب سيبري را نيز تحت اشغال خود درآورد. در اينجا بايد خاطرنشان ساخت كه در روايات زردشتي موطن اوليه ي افسانه اي آريايي ها- آريانم و ايجو در ايالات سرد شمالي تعيين شده است. قبايل كوچ نشين آسياي ميانه در نيمه ي اول هزاره ي اول قبل از ميلاد، در اصل به فنون قرن برنز آشنايي داشته و از برنز استفاده مي كردند. روايت هرودوت درباره ي ماساگت (7) ها نشان مي دهد كه سازمان هاي خانواده- قبيله اي در بين آنها وجود داشته است.
اطلاعات ما نيز درباره ي سازمان اجتماعي ايالات مرزي ايران و آسياي ميانه، قبل از آن كه ايراني ها آن نقاط را به تصرف خويش درآورند، به همين منوال است. به طوري كه مي دانيم در اين زمان، طبقات و اصناف مختلف به وجود آمد و در گاتها نيز به اين نكته اشاره شده است. در گاتها هنوز يك سيستم احكام ديني و مراسم مذهبي توسعه يافته ديده نمي شود و آنچه مجموعاً به نام «آيين زردشت» ناميده مي شود و مشتمل بر يك آيين مبتني بر احكام و مراسم مذهبي است فقط از دوره ي ساساني ها (از قرن سوم بعد از ميلاد) با آن آشنا هستيم. دوگانگي (ثنويت) كه از خصوصيات گاتهاست و بعداً جزو اساس عقايد زردشتي (مزدكي) درآمد در نخستين جامعه ي بشري به صورت تصورات مربوط به مبارزه ي خدايان-توأمان (اجداد و حاميان قبيله ي واحد) و به شكل سازمان هاي مذهبي بوده است. اوسيج ها و كرپن هاي مذكور در گاتها، كه از مخالفين و معارضين مؤمنين به شمار مي رفتند، پرستش اهريمن نمي كردند بلكه همان اهورمزدايي را، كه مادها و ايراني هاي زمان هخامنشيان عبادت مي نمودند، پرستش مي كردند.
عقايد ديني و حتي اصطلاحات مذهبي مادها و ايراني هاي زمان هخامنشيان بي اندازه شبيه و نزديك به اوستا بود؛ ولي يك رشته خصوصيات (از جمله مراسم تدفين) و كيفيت سياست مذهبي هخامنشيان در مورد مذهب كشورهاي در تحت استيلا، اجازه نمي دهد كه ما ايرانيان زمان هخامنشيان را زردشتي بدانيم، گرچه اين موضوع از لحاظ تاريخي باورنكردني و دور از عقل است.
اندكي ديرتر، روحانيون زردشتي در ايران همان مغ ها بودند. اخبار و رواياتي كه تا زمان حمله ي اعراب [مسلمان] به ايران (قرن هشتم بعد از ميلاد) در دست هست نشان مي دهد كه اين مغ ها زماني در ماد در نزديكي راغا مي زيستند. به شهادت هرودوت مغ ها در گذشته جزو قبايل ماد بودند و با حفظ سازمان قبيله اي خود در دوران هخامنشيان به صورت يك گروه مذهبي درآمدند كه از لحاظ عقايد ديني و قواعد و آداب و رسوم مذهبي قدري با ايرانيان تفاوت داشتند. به شهادت كزانف ليديانين، مؤسس سلسله ي هخامنشيان، كورش به وسيله ي مغ ها تربيت شد و در تحت نظر و سرپرستي آنان حكمت و فلسفه آموخت. مغ ها نيز، نظير بسياري از سازمان هاي ديني و اجتماعي، از طرف مخالفين و معارضين خود متهم بودند كه «اشتراكي بودن زن ها» را تجويز و توصيه مي نمايند. به گفته ي كزانف ليديانين مغ ها پيشوا و رهبري داشتند كه مقام خلافت زردشت را داشت. نظير موبدان نيك آيين اوستا آتراوان ها، كه در ايالات به سير و سياحت مشغول بودند، مغ ها هم از موطن اصلي خود خارج گرديده و در تمام ايران منتشر شده بودند. پرواضح است كه مغ ها خيلي زود تعاليم زردشت را پذيرفتند و اصلاحاتي در آن به وجود آوردند. به عبارت ديگر، نهضت ديني و اجتماعي مذكور و منعكس در گاتها را مورد استفاده قرار دادند. تعاليمي را كه مغ ها ترويج مي كردند ظاهراً در باكتريا و ماد شرقي مدت ها قبل از تأسيس حكومت ايران پيدا شده بود.
پي نوشت ها :
1. زردشتيان هند كه از اعقاب مهاجران ايراني هستند و هنگام حمله ي تازيان به آن سرزمين رفته و در آنجا اقامت گزيده اند به نام «پارسيان» معروفند و مورد كمال احترام قاطبه ي مردم شبه قاره ي هند مي باشند. آنان هنوز هم ميهن اصلي خويش ايران را فراموش نكرده و به مناسبت هاي مختلف عشق و علاقه ي خود را به سرزمين پدران خود ابراز مي دارند. – م.
2.Vologèses
3.Yasna
4.Kavi
5.Karapan
6.Usij يا Usig اوسيگ.
7.Massagètes
منبع مقاله :
دياكونوف، ميخائيل ميخائيلوويچ (1382)، تاريخ ايران باستان، ترجمه: روحي ارباب، تهران: شركت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ ششم