نگاهي به درونمايه و محور سوره هاي جزء سي ام قرآن (2)
مترجم: محمد تقدمي صابري
سوره ي طارق
انسان و حقايق بزرگ
براي آنکه دل آدمي فراروي حقايق بزرگ، گسترده گردد و آن حقايق را دريابد و با آن همرنگ شود، وحي، آدمي را برمي انگيزد تا در کرانه هاي آسمان، اختران فروزان، شهابهاي شبگرد، ژرفاهاي جان و جهان بزرگي که در آن جاي دارد، آفرينش نخستين خود از آبي جهنده، که از ميان صلب مرد و استخوانهاي سينه ي زن بيرون مي آيد و در فرجام پاياني خود، آن هنگام که با کردارش بي پرده و بي يار و ياور به روي مي گردد، انديشه کند و آن را درنگرد.
براي آنکه آدمي با تکذيب رسالت و يا با تأويل دلخواسته ي خبرهاي آن و يا با بي مسؤوليتي، حقايق بزرگي چون معاد و حساب را تکذيب نکند، وحي براي او يادآور مي شود که قرآن گفتاري قاطع و روشنگر است و شوخي نيست… قرآن، دروغ انگاران و کافران را بيم مي دهد که خداوند به آنان نيرنگ مي زند، ليک آنان را مهلتي مي دهد و اي انسان! تو نيز شکيبايي کن و آنان را اندکي به حال خود واگذار.
سوره ي اعلي
گامهايي در راه رستگاري
همانگونه که پروردگار هستي را آفريد و آن را هماهنگي بخشيد و ساختنش را به انجام رسانيد و کارهايش را اندازه گرفت و آن را به سنتهايي پايبند ساخت و هستي را به سويش هدايت کرد، همانگونه نيز براي انسان، آنچه را که نيکو بود، اندازه گرفت و راههاي سلامت را براي او قرار داد تا به اهداف والاي خويش دست پيدا کند و براي انسان رسالتي برانگيخت تا او را به سوي خويش رهنمون شود.
هدف آدمي تنها عافيت، امنيت، پيشرفت و سعادت دنيوي نيست، بلکه او بايد در پي اهداف آخرت نيز که نيکوتر و پايدارتر است، باشد.
پروردگار با چه چيزي آدمي را به سوي رستگاري رهنمون مي شود؟ با قرآني که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آن را برمي خواند و حرفي از آن را فراموش نمي کند تا مردمان را پند دهد، ليک چه کسي پند مي پذيرد؟ آن که مي ترسد، پند مي پذيرد، امّا آن که پنجره هاي دلش را فراسوي پندها بسته، نگون بختي است که به آتشي بزرگ درآيد و آنگاه نه در آن مي ميرد و نه زندگاني مي يابد.
اگر آدمي بتواند خويش را از فريبندگي دنيا برکَنَد به سوي اُفق آخرت، که نيکوتر و پايدارتر است، پرکشد، توانسته نخستين گامها را در راه رستگاري بردارد. ترس در برابر خدا و پندپذيري، گام دوم تزکيه، سومين گامي است که آدمي را به گزاردن نماز و نزديکي به خدا مي رساند.
آيات سوره ي اعلي اينگونه در پي هم مي آيد تا با شيواييِ نافذي ما را به همان حقايق بزرگ يادآور شود؛ حقايقي که براي رسيدن به رستگاري، ناگزير بايد آنها را دريابيم.
قرآن به راستي معجزه است، چه، هر سوره اي از آن، يک حقيقت را يادآور مي شود، ليک از راهي جداگانه و نو… آري؛ حقايق بزرگ در پديده هاي گونه گوني متجلي مي شود، زيرا اين حقايق، چکيده ي کتابهايي است که پروردگار، آنها را به سوي پيامبران بزرگي چون ابراهيم (عليه السلام) و موسي (عليه السلام)، فرو فرستاده و چيزي جدا از حقايق جزيي است، که ما آنها را مي بينيم.
سوره ي غاشيه
دنيا و آخرت، معادله اي ثابت
دنيا و آخرت دو کفه ي ترازو هستند و هيچ يک از آنها سنگيني نمي کند، مگر آنکه ديگري سبک گردد، به ويژه اگر دنيا را اينگونه تفسير کنيم که حياتي است تهي از ارزشهاي الهي و هر که آن را برگزيند و بايسته ها را ترک گويد و از مسؤوليّتها بگريزد و به رسالت کفر ورزد، در آخرت، چهره اي زبون، کرداري فرساينده و رنجي پيوسته خواهد داشت و نوشيدني او از چشمه اي داغ خواهد بود و غذايش مگر از خارِ خشک نخواهد بود.
هرکه آخرت را برگزيند در آن روز، چهره اي شاداب و قلبي خشنود خواهد داشت و در بهشتي زندگي خواهد کرد که آرامش و امنيت دارد و در آن بهشت، چشمه هايي روان، تختهايي بلند، قدحهايي نهاده شده، بالشهايي کنار هم چيده شده و فرشهايِ زربفتِ گسترده شده اي ديده مي شود.
به نظر مي رسد، اين محورِ سوره غاشيه باشد که با يادکرد حسابرسي الهي پس از روي آوردن مردمان به آخرت در انتظار آنان است، به پايان مي رسد و اين همان خبر غاشيه «حديث الغاشيه» است.
سوره ي فجر
بازگشت به سوي پروردگار
براي آنکه وحي را دريابي، بايد بدانجا رسي که بتواني در آن انديشه ورزي و تپشهاي آن را احساس کني و عوامل اثرگذار آن را پي گيري و با آهنگ آن، هماهنگ گردي… و در يک سخن مي توان گفت: بايد با تمام صفاي باطن، نيروي انديشه نازکي حس با کلام وحي به سر بري.
سوره ي فجر نيز چنين است؛ هر که بدان آميخته نگردد و خويشتن را به واژه هاي آن که از دانش، حکمت، زندگي و نور آکنده است، نسپرد، اين سوره را به نيکي درنيافته است؛ واژه هايي که او را به افقي ديگر مي کشاند تا پيرامون خود را به گونه اي نو درنگرد و از فريبندگي مادّه و بند و زنجيرهاي آن رهايي يابد و جانش اطمينان يافته، به پروردگار خشنود شود. چنين انساني در دنيا با روح خويش به سوي پروردگار بازمي گردد و نداي پروردگار خويش را مي شنود که مي گويد: «ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً»؛ (خشنود و خداپسند به سوي پروردگارت بازگرد).
گويا اين بينش، محور سوره است، ليک چگونه محقق مي شود؟ به نظر مي رسد پاسخ اين پرسش در سوره به چشم خورد و خود در سه نقطه چکيده شود؛ اين نقطه ها در جاي خود محورهاي مقدماتي سوره به شمار مي آيند و عبارتند از:
1- احساس کردن اين که پروردگار نگاهبان و در کمين ماست، که موجب مي شود آگاهي و پرهيزگاريِ دل فزوني يابد، ليک چگونه؟ با نگاه کردن در آمد و شد شب و روز و کارگرداني زيباي آن از سپيده دم تا شب، هنگامي که سپري مي شود و همچنين با عبرت گرفتن از فرجام گردنکشاني که خداوند را فراموش کردند و او را در نظر نگرفتند و پروردگارِ آنان، سخت در کمين بود و بر سر آنان تازيانه ي عذاب را فرونواخت. (آيات 1-14)
2- پاک کردن دل از دنيادوستي و در شمار آوردن ثروتمندي به عنوان ارزشي الهي، چه، فرجام دنيا دوستي سخت خطرناک است، و شخصيت آدمي را مسخ مي کند و کاري مي کند او يتيم را ننوازد و بر خوراک دادن بينوا، کسي را برنيانگيزد و ميراث را به تمامي بخورد و چيزي نمانده از شدت مال دوستي، آن را بپرستد! (آيات 15-20)
3- با يادآوري هراسهاي روز رستاخيز، آن هنگام که قسمتهاي زمين، سخت در هم کوبيده مي شود و پروردگار، با عظمت، عدالت و قدرتمندي خويش بر گردنکشان و گنهکاران جلوه گر شود، آنگاه آدمي به ياد مي آورد تنها فرصت خود در دنيا را از کف داده و براي زندگاني خويش چيزي پيش نفرستاده است، ليک پندگيري سودش نرساند. (آيات 21-26)
در اين هنگام است که پروردگار نفسهاي مطمئنه را ندا مي دهد که خشنود و خداپسند به سوي پروردگارشان بازگردند. وه چه نداي عظيمي! وه چه فرجام نيکي! از پروردگار مي خواهيم ما را بدان توفيق دهد. (آيات 27-30)
سوره ي بلد
آزادي، از خودآگاهي تا اراده اي استوار
هنگامي که آدمي زاده، متولد مي شود، فرصتهاي خير و شر در نهاد او برابرند، او پيوسته برمي گزيند، سپس از فرصتهاي خير و شر، يکي پس از ديگري بهره مي برد تا کفه ي ترازوي او به سوي آنچه برگزيده، سنگيني کند. فرصتهاي خير، جوهري نوراني دارند، که اگر کفه ي آن سنگيني کند، آدمي را به بهشت مي برد، حال آنکه فرصتهاي شر، جوهري آتشين دارند، که اگر سنگيني يابد، آدمي را به دوزخ مي کشاند و چه بد سرانجامي است!
چيزي را نمي شناسم که مانند انسان به دگرگوني دروني دچار شود، او در نتيجه به دوزخ يا بهشت درمي آيد و آنجا ديگر از خود اختياري نخواهد داشت و ديگر نمي تواند يک از دو راه خير يا شرّ را برگزيند، بلکه بايد به سوي چيزي رود که در زندگي دنيا برگزيده است و آن يا بهشت پر از نور خواهد بود که در آن جاودان مي ماند و يا دوزخ تاريک که در آن جاودان و يا مدت زماني به سر خواهد برد.
برگزيدن راه شرّ چگونه صورت مي پذيرد؟ بايد گفت که راه شرّ به اراده و يا آگاهي نيازي ندارد، بلکه غفلت و گام نهادن به راهي که آدمي را به دوزخ مي کشاند، بسنده است. همانگونه که اگر آدمي از کوهي بالا رود، سقوط او به دره نيازي به اراده و حکمت ندارد، بلکه بسنده است لحظه اي از خود، غافل گردد و پس از لحظاتي او را پاره پاره در بستر درّه خواهيم ديد. از سوي ديگر آن که راه بهشت را برمي گزيند، بايد به خودآگاهي و اراده ي استوار مسلّح باشد و شايد اين بينش محور سوره ي بلد به شمار آيد، چه، قسمت نخست سوره، ما را به خويشتنمان آگاهي مي دهد، که ما در رنج (زمان و مکان) هستيم بر ماست که اين را دريابيم و با اراده ي استوار، دشواريها را پشت سر نهيم و بدانيم پروردگار بر ما تواناست و او را در نظر گيريم و او به ما داناست، پس خويشتن را فريب ندهيم، به ويژه هنگام انفاق کردن، که گمان بريم مال فراواني را تباه ساخته ايم.
امّا قسمت دوم سوره، ضرورت گذر کردن از گردنه و عبور از پيچ و خم خطرناک را يادآور مي شود. در اين گذرگاههاست که آدمي خويشتن را ميان دو چيز مي بيند: ميان افتادن در دامهاي هوس و پرواز در آسمان حق.
قرآن براي گذرکردن از گردنه دو مثال عرضه مي کند: بنده اي را آزاد کردن و يا در روز گرسنگي، طعام دادن، پس از عرضه اين مثالها، قرآن آدمي را به سوي دگرگوني مثبت نزد برخي، که در سفارش به شکيبايي و مهرباني جلوه مي کند، رهنمون مي شود.
سياق سوره در پايان به دگرگوني منفي نزد برخي از انسانها اشاره دارد که در گرايش آنان به سوي شومي در آتشي سرپوشيده، جلوه گر است.
سوره ي شمس
تزکيه، کمال نفس
از رهگذر پانزده آيه و سه مقطع، سوره ي شمس، ما را از خويشتنمان آگاه مي سازد، که چگونه رستگاري را براي آن محقق سازيم و از باختن بازش داريم.
آن گونه که به نظر مي رسد دو آيه (7-8): «وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا»؛ «سوگند به نفس و آن کس که آن را درست کرد، سپس پليدکاري و پرهيزکاري اش را به آن الهام کرد»، بايد محور اين سوره باشد، چه، به بينش اثرگذار اشاره دارد.
رسيدن به قلّه ي کمال، مگر با تزکيه، ميسر نمي شود، حال آنکه شکست در انتظار کسي است که خويشتن را در مرداب جاهليت و توده هاي آن آلوده سازد.
پيش از بيان اين بينش، آيات نخستينِ سوره، ما را به کرانه هاي آسمان و زمين و پديده هاي شب و روز مي کشاند، تا جهان پيرامونمان را مکتب و محراب خويش کنيم.
پس از بيان اين بينش، آيات پاياني، براي آن از واقعيت قوم ثمود، مثالي پيش مي نهد؛ همان قومي که سرکشي، وادارشان ساخت فرستاده ي خدا را دروغ انگارند و شتر را، که نشانه اي روشن برايشان بود، پي کنند.
سوره ي شمس به گونه اي عمومي، حس مسؤوليت را در نهاد آدمي ژرفايي مي بخشد و شگفت است شماري از مفسران که از فلسفه ي يونان اثر پذيرفته اند، اين سوره را گواهي بر جبر مي دانند و اين گونه مسؤوليت گمراهي خويش و نابکاري هر قوم گمراهي را بر دوش پروردگار مي افکنند، ليک هرگز؛ نفس آدمي آفريده شد، آنگاه پليدکاري و پرهيزگاري به آن الهام شد و به تزکيه فرمان داده شد و هر که نفس خويش را تزکيه کرد، رستگار شد و هر که آن را آلوده ساخت، زيان کرد و اهداف خويش بباخت.
سوره ي ليل
هر که باد بکارد، طوفان بدرود
نر و ماده، يکسان نيستند و شب و روز، و انجام دادن نيکيها و ارتکاب گناهان برابر نمي باشند و آن که گندم کاشته، جو درو نمي کند. آيا هر که باد بکارد، به جز طوفان مي درود؟!
نفس بشري دوست دارد حق و باطل را به هم بياميزد تا از مسؤوليت بگريزد، ليک هيهات. آيات قرآن و اين سوره در پي هم مي آيند تا حق و باطل را از يکديگر جدا سازند و گويا محور سوره، يادآوري اين بينش باشد و اينکه هر که حق خدا را بدهد و پروا داشته باشد و پاداش نيکو را تصديق کند، پروردگار او را بر زندگي آسان کامياب گرداند و هر که پاداش نيکوتر را دروغ انگارد، پروردگار او را در زندگي دشواري اندازد.
پيامدهاي دروغ انگاري از دنيا تا به آخرت کشيده مي شود، آنجا که آتشِ برافروخته، دروغ انگاران را انتظار مي کشد، امّا آنان که از پروردگار خويش پروا داشته باشند و براي تزکيه و پاک شدن، اموال خود را بدهند، فرجامشان نيک خواهد بود از آن رو که در پي خشنودي خداي خويش بوده اند، خداوند نيز از نعمت بديشان چندان دهد که خشنودي يابند.
سوره ي ضحي
نقش پيشوا در نشر سعادت
سپيده دم از دل تاريکي سربر مي آرد و اميد به دگرگوني، از دل رنج و فاجعه، زاده مي شود. هنگامي که درآمدن وحي، درنگ پديد آمد و اشتياق در دل پيامبر و هراس در جان مؤمنان، فزوني يافت و مشرکان، ياوه هاي خويش همه جا پراکندند، بانگ وحي ديگر بار در بلنديهاي مکه طنين افکن شد و سپيده ي آن، راه خويش را فراسوي دلهاي تشنه گشود تا بدانها نور، گرما و مهرباني هديه دهد و دلهاي تشنه نيز آن را به گرمي پذيرا شدند و با ژرفايي آن را دريافتند.
رحمت الهي، اينگونه از پيش، شرايط را آماده مي سازد تا اثرگذارتر و پرنفوذتر باشد، آيا نديده اي يتيم هنگامي که دست رحمت، او را فرا مي گيرد چگونه بر ديگر يتيمان محروم، دل مي سوزاند؟ آيا نديده اي ره گم کرده، آن هنگام که هدايت مي يابد چگونه دلش هدايت را به خود مي کشد، همانگونه که خاک، در روز سوزان، آب را به خود؟ اينگونه است که مؤمن به سرنوشت خويش خشنود مي شود، پس اگر شبي را آرام مي گيرد، نباشد دل بهاي روشنايي روز را نخواهد فهميد و اگر عطش نباشد دل از نوشيدن جرعه آبي گوارا، لذت نخواهد برد و اگر چالش نباشد، پيشرفت به دست نخواهد آمد و اگر رنجها نباشد، نهضت ها بر پا نخواهد شد.
گويا محور سوره ي ضحي (مانند سوره ي شرح) همين بينش باشد، که براي رسيدن به آن چنين زمينه چيني مي شود: ابتدا به روشنايي روز و سپس به شب چون آرام گيرد، سوگند ياد مي شود، آنگاه بيان مي شود که درنگ افتادن در کار وحي براي وداع گفتن پيامبر نبود، بلکه حکمت آن، پايدارکردن وحي در جانها بوده است، سپس پيامبر يادآوري مي شود که چگونه پروردگار، پس از رنجهاي بسيار، گونه هاي رنگ رنگ نعمت را بدو ارزاني داشت و او بايد براي سعادت و هدايت مردم با تمام توان و نيروي خويش تلاش کند.
سوره ي شرح
پايه هاي بزرگي پيامبر
در رواياتي از اهل بيت (عليهم السلام) آمده است که اين سوره و سوره ي پيش از آن، يک سوره اند و برخلاف ديگر سوره ها، جمع ميان اين دو در نمازهاي واجب، رواست، از امام صادق (عليه السلام) روايت شده، که فرمود: «جمع ميان دو سوره در يک رکعت از نماز، روا نيست مگر جمع ميان دو سوره ي ضحي و الم نشرح و يا الم تر کيف و ايلاف.» اين جمع ميان دو سوره، به سبب وابستگي يک سوره به ديگري است، امّا چگونه؟
پروردگار در سوره ي نخست دسته اي از منّت هاي خويش بر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را، برشمرد و در سوره ي دوم دسته اي ديگر از آنها را بازگو کرد. شايد سوره ي نخست، نعمتهاي شخصي پيامبر را برشمرده و سوره ي دوم نعمتهايي را بازگو کرده، که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آنها را به عنوان اينکه پيامبر است، دريافت داشته است.
اين پيوند را سخني از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) که در پيرامون سبب نزول اين دو سوره آمده است، تأييد مي کند، آنجا که مي فرمايد: «از پروردگار درخواستي کردم که اي کاش نکرده بودم، او را گفتم: اي پروردگار! آيا ابراهيم (عليه السلام) را به دوستي نگرفتي و با موسي (عليه السلام) سخن نگفتي و کوهها را براي داوود (عليه السلام) رام نکردي تا با او تسبيح گويند و به فلاني، چيزي ارزاني نداشتي؟ پروردگار در پاسخ فرمود: مگر تو را يتيم نيافتم و پناهت دادم؟ مگر تو را سرگشته نيافتم و هدايت نمودم؟ مگر تو را تنگدست نيافتم و بي نيازت ساختم؟ آيا براي تو سينه ات را گشاده نکردم؟ آيا به تو خواتيم سوره ي بقره را ارزاني نداشتم که پيش از تو به هيچ کس نداده بودم؟ آيا همانگونه که ابراهيم (عليه السلام) را به دوستي گرفتم، تو را نيز به دوستي نگرفتم؟ گفتم: آري اي پروردگار!» (1)
سوره ي تين
انسان، آن آفريده ي گرامي
هر که دانسته هاي خويش را در چارچوب علميِ استواري جاي ندهد، از آن اندک سودي نخواهد برد. قرآن کريم، اين چارچوب را به ما ارزاني مي دارد…
آيا اگر خويشتن را نشناسي و نداني که هستي؟ از کجا آمده اي؟ به کجا مي روي؟ چيزي تو را سود مي بخشد؟ و چيزي تو را زيان مي رساند؟ پس چگونه مي تواني از دانسته هاي خويش درباره ي آنچه پيرامون توست، سود بري؟
آيا اگر بيمار و بيماري او را نشناسي، دارو تو را سود خواهد رساند؟ سوره ي تين ما را به سوي خودشناسي رهنمون مي شود، که خود مقدّمه اي است براي بينشهاي زندگي و بلکه چکيده ي آن است.
ادامه دارد…
پينوشتها:
1. قرطبي، ج2، ص 102
منبع مقاله :
مدرسي، سيد محمدتقي؛ (1386)، سوره هاي قرآن: درونمايه ها و محورها، ترجمه: محمد تقدمي صابري، مشهد: مؤسسه چاپ آستان قدس رضوي، چاپ اول.
/ج