نگاهي به نشر نوين شبهات کهن توهم اختلاف دروني
نگاهي به نشر نوين شبهات کهن توهم اختلاف دروني
خرده گيران به قرآن در اين بهانه بسيار دست يازيده اند و با يافتن موارد متخالف گون، ايده ي بشري بودن اين کلام را پر رنگ مي کنند، اما اين گونه سخن نه تنها منشأ و حياتي ندارد، بلکه اساس آن حکيمانه نيست و از معيارهاي لازم براي پذيرش کلام بشري بليغ، يا حتي عادي هم خالي است.
توهم ناسازگاري محتوايي بين برخي مضامين آيات از يک سو و خاطر اسلوب ويژه قرآن در بيان مقاصد خود مي باشد که در عين روشني و شفافيت، در بيشتر در موارد – با وجود مبين بودن آن از حيث محتوا – از نظر شيوه هاي بياني اسلوبي پيچيده و مرکب است. از سوي ديگر در بسياري از موارد اين توهم به دليل بي توجهي به تفاوت شرايط و موقعيت هاي سخن است؛ يعني چنين نيست که مثلاً معنايي در مورد اثبات و همان معنا با در نظر داشتن تمام جوانب در جاي ديگر نفي شود، بلکه تفاوت به خاطر تفاوت هاي ذاتي يا عرضي موضوعات سخن است.
در اين مقاله به بررسي پرس و سؤال در قيامت و سنجش اعمال پرداخته مي شود.
سؤال در قيامت
از ظاهربرخي آيات قرآن کريم چنين برداشت مي شود که در قيامت از مجرمان در مورد گناهانشان پرسش نمي شود، نيز اين که پرسش و سؤالي بين خودشان نيست و هيچ دوستي از دوست ديگر چيزي نمي پرسد و مردمان در آن نشئه با يکديگر آشنايي ندارند.
برخي از اين آيات عبارت است از:
«فيومئذ لا يسئل عن ذنبه انس و لا جآن» (1)؛ «در آن روز، هيچ انس و جني از گناهانش پرسيده نشود».
«قال انمآ أوتيته علي علم عندي أولم يعلم أن الله قد أهلک من قبله من ألقرون من هو أشد منه قوة و أکثر جمعاً و لا يسئل عن ذنوبهم المجرمون» (2)؛ «[ قارون] گفت: « من اين ها را در نتيجه ي دانش خود يافته ام». آيا وي ندانست که خدا نسل هايي را پيش از او نابود کرد که از او نيرومندتر و مال اندوزتر بودند؟ و [لي اين گونه] مجرمان [نيازي] به پرسيده شدن از گناهانشان نيست».
«فاذا نفخ في ألصور فلا أنساب بينهم يومئذ و لا يتسآءلون» (3)؛ «پس آن گاه که در صور دميده شود، [ديگر] آن روز ميانشان نسبت خويشاوندي وجود ندارد، و از [حال] يکديگر نمي پرسند».
«و يوم يناديهم فيقول ماذا أجبتم المرسلين «فعميت عليهم الأنباء يومئذ فهم لا يتسآءلون» (4)؛ و روزي را که [خدا] آنان را ندا مي دهد و مي فرمايد: «فرستادگان [ما] را چه پاسخ داديد؟» «پس در آن روز اخبار برايشان پوشيده گردد و از يکديگر نمي توانند بپرسند».
« يوم تکون السمآء کآلمهل «و تکون الجبال کالعهن» و لا يسئل حميم حميما» (5)؛ «روزي که آسمان ها چون فلز گداخته شود « و کوه ها چون پشم زده گردد» و هيچ دوست صميمي از دوست صميمي [حال] نپرسد».
دسته ي ديگر آيات بر وجود سؤال دلالت دارد که مجرمان و گناه کاران متوقف مي شوند و از عمل ايشان سؤال مي شود. هم چنين انسان هاي مجرم، يا نيکوکار سؤال مي کنند و بين آن ها آشنايي و گفت و گو است:
«وقفوهم انهم مسئولون» (6)؛ «و بازداشتشان نماييد که آن ها مسؤولند».
«فلنسئلن الذين أرسل اليهم و لنسئلن المرسلين» (7)؛ «پس، قطعاً از کساني که [پيامبران] به سوي آنان فرستاده شده اند خواهيم پرسيد، و قطعاً از [خود] فرستادگان [نيز] خواهيم پرسيد».
«فوربک لنسئلنهم أجمعين «عما کانوا يعلمون» (8) ؛ «پس سوگند به پروردگارت که از همه ي آنان خواهيم پرسيد، «از آنچه انجام مي دادند».
«و أقبل بعضهم علي بعض يتسآءلون «قالوآ انکم کنتم تأتوننا عن اليمين «قالوا بل لم تکونوا مؤمنين» (9)؛ «و بعضي روي به بعضي ديگر مي آورند [و] از يکديگر مي پرسند [و] مي گويند: شما [ظاهرا] از در راستي با مادر در مي آمديد [و خود را حق به جانب مي نموديد]! [متهمان] مي گويند: [نه!] بلکه با ايمان نبوديد».
« و يوم يحشرهم کأن لم يلبثوآ الا ساعة من النهار يتعارفون بينهم قد خسر الذين کذبوا بلقآء الله و ما کانوا مهتدين …» (10)؛ «و روزي که آنان را گرد مي آورد، گويي جز به اندازه ي ساعتي از روز درنگ نکرده اند. با هم اظهار آشنايي مي کنند. قطعاً کساني که ديدار خدا را دروغ شمردند، زيان کردند و [به حقيقت] راه نيافتند».
پرسش اين است که آيا در قيامت، سؤال از گناه و جرم واقع مي شود و بين مردم آشنايي و پرسش و پاسخي هست يا نه؟ به عبارت ديگر توافق و سازگاري ميان اين دو دسته آيات چگونه ممکن است؟
ريشه ي جواب در تفاوت مواقف روز حشر است. در آن مرحله، انسان ها در مواقف گوناگون درنگ مي کنند. موقف اول پديده اي شديد و دشوار است که مي فرمايد: « يوم ترونها تذهل کل مرضعه عمآ أرضعت و تضع کل ذات حمل حملها و تري الناس سکري و ماهم بسکري و لکن عذاب الله شديد» (11)؛ «روزي که آن را ببينيد، هر شير دهنده اي آن را که شير مي دهد [از ترس] فرو مي گذارد، و هر آبستني بار خود را فرو مي نهد، و مردم را مست مي بيني و حال آن که مست نيستند، ولي عذاب خدا شديد است».
سختي و شدت اين روز انسان ها را ملتهب و از خود بي خود مي کند؛ به گونه اي که نزديک ترين کسان خود را نيز فراموش مي کنند. مفسران در تصوير شرايط اين مرحله نکاتي سودمند دارند: (12)
1. در زلزله هاي دنيا و حوادث دهشت ناک نيز گاهي اين پديده ها به صورت جزيي آشکار مي گردد؛ تا آن جا که حتي مادران، کودکانشان را فراموش کرده، و بارداران جنين خود را ساقط مي کنند، و برخي ؛ همچون افراد مست از خود بي خود مي شوند؛ هر چند جنبه عمومي و همگاني پيدا نمي کند، اما زلزله ي رستاخيز چنان است که از مشاهده آن همه مردم به اين حالات گرفتار مي شوند.
2. ممکن است آيات ياد شده اشاره به پايان جهان که مقدمه ي رستاخيز است، باشد؛ در اين صورت زنان باردار، يا کودکان شير خوار مفهوم اصلي خود را خواهد داشت، ولي اين احتمال نيز وجود دارد که به قرينه ي جمله:«ل – کن عذاب الله شديد» اشاره به زلزله روز قيامت باشد؛ در اين صورت ذکر جمله هاي فوق جنبه مثال پيدا مي کند؛ چرا که آن قدر صحنه وحشتناک است که زنان باردار همگي سقط جنين مي کنند، و کودکان شيرخوار را نيز مادرانشان فراموش خواهند کرد.
3. در ادبيات عرب از زني که کودک خود را شير مي دهد تعبير به «مرضع» مي شود، (13) ولي همان گونه که جمعي از مفسران و برخي ارباب لغت نوشته اند، گاه اين کلمه به صورت مونث – مرضعه – آورده مي شود تا به همان لحظه شير دادن اشاره نمايد. به تعبير ديگر «مرضع» به زني مي گويند که مي تواند بچه خود را شير دهد، اما «مرضعه» مخصوص زني است که پستان خود را به دهان کودک شير خوارش نهاده و در حال شير دادن است! (14)
بنابراين تعبير فوق در آيه مشتمل بر نکته ي خاص است؛ زيرا مي گويد، شدت وحشت زلزله ي رستاخيز آن قدر زياد است که حتي اگر مادر، پستان در دهان کودک شيرخوار خود داشته باشد، چنان متوحش مي گردد که بي اختيار، پستان از دهانش بيرون کشيده، و طفل خود را فراموش مي کند!
4. جمله «تري الناس سکاري» – مردم را به صورت مستان مي بيني – اشاره به اين است که پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله که مخاطب اين جمله مي باشد (و احتمالاً مؤمنان بسيار قوي در ايمان که قدم جاي قدم هاي او نهاده اند) از اين وحشت عظيم در امان مي مانند؛ زيرا مي فرمايد «مردم را به اين حالت مي بيني»؛ يعني خودت چنين نيستي.
5. بسياري از مفسران و راويان حديث در ذيل آيات مورد بحث روايتي از پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله نقل کرده اند که ذکر آن بي فايده نيست. دو آيه ي آغازين سوره در يکي از شب هاي «غزوه بني المصطلق» (15) نازل شد؛ در حالي که مردم در حال حرکت به سوي ميدان جنگ بودند، پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله حلقه زدند. آن گاه حضرت آيات ياد شده را بر آن ها قرائت فرمود. در اين حال صداي گريه ي مردم بلند شد، و در آن شب مسلمانان بسيار گريستند. آنان هنگام صبح به قدري نسبت به دنيا و زندگي دنيوي بي اعتنا شده بودند که حتي زين بر روي مرکب ها ننهادند و خيمه اي بر پا نساختند، گروهي گريه مي کردند و گروهي نشسته در فکر فرو رفته بودند.
رسول اعظم صلي الله عليه و آله فرمود: «آيا مي دانيد اين چه روزي است؟»، عرض کردند: خدا و پيامبرش آگاه تر است. فرمود: «روزي است که از هر هزار نفر، 999 نفر به سوي دوزخ روان مي شوند و تنها يک نفر به سوي بهشت!». اين امر بر مسلمانان سخت آمد و به شدت گريستند و عرض کردند: پس چه کسي نجات خواهد يافت؟ پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «گنه کاراني غير از شما هستند که اکثريت را تشکيل مي دهند. من اميدوارم شما حداقل يک چهارم اهل بهشت باشيد». در اين حال مسلمانان تکبير گفتند؛ سپس آن حضرت فرمود: «اميدواريم يک سوم اهل بهشت باشيد» ، صداي تکبير بار ديگر شنيده شد؛ آن گاه حضرت فرمود: «اميدواريم دو سوم اهل بهشت از شما باشد؛ چرا که اهل بهشت 120 صف اند که 80 صف آن از امت من است …».
نمايان است که در اين حالت بي خودي و اضطراب عظيم اخبار از انسان ها پوشيده است و آنان در شأني هستند که هيچ دوستي از دوستان خدا چيزي نمي پرسد، سنگيني و دشواري موقف چنان است که مجال و فراغت توجه به ديگران و پرسش از شؤون ايشان در آن نيست.
اما پس از گذراندن اين موقف و بعد از آن که زمين بار سنگين خود را بيرون مي ريزد و زلزله از گراني بارها مي کاهد و حال مردم عادي مي گردد، از اين مرحله ي سهمگين فارغ شده و براي حساب آماده مي شوند. در اين جاست که سؤال و مؤاخذه آغاز مي گردد: «فأما من أوتي کتابه بيمينه “فسوف يحاسب حسابا يسيرا” و ينقلب الي أهله مسروراً” و أما من أوتي کتابه ورآء ظهره فسوف يدعوا ثبورا و يصلي سعيرا» (16)؛ «اما کسي که کارنامه اش به دست راستش داده شود، به زودي اش حسابي بس آسان کنند” و شادمان به سوي کسانش باز گردد” و اما کسي که کارنامه اش از پشت سرش به او داده شود” زودا که هلاک [خويش] خواهد” و در آتش افروخته در آيد».
در مرحله ي بعدي و پس از تمام شدن حساب که بهشتيان به بهشت و دوزخيان به جهنم وارد مي شوند، از هم پرسي و آشنايي ميانشان سر مي گيرد. خداوند در مورد مجرمان مي فرمايد:
«احشروا الذين ظلموا و أزواجهم و ما کانوا”يعبدون من دون الله فاهدوهم الي صراط الجحيم “وقفوهم انهم مسئولون مالکم لا تناصرون “بل هم اليوم مستسلمون “و أقبل بعضهم علي بعض يتسآءلون” قالوا انکم کنتم تأتوننا عن اليمين” قالوا بل لم تکونوا مؤمنين” و ما کان لنا عليکم من سلطان بل کنتم قوما طغين” فحق علينا قول ربنآ انا لذآئقون “فأغويناکم ان اکنا غاوين” فانهم يومئذ في العذاب مشترکون” انا کذلک نفعل بالمجرمين» (17)؛ «کساني را که ستم کرده اند، با هم رديفشانشان و آنچه غير از خدا مي پرستيده اند، گردآوريد و به سوي راه جهنم رهبري شان کنيد! و بازداشتشان نماييد که آن ها مسئوولند! شما را چه شده است که همديگر را ياري نمي کنيد؟! [ نه!] بلکه امروز آنان از در تسليم درآمدگانند و بعضي روي به بعضي ديگر مي آورند [و] از يکديگر مي پرسند [و] مي گويند: شما [ظاهراً] از در راستي با ما در مي آمديد [و خود را حق به جانب مي نموديد]! [متهمان] مي گويند: [نه!] بلکه با ايمان نبوديد و ما را بر شما هيچ تسلطي نبود، بلکه خودتان سرکش بوديد پس فرمان پروردگارمان بر ما سزاوار آمد؛ ما واقعاً بايد [عذاب را] بچشيم! و شما را گمراه کرديم؛ زيرا خودمان گمراه بوديم پس، در حقيقت، آنان در آن روز در عذاب شريک يکديگرند! [آري،] ما با مجرمان چنين رفتار مي کنيم».
و در مورد صالحان مي فرمايد:
«أولئک لهم رزق معلوم ” فوکه و هم مکرمون في جنات النعيم علي سرر متقابلين يطاف عليهم بکأس من معين بيضآء لذة للشاربين” لا فيها غولً و لا هم عنها ينزفون …» (18) ؛ «آنان روزي معين خواهند داشت [انواع] ميوه ها؛ و آنان مورد احترام خواهند بود در باغ هاي پر نعمت “بر سريرها در برابر همديگر [مي نشينند] با جامي از باده ي ناب پيرامونشان به گردش در مي آيند؛ [باده اي] سخت سپيد که نوشندگان را لذتي [خاص] مي دهد؛ نه در آن فساد عقل است و نه ايشان از آن به بدمستي [و فرسودگي] مي افتند».
و در آياتي ديگر مي فرمايد:
« في جنات يتسآءلون عن المجرمين ما سلکم في سقر قالوا لم نک من المصلين و لم نک نطعم المسکين و کنا نخوض مع الخآئضين” و کنا نکذب بيوم الدين” حتي أتنا اليقين” فما تنفعهم شفاعه الشافعين» (19)؛ «در ميان باغ ها، از يکديگر مي پرسند،” درباره ي مجرمان:” چه چيز شما را در آتش [سقر] درآورد؟” گويند: «از نمازگزاران نبوديم، و بيوانايان را غذا نمي داديم، با هرزه درايان هرزه درايي مي کرديم، و روز جزا را دروغ مي شمرديم، تا مرگ ما در رسيد و شفاعت شفاعت گران از آن ها را سود نبخشد!».
و اين گونه است که راز اختلاف در مورد سؤال اختلاف مواقف است.
سنجش اعمال در قيامت
قرآن کريم بارها از حساب و سنجش دقيق اعمال در قيامت سخن مبه ميان آورده است:
« و نضع الموازين القسط اليوم القيامة فلا تظلم نفس شيئا و ان کان مثقال حبة من خردل أتينا بها و کفي بنا حسبين» (20)، «و ترازوهاي داد را در روز رستاخيز مي نهيم، پس هيچ کس [در] چيزي ستم نمي بيند، و اگر [عمل] هم وزن دانه ي خردلي باشد آن را مي آوريم و کافي است که ما حسابرسي باشيم».
«لله ما في السموات و ما في الأرض و ان تبدوا ما في أنفسکم أو تخفوه يحاسبکم به الله فيغفر لمن يشآء و يعذب من يشآء علي کل شيء قدير» (21)؛ «آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است از آن خداست. و اگر آنچه در دل هاي خود داريد، آشکار يا پنهان کنيد، خداوند شما را به آن محاسبه مي کند؛ آن گاه هر که را بخواهد مي بخشد، و هر که را بخواهد عذاب مي کند، و خداوند بر هر چيزي تواناست».
در تفسير آيه ي اول تحت عنوان «ترازوهاي عدل در قيامت» گفته اند (22):
به دنبال آيات گذشته که حالت غرور و بي خبري افراد بي ايمان را منعکس مي کرد در اين آيه مي فرمايد: اين بي خبران مغرور که در حالت نعمت و آرامش هرگز خدا را بنده نيستند اگر گوشه کوچک و ناچيزي از عذاب پروردگارت دامنشان را بگيرد چنان متوحش مي شوند که فرياد مي زنند اي واي بر ما! ما همگي ظالم و ستمگر بوديم! « و لئن مستهم نفخة من عذاب ربک ليقولن يا ولينآ انا کنا ظالمين » (23) ؛ « و اگر شمه اي از عذاب پروردگارت به آنان برسد ، خواهند گفت: اي واي بر ما که ستمکار بوديم» ، به گفته مفسران و ارباب لغت ، واژه «نفحه» به معناي وزشي نيکو و خوش فرجام است که گرچه اين کلمه درباره ي نسيم هاي رحمت و نعمت به کار مي رود، ولي به صورت استعاره در مورد عذاب نيز استعمال مي گردد. به گفته ي صاحب تفسير “کشاف” جمله ” لئن مستهم نفحة …” سه تعبير را در بردارد که همه ي آن ها از نظر ماده ي لغت و وزن و صيغه، اشاره به ناچيزي و کمي است. تعبير آن ها عبارت است از: « مس» ، و «نفحه» (24).
خلاصه اين که قرآن مي فرمايد: اين کوردلان، ساليان دراز سخنان پيامبر و منطق وحي را مي شنوند، ولي در آن ها کمترين اثر نمي گذارد؛ مگر آن که زمان که تازيانه عذاب، هر چند خفيف و مختصر، بر پشتشان نواخته شود که دست پاچه مي شوند و فرياد «انا کنا ظالمين» را سر مي دهند. آيا بايد تنها زير تازيانه هاي عذاب، بيدار شوند؟ که ديگر چه سود از اين بيداري اضطراري بي فايده به حال آن ها، که حتي اگر طوفان عذاب فرو نشيند و آن ها آرامش بيابند؛ همچون قبل همان راه و همان برنامه جاري است. آيه ي پس از آن اشاره به حساب و جزاي دقيق و عادلانه قيامت دارد تا افراد بي ايمان و ستمگر بدانند به فرض که عذاب اين دامانشان را نگيرد، مجازات آخرت حتمي است، و تمام اعمال آن ها به صورت دقيق مورد محاسبه قرار مي گيرد؛ چرا که ترازوهاي عدل در روز قيامت نصب مي گردد. «و نضع الموازين القسط ليوم القيامة» (25).
“قسط” گاه به معني عدم تبعيض، و گاه به معني عدالت به شکل مطلق مي آيد، که معناي دوم در اين جا مناسب تر است. نکته ي جالب توجه آن است که قسط در اين جا به عنوان “صفت” براي “موازين” ذکر شده است. اين ترازوهاي سنجش آن چنان دقيق و منظم است که گويي عين عدالت مي باشد، و به همين دليل بي درنگ اضافه مي فرمايد: «… فلا تظلم نفس شيئا …» (26)؛ « به کسي در آن جا کمترين ظلم و ستمي نمي شود». بدين معنا که نه از پاداش نيکوکاران چيزي کاسته مي شود، و نه به مجازات بدکاران افزوده مي گردد. « و ان کان مثقال حبة من خردل أتينا بها …» (27)؛ “خردل” گياهي با دانه ي سياه بسيار کوچک است، که ضرب المثل براي کوچکي و حقارت مي باشد. نظير اين تعبير در جاي ديگر قرآن به عنوان “مثقال ذرة:”؛ سنگيني يک ذره” آمده است. قرآن تعبير “مثقال ذرة” را در شش مورد و ” مثقال حبة من خردل” را دوباره آورده است.
آيه ي مورد بحث با شش تعبير مختلف، بر مسأله ي حساب و کتاب دقيق روز قيامت تأکيد نموده است.
استعمال کلمه “موازين” به صورت جمع (28) و ذکر وصف “قسط” و به دنبال آن، تأکيد بر نفي ظلم و نيز استعمال کلمه ي “شيئا” (هيچ چيز) و مثال آوردن به “دانه خردل” و عبارت “کفي بنا حاسبين” دليل بر آن است که حساب روز قيامت فوق العاده دقيق و خالي از هر گونه ظلم و ستم است.
درباره ي منظور خداوند از ترازوي سنجش؛ برخي پنداشته اند که در آن جا ترازوهايي؛ همچون ترازوهاي اين دنيا نصب مي گردد، و به دنبال آن چنين فرض کرده اند که چون اعمال انسان در قيامت سنگيني و وزن دارد؛ بنابراين قابل توزين با آن ترازوها است؛ و حال آن که “ميزان” در اين جا به معني “وسيله سنجش” است و چون هر چيز وسيله ي سنجش متناسب و هماهنگ با موضوع خود را داراست، براي سنجش اعمال انسان نيز ترازوي مخصوص مورد نظر است.
در روايات آمده است، که ميزان هاي سنجش در قيامت، پيامبران، امامان، پاکان و نيکاني هستند که در پرونده اعمالشان نقطه تاريک وجود ندارد؛ (29) از همين رو گفته مي شود: «السلام علي ميزان الأعمال» سلام بر ميزان سنجش اعمال!
ممکن است که ذکر “موازين” به صورت “جمع” (جمع ميزان) نيز اشاره به همين معنا باشد؛ چرا که مردان حق، هر يک ميزان سنجش اعمال انسان هاهستند ؛ و اگر چه همه ممتازند، ولي براي هر يک از آن ها امتياز ويژه اي است که در همان زمينه الگو و مقياس سنجش محسوب مي گردد.
به تعبير ديگر هر کس به اندازه ي شباهت و هماهنگ سازي خود – از نظر صفات و اعمال – با آن بزرگواران وزن و سنگيني دارد؛ از همين رو دوري و ناهماهنگي او را سبک وزن مي سازد.
گاهي قرآن درباره ي شأن مؤمنان از دخول به بهشت و پاداش گيري بدون حساب سخن گفته است و نيز در مورد کافران از اين که اعمالشان به وزن نمي آيد:
« من عمل سيئة فلا يجزي الا مثلها و من عمل صالحا من ذکر أو أنثي و هو مؤمن فأولئک يدخلون الجنة يرزقون فيها بغير حساب» (30)؛ «هر که بدي کند، جز به مانند آن کيفر نمي يابد؛ و هر که کار شايسته کند – چه مرد باشد يا زن – در حالي که ايمان داشته باشد، در نتيجه آن داخل بهشت مي شوند و در آن جا بي حساب روزي مي يابند».
«قل يا عباد الذين ءامنوا اتقوا ربکم للذين أحسنوا في هذه الدنيا حسنة و أرض الله و سعة انما يوفي الصابرون أجرهم بغير حساب» (31)؛ «بگو: “اي بندگان من که ايمان آورده ايد، از پروردگارتان پروا بداريد. براي کساني که در اين دنيا خوبي کرده اند، نيکي خواهد بود، و زمين خدا فراخ است. بي ترديد، شکيبايان پاداش خود را بي حساب [و] به تمام خواهند يافت»
اگر بناست در قيامت هر پاداش و کيفر در نتيجه ي سنجش و حساب موشکافانه حاصل شود، بي حساب وارد بهشت شدن چه مي باشد؟ و چنانچه برخي بي حساب وارد بهشت شوند، سخن از نقادي بصيرانه – به نسبت کوچک ترين ذره نيکي، يا بدي – چگونه توجيه مي گردد؟ و نيز سنجش و حساب دقيق با برپا نشدن حساب براي کسي که عمل خود را با کفر ، حبط کرده است چگونه سازگار است؟
پاسخ: چنانچه مقايسه اي با محيط قانون گذاري عرفي صورت گيرد، معلوم مي شود نظير اين موارد را مخاطبان متناقض نمي بينند؛ همچنان که در حمل عام بر خاص مشکل مرتفع مي گردد مثلاً اگر دولت اعلام کند: تمام کساني که به سن سربازي رسيده اند بايد به خدمت سربازي بروند. و از طرفي نيز بگويد: چنانچه فردي متکفل امور والدين باشد، از سربازي معاف است؛ در اين مورد کسي معترض تنافي و تناقض نمي گردد، بلکه با عنوان عام و خاص تنافي ظاهري را حل مي کند. حساب نداشتن صابران در روز قيامت نيز از اين قبيل است. همچنين اگر اعلام شود: « تمام کساني که عليه مصالح ملي اقدام نمايند، در دادگاه محاکمه شده و حکم صادره درباره ي آن ها اجرا مي گردد». و نيز: «اگر اشرار مسلح خود را تسليم دولت نکنند، بدون محاکمه اعدام مي شوند»؛ کسي اين دو مطلب را ناسازگار نمي داند؛ زيرا جريمه ي فرد شرور مسلح در حال جنگ با نظام و جامعه، کشته شدن است و نياز به و نياز به محاکمه و دادگاه ندارد. با اين بيان؛ بي حساب وارد شدن کفار به جهنم و حبط اعمال آن ها مي تواند از اين قبيل باشد.
البته قرآن، اصل وجود محاسبه و موازنه ي اعمال را منتفي نمي داند و اصل اين مسأله تخصيص بردار نيست، اما ضرورتي ندارد که ورود تمامي افراد به بهشت و دوزخ، مسبوق به طرح و عرضه ي اين مجموعه ي به دقت ضبط شده و محفوظ مي باشد. مي توان تصور کرد که اگر وزن اعمال انسان ها در محدوده اي خاص باشد؛ حتماً ثواب و عقاب آن ها مسبوق به برپاشدن ميزان در قيامت است.
اعمال برخي انسان ها نزد خداوند حکيم از چنان عظمت و ثقلي برخوردار است که وراي حد سنجش يا فراتر از مرز حساب است؛ از آن جمله است: پاداش صابران در بلايا و برخي قابليت هاي شخص و نيز توفيقاتي نظير دفن در محل هاي خاص که در روايات مورد نظر است و شخص بدون حساب به جايگاه خود وارد مي گردد؛ همچنان که اگر اعمال شخص به واسطه امري نظير حبط چنان سبک و بي مقدار شود که به سنجش نيايد؛ گويي چيزي براي سنجيدن در کارنامه ي شخص نمي باشد؛ در اين صورت نيز برپا شدن ميزان سودي ندارد.
افزون بر اين مطلب کلي، مفسران معاني دقيق و خاصي مانند اجر و رزق افزون بر حساب و بيش از شايستگي را براي اين تعبيرات ارائه کرده اند. نيز گفته اند: «تعبير به “غير حساب” ممکن است اشاره به اين مطلب باشد که نگاه داشتن حساب عطايا، مخصوص کساني است که مواهب محدود داشته و از آن خوف دارند که اگر حساب را نگه ندارند، گرفتار کمبود شوند، اما کسي که خزاين نعمت هاي او نامحدود و بي پايان است و هر چه ببخشد کاستي در آن پيدا نمي شود، نياز به حسابگري ندارد». (32)
در مورد آيه دوم نيز گفته شده است: «تعبير به “يوفي” که از ماده “وفي” و به معناي اعطاي کامل است از يک سو و تعبير ” به غير حساب” از سوي ديگر نشان از آن دارد، که صابران با استقامت، برترين اجر و پاداش را نزد خدا دارند؛ چرا که هيچ عملي به پايه ي صبر و استقامت نمي رسد». (33)
شاهد اين سخن، کلام نوراني امام صادق عليه السلام به نقل از رسول اعظم صلي الله عليه و آله است که فرمود:
«اذا نشرت الدواوين و نصبت الموازين، لم ينصب لأهل البلاء ميزان، و لم ينشر لهم ديوان، ثم تلا هذه الآية: انما يوفي الصابرون أجرهم بغير حساب (34)؛ هنگامي که نامه هاي اعمال گشوده مي شود، و ترازوهاي عدالت پروردگار نصب مي گردد، براي کساني که گرفتار بلاها و حوادث سخت شدند و استقامت ورزيدند نه ميزان سنجشي نصب مي شود، و نه نامه عملي گشوده خواهد شد، سپس پيامبر به عنوان شاهد سخنش آيه فوق را تلاوت فرمود که خداوند اجر صابران را بي حساب مي دهد».
برخي گفته اند: آيه ي ياد شده درباره نخستين هجرت مسلمانان؛ يعني هجرت گروه عظيمي به سرکردگي “جعفر بن ابي طالب” به سرزمين حبشه نازل شده است. بايد يادآور شويم، که اگر چه شأن نزول آيات به روشن شدن مفاهيم آن ها کمک مي کند، اما آن ها را محدود نمي سازد.
شيخ طبرسي قدس سره براي “و الله يرزق من يشاء بغير حساب” پنج وجه جايز و نيکو ذکر کره است: (35)
1. به معناي عطاي بسيار که از شدت زيادي محاسبه نمي گردد.
2. خداوند مؤمنان را در آخرت به قدر اعمالشان ثواب نمي دهد، بلکه از روي تفضل برايشان زياد مي گرداند.
3. عطايي به مؤمن مي دهد که هيچ مؤاخذه و سؤال و طلب در آن نيست.
4. بدون شمارش عطا مي کند، چون خدا برآنچه قادر است محصور در عدد و شمارش نمي باشد.
5. به اهل بهشت نعمت بي منتهايي عطا مي شود که هرگز تمام نمي گردد.
در مورد به حساب نيامدن اعمال کافران در تفسير اين آيه آمده است:
«کسي که با کفر عمل خود را حبط کرده است، نزد خدا، وزن و مقدار ندارد. اگر ايمان به “معاد” در کنار ايمان به “مبدء” قرار نگيرد و انسان احساس نکند که قدرتي مراقب اعمال او است و همه را براي يک دادگاه بزرگ و دقيق و سختگير حفظ و نگه داري مي کند، روي اعمال خود حساب صحيحي نخواهد کرد، و اصلاح نخواهد شد. به جهت کفر به مبدء و معاد، اعمال آن ها حبط و نابود مي گردد: «فحبطت أعمالهم»؛ همچون خاکستر در برابر طوفان عظيم، و چون آن ها عملي را که قابل سنجش و ارزش باشد، ندارند، روز قيامت وزن و ميزاني براي آنان برپا نخواهيم کرد: «فلا نقيم لهم يوم القيامة و زنا»». (36)
زمخشري در تفسير آيات قبل از اين آيه گفته است: «مراد از “ضل سعيهم” ؛ يعني از بين رفت و باطل شد. آن گاه از قول ابوسعيد خدري – از جمله مفسران صدر اسلام – گفته است: مردم در روز قيامت اعمالي مي آورند که در عظمت و بزرگي مثل کوه هاي عظيم است، اما آن گاه که آن ها را بسنجد، وزني ندارد». (37)
طبرسي نيز گفته است: «اگر عرب بگويد فلان چيز نزد ما وزن ندارد؛ يعني قدر و منزلتي ندارد». (37)
معلوم مي شود به حساب نيامدن اعمال کافران، يا برپا نشدن حساب بر آن ها به جهت آن است که توزين و سنجش در جايي است که چيزي در بساط باشد، و آن ها که چيزي را در بساط ندارند، چگونه توزين و سنجش خواهند داشت؟!.
پی نوشت ها :
1. الرحمن م(55): 93.
2. القصص (28): 87.
3. المؤمنون (23): 101.
4. القصص (28): 66.
5. المعارج (70): 01-08
6. الصافات (37): 42.
7. الأعراف (7): 6.
8. الحجر (15): 29 و 93.
9. الصافات (37): 92-27.
10. يونس (10): 54.
11. الحج (22): 2.
12. تفسير نمونه، ج 14، ص 01-8.
13. ” علامت تأنيث” را در مواردي مي آورند که مذکر و مؤنث در آن وجود داشته باشد، اما در مسأله بارداري، يا شير دادن که مخصوص زنان است نياز به تاء تانيث و مانند آن نيست.
14. ر.ک؛ قاموس اللغة، و تفسير کشاف، و تفسير کبير فخر رازي، و تفسير الميزان.
15. اين غزوه در شعبان سال ششم هجري واقع گرديد.
16. الانشقاق (84): 21-7.
17. الصافات (37): 43-22.
18. الصافات (37): 05-40.
19. المدثر (74): 84-39.
20. الأنبياء (21): 74 و نيز به همين مضمون، ر.ک؛ الأعراف (7): 8 و 9 و الانشقاق (84): 7 و 8 و البقره (2): 482.
21. البقره (2): 482.
91. تفسير نمونه، ج 13، ص 224- 418.
22. الأنبياء (21): 64.
23. تفسير فخر رازي، تفسير في ظلال القرآن، و مفردات راغب، ذيل آيه مورد بحث، و ماه نفحه.
24. الأنبياء (21):74.
25. همان.
26. همان.
27. گرچه “موازين” جمع و “قسط” مفرد است، ولي با توجه يه اين که قسط مصدر مي باشد، و مصدر جمع بسته نمي شود، مشکلي به وجود نمي آيد.
28. بحارالأنوار ج 7، ص 252.
29. غافر (40): 04.
30. الزمر (39): 01.
31. تفسير نمونه، ج 20، ص 108.
32. تفسير نمونه، ج 19، ص 403و404.
33. بحارالأنوار، ج 67، ص 101، باب 47.
34. مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص 542 و 543.
35. تفسير نمونه، ج 12، ص 561 و 562.
36. الکشاف، ج 2، ص 749.
37. مجمع البيان، ج 6، ص 497.
منبع:مجله نامه ي جامعه شماره 44 – 43
/خ