نگاهي تحليلي و مقايسه اي به جايگاه حديث و منابع آن
نگاهي تحليلي و مقايسه اي به جايگاه حديث و منابع آن
کليد واژه: تدوين حديث، اهل سنت، شيعه، روش، منابع.
مراحل تدوين احاديث در اهل سنت
حديث پيامبر (ص) در ميان اهل سنت به دو دوره تقسيم مي شود: دوره نخست که صد سال به طول انجاميد و دوره دوم که از ابتداي قرن دوم هجري آغاز شد. هر دوره ويژگي هايي دارد که ويژگي هاي هر کدام در پي مي آيد:
قرن اول
تدوين حديث در صد ساله اول در گستره حکومت اسلامي به دو حوزه مرکزي و پيراموني تقسيم مي شود که هر حوزه ويژگي هايي دارد:
الف) حوزه مرکزي اسلام
دو اتفاق مهم در حوزه مرکزي در بين اهل سنت رخ داد که زمينه ساز دو جريان بزرگ گرديد: يکي ممنوع شدن نقل، نوشتن وحتي گوش دادن به احاديث پيامبر اکرم(ص) پس از فوت آن بزرگوار که اين ممنوعيت همان طور که گفته شد صد سال به طول انجاميد و اتفاق دوم جريان «قصاصون» است که بدان اشاره خواهد شد.
جريان اول (نهي از نقل، سماع و نوشتن احاديث پياکبر اکرم(ص))
1. نهي از نوشتن حديث با استناد به احاديث نبي اکرم(ص)
احمدبن حنبل، مسلم، دارمي، ترمذي و نسائي همه از ابوسعيد خذري نقل مي کنند که پيامبر اکرم(ص) فرمود:
از من چيزي غير از قرآن ننويسيد و هر کس از من چيزي غير از قرآن نوشته بايد آن را محو کند.(1)
اين حديث در کتب ياد شده با الفاظ و عبارات گوناگون آمده که معناي مشترک همه آنها همان بود که ذکر شد. البته احاديث ديگري از ابوسعيد نقل شده که از پيامبر اکرم(ص) اجازه نوشتن حديث گرفتند و پيامبر به آنان اجازه نداد.(2)
2. نهي از نوشتن حديث پيامبر اکرم(ص) به امر خليفه اول و دوم
منع کتابت حديث از زمان خليفه اول به پيشنهاد عمر انجام شد و تا زمان عمربن عبدالعزير(101-98) ادامه داشت. يهوديان معتقدند دو تورات وجود دارد: يکي مکتوب و ديگري شفاهي. آنان معتقدند در تورات شفاهي تا زمان ميلاد حضرت مسيح (ع) خيلي مسائل بوده و بعد از نابود شدن معبد سليمان حدود چهارصد تا پانصد سال طول کشيد که «ميشنا» به وجود آمد، يعني تلفيق تورات شفاهي و مکتوب.(3)
خليفه ي دوم معتقد بود که مشنا همان تورات شفاهي است که بايد از پديد آمدن چنين چيزي در اسلام جلوگيري کرد تا اسلام مانند يهود تحريف نگردد.(4) با وجود اين امروز چند تا ميشنا داريم؟ در ميان اهل سنت (حداقل چهار) و در شيعه (چهار ميشنا) شکل گرفته است. البته به نظر مي رسد در پس تفکر او اين بود که چون فرهنگ عرب جاهلي شفاهي بوده است نه کتبي، اکنون که قرآن نوشته شده اگر چيز ديگري نوشته شود باعث کاهش ابهت قرآن مي شود.
ذهبي در تذکره الحفاظ از مراسيل ابن ابي مليکه نقل مي کند:
ابوبکر بعد از رحلت پيامبر مردم را جمع کرد و گفت: شما از پيامبر احاديثي نقل مي کنيد که در آنها اختلاف داريد و مردم پس از شما، اختلافشان بيشتر خواهد شد. بنابراين از رسول خدا (ص) چيزي نقل نکنيد و اگر کسي از شما سؤال کرد بگوييد: کتاب خدا بين ما و شما هست؛ حلال آن حلال و حرام آن را حرام بدانيد.(5)
بنابر روايات مختلف وقتي خليفه ي دوم خواست سنن را بنويسد، از اصحاب نظرخواهي کرد و يک ماه از خداوند راه خير را طلب کرد تا سرانجام تصميم گرفت چيزي ننويسد و گفت:
و اني ذکرت قوما کانوا قبلکم کتبوا کتابا فاکبوا عليها و ترکوا کتاب الله و اني والله لاأشوب کتاب الله بشيء ابدا؛ (6)
و سپس به شهرها بخش نامه کرد:
هر کسي نزد او حديثي از پيامبر موجود است آن را محو کند.(7)
لذا روزي را به عنوان روز حديث سوزان انتخاب کردند و تمام احاديث را سوزاندند و خودش اولين کسي بود که به اين امر مبادرت کرد، همان گونه که در زمان پيامبر روزي را به عنوان روز خمرريزان معرفي کردند و هر کس خمر و شرابي در خانه داشت بيرون ريخت و از بين برد.
3. نهي از نقل احاديث پيامبر اکرم (ص)
بالاخره اندک اندک گفتن حديث و نقل آن هم ممنوع شد و حتي کساني که حديث نقل مي کردند بازداشت و مجازات شدند. روزي خليفه ي دوم عبدالله بن خذيفه، ابودرداء، ابوذر، ابن مسعود و عقبه بن عامر را نزد خود فراخواند و آنان را به دليل بازداشتن از نقل حديث زنداني کرد که پس از کشته شدن خليفه ي دوم توسط عثمان آزاد شدند.
قرظه بن کعب نقل مي کند:
قصد سفر به عراق داشتم. عمر مرا تا صرار (موضعي نزديک مدينه) بدرقه کرد، سپس گفت: مي دانيد براي چه همراه شما آمدم؟ گفتم: قصد بدرقه و اکرام ما را داشتي. گفت: خواسته ي ديگري نيز داشتم، شما به شهري وارد مي شويد که همه به زمزمه ي قرآن مشغولند؛ آنها را به حديث مشغول نکنيد. قرآن را زيبا کنيد و روايت از رسول خدا (ص) را کم کنيد. وقتي قرظه وارد عراق شد مردم از وي درخواست حديث کردند و او جواب داد: عمر مرا از نقل حديث نهي کرده است.(8)
روزي عمر را به ابن مسعود و ابودرداء و ابوذر درباه نقل حديث اعتراض کرد و سپس آنان را زنداني کرد و آنان تا هنگام مرگ خليفه دوم در زندان به سر مي بردند.(9)
بخاري از سائب بن زيد نقل مي کند که گفت:
با طلحه بن عبيدالله، سعدبن ابي وقاص، مقدادبن اسود و عبدالرحمن عوف مصاحبت داشتم از هيچ کدام نشنيدم که از رسول خدا(ص) حديثي نقل کند، مگر طلحه که از جنگ احد سخن گفت.(10)
اگر به زيدبن ارقم مي گفتند بر ما حديث بخوان مي گفت: «کبرنا و نسينا؛ پير شديم و فراموش کرديم» و بعضي مانند سعيدبن زيدبن عمروبن نفيل که يکي از عشره مبشره است بسيار کم حديث نقل کرده و ابوعبيده جراح هيچ حديثي در صحيح مسلم و بخاري ندارد.(11)
ابن عباس مي گويد:
من پس از چند سال ملازمت با عمر چنان به او نزديک شده بودم که وقتي روزي عمر خواست دست هايش را بشويد من آفتابه را در دست گرفتم و کمک وي کردم. در اين حال از تفسير اين آيه قرآن «فقد قست قلوبکما…»(12» از او پرسيدم که به چه کساني دارد؟ عمر در پاسخ مي گويد: واي بر تو آيا اين را نمي داني، اين آيه در شأن حفصه و عايشه نازل شده است. ابن عباس با آنکه اين را مي دانست مي خواست از زبان عمر نقل کند که مشکلي براي او ايجاد نشود.
بعداز عمر عثمان نيز چنان کرد و در زمان حضرت علي(ع) چون فضاي عمومي جامعه اين گونه شده بود حديث نتوانست رايج شود، ولي حضرت در ميان کلماتشان احاديث پيامبر(ص) رانقل مي کردند.
جريان دوم: تشکيل گروه قصاصون
به رغم منع حديث، جرياني به نام «قصاصون» شکل گرفت که بنابر آن علماي يهودي و مسيحي که مسلمان شده بودند اما هنوز تحت تأثير فرهنگ يهودي و مسيحي خود بودند و اجازه داشتند به قصه گويي بپردازند.
پايگاه اصلي ايشان مسجد بود. به اين ترتيب اسطوره هاي توراتي و يهودي وارد عالم اسلام شد. در رأس اين قصاصون دو نفر بودند: يکي کعب بن ماتح (معروف به کعب الاحبار) و ديگري تميم داري. اين دو نفر دو کار عمده انجام دادند: يکي قصه گويي و ديگر تربيت افراد قصه گو؛ کساني چون ابوهريره، عبدالله بن عمرو بن عاص و مغيره بن شعبه و ديگر شاگرداني بودند که آنان تربيت کردند. اين افراد طبق نقل علامه اميني پانصد هزار حديث و قصه وارد دين کردند، يعني در دوراني که اسلام در حال پيشروي بود و مسائل مستحدثه وارد دين مي شد و مفسران خانه نشين بودند، قصاصون وارد عرصه شدند و زمام پاسخ گويي به مسائل را به دست گرفتند تا جايي که امروزه برخي دين اسلام را در اصل ساخته و پرداخته ي اسطوره هاي يهود مي دانند.
وقتي حضرت علي (ع) به حکومت رسيدند اولين کاري که کردند قصاصون را از مسجد بيرون کردند و با آنها برخورد کردند.
عکرمه نقل مي کند روزي ابن عباس نشسته بود که مردي رسيد و به وي گفت سخن عجيبي از کعب الاحبار شنيدم. او مي گفت: در روز قيامت خورشيد و ماه را به صورت دو گاو کشيده، در جهنم مي اندازند. عکرمه مي گويد: ابن عباس برافروخت و گفت: کعب دروغ گفته، او مي خواهد اين قصه هاي دروغين را در اسلام وارد کند. لذا طرفداران علي (ع) به شدت به اين موضوع اعتراض مي کردند.
جريان منع حديث تا سال 99 هجري ادامه داشت، ولي جريان قصاصون با جديت ادامه پيدا کرد تا اينکه در قرن دوم هجري با حادثه اي عجيب مواجه شد؛ تمام آنچه در جريان قصاصون شکل گرفته بود در قالب قصه اي سندسازي شد و قصه به حديث تبديل گرديد و سلسله ي سند را هم به پيامبر اکرم (ص) رساندند. اين گونه دو جريان به يک جريان تبديل شد. در معتبرترين کتب اهل تسنن يعني صحيح بخاري و مسلم بسياري از احاديث اسطوره اي از يهود به چشم مي آيد که کاملا سندسازي شده اند و آنها را با عنوان اسرائيليات مي شناسند.
ب) حوزه ي پيراموني اسلام
در حوزه ي پيراموني به خصوص در شام که مسلمان نبودند و اساسا اسلامشان را از معاويه گرفته بودند و اگر معاويه مي گفت:« قال رسول الله (ص) …» همه مي پذيرفتند، نقل احاديث رواج داشت؛ احاديثي جعلي که عمدتا در وصف معاويه و اعمال نظر وي بود.
از مدائني نقل شده که گفته است:
معاويه به کارگزاران خود در همه جا نوشت: شهادت هيچ يک از شيعيان علي بن ابي طالب (ع) را نپذيرند… و بنگريد تا هر کس از طرفداران عثمان نزد شما هستند و فضايل او را نقل مي کنند آنها را به خود نزديک کنيد و گرامي داريد و هر کس در فضيلت عثمان حديثي نقل کرد نام او و پدر و فاميل او را براي من بنويسيد… کارگزاران نيز به کار افتادند و همين امر سبب شد تا احاديث بسيار در فضيلت عثمان در هر شهري نقل و جمع آوري شد و به دليل جايزه هاي زياد و جامه و زمين و باغ و غيره که از معاويه مي گرفتند سيل حديث و کاروان هاي خبر به دربار معاويه و کارگزاران او سرازير شد و جريان يافت… و مدتي براي اين منوال گذشت.
کار به جايي رسيد که معاويه به کارگزاران مزبور نوشت: حديث در فضيلت عثمان زياد شده و از حد گذشته و همه شهرها و قرا و قصبات را پر کرده، از اين پس با رسيدن اين بخش نامه دستور دهيد در فضيلت ديگر صحابه و خلفا حديث گويند، ولي اجازه ندهيد احدي از مسلمانان حديثي درباره ي ابوتراب روايت کند.
همين سبب شد تا حديث هاي جعلي و دروغي را که هيچ حقيقت نداشت در مناقب ديگر صحابه نقل کنند و آنها را بر منابر ذکر کنند و به معلمان ياد دهند و آنها نيز براي بچه ها در مدرسه ها بازگو مي کردند و به تدريج جزء درس هاي روزانه آنها قرار مي گرفت و آنها روايت مي کردند و همچون قرآن کريم به يکديگر ياد مي دادند تا آنجا که به دختران و زنان و خدمت کاران خود نيز ياد مي دادند… و مدتي هم بر اين منوال گذشت… .
سپس به همان کارگزاران نوشت: از اين پس بنگريد تا هر کس را که ثابت شد شيعه ي علي و دوستدار او و يا دوستداري خاندان اوست نام او را از حقوق بگيران بيت المال قطع و همه ي امتيازات و عطاياي او را حذف کنيد … و به دنبال آن نامه ي ديگر رسيد به اين مضمون که هر کس را به دوستي علي بن ابي طالب و خاندان او متهم شد دستگير و خانه ي او را خراب کنيد که در آن موقع سخت ترين بلاها و گرفتاري ها متوجه مردم عراق به خصوص کوفه بود. آن گاه کار به جايي رسيد که شيعيان علي بن ابي طالب (ع) با ترس شديد به خانه ي دوستان خود مي رفتند که آنها را مي شناختند و در پنهاني با يک ديگر سخن مي گفتند و حتي جرئت سخن گفتن نزد زن و بچه و يا خدمتکار آنها نيز نداشتند.
حديث هاي دروغ و بهتان بسيار شد و قاضيان و واليان بر اين منوال روزگار گذراندند. آن گاه آزمايش سختي پيش آمد و بيشتر از همه ي گروه ها، قاريان رياکار و افراد ضعيف الايماني بودند که به خضوع و عبارت تظاهر مي کردند و دچار لغزش شدند و به دليل نزديکي به کارگزاران معاويه و کسب مال و منال و زمين و باغ و خانه و تقرب به دربار حديث هاي زيادي را به دروغ جعل کردند. اين حديث هاي جعلي و دروغ به تدريج به متدينان و کساني منتقل گرديد که از دروغ پرهيز مي کردند. آنان به خيال اينکه آن احاديث صحيح و راست است آنها را پذيرفتند و روايت کردند. اگر آنان مي دانستند آن احاديث دروغ و باطل است هيچ گاه نقل نمي کردند… و کار بر همين منوال گذشت تا آن گاه که حسن بن علي (ع) از دنيا رفت که بلا و آزمايش سخت تر و فزون تر گرديد… .(13)
حتي شايع شده خود معاويه در زمان حضرت علي (ع) به حضرت گفت من هفتاد نفر را مي آورم که هرگز دروغ نمي گويند و اينها مشهور به راست گويي هستند و آماده اند که شهادت دهند و قسم بخورند که پيامبر (ص) خويشاوندي نزديک تر از معاويه نداشت.
قرن دوم
با ورود به قرن دوم و آزاد شدن نقل و نوشتن حديث از پيامبر اکرم (ص) توسط خليفه ي بني اميه يعني عمر بن عبدالعزيز در سال 99 هجري دو حادثه ي ديگر اتفاق افتاد:
حادثه ي اول: تکثير و جعل حديث
با آزاد شدن نقل از احاديث پيامبر اکرم (ص) آن قدر حديث جعل کردند که ديگر حصر و حدي نداشت، به خصوص که حکومت وقت هم از نقل حديث و نوشتن آن حمايت مي کرد و طبيعي است که در اين هنگام احاديث فراواني وارد بازار حديث شد که بسياري از آنها کذب بود.
از طرفي ديگر تجارت و خريد و فروش حديث به مانند امري متداول گرديد. براي مثال از ده ها روايتي که در کتب اهل سنت آمده يک روايت نقل مي شود:
يعقوب بن ابراهيم بن سعد حديث ابوهريره را از پيامبر (ص) درباره ي نهي از شستن در آب راکد، هنگامي که نجاست برسد، حفظ بود و آن را در مقابل يک دينار روايت مي کرد.(14)
همچنين ملاکي ويژه براي تشخيص احاديث صحيح از کذب وجود نداشت و اصحاب پيامبر (ص) همگي دارفاني را وداع گفته بودند، به جز اندکي انگشت شمار و پير. سرانجام نتيجه ي قياس ها و استنباطهاي خود را نيز به پيامبر (ص) نسبت دادند.
حادثه ي دوم: تدوين احاديث اهل سنت
رفته رفته متفکران امت به فکر جمع احاديث صحيح افتادند تا احاديث صحيح را از بين هزاران حديث باطل جدا کنند. آن گونه مرحله ي دوم يعني جمع و تدوين احاديث صحيح آغاز شد.
پس از صد سال نوشتن حديث و تدوين آن به گونه ي رسمي آغاز شد. بنابر نقلي موطأ مالک از اولين کتب حديثي بود که پس از پيامبر (ص) در بين اهل سنت تدوين شد. پس ازآن صحاح و مسندهاي مختلف به وجود آمد. زماني نيز به بررسي آن احاديث پرداختند و احاديث صحيح را از سقيم جدا کردند. نتيجه ي آن دوره صحاح سته بود.
مالک بن انس، فقيه مدينه بود. تولد او را بين سال هاي 91-93 هجري گفته اند و وفات او در سال 179 بوده است. اهل سنت کتاب او را تلقي به قبول کرده اند. شافعي صحيح ترين کتاب ها پس از قرآن را کتاب موطأ مالک مي دانست.(15)
سيوطي در تنوير الحوالک از قاضي ابي بکر بن العربي نقل مي کند:
کتاب موطأ اصل اولي و صحيح بخاري اصل ثاني است (16) و مالک صد هزار حديث روايت کرد و ده هزار آنها را در موطأ اختيار کرد و سپس پيوسته اين احاديث را بر آن و سنت عملي پيامبر عرضه مي کرد تا پانصد حديث باقي ماند.(17)
از ابن الهباب، الکيا الهراس، ابهري و در شرح زرقاني بر موطا، نظير عبارات گذشته يافت مي شود.(18)
نکاتي پيرامون کتاب موطأ در زير مي آيد:
يکم. مالک حدود نود سال بعد از هجرت به دنيا آمد و اگر از سي سالگي هم نوشتن حديث را آغاز کرده بود و از افرادي حديث نقل مي کرد که زمان پيامبر اکرم (ص) را خوب درک کرده بودند و دست کم از زمان هجرت با پيامبر اکرم (ص) بودند. در اين صورت وي با چهار واسطه از پيامبر نقل مي کرده است و چنان که گذشت راويان اول يعني صحابه چيزي از احاديث را ننوشته اند و بعد از پيامبر (ص) نيز حديثي نوشته نشده است؛ زيرا در آن زمان نقل حديث وگردآوري آن ممنوع بوده است. حال چگونگي انتقال احاديث از صحابه به تابعين و از تابعين به تابعينِ تابعين خود جاي بحث دارد.
با توجه به بحث مرحله ي اول معلوم مي شود که به يقين حتي يک حديث موطأ را نمي توان گفت که از پيامبر (ص) صادر شده است و حق با عتيق يا زبيدي است که مي گفت اگر مالک عمر بيشتري مي کرد تمام احاديث موطأ را ساقط مي کرد.
دوم. مالک براي تشخيص حديث صحيح از سقيم، احاديث را با قرآن و سنت عملي پيامبر (ص) مقايسه مي کرد، ولي نکته ي جالب توجه اين است که ايشان فهم خود را از قرآن و سنت ملاک مي گرفته است. چه دليلي بر صحت فهم او از کتاب و سنت مي توان دست داد؟ پس تصحيح يا تضعيف مالک و امثال او مشکلي را از ديگران حل نمي کند.
سنت عملي پيامبر چگونه به دست مالک رسيده است؟ آيا سنت در زماني که افراد نان جو مي خوردند با زماني که طلاهاي بعضي از افراد با تبر شکسته مي شد يکي است؟ مالک کدام سنت را سنت عملي پيامبر تصور کرده است؟
ديگر اين که نسخه هاي موطأ که اولين کتاب تدوين شده در حديث است با هم اختلاف دارند هم از لحاظ محتوا، هم تقدير و تأخير و هم از لحاظ ابواب.
بنابراين کتاب موطأ و امثال آن که بعد از چهار واسطه و با اين اختلاف نسخ به دست ما رسيده است، اعتبار ندارند.
صحيح بخاري
دومين شخصي که به جمع حديث پرداخت، ابوعبدالله محمد بن اسماعيل بخاري فارسي بود. وي که در سال 194 متولد شد و در 256 درگذشت، براي تصنيف صحيح بخاري شانزده سال زحمت کشيد. درباره ي وي مي گويند:« از بين شش صد هزار حديث، صحيح خود را استخراج کرده است.»(19)
اسماعيلي از او نقل مي کند که گفته است:«در اين کتاب فقط احاديث صحيح را نوشته و احاديث صحيحي که ترک کردم و ننوشتم بيشتر است.»(20)
اشکال هايي که بر وي کرده اند در زير مي آيد:
1. خطيب بغدادي در تاريخ بغداد نقل مي کند که بخاري گفته است:
چه بسا حديثي که در بصره شنيدم و در شام نوشتم و اي بسا در شام شنيدم و در مصر نوشتم! به او گفته شد: اي ابوعبدالله آنها را به تمام و کمال نوشتي؟ سکوت کرد.
از نوادر چيزهايي که در بخاري واقع شده اين است که يک حديث کامل با يک سند و به دو بيان نقل شده است:
خلاصه اين که او حديث هاي شنيده شده را جمع کرده و اين عمل موجب حذف بعضي کلمات يا تغيير بعضي ديگر مي شده و گاهي اسناد يک حديث با حديث ديگر خلط مي شده و شخص بخاري نيز هم عملا و هم لفظا به اين اشکالات معترف است.
2. از قراين مختلف مي توان به دست آورد که صحيح بخاري در زمان حيات مؤلف پاک نويس نشده است. از جمله ي آن قراين به تقديم و تأخير در روايات ابواسحاق المستملي، ابومحمد سرخسي، ابوهيثم کشميهني و ابوزيد مروزي و ذکر نکردن شرح حال عبدالرحمن بن عوف و سعيد بن زياد (با اين که اين هر دو از عشره ي مبشره بوده اند) مي توان اشاره کرد.
3. وي احاديث زيادي را از افراد ضعيف، کذاب، متهم و مجهول نقل کرده است. در فتح الباري حدود 65 صفحه به ذکر اسماء اين افراد و اشکالاتشان پرداخته است.(21)
اينها همه اشکالاتي است که اهل سنت مطرح کرده اند و اگر مطالب مطرح شده در مرحله ي اول و اشکالات بر موطأ مالک نيز بر آنها افزوده شود ديگر هيچ اطميناني به هيچ لفظ و مضموني نمي توان کرد و شايد به دليل همين اشکالات است که رشيد رضا در «المنار» مي گويد:
پس وقتي در اين سخنان تأمل کنيد، خواهيد دانست از اصول ايمان و ارکان اسلام نيست که مسلمان به هر آنچه بخاري از احاديث جعلي نقل کرده ملتزم باشد، بلکه احدي در صحت اسلام و شناخت تفصيلي آن، اصلاح به صحيح بخاري و اقرار به هر آنچه در آن است را شرط نمي داند.
سومين شخص ابوالحسن بن الحجاج القشيري النيشابوري صاحب کتاب صحيح مسلم متولد 204 و متوفاي 268 است. اشکالاتي که بر کتاب هاي قبلي به دليل کثرت واسطه، تغيير الفاظ و امثال آن وارد بود بر اين کتاب هم وارد است.(22) وي از روي نوشته ها احاديث را جمع مي کرد و به لفظ حديث پاي بند بود، ولي واسطه ي بين او و پيامبر اکرم (ص) نزديک به ده نفر مي رسيد. از اين رو از پرداختن به آن روي مي گردانيم.
مراحل تدوين احاديث در شيعه
شيعه احاديث را که پس از صد سال از وفات پيامبر نوشته شده معتبر نمي داند؛ زيرا مشکلات احاديث شيعه، به طريق اولي براي احاديث اهل تسنن نيز تصور مي شود. احاديث شيعه بر خلاف احاديث اهل سنت از ابتدا به کتابت درمي آمدند؛ زيرا افراد در حضور ائمه اطهار (ع) و يا پس از برگشتن به خانه فورا احاديث را مي نوشتند و گاهي نيز پس از نوشتن، آنها را به ائمه عرضه مي کردند، خصوصا اگر احتمال دسيسه و تدليس در احاديث مي دادند تا از صحت آن احاديث اطمينان يابند.
احاديث شيعه را در چند فصل بايد بررسي کرد:
يکم. از زمان پيامبر اکرم (ص) تا زمان حضرت صادق (ع)؛
دوم. از زمان حضرت صادق (ع) تا عصر ائمه متأخر؛
سوم. عصر غيبت صغرا؛
چهارم. زمان تدوين کتب اربعه؛
پنجم. بالاخره از زمان تدوين کتب اربعه تا به امروز.
مرحله نخست: از زمان پيامبر اکرم (ص) تا زمان امام صادق (ع)
حضرت علي (ع) ضمن اينکه از کاتبان وحي بود، اصرار داشت که دانستني ها درباره ي شأن نزول، زمان نزول، اشخاصي که قرآن درباره ي آنان نازل شده، ناسخ و منسوخ و ديگر امور را به ثبت رساند. نوشته هاي حضرت با عناوين مختلف «کتاب علي»، «صحيفه علي»، کتاب «سنت ها، قضاوت ها و حکمت ها» و کتاب «جامعه» شناخته شده است.
صحيفه ي علي (ع) مورد اتفاق فريقين است. احمد، شيخان و اصحاب سنن با الفاظ مختلفي در ابواب علم، جهاد، ديات، حرم مدينه، ذمه مسلمين و باب هاي ديگر از اين صحيفه ياد کرده اند.(23) بنابر احاديث شيعه کتاب علي (ع) غير از صحيفه حضرت علي (ع) بوده است و هر دو نزد حضرت امام باقر (ع) و امام صادق (ع) موجود بوده است و بر طبق آن براي اصحاب مطالبي را نقل مي کرده اند.(24)
نوشتن حديث در زمان پيامبر اکرم (ص) و بعد از آن به حضرت علي (ع) منحصر نبوده است، بلکه بسياري از شيعيان مخلص به نوشتن حديث مي پرداختند، همانند:
1. ابراهيم ابورافع، غلام عباس (عموي پيغمبر) بود که به حضرت رسول هديه شد و حضرت نيز او را آزاد ساخت.
او کتابي به نام «السنن و الاحکام و القضايا» دارد که نجاشي اسناد خود را به او ذکر کرده است.
2. سلمان فارسي؛
3. ابوذر غفاري؛
4. عبدالله بن عباس؛
5. جابر بن عبدالله انصاري؛
6. عبيدالله بن ابي رافع؛
7. اصبغ بن نباته؛
9. سليم بن قيس هلالي؛
10. ميثم تمار؛
11. حارث بن عبدالله؛
12. حجر بن عدي؛
13. رشيد الهجري؛
14. محمد بن قيس البجلي؛
15. عطيه و … . (25)
بعضي از اين بزرگان احاديث را مستقيما از رسول خدا (ص) دريافت و ثبت و ضبط کردند و بعضي از حضرت علي (ع) فرا گرفتند و بعضي مانند ابورافع توانستند کتاب پدر را به نسل بعدي منتقل کنند و بعضي نظير جابر با عمر طولاني خود تا عصر حضرت باقر (ع) شاهد گفتار و کردار پيامبر اکرم (ص) و ديگر ائمه بعد از حضرت زنده ماندند.
مرحله ي دوم: از زمان امام جعفر صادق (ع) تا غيبت صغرا
ائمه اطهار (ع) خصوصا امامان باقر و صادق (ع) که بيشترين نقش را در آگاهي شيعه و شناساندن آن به عنوان يک مکتب داشتند پيوسته به اصحاب خود سفارش مي کردند که آن چه را فرا مي گيرند بنويسند و شاگردان آنها نيز چنين مي کردند و لذا اکثر شاگردان ايشان داراي اصل و کتاب بودند و اين اصل به واسطه ي افراد ديگري که در طبقه و زمان بعد بوده اند تحت عنوان «مصنفات» جمع آوري مي شد و جهت سلامت احاديث از دسيسه و مبالغه گويي و جعل و وضع، آن احاديث به ائمه متأخر عرضه مي شد و آنان حديث صحيح را از سقيم تميز مي دادند، مثل زراره بن اعين که به گفته ي نجاشي (متوفاي 150) او:
شيخ أصحابنا في زمانه و متقدمهم و کان قاريا فقيها متکلما شاعرا ادبيا قد أجتمعت فيه خلال الفضل والدين صادقا فيمايرويه قال ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين بن بابويه رأيت له کتابا في الاستطاعه و الجبر … و مات زراره سنه خمسين و مئه.
يا مانند ابوحمزه ثمالي يعني همان ثابت بن دينار که به گفته ي نجاشي:
روي عن ابي عبدالله (ع) أنه قال ابوحمزه في زمانه مثل سلمان في زمانه وروي عنه العامه و مات في سنه خمسين و مئه له کتاب تفسير القرآن … و له کتاب النوادر… و له رساله الحقوق عن علي بن الحسين (ع).(26)
هر يک از اين دو حدود يک طبقه (سي سال) قبل از مالک مي زيسته اند؛ چون مالک متوفاي سال 179 است و اين دو متوفاي سال 150 هستند و داراي اصول بوده اند.
در مرحله ي تصنيف اشخاصي مانند صفوان بن يحيي و سعد بن عبدالله بوده اند که نجاشي در مورد صفوان مي گويد:
کوفي ثقه روي عن ابي عبدالله (ع) و روي هو عن الرضا… و کان من الورع و العباده علي مالم يکن عليه احد من طبقته و صنف ثلاثين کتابا کما ذکر اصحابنا يعرف منها الان کتاب الوضوء، کتاب الصلاه، کتاب الصوم، کتاب الحج، کتاب الزکوه، کتاب النکاح، کتاب الطلاق، کتاب الفرائص، کتاب الوصايا، کتاب الشراء و البيع، کتاب العتق و التدبير، کتاب البشارات نوادر… مات صفوان بن يحيي سنه عشر و مأتين.(27)
در مورد سعد بن عبدالله مي گويد:
شيخ هذه الطائفه و فقيها و وجهها کان سمع من حديث العامه شيئا کثيرا و سافر في طلب الحديث لقي من وجوههم الحسن بن عرفه و محمد بن عبدالملک الدقيقي و اباحاتم الرازي و عباس الرهقي و لقي مولانا ابامحمد (ع) … وصنف سعد کتابا کثيره وقع الينا منها کتاب الرحمه، کتاب الوضو.
از اين کلام مشخص مي شود که نگارش تصنيفات شيعه نيز قبل از نوشتن صحاح اهل سنت به انجام رسيده است.
مرحله ي سوم: تدوين کتب اربعه
علماي شيعه به چيزهايي که پس از عصر غيبت مي نوشتند، «اصل» يا «کتاب» يا «تصنيف» مي گفتند، مانند اصول اربع مئه. اين اصول را پيوسته استاد بر شاگرد مي خوانده است و در رواياتي که تصنيف نشده بود پيوسته شاگرد از استاد مي شنيد جمع آوري مي کردند. اين اصول اربع مئه به دست مشايخ ثلاث يعني کليني، صدوق و دو نسل بعد يعني شيخ طوسي رسيد. کافي اولين کتاب شيعي است که از اصول اربع مئه نقل روايت کرده است. کتب اربع مئه را استاد بر شاگرد مي خواند و شاگرد مي نوشت و بعد استاد و شاگرد تطبيق مي کردند و به هر جا مي رسيدند مي نوشتند «بلغ الي هنا» و استاد امضا مي کرد.
پس اولين نفر از مشايخ ثلاث محمد بن يعقوب کليني متوفاي 329 است. صدوق، بعد از کليني، کتاب «من لايحضره الفقيه» را در چهار جلد نوشت.(28)
سومين مؤلف، شيخ الطائفه محمد بن الحسن طوسي ( متوفاي 460) کتاب هاي «تهذيب الاحکام» و «استبصار» را نوشت.
مشکلات احاديث شيعه
پس از زمان ائمه سخنان گوهربارشان با واسطه هاي بسيار نقل مي شد و از آن رو که يک کلام هر چه بيشتر واسطه داشته باشد اعتماد به آن مشکل تر مي شود. اگر مثلا زراره از امام حديثي نقل کرده باشد و ابن ابي عمير از زراره و ابراهيم بن هاشم از ابن ابي عمير و علي بن ابراهيم از پدرش ابراهيم بن هاشم و بالاخره مرحوم کليني در کتاب کافي از علي بن ابراهيم حديث نقل کرده باشد مورد خدشه است؛ چون اشخاص به دليل عدم عصمت در معرض لغزش هستند و در شنيدن و نوشتن ممکن است اشتباه کنند. مثلا کسي ممکن است بگويد:« فلان چيز سخت است» و شنونده ممکن است اين گونه بشنود که «فلان چيز سهل است». سخت و سهل يا سهل و صعب دقيقا مثل هم تلفظ مي شود. آيا زراره يا ابن ابي عمير دقيقا اين کلمه يا حرف را از امام درست شنيده يا خير؟ پس درباره ي راوي تنها ثقه بودن و راست گويي کفايت نمي کند بلکه بايد خوش فهم هم باشد که مضمون کلام امام را به خوبي درک کند. لذا اينکه بعضي مي گويند فلاني راست گوست کفايت نمي کند بلکه بايد فهم او را در مسئله فهميد. ارزش سخني که زراره نقل مي کند براي ما از افرادي مثل عمار ساباطي بيشتر است؛ چون زراره خود فقيه بوده و از طرفي قبلا خودش سني بوده و فقه اهل سنت را مي دانسته و به اصطلاحات فقه مسلط بوده است.
لذا سؤالي که از امام مي کند به فقه اهل سنت و فتواي آنهاست ولي شخصي مثل زکريا بن ابراهيم هر چند که قبلا مسيحي بوده و بعد شيعه شده و آدم خوبي بوده فقيه نبوده است. لذا سؤالي هم که از امام مي کند ممکن است بسيار مهم نبوده نباشد.
از سويي در آن زمان معمولا به حافظه تکيه مي کرده اند؛ شخصي مي گفت من مثلا پنجاه هزار حديث از امام حفظ کردم و ديگري کمتر يا بيشتر، ولي به هر حال با وجود اين مطلب ارزش روايت کساني که مطالب امام را مي نوشتند بيشتر از کساني است که مطلب امام را حفظ مي کردند.
با وجود اين يک حديث نوشته شده با همه ي شرايط صحت تا وقتي که خبر واحد باشد ارزش کمي دارد و نمي توان در اعتقادات به آن تکيه کرد و به همين جهت مرحوم شيخ انصاري مي فرمايد: ما تنها در مقام عمل ملتزم به احاديث مي شويم ولي در مقام اعتقاد ملتزم نيستيم. فقط اگر حديثي متواتر بود يا خبر واحد محفوف به قراين باشد التزام اعتقادي به او خواهيم داشت.
دانستن زبان عربي براي راوي، نوشتن روايت در زمان صدور و درک و فهم راوي از منظور امام در روايت، ديگر ويژگي هايي است که راوي بايد داشته باشد.
هم چنين ممکن بوده که کتابي به عمد يا سهل دست کسي بيفتد و او با نوشتن نسخه بدل همراه با غلط در متن و سند دست ببرد و استاد هم متوجه آن تغيير نشده باشد، بلکه اگر مثلا زراره از امام مي شنيد و همان لحظه آن را مي نوشت و براي ابن ابي عمير از روي نوشته مي خواند و ابن ابي عمير هم آن لحظه آن را مي نوشت و پس از آن زراره نوشته ي او را بازخواني مي کرد و آن را با کتاب خود تطبيق مي کرد، آن خبر مشکلي نخواهد داشت. البته چون آن زمان مانند امروز نبوده که کتاب را چند دور مقابله کنند بلکه از روي نسخه يک يا چند بار نوشته مي شده و استاد نمي توانسته همه ي نسخه هاي شاگردانش را مقابله و با کتاب خود تطبيق کند و از اين رو نسخه هاي متفاوت ايجاد مي شد و همين طور اين شاگردان خود استاد مي شدند و گاه نسخه هاي غلط را به شاگردان مي گفتند و همين طور به واسطه ي آنان به دست نسل هاي بعدي رسيد.
علاوه بر اين از زمان مرحوم کليني تا همين صدسال پيش کتاب ها را نسخه نسخه و تک تک مي نوشتند و اين نسخه علاوه بر غلطهايي که گذشت ممکن بود در اداي احاديث اشتباهاتي داشته باشد. تازه شاگرد هم گاهي به نظرش مي رسيد اين لفظ غلط است و چيز ديگري مي نوشت، يا اينکه شاگرد يک کلمه ي توضيحي در متن مي نوشت و نفر بعدي فکر مي کرد جزء متن است و آن را در متن اضافه مي کرد.
کساني که به اصطلاح «اوستا بنويس» بودند و کتابت مي کردند و مي خواستند هر چه سريع تر بنويسند تا کتاب را تمام کنند و پول بگيرند خيلي مطالب را اضافه يا حذف مي کردند و بعضي کلماتشان هم خواندني نبود.
آيت الله شبيري زنجاني (حفظه الله تعالي) مي فرمودند: «به جرئت مي توان گفت هر سطري از کتاب کافي يک نسخه دارد.»(29)
در مقطعي هم کلا رسم الخط کوفي به عربي تبديل شد. در اين برگردان خيلي از کلمات عوض يا حذف شدند و ترجمه ها ناقص گرديد. مثلا در خط کوفي «تسعين» و «سبعين» يک گونه نوشته مي شود. لذا امروز پيدا نيست که شهادت حضرت زهرا (س) 75 (سبعين) پس ازوفات پيامبر (ص) بوده يا 95 روز (تسعين).
در زمان شيخ طوسي نيز که کتاب خانه ي او را آتش زدند اصول اربع مئه هم در آن آتش سوزي از بين رفت و شيخ طوسي از بغداد هجرت کرد و به نجف اشرف کنار قبر مام علي (ع) رفت. قبر حضرت در آن موقع در يک بيابان واقع بود. او يک خيمه اي در کنار قبر حضرت زد، به طوري که قبر روبه روي او بين قبله و او بود. کم کم شاگردانش آمدند و چون کتابي برايشان نمانده بود او املا مي کرد و شاگردان مي نوشتند. لذا امالي شيخ طوسي نوشته شد.
از ديگر مشکلاتي که براي فرهنگ تمدن اسلامي پيش آمده حمله ي مغول به بلاد اسلامي است. شايد بتوان گفت هيچ جرياني جهان اسلام را به اين اندازه متأثر نکرده است. آنها سياست «زمين سوخته» را برگرفتند تا هيچ چيز را پشت سر خود سالم نگذارند و در غير اين صورت با توجه به گستردگي جغرافيايي اسلام در اين سرزمين وسيع محو مي شدند. آنان حکومت ترکان خوارزمي را در سال 615 و حکومت بني عباس را در سال 654 هجري ساقط کردند.
در اين حمله بسياري از مردم و به خصوص علما کشته شدند. هم چنين کتاب خانه هاي بزرگ دنياي اسلام در اين حمله نابود و به آتش کشيده شد. لذا در اين مقطع حساس تاريخي دنياي اسلام و به ويژه اهل تسنن با خلأ فرهنگي بزرگي يعني قطع رابطه ي علمي و فرهنگي با قبل از حمله مغول مواجه شد. پس حمله ي مغول پايان دهنده ي تمدن چند صد ساله ي اسلامي بر جهان بود. قوم مغول سه بار بر ممالک اسلامي تاختند: يک بار در زمان چنگيز در سال 615، سپس هلاکوخان در سال 650 و مرتبه ي سوم توسط تيمورلنگ. جويني در کتاب جهان گشاي خود مي نويسد: اگر تا هزار سال ديگر هيچ اتفاق ناگواري براي ايرانيان نيفتد شايد بتوان اين فاجعه را جبران کرد.
پی نوشت ها :
1. کنز العمال، ج1، حديث100 و ج 10، حديث 82916.
2. ترمذي، ج2، ص 11، طبع هند.
3. عزراي نويسنده يا دبير پس از 444 پيش از مسيح، همراه با تورات آيين ها و سنتي زباني نيز با خود آورده بود. دانشمندان برترين انجمن ديني يهود کار او را دنبال کردند. سپس دوگونه تفسير پيدا شده: يکي ميدراش از روي آيت هاي کتاب آسماني و دومي ميشنا از سنن و آيين ها. از اينجا در سده ي سوم و چهارم ميلادي، تلمود پايه گذاري شده و با کوشش هاي دانشمندان در مدرسه هاي بابل و فلسطين دو گونه تلمود تدوين گشته بود و آن دو در سده ي شانزدهم چاپ شده است. در اين تلمود که مانند بحارالانوار مجلسي است، گذشته از مسائل فقهي، از مباحث ديني ديگر هم درآن آمده و آن فرهنگ مردم يهود را به درستي نشان مي دهد. خواندن اين تلمود براي دريافت راز فرهنگ ما هم بسيار سودمند است. فهرست واره ي فقه هزار و چهارصد ساله اسلامي در زبان فارسي، صص 25-26 .
4. ر.ک: الصحيح من السيره النبي الاعظم، سيدجعفر مرتضي عاملي، ج1، ص 55.
5. «فلا تحدثوا عن رسول الله شيئا فمن سألکم فقولوا: بيننا و بينکم کتاب الله فاستحلوا حلاله و حرموا حرامه». تذکره الحفاظ، ج1، ص 3، دارالاحياء التراث العربي بيروت.
6. ابن عبدالبر و البيهقي، به نقل اضواء علي السنه المحمديه، ص 47؛ ر.ک: تذکره الحفاظ.
7. «من کان عنده شيء فليمحه» طبقات ابن سعد، ج1، ص 3، به نقل از اضواء علي السنه المحمديه، ص 206.
8.«فلا تصدوهم بالاحاديث لشتغلوهم. جودوا القرآن و اقلوا الروايه عن رسول الله» همان.
9. «سيره پيشوايان اين مطلب را از مستدرک حاکم (ج1، ص 102، بيروت، دارالمعرفه) نقل کرده است.»
10. همان مدرک، ص 56، به نقل از صحيح بخاري، ج6، ص 28.
11. همان مدرک، ص 56.
12. تحريم، آيه ي 2.
13. النصايح، الکافيه، صص 72-73 و الصحيح من السيره ج2، 28422-285 به نقل از درس هايي از تاريخ تحليلي اسلام، رسول محلاتي، ج2، ص 25.
14. شرح سيوط بر سنن نسايي، ج1، ص 49؛ کفايه، ص 156.
15. اضواء علي السنه المحمديه، صص 197-269، به نقل از شرح زرقاني، ج1، ص 25 و 11.
16. همان.
17. همان.
18. همان.
19. مقدمه فتح الباري، ص 4، ر.ک: أضواء علي السنه المحمديه.
20. «الم أخرج في هذا الکتاب الا صحيحا و ما ترکت من الصحيح أکثر»، هدي السارع، مقدمه فتح الباري، ص 4، ر.ک: اضواء علي السنه النبويه.
21. مقدمه فتح الباري، ج2، ص 112- 176.
22. اضواء علي السنه المحمديه، ص 308.
23. اضواء السنه المحمديه، صص 94-95.
24. يا علي اکتب ما املي عليک، قلت يا رسول الله اتخاف علي النيسان قال: لا… و لاکن لشرکائک الائمه من ولدک … (المعجم المفهرس لالفاظ احاديث بحارالانوار، ج1، ص 18، با اسانيد متعدد).
و حضرت علي به اصحاب خود مي فرمود:« قيدوا العلم بالکتاب» و مي فرمود: «عقل الکاتب قلمه». (المعجم المفهرس لالفاظ احاديث بحارالانوار، ج 1، ص 30).
25. المعجم المفهرس لالفاظ أحاديث البحار، ج1، صص 30-32.
26. همان، ص 83.
27. همان، ص 139.
28. همان، ص 278.
29. نوارهاي درسي رجال ايشان.
منبع:فقه 62
/ن