نگاهی به حديث عنوان بصرى (1)
سالها نزد مالك بن انس رفت و آمد داشتم. چون جعفر بن محمد به مدينه آمد، شروع به رفت و آمد نزد وى كردم و دوست مىداشتم همچنان كه از مالك كسب دانش
نگاهی به حديث عنوان بصرى (1)
عنوان بصرى و امام صادق(علیه السّلام)
علاّ مه مجلسى در بحارالأنوار مىگويد: اين عبارت را به خط شيخ خود، شيخ بهايى ديدهام:
شيخ شمسالدين محمد بن مكى گفته است: از دستنوشته شيخ احمد فراهانى، از عنوان بصرى – كه پيرمردى 94 ساله بود نقل مىكنم كه گفت:
سالها نزد مالك بن انس رفت و آمد داشتم. چون جعفر بن محمد به مدينه آمد، شروع به رفت و آمد نزد وى كردم و دوست مىداشتم همچنان كه از مالك كسب دانش مىكردم، از وى نيز دانشى بياموزم.
او روزى به من گفت: من از طرف حكومت تحت نظر هستم؛ در عين حال، در همه ساعات شب و روز اذكارى دارم؛ پس مرا از اذكار و اوراد خود باز مدار و دانش خود را چون گذشته از مالك بگير و با وى رفت و آمد نما.
من از اين واقعه غمگين شدم، و در حالى كه از نزد وى بيرون مىآمدم با خود مىگفتم: اگر در من خيرى ديده بود، از رفت و آمد با خود منعم نمىكرد. پس وارد مسجد پيامبر شده، سلامى داده، بازگشتم. فرداى آن روز به حرم پيامبر رفته، دو ركعت نماز گزاردم و پس از نمازْ دست به دعا برداشتم و گفتم: خدايا، خداوندا! از تو مىخواهم كه قلب جعفر را با من مهربان كنى، و آنقدر از علم وى بهرهمندم سازى كه به راه راست هدايت شوم. بعد، غمگين به سوى خانه خود رفتم و به جهت محبتى كه از جعفر در دل داشتم، ديگر نزد مالك نرفتم، و جز براى نماز واجب از خانه بيرون نيامدم. سرانجام صبرم به پايان رسيد و دلم تنگ شد.
در اين وقت – كه بعد از نماز عصر بود – لباس پوشيده، به قصد ديدار جعفر بيرون رفتم. چون به در خانهاش رسيدم، اجازه خواستم. خادمى بيرون آمد و گفت: چه مىخواهى؟ گفتم: عرض سلام بر شريف. گفت: او در محراب خود به نماز ايستاده است. من نيز در مقابل در خانهاش نشستم. طولى نكشيد كه خادم بيرون آمد و گفت: به بركت خدا، داخل شو. من وارد شده، سلام كردم. او جواب سلام مرا داده، فرمود: «بنشين؛ خدا تو را رحمت كند.» نشستم، و او مدتى سر به زير انداخت، سپس سر برداشت و فرمود: «كنيهات چيست؟» گفتم: ابوعبداللّه. فرمود: «اى ابو عبداللّه، خداوند تو را بر كنيهات ثابت كند و تو را توفيق دهد! چه مىخواهى؟» در دل گفتم: اگر در اين سلام و زيارت مرا جز اين دعا بهرهاى نباشد، برايم بسيار است.
او دوباره سر برداشت و فرمود: «چه سؤالى دارى؟» گفتم: از خدا خواستهام تا دلت را با من مهربان گرداند و از دانش تو بهرهمندم سازد، و اميدوارم كه خداوند دعايم را درباره شما مستجاب كرده باشد. فرمود: «اى ابا عبدالله، دانش با دانشجويى به دست نمىآيد، بلكه نورى است كه خداوند آن را در دل هر كس كه هدايتش را بخواهد قرار مىدهد. پس اگر طالب علم هستى، اول در وجود خود به دنبال حقيقت عبوديت باش ، و با به كار بستن علم آن را بجوى ، و از خدا طلب فهم كن تا تو را بفهماند.» گفتم: اى شريف، فرمود: «بگو: اى ابا عبداللّه.» گفتم: اى ابا عبداللّه، حقيقت عبوديت چيست؟ فرمود: «سه چيز است: اينكه بنده خدا در آنچه خداوند به او ارزانى داشته، احساس مالكيت نداشته باشد؛ زيرا بندگان ملكيتى ندارند و مال را از آنِ خدا مىدانند و آن را در جايى كه او فرموده است ، به مصرف مىرسانند. ديگر اينكه براى خود تدبير نكند و همه كارهايش در محدوده امر و نهى خداوند باشد.
پس وقتى عبد در آنچه خداوند به وى ارزانى داشته ، احساس مالكيت نداشت، انفاق كردن، در آنچه خداوند امر به انفاق آن كرده است، بر او آسان مىشود. و چون تدبير و برنامهريزى را به خداوند مدبر واگذاشت ، بلاها و مصيبتهاى دنيا بر وى آسان مىشود. و چون تمام وقت و همه كارهايش را در محدوده اوامر و نواهى خداوند قرار داد، ديگر فراغتى براى جدال و مباهات بر مردم نخواهد داشت.
هنگامى كه خداوند بنده خود را به اين سه خصلت كرامت داد، امر دنيا و شيطان و مردم دنيا بر وى آسان مىگردد و ديگر در پى زيادهخواهى و فخرفروشى در طلب دنيا برنمىآيد و چشمش به دنبال مال مردم نخواهد بود و روزگار را به بطالت نخواهد گذراند، كه اين اولين درجه تقواست. خداوند متعال مىفرمايد: ساين سراى آخرت است. آن را براى كسانى كه نمىخواهند در روى زمين سركشى و تبهكارى كنند مقرر داشتهايم و سر انجامِ نيكِ آن (حسن عاقبت) از آن پرهيزكاران استز.»(1)
شخصيت عنوان بصرى
در كتابهاى رجالى و جرح و تعديل از عنوان بصرى يادى نشده است و ما جز آنچه در اين روايت آمده ، شناختى از اين مرد نداريم. بنابر آنچه در اين روايت آمده ، او مردى در حدود 94 ساله بوده و در آن زمان از متقدمان به شمار مىآمده، به طلب دانش علاقهمند بوده و ولع بسيار براى حضور در مجلس علماى زمان خود داشته است.
شرح حديث
اهم موارد مطرح شده در اين حديث، علم و معرفت و عبوديت و بندگى است.
علم و معرفت
مراد از علم در اين حديث، معرفت است كه معنايى متفاوت با معناى علم دارد. معرفت با سير و سلوك و اخلاق انسان، رابطهاى تنگاتنگ دارد. اگر بخواهيم معنايى امروزى براى كلمه معرفت بيابيم، مىتوانيم از آن به فرهنگ تعبير كنيم.رابطه بين دانش و فرهنگ همانند رابطه بين علم و معرفت در تاريخ فكرى ماست.
رابطه بين معرفت و سلوك و اخلاق را مىتوان به صورت واضح در اين آيه قرآن يافت:
از ميان بندگان خدا فقط دانشمندان از او خوف و خشيت دارند.(2)
مراد از دانشمندان در اين آيه عارفانند ، و آيه به ارتباط بين معرفت و ترس از خدا اشاره دارد. مىتوان دريافت كه بهرهمندى انسان از خشيت و ترس خداوند به ميزان بهرهمندى او از معرفت و شناخت خداوند است و هرچه شناخت بيشتر باشد، ترس و خشيت نيز افزونتر خواهد بود.
رابطه ميان شناخت و ترس از خدا
قرآن كريم در دو جا بين ترس از خدا و شناخت، رابطه انحصارى برقرار كرده است؛ در يكى، ترس از خدا را در صاحبان شناخت منحصر مىكند و در ديگرى، ترس صاحبان شناخت را فقط به ترس از خدا محدود مىسازد. اين دو حصر با هم تفاوت دارند.
انحصار اول در اين آيه است: از ميان بندگان خدا فقط دانشمندان از او خوف و خشيت دارند.(3)
اين آيه ترس از خدا را به صاحبان شناخت منحصر مىكند.
آيه دوم اين است: كسانى كه پيامهاى الهى را مىرسانند و از او پروا دارند و از هيچ كس جز خداوند پروا ندارند.(4)
اين آيه ترس و خشيت عارفان و صاحبان شناخت را در ترس از خدا منحصر كرده است؛ زيرا آنان كه پيامهاى خدا را مىرسانند، داراى شناخت به شمار مىآيند و هم آنانند كه از خدا مىترسند و از هيچ كس ديگرى جز خدا نمىهراسند.
علم و دانش هم گاه ممكن است در افرادى كه ظرف وجودى گيرايى دارند به شناخت تبديل شود.
عرب بيابانگردى نزد پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آمد. حضرت(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به يكى از اصحاب خود فرمود تا به او قرآن بياموزد. آن صحابى سوره زلزال را بر مرد عرب خواند تا به اين آيات رسيد:
پس هر كس هم ذرهاى عمل خير انجام داده باشد، (پاداش) آن را مىبيند و هر كس هم ذرهاى عمل ناشايست انجام داده باشد، (كيفر) آن را مىبيند.(5)
اعرابى گفت: آنچه خواندى مرا بس است، و به راه خود رفت. مرد صحابى جريان را براى پيامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل كرد. پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) – چنان كه در روايت آمده – فرمود:
اين مرد وقتى آمد بيابانى (اعرابى) بود، ولى اكنون كه باز مىگردد فقيه است.
فاصله بسيارى است ميان كسى كه با قبول و فهم يك آيه از قرآن به درجه تفقه و معرفت مىرسد و كسانى كه دانش فراوانى از پيامبران گذشته با خود دارند و در عين حال نه تنها به سوى حق هدايت نمىشوند، بلكه از رفتن ديگران به راه خدا نيز منع مىكنند. قرآن كريم آنان را با اين توصيف عجيب معرفى مىكند:
حكايت اينان مانند چهارپايى است كه بارى از كتاب را حمل مىكند.(6)
رابطه منطقى بين شناخت و سلوك
ميان شناخت و سير و سلوك به سوى خدا رابطهاى منطقى وجود دارد كه قرآن به آن اشاره كرده است:
از ميان بندگان خدا فقط دانشمندان از او خوف و خشيت دارند.(7)
بر اساس اين آيه، خشيت الهى نتيجه شناخت است، و هر قدر كه انسان شناخت بيشترى به خداوند داشته باشد، خداوند نيز ترس از خود را بيشتر به او مىبخشد. عكس اين قضيه هم صادق است. خداوند متعال مىفرمايد:
و از خداوند پروا كنيد و خداوند (بدين گونه) به شما آموزش مىدهد.(8)
قرآن در اين آيه ، رابطه بين سلوك و شناخت را توضيح داده است.
شيخ محمد عبده در تفسير المنار چنين تفسيرى از آيه را ، علىرغم اينكه اولين معنايى است كه به ذهن مىرسد، انكار مىكند و مىگويد: اين نوع تفسير مطابق نظر صوفيه است و دانش جز با تحصيل به دست نمىآيد و تقوا راه دانشآموزى نيست.
البته اگر علم را در اين آيه به معناى دانش اصطلاحى در برابر شناخت و معرفت بدانيم، كلام عبده صحيح است؛ ولى اگر مراد از علم در آيه، شناخت و معرفت خداوند باشد – كه از فضاى كلى آيه هم اين گونه برمىآيد – ، آنگاه كلام شيخ خالى از اشكال نخواهد بود.
خداوند متعال مىفرمايد:
اى مؤمنان، از خدا پروا كنيد و به رسول او ايمان آوريد تا بهرهاى دو چندان از رحمت خويش بر شما ارزانى دارد و براى شما نورى قرار دهد تا با آن (به درستى) راه رويد و شما را بيامرزد، و خداوند آمرزگار مهربان است.(9)
و فرموده است:
اى مؤمنان ، اگر از خداوند پروا كنيد ، براى شما (پديدهاى) جدا كننده حق از باطل پديد آورد.(10)
بدين ترتيب ، خداوند اين نور و قدرت تميز بين حق و باطل را به واسطه تقوا به بندگان خود مىبخشد.
خداوند مىفرمايد:
آيا كسى كه مرده بود و زندهاش كرديم و نورى به او بخشيديم كه در پرتو آن در ميان مردم راه مىرود، همانند كسى است كه گويى گرفتار ظلمات است و از آن بيرون آمدنى نيست؟ بدين سان در چشم كافران كردارشان آراسته شده است.(11)
اين نور كه خداوند در دل هر بندهاى كه او را دوست داشته باشد قرار مىدهد و نيكان در زندگى و سير و سلوك خود از آن بهره مىگيرند، همان معرفت و شناخت خداوند است.
منابع معرفت
امام صادق(علیه السّلام) در اين حديث براى عنوان بصرى سه منبع معرفت را برمىشمارد:
1 . در وجود خود به دنبال حقيقت عبوديت باش.
2 . با به كاربستن علم ، آن را بجوى.
3 . از خدا طلب فهم كن تا تو را بفهماند.
اكنون به همين ترتيب به شرح اين سه منبع مىپردازيم:
منبع اول، جستجوى حقيقت عبوديت در وجود خود
انسان با شناخت خداوند، شناخت خود و شناخت رابطه بين خود و خدا، مىتواند حقيقت بندگى (عبوديت) خدا را درك كند؛ زيرا نفس انسان آفريده خدا و خدا آفريننده اوست، او مملوك خدا و خدا مالك اوست، و خداوند نگهبان و مراقب اوست، و يقين به همه اين نكات همان عبوديت است. خداوند متعال مىفرمايد:
خداوند مثلى مىزند به بنده مملوكى كه توان انجام هيچ كارى ندارد.(12)
هنگامى كه انسان حقيقت عبوديت را با درك رابطه خود و خدا دريابد، حقايقى را كه بر اين بندگى مترتب مىشود نيز به همان وضوح و شفافيت درك خواهد كرد.
اين حقايق دو جنبه دارند: يكى اينكه آدمى تمام آنها را براى خدا به انجام برساند، و ديگر اينكه بدون اجازه خدا هيچ كدام از اين حقايق را براى غير خدا به كار نبندد:
كسانى كه…از او پروا دارند و از هيچ كس جز خداوند پروا ندارند.(13)
انسان براى درك اين حقايق و معارف، تمام اين حقايق را در كتاب نفس مىخواند.
منبع دوم، علم جويى با به كاربستن آن
ممكن است كسى بپرسد كه به كاربستن چه ارتباطى با آموختن دارد. جواب قرآن به اين سؤال واضح و آشكار است:
و از خداوند پروا كنيد و خداوند (بدينگونه) به شما آموزش مىدهد.(14)
بدين معنا كه عمل از سرچشمههاى علم است.
شيخ محمد عبده در تفسير المنار چنين تصور كرده است كه چنين تفسيرى از آيه، راه را براى جاهلانى كه لباس صلاح پوشيدهاند و بدون تحصيل علم و دانش، ادعاى شناخت خداوند و فهم قرآن و حديث و دانستن اسرار شريعت دارند، باز مىكند و باعث تصديق ايشان به وسيله عوام مىشود.(15)
خود شيخ، آيه را اينگونه تفسير مىكند:
عطف «يعلمكم» بر «اتقوا الله» ، نفى كننده هرگونه رابطهاى بين علم و عمل است؛ زيرا معطوف و معطوف عليه بايد با هم مغاير باشند.
اين كلام ، صحيح است و شكى در مغايرت بين «يعلمكم» و «اتقوا الله» نيست؛ ولى نكتهاى كه نبايد پوشيده باشد، اين است كه عطف در عين حال مقتضى مناسبت ميان معطوف و معطوف عليه نيز هست. اين مناسبت چيست؟ شكى نيست كه منظور از علم در جمله دوم علومى كه در مدارس و كتابها يافت مىشود نيست. همچنين ترديدى وجود ندارد كه بايد بين علم و تقوا مناسبتى باشد تا عطف آنها بر يكديگر در آيه صحيح باشد. آموزش الهى در آيه نيز به اين معنا نيست كه تقوا انسان را از آموختن قرآن و حديث و فقه بىنياز مىكند.
از جمعبندى اين دانستهها به نتيجهاى دست مىيايم كه با استنباط شيخ محمد عبده متفاوت است. آيه كريمه به حقيقتى از لطايف قرآن اشاره دارد و آن، اين است كه تقوا قلب انسان را براى دريافت حكمت از سوى خدا مىگشايد. گاه دو نفر قرآن مىخوانند، امّا تنها يكى از آنها دو تحت تأثير واقع شده، از آن پند مىگيرد و به سلوك إلى الله مىپردازد. همه آدميان مىتوانند به نشانههاى تكوينى خداوند در جهان هستى بنگرند، امّا تنها برخى از آنان به مدد تفكر و تعمق به انديشه توحيدى مىرسند.
تقوا به انسان قدرت درك توحيد و حكمت مىبخشد و نورى در قلب او مىافروزد كه خداوند او را به واسطه آن از اشتباه باز مىدارد.
او ، خود ، فرموده است:
اى مؤمنان، اگر از خداوند پروا كنيد، براى شما (پديدهاى) جدا كننده حق از باطل پديد آورد و سيئات شما را بزدايد.(16)
در اين آيه علم و تقوا به صورت شرط و جواب شرط آمده است و نه مثل آيه 282 سوره بقره، به صورت عطف.
در اينكه تقوا نيز با علم حاصل مىشود، بحثى نيست. مىدانيم كه تقوا از ثمرات علم است و خدا فرموده است:
از ميان بندگان خدا فقط دانشمندان از او خوف و خشيت دارند و كسانى كه پيش از آن دانش يافتند، چون بر آنان خوانده شود، سجدهكنان به رو درمىافتند و مىگويند: پاك و منزه است پروردگار ما، وعده پروردگار ما شدنى است، و به رو درمىافتند و مىگريند و بر خشوع و خشيت آنان مىافزايد.(17)
ولى در عين حال، خود علم هم از ثمرات تقواست و ميان اين دو رابطهاى دو طرفه وجود دارد.(18)
از امام صادق(علیه السّلام) روايت شده است:
علم با عمل همراه است؛ پس هر كس بداند به كار مىبندد و هر كس به كار ببندد مىداند.(19)
بار ديگر اين مطلب را تكرار مىكنيم كه معناى سخن ما اين نيست كه تقوا به تنهايى انسان را از دانشآموزى بىنياز مىكند و آدمى به اتكاى تقوا مىتواند از مدرسه و كتاب و استاد بىنياز شود.
در روايتى از پيامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) وارد شده است:
حضرت موسى خضر پيامبر را ملاقات كرد و به او گفت: به من توصيهاى كن.
خضر گفت : دلت را با تقوا پوشش ده تا به علم برسى.(20)
در مصباح الشريعة به نقل از امام صادق(علیه السّلام) ، تقوا ملاك و ميزان هر علم و حكمتى دانسته شده است. ثقةالاسلام كلينى هم در الكافى اينگونه نقل كرده است:
امام باقر(علیه السّلام) به سعد الخير نوشت:
بسم الله الرحمن الرحيم
امّا بعد، تو را به تقوا و پرهيزگارى سفارش مىكنم كه در آن سلامتى از تلف، و سود و بهرهمندى در قيامت است. خداوند عزوجل خطراتى را كه به عقل بشر خطور نمىكند به واسطه تقوا از وى دور مىسازد و كورى چشم باطن و نادانى را از وى برطرف مىنمايد.(21)
در روايات ديگرى از پيامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و اهل بيت او(علیهم السّلام) روايت شده است كه هر كس به آنچه مىداند عمل كند، خداوند آنچه را نمىداند به او مىآموزد.
همچنين از پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده است:
هر كس علم بياموزد و براى خدا به علم خود عمل كند، خداوند ندانستههايش را به او مىآموزد.(22)
از امام باقر(علیه السّلام) هم روايت شده است:
هر كس براى خدا به علم خود عمل كند، خداوند ندانستههايش را به او مىآموزد.(23)
ادامه دارد …
پی نوشت ها :
1. بحارالأنوار، ج 1، ص 224 – 226 .
2. سوره فاطر، آيه 28 : إنّما يخشى الله من عباده العلماء .
3. همان.
4. سوره احزاب، آيه 39 : الذين يبلغون رسالات الله و يخشونه و لا يخشون أحداً إلاّ الله و كفى بالله حسيبا.
5. سوره زلزال، آيات 7 – 8 : فمن يعمل مثقال ذرةٍ خيراً يره و من يعمل مثقال ذرةٍ شراً يره.
6. سوره جمعه، آيه 5 : كمثل الحمار يحمل أسفاراً.
7. سوره فاطر، آيه 28 .
8. سوره بقره، آيه 282: واتقوا الله و يعلمكم الله.
9. سوره حديد، آيه 28: يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و آمنوا برسوله يؤتكم كفلين من رحمته و يجعل لكم نوراً تمشون به.
10. سوره انفال، آيه 29: يا ايها الذين آمنوا ان تتقوا الله يجعل لكم فرقاناً.
11. سوره انعام، آيه 122: أو من كان ميتاً فأحييناه و جعلنا له نوراً يمشى به في الناس كمن مثله في الظلمات ليس بخارج منها كذلك زين للكافرين ما كانوا يعملون.
12. سوره نحل، آيه 75: ضرب الله مثلاً عبداً مملوكاً لا يقدر على شىء.
13. سوره احزاب، آيه 39: و يخشونه و لا يخشون أحداً إلا الله.
14. سوره بقره، آيه 282: واتقوا الله و يعلمكم الله.
15. تفسير المنار، ج 3، ص 129 .
16. سوره انفال، آيه 29: يا ايها الذين آمنوا ان تتقوا الله يجعل لكم فرقاناً و يكفّر عنكم سيّئاتكم.
17. سوره اسراء، آيه 107 – 109: إنّ الذين أوتوا العلم من قبله إذا يتلى عليهم يخرّون للأذقان سجّداً.
18. فلسفه معاصر اين نوع از رابطه را «رابطه جدلى» ناميده است. اين مفهوم در فلسفه اسلامى به «دور معى» معروف است كه غير از دور محال است، زيرا هيچ كدام از اين دو متوقف بر ديگرى نيست.
19. بحارالأنوار، ج 2، ص 40: العلم مقرون بالعمل، فمن علم عمل، و من عمل علم.
20. همان، ج 1، ص 226؛ منية المريد، شهيد ثانى، ص 140: اشعر قلبك بالتقوى تنل العلم.
21. الكافى، ج 8، ص 52: امّا بعد فانى اوصيك بتقوى الله، فان فيها السلامة من التلف و الغنيمة في المنقلب، ان الله عزوجل يقى بالتقوى عن العبد ما عزب عنه عقله، و يجلى بالتقوى عنه عماه و جهله.
22. كنز العمال، متقى هندى، ح 28661: من تعلم فعمل علمه الله ما لا يعلم.
23. بحارالانوار، ج 78، ص 189: من عمل بما يعلم علمه الله ما لا يعلم.
/ن