خانه » همه » مذهبی » نگاهی به حديث عنوان بصرى (3)

نگاهی به حديث عنوان بصرى (3)

نگاهی به حديث عنوان بصرى (3)

ابتداى علم شناسايى خداوند جبار است و پايان آن واگذارى (تفويض) كار به او.
به ياد مى‏آورم كه اين روايت را در اوايل تحصيل خود در كتابهاى مقدماتى مى‏خواندم و در آن روزها به ژرفاى آن پى‏نمى‏بردم. پس از مدتى طولانى فرصت تأمل و تفكر در اين

ad763392 f2de 49ac 99c6 6b5338888e58 - نگاهی به حديث عنوان بصرى (3)

0003451 - نگاهی به حديث عنوان بصرى (3)
نگاهی به حديث عنوان بصرى (3)

 

نويسنده: محمدمهدى آصفى

 

آغاز و پايان علم
 

از پيامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) چنين روايت شده است:
ابتداى علم شناسايى خداوند جبار است و پايان آن واگذارى (تفويض) كار به او.
به ياد مى‏آورم كه اين روايت را در اوايل تحصيل خود در كتابهاى مقدماتى مى‏خواندم و در آن روزها به ژرفاى آن پى‏نمى‏بردم. پس از مدتى طولانى فرصت تأمل و تفكر در اين روايت برايم دست داد و دريافتم كه اين روايت دربردارنده همه سفر معرفت از ابتدا تا پايان آن است؛ سفرى دشوار و سخت و دور و دراز كه ابتداى آن شناخت خداوند جبار و پايان آن تفويض كار به اوست.
آغاز سفر اين است كه انسان بداند همه كار به دست خداست و اين هستى پهناور از قبضه سلطنت ، حكم و امر او خارج نيست و تنها او گيرنده و دهنده ، زنده كننده و ميراننده ، عزت دهنده و خوار كننده ، رفعت دهنده و پست كننده، خالق و مدبر، خسارت‏ده و منفعت‏رسان ، روزى دهنده ، چيره ، بخشنده و مانع است:
خداوند سر رشته‏دار كار خويش است، به راستى كه خداوند براى هر چيزى اندازه‏اى نهاده است.(51)
هم‏سنگ ذره‏اى در آسمانها و زمين از او پنهان نيست.(52)
بگو براى خود اختيار زيان و سودى ندارم.(53)
خداوند هر كس را بخواهد، مشمول رحمت خويش مى‏گرداند.(54)
خداوند تنگنا و گشايش در زندگى مردم پديد مى‏آورد و به سوى او باز خواهيد گشت.(55)
بگو: خداوندا، اى فرمانرواى هستى، به هر كه بخواهى فرمانروايى مى‏بخشى و از هر كس كه خواهى فرمانروايى باز ستانى.(56)
پروردگارت هرچه خواهد تواند كرد.(57)
بگو: براى خود اختيار زيان و سودى ندارم.(58)
بى‏گمان پروردگارت درهاى روزى را بر هر كس كه بخواهد مى‏گشايد و فرو مى‏بندد؛ چرا كه او به بندگانش بينا و داناست.(59)
و چيزى را به جاى خداوند مى‏پرستند كه نه زيانى به آنان مى‏رساند و نه سودى.(60)
بگو: آيا به چيزى را جاى خداوند مى‏پرستيد كه نه زيانى براى شما دارد و نه سودى؟(61)
هيچ مصيبتى (به كسى) نرسد، مگر به اذن الهى.(62)
و چيزى نخواهيد ، مگر آنكه خدا خواهد.(63)
اين اولين مرحله معرفت، يعنى شناخت خداوند جبار است؛ امّا تفويض مرحله پايانى معرفت شمرده مى‏شود. اگر انسان يقين كند كه خداوند تدبير امور او را به تنهايى در دست دارد و تنها او گيرنده و دهنده، بخشنده و مانع، خسارت ده و منفعت رسان است، بى‏شك امور خود را به او تفويض خواهد كرد. در اينجا تفويض، ايمان و تسليم است؛ ايمان به اينكه همه امور بنده به دست خداست و تسليم شدن در برابر حكم خداوند در همه حال.
پيامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرموده است:
از كار انسان مؤمن در شگفتم كه خداوند برايش قضايى مقدر نمى‏كند، مگر اينكه در آخر كار برايش موجب نيكويى است.(64)
و فرموده است:
هر كس از ميان خلق خدا او را بيشتر بشناسد، به تسليم در برابر قضاى او سزاوارتر است.(65)
از امام صادق(علیه السّلام) چنين نقل شده است:
از جمله آنچه كه خداوند به موسى وحى كرد اين بود: اى موسى، محبوب‏ترين خلق من در نزدم بنده مؤمن من است. پس هرگاه بلايى به او رساندم، در جهت خير او بوده و هرگاه چيزى به او دادم ،باز هم خير او بوده است. پس بايد بر بلايم صبر كند، نعمتم را شكر گزارد و از قضايم خشنود باشد. پس اگر در راه خشنودى من گام بردارد و از من اطاعت كند، نام او را نزد خود در زمره صديقين بنويسم.(66)
و از همان حضرت است: داناترين مردم خشنودترين آنها به قضاى الهى است.(67)
ابن سنان از كسى نقل مى‏كند كه گفت: به امام صادق(علیه السّلام) عرض كردم: چگونه مى‏توان مؤمن بودن مؤمن را دريافت؟ حضرت فرمود:
با تسليم شدن در برابر خدا در هرچه از خوش و ناخوش به او مى‏رسد.(68)

و باز از آن حضرت نقل شده است:
 

هيچ‏گاه پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) درباره كارى كه گذشته بود، نمى‏فرمود كاش جور ديگرى مى‏شد.(69)
انس بن مالك مى‏گويد: ده سال خادم پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بودم؛ هيچ گاه در كارى كه كرده بودم نفرمود: «چرا كردى؟» و در كارى كه نكرده بودم نفرمود: «چرا نكردى؟» و درباره هيچ چيزى نفرمود: «كاش مى‏بود!» و هرگاه كسى از اهل بيت او با من تندى مى‏كرد مى‏فرمود: «رهايش كنيد! اگر چيزى در قضاى خداوند باشد، حتماً خواهد شد».(70)

در كتاب الكافى آمده است:
 

امام حسين(علیه السّلام) عبدالله بن جعفر را ملاقات كرد و فرمود: اى عبدالله، چگونه مؤمن ،مؤمن است، در حالى كه با توجه به اينكه خداوند مدبر اوست از قسمت خود ناراضى است و شأن خود را پست مى‏كند؟ من ضمانت مى‏كنم اگر در انديشه كسى جز رضامندى از قضاى خدا خطور نكند، مستجاب الدعوه شود.(71)
اينان صاحبان نفسهاى مطمئنه‏اند كه خدا درباره آنان فرموده است:
هان اى نفس مطمئنه، به سوى پروردگارت كه تو از او خشنودى و او از تو خشنود، باز گرد.(72)
ابن سينا در اشارات، در مقامات العارفين، نيز به همين معنا اشاره دارد:
عارف، شاد و مسرور و خندان است. از روى تواضع، كوچك را چون بزرگ مورد احترام قرار مى‏دهد و با كودن چون زيرك گشاده‏روست ؛ و چگونه شاد نباشد كه خداوندْ شادمانى اوست و او در هر چيز خداى را مى‏بيند.(73)

منازل راه
 

بين «معرفت جبار» و «تفويض كار به او»، مراحل ميانى و منازل بسيارى است كه شرح آن مجالى ديگر مى‏طلبد. هنگامى كه انسان دانست كه خدا پروردگار جهانيان و بخشنده مهربان است، او را سپاس مى‏گزارد و چون دانست او سرپرست و حاكم بر بندگان است، اطاعت و بندگى او را پيشه خود مى‏كند و چون دريافت كه خداوند دعاى بندگان خود را مستجاب مى‏كند، به درگاه او دست به دعا برمى‏دارد و وقتى فهميد كه خداوند آمرزنده است، به استغفار و توبه مى‏پردازد و هنگامى كه دانست خدا شديد العقاب است، از مقام پروردگار خويش بيمناك مى‏گردد و چون دانست خداوند داراى رحمت گسترده است، به او اميدوار مى‏شود و وقتى فهميد كه خداوند متعال بندگان خويش را دوست داشته، گرامى‏شان مى‏دارد، خدا را دوست خواهد داشت.
بدين ترتيب، سلوك إلى الله راهى طولانى است كه ابتداى آن شناخت خدا و انتهاى آن تفويض كارها به اوست و بين اين آغاز و پايان، مراحل بسيارى چون عبوديت، اطاعت، بيم، اميد، اخلاص، محبت، تواضع، شكر، حمد و…است. در بسيارى از روايات اسلامى نيز به اين معانى اشاره شده است كه گلچينى از آنها را به قدرى كه مناسب اين مقال باشد ذكر مى‏كنيم:
پيامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرموده است:
هر كه خدا را بشناسد، دهان خود را از سخنان بى‏مورد و شكم خود را از غذاهاى ناپاك مى‏بندد و با نماز و روزه خود را به عفت وا مى‏دارد.
از اميرالمؤمنين(علیه السّلام) چنين نقل شده است:
از كسى كه خدايش را مى‏شناسد تعجب مى‏كنم كه چرا براى جايگاه ابدى خود تلاش نمى‏كند.
امام صادق(علیه السّلام) فرموده است:
هر كس شناخت پيدا كند از خدا پروا مى‏كند، و هر كه از خدا پروا كرد، نفس او به راحتى از دنيا مى‏گذرد.
اين روايات را نيز از اميرمؤمنان(علیه السّلام) نقل كرده‏اند:
خداوندا، ما را از آنان قرار ده كه ياد تو از شهوتها بازشان داشته است.
خداشناسى در قلب هر كس ساكن گرديد، بى‏نيازى از خلق خدا نيز در قلب او ساكن مى‏شود.
كسى كه عظمت خداوند را شناخت، سزاوار نيست كه احساس بزرگى كند.
هر كه خداشناس‏تر باشد، خداترس‏تر نيز هست.
نهايت معرفت، ترس از خداست.
هايت علم، ترس از خداوند متعال است.
داناترين مردم به خدا كسى است كه بيشتر از او طلب حاجت مى‏كند.
از كسى كه خدا را مى‏شناسد و خداترسى او زياد نمى‏شود تعجب مى‏كنم.
سزاوار است كه خداشناسان بر او توكل كنند.
كسى كه خدا را مى‏شناسد، سزاوار است دلش چشم بر هم زدنى از بيم و اميد خدا خالى نباشد.
چهره عارفْ خندان و دلش محزون است.
عبادت عارفان از ترس خدا گريه كردن است.
هرچيز را معدنى است و معدن تقوا دلهاى عارفان است.
كمترين حد معرفت، باعث زهد در دنيا مى‏گردد.
ميوه معرفت ، بى‏ميلى به دنياست.
هركه خداشناس شود، موحد مى‏گردد.
هر كدام از اين روايات ، ايستگاههاى تكامل بشر در معرفت خدا به شمار مى‏آيند. معرفت – چنان‏كه در روايات آمده – اساس حركت به سوى آخرت، زهد در دنيا و بى‏ميلى به آن، بى‏نيازى از مردم ، تواضع ، دعا ، حاجت خواستن از خدا ، توكل بر خدا، ترس و بيم از خدا ، اميد به خدا ، حزن و اندوه و گريه، تقوا، توحيد، و…است.
اين بخشى از منازل تكاملى انسان در اين سفر دور و دراز است كه از معرفت آغاز شده و به تفويض ختم مى‏شود. در پاسخ به اين سؤال كه چرا اين سفر به تفويض پايان يافته است، بايد گفت كه آخرين مرحله اين سفر اين است كه انسان در عالم وجود جز سلطنت خداوند متعال سلطنت ديگرى نشناسد و در پى آن، اراده و رضايت او در اراده و رضاى خداوند فانى گردد و ديگر اراده‏اى جز اراده خدا و رضايتى جز رضايت خدا نداشته باشد و تمام امور خود را به خدا تسليم كند و از اوامر او خشنود باشد، در اراده و سلطه او فانى شود و از «من» خود حتى سايه‏اى هم حس نكند. اين، پايان سفر است.

در محدوده امر و نهى خداوند
 

اين سومين علامت عبوديت در حديث امام صادق(علیه السّلام) خطاب به عنوان بصرى است. همت بنده واقعى و آنچه شبانه‏روز فكرش را مشغول مى‏كند، اين است كه آنچه را مولايش مى‏خواهد انجام دهد و آنچه را مولا نمى‏خواهد ترك كند؛ چون هدف بنده در زندگى بايد خشنودى مولا باشد كه آن هم در مشغول بودن بنده به اوامر و نواهى مولاست. اگر انسان در ادعاى عبوديت صادق باشد، اشتغالى كه بايد فكر و وقت او را به خود مشغول كند اين است و حتى بهشت، با همه عرض و طول و نعمتهايى كه خدا در آن براى بندگان صالح خود مهيا ساخته است، نبايد ذهن او را به خود مشغول كند.
كسى كه به اين مقام دست يابد ، هر قدر هم سعى و كوشش خود را در اطاعت از خدا به كار بندد، باز هم همواره خود را در برابر خدا مقصر و اهمال‏كار به شمار مى‏آورد، و هرچه درك او از عبوديت بيشتر شود، احساس كوتاهى او در طاعت و اداى حق بندگى بيشتر خواهد شد؛ زيرا او هيچ‏گاه خود را در حد قيام به اداى حق بندگى به صورت كامل نمى‏بيند؛ پس هيچ‏گاه عجب و غرور او را فرا نمى‏گيرد و احساس كوتاهى و گناه در او قوى مى‏شود؛ خنده‏اش كم و گريه‏اش بسيار مى‏گردد: «از اين پس اندكى بخندند و بسيار گريه كنند». غصه چنين كسى بسيار و خوشى و بازى او اندك است. تكبر و خودنمايى، زيادت‏طلبى، فخر فروشى، مجادله، مباهات كردن و هيچ شأنى از شئون دنيوى در او نيست و كار سختى كه همان قيام به اداى حق بندگى خداست، او را از تمام اين مسائل باز مى‏دارد.
زيادت‏طلبى، فخر فروشى ، مجادله ، مباهات كردن و تكبر و خود نمايى از آثار بى‏قيدى در زندگى انسان است. بى‏قيدى و اشتغال، هر يك، عوارض و آثارى در زندگى بشر دارند. آثار بى‏قيدى عبارتند از: حرص و نزاع بر سر مال دنيا، تكبر و خودنمايى، شادمانى و خوشى و بازى، مجادله و دشمنى و نزاع و جدال بر سر امور دنيوى، و متكبرانه و از سر خودبزرگ‏بينى با مردم برخورد كردن.
آثار اشتغال نيز بدين قرار است: غصه و اندوه، غرق در بحر تفكر و تأمل شدن، احساس كوتاهى و گناه، پشتكار و دورانديشى و اراده، برخورد قاطع با نفس و برخورد بدون تكبر و خودبزرگ‏بينى با مردم.
در خطبه صفات متقين در كلام امير مؤمنان، نمايش زيبايى از آثار اشتغال به بندگى خدا در زندگى انسان مى‏يابيم:
دلهاى پرهيزكاران اندوهگين، مردم از آزارشان در امان، تن‏هايشان لاغر و درخواستهايشان اندك، نفسشان عفيف و دامنشان پاك است…دنيا مى‏خواست آنان را بفريبد، امّا عزم دنيا نكردند و مى‏خواست آنان را اسير خود گرداند كه با فدا كردن جان، خود را آزاد ساختند…اعمال نيكو انجام مى‏دهد و ترسان است. روز را با سپاس‏گذارى به شب مى‏رساند و شب را با ياد خدا صبح مى‏كند. شب، ترسان مى‏خوابد و شادمان برمى‏خيزد ؛ ترس براى اينكه دچار غفلت نشود و شادمانى براى فضل و رحمتى كه به او رسيده…روشنى چشمش در چيزى قرار دارد كه جاودانه است و آنچه را كه پايدار نيست ترك مى‏كند…او را مى‏بينى كه، آرزويش نزديك، لغزشهايش اندك، قلبش فروتن، نفسش قانع، خوراكش كم، كارش آسان، دينش حفظ شده، شهوتش در راه حرام مرده، و خشمش فرو خورده است…در كار ناروا دخالت نمى‏كند و از محدوده حق خارج نمى‏شود. اگر خاموش است، اين خاموشى اندوهگينش نمى‏كند، و اگر بخندد، آواز خنده او بلند نمى‏شود. نفس او از او در زحمت، ولى مردم از او در آسايشند. براى قيامت خود را به زحمت مى‏افكند، ولى مردم را به آسايش و رفاه مى‏رساند. دورى او از بعضى مردم از روى زهد و پارسايى و نزديك شدنش با بعض ديگر از روى مهربانى و نرمى است ؛ دورى او از روى تكبر و خودپسندى و نزديكى او از روى حيله و نيرنگ نيست.

پی نوشت ها :
 

51. سوره طلاق، آيه 3 .
52. سوره سبأ، آيه 3 .
53. سوره يونس، آيه 49 .
54. سوره بقره، آيه 105 .
55. همان، آيه 245 .
56. سوره آل عمران، آيه 26 .
57. سوره هود، آيه 107 .
58. سوره يونس، آيه 49 .
59. سوره اسراء، آيه 45 .
60. سوره يونس، آيه 18 .
61. سوره مائده، آيه 77 .
62. سوره تغابن، آيه 11 .
63. سوره انسان، آيه 31 .
64. التوحيد، صدوق، ص 41 .
65. ميزان الحكمة، ج 6 ، ص 157 .
66. بحارالأنوار، ج 71، ص 160.
67. ميزان الحكمة، ج 6 ، ص 159 .
68. الكافى، ج 2، ص 63 .
69. همان، ص 63 .
70. مسند احمد حنبل، ج 3، ص 231 .
71. الكافى، ج 2، ص 63 .
72. سوره فجر، آيات 27 – 28 .
73. شرح اشارات، ج 3، ص 391 .
 

منبع: www.hadith.net

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد