نگاهی تاریخی به حوزه علمیهی قم
دیباچه
سرزمین قم از اولین روزهای تصرف به دست مسلمین، محل اجتماع قبیله «اشعری» – که از شیعیان علی (علیه السلام) و از اهالی یمن بودند – قرار گرفت و به تدریج در عصر امام صادق (علیه السلام) و بعد از آن، به عنوان یکی از مراکز شیعهنشین معروف شد. قم در عصر ائمه (علیهم السلام) سخت مورد توجه و عنایت آنان قرار داشت. موید این ادعا، احادیث بسیاری است که در تمجید و مدح قم و اهالی آن صادر شده است؛ چنان که امام صادق (علیه السلام) با فرمایش «لولا القمیُّون لَضاعَالدّین»؛ اگر قمیها نبودند دین از میان میرفت، مدح و ثنا از اهالی قم را به اوج خود رسانیدند. وجود عالمان و صحابیان شیعی بسیار، مدارس و مراکز تدریس علوم اهل بیت (علیهم السلام) و عنایت ائمه بدان جا، ارج و قرب بسیاری بدان بخشید.
حضور دو تن از مراجع بزرگ شیعیان؛ یعنی علی بن بابویه قمی (م. 329 ق.) و محمد بن علی بنبابویه – معروف به شیخ صدوق – (م. 381 ق.) در قم و وجود مدارس معروف سعد صلت، اثیرالملک، سعید عزالدین مرتضی، سید زینالدین عبدالعزیز، سید ظهیرالدین، سید ابوالحسن کمیج، سید شمسالدین مرتضی و سید مرتضی کبیر، قم را به یکی از مراکز علم و دانش اسلامی در قرون چهارم تا ششم هـ تبدیل کرده بود.
پس از گذشت چند قرن سکوت و سکون، دگرباره شوکت و ابهت علمی قم در عصر صفویان (قرن یازدهم و دوازدهم) روی نمود. در این زمان، فیلسوف نامدار ایرانی ملاصدرای شیرازی – بنیانگذار مکتب حکمت متعالیه در فلسفه اسلامی- در روستای کهک قم اقامت داشت و نیز مولی محسن فیض کاشانی، مولی عبدالرزاق لاهیجی، مولی حسن لاهیجی، مولی محمد طاهر قمی و برخی دیگر از بزرگان در مدارس فیضیه و دارالشفا و … به تدریس حکمت و فلسفه اشتغال داشتند. در اوایل سده سیزدهم، میرزا ابوالقاسم گیلانی قمی صاحب کتاب «قوانین الاصول» که از مراجع بزرگ شیعه بود، در قم سکونت داشت و حوزه درسی بسیار پر رونقی را اداره میکرد و دست آخر اینکه، در اوایل سده چهاردهم – تا زمان تأسیس حوزه علمیه قم – وجود مجتهدان بزرگ و علمای سترگ، همچون: میرزا جوادآقا ملکی تبریزی، شیخ ابوالقاسم کبیر قمی، شیخ مهدی پایین شهری قمی، شیخ محمد فیض و شیخ محمد تقی بافقی یزدی، اعتبار علمی «قم» را تاحد قابل قبولی ارتقا داده و بستر بسیار مناسبی برای تشکیل «حوزه علمیه قم» ایجاد کرده بود.
انتقال حوزه به قم
در ایامی که مرحوم آیتالله شیخ عبدالکریم حائری یزدی در نجف و کربلا حاضر بود و به بررسی و تحقیق فقه و اصول اشتغال داشت، از سوی فرزندان مرحوم «حاج آقا محسن عراقی» که از مجتهدان متنفّد و قدرتمند اراک بود، برای تدریس و تربیت طلاب علوم اسلامی و تبلیغ و احیای شعائر دینی به اراک دعوت شد. در سال 1332 ق. مرحوم حاج شیخ، به اراک هجرت کرد و بنای حوزه اراک را که مقدمه و پیش درآمد حوزه عظیم قم بود، پی نهاد و این در حالی بود که خود نمیدانست با بنای این حوزه کوچک و محدود، چه تحول و دگرگونی بزرگ و سترگی در تاریخ علوم اسلامی، به ویژه علوم اهل بیت (علیهم السلام) انجام میدهد. در مدت هشت سال که مرحوم حاج شیخ در اراک حضور داشت، برخی بزرگان برای همراهی ایشان به اراک رفته، وی را در تدریس و تربیت طلاب یاری دادند که از جمله آنها میتوان از آیتالله شیخ محمد تقی گوگدی گلپایگانی (م. 1353 ق.) و آیتالله سید محمد حسن خوانساری (م. 1337 ق.) نام برد. حوزه اراک به برکت شخصیت علمی و اخلاقی حاج شیخ، به حوزه بزرگی در ایران آن روزگار تبدیل شد، به طوری که تعداد طلاب آن را 300 تن شمردهاند که از معاریف آنها میتوان به آیات عظام: امام خمینی (رحمةالله علیه)، گلپایگانی و اراکی اشاره کرد.
عمر حوزه اراک به بیش از هشت سال نینجامید؛ در سال 1340 ق. مرحوم حاج شیخ، بنا به دعوت علمای قم و زیارت حضرت معصومه (سلام الله علیها) وارد قم شد و پس از معارفه با علمای بزرگ آنجا، چون با اصرار و پافشاری بزرگان قم برای اقامت در این شهر و انتقال حوزه اراک به قم مواجه شد، به قرآن پناه برد و استخاره بدان کرد؛ آیه 93 سوره یوسف: «وَ أْتُونِی بِأَهْلِکُمْ أَجْمَعِینَ» – یعنی با تمام اهل و عیال خود به پیش من بیایید – حاکی از این بود که ادامه سرنوشت علمی حاج شیخ و حوزه پر فروغ، در دارالمؤمنین قم رقم خورده است. از جمله بزرگانی که برای اقامت حاج شیخ و استقرار حوزه قم تلاش کردند، میتوان از حضرات آیات: محمد تقی بافقی یزدی، میرزا محمد ارباب، شیخ محمد رضا شریعتمدار ساوجی، محمد فیض قمی و شیخ مهدی پایینشهری نام برد.
با اینکه پیش از آن، قم به جهت مرکزیت مذهبی در ایران، وجود مقابر و مزارات متبرکه و سابقه تشیع و حوزههای فکری فقه و حدیث شیعه، از قدیمالایام محل اجتماع بسیاری از علما بود، ولی به سبب عدم همبستگی و وفاق و فقدان مدیریت متمرکز و هماهنگ و محوریت شخصی جامعالاطراف که توانایی رتق و فتق امور اداری و علمی را داشته باشد، تشکیل حوزه متمرکز قم تا زمان آمدن حاج شیخ به تعویق افتاد.
دلایل انتقال حوزه به قم
انتقال حوزه اراک به قم به دلایل متعددی صورت گرفت از جمله:
1. وجود احادیث معتبر بسیار از معصومین (علیهم السلام) که قم را مرکز و منشأ علم و دانش اهل بیت (علیهم السلام) در آخرالزمان برشمرده و فضائل و مناقب بسیار درباره آن بیان فرمودهاند.
2. وجود مرقد مطهر و نورانی حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) – خواهر امام رضا (علیه السلام) – که به سبب ورود احادیث متعدد درباره جلالت قدر و رفعت منزلت وی، از ابتدا مورد توجه و اعتنای بزرگان دین و مذهب بوده است.
3. وجود مدارس زیاد و پیشینه علمی روشن و قابل توجه قم که از نخستین سالهای پذیرش اسلام، همواره محل اجتماع دانشمندان شیعه و مدرسه فقهی و حدیثی شیعه در چند قرن نخستین بود و در قرنهای پسین ملجأ و پناهگاه امنی برای دانشمندان و عالمان دینباور شیعی به شمار میآمد.
4. وجود علمای معروف و بسیار، در همان زمان که از فقدان مدیریت متمرکز و هماهنگ رنج میبرده و منتظر ورود شخصیت جامع و برجستهای بوده است و آن علما از سالیان پیش، زمینه تحقق چنین آرزویی را مهیا ساخته بودند.
5. قرار داشتن قم در مرکز ایران و نزدیکی به پایتخت برای اطلاع یافتن از حوادث سیاسی کشور.
از اواسط قرن پنجم هجری، حوزه علمیه نجف اشرف توسط شیخ طوسی (م. 460 ق.) پایهگذاری شد و در طول قرنها، مورد توجه و اعتنای فقها و دانشوران شیعی بوده است. از آن رو که سرزمین عراق عرب، در آن ایام بخشی از پیکره ایران بزرگ به شمار میآمد، نگرانی خاصی متوجه حوزه علمی و فکری شیعه نبود؛ ولی پس از زوال قدرت صفویه که دیگر عراق چندان زیر چنبره قدرت ایرانیان نبود، دغدغه آزاردهندهای خاطر علمای تیزبین و آگاه را میآزرد و آن، جدایی مرکزیت علمی و دینی شیعه از سرزمین اهل بیت (علیهم السلام)، یعنی ایران بود. از این رو، چاره را در انتقال حوزه به یکی از شهرهای مرکزی ایران که از سلطه و خطر تجاوز همسایگان در امان باشد میدانستند. با اینکه علما و فقها، تدریس و تحصیل در کنار مرقد نورانی امیرالمؤمنین (علیه السلام) را قلباً و روحاً ترجیح میدادند و لحظهای حاضر به جدایی از وطن قلبی خود نبودند، در عین حال، مصالح بزرگ و امنیت علمی و دینی برای آنان از اهمیت بسیار زیادی برخوردار بود. در این میان، ورود مرحوم حاج شیخ به قم، توجه بسیاری از فضلا و علمای آن دیار را متوجه نزدیکی تحقق آن آرزو کرده بود و چون در وجود حاج شیخ، قابلیت و توانایی برای اداره امور حوزه میدیدند، با همت فراوان و اصرار بسیار، او را متقاعد به اقامت و سکونت در قم کردند. استقبال بسیار شایان و گرم علما و فضلای مقیم قم، تجاوز و بازاریان و مردم عادی در زمان ورود حاج شیخ به قم، حاکی از باور و آرزوی قلبی بزرگان برای انتقال حوزه علمی و فکری شیعه به قم – که همیشه پناهگاه امن شیعیان شمرده میشد – بود:
«مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری با اصرار مرحوم فیض قمی و دعوت از ایشان، برای اقامت چند روزه تعطیلات عید نوروز و سنجیدن اوضاع و بررسی شرایط آن روز قم، روز 29 اسفند 1299 عازم قم گردید. به دستور آیتالله فیض که در آن سالیان از مجتهدین متنفذ و معروف قم بود، بازار تعطیل و جمعیت عظیمی از مردم و علمای قم تا امامزاده شاه جمال – در 10 کیلومتری قم – به استقبال حاج شیخ آمدند و نماز مغرب و عشاء را با شکوه بسیار با امامت وی در حرم مطهر برگزار نمودند.» (2)
دوران ثبات و استقرار
مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری پس از استقرار در قم، برای اداره حوزهای منسجم و راه انداختن دستگاه تعلیم و تربیت طلاب، اقداماتی را آغاز کرد؛ از جمله:
1. در آن ایام مدارس متعددی در قم وجود داشت که برخی دایر و بسیاری از آنها به ویرانه و خرابه تبدیل شده و محل نشیمن و استفاده مسافران، مریضان، بیپناهان یا انبار کالاهای بازرگانان شده بود. تعمیر و بازسازی آنها اولین قدمی بود که حاج شیخ در بهبود شرایط آموزشی و تحصیلی طلاب و ایجاد فضای مطلوب و مطمئن انجام داد. مرکزیت این مدارس را از قدیمالایام، «مدرسه مبارکه فیضیه» عهدهدار بود که قدمت، مجاورت حرم مطهر و وسعت و زیبایی ساده و طبیعی آن، بدان منزلت و اعتبار خاصی داده بود. مرحوم حاج شیخ، حجرههای تحتانی این مدرسه را تعمیر و حجرههای زیادی را در طبقه فوقانی احداث کرد، مدرسه دارالشفا نیز با احداث و تعمیر حجرههایش به مدرسه باشکوهی تبدیل شد.
2. انجام اعمال خیرخواهانه و خدمات اجتماعی که بر محبوبیت مردمی وی افزوده بود و پایههای حوزه نوپای قم را مستحکم میساخت. از جمله این کارها، دادن شهریه به طلاب، کمک به مستمندان و فقرای شهر، پرداخت عیدی در هر سال (چنان که یکسال تعداد مردم عیدیستان به یازده هزار نفر بالغ شد)، بر پا ساختن دارالاطعام عمومی (مهمانسرا) در سالی که قحطی به قم آمد، برپا ساختن بیمارستان فاطمی، پل آهنچی، قبرستان نو، کتابخانه مدرسه فیضیه و … بود که همه در ایام آرامش و سکون حوزه و قبل از دوران تاریک و سیاه رضاخان صورت میپذیرفت.
3. فعال ساختن مدارس و تقسیم استادان سطوح و خارج فقه و اصول در آنها برای تدریس و تعلیم طلاب، دعوت از دانشوران و فقهای سترگ قم و نجف و دیگر شهرها، مماشات و همراهی با دولت احمدشاه قاجار و رضاخان پهلوی (چه در ایام وزارت جنگ و چه در اوایل سلطنت وی) و برپا ساختن دروس خارج فقه و اصول به گونهای بسیار پر رونق و گرم؛ به طوری که ثمرات مبارک آن در زمان حیات خود حاج شیخ، هویدا شد و دهها فقیه و فاضل برجسته که هر کدام بعدها استوانههای سنگین علمی و عملی حوزه شدند، ظهور کردند.
یکی از بزرگترین رموز موفقیت حاج شیخ در تثبیت و تحکیم پایههای حوزه نوپای قم، همراهی و هماهنگی دولت وقت با ایشان بود؛ چنان که احمد شاه قاجار در سال 1340 ق. و بعد آن، تا ایامی که بر سر کار بود، مکرر به دید و بازدید حاج شیخ و دیگر علما میرفت. رضاخان نیز برای تحکیم موقعیت خود مکرر رهسپار قم میشد و با بزرگان به بحث و گفتگو مینشست؛ حتی نوشتهاند که یک بار به محض پیشنهاد جمهوری به برخی بزرگان، مورد توبیخ و تهدید آنان واقع شد. (3) رضاخان تا سال 1305 ش. که چهره واقعی و مخوف خود را نشان داد. حرکات ریاکارانه و سالوسانه زیادی از خود نشان داد، وی طی این دوره (1305 – 1299 ش.) خود را فردی دیندار، عاشق اهل بیت (علیهم السلام)، دوستدار عزاداری و دارای عِرق ملی و میهنی جلوهگر میساخت. در همین ایام، مشروب فروشیها، قمارخانهها و فاحشهخانهها را تعطیل ساخت؛ در سربازخانهها نماز جماعت به راه انداخت و در شبهای قدر، مراسم احیا برپا میداشت؛ در روزهای عزاداری، شمایل امام علی (علیه السلام) و حضرت ابوالفضل (علیه السلام) را بر گردن خود میآویخت و با سر و روی گلآلود پیشاپیش دستههای عزاداری حرکت میکرد. (4) این تظاهرات دینی و عدم دخالت دولت در شروع و استمرار فعالیتهای حاج شیخ، سبب سرعت در اقدامات و فعالیتهای علمی و خدمات وی در قم شد.
پس از هجرت حاج شیخ عبدالکریم حائری و استقرار کامل ایشان، بسیاری از علما و فقهای بزرگ از عراق و شهرهای ایران برای دید و بازدید و اقامت موقت و دائم رهسپار قم شدند. هم زمان با آنها، در سال 1341 ق. تعدادی از مراجع عظام و فقهای بزرگوار نجف اشرف از جمله حضرت آیات عظام: میرزا حسین نایینی، سید ابوالحسن اصفهانی، سید علی شهرستانی، سید عبدالحسین حجت کربلایی، شیخ محمد حسین کمپانی و شیخ مهدی خالصی، به جهت اعتراض به دولت استعمارگر انگلیس و حکومت خودکامه عراق، به حالت قهر و ناراحتی به ایران هجرت کردند و با استقبال شایان توجه و گرم حاج شیخ و مردم قم واقع شدند و در مدت هشت ماه که به حالت تبعید در قم به سر بردند، با برقراری مجالس تدریس خارج فقه و اصول و غیره، در فعال ساختن و گرم کردن بازار درس و بحث سخت کوشیدند.
وجود شخصیت برجسته معنوی و عرفانی آیتالله حاج میرزا جواد ملکی تبریزی که از بزرگترین شاگردان عرفانی آیتالله مولی حسین قلی همدانی به شمار میرفت، بر اعتبار و مرتبت معنوی حوزه، سخت افزود و مجالس اخلاق عمومی (در مدرسه فیضیه) و خصوصی، سبب رواج اخلاق عملی و معنویات در حوزه نوپای قم شد و در عین حال، مرگ زود هنگامش در سال 1343 ق. برای حوزه قم سخت ناگوار و شکننده بود.
در سال 1345 ق. – (1350 ش.) عدهای از روحانیون برجسته اصفهان و دیگر شهرها به رهبری آیتالله حاج آقا نورالله اصفهانی، علیه استبداد رضاخانی و تصویب برخی قوانین خلاف شرع در مجلس، قیام کرده، به قم مهاجرت نمودند. این کار سبب تشویق و ترغیب علمای سایر شهرها شد. هر روز صدها تن برای ابراز همدردی و پشتیبانی به قم میآمدند و چون محل مناسبی برای اسکان معترضان نبود، در صدها چادر سفید که در کنار هم در منطقه خاکفرج و قم نو چیده شده بود، اسکان مییافتند. (5) این عمل هر چند قم را به کانون بحران و تنش با دولت رضاخان – که تازه از حالت ریاکاری بیرون آمده و طینت واقعی خود را ظاهر ساخته بود تبدیل ساخت و رضاخان را متوجه حوزه قم – که خطری برای ادامه خودکامگی وی بود – کرد، ولی در عین حال، نظرها را متوجه حوزه نوپای حاج شیخ عبدالکریم نیز نمود و خبر موفقیتها و خدمات وی توسط معترضان و بستگان آنها در نقاط مختلف کشور منتشر شد. به هر حال، مجموع جریانات فوق و نیت خیرخواهانه و صادقانه حاج شیخ و اخلاص دعوت کنندگان وی و توفیق الهی، باعث تحکیم و تثبیت موقعیت علمی، دینی و اجتماعی حوزه علمیه قم و سبب قوّت قلب مؤمنان و خوف و رعب مخالفان و بدخواهان شد.
رفتار متقابل حوزه و حکومت
رضاخان برای تثبیت موقعیت خود و جلب نظر و توجه علما، به اعمال و رفتار دیندارانه تظاهر میکرد. برخی از مورخان معاصر، زندگی رضاخان را به سه مرحله تقسیم کردهاند:
1. از آغاز تولد تا پیش از کودتای سوم اسفند 1299 ش.
2. از سال 1299 ش. تا چهارم اردیبهشت 1305 ش. که به گونهای رسمی تاج سلطنت را بر سر نهاد.
3. از سال 1305 تا 25 شهریور 1320 که از سلطنت خلع و به جزیره موریس تبعید شد.
مهمترین مرحله زندگی رضاخان، دو مرحله اخیر و به ویژه مرحله سوم است. در مرحله اول، تظاهرات ریاکارانه رضاخان که طی آن قصد فریب مردم و علمای نجف و قم را داشت، سخت مؤثر افتاد؛ عدهای از علمای نجف تحت تأثیر ریاکاریهای وی، از رسیدنش به اریکه قدرت ابراز خشنودی میکردند و بعضی از مراجع نجف حتی تصور میکردند که فعلاً او تنها پادشاه شیعه است و باید او را تقویت کرد. (6)
این پنج سال که دقیقاً مصادف با پنج سال اول پیدایش حوزه علمیه قم بود، از طرفی باعث رشد و تقویت پایههای حوزه قم شد و قبل از تغییر رویه رضاخان توانست با رهبری حاج شیخ عبدالکریم حائری پایههای مردمی و علمی خود را مستحکم سازد و از طرف دیگر، سبب گمراه شدن فضلا و علما نسبت به ماهیت حقیقی وی گردید و به علت عدم آمادهسازی وسایل و شیوههای مقابله و عدم پیشببینی رفتار ضد دینی رضاخان، باتعجب و ناباوری تمام، شاهد تغییر رویّه و روحیه وی گشتند و نتوانستند. با خودکامگی رضا خان که خود با سکوت و احیاناً تأیید سبب تقویت آن شده بودند، مبارزه کنند.
از سال 1305 ش. که تغییر رفتار رضاخان با اشاره انگلیس آغاز شد، تا سال 1320 روزگار بسیار سخت و تلخ و تاریکی برای حوزه نوپای قم بود. در این هنگام حوزه نجف و کربلا نیز به علت ممانعت از ارسال وجوهات مردم به عراق و بسته بودن مرزهای ایران و عراق، سخت ضربه خورد و حتی کار به شورش طلاب علیه برخی از مراجع کشید؛ (7) ولی به علت دوری جغرافیایی از ایرن و قوت و قدمت تاریخی و وجود استوانههای متعدد علمی و دین، کمتر از حوزه قم آسیب دیدند و در این میان سختی و تلخی افزون این سم مهلک وبلای هولناک، بر تن رنجور و ضعیف حوزه قم که تازه پنج سال از پیدایش آن میگذشت وارد شد.
در این دوره تاریک، رضاخان نه تنها تظاهر به دینداری را کنار گذارد، بلکه دشمنی با علما را که سدی محکم در برابر عقاید ضد دینی وی بودند، آغاز کرد و با تمام مظاهر اسلامی مبارزه سختی را پی نهاد. در اولین اقدام، با به راه انداختن فاجعه حرم مطهر حضرت معصومه (سلام الله علیها) در نوروز سال 1306 ش. دستگیری و ضرب و جرح و بالاخره تبعید آیتالله محمد تقی بافقی یزدی به ری، زهر چشم سختی از علما و بزرگان حوزه گرفت. به دنبال آن، جلسات وعظ و خطابه و مجالس عزاداری حسینی و روضهخوانی را ممنوع ساخت و دستور کشف حجاب بانوان را صادر کرد؛ طرح یکسانسازی لباس مردم را به اجرا گذارد و لباس اغلب روحانیون به استثنای مراجع، مجتهدان، مدرسان برجسته و ائمه جماعت – را برداشت؛ مدارس علمیه را تعطیل ساخت و امتحانات و شرایط خاصی برای پوشیدن لباس روحانیت از طرف دولت وضع کرد و از فرستادن جوانان به حوزه علمیه جلوگیری به عمل آورد. در اثر سختگیریهای فوقالعاده رضاخان، بسیاری از جوانان از پیوستن به حوزه امتناع کردند و خیلی از آنان که به تحصیل اشتغال داشتند، وضعیت موجود را تحمل نکرده، از صنف روحانیت خارج شدند.
«استاد واعظزاده خراسانی میگوید: پدرم که واعظی سالخورده و سرشناس بود تعریف کرد که در همان سالهای تاریک رضاخان گذرم به قم افتاد. مرحوم حائری که با من سابقه لطف و محبت قدیمی داشت، از آن وضع طلاب که گروه گروه حوزه و لباس روحانیت را ترک کرده و راهی ادارات میشدند، بسیار اندوهناک بود و میفرمود: «برو منبر وطلاب را موعظه کن و آنان را به پایداری و بردباری ترغیب و به ادامه تحصیل تشویق بفرما.» (8)
در این ایام، حوزههای علمیه و به ویژه «قم» در معرض یک آزمایش بزرگ تاریخی بودند و با این حوادث، میزان صبر و تحمل و قدرت و نفوذشان محک زده میشد. حوزه نوپای قم که بیش از سایر مراکز دینی شیعی در معرض این خطر خرد کننده قرار داشت، به یک تاکتیک قوی و کوبنده و استراتژی تعیین کننده و دراز مدت نیاز داشت که بتواند از این حوادث تلخ جان سالم به در برده، خطرات دشمن را خنثی و پایههای خود را بیش از پیش مستحکم کند. مرحوم حاج شیخ که حدود ده سال از این ایام تاریک را درک نمود، بهترین طرح و مؤثرترین شیوه بر اثر کردن اعمال مستبدانه رضاخان را تاکتیک سکوت و تقیه همراه با عدم ارتباط با دولت میدانست و از هر آنچه دلالت به قدرت و نفوذ وی میکرد و توانایی و تنفّذ او را به نمایش میگذاشت، دوری میجست و سعی میکرد به طور رودررو با دستگاه دولتی درگیر نشود؛ حتی در زمینه قضیه برخورد سنگین رضاخان با آیتالله بافقی یزدی و تبعید وی، به خاطر مصلحت بزرگ «حفظ حوزه» دم بر نیاورد و با دلی پر خون میفرمود: «نام شیخ محمد تقی را پیش من نیاورید.»
وی در زمینه مسائل سیاسی، ابتکار خاص خود را داشت؛ معتقد بود که باید اظهار قدرت نکند، نفوذ اجتماعی خود را نشان ندهد و دشمن را نسبت به خود حساس نکند، احساسات طرف مقابل را سریع تحریک ننماید، تا دشمن احساس آرامش کند و وی بتواند با اطمینان و راحتی خیال بیشتر کار خود را انجام دهد. در حقیقت، سیاست آن حکیم، سیاست غافلگیر کردن دشمن بود. آیتالله گلپایگانی میفرمود: «یک سال عید فطر مردم بسیار زیادی برای انجام نماز عید از صبح زود اجتماع کردند؛ ولی تا نزدیکی ظهر از آمدن حاج شیخ خبری نشد و مردم آرام آرام پراکنده شدند. نزدیک ظهر، حاج شیخ آمده و با عده معدودی نماز گزارد و وقتی مورد سؤال و اعتراض واقع شد، فرمود: مگر من نمیتوانستم اعلان بکنم و با یک جمعیت بسیار انبوه و با سر و صدای زیاد نماز بخوانم؟ ولی من فکر میکنم که نباید کاری بکنیم که مشکلات و خطراتش متوجه حوزه باشد.» در واقع، وی با این کار قصد داشت که دشمن را متوجه قدرت و عظمت و شخصیت و تنفذ خود نسازد و محبوبیت و نیرو و نفوذ ظاهری خود را آشکار نکند. (9)
این رفتار، تا زمانی که رضاخان تصمیم به کشف حجاب بانوان گرفت، ادامه یافت؛ اما زمانی که وی زنان را با زور و اجبار و خشونت به پوشیدن لباسهای زنان فرنگی وادار کرد، کاسه صبر حاج شیخ نیز لبریز شد و با تلگراف تهدیدکنندهای به شاه، به شدت با این عمل وی مخالفت کرد: «پیشگاه مبارک … عرض میشود، بنده با اینکه تاکنون در هیچ کاری دخالت نداشتم، اکنون میشنوم اقدام به کارهایی میشود که مخالفت صریح با طریقه جعفریه و قانون اسلام دارد که دیگر خودداری و تحمل برایم مشکل است. الاحقر عبدالکریم الحائری.» (10)
عصر فترت
در 17 ذیعقده سال 1355 ق. مرحوم آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی، مؤسس حوزه علمیه قم بدرود حیات گفت و میراث گرانبهایی که بالغ بر 1000 نفر از طلاب و دانشجویان علوم اسلامی در آن به تحصیل اشتغال داشتند، ازخود بر جا گذارد. جانشین ایشان، آیتالله آقا سید محمد حجت کوهکمری تبریزی بود که با معاضدت و همراهی آیتالله سید محمد تقی خوانساری و آیتالله سید صدرالدین صدر که با همدیگر «آیات ثلاث» نامیده میشدند، به اداره و رتق و فتق امور حوزه پرداختند.
رضاخان به خیال اینکه حاج شیخ دیگر در میان نیست و میتوان ریشه حوزه را از بیخ کند، سختگیریها و فشارهای سهمگین خود و مأمورینش را مضاعف کرد.
در این دوره به علت عدم ارسال وجوهات از مؤمنین به حوزه، مبلغ بسیار ناچیزی از طرف آقای حجت شهریه داده میشد. برای انصراف طلاب از دروس حوزوی، هر سال امتحانات متعددی از طرف دولت برگزار میشد و گواهی تدریس صادر میکردند و با وجود این، باز هم مزاحمت برای طلاب و خلع لباس روحانیون با شدت تمام ادامه داشت.
«…طلاب را دستگیر کرده و در شهربانی لباسها را از کمر به پایین قیچی میکردند. تحمل آن دشواریها بسیار سخت بود. در مدرسه فیضیه دستور دادند کسی نباید با لباس مخصوص روحانیت بیرون بیاید؛ بدین جهت طلاب بسیاری صبح زود قبل از طلوع آفتاب از مدرسه و شهر بیرون آمده و در باغات اطراف شهر به درس و بحث مشغول میشدند و پس از تاریکی هوا مخفیانه به مدارس باز میگشتند.»
دلایل حاکم شدن دوران فترت بر حوزه
در این مدت که هشت سال به طول انجامید، فعالیتهای حوزه به حداقل رسید و تلاش آقایان مراجع تنها در حفظ وضع موجود منحصر شد. حاکمیت وضعیت سکون بر حوزه حاصل مجموعه عوامل ذیل بود:
1. به جهت سهگانه بودن مراجع و فقدان تمرکز مدیریت، تفرقه و تشتت بر حوزه و مراکز علمی حاکم شده بود.
2. دولت رضاخان سیاست انزوا، اختناق و سرکوب را در تمام عرصههای سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی به شدت دنبال میکرد.
3. به جهت قطع ارتباط بین حوزه و حکومت، هیچ کدام از مراجع سه گانه، نفوذ کلام و سلطه معنوی بر دولت یا ارتباط مستقیم و غیرمستقیم با شاه و دربار نداشتند.
4. جدال و اختلاف بیحاصل میان ترک و فارس در حوزه نیز ریشه دوانده و سخت کارها را مختل ساخته بود.
5. به واسطه تصرف کشور به دست متفقین، آزادی احزاب و تحرک دشمنان خارجی، انواع تبلیغات ضد دینی آزاد شده و با وجود خطرات بسیار، عملاً قدرت اقدام پیشگیرانه از حوزه سلب شده بود.
6. وجود مشکلات عدیدهای چون: قحطی، جنگزدگی، دشمنی دولت با روحانیت و شهریه بسیار اندک، آینده حوزه و حوزویان را سخت تاریک ساخته بود و بدین جهت، بسیاری از جوانهای شهرستانها رغبت مهاجرت به حوزه را نداشتند.
7. شیوههای تحصیل و تدریس و روش اجتهاد و فقاهت به همان شیوه سابق ادامه داشت و تازگی خاصی در آن به چشم نمیخورد.
مجموع دلایل فوق، بسیاری از بزرگان دلسوز حوزه را بر آن داشت تا چارهای عاجل بر آن بیندیشند. در این میان، بزرگانی چون: امام خمینی و آیتالله شیخ فاضل لنکرانی، به فکر آوردن «آیتالله آقا حسین طباطبائی بروجردی» از شهر بروجرد به شهر قم افتادند و بالاخره پس از مشورتهای ممتد و طولانی، هنگامی که آقای بروجردی برای معالجه به تهران عزیمت کرده بود و پس از درمان قصد بازگشت به بروجرد را داشت، با اصرار و پافشاری بزرگان و مدرسان برجسته حوزه، با هجرت به قم موافقت کرد و در روز 14 محرم 1364 برابر با 9 دی ماه 1323 در میان استقبال بیسابقه و کمنظیر علما، فضلا، طلاب و مردم وارد قم شد. هم زمانی این واقعه با هجرت علامه طباطبایی از تبریز به قم، حوزه قم را وارد مسیری ساخت که در مدتی کوتاه از جهات علمی، فرهنگی و اجتماعی به اوج شکوفایی و کمال خود رسید و بدین ترتیب، حوزه وارد عصر طلایی خود شد.
هجرت آقای بروجردی هرچند باعث کمرنگ شدن موقعیت بزرگانی چون آقای حجت کوهکمری شد و وی و برخی بزرگان تحتالشعاع موقعیت آقای بروجردی قرار گرفتند، ولی مصلحت بزرگان تحتالشعاع موقعیت آقای بروجردی قرار گرفتند، ولی مصلحت بزرگ حفظ و رشد و ارتقای کیفی و کمّی حوزه قم (به خصوص پس از سال 1320 که دیگر رضاخان بر سر کار نبود) اقتضا میکرد چنین ایثار و فداکاریای صورت بگیرد. در این میان حرکت زیبا و برخورد کریمانه این بزرگان، بسیار قابل تأمل و آموزنده است؛ چنان که پس از آمدن آقای بروجردی به قم، آقای حجت محل تدریس فقه خود – مسجد عشقعلی – و آقای صدر محل نماز خود – صحن بزرگ حرم مطهر – را به ایشان واگذار کردند. طولی نکشید که با وفات آیات ثلاث در قم و آیات عظام: ابوالحسن اصفهانی و سید حسین قمی در نجف اشرف، مرجعیت مطلق جهان تشیّع در چهار گوشه گیتی به دست با کفایت آیتالله بروجردی افتاد.
عصر طلایی
پس از ورود و استقرار آیتالله بروجردی در قم و به دست گرفتن مدیریت علمی و مالی حوزه، بارقه نوری در فراروی حوزه گشوده شد. لذا در این قسمت با رعایت اختصار، تنها به ذکر ثمرات و نتایج شیرین آن وجود پر برکت بسنده میشود.
1. تربیت نیروی انسانی:
هجرت آیتالله بروجردی به قم که اندکی پس از تبعید رضاخان به جزیره موریس صورت گرفت، به جهت رفع محدودیتهای پهلوی اول و عدم دخالت و سختگیری پهلوی دوم، زمینه بسیار مناسبی برای حضور حوزویان در عرصه اجتماع و رشد و ارتقای کمّی و کیفی حوزه ایجاد کرد. مهمترین استراتژی آقای بروجردی در این دوره، تربیت نیروی انسانی کارآمد و کادر علمی نخبه برای آینده بود. وی به خاطر فقدان آمادگی مردم، مهیّا نبودن اوضاع سیاسی به نفع روحانیت، عدم دفاع دربار از اسلام، ضعف و عدم انسجام نیروهای حوزوی و ترس از هرج و مرج، ترجیح میداد زیاد با دولت درگیر نشود و در مدت حضور شانزده ساله در قم، تمام همت و توانش را صرف تربیت نیروهای علمی کارآمد در حوزه علمیه کرد؛ چنان که موقع آمدن آقای بروجردی به قم، کمتر از 1000 نفر در حوزه حضور داشتند؛ اما هنگام وفات وی، بیش از 7000 نفر مجتهد، مدرس و طلبه فاضل به فعالیتهای گسترده علمی در این حوزه اشتغال داشتند. یکی از روحانیون شاهد این دوره میگوید:
«در سال 1330 تا 1340 که روحانیت تا حدودی خاموش است، حوزه علمیه قم کاری شبیه کار امام صادق (علیه السلام) کرد. هزارها طلبه پرشور، متدّین، با مطالعه و آشنای با مسائل روز تربیت شدند و ذخیره انقلاب اسلامی شدند و اگر اینها نبودند محال بود در ایران بتوان رژیم پهلوی را شکست.» (11)
2. نشاط علمی:
فضای تیره و خفقانآلود رضاخانی، سبب شده بود حدود پانزده سال (از 1380 تا 1323) از سالهای اولیه حوزه در سکون و سکوت و نوعی رخوت علمی سپری شود. بسیاری از طلاب و فضلا از سلک روحانیت خارج شده و به ادارات دولتی پیوسته بودند؛ مدارس علمیه اغلب تعطیل شده و تألیف و تحقیق و نگارش به جهت فقدان امکانات طبع و نشر و تبلیغات دینی، به رکود کشیده شده بود و جز در محافل علمی خاص – آن هم در سطح فقه و اصول – نشاط و رونق علمی در حوزه مشاهده نمیشد. از سال 1323 با وجود مقتضی (هجرت آیتالله بروجردی) و فقدان مانع (حکومت بیدادگر رضاخان) زمینه نشاط و شادابی علمی حوزه مهیّا شد و رشتههای فقه و اصول با استفاده از ابداعات و ابتکارهای جدید آقای بروجردی و مکتب فقهی وی، به رشد و تعالی قابل توجهی رسید؛ علم رجال و درایه که در رکود و سکون بود و به نظر برخی بلا استفاده مینمود، در مکتب فقهی ایشان جایگاه مهم خود را بازیافت و علوم حکمت و فلسفه اسلامی که از سالیان مدید در میان بیاعتنایی و تکفیر علما سر در جیب انزوا فرو برده بود، با ظهور علامه طباطبایی در سالهای اولیه دهه بیست به اوج شکوفایی خود رسید؛ رشته تفسیر و علوم قرآنی که تخصص و تمحّض در آنها نوعی کسر شأن برای بزرگان به شمار میآمد و جزء علوم غیررسمی شمرده میشد، با نگارش تفسیر «المیزان» و تشکیل مجالس تفسیر علامه طباطبایی ارتقای کیفی بسیاری یافت و کتابهای علمی بسیاری از بزرگان سلف با تحقیق و تصحیح فضلا به طبع رسید.
مدارس علمیه بسیاری در قم بازگشایی و دیگر بار مجالس و محافل علمی بسیاری دایر شد و شور و نشاط و رونق دیرینه به حوزه علمیه بازگشت. آقای بروجردی به تحقیق و پژوهش عمیق فقهی اهمیت بسیاری میداد؛ چنان که قبل از ایشان کسی به کتابهای مهمی چون: «الجوامع الفقهیه» و «مفتاحالکرامه» مراجعه نمیکرد، ولی با ورود ایشان و تقریر درس و گرم شدن بازار تحقیق، قیمت دوره کتاب مفتاح الکرامه که پیش از ورود وی پانزده تومان بود، به هفتاد تومان رسید.
3. تحولات جدید در حوزه:
تا قبل از ورود ایشان، امتحان ورودی و رتبهای از طلاب و فضلا گرفته نمیشد و قدر و مرتبه علمی هر کس معلوم نبود؛ ولی با ورود ایشان، این امر مهم که از دیرباز ذهن بسیاری از مدرسان و فضلا را به خود مشغول کرده بود، با اجازه وی تحقق پذیرفت. در عصر ایشان، عدهای از فضلا با تشویقهای بیپایان وی به انتشار مجلات و نشریات دینی و اسلامی دست زدند که مهمترین آنها نشریه «مکتب اسلام» بود که توسط عدهای از فضلای برجسته و خوش فکر حوزوی منتشر میشد و در عصر پیش از انقلاب اسلامی، نقش بسیار زیادی در محافظت فکری و تقویت بنیه اعتقادی جوانان و مؤمنین بازی میکرد. آن ایام که مصادف با تقویت و رشد حزب توده و دیگر عقاید و نظرات در ایران جنگ زده بود و آرای جدید و الحادی آنها نظر بسیاری را به خود جلب کرده بود، علامه طباطبایی با تشکیل مجالس فلسفه اسلامی و تربیت طلاب و فضلای نخبه و شایسته و تألیف کتابهای مهم و ماندنی از جمله «اصول و روش رئالیسم»، جبهه فکری جدیدی در کشور گشود و بار دیگر نام حوزه و حوزویان را بر سر زبانها انداخت.
4. خدمات اجتماعی و اقتصادی:
مرحوم آیتالله بروجردی در طول ایام ریاست عامه خود، خدمات اجتماعی و اقتصادی و علمی بسیاری در شهرهای مختلف ایران به ثمر رسانید؛ مدارس متعددی را بنا یا تعمیر کرد، از جمله: مدرسه آیتالله بروجردی در قم (1379 ق.)، دو مدرسه در نجف اشرف (سالهای 1376- 1373 ق.)، مدرسهای در کرمانشاه (1335 ش.)، مدرسه و مسجد درود، مدرسهای در کربلا، تعمیر مدرسههای جهانگیرخان و خان و رضویه در قم، مسجد و مدرسه در بروجرد، حسینیه تهرانیها در کربلا و … همچنین در این مدت، با همت ایشان بناهای متعددی در جهت رفاه اجتماعی و اقتصادی مردم بنا گردید؛ از جمله: بنای کارخانه سیلو و کارخانه برق در بروجرد، قبرستان وادیالسلام در قم، مسجد ایرانشهر در بلوچستان، مسجد بزرگ هامبورگ در آلمان، چهار مسجد بزرگ در آفریقا، مسجدی در طرابلس، بیمارستان نکویی قم، مسجد نورآباد ممسنی، حسینیه و حمام در سامرا، مسجدی در صحنه، مسجد ایستگاه شاهرود، سد رودخانه قم، مسجد اعظم و کتابخانه مسجد اعظم (با 20000 نسخه چاپی و 4000 نسخه خطی) در قم و…
5. تلاش برای اتحاد شیعه و سنی:
از خدمات ماندگار آقای بروجردی، سعی و اهتمام بسیار ایشان در راه اتحاد و دوستی بین فرقههای اسلامی، به ویژه شیعه و سنی بود؛ از کتب و اشعاری که مشتمل بر ذم خلفا بود جلوگیری به عمل میآورد و از منابر و سخنرانیهایی که حتی به طور ضمنی به خلفا بدگویی میکردند، انتقاد میکرد. در مکتب فقهی و مبانی اجتهادیاش نیز توجه به آرا و مبانی اهل سنت را به صورت جدی و دقیق مورد تأکید قرار میداد و خود بدان شیوه عمل میکرد. وی مدام از طریق «شیخ محمد تقی قمی» که نماینده ایران در جامع الازهر مصر بود، با مفتیان متنفّذ مصر مکاتبه میکرد که در آخر به فتوای مشهور «شیخ محمود شلتوت» مفتیالازهر در به رسمیت شناختن فقه مذهب جعفری در کنار فقه چهارگانه اهل سنت منجر شد.
6. گسترش تبلیغات حوزه:
یکی از ویژگیهای آیتالله بروجردی، بینش جامع و فراگیر وی نسبت به اسلام بود که آن را تا حد یک دید جهانی بالا میبرد و بر اساس همین دیدگاه، به تبلیغات داخل و خارجی از کشور اهمیت بسیاری میداد که تا آن زمان سابقه نداشت. در عصر ایشان، نمایندگان حوزه علمیه قم از جانب ایشان به کشورهای هندوستان، پاکستان، آلمان (شیخ محمد محقق لاهیجی)، عربستان (شیخ محمد تقی طالقانی)، مصر (شیخ محمد تقی قمی)، آمریکا (شیخ مهدی حائری یزدی) و برخی کشورهای اروپایی رهسپار شدند. در داخل کشور نیز فضلا و علمای بسیاری به نمایندگی از طرف ایشان برای رتق و فتق امور دینی و اجتماعی مردم، عازم شهرهای مختلف شدند که از آن جمله میتوان از این بزرگان نام برد: آیتالله سید احمد خوانساری (تهران، مسجد سید عزیزالله)، آیتالله شهید اشرفی اصفهانی (کرمانشاه)، آیتالله میرزا احمد صبوری اردبیلی (قائمشهر)، آیتالله میرزا ابوالفضل ناظمالشریعه مراغی (اراک)، آیتالله شیخ جعفر صبوری قمی (کاشان)، آیتالله میرزا محمد باقی مرندی (لویزان)، آیتالله شیخ عزیزالله خسروی زنجانی (تکاب)، آیتالله شیخ عبدالحسین لنکرانی (سمنان)، آیتالله شهید شیخ مرتضی بروجردی (بروجرد).
7. تحقیق و تصحیح کتب فقهی و حدیثی:
در عصر آیتالله بروجردی، تعدادی از افراد خیّر و صاحب فضل با استفاده از فضای باز ایجاد شده در کشور، انتشارات و مطبوعات دینی اسلامی به راه انداخته، با پشتیبانی وی کتابها و جزوات و نشریات متعدد دینی منتشر ساختند. خود ایشان نیز برای تعمیق تحقیقات و مطالعات فقهی و حدیثی دستور دادند بسیاری از کتابهای تحقیقی فقه و حدیث، تصحیح و در اختیار فضلا قرار داده شود. از آن جمله، این کتابها است: الخلاف (شیخ طوسی)، قربالاسناد (عبدالله بن جعفر حمیری)، جعفریات (علی بن جعفر علیه السلام)، جامعالروات (محمد بن علی اردبیلی)، مفتاح الکرامه (سید جواد عاملی)، منتقیالجمان فیالاحادیث الصحیح و الحسان (حسن بن شهید ثانی) و … همچنین به دستور ایشان، عدهای از فضلا که زیر نظر خود وی عمل میکردند، تمام احادیث شیعه را از کتب اربعه و غیر آن جمعآوری و با ترتیب و اسلوب علمی خاص مرتب و مدون کردند که تاکنون جلدهای بسیاری از آن با نام «جامعالاحادیث» به طبع رسیده است.
8. تحول در شیوههای اجتهاد:
تا پیش از ورود آقای بروجردی، حوزه و حوزویان به همان سیاق پیشین به تحقیق و پژوهش فقهی میپرداختند. و روشهای فقاهت، با شیوههای آن در نجف و سایر مراکز تفاوتی نمیکرد؛ ولی پس از هجرت ایشان به قم، شیوهها و اسلوبهای فقاهت و روشهای رسیدن به اجتهاد، تفاوت آشکاری با روشهای پیشین کرد و مکتب فقهی آیتالله بروجردی با وجود موانع مختلف، در میان فضلای جوان و خوش فکر جا افتاد؛ به طوری که در حال حاضر بسیاری از فقها و مراجع که از شاگردان ایشان به شمار میروند، روشها و شیوههای بدیع و ابتکاری ایشان را به کار میگیرند. شاخصههای اصلی این مکتب عبارت است از:
الف) بحث از سیر و تطوّر تاریخی هر موضوع و بسترسازی مناسب؛ تا اینکه شاگرد در جزئیات و ریشه و علت طرح آن مسئله قرار گیرد.
ب) اطلاع دقیق از فتاوی و احکام اهل سنت؛ به نظر ایشان، به جهت اینکه بدنه اصلی فقه شیعه در عصر امام باقر (علیه السلام) و امام صادق (علیه السلام) بارور شده و در ضمن در اقلیت هم واقع شده بود، در بسیاری از احکام شرعی، ائمه بزرگوار (علیه السلام) پس از فتاوای علمای اهل سنت حکم واقعی را بیان میکردند. به تعبیر ایشان، فقه شیعه همانند اصلاحی بر فقه اهل سنت و ناظر بر آن بوده است؛ پس بدین منظور، فقیه باید از احکام و فتاوای اهل سنت مطلع شود تا حکم صادره از جانب ائمه (علیهم السلام) بهتر و دقیقتر معنی پیدا کند.
ج) اعتنا و توجه بیشتر به نظرات و آرای فقهای قدیم و پیشین شیعه؛ این بدان جهت بود که اولاً، آنها را به عصر ائمه (علیهم السلام) نزدیک و اقوال آنها را مقرون به صحّت میدانست و ثانیاً، عادت قدما در فتوا دادن بر این بود که عین روایت را به صورت فتوا نقل میکردند.
د) تکیه بر ادلّه و روایات اولیه و حداقل استفاده از اصول علیه (برائت، استصحاب، تخییر و احتیاط).
9. قدرت مقابله در برابر دولت:
در ایام حاج شیخ عبدالکریم و آیات ثلاث، حوزه توانایی چندانی در مقابله با اغراض و اعمال دولت نداشت و تنها به تذکرات بسیار محتاطانه اکتفا میشد، ولی در این عصر با قوّت گرفتن بنیان حوزه، آگاهی و شعور مردم، ضعف دولت و وابستگی به خارج و انحصار مرجعیت در وجود آیتالله بروجردی، سبب شد که ایشان بتوانند به راحتی در مقابل حرکات ضددینی و ملی شاه و درباریان دفاع کنند. در این مدت، بسیاری از اعمال خلاف شاه جوان، توسط ایشان کنترل و لغو شد و چنان که شاه نوشته است: یک مقام غیر مسئول! مانع کارهایشان بود. (12) وی در مقابل توطئه انتقال حوزه علمیه قم به مشهد که توسط سفیر دولت آمریکا در زمان مصدق پیشنهاد شده بود، به شدت مقاومت کرد و درباره تغیر زبان فارسی با قدرت تمام موضع گرفت و از اجرای آن جلوگیری به عمل آورد. وی همچنین در جریان نهضت ملی نفت، قلباً از این اقدام راضی بود و طرفداری میکرد، ولی بافت تشکیلات بیت و اعضای متنفّذ آن، مخالف نهضت بودند. لوایح اصلاحات ارضی هم که به انقلاب سفید معروف شده بود، تا زمانی که ایشان در قید حیات بودند، اجرا نشد.
10. مبارزه علیه مارکسیسم:
در جو سیاسی ملتهب و اقتصاد جنگزده دهه بیست و سی، فضای بسیار مناسبی برای رشد افکار و عقاید کمونیستی و الحادی (که از جانب شوروی سابق حمایت میشدند) و نحلههای فلسفی و عقلی (که از جانب اروپا سرچشمه میگرفت) ایجاد شد و کتابهای بسیاری برای انحراف و به دام انداختن جوانان کشور به طبع رسید؛ مهمترین نظریهپرداز افکار کمونیستی در ایران آن روزگار، «دکتر تقی ارانی» بود که به جهت قدرت علمی و فلسفیاش، در مجامع علمی و حزبی شوروی سابق، جایگاه بلندی یافته بود و کتابهای علمی بسیار در رواج عقاید کمونیستی و ماتریالیستی در ایران منتشر ساخته بود.
در این عصر که علامه طباطبایی، فیلسوف مشهور مشرق زمین تازه به قم هجرت کرده بود، با تشکیل مجالس فلسفی و حکمی و تربیت طلاب و فضلای مستعد و تألیف کتابهای فلسفی و اعتقادی، تیشه مهلکی بر پیکره علمی کمونیسم و دهریگری در ایران زد و بساط آنان را در هم پیچید و جوانان بسیاری را از جذب بدین گروهها بازداشت. اقدامات علمی و فلسفی علامه، اعتبار بسیاری برای حوزه کسب کرد و نام آن را در زمره مجامع علمی بینالمللی نامآور ساخت؛ چنان که فیلسوف مشهوری چون «هانری کربن» برای فراگیری اصول فلسفه اسلامی سالها نزد وی زانوی تلمّذ بر زمین زد و بارها از علامه برای تدریس در دانشگاههای معروف مغرب زمین دعوت رسمی به عمل آمد.
عصر نهضت اسلامی
با ارتحال آیتالله بروجردی در سال 1340 ش.، حوزه علمیه قم از مرحله کادرسازی نیروهای علمی و سیاسی به مرحله عمل و اقدام پا گذاشت و با تصویب لایحه انتخابات ایالتی و ولایتی و کاپیتولاسیون در شانزدهم مهرماه 1341 از جانب مجلس، صدای فریاد و اعتراض امام خمینی (رحمةالله علیه) بلند شد. شاه که با وفات آیتالله بروجردی خیال میکرد مخالف جدی از میان برداشته شده است و کسی را یارای مقابله با اقدامات ضد اسلامی وی نیست، هنگام مواجه شدن با صدای اعتراض امام خمینی، تصمیم گرفت با شدت تمام با وی برخورد کند.
قضایا و حوادث انقلاب مفصلتر از آن است که در این مقال بگنجد و شدت اشتهار آن ما را از بیان دوباره آن بینیاز میکند. تنها این نکته گفتنی است که با وجود اینکه ریشهها و زمینههای انقلاب و مخالفت با دولتها در میان حوزهها از روزگاران پیشین قوی و قدرتمند بوده و توانایی و انرژی بسیار زیادی را برای به حرکت در آوردن تودههای مردم در خود سراغ دارد؛ با این حال، موقع شروع قیام اگر چه بسیاری از بزرگان حوزه در یک اقدام هماهنگ با امام خمینی (رحمةالله علیه) همراهی کردند، ولی پس از مقابله اولیه رژیم علیه روحانیت و مردم و به ویژه قتل عام فجیعانه 15 خرداد 1342 در تهران، ادامه نهضت و پیگیری خواستههای حوزه و مردم، در وجود امام خمینی منحصر شد و این نبود جز روحیه خاص انقلابی و شخصیت حماسی و پرشور ایشان؛ چنان که قضایا و حوادثی از این دست در طول زندگی فردی حضرت امام بسیار دیده شده است.
دیگر بزرگان حوزه به جهت اینکه ادامه نهضت با خونریزی شدید در میان مردم همراه بود، از پیگیری مجدّانه آن بیم داشتند و دشمن را حریفی قدر و نیرومند میشمردند؛ چنان که این روحیه و دیدگاه در حوزه علمیه نجف به طور کامل حاکم بود و فقها و دانشمندان طراز اول آن دیار – که پس از وفات آیتالله بروجردی زمام امور دینی و شرعی بسیاری از نقاط جهان را دوباره در دست گرفته بودند – پس از تبعید امام (رحمةالله علیه) به نجف و درخواست همراهی از آنان، از همکاری با ایشان خودداری کردند و بدین ترتیب، شعله نهضت اسلامی با شکست ظاهری اولیه و تبعید امام خمینی از ایران و سکوت علما و بزرگان قم و نجف، رو به خاموشی گذارد و چونان آتشی در زیر خاکستر به امید زمان شعلهوری، سیزده سال دیگر را سپری ساخت. در این ایام، جز فریادهای پراکندهای همچون: اعتراض آیتالله شهید حسین غفاری، فریاد آیتالله شهید سعیدی و برخی بزرگان دیگر، چیزی از حوزه شنیده نمیشد. اما بالاخره با شهادت آیتالله سید مصطفی خمینی در سال 1356 ش. در عراق، زمان شعلهوری مجدد آتش خشم مردم فرا رسید و باز این سرزمین قم و در پیشاپیش آن حوزه علمیه قم بود که رهبری و پیش قراولی نهضت را عهدهدار شد و با پیروزی نهضت در 22 بهمن 1357، نام روحانیت شیعه و پایگاه برجستهاش «حوزه علمیه قم» بر زبان جهانیان افتاد.
پینوشتها:
1. حوزه علمیه قم
1. فیض قمی، گنجینه آثار قم، ج1، ص 333.
2. شریف رازی، آثارالحجة، ص 86.
3. مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج1، ص 117.
4. شریف رازی، پیشین، ص 30.
5. مکی، تاریخ بیستساله، ج3، ص 37.
6. در ایام حکومت رضاخان، به واسطه سختگیریهای وی و عدم اجازه برای ارسال وجوهات دینی به نجف، وضعیت شهریه طلاب و حواله نان، بسیار وخیم و بحرانی شد، به طوری که چندین ماه شهریه مرحوم آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی به تعویق افتاد و نانواهای نجف به خاطر عدم پرداخت پول در ازای حوالجات نان طلاب، به بیت وی آمده و اعتراض کردند. در کربلا هم آیتالله سید حسین قمی از ترس هجوم طلاب و نانواها، در خانه منزوی شده بود و بیرون نمیآمد. (به نقل از: آیتالله سید کاظم نجفی سرابی)
7. سروش، یادنامه استاد شهید مرتضی مطهری، ج1، ص 322.
8. کریمی جهرمی، آیتالله مؤسس، صص 51- 50.
9. شریف رازی، «مصاحبه با آیتالله سید محمد باقر سلطانی طباطبایی»، ص 47.
10. هاشمی رفسنجانی، مکتب جمعه، ج3، ص 379.
11. همو، حوزه، ص 83.
منبع مقاله :
چیتسازان، امیرحسین، (1388)، آموزش عالی در گسترهی تاریخ و تمدن اسلامی، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، چاپ اول.