خانه » همه » مذهبی » نگاهی جامع به تفسیر التبیان شیخ طوسی (2)

نگاهی جامع به تفسیر التبیان شیخ طوسی (2)

نگاهی جامع به تفسیر التبیان شیخ طوسی (2)

این شیوه، در روایات تفسیری ائمه (علیهم السّلام) مشاهده می شود. در این قاعده، آیه بر مصادیقی که بر ما پوشیده است اما بر اهل آن، آشکار است تطبیق داده می شود. یعنی گاهی آیات خارج از مورد نزولش، ‌بر مصادیقی منطبق می

0042587 - نگاهی جامع به تفسیر التبیان شیخ طوسی (2)
0042587 - نگاهی جامع به تفسیر التبیان شیخ طوسی (2)

 

نویسنده: عبدالله صلواتی

 

د. قواعد تفسیری

1. قاعده تطبیق

این شیوه، در روایات تفسیری ائمه (علیهم السّلام) مشاهده می شود. در این قاعده، آیه بر مصادیقی که بر ما پوشیده است اما بر اهل آن، آشکار است تطبیق داده می شود. یعنی گاهی آیات خارج از مورد نزولش، ‌بر مصادیقی منطبق می شود. به دیگر سخن غالب آیات قابلیت انطباق بر افراد بی شماری را دارند، اما بر پایه ی برخی روایات تفسیری، آیه بر مصادیق خاص، اتم و… منطبق می گردد؛ مصادیقی که احیاناً‌ در زمان نزول آیه در نشئه ی دنیوی حضور نداشتند. گفتنی است به یک معنا، قاعده ی یاد شده، ‌درصدد ارائه ی باطن آیات است؛ به عنوان نمونه آیه ی: «و علاماتٍ و بالنّجم هم یَهتَدوُن»(1) مراد ظاهری نجم در آیه، ‌هدایت مردم در خشکی و دریا توسط ستارگان است. اما مراد باطنی نجم در آن، رسول الله و منظور از علامات، ‌ائمه اند. (2)

الف: انطباق آیه بر فرد اتم

شیخ طوسی، در آیه «وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ» (3)، مؤمنون را پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه (علیهم السّلام) معرفی می کند که این بیان اظهر و احسن مصادیق مؤمنان در این آیه است. (4)

ب. انطباق آیه بر مصداق حقیقی

شیخ الطائفه، ‌در بیان معنای الذین، که قابلیت انطباق بر مصادیق متعددی دارد، ‌در آیه ی «إِنَّ الَّذِینَ عِنْدَ رَبِّکَ لاَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَ یُسَبِّحُونَهُ وَ لَهُ یَسْجُدُونَ‌»(5)، مراد از آن را ملائکه می داند.(6) همچنین ذیل کریمه ی «وَ یَوْمَ نَبْعَثُ فِی کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیداً عَلَیْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»(7) می نویسد: بنابر آیه ی فوق، ‌در هر عصری، ‌فردی وجود دارد که قول او برای مردمان آن عصر، ‌حجّت و میزان است کسانی چون جبائی و بسیاری از عدلیه و شیعیان به این امر معتقدند با این تفاوت که علمای شیعه، ‌با آنها در مصداق آن حجت و میزان اختلاف دارند؛ ‌چرا که علمای شیعه بر این باورند که آن حجت و میزان، ‌امام معصوم (علیه السّلام) است. (8)

ج. تجرید معنا و الغاء خصوصیت

به عنوان نمونه قسطاس به طور عام دلالت بر ابزاری دارد که توزین کالا را به عهده دارد اما در آیه ی «وَ زِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِیمِ‌»(9)قسطاس، ‌با الغاء خصوصیت فیزیکی آن به امام (علیه السّلام) تفسیر شده است. (10) شیخ طوسی، صراط مستقیم را بر پایه ی روایات گوناگون بر کتاب، دین، نبی (صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان معصوم (علیهم السّلام) اطلاق می کند و این اطلاق بدون اجرای قاعده ی فوق امکان پذیر نیست. (11)

2. اعتبار سیاق

سیاق، یکی از قرائن حالیه در فهم کلام است. بنابراین در فهم یک آیه باید به ارتباط آن با آیات پیشین و پسین و فضای حاکم بر آن توجّه داشت. به عنوان مثال آیه «وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ وَ مَا تَعْمَلُونَ»(12)را قائلان به جبر، بدون توجّه به سیاق آیه، به خالقیت خدا برای افعال انسان تفسیر کرده اند و این تلقّی از آیه مستلزم مجبور دانستن آدمی و اسناد زشتی های انسانها به خداست؛ زیرا بر مبنای خوانش اشتباه فوق از آیه، ‌همه ی کارهای انسان اعم از زشت و نیکو، به خداوند انتساب می یابد در حالی که خداوند منزّه از این امور است. اما با در نظر گرفتن سیاق آیه فوق، ‌در می یابیم که آیه ی یاد شده در ارتباط با حکایت حضرت ابراهیم (علیه السّلام) با قوم خویش است؛ ‌آنجا که ایشان، ‌قوم خویش را از پرستش بتان نهی نمود؛ ‌اصنامی که همگی جسم بوده و از آفریده های خداوندند پس معنای آیه طبق سیاق آن این چنین می شود: خداوند متعال، آفریدگار شما و خالق اصنامی است که شما آن را می پرستید. (13)

3. تناسب آیات

در مواضع متعددی، شیخ طوسی، به تناسب آیات اشاره می کند. به عنوان نمونه، آیه «وَ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الْأَرْضِ وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ »(14) را دلیل آیه ی پیشین «وَ مَا اللَّهُ یُرِیدُ ظُلْماً لِلْعَالَمِینَ‌ »(15) می داند؛ ‌و در باب وجه اتصال این دو آیه می گوید: طبق آیه ی نخست، ‌خداوند نیازی به امری ندارد و بی نیاز است و او عالم به زشتی هاست(16)(و کسی ظلم می کند که نیازمند باشد یا به زشتی ظلم آگاه نباشد، ‌در حالی که خداوند نه نیازمند است نه جاهل، پس او به کسی ظلم نمی کند.) همچنین آیه ی کریمه ی «لَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ فَقِیرٌ وَ نَحْنُ أَغْنِیَاءُ » (17) را در ارتباط با آیه «مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً »(18)می داند، چرا که با نزول آیه «مَنْ ذَا الَّذِی … »(19) یهودیان، پنداشتند خدایی که از آنها قرض می گیرد، ‌فقیر است و آنها بی نیازند اما خداوند با نزول آیه «لَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ … »(20) خط بطلان بر پندار یاد شده می کشد. (21)

4. عدم حجیت خبر واحد در تفسیر قرآن و عدم تخصیص عام قرآنی با آن

چنانکه در الفاظ قرآن اخبار واحد حجّت نیست و قرائت به آن ثابت نمی شود، در معنای قرآن هم اخبار واحد حجّت نیست، ‌پس اگر ما روایتی از یکی از ائمه معصومین (علیهم السّلام)، ‌در تفسیر مشاهده کنیم و یقین نداشته باشیم آن قول امام (علیه السّلام) است، ‌واجب نیست قبول کنیم. و آن را در تفاسیر بر سبیل احتمال مانند اقوال عامه، ‌نقل می کنیم و خبر واحد در فروع برای عمل حجت است نه برای اعتقاد. تفسیر قرآن مانند اصول دین است. اخباری که در اصول دین وارد است برای قبول و و تعبد نیست بلکه برای تعلیم است. هر خبری که مخالف اصول مذهب شیعه و اجماع اهل بیت (علیهم السّلام) باشد مردود است. مثلاً روایتی که دلالت بر جبر و تجسّم پروردگار و پشیمانی خداوند یعنی بدا و از این قبیل باشد قبول نباید کرد. روایتی که یقین به صحّت آن نداریم محال است خداوند ما را به یقین بدان مکلف فرماید چون تکلیف ما لایطاق از خداوند حکیم محال است و تحصیل یقین اختیاری نیست. اما اگر روایت امامان معصوم (علیهم السّلام) به تواتر نقل شود، ‌همه عالمان بر آن اعتماد می کنند و گفته ی دیگران را ترک می نمایند. به عنوان مثال در آیه ی وضو به تواتر نقش شده است که پا را باید مسح کرد، ‌از این رو همه علما در «فَامْسَحُوا بِرُءُوسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ »(22) ارجلکم را بر رؤسکم عطف گیرند. »(23).
گرچه شیخ طوسی در عدة الأصول از حجیت خبر واحد در فقه به تفصیل سخن گفته است اما در کتب تفسیری و کلامی خویش آنجا که درصدد تفسیر قرآن به بیان اصول عقاید می پردازد، ‌به خبر واحد بها نمی دهد و بر اساس آن عام قرآنی را تخصیص نمی زند. ایشان در عدة الاصول می نویسد: تخصیص عموم به اخبار واحد ممنوع است. (24) افزون بر آن شیخ طائفه معتقدند خبر واحد توان معارضه با ادلّه ی عقلی را ندارد، ‌به دیگر سخن با استناد به خبر واحد نمی توانیم از اصل یا اصول عقلی دست برداریم. (25)

5. عدم تخصیص عموم لفظ به سبب نزول

از جمله مسائلی که در اسباب نزول مطرح می شود آن است که آیا اعتبار در عموم لفظ است یا در خصوص سبب؟ به دیگر سخن آیا خاص بودن سببی در صورتی که تعبیر آیه عام باشد سبب تخصیص حکم آن به مورد نزول می شود؟یا اینکه تعبیر عام، معتبر است و می توان آن را به موارد و رخدادهای مشابه، تعمیم داد؟ و در موردی که لفظ و سبب، هر دو خاص اند چه وضعیتی پیش می آید؟ شیخ طوسی، موافق با نظر مشهور، اعتبار را از آن عموم لفظ می داند(26) و در جایی که لفظ و سبب، ‌هر دو خاص اند، آیه را منحصر در همان مورد خاص می داند. به عنوان مثال در آیه «وَ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ»(27)، دو قول را مطرح می کند نخست سخن سعید بن جبیر که می گوید آیه ی یاد شده در مورد عایشه نازل شده است و قول ضحاک که آن را در مورد زنان مؤمن می داند؛ شیخ طوسی، ‌قول دوم را به دلیل اشتمال آن بر فائده عام تر بر می گزیند و آیه را محدود به سبب نزول نمی کند. (28)
مؤلّف تبیان ذیل کریمه ی «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَ هُمْ رَاکِعُونَ‌» (29)می نویسد: در باب سبب نزول این آیه اختلاف نظر وجود دارد. حسن بصری و جبایی‌، بر این عقیده اند که آیه در مورد همه ی مؤمنان نازل شده است، ‌اما ابوبکر رازی، ‌طبری، ‌رمانی، ‌مجاهد و سدی، ‌معتقدند: این آیه در خصوص حضرت علی (علیه السّلام) نازل شده است؛ هنگامی که حضرت در حال رکوع، انگشتری خویش را به سائل بخشیدند. در پایان نیز می گوید: امام باقر (علیه السّلام) امام صادق علیه السلام و همه ی عالمان شیعی، عقیده ی اخیر را مطرح کرده اند. (30) در بیان سبب نزول آیه ی «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی … »(31)نیز پس از بیان روایات مختلف در این باب، با نقل روایتی از امام باقر و امام صادق (علیهم السّلام) روز غدیرخم و اعلام جانشینی بلافصل حضرت علی (علیه السّلام) در آن روز را سبب نزول آیه معرفی می کند. (32)
همچنین در رساله ی المفصح، ولی را به معنای أحق و أولی، و الّذین آمنوا را حضرت علی (علیه السّلام) دانسته است و این دو اصل را دلیل امامت حضرت علی (علیه السّلام) معرفی می کند. (33) گفتنی است شیخ طوسی معنای آیه ی یاد شده را در باب مصداق مؤمن، ‌مختص حضرت علی (علیه السّلام) می داند و تلّقی عام بودن آیه را رد می کند؛ چرا که معتقد است همه مسلمانان اتفاق نظر دارند که تنها حضرت علی (علیه السّلام) در حال رکوع، انگشتری خویش را بخشیده است. (34)
گفتنی است ایشان، تأکید بر عموم لفظ را صرفاً در اسباب نزول آیات مطرح نمی کنند بلکه در دیگر مواضع نیز بدان تاکید دارند چنانکه در تفسیر صراط پس از اجرای قاعده ی الغاء خصوصیت به قاعده ی تاکید بر عموم لفظ اشاره می نمایند به این بیان که صراط بر پایه روایات گوناگون بر کتاب، ‌دین، نبی (صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان معصوم (علیه السّلام) اطلاق شده است ما بهتر است که صراط مستقیم را دارای معنای عامی بدانیم که همه ی اقوال در باب صراط را در برگیرد. و در پایان در تعریف صراط می نویسد: صراط، دین حقی است که خدا ما را به پیروی از آن امر نموده است و آن ایمان به خدای یکتا، عدل او و ولایت کسانی که فرمانبری از آنها از سوی خدا واجب گشته است. (35) ملا فتح الله نیز متأثر از شیخ در تفسیر منهج الصادقین، پس از بیان مصادیق صراط(کتاب، ‌دین، نبی و امام) می نویسد: و اولی حمل آیه بر عموم است؛ چه صراط مستقیم به اتفاق، دینی است که حق تعالی به آن امر فرموده است از توحید، عدل، ‌نبوت انبیا و امامت ائمّة ی هدی (صلی الله علیه و آله و سلم) که ایمان عبارت از این مجموع است. (36)

6. تخصیص عام قرآنی به قرآن، سنّت، ‌عقل و اجماع

شیخ طوسی در کتاب اصول فقه اش با نام عدة الاصول می نویسد: عموم (عام قرآنی) را می توان با اموری چون ادله ی عقلی، کتاب، سنّت، ‌اجماع و افعال نبی (صلی الله علیه و آله و سلم) تخصیص زد، ‌که در ذیل به نمونه هایی از آنها اشاره می کنیم:

الف. تخصیص عام قرآنی با آیه ی دیگر، مثلاً:

فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَ احْصُرُوهُمْ وَ اقْعُدُوا لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ فَإِنْ تَابُوا وَ أَقَامُوا الصَّلاَةَ وَ آتَوُا الزَّکَاةَ فَخَلُّوا سَبِیلَهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ‌ »(37)با «قَاتِلُوا الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لاَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ لاَ یُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لاَ یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ حَتَّى یُعْطُوا الْجِزْیَةَ عَنْ یَدٍ وَ هُمْ صَاغِرُونَ‌ »(38)تخصیص خورده است.

ب. تخصیص عام قرآنی با سنت، دو مثال رایج در این باب عبارتند از:

«یُوصِیکُمُ اللَّهُ فِی أَوْلاَدِکُمْ »(39)و «لِلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ »(40) که بر پایه آنها همه از ارث برخوردار هستند اما بنا بر روایتی از حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) که می گوید: «لا یرث القاتل» و «لا یتوارث اهل ملتین» کافر و قاتل از فهرست وارثان خارج می شوند و آیه به این دو حدیث تخصیص می خورد. اما باید توجه داشت نزد شیخ طوسی، خبر واحد موجب تخصیص یا نسخ نمی گردد؛ چرا که عام قرآنی افاده ی علم می نماید اما خبر واحد مفید ظن است و جایز نیست علم را به خاطر گمان رها نمود و نیز عام قرآن با قیاس تخصیص نمی خورد. (41)

ج. تخصیص عام قرآنی به عقل:

گاهی معنای یک آیه عام است اما بر پایه ی مبانی عقلی، آن را به موارد خاص یا معانی خاص محدود می کنیم، ‌به عنوان نمونه واژه «قریب» به معنای نزدیک است و نزدیکی می تواند مکانی، زمانی، و یا معنوی باشد، اما زمانی که به خداوند، قریب اطلاق می شود بدین معناست که او نزدیکی معنوی به اشیا دارد نه نزدیکی مکانی؛ چرا که قرب مکانی، ‌مختص اشیای مادی است و خداوند منزّه از ماده و مادیات است. شیخ طوسی نیز ذیل آیه «وَ إِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ »(42) دو قولی را بر می گزیند که از منظر اصول عقلی، عام قرآنی را به معنای خاص تخصیص زده اند، آن دو قول عبارتند از:
1. به لحاظ قرابت معنای قریب با سریع در این آیه، مراد از قریب، ‌قریب در اجابت و سریع الاجابه است.
2. همانطوری که قریب مکانی، ‌دعاها را می شنود، خداوند نیز دعاهای بندگان را می شنود بدون آنکه خداوند قرابت مکانی با اشیای عالم داشته باشد به دلیل آنکه قرابت مکانی از صفات حادث است و خداوند قدیم است. (43)
همچنین دقیقاً به خاطر همان استدلال عقلی بالا عندیت ملائکه را نزد حق تعالی در آیه «إِنَّ الَّذِینَ عِنْدَ رَبِّکَ لاَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَ یُسَبِّحُونَهُ وَ لَهُ یَسْجُدُونَ‌»(44) منزلت جلیل آنها می داند نه نزدیکی مکانی. (45)
برخی دیگر از نمونه های تخصیص های عقلی در آرای شیخ عبارتند از: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ »(46) بنابر ظاهر آیه مخاطب در آن همه مردم هستند. اما بنابر ادلّه ی عقلی، اطفال، مجانین و آنان که از عقل برخوردار نیستند، تکلیف نداشته و در حیطه ی مخاطبان حق قرار نمی گیرند. بنابراین عام قرآنی با دلیل عقل به موارد خاص[=مکلَّفین] اختصاص می یابد. همچنین با دلیل عقلی از ظاهر آیه دست کشیده و اموری را در تقدیر می گیریم. به عنوان نمونه در سوره ی مبارکه ی فجر، آیه ی 22«و جآءَ ربّک» ظاهر آیه بیان می کند: پروردگارت آمد، اما بنا به دلیل عقل، ‌راه رفتن بر خدا جایز نیست زیرا راه رفتن مستلزم نقص و امکان در واجب است، در حالی که چنین اموری در واجب تعالی راه ندارد. (47)

د. تخصیص عام قرآنی با اجماع:

در مواردی، ‌بر پایه ی اجماع شیعه بر عقیده ای، ‌عام قرآنی در تبیان، ‌تخصیص می خورد؛ به عنوان مثال شفاعت در آیه ی «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لاَ بَیْعٌ فِیهِ وَ لاَ خُلَّةٌ وَ لاَ شَفَاعَةٌ وَ الْکَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ»(48)، بطور عام آمده است یعنی شامل همه اعم از مؤمن و کافر می شود اما شیخ طوسی می گوید: هر چند شفاعت به لفظ عام مطرح شده اما مراد از آن معنای خاص است به این معنا که شفاعت از دیدگاه امامیه به معنای اسقاط ضرر است و این معنا از شفاعت به اجماع امامیه برای مؤمنان ثابت بوده و از کافرن سلب می شود. (49)

ه روش های تفسیری در التبیان

1. تفسیر قرآن به قرآن

از مهمترین شیوه های تفسیری قرآن، تفسیر قرآن با استفاده از آیات دیگر قرآن و سیاق آیات است، ‌پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و امامان معصوم (علیه السّلام) از این روش بهره گرفته اند، ‌جمله ی معروف «برخی از قرآن، برخی دیگر از آن را تفسیر می کند» مؤیّد طریقه ی تفسیر قرآن به قرآن است(50).
شیخ الطائفه نیز در موارد زیادی، برای تبیین یک آیه یا استنباط حکمی از آن، از آیات دیگر کمک می گیرد. گاهی یک آیه ی قرآن را با مجموعه ای از آیات، تفسیر و تبیین می کند تا فهم خویش را به آنچه منظور آیه است نزدیک کند. گاهی نیز از آیات قرآنی در ردّ و انکار آرای دیگر مفسّران بهره می گیرد و گاهی، به وفاق و سازگاری برخی آیات بظاهر متعارض، می پردازد؛ به عنوان مثال: بر پایه ی کریمه ی «یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ قُلْ فِیهِمَا إِثْمٌ کَبِیرٌ وَ مَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُمَا أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِمَا »(51) بر تحریم خمر حکم می کند و برای استدلال بر ادعای خویش از آیه ی «قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ مَا بَطَنَ وَ الْإِثْمَ وَ الْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقِّ »(52) استفاده می کند؛ ‌به این بیان که در آیه ی نخست خمر، از مصادیق اثم به شمار آمده است و بنابر آیه ی دوم، ‌خداوند، ‌اثم را حرام دانسته است. (53)
در فرآیند فهم آیات در پرتو آیات دیگر، گاهی تعارضات ظاهری بین آیات مطرح می شود که شیخ درصدد سازگاری آنها بر می آید. بطور مثال در آیه «الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ »(54) مؤمن را به اینکه قلبش به یاد حق مطمئن می گردد توصیف می کند و در آیه ای دیگر«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَاناً»(55) و مؤمن را به کسی که با ذکر حق، قلبش به لرزه در می آید یاد می کند. شیخ در سازگاری دو آیه می گوید: در آیه ی نخست، ‌یاد ثواب و نعمت های الهی است که با آن قلب، آرامش می یابد و مراد از توصیف دوم از مؤمن، آن است که مؤمن با یاد عقاب و انتقام حق می ترسد و قلبش می لرزد(56).(57)

2. تفسیر روایی

تفسیر قرآن به روایات تفسیری پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه معصومین(علیه السّلام)، از روش های معتبر تفسیر قرآن است که از صدر اسلام تاکنون، ‌مورد توجّه خاص مفسّران بوده است، به گونه ای که برخی از مفسّران، تفسیر به غیر سنّت را تحریم کرده اند. (58)
شیخ طوسی با نگاه عقلانی و عالمانه به روایات تفسیری توجّه دارد؛ به این بیان که برخلاف اخباری های ظاهر گرا، متعبدانه هر آنچه به نام حدیث مطرح می شود را نمی پذیرد، و با قواعد اصولی، رجالی و عقلانی به نقد احادیث پرداخته و احادیثِ مخالفِ محکمات قرآنی و عقلانی را مردود اعلام می کند و احادیث موافق با آنها را در تفسیر، تبیان ارائه می کند. ایشان، ‌در موضعی از تبیان، ‌یکی از معیارهای پذیرش خبر را دلیل عقلی می داند. به عنون نمونه در موضعی می گوید: هرگاه به دلیل عقلی، دانستیم که از انبیا (علیهم السّلام) گناه سر نمی زند، ‌اخبار مخالف که مشتمل بر ارتکاب گناه و خطا از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) باشد را تأویل کرده یا باطل اعلام می کنیم. در خصوص اخبار حاکی از جبر و تشبیه، نیز این چنین عمل می شود. (59)

3. تفسیر عقلی

شیخ طوسی در تبیان، افزون بر تفسیر روایی آیات، با تعقل و تدبر در قرآن به فروع و نتایجی از آیات دست می یابد و در موارد فراوان با معیارها و موازین عقلی، تفسیر درست آیه را مطرح کرده و تفسیرهای ناسازگار با اصول عقلی را مردود اعلام می نماید که در ذیل به نمونه هایی از آن اشاره می شود:
شیخ طوسی، ذیل آیات و «وَ إِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا إِلَى مَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَى الرَّسُولِ قَالُوا حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا أَ وَ لَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ لاَ یَهْتَدُونَ.‌یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ لاَ یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ‌»(60) چندین فروع عقلانی از آن استنباط می کند که از آن جمله اند:

الف. بطلان تقلید:

این آیه دلالت بر فساد تقلید دارد و خداوند در آن، ‌آنها را از تقلید پدران باز داشته است و این حاکی از آن است که کسی نمی تواند بدون استفاده از حجت و دلیل، به امری از دین عمل کند.

ب. وجوب معرفت، ‌و اثبات اکتسابی بودن معرفت:

آیه ی یاد شده به دو نکته اشاره دارد اول آنکه تحصیل معرفت واجب است و دوم آنکه معرفت، ‌اکتسابی است نه ضروری. ایشان در باب اکتسابی بودن معرفت می گویند: اگر معرفت ضروری[= بدیهی، بی نیاز از آموختن] بود نه اکتسابی و همه ی انسان ها حق را می شناختند دیگر در آیه مطرح نمی شد که آنها مقلّد آباء خویش بودند؛ زیرا کسی که به امری معرفت دارد دیگر در آن مورد تقلید نمی کند. افزون بر آن اگر معرفت ضروری بود نه اکتسابی و همه ی انسان ها، حق را می شناختند آن آباء نیز می بایست عارف به حقایق بوده باشند در حالی که خداوند در این آیه می فرماید: آنها نه عالم اند و نه اهل هدایت.

ج. مجازات نشدن اطفال کافران:

در این آیه بیان شده که گمراهی گمراهان ضرری به شخص هدایت شده نمی رساند؛ یعنی گمراه آباء مثلاً کافران، ‌سبب نمی شود اطفال آنها مورد نکوهش و عقاب الهی واقع شوند. (61)
برخی از مفسّران و اخباریون، احیاناً متأثر از روایات اسرائیلی، بر این عقیده اند که حضرت یوسف (علیه السّلام) در ارتباط با زلیخا، ‌بنا بر کریمه ی«وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِهَا لَوْ لاَ أَنْ رَأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ »(62) عزم بر گناه کرده بود. در حالی که بر اساس دلایل عقلی و نقلی، حضرت یوسف (علیه السّلام) منزّه از اتهام یاد شده است؛ چرا که انبیا معصوم اند و منزّه از زشتی ها هستند و تفسیر یاد شده ناسازگار با عصمت پیامبران (علیهم السّلام) است.
افزون بر این، ‌آیات نازل شده در این زمینه حاکی از عدم عزم حضرت یوسف (علیه السّلام) بر گناه است؛ ‌چرا که عزم گناه نیز گناه است؛ ‌شیخ طوسی آیات ذیل را مؤیّدی بر تفسیر سازگار با عصمت حضرت یوسف (علیه السّلام) می داند:
ـ «إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ»(63) خداوند از او به عنوان بنده مخلص یاد می کند. در حالی که کسی که فحشایی را انجام دهد از سوی خدا به مخلص وصف نمی شود.
ـ «فَاسْتَجَابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ کَیْدَهُنَّ»(64) استجابت مقتضی تنزّه ساحت حضرت یوسف (علیه السّلام) از هر سویی است.
ـ «قُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا عَلِمْنَا عَلَیْهِ مِنْ سُوءٍ »(65) در حالی که عزم بر معصیت از بزرگترین سوء به شمار می رود
ـ«قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ »(66)
ـ «یُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هذَا وَ اسْتَغْفِرِی لِذَنْبِکِ إِنَّکِ کُنْتِ مِنَ الْخَاطِئِینَ‌ »(67)
ـ «إِنَّهُ مِنْ کَیْدِکُنَّ إِنَّ کَیْدَکُنَّ عَظِیمٌ‌»(68)
ـ «الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ وَ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِینَ‌» (69)
ـ «ذلِکَ لِیَعْلَمَ أَنِّی لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَیْبِ »(70)
همچنین در مواردی بر پایه ی آیات قرآنی، مسائل کلامی را تبیین و اثبات می کند، که به نمونه ای از آن اشاره می کنیم:

حدوث قرآن:

ایشان ذیل آیاتی چون «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ‌ »(71)«إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً »(72) و «وَ تَمَّتْ کلمات ربّک»(73)و «مَا نَنْسَخْ مِنْ آیَةٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا»(74) بر حدوث قرآن استدلال می کند، ‌بر اساس آیه نخست می نویسد: قرآن، ‌مُنزَل و محفوظ است. هر آنچه منزل و محفوظ است، ‌حادث است، ‌زیرا امر قدیم، ‌منزل نبوده و نیازی به حفاظت ندارد. پس قران حادث است. همچنین بر مبنای آیه ی دوم، دو ویژگی قرار گرفته شدن و عربی بودن را نشانه حدوث قرآن می داند؛ چرا که هر چه قرار گرفته و عربی است حادث است نه قدیم. (75) نیز بر پایه ی آیه سوم، ‌می گوید: آیه دلالت بر حدوث قرآن دارد؛ زیرا خداوند در آن، ‌کلام را به تمام و عدل وصف نموده است و هر آنچه به تمام و عدل توصیف شود، ‌حادث است. (76) افزون بر آن شیخ طوسی، بر اساس آیه ی چهارم، بیان می کند: این آیه دلالت بر آن دارد که قرآن غیر از خداست؛ زیرا، ‌خدا، ‌قرآن را پدید آورد و قادر بر آن است و هر آنچه تحت قدرت الهی است، فعل خداست و فعل، همواره حادث است. افزون بر آن اگر قرآن، قدیم باشد نسخ در آن راه نمی یافت؛ زیرا در صورت وجود ازلی قرآن، ‌ترجیحی در ناسخ و منسوخ بودن آیات وجود نداشت، ‌بنابراین قرآن، حادث است. (77)

پی نوشت ها :

1. سوره ی نحل، آیه ی 16؛ ‌« و نشانه ها [قرارداد]، ‌و به ستارگان راه [خود را] می یابند».
2. المبیدی، ‌محمد فاکر، ‌قواعد التفسیر لدی الشیعة و السنة، تهران، مرکز التحقیقات و الدراسات العلمیه، ‌428 ق/2007م، صفحات 300 -311.
3. سوره ی توبه، ‌آیه 105؛ ‌«و بگو: کار کنید، ‌که خدا و پیامبر او و مؤمنان – گواهان اعمال- کردار شما را بزودی خواهند دید».
4. ایرانی قمی، ‌اکبر‌، روش شیخ طوسی در تفسیر تبیان، ص118.
5. سوره اعراف‌، آیه ی 206؛ « همانا آنان که نزد پروردگار تواند از پرستش او سرپیچی و گردنکشی نکنند و وی را به پاکی می ستایند و او را سجده می آرند».
6. طوسی، محمد بن حسن، ‌التبیان، ‌ج5، ‌ص69.
7. سوره ی نحل، آیه 89؛ «و روزی که در هر امتی گواهی بر آنان از خودشان برانگیزیم و تو را گواه بر اینان این امّت بیاریم».
8. طوسی، محمد بن حسن، ‌التبیان، ‌ج6، ‌ص417.
9. سوره شعراء، آیه ی 182، «‌و با ترازوی راست بسنجید».
10. المبیدی، ‌محمد فاکر، ‌قواعد التفسیر لدی الشیعة و السنة، تهران، مرکز التحقیقات و الدراسات العلمیه، 428 ق/2007م، ص 213.
11. طوسی، محمد بن حسن، ‌التبیان، ‌ج1، ‌صفحات 41-42.
12. سوره صافات، آیه ی96؛ ‌«و حال آنکه خداوند شما را و آنچه می کنید(می سازید) بیافرید».
13. خضیر جعفر، تفسیر القرآن بالقرآن عند الشیخ الطوسی، رسالة القرآن، ‌قم، شعبان 1411، ص 1411.
14. سوره آل عمران، ‌آیه ی 109؛ «و خدای راست آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، ‌و همه کارها به خداوند باز می گردد».
15. سوره آل عمران، آیه ی 108؛ « و خدا هیچ ستمی را برای جهانیان نمی خواهد».
16. طوسی، محمد بن حسن، ‌التبیان، ج2، ص 513.
17. سوره آل عمران، آیه ی 181؛ ‌«هر آینه خدا سخن کسانی را که گفتند، خدا نیازمند است و ما توانگریم شنید».
18. سوره ی بقره، آیه ی 245؛ «کیست که خدای را وام دهد وامی نیکو، ‌تا او را افزون دهد افزونی های بسیار؟».
19. سوره ی بقره، آیه ی 245.
20. سوره ی آل عمران، ‌آیه ی 181؛ ‌«هر آینه خدا شنید… ».
21. طوسی محمد بن حسن، ‌التبیان، ‌ج2، ‌ص 287.
22. سوره ی مائده، آیه ی 6؛ « و سرها و پاهایتان را تا برآمدگیهای روی پا مسح کنید.»
23. کاشانی، ملا فتح الله، ‌منهج الصادقین، مقدمه ی شعرانی، صفحات 31-32.
24. عدة الأصول، ص144.
25. طوسی، محمد بن حسن، ‌التبیان، ج2، ‌صفحات 423-424.
26. رک: طوسی، ‌محمد بن حسن، ‌التبیان، ‌ج3، ‌ص93؛ ‌ص583.
27. سوره ی نور، آیه ی 4؛ «و کسانی که زنان پاکدامن را به زنا نسبت دهند».
28. ایرانی قمی، اکبر روش شیخ طوسی در تفسیر تبیان، ‌ص78.
29. سوره ی مائده، آیه ی 55؛ « ‌جز این نیست که ولی شما خداست و پیامبرش و کسانی که ایمان آورده اند، ‌آنان که نماز را بر پا می دارند و زکات می دهند در حالی که در رکوعند».
30. طوسی، محمد بن حسن، ‌التبیان، ‌ج3، ‌ص558.
31. سوره ی مائده، ‌آیه ی 3؛ ‌«امروز دین شما را به کمال رساندم و نعمت خود را بر شما تمام کردم».
32. همان، ‌ج3، ‌صفحات 436-435.
33. طوسی، محمد بن حسن، ‌المفصح فی الامامة، ‌ضمن الرسائل العشر، صفحات 129-130 .
34. همان، ص131.
35. طوسی محمد بن حسن، ‌التبیان، ‌ج1، ‌صفحات 41-42.
36. کاشانی، ملا فتح الله، منهج الصادقین، ‌ج1، ‌ص52.
37. سوره ی توبه، آیه ی 5؛ «پس زمانی که ماههای حرام تمام شد مشرکان را هر جا یافتید به قتل برسانید و دستگیر نموده و بر ایشان تنگ بگیرید و از هر سو در کمین آنها باشید پس اگر توبه کردند و نماز برپا داشتند و زکات دادند رهایشان سازید که خدا آمرزنده و رحیم است.
38. سوره ی توبه آیه ی 29؛ «با اهل کتاب به خدا و روز رستاخیز ایمان نمی آورند و آنچه را خدا و رسولش حرام گردانید حرام نمی شمارند و به دین حق نمی گروند کارزار کنید تا زمانی که با خضوع و تسلیم، جزیه را به دست خود بپردازند».
39. سوره ی نساء، آیه ی 11؛ « ‌خدا شما را درباره فرزندانتان سفارش می کند».
40. سوره ی نساء، آیه ی 7؛ « مردان را از آنچه پدر و مادر و خویشان باز گذارند بهره ای است و زنان را نیز از آنچه پدر ومادر و خویشان باز گذارند بهره ای است.»
41. طوسی، محمد بن حسن، ‌عدة الأصول، ج1، ‌صفحات 341-347.
42. سوره ی بقره، آیه ی 186؛ ‌«چون بندگان من درباره ی من از تو بپرسند بگو که من نزدیکم و به ندای کسی که مرا بخواند پاسخ می دهم».
43. طوسی، محمد بن حسن، ‌التبیان، ج2، ‌ص129.
44. سوره ی اعراف، آیه ی 206؛ « ‌همانا آنان که نزد پروردگار تواند – فرشتگان و مقرّبان – از پرستش او سرپیچی و گردنکشی نکنند و وی را به پاکی می ستایند و او را سجده می آرند».
45. همان، ‌ج5، ‌صفحات 69-70.
46. سوره ی نساء، آیه ی 1؛ ‌«ای مردم، از پروردگارتان پروا کنید».
47. ر. ک: طوسی، محمد بن حسن، ‌التبیان، ‌ج3، ‌ص99 ج10، ‌ص347 (گفتنی است بنابر حکمت متعالیه، آیات و روایات بر اساس مفهوم اول و ظواهر مدلول معنا می شوند البته به وجهی که مستلزم تشبیه و تجسیم نگردد و ظاهر الفاظ بدون تأویل و تصرف، ‌بر معنای حقیقی حمل شوند چنان که آیه ی« جاء ربک»در مقام فعل العلی معنا می شود. برای آگاهی بیشتر بنگرید: شیرازی صدرالدین، التفسیر القرآن الکریم، ج6، ‌ص119؛ شیرازی، ‌صدر الدین، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعه، قم منشورات مصطفوی؛ بی تا، ‌ج2 صفحات 343-342؛ شیرازی، صدرالدین الشواهد الربوبیة، ‌تصحیح سید جلال الدین آشتیانی، ‌مشهد انتشارات دانشگاه، 1360، ‌ص58.
48. سوره ی بقره، آیه ی 254؛ «ای کسانی که ایمان آوردید، از آنچه به شما روزی داده ایم انفال کنید پیش از آنکه روزی بیاید که در آن نه داد و ستدی باشد و نه دوستی و نه شفاعتی و کافران همان ستمکارانند».
49. طوسی، محمد بن حسن، ‌التبیان، ‌ج2، ‌ص306.
50. ایرانی قمی، ‌اکبر روش شیخ طوسی در تفسیر تبیان، ‌ص92.
51. سوره ی بقره، ‌آیه ی 219؛ ‌«تو را از می و قمار می پرسند، بگو: در آنها گناهی است بزرگ و سودهایی برای مردم و گناه آنها از سودشان بزرگتر است».
52. سوره ی اعراف، آیه ی 33؛ ‌«بگو: همانا پروردگارم زشتکاریها را، ‌چه آشکار آنها و چه پنهان، و گناهکاری و ستم و سرکشی به ناحق را حرام کرده است».
53. طوسی، محمد بن حسن، التبیان، ‌ج2، ‌ص 213.
54. سوره ی رعد، آیه ی 28؛ «آنان که ایمان آوردند و دلهاشان به یاد خدا آرام یابد».
55. سوره ی انفال آیه ی 2؛ «مؤمنان تنها کسانی اند که چون ذکری از خدا شود دلهاشان ترسان و لرزان شود و چون آیات خدا را بر آنها تلاوت کنند بر مقام ایمانشان بیفزاید».
56. خضیر جعفر، تفسیر القرآن بالقرآن عند الشیخ الطوسی، صفحات 34-35.
57. در فرهنگ قرآنی و عرفانی، خداوند دارای اسمای جمالی و جلالی است و اسمای جمالی، ‌دربردارنده ی لطفی آشکارند و انسان با آن بهتر انس می یابد و به آن خرم می شود و بسط و اطمینان پیدا می کند. اما اسمای جلالی مشتمل بر قهر و غلبه اند و با جلوه خویش، خوف و وحشت به همراه دارند. البته اسمای جلالی نیز مشتمل بر لطف است اما لطفی که از دید ما مخفی اما نزد اهلش، ‌آشکار است(رک: قیصری، داود، شرح فصوص الحکم، تصحیح و تحقیق علامه حسن زاده آملی، قم، ‌بوستان کتاب، 1382، ج1، ‌ص63-64).
58. ایرانی قمی‌، اکبر روش شیخ طوسی در تفسیر تبیان، ‌تهران، ص98.
59. طوسی، محمد بن حسن، ‌التبیان، ‌ج5، ‌ص55.
60. سوره ی مائده، ‌آیات 104-105؛ «زمانی که گفته می شود به آنچه خدا نازل کرده و به رسول روی آورید، گویند آن دینی که پدران خود را بر آن یافتیم ما را کفایت است آیا باید از پدران خود هر چند مردمی جاهل بوده و به حق راه نیافته باشند باز پیروی کنند؟ ای کسانی که ایمان آورده اید به شما باد رعایت نفس خودتان، چه آنان که گمراه شده اند گمراهی شان به شما ضرر نمی رساند اگر شما خود هدایت یافتید. بازگشت همه ی شما به خداست و پس از آن آگاهتان می کند به آنچه عمل می کردید».
61. همان، ج4، ‌صفحات 39-40.
62. سوره ی یوسف، ‌آیه ی 24؛ ‌« و هر آینه آن زن آهنگ او کرد یوسف هم اگر برهان پروردگار خویش را ندیده بود قصد او کرده بود».
63. سوره ی یوسف، ‌آیه ی 24؛ «‌او از بندگان برگزیده ما بود».
64. سوره ی یوسف، آیه ی 34؛ ‌«پس پروردگارش او را پاسخ داد و نیرنگشان را از او بگردانید».
65. سوره ی یوسف، آیه ی 51؛ «‌گفتند: پاک است خدا، ‌ما بر او هیچ بدی نمی دانیم».
66. سوره ی یوسف، آیه ی 33؛ « [یوسف]گفت: پروردگارا، زندان نزد من خوشتر است از آنچه مرا بدان می خوانند».
67. سوره ی یوسف، آیه ی 29؛ ‌«ای یوسف از این ‍[رویداد] درگذر، ‌و ای زن! تو هم برای گناه خویش آمرزش بخواه، که از لغزشکاران بوده ای».
68. سوره ی یوسف، آیه ی 28؛ « این از مکر شما زنان است، ‌براستی مکر شما بزرگ است».
69. سوره ی یوسف، آیه ی 51؛ ‌«اکنون حق پدیدار شد، ‌من از او کام خواستم، ‌و او از راستگویان است».
70. سوره ی یوسف، آیه ی 52؛ «[یوسف به آن یار زندانی گفت:] این – درخواست من و بیرون نشدن از زندان – برای آن است تا [عزیز] بداند که من در نهان به او خیانت نکرده ام».
71. سوره ی حجر، آیه ی 9؛ «همانا ما این ذکر – قرآن – را فرو فرستادیم، و هر آینه ما نگاهدار آنیم».
72. سوره ی زخرف، ‌آیه ی 3؛ «‌ که همانا ما آن را قرآنی به زبان تازی کردیم».
73. سوره ی انعام، ‌‌آیه ی 115؛ ‌« و سخن پروردگار تو – یعنی قرآن – به راستی و داد به انجام رسید».
74. سوره ی بقره، آیه ی 106؛ « هیچ آیه ای را منسوخ یا ترک نمی کنیم مگر آنکه بهتر از آن آن یا همانند آن را می آوریم».
75. طوسی محمد بن حسن، ‌التبیان، ‌ج6، ‌ص320؛ ‌ج9، ‌ص180.
76. همان، ‌ج4 ، ‌ص248.
77. همان، ج1 ص399.

منبع مقاله :
صلواتی، عبدالله؛ (1388)، پیشرو دانایان(مروری بر زندگی و آثار شیخ طوسی)، تهران: نشر همشهری، چاپ اول 1390

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد