نگاه رجالی به اخبار مُوهِم تحریف
علامه بلاغی به اخبار [کتاب] فصل الخطاب، نگاه رجالی دقیقی کرده و نوشتهاند:
محدّث معاصر (میرزای نوری) در کتاب فصل الخطاب در جمع آوری همهی روایاتی که به آنها استدلال بر نقیصه نمودهاند، کوشش نموده است. او تعداد مسندها را با مرسلههای ائمه (علیهمالسلام) در کتب، مانند مرسلههای عیاشی، فرات و غیر آن تکثر نموده است؛ با اینکه شخص متتبِّع محقّق، جزم دارد که این مرسلهها همان مسندها [ویا نقل به معنای همانها] هستند. در مجموعِ روایاتی که او ذکر نموده، روایاتی وجود دارد که احتمال صدق در آنها راه ندارد و بعضی از آنها به نحوی اختلاف دارند که به تنافی و تعارض میکشد … .
با وجود این، سندهای تعداد زیادی از این روایات که سهم وافری در کثرت دارند، به چند نفری بازگشت میکند که علمای رجال، چنین توصیفشان کردهاند: ضعیف الحدیث، فاسد المذهب، مَجفُوُّالرّوایه، مضطرب الحدیث و المذهب، حدیث او معروف و مردود است، از ضعیفان روایت میکند، کذّاب و متهم میباشد و من جایز نمیدانم از تفسیر وی یک حدیث روایت نمایم، او معروف است به آنکه از واقفیه است و عداوتش با حضرت رضا (علیهالسلام) از همهی مردم شدیدتر است، کذاب و أهل غلو است، ضعیف است و التفات و اعتمادی به وی نمیباشد و از کذابین است و یا فاسدالروایه و متهم به غلو میباشد. بسیار روشن است که کثرت روایت امثال اینها هیچ فایده و ارزشی ندارد. (1)
با این بیان که حق است، اخبار موهم تحریف بی اساساند و فرضیه پوچ است.
دو نکتهی اساسی دربارهی احادیث تحریف
1. لزوم توجه به وجود محکم و متشابه در روایات
پیش از استفاده از روایات اهل بیت (علیهمالسلام) برای اثبات بطلان تهمت پذیرش تحریف از سوی این بزرگواران، لازم است یک مبنای مهم را دربارهی احادیث تذکر دهیم.
اخباری که ادعا شده بر تحریف قرآن دلالت دارند، هر تعداد باشند و هر معنایی داشته باشد، با وجود دلایل عقلی و نقلی، امکان پذیرش ندارند و به یقین مدعیان چنین اتهاماتی، یا اخبار و روایات اهل بیت (علیهمالسلام) را بررسی نکرده یا معنای آنها را نفهمیده و بر اثر کوتهبینی و قضاوت یک سویه به بیراهه رفتهاند و ظلم بزرگی در حق آخرین کتاب خدا کردهاند یا اینکه دشمن بودهاند که بر اثر دشمنی، تهمتی نابخشودنی به ثقل اکبر زدهاند.
اما باید بدانیم احادیث نیز مانند قرآن، محکماتی دارند که باید آنها معیار باشند و احادیث شبهه برانگیز را به آنها ارجاع داد. بر این اساس، یقینی است که احادیث مورد استناد مدعیان تحریف، از متشابهات هستند.
از امام رضا (علیهالسلام) نقل شده: «إن فی اخبارنا متشابها کمتشابه القرآن و محکما کمحکم القرآن فردوا متشابهها إلی محکمها و لا تتبعوا متشابهها دون محکمها فتضلوا»: (2) در اخبار ما، هم متشابه وجود دارد، مانند متشابه قرآن و محکم وجود دارد، مانند محکم قرآن؛ پس متشابه اخبار ما را به محکم آنها ارجاع دهید [و در کنار یکدیگر بگذارید و معنا کنید] و بدون توجه به محکمات، پیرو متشابهات نشوید که گمراه خواهید شد.
به دلیل وجود همین متشابهات و از سوی دیگر، بلندی معارف است که اهل بیت (علیهمالسلام) فرمودهاند: احادیث ما برای هر کسی فهمیدنی نیست؛ چنانکه امیرمؤمنان، علی (علیهالسلام) میفرمایند: «وَ لاَ یعِی حَدِیثَنَا إِلَّا صُدُورٌ أمِینَة، وَ أَحلَامٌ رَزِینَة. أَیَها النَّاسُ، سَلُونی قَبلَ أن تَفقِدُونی»: (3) … حدیث ما را فرا نگیرد؛ جز سینههای امین و خردهای استوار. ای مردم! از من بپرسید؛ پیش از آنکه مرا نیابید.
در تعبیر دیگری که جابر از امام باقر (علیهالسلام) و امام از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرده، آمده است:
إن حدیث آل محمد صعب مستصعب لا یؤمن به إلا ملک مقرب أو نبی مرسل أو عبد امتحن الله قلبه للایمان، فما ورد علیکم من حدیث آل محمد (علیهمالسلام) فلانت له قلوبکم و عرفتموه فاقبلوه و ما اشمأزت منه قلبوکم و أنکرتموه فردوه إلی الله و إلی الرسول و إلی العالم من آل محمد و إنما الهالک أن یحدث أحدکم بشیء منه لا یحتمله، فیقول: والله ما کان هذا والله ما کان هذا، و الانکار هو الکفر: (4) حدیث و سخن آل محمد دشوار و دشواریاب است. به آن ایمان نمیآورد؛ مگر ملک مقرب یا پیامبر فرستاده شده از جانب خدا یا بندهای که قلبش آزموده به ایمان است [و ایمان ثابت و محکمی دارد]؛ پس آنچه که از حدیث آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) به شما رسید که دلهای شما پذیرفت و شناخت یافت و فهمیدید، بپذیرید و مواردی که دلهایتان را خوش نیامد و انکار کردید، [زود نظر ندهید] و آن را به خدا (کتاب خدا) ارجاع دهید یا رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) (در عصر پس از رسول به سنّت) یا به عالم آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم). به یقین هلاک شونده [در این رویارویی]، کسی است که چیزی را برای کسی نقل و حدیث کند که تحمل آن را ندارد [که بر اثر ناتوانی از فهم] بگوید: به خدا سوگند، این درست نیست! به خدا سوگند، این واقعیت ندارد و انکار [این چنینی] کفر است.
به همین دلیل در احادیث متشابه و مشکل باید توقف کرد و اگر فهم حدیث متشابه با ارجاع به محکمات ممکن نبود، باید از اهلش پرسید یا توقف کرد. در موضوعات بسیار مهمی مانند قضاوت دربارهی قرآن و کلامی که مستلزم خدشه به کتاب خداست، این دقت و احتیاط باید چند برابر شود. برای نمونه به حدیثی که در تذکر دوم دربارهی ولایت علی (علیهالسلام) میآید توجه کنید. در آیهی دوم سورهی معارج چنین آمده: «لِلکافِرینَ [بولایة علی] لَیسَ لَهُ دافِعٌ». (5) در ادامهی حدیث آمده: سوگند به خدا! جبرئیل این چنین بر محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل کرد و همینگونه هم در مصحف فاطمه (علیهاالسلام) ثبت شد. (6)
این حدیث شبههی تحریف به نقیصه را القا میکند. اما حدیثی روشن و محکم وجود دارد که تصریح میکند در مصحف فاطمه (علیهاالسلام) حتی یک حرف از قرآن – در جایگاه قرآن – وجود ندارد. (7) اگر چیزی مشابه آیات قرآن در آن کتاب هست، تفسیر آیات است؛ یعنی آن مصحف، کتابی مستقل است و قرآن، کتابی مستقل و حدیث القاکنندهی نقیصه، تفسیری است که در مصحف فاطمه (علیهاالسلام) وجود دارد. امام در این حدیث با تعبیر «وجود نداشتن حرف واحد از قرآن در مصحف فاطمه (علیها السلام)» تأکید کرده تا کسی با خود نیندیشد چیزی از قرآن در آن مصحف وجود دارد. این وحی است و آن وحیی دیگر. همینطور روایاتی که در ادامه میآیند و میان دو حدیث، در یکی بیانی وجود دارد که نشانهی تحریف به نقیصه است؛ ولی در حدیث دیگر، آیه عیناً مطابق قرآن موجود است.
برای مثال بخشی از آیهی 143 سورهی بقره در قرآن حاضر چنین است: «وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّة وَسَطًا». (8) در حدیثی آمده که چنین نازل شده است: «وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّة وَسَطًا». (9) حال آیا این حدیث، دلیل بر اعتقاد امام (علیهالسلام) به تحریف است یا بیانی تفسیری است که از مصاحف اهل بیت (علیهمالسلام) نقل شده یا جعلی است؟
چنین نقلی وجود دارد؛ ولی حضرت در احادیث فراوان، آیه را دقیقاً مطابق قرآن موجود قرائت فرموده و سپس در تفسیر، امامان معصوم (علیهمالسلام) را مصداق آیه یا مقصود از آن معرفی کردهاند. (10)
این نوع بررسیها کمک میکند احادیث متشابه و قابل تمسک برای افرادی که «فی قلوبهم زیغ» روشن شوند و تهمت تحریف نیز برطرف شود.
2. تعدد اقسام وحی
وحی در سخنان اهل بیت (علیهمالسلام) به چهار معنا آمده است: 1. نزول آیات قرآن؛ 2. نزول کلام قدسی (معروف به احادیث قدسی)؛ 3. نزول کلام تبیینی برای آیات قرآن؛ 4. نزول معارف و مطالب مصحف فاطمه (علیها السلام) و مصحف علی (علیهالسلام).
گاهی ممکن است تعبیر به نزول شود؛ ولی مربوط به نزول مصحف حضرت فاطمه (علیها السلام) باشد؛ چنان که امام صادق (علیهالسلام) پس از نقل سخنانی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در فضایل علی (علیهالسلام) سه آیهی نخست سورهی معارج را با اضافهی «بولایة علی» در آیهی دوم قرائت فرمودند: «سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ*
لِّلْكَافِرینَ (بولایة علی) لَیْسَ لَهُ دَافِعٌ *
مِنَ اللَّهِ ذِی الْمَعَارِجِ
». (11) ابوبصیر میگوید: فدای شما شوم! ما این چنین قرائت نمیکنیم.
حضرت فرمود: «هکذا والله نزل بها جبرئیل علی محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و هکذا هو والله مثبت فی مصحف فاطمة (علیها السلام)»؛ سوگند به خدا! جبرئیل آیه را این چنین بر محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل کرد و سوگند به خدا! همینگونه هم در مصحف فاطمه (علیها السلام) ثبت شد. (12)
با اینکه در حدیث آمده که جبرئیل نازل کرده، ولی از ادامهی حدیث فهمیده میشود که نزول قرآنی نبوده بلکه برای درج در مصحف فاطمه (علیها السلام) نازل کرده؛ نه برای قرآن. چنانکه در احادیثی روشن و محکم بیان فرمودهاند که این مصحف، کتابی مستقل است و چیزی از قرآن در آن وجود ندارد. امام صادق (علیهالسلام) پس از آنکه فرمودند: مصحف فاطمه (علیها السلام) نزد ماست، در معرفی آن افزودند: «مصحف فیه مثل قرآنکم هذا ثلاث مرات، والله ما فیه من قرآنکم حرف واحد»: (13) مصحفی است که محتوای آن مانند قرآن شماست و این سخن را سه بار تکرار کرد [و فرمود:] به خدا سوگند! در آن از قرآن شما حتی یک حرف هم نیست.
همچنین در حدیثی دیگر آمده: «وعندنا مصحف فاطمة اما والله ما فیه حرف من القرآن ولکنه املاء رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و خط علی (علیهالسلام)». (14) مقصود از اینکه فرموده حتی یک حرف از قرآن در آن مصحف نیست، این است که نوع وحی آن متفاوت است و از وحی قرآنی چیزی در آن نیست و هیچ حرفی از قرآن، از آن حذف و به این مصحف منتقل نشده است. وگرنه بدیهی است که قرآن و مصحف فاطمه (علیها السلام) از یک نوع حروف استفاده کرده و لغات هر دوی آنها عربی است و در واژگان بسیای مشترک خواهند بود؛ پس دو حقیقت هستند و تفاوت آسمانی دارند؛ نه اینکه در لفظ و لغت متفاوتاند.
با توجه به آنچه گفته شد، چگونه چنین بیانی دال بر تحریف قرآن به نقیصه است؛ در حالی که تصریح شده این عبارات و کلمات، مربوط به مصحف فاطمه (علیها السلام) است؛ نه قرآن.
توجه به این نوع احادیث فراوان میتواند موجب شود که بگوییم شاید موارد دیگر نیز همین گونهاند؛ یعنی کلماتی که تغییر یافته ارائه شدهاند یا واژهای به آیهای افزوده شده، مربوط به مصحف علی (علیهالسلام) یا مصحف فاطمه (علیها السلام) و از باب تفسیر و توضیح یا تأویل بوده است؛ نه دال بر نقصه در قرآن. همچنین از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده: «إنی أوتیت الکتاب و ما یعدله»: (15) به من کتاب (قرآن) و چیزی معادل آن داده شده است. «ایتاء» به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از طریق وحی است؛ پس افزون بر کتاب قرآن، مطالب و معارفی به حضرت داده و به او وحی شده که به اندازهی قرآن است؛ ولی نباید در قرآن میآمده است.
اگر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در حدیث ثقلین فرمودند: «و إن اللطیف الخبیر أخبرنی أنهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض، فانظروا بماذا تخلفونی فیهما» (16) معلوم است که این خبر وحی شده؛ ولی لازم نیست هر وحیی در قرآن بیاید.
اگر امام صادق (علیهالسلام) فرمودهاند: «إن الله تبارک و تعالی یقول: الصوم لی و أنا أجزی علیه» (17) دلیل بر این نیست که این سخن خدا باید در قرآن میآمده و نیامده؛ پس تحریف شده است.
اینکه عدهای اصرار داشتهاند آنچه دربارهی «رجم» – به قول خودشان – از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیده بودند آیهی قرآن قلمداد کند، (18) به علت بی توجهی به همین نکته است. اگر نسبت آن سخن به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) صحیح باشد، ممکن است از دیگر اقسام وحی باشد.
ناآگاهی از چنین نکاتی است که ممکن است برای افرادی شبهه ایجاد کند که بگویند در قرآن نواقصی وجود دارد؛ در حالی که تتبع و دقت نشان میدهد وحی انواعی دارد و یک نوع آن، قرآنی است و در دیگر اقسام وحی، آیات قرآن تفسیر شدهاند یا مصادیق آنها بیان شده است.
پینوشتها:
1. همان، ص 62-63.
2. صدوق؛ عیون أخبارالرضا (علیهالسلام)؛ ج 2، ص 261، ح 39.
3. نهج البلاغه؛ خطبهی 189.
4. محمدکلینی؛ الکافی؛ ج 1، ص 401، ح 1. عده من المحدثین؛ الأصول الستة عشر؛ ص 61 و در حدیثی مشابه از امام صادق (علیهالسلام) آمده: «إن حدیثنا صعب مستصعب، لا یحتمله إلا صدور منیرة أو قلوب سلیمة أو أخلاق حسنة …» (محمدکلینی؛ الکافی؛ ج 1، ص 401، ح 3).
5. معارج: 2.
6. محمدکلینی؛ الکافی؛ ج 8، ص 57-58، ح 18.
7. همان، ج 12، ص 238-239، ح 1.
8. بقره: 143.
9. علی بن ابراهیم قمی؛ تفسیر القمی؛ ج 1، ص 63.
10. حاکم حسکانی؛ شواهد التنزیل؛ ج 1، ص 119، ح 129. محمدکلینی؛ الکافی؛ ج 1، ص 191، ح 4 و ص 90، ح 2.
11. معارج: 1-3.
12. محمدکلینی؛ الکافی؛ ج 8، ص 57-58، ح 18.
13. همان، ج 1، ص 238-239، ح 1.
14. محمدبن حسن صفار؛ بصائرالدرجات؛ ص 181، ح 33.
15. ابن سلمه؛ شرح معانی الآثار؛ ج 4، ص 209. بیهقی؛ السنن الکبری؛ ج 9، ص 332.
16. صدوق؛ کمال الدین و تمام النعمه؛ ص 235، ح 46.
17. محمدکلینی؛ الکافی؛ ج 4، ص 63، ح 6.
18. جلال الدین سیوطی؛ الدرالمنثور؛ ج 2، ص 135، ج 5، ص 179-180.
منبع مقاله :
میرعرب، فرج الله؛ (1394)، علوم قرآن در احادیث اهل بیت (ع)، قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، چاپ اول