طلسمات

خانه » همه » مذهبی » نگهبانان دین؛ حوزه های علمیه شیعی در ایران

نگهبانان دین؛ حوزه های علمیه شیعی در ایران

نگهبانان دین؛ حوزه های علمیه شیعی در ایران

تأسیس و راه اندازی پایگاه ها و آکادمی های علمی، در هر دوره تاریخی و سرآغاز هر نهضت بزرگ، ضروری تداوم حیات فرهنگی آن نهضت و بالندگی آن در حوزه های فرهنگی و تمدّنی است. از بستر همین حوزه های علمی است که

0037382 - نگهبانان دین؛ حوزه های علمیه شیعی در ایران
0037382 - نگهبانان دین؛ حوزه های علمیه شیعی در ایران

 

نویسنده: اسماعیل شفیعی سروستانی

 


تأسیس و راه اندازی پایگاه ها و آکادمی های علمی، در هر دوره تاریخی و سرآغاز هر نهضت بزرگ، ضروری تداوم حیات فرهنگی آن نهضت و بالندگی آن در حوزه های فرهنگی و تمدّنی است. از بستر همین حوزه های علمی است که دریافت های کلی تفصیل یافته و ضریب نفوذ بزرگی را تا لایه های زیرین جامعه و مؤدّب شدن آحاد آن به ادب ویژه آن نهضت پیدا می کند؛ ورنه نهضت در نطفه مانده و مجال خروج از اجمال را نمی یابد.
حوزه های علمیّه اسلامی هم ضرورتاً از قرون اولیه پس از تولّد و نضج اسلام ذیل توجّه و مراقبت حضرات معصومان (علیهم السلام) و شاگردان مکتب آنان پا گرفتند تا رویکرد ویژه دینی پیامبر آخرالزّمان (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در عموم شاخه ها و شعب علمی تسرّی یافته و باعث نشر آن معارف میان سایر نسل ها و عصرها شود. این امر شایسته مکتبی بود که بنیاد آن بر «کتاب الله»استوار بود و پیامبر آن خود را معلم خطاب می فرمود.
«إنّما بُعِثْتُ معلّما؛ (1) همانا من معلّم برانگیخته شدم.»
حوزه های علمیه و مکاتب ویژه فقهی و کلامی از ابتدا توسط شیعیان پا گرفت؛ چه محصور و منحصر ماندن منابع و مستندات اهل سنّت به دوران بیست و سه ساله حیات نبیّ اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از یک سو و غلبه خلفای اموی و عبّاسی که عموماً به ملک داری و قدرت می اندیشیدند از دیگر سو، مانع از جان گرفتن و گسترش حوزه های علمیّه در میان آنها بود؛ اما شیعیان تحت نظارت و تعالیم حضرات معصومان (علیهم السلام) تا پایان دوره غیبت صغرا با انگیزه های زیر، اقدام به تأسیس حوزه های علمیّه و نشر معارف دینی کردند:
1. ائمه شیعه و شاگردانشان خود را ملزم و متعهّد به حفظ اسلام و حقیقت آن، چنان که پیامبراکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آن را اعلام فرموده بود، می دانستند. از این رو محفوظ نگه داشتن این آیین از دستبرد تحریف و تفسیر خودکامان حاکم و افزایش بینش و دانش دینی مسلمانان را تکلیف خویش می دانستند؛
2. تربیت نسل جدید به منظور تداوم سلسله مسلمانان و مؤمنان و ایجاد کمربند اعتقادی و علمی برای در امان ماندن شیعیان از بدعت ها و شبهات تا تحقّق ظهور کبرای امام عصر (عج)؛
3. تداوم زنجیره حیات تمدنی اسلام و پاسخ گویی به سؤالات مستحدّثه؛
4. مقابله با جریانات بدعت گزار و نوظهور فرقه ای و انشعاباتی که ریشه در دور ماندن عموم مردم از معلّمان و مفسّران حقیقی این دین، یعنی حضرات معصومان (علیهم السلام) داشت؛
5. ضمن آنکه به قول جناب آیت الله میر سیّدمحمّد یثربی، مکاتب اصولی ابتدا توسط شیعیان شکل گرفت؛ زیرا شیعیان به دلیل عدم دسترسی به این بزرگواران (حضرات معصومان (علیهم السلام)) به سراغ مبانی ای رفتند که بتوانند حجت را استخراج کنند و مستندات احکام را پیدا کنند. (2)
شاگردان مکتب امام باقر و امام صادق (علیه السلام)، در زمره بنیان گذاران اوّلیه بسیاری از شاخه ها و شعب علمی در حوزه های مختلف دینی و حتّی فیزیک، ‌شیمی و ریاضی بودند؛ چنان که نام جابربن حیّان، شیمی دان همواره بر تارک فهرست شیمی دانان جهان می درخشد.
در بخش های قبلی به نقش دانشمندان ایرانی و مسلمان در نشر و گسترش علوم و فنون ریاضیات، کلام، نجوم، پزشکی، فقه و حتی نحو اشاره داشتیم.
برتلو، شیمی دان معروف فرانسوی و صاحب کتاب «تاریخ شیمی در قرون وسطا»، اسم جابر را نسبت به تاریخ شیمی، مثل اسم ارسطو نسبت به تاریخ منطق می داند. گویا جابر نزد برتلو، نخستین شخصی است که برای علم شیمی قواعدی علمی وضع کرده که همواره در تاریخ دنیا با نام او مقرون است. (3)
شایان ذکر است که وی ایرانی نژاد و محلّ تولدش «طوس خراسان»است. او در محضر امام صادق (علیه السلام) علم آموخته بود و از نزدیکان رازدار آن حضرت به شمار می رفت.
به استناد منابع و شواهد تاریخی، نهضت فکری ایرانیان از نیمه دوم قرن اول هجری قمری، از راه های مختلف علمی، ادبی و دینی آغاز شد و دیری نکشید که به همّت مردان دانشمند و عالم و خاندان های دانش پرور، مراتب عالی کمالی را پیمود.
آنچه که از آن با عنوان «حوزه های علمیّه» یاد می شود، پایگاه هایی است که به طور خاص متولّی تعلیم و تدریس و نشر معارف اسلامی بودند. نباید از نظر دور داشت که برخلاف امروز که شاخه های مهمّی از علوم، مانند ریاضیات، پزشکی، نجوم و… از حوزه های علمیّه و از دسترس علمای روحانی جدا افتاده، طیّ قرون متمادی عموم فنون و علوم از میان همین حوزه ها سر برآورده و علمای دینی، خود متولّی و مصدر پزشکی، ریاضیّات و نجوم نیز بودند. بزرگ مردانی چون ابن سینا و ملاصدرای شیرازی خود پرورده همین حوزه های علمی اسلامی بودند.
تاریخ تأسیس حوزه های علمیّه شیعی به شیوه سنّتی در «عراق» به سال 447 ه.ق. باز می گردد که سرآغاز آن یورش طغرل بیک، سر سلسله سلجوقیان به محلّات شیعه نشین «بغداد» و آتش زدن کتابخانه مهم و گران قدر شیعی بوده و شیخ الطّایفه طوسی نیز مؤسّس نخستین حوزه و دانشگاه بزرگ شیعی اعلام شده است. او با هجرت به «نجف اشرف» این پایگاه را پایه گذاری کرد؛ امّا نخستین دوره از تأسیس حوزه های شیعی را باید در عصر حضرات ائمه دین (علیهم السلام) در «ری» جست و جو کرد.

1- ری،‌ اوّلین پایگاه حوزه علمی شیعی در ایران

از اواخر قرن دوم هجری قمری، برخی از مردم «ری» از اصحاب امامان (علیهم السلام) بودند که از قول آنان روایت نقل می کردند. نفوذ تشیّع در آن ایّام چنان بود که حاکم شیعه ای چون علیّ بن یقطین در دستگاه عبّاسیان راه یافت و والی آن دیار شد. این عصر را به عنوان اولین دوره از شکل گیری «مکتب اهل بیت (علیهم السلام)» در «ایران» می شناسند.
در دوره دوم، با حاکمیّت یافتن ابوالحسن مادرانی، تشیع در ری گسترش یافت.
مادرانی در قرن سوم هجری در ری حاکمیّت یافت. ری و «طبرستان» دو مرکز مهمّ استقرار علویان در ایران بودند و مقبره حضرت حمزه بن موسی بن جعفر (علیه السلام) نشان از این دوره دارد. با شهادت امام رضا (علیه السلام)، سادات در کوهستان های «دیلمستان» و «طبرستان» پراکنده شدند؛ امّا با حاکمیّت هشتاد ساله آل بویه گرایشات شیعی در ری افزایش یافت.
وجود خاندان های اصیل شیعی چون آل بویه در ری، یکی دیگر از علل گسترش تشیّع در این شهر است.
علیّ بن حسین بن موسی بن بابویه، پدر شیخ صدوق و بزرگ این خاندان است.
در بیان آمار و میزان پراکندگی امام زادگان ذکر شد که استان های «مازندران» و «گیلان»، درصد بزرگی از مقابر امام زادگان را در خود جای داده اند. پراکنده شدن و فرار سادات به کوهستان ها، پس از شهادت امام رضا (علیه السلام)، یکی از دلایل اصلی این امر است.
نصیرالدّین ابی الرّشید عبدالجلیل رازی در کتاب «النقض» نام تعدادی از مدارس شیعه را در «ری» ذکر کرده است. شهر ری را به سبب قدمت «شیخ البلاد» و از نظر اعتبار به «امّ البلاد» می نامند.
متأسّفانه حملات وحشیانه مغولان، باعث تخریب و پسرفت ری گردید تا آنجا که هیچ گاه قادر به برگشت و کسب جایگاه و رتبه والای قبلی نشد.

2- قم، ‌مرکز تجمّع علما و محدّثان

«مدرسه علمیّه قم»، از دوران حیات امام صادق (علیه السلام)- اواسط قرن دوم هجری قمری- فعالیت داشته و «قم»‌ به عنوان یکی از مراکز تجمع علما و محدّثان بزرگ شناخته می شده است. قم را به عنوان یکی از بزرگ ترین مراکز نشر علوم اسلامی و قدیمی ترین آنها می توان شناخت که هیچ گاه از وجود علما خالی نگشته است.
بی دلیل نیست که قم را حرم اهل بیت (علیهم السلام) و محلّ استقرار یکی از درهای بهشت معرفی می کنند. در زمان حجّاج بن یوسف ثقفی گروهی از شیعیان مشهور به اشعریین از «کوفه» به سوی قم هجرت نموده و در آنجا اقامت جستند و سپس عبدالله بن سعد اشعری که دانشمند و عالم بود، به ترویج و تبلیغ اسلام و تشیّع و فرزندان او نیز به نشر و تعلیم «قرآن» و احکام اسلام پرداختند. در نتیجه می توان گفت که گسترش اسلام و تشیّع در شهر قم مرهون خدمات این عالم بزرگوار و فرزندان وی می باشد. به این ترتیب اوّلین گام علمی در قم به وسیله او برداشته شد.
به دنبال این حرکت علمی، ابراهیم بن هاشم قمی که از اصحاب امام رضا (علیه السلام) بود و در محضر عالم بزرگ، یونس بن عبدالرّحمن کسب فیض کرده بود، به قم آمد و برای اولین بار احادیث کوفیین را در قم نشر داد. او گام بزرگی در تحوّل و تکامل علمی در «حوزه قم» برداشت و در رشد محیط علمی قم به توفیق بزرگی دست یافت؛ اما نقطه عطف مهم در تحوّلات علمی شهر قم، از زمان ورود حضرت فاطمه معصومه (س) به این شهر بود؛ به ویژه از آن هنگام که در قم مدفون شدند. مرقد ایشان شمعی شد که پروانه ها را به سوی خود کشید و بدین سبب قم مرکزیّتی ویژه یافت و علمایی که به قصد زیارت آن حضرت به قم می آمدند، گاهی در این شهر مسکن می گزیدند و همین امر باعث تشکیل یک اجتماع علمی قوی متشّکل از علاقه مندان به فرهنگ و مکتب شیعی گردید.
طیّ یک هزار سال گذشته «حوزه علمیّه قم» فراز و فرودهای بسیاری را تجربه کرده است تا زمان آیت الله میرزای قمی که مسئولیّت این حوزه را بر عهده داشت، حوزه با قوّت و قدرت فعّالیت می کرد؛ اما پس از وفات ایشان در سال 1231 ه.ق. حوزه، روی به ضعف گذارد و کم فروغ شد تا اینکه با هجرت آیت الله شیخ عبدالکریم حائری به شهر «قم»، حوزه این شهر در قالب یک نهاد مستحکم، حیاتی دیگر بار یافت و در سال 1300 ه.ش. با گسترش زمزمه های تغییر سلطنت از قاجار به پهلوی نیاز شدید به یک پایگاه بزرگ و محکم در «ایران»، جهت حمایت از ارکان دین احساس شد؛ به ویژه با شروع جنگ جهانی اول و تحوّلات وسیع در منطقه، رفت و آمد طلّاب و علما به شهرهای مذهبی «عراق»، همچون «کربلا»، «نجف»، «کاظمین» و «سامرّاء» که تا قبل از این تاریخ، مراکز عمده تعلیم و تعلّم علوم دینی به حساب می آمدند، دشوار شده بود. به همین دلیل به محض ورود ‌آیت الله حائری به ایران، مشتاقان علوم دینی جلسات درسی ایشان را برپا می کنند و آیت الله حائری که این اشتیاق و نیاز را درک می کرد، ماندن و خدمت در ایران را بر رفتن به عتبات ترجیح داد. وی که پس از نشو و نما در «یزد» و «اردکان»، از سنّ هجده سالگی راهی «کربلا» شده بود، پس از تحصیل و تهذیب نزد اساتید به نام حوزه های سامرّاء و نجف و پس از 37 سال اقامت در عراق، در سال 1333 ه.ق. به دعوت حاج میرزا محمود، فرزند حاج آقا محسن اراکی به «اراک» مراجعت کرده و در اراک حلقه درس پر رونقی را به وجود آورد.
در سال 1340 ه.ق. (مصادف با 1300 ه.ش.) آیت الله حائری یزدی به زیارت «مرقد مطهّر امام رضا (علیه السلام)» و پس از آن «حرم مطهر حضرت معصومه (س)» مشرّف می شود و طیّ جریاناتی در قم ماندگار و سبب حیات مجدّد «حوزه علمیّه قم» شدند. آیت الله اراکی تحوّلات «حوزه علمیّه قم» را چنین روایت می کند:
قبل از آمدن مرحوم حاج شیخ عبدالکریم، حوزه ای در قم وجود نداشت، با اینکه قبلاً علمای برجسته ای مانند میرزای قمی، حاج شیخ ابوالقاسم زاهد، آقا شیخ مهدی پایین شهری و… در قم سکونت داشتند؛ لیکن تقدیر الهی نبود حوزه ای در قم تشکیل شود و با اینکه میرزای قمی مقام علمی والایی داشت و صاحب کتاب «قوانین» و از مؤسّسان علم اصول بود، با این وجود حوزه ای در این شهر تأسیس نشده بود تا اینکه خداوند متعال در دل حاج شیخ عبدالکریم که ساکن «کربلا» بودند، می اندازد که نذر کند به زیارت امام رضا (علیه السلام) برود… پس از مراجعت از «مشهد» به «سلطان آباد»، شیخ با این مسئله مواجه می شود که به کربلا برود یا در «ایران» بماند. از طرفی موطن اصلی او کربلا بود و از طرفی رها کردن حوزه جدیدالتّأسیس را صلاح نمی بیند، تکلیف شرعی، او را وادار به توقّف می کند.
پس از چندی، علمای قم سعی می کنند که ایشان را به قم بیاورند، به جهت اینکه قم جزو شهرهای مقدّس است. بالاخره ایشان را به عنوان «زیارت شب عید نوروز» به قم می آورند. همچنین حاج شیخ عبدالکریم را مجبور می کنند که در صحن نو حضرت معصومه (س) نماز مغرب و عشا را به جماعت برگزار کند و بعد از اقامه نماز، حاج شیخ محمد سلطان الواعظین تهرانی به توصیه علما، به منبر رفته و مردم را تهییج می کند که ایشان را نگه دارید. مردم قم با شوق و حال مخصوصی به ایشان می گروند؛ حتی بعضی می گویند که ای اهل قم! زمانی که دعبل خزاعی به قم آمد و جبّه امام رضا (علیه السلام) را به همراه آورده بود، شما نگذاشتید که جبّه امام رضا (علیه السلام) را از شهرتان بیرون ببرند، این شخص علم امام رضا (علیه السلام) را آورده است، نگذارید که او از این شهر بیرون برود … مرحوم شیخ مدتی فکر کردند و عاقبت قرار شد، استخاره کنند و وقتی استخاره کردند، این آیه آمد که «و اتونی باهلکم اجمعین» این آیه مربوط به قضیه حضرت یوسف (علیه السلام) است که به برادرانش می گوید: «بروید پدرم را با اهل و عیال بردارید و بیاورید» مرحوم حاج شیخ نیز با الهام از این آیه، دستور داد تا بروند و اهل و عیالش را به قم بیاورند. با ورود ایشان به شهر قم، حوزه علمیّه، حیات تازه ای را آغاز کرد. (4)
«حوزه قم» در مدّت اقامت پانزده ساله آیت الله حائری، از نظر علمی بسیار نیرومند شد و در امور سیاسی و مواجهه با سلطنت رضاشاه نیز پویا و مستقل بود.
آیت الله حائری در شب 17ذی قعده 1357 ه.ق. مطابق با دهم بهمن ماه 1315 ه.ش. و در سنّ 79 سالگی دار فانی را وداع می گوید. پس از رحلت ایشان، آیات عظام سیّدمحمّد حجّت کوه کمری، سید محمّدتقی خوانساری و سیّدصدرالدّین صدر محوریّت مدیریتی و فکری حوزه را عهده دار می شوند و سپس آیت الله العظمی بروجردی در آذر 1323 ه.ش. مدیریت حوزه را بر عهده می گیرد.
با رحلت آیت الله بروجردی بار دیگر وحدت مدیریّت و مرجعیّت در «حوزه قم» از هم می گسلد و زعامت و مدیریّت آن بر عهده چهارتن از اساتید برجسته و مطرح، امام خمینی (ره)، سیّدمحمّدرضا گلپایگانی، ‌سیّدکاظم شریعتمداری و سید شهاب الدّین مرعشی نجفی قرار می گیرد. بر اساس گزارش روزنامه «کیهان» به تاریخ 12 فروردین 1340 ه.ش. چند روز بعد از درگذشت آیت الله بروجردی، درس خارج امام خمینی (ره) پرشکوه ترین درس است که بیش از چهارصد تن از طلّاب در آن شرکت می کنند.
اهمیت کار بزرگ حضرت آیت الله حائری به اندازه ای است که حضرت امام خمینی (ره) در این باره می فرمایند:
اگر مرحوم حاج شیخ در حال حاضر بودند، کاری را انجام می دادند که من انجام دادم و تأسیس حوزه علمیّه در آن روز، از جهت سیاسی، کمتر از تأسیس جمهوری اسلامی در ایران امروز نبود.
این سخن ناظر بر «پیوند» این دو حرکت عظیم از یک سو و استوار بودن نهضت امام خمینی (ره) بر حرکت بزرگ آیت الله حائری یزدی از سوی دیگر است. بدون حرکت ایشان، عملاً امکان وقوع نهضت دومی ممکن نمی شد.

3- حوزه علمیّه اصفهان

فتح «اصفهان» در سال 33 ه.ق. در زمان خلافت عمر روی داد (5) و فرمانروایان آن تا سیصد سال از طرف خلفا معیّن می شدند. این شهر در زمان آل بویه و سلجوقیان پایتخت بود (6) و در عهد سلجوقیان به سرعت ترقی کرد و جزو مهم ترین شهرهای «ایران» گردید.
ابن حوقل ضمن توصیف «اصفهان» در نیمه دوم قرن چهارم هجری قمری و اشاره به منسوجات ابریشمی و پنبه ای، زعفران و میوه های گوناگون که از آنجا به سایر نقاط صادر می شد، می گوید:
از عراق تا خراسان شهری تجاری، بزرگ تر از اصفهان، جز ری وجود نداشته است. (7)
این موقعیّت همچنان رو به رشد بود تا آنکه یورش تیمور سبب خرابی و سقوط تعدادی از شهرها و آبادی های ایران شد. وی در اصفهان دستور داد مناره هایی از سر هفتادهزار نفر مقتول برپا دارند. (8)
در سال 1000 ه.ق. پایتخت صفویّه از «قزوین» به اصفهان منتقل شد و اصفهان بار دیگر از آبادترین شهرهای ایران گردید و علاوه بر مرکز سیاسی، اجتماعی، مرکز علمی،‌ فرهنگی نیز به شمار آمد و حوزه ای بزرگ با دانشمندانی والا مقام به جهان شیعه ارزانی داشت.
«حوزه اصفهان» پس از تأسیس «حوزه علمیّه قم» تحت الشّعاع قرار گرفت و از مرکزیّت سابق آن کاسته گردید.
حوزه علمیّه اصفهان از بدو تأسیس تا به امروز چهار دوره را سپری ساخته است:
دوره اوّل، به زمان سلطنت آل بویه می رسد. زمانی که ابوجعفر علاءالدّوله کاکویه، فرمانروای اصفهان بود، ابن سینا نیز نزد وی رفت. (9) «مدرسه علایی» مربوط به این عصر است.
دوره دوم هم زمان با عصر سلجوقیان است. در این عصر از طرف خواجه نظام الملک، نهضت احداث مدارس و رقابت های مذهبی، سیاسی مطرح شد،‌ به این سبب تاریخ حوزه شیعه چندان مشخّص نیست، هرچند مؤلّف «تاریخ مدارس ایران»، به شش مدرسه در این عصر اشاره کرده است؛ ولی شیعی بودن آنها محلّ تردید است.
دوره سوم، یکی از پر رونق ترین دوره های «حوزه علمیّه اصفهان» است. با دعوت علما و دانشمندان «جبل عامل» به «ایران» و مرکزیّت یافتن «اصفهان» در عهد صفوی، حوزه علمیّه اصفهان به اوج شکوفایی رسید. در مقابل دوره دوم که نهضت احداث مدارس از سوی خواجه نظام الملک برای ترویج مذهب شافعی به وجود آمده بود، در سومین دوره از حوزه اصفهان،‌ نهضت احداث مدارس علمیّه شیعی روی داد و ده ها مدرسه در دور افتاده ترین نقاط ایران بنیان نهاده شد.
از آنجا که جبل عامل «لبنان» از دیرباز مرکز تربیت دانشمندان و فرزانگان در حوزه های مختلف بود، پادشاهان صفوی پس از به قدرت رسیدن، به منظور تقویّت بنیه حوزه های علمیّه از یک سو و به کارگیری علمای آن سامان در دستگاه سیاسی، اجتماعی از سوی دیگر، اقدام به دعوت و وارد کردن علمای جبل عامل کردند.
ورود دانشمندانی چون:
1. حسین بن عبدالصّمد الجباعی (918-948 ه.ق.)؛
2. کمال الدّین درویش محمّد بن الحسن العاملی؛
3. علیّ بن عبدالعالی الکرکی (870-940 ه.ق.)؛
4. علیّ بن هلال الکرکی (م. 993 ه.ق.)؛
5. بهاءالدّین العاملی (953-1030 ه.ق.) معروف به شیخ بهایی،
بر رونق حوزه های علمیّه و نشر تفکّر شیعی و مذهب تشیّع در ایران افزود.
نهضت ترجمه و تألیف کتب شیعی در این عصر باعث شد تا آثار گران سنگی ترجمه و در اختیار طلّاب و مردم قرار گیرد:
«بحارالانوار» محمّدباقر مجلسی، «وسائل الشّیعه» محمّد بن الحسن الحرّالعاملی، «مفاتیح الجنان» ترجمه کتاب «عدّه الدّاعی» احمد بن فهد حلّی، «وافی» فیض کاشانی، «تفسیر منهج الصّادقین» فتح الله بن شکرالله کاشانی و… در زمره ترجمه های آثار علمی این عصر به حساب می آیند.
دوره چهارم «حوزه علمیّه اصفهان»، برابر با حکومت های افشار، زندیّه،‌ قاجار و پهلوی است. به دلیل غلبه مردان نالایق و حکّام سرسپرده و بی توجّهی آنان به علم و دانش مذهبی، حوزه های علمیّه در این عصر رونق اوّلیه خود را از دست دادند؛ با این حال این حوزه مهاجران بسیاری را از «جبل عامل لبنان»، «احساء» و «بحرین» پذیرا شد و عالمانی همچون آیت الله مجاهد شهید سیّدحسن مدرّس و آیت الله العظمی بروجردی را پرورید و به جهان اسلام هدیه کرد.
از گروه رجال این حوزه بزرگ علمیّه در اصفهان، به فقها، فلاسفه، محدّثان و دانشمندانی که تداوم حیات علمی و فرهنگی شیعی را سبب شدند، می توان اشاره کرد:
1. محمّدباقر داماد (969-1041 ه.ق.)، فیلسوف و حکیم الهی؛
2. شیخ بهایی (1030 ه.ق.)، فقیه، فیلسوف، منجّم، ریاضی دان، معمار و…؛
3. ملّا محمّدتقی مجلسی، پدر ملّامحمّدباقر مجلسی و شاگرد مبرّز شیخ بهایی؛
4. علامه محمّدباقر مجلسی (1037-1111 ه.ق.)، مفسر، محدّث و محقّق؛
5. سیّد نعمت الله جزایری، مؤلّف بیش از پنجاه اثر؛
6. آیت الله سیّد حسن مدرّس (1287-1357 ه.ق.)؛
7. آیت الله میرزا احمد بیدآبادی (1279-1357 ه.ق.)؛
8. آیت الله میرزا محمّدعلی شاه آبادی (1290-1369 ه.ق)؛
9. آیت الله حاج آقا حسین خادمی (1319-1405 ه.ق.)؛
10. بانو نصرت امین (1308-1403 ه.ق.) مفسّر، مترجم، مؤلّف.

4- حوزه علمیّه خراسان

هجرت بزرگ امام رضا (علیه السلام)، دانه هایی بارور را از «مدینه» تا «خراسان» در زمین و ضمیر ساکنان بلاد مختلف بین راه افشاند که ثمراتش از آن عصر تاکنون و پس از این تا ابدالآباد خواهد ماند. امام رضا (علیه السلام) تنها در یک شهر ساکن نبودند؛ بلکه در بسیاری از شهرهای بین راه سکونت کوتاه مدّت داشتند و چون خضر نبی (علیه السلام) به هر کجا پای گذاشتند از اثر قدمشان درختان سرسبز تنومندی از آبادانی و علم سر به آسمان کشید.
مأمون به فرستادگان خود دستور داده بود، امام (علیه السلام) و گروهی از خاندان ابی طالب (علیه السلام) را از راه «بصره»، «اهواز» و «فارس» به سوی «مرو» حرکت دهند. (10) او راه دیگر را که از «کوفه»، «جبل» در «عراق» و «کرمانشاه» و «قم» در «ایران» می گذشت و محلّ استقرار و قدرت شیعیان بود، مناسب ندانست. بیم مأمون از هیجانات و حرکات اجتماعی شیعیان این مناطق باعث بود تا از فرستادگان بخواهد مسیری را برای حرکت انتخاب کنند که دور از محلّ زندگانی شیعیان باشد.
چنان که تا اینجا برای ما معلوم شده، در عموم نقاطی که فرزندان و نوادگان آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مستقر یا مدفون شدند، حوزه های علمیّه بزرگ و ریشه داری، همچون «شیراز»، «ری» و «قم» پا گرفتند.
مأمون در اندیشه ریشه کنی آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و معارف منبعث از آن، از یک سوی، اقدام به محصور و سپس به شهادت رساندن امام رضا (علیه السلام) کرد و از دیگر سو با راه اندازی «بیت الحکمه» و ایجاد نهضت ترجمه، سعی در مقابله با «علم لدنّی» امام و از اعتبار انداختن آموزه های ولایت و امامت داشت.
این مرکز به ظاهر علمی بیت الحکمه در زمان هارون الرّشید، در پایان قرن دوم هجری قمری در «بغداد» تأسیس و در زمان مأمون عبّاسی کامل شد. در این مرکز، کتابخانه بزرگی فراهم آ‌مد و گروهی از مترجمان در آن گرد آورده شدند تا به ترجمه کتب یونانی مشغول شوند. خلفای «عبّاسی» این کتب را که از بعضی بلاد «آسیای صغیر» گرد آورده بودند، در خزانه بیت الحکمه یا «خزانه الحکمه» جای داده بودند.
مأمون توجّه خویش را معطوف ترجمه متون فلسفی «یونان» ساخت و جماعتی از مترجمان، همچون حجّاج بن مطروا را به بلاد «روم» فرستاد تا اقدام به گردآوری کتب کنند و سپس سهل بن هارون را به حفظ آنها گماشت. (11)
در پی این اقدام ضدّ فرهنگی و هجمه مأمون به مکتب اهل بیت (علیهم السلام)، در عصر حضور امام رضا (علیه السلام) در «مرو»، تشکیل جلسات با حضور دانشمندان مذاهب و فرق مختلف اسلامی و غیراسلامی نیز افتتاح شد. هدف اصلی مأمون به میدان مباحثه و مناظره کشیدن امام رضا (علیه السلام) و مخدوش جلوه دادن علم امام و از اعتبار انداختن منصب امامت بود؛ امّا از آنجا که تمامی این مناظرات علمی با پیروزی و تفوّق امام رضا (علیه السلام) همراه بود، مأمون بر آن شد که امام را در محدودیّت قرار دهد و از برپایی جلسات مناظره خودداری کند. (12)
مکتب رضوی پس از وجود مبارک حضرت، زیر نظر شاگردان برجسته ایشان تداوم یافت و باعث نشر تفکّر شیعی در «خراسان» بزرگ شد.
این اوّلین دوره از شکل گیری حلقه های علمی، فرهنگی شیعی در «خراسان» بود؛ اما دومین دوره، پس از شهادت امام و مدفون شدن ایشان در قریه ای از قریه «طوس» به نام «سناباد» آغاز شد. این دوره از قرن سوم تا نهم هجری قمری را شامل می شود. دوره ای که در آن، بزرگانی همچون شیخ طوسی و شیخ طبرسی (م 584 ه.ق.) می زیستند. (13)
هجمه فرهنگی شافعی مذهبان زیر لوای قدرت خواجه نظام الملک، لطمات بسیاری به حوزه شیعی وارد آورد؛ لیکن طیّ این دوره، مدارس مهمّی در «مشهدالرّضا (علیه السلام)»به وجود آمد. از جمله:
«مدرسه مشهد امام رضا (علیه السلام)»، «مدرسه پریزاد، «مدرسه بالاسر»، ‌«مدرسه دودر»، «مدرسه امیرسیّدی». (14)
دوره سوم از قرن دهم تا سیزدهم هجری قمری را شامل می شود. در قرن دهم حوزه های علمیّه این شهر رونق چندانی نداشت، علمای معروف «مشهد» در این قرن یکی ملّا عبدالله شوشتری (م 997 ه.ق.) است که به دست «ازبکان» در «هرات» به قتل رسید و دیگری مولانا محمّد رستم آبادی (م اوایل قرن11 ه.ق.) بودند که نامه اش به علمای «ازبک» به تفصیل در «مجالس المؤمنین» و «مطلع الشّمس» نقل شده و گواه دانش و قدرت علمی اوست.
در قرن یازدهم هجری قمری وضع حوزه مشهد تفاوت کرد و علما و مدرّسان معروفی در آن به تدریس مشغول شدند و مدارس متعدّدی در «مشهد» تأسیس شد. قرن یازدهم هجری قمری را می توان مبدأ اهمیّت و عظمت حوزه علمیّه مشهد دانست؛ به ویژه در نیمه دوم این قرن، حوزه مشهد به جهت فراوانی علما و مدرّسان،‌ در ردیف حوزه های مهمّ شیعه قرار گرفت. طلّاب بسیاری از سایر بلاد به مشهد روی آوردند. از رجال معروف این عصر، به شیخ حرّ عاملی (م 1104 ه.ق.) مؤلّف «وسائل الشّیعه» و «اثبات الهداه» می توان اشاره کرد. در قرن 12 و 13 ه.ق. حوزه «مشهد» رونق خود را از دست داد.
دوره چهارم «حوزه علمیّه مشهد»، قرن چهاردهم و پانزدهم هجری قمری را شامل می شود. حضرت آیت الله خامنه ای طیّ گزارشی از «حوزه علمیّه مشهد» به این مطلب اشاره می کنند که:
در قرن چهاردهم هجری قمری حوزه علمیّه مشهد خالی از کلاس درس خارج فقه و اصول بود و دانشمندان مبرّزی به سان سیدعلی سیستانی (م 1340 ه.ق.) و سیّدعبّاس شاهرودی (م 1341 ه.ق.) و حاجی فاصل (ملّا محمّدعلی) به تدریس دروس سطح، قناعت می ورزیدند تا اینکه دو مدرّس بزرگ که از حوزه علمیّه «نجف اشرف» فارغ التّحصیل شده و به مقام اجتهاد رسیده بودند، در حوزه مشهد به تدریس خارج فقه و اصول همت گماشتند. (15)
این دوره مقارن با «نهضت اسلامی تنباکو»، «انقلاب مشروطیّت»، «قیام گوهرشاد» و «انقلاب اسلامی» است. رهبری قیام های اسلامی را مراجع تقلید مشهد بر عهده داشتند.
تبعید فقهایی چون حاج آقا حسین قمی و حاج میرزا محمّد کفایی خراسانی، حوزه علمیّه مشهد را از دانشمندان درجه اوّل خالی و دوران فترت و رکود علمی به این حوزه دیگر بار روی آورد. این رکود علمی از ناحیه دیگری نیز تشدید شد و آن مخالفت میرزا مهدی اصفهانی با فلسفه و عرفان اسلامی بود. (16)
این رکود تا ورود حضرت آیت الله العظمی سیّد محمّد هادی میلانی ادامه داشت تا اینکه ایشان به سال 1373 ه.ق. به منظور زیارت به «مشهدالرّضا (علیه السلام)» آمدند و خواهش علمای حوزه مشهد را پذیرفته و با تدریس خویش به حوزه مشهد رونق بخشیدند.
در حوادث اخیر «ایران» و قیام شکوهمند امام خمینی (ره) در طیّ سال های 1341 ه.ق. به بعد مدارس علمیّه مشهد به کانون های مقاومت علیه نظام طاغوت تبدیل شدند.
مبارزه روحانیان به موجب تأثیری که در میان اقشار مختلف مردم و به ویژه نسل جوان داشت، سبب شد که رژیم ستم شاهی در یک عکس العمل نااندیشیده، مدارس علمیّه را که به کانون های مبارزه ضدّ رژیم تبدیل گردیده بود، ‌به بهانه طرح توسعه اطراف فلکه حرم مطهر، ویران و طلاب را آواره سازد.
طلاّب مبارز همچنان به مبارزه خود براساس خطّ مشیّ رهبر و ولایت فقیه و پیروی از امام خمینی (ره) تأکید ورزیدند تا سرانجام اسلام بر کفر پیروز گردید و نظام جمهوری اسلامی استقرار یافت. (17)

5- حوزه علمیّه تبریز

پس از مراکز مهمّ مذهبی و علمی «ری»، «قم»، «مشهد» و «اصفهان» در چند شهر دیگر، از دیرباز حوزه های علمیّه شیعی تأسیس شده و فعّال بودند و نقش مهمّی را در نشر و گسترش فرهنگ و معارف اهل بیت (علیهم السلام) ایفا کردند.
اوّلین دوره از «حوزه علمیّه تبریز» به دو قرن چهارم و پنجم هجری قمری برمی گردد. پیش از آن، «خرّم دینان» و حکومت های سنّی مذهب، مجال رشد و رونق حوزه های علمی شیعی را از بین بردند.
نخستین عامل رشد حوزه تبریز، وجود علوی مبارزی چون سیّد حمزه از نوادگان امام کاظم (علیه السلام) است و اولین عامل رشد و گسترش تشیّع دعوت ابوالقاسم جعفربن علی از داعیان اسماعیل آذربایجانی به کیش «اسماعیلی» است.
دوره دوم از حیات این حوزه به قرون ششم و هفتم هجری قمری تعلّق دارد که مقارن با رکود حرکت علمی است. حکومت های سنّی مذهب و حملات قبایل زردپوست «تاتار» موسوم به «مغول» مانع از رشد کافی و شکوفایی دانش در این دوره است.
دوره سوم از حیات «حوزه علمیّه تبریز» متعلّق به قرون هفتم تا دهم هجری قمری است. آغاز این دوره که با اسلام گرایی و تشرّف به مذهب شیعه از سوی سلاطین مغول رو به روست، مجال رشد برای مکتب تشیّع فراهم آمد. متأسفانه، با روی کار آمدن «تیموریان» (771-906 ه.ق.) و حملات وحشیانه آنان به بنیادهای فرهنگی، دیگر بار، مانعی بزرگ فراروی ادامه حیات و رشد کامل حوزه های علمیّه شیعی قرار گرفت.
دوره چهارم که از آغاز حکومت «صفویّان» و تا پایان دوره «قاجار» (اواخر قرن سیزدهم هجری قمری) ادامه می یابد، دوره ای است که شیعه از تقیّه خارج شده و جامعه شیعی مجال رشد و نمو یافته است.
نهضت شیعی توسط قبایل قزلباش که پیرو مذهب شیعه دوازده امامی بودند، شروع شد و تشیّع به عنوان محور اصلی شکل گیری جامعه ایرانی در سراسر کشور مورد توجه واقع شد. حوزه علمیّه تبریز در این دوره با پرورش جمعی از فقها، حکما، محدّثان، شاعران و خوشنویسان و تأسیس مراکز علمی رونق ویژه ای یافت.
مدارسی که در این دوره تأسیس شد، عبارت بودند از:
«مدرسه طالبیّه»، «مدرسه صادقیّه»، «مدرسه صفویّه»، «مدرسه حاج صفرعلی»، «مدرسه حاج علی اصغر» و «مدرسه میرزا علی اکبر».
شیخ آقا بزرگ تهرانی، شمار علمای قرن دهم در این حوزه را هفت نفر گزارش کرده است.
قرن سیزدهم هجری قمری را شکوفاترین قرن فقه شیعی در «حوزه تبریز» می توان شناخت. مرجع عالی قدری چون حضرت آیت الله العظمی سیّد حسین حسینی کوه کمری متعلق به این دوره است.
دوره پنجم از حیات حوزه علمیّه تبریز متعلّق به قرون چهاردهم و پانزدهم هجری قمری است. این سال ها از پررونق ترین ادوار حوزه علمیّه تبریز است. علما، فقها و مراجع به نامی در این دوره شکوفا شدند. آیت الله العظمی سیّد محمّد حجّت (م 1331ه.ش.)، آیت الله آقامیرزا رضی تبریزی (متولّد 1294 ه.ق.)، آیت الله میرزا ابوالحسن انگجی (م 1357 ه.ق.)، آیت الله آقا میرزا عبدالحسین غروی (متولّد 1328 ه.ق.)، آیت الله محمّدعلی قاضی طباطبایی (م 1358 ه.ش.)، آیت الله حاج شیخ رضا توحیدی (متولّد 1332 ه.ق.) و… متعلّق به این دوره از حیات حوزه تبریزند.

6- حوزه علمیّه شیراز

«شیراز»، شهر احمد بن موسی الکاظم (علیه السلام)، از قدیم الایّام به «دارالعلم» معروف و مشهور بوده و مشاهیر بسیاری را به خود دیده است.
ملاّصدرای شیرازی، میرزای بزرگ شیرازی، صاحب فتوای معروف «تحریم تنباکو» و آیت الله شهید سید عبدالحسین دستغیب شیرازی در زمره نامداران حوزه علمیّه این شهر به حساب می آیند.
«مدرسه علمیّه خان»، از قدیمی ترین مدارس علمیّه شیراز است که در زمان شاه عبّاس صفوی و به دست الله وردی خان و پسرش امام قلی خان ساخته شد و مرحوم ملاّصدرای شیرازی در آن مدرسه اقامت داشت. پس از آن، «مدرسه علمیّه منصوریّه» قابل ذکر است که در سال 883 ه.ق. توسط صدرالدّین دشتکی شیرازی در محلّه قدیمی «دشتک» شیراز بنا شد.
دیگر مدارس قدیمی شیراز عبارتند از: مدرسه «قوام»، «آقا باباخان»، «دارالهدایه حکیم».
مدرسه علمیّه «دارالهدایه حکیم» حدود 340 سال قبل از این، در شهر «شیراز» در کنار مرقد مطهر حضرت احمد بن موسی و محمّد بن موسی (علیه السلام) و به دست مردی دانشمند از نوادگان حضرت زین العابدین (علیه السلام) به نام سیّد حکیم دستغیب ساخته شد.
اگرچه با روی کار آمدن «رژیم پهلوی» از رونق این مدرسه کاسته شد؛ اما شهید آیت الله سیّد عبدالحسین دستغیب شیرازی با همّت تمام و اراده، اقدام به احیای این بنای علمی و بازسازی آن کرد. به جز اینها، در برخی از شهرهای دیگر، همچون «تهران» نیز از گذشته های دور، حوزه های علمیّه بسیاری تأسیس شد و طلّاب بسیاری را پرورش داد. عموم طلّابی که در حوزه های شهرستانی مقدّمات را طی می کردند، برای ادامه تحصیل و طیّ مدارج عالی راهی شهرهای مهمّی چون «قم»، «مشهد» و «اصفهان» می شدند تا در کنار سایر طلّاب و در سایه اساتید و فقهای عالی مقام، مراتب عالی را طی کنند.
مطابق آمار ارائه شده توسط حجّت الاسلام رسول ابراهیمیان، معاون شهرستان های مرکز مدیریّت حوزه های علمیه خواهران کشور، در حال حاضر 130 هزار نفر طلبه خواهر و برادر در حوزه های علمیّه مناطق مختلف کشور، مشغول به تحصیل هستند. از این تعداد، یکصد هزار نفر طلبه برادر و بقیه طلّاب خواهر هستند.
خواهران طلبه در حال حاضر در 280 مدرسه علمیّه مشغول به تحصیلند که بر اساس طرحی که در شورای عالی گسترش حوزه به تصویب رسیده، طیّ ده سال آینده این تعداد مدرسه به 500 واحد خواهد رسید. (18)
به جز این، در حال حاضر 72 هزار مسجد در کشور وجود دارد که با همراهی 8540 کانون فرهنگی و 770 کتابخانه مستقر و مخزن دار، خدمت قابل توجّهی به امر تبلیغ آموزه های اسلامی و شیعی ارائه می کنند. (19)
حسین خراسانی، مدیر کلّ نظارت و ارزیابی ستاد عالی کانون های فرهنگی و هنری مساجد کشور اخیراً اعلام داشته: در سال 1404 ه.ش. جمعیّت «ایران» به 92 میلیون نفر و تعداد مساجد کشور به 92 هزار مسجد خواهد رسید.
به استناد اخبار و روایات منقول از قول حضرات معصومان (علیهم السلام):
«به زودی شهر کوفه از مؤمنان خالی گردد، همان گونه که مار در لانه خود فرو می رود، علم از کوفه رخت بربندد و سپس از شهری به نام قم آشکار شود و آن سامان معدن فضل و دانش گردد؛ به شکلی که در زمین کسی در استضعاف فکری به سر نبرد. حتی نوعروسان در حجله گاه خویش و این مور نزدیک ظهور قائم ما (علیه السلام) به وقوع پیوندد…». (20)
سلسله بلند حوزه های علمیّه و حضور علما و فقها و فضلای شیعه در تمامی نقطه عطف های رفته بر اسلام، مسلمانان و فرهنگ شیعی، حکایت از الطاف خداوند و اهل بیت (علیهم السلام) به قوم و سرزمینی است که از آنها به عنوان «نگهبانان دین» یاد شده است.
در تفسیر آیه 89 از سوره «انعام» که فرمودند:
«فَإن یَکفُرْ بِها هولاء فَقَد وَکَّلنا بِها قوماً…؛
اگر اینان [=مشرکان] بدان کفر ورزند، بی گمان گروهی [دیگر] را بر آن گماریم که بدان کافر نباشند.»
مفسّران بزرگی در تفاسیر خود نقل کرده اند که منظور از قوم نگهبانِ دین، ایرانیانند. (21)
در حدیثی پیامبراکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند:
«بهره و نصیب مردم فارس در دین اسلام از همه ملّت های دیگر بیشتر و بزرگ تر است». (22)

پی نوشت ها :

1. کنزالعّمال، ح 28873.
2. مصاحبه شیعه نیوز با آیت الله میرسیّدمحمّد یثربی، 90/5/9
3. خدمات ایرانیان به اسلام، ص 352.
4. خبرگزاری رسا.
5. بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ترجمه آذرتاش آذرنوش، ص 308.
6. جغرافیای کامل ایران، گروه جغرافیای دفتر تحقیقات و برنامه ریزی، ج 1، ص 308.
7. سلطانزاده، حسین، مقدّمه ای بر تاریخ شهر و شهرنشینی در ایران، ص 94.
8. زندگانی شگفت آور تیمور، ترجمه محمّدعلی نجاتی، ص 50.
9. فقیهی، علی اصغر، تاریخ آل بویه، ص 301.
10. الارشاد، ج 2، ص 250.
11. صفا، ذبیح الله، تاریخ علوم عقلی در تمدّن اسلامی، ص 48.
12. ر.ک: عیون اخبارالرّضا (علیه السلام) و تفسیر بر احتجاج امام علیّ بن موسی الرّضا (علیه السلام) با عمران صابری، استاد محمّدتقی جعفری از مجموعه آثار دومین کنفرانس جهانی حضرت رضا (علیه السلام)، صص 489-582.
13. علامه شیخ آقا بزرگ طهرانی، طبقات اعلام الشّیعه، تحقیق علی نقی منزوی، ج 2، صص 216-217.
14. گزارشی از سابقه تاریخی و اوضاع کنونی حوزه علمیّه مشهد، حضرت آیت الله خامنه ای، صص 12و 13 و تاریخ مدارس ایران،‌ صص 204-209.
15. همان، صص 25 و 26.
16. همان، صص 26 و 27.
17. همان، ملحقات، صص 136-137، با تلخیص.
18. سایت مشرق، 1390/4/23، پایگاه خبری تحلیلی استان قم، فردو نیوز، 1390/5/1.
19. خبرگزاری قرآنی ایکنا، شعبه قم، به نقل از حجت الاسلام سید علی حسینی خراسانی، مدیر کلّ نظارت و ارزیابی ستاد عالی کانون های فرهنگی و هنری مساجد کشور.
20. عصر ظهور، ص 192؛ بحارالانوار، ج 60، ‌ص 213.
21. المنار؛ روح المعانی، ذیل آیه 89 از سوره انعام.
22. کنزالعمّال، ج 12، ص 90، ح 34126.

منبع مقاله :
شفیعی سروستانی، اسماعیل؛ (1391)، دانشستان سرزمین های درگیر در واقعه ی شریف ظهور، ج 1، تهران: موعود عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، دوم

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد