نیاز به الگو
امام علی (علیه السلام) درباره خباب بن ارت فرمود: « خدا خباب بن ارت را رحمت کند! او از روی میل ایمان آورد و از روی اطاعت خدا هجرت کرد و به زندگی ساده قناعت نمود، و از خدا خشنود و در تمام دوران زندگی مجاهد بود».
برگرفته از درسهای اخلاق آیتالله مکارم شیرازی
تحریر:سیدمحمد عبدالله زاده
تحریر:سیدمحمد عبدالله زاده
امام علی (علیه السلام) درباره خباب بن ارت فرمود: «یَرْحَمُ اللَّهُ خَبَّابَ بْنَ الْأَرَتِّ فَلَقَدْ أَسْلَمَ رَاغِباً وَ هَاجَرَ طَائِعاً وَ قَنِعَ بِالْكَفَافِ وَ رَضِیَ عَنِ اللَّهِ وَ عَاشَ مُجَاهِداً؛ خدا خباب بن ارت را رحمت کند! او از روی میل ایمان آورد و از روی اطاعت خدا هجرت کرد و به زندگی ساده قناعت نمود، و از خدا خشنود و در تمام دوران زندگی مجاهد بود». (1)
از جمله دلایل انتخاب فرستادگان خدا از میان انسانها آن است که آنها بتوانند سرمشق عملی برای امّتها باشند؛ چرا که مهمترین و مؤثرترین بخش تبلیغ و دعوت انبیا، دعوتهای عملی آنهاست؛ زیرا عمل هر کس، از ایمان عمیق انسان به گفتارش حکایت میکند و سخنی که از دل برآید لاجرم بر دل مینشیند. به همین دلیل است که دانشمندان اسلام، معصوم بودن را شرط قطعی مقام نبوّت میدانند؛ چرا که آنها باید اسوه و الگوی مردم باشند.
همیشه وجود الگوها و سرمشقهای بزرگ در زندگی انسانها، وسیلهی مؤثری برای تربیت آنها بوده است. به همین دلیل، پیامبر و پیشوایان معصوم (علیهم السلام) مهمترین شاخهی هدایت را با عمل خود نشان میدادند. بر همین مبناست هنگامی که سخن از سنّت به میان میآید، گفته میشود که سنّت عبارت است از: قول و فعل و تقریر معصوم. یعنی سخن، عمل و سکوت پیشوایان معصوم، همه حجت و راهنما است.
قرآن کریم نیز بر این مسأله مهم صحّه گذارده، الگوها و سرمشقهایی در همهی زمینهها برای مؤمنان معرفی میکند؛ چنان که در داستان حضرت یوسف (علیه السلام) آن حضرت را الگوی عفت و شجاعت و تقوا معرفی میکند. همچنین در سوره احزاب، آیه 21، پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) را الگو معرفی میکند و میفرماید: «(لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةُ حَسَنَةُ لِّمَن كَانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَالْیَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِیرًا
)؛ برای شما در زندگی رسول خدا سرمشق نیکویی بود؛ برای آنها که به رحمت خدا و روز رستاخیز امید دارند و خدا را بسیار یاد میکنند».
اسوه، تأسی کردن و اقتدا نمودن است؛ یعنی برای شما در پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) تأسی و پیروی خوبی است و میتوانید با اقتدا کردن به او، در صراط مستقیم قرار بگیرد. قرآن در این آیه، این اسوهی حسنه را مخصوص کسانی میداند که دارای سه ویژگی هستند: به خدا و روز قیامت امید دارند و خدا را بسیار یاد میکنند.
در حقیقت ایمان به مبدأ و معاد، انگیزهی این حرکت است، و ذکر خداوند تداوم بخش آن؛ زیرا بدون شک کسی که قلبش از چنین ایمانی سرشار نباشد، به قدم گذاشتن در جای قدمهای پیامبر توانمند نیست. در ادامه این راه نیز اگر پیوسته خدا را یاد نکند و شیاطین را از خود نراند، نسبت به ادامهی تأسّی و اقتدا توانا نخواهد بود.
این نکته قابل توجّه است که تأسی به پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) که در این آیه آمده است، به صورت مطلق ذکر شده؛ به آن معنا که تأسی در همه زمینهها را شامل میشود؛ لذا در احادیث ما در مهمترین و سادهترین مسائل موضوع تأسی و پیروی کردن مطرح گردیده است. در حقیقت مؤمنان در اعمال بزرگ و کوچک خود میتوانند به پیشوایان دینی اقتدا کنند. امام صادق (علیه السلام) فرمود: «پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) هنگامی که نماز عشا را میخواند، آب وضو و مسواکش را بالای سرش میگذاشت و سر آن را میپوشانید.» سپس آن حضرت، کیفیت نماز شب خواندن پیامبر را بیان میفرماید: و در آخر آن میگوید: (لَقَد کَانَ لَکُم فِی رَسُولِ اللهِ اُسوَةُ حَسَنَةُ). (2)
براستی اگر پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) در زندگی ما، اسوه و سرمشق باشد، در ایمان و توکلش در اخلاص و شجاعتش، در نظم و نظافتش، و در زهد و تقوایش باید او را سرمشق قرار دهیم. در این صورت بکلّی برنامههای زندگی ما دگرگون خواهد شد و نور و روشنایی سراسر زندگی ما را فراخواهد گرفت.
روایتی از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است که فرمود: «کُونُوا دُعاةَ النّاسِ بِاَعمالِکُم وَ لاَ تَکُونُوا دُعاةً بِاَلسِنَتِکُم؛ مردم را به اعمال خویش به سوی خدا دعوت کنید نه به زبان خود.» (3) از این روایت استفاده میشود که همهی مسلمانان، به نوبهی خود باید الگو و اسوه برای دیگران باشند و با زبان عمل، اسلام را به دنیا معرفی کنند.
خداوند متعال در سوره ممتحنه آیه 4، حضرت ابراهیم (علیه السلام) را به عنوان الگو و اسوه به مسلمانان معرفی میکند: «قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةُ حَسَنَةُ فِی إِبْرَاهِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ…)؛ برای شما تأسی نیکی در زندگی ابراهیم و کسانی که با او بودند، وجود داشت…».
امام علی (علیه السلام) در حدیث مورد بحث، یکی از اصحاب رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) را به عنوان الگو معرفی و پنج وصف برای او بیان میکند. نام این شخص، خباب بن ارّت است که از سابقین در اسلام میباشد. وی در سه سال اوّل دعوت مخفیانه پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم)، به آن حضرت ایمان آورد و از اصحاب سرّ و مورد اعتماد آن حضرت واقع گردید. خباب از شکنجه دیدهها و مهاجرین و از شرکت کنندههای در جنگ بدر و از مبلغین بود و خواهر عمر و شوهر او را مسلمان کرد. ابن هشام مینویسد: از خاندان «خطّاب» (پدر عمر) فقط دختر او «فاطمه» و شوهر وی «سعید بن زید» ایمان آورده بودند. روابط عمر با مسلمانان در آغاز اسلام بسیار تیره بود، به گونهای که از دشمنان سرسخت پیامبر به شمار میرفت. از این رو خواهر عمر و شوهر او، اسلام خود را پیوسته از عمر پنهان میداشتند. با این حال، «خباب بن ارت» در مواقع معینی به خانه آنها میآمد و به هر دو قرآن میآموخت. (4)
امّا پنج صفتی را که خباب به خاطر آنها فضیلت پیدا کرد، عبارتند از:
1. اسلام آوردن جناب با میل و رغبت بود، نه از روی اکراه یا طمع.
2. هجرت کردنش از ترس جان نبود، بلکه به خاطر اطاعت فرمان خدا بود.
در واقع هجرت وی، هجرت از ارزشهای فاسد مکّه، به ارزشهای صحیح و از باطل به سوی حقّ بود؛ چرا که مهاجر واقعی کسی است که از سیئات و گناهان به سوی طاعت خداوند هجرت کند.
3. زندگی او ساده بود، بد ون تجملات و اسراف و اشرافیگری.
4. او از خدا راضی بود و برای خداوند تعیین تکلیف نمیکرد.
5. سراسر زندگی او جهاد بود؛ جهاد با نفس و جهاد با دشمن.
در این حدیث، امام (علیه السلام) از علم، پول و مقام اجتماعی صحبت نمیکند. معلوم میشود که اینها در درجه بعد قرار دارند و در برخی مواقع راهزن راه هستند. آنچه مهم است، این پنج صفت است که حضرت به آنها اشاره فرمود. معیار حقّ و باطل و خوب و بد بودن افراد، در این امور است.
از جمله دلایل انتخاب فرستادگان خدا از میان انسانها آن است که آنها بتوانند سرمشق عملی برای امّتها باشند؛ چرا که مهمترین و مؤثرترین بخش تبلیغ و دعوت انبیا، دعوتهای عملی آنهاست؛ زیرا عمل هر کس، از ایمان عمیق انسان به گفتارش حکایت میکند و سخنی که از دل برآید لاجرم بر دل مینشیند. به همین دلیل است که دانشمندان اسلام، معصوم بودن را شرط قطعی مقام نبوّت میدانند؛ چرا که آنها باید اسوه و الگوی مردم باشند.
همیشه وجود الگوها و سرمشقهای بزرگ در زندگی انسانها، وسیلهی مؤثری برای تربیت آنها بوده است. به همین دلیل، پیامبر و پیشوایان معصوم (علیهم السلام) مهمترین شاخهی هدایت را با عمل خود نشان میدادند. بر همین مبناست هنگامی که سخن از سنّت به میان میآید، گفته میشود که سنّت عبارت است از: قول و فعل و تقریر معصوم. یعنی سخن، عمل و سکوت پیشوایان معصوم، همه حجت و راهنما است.
قرآن کریم نیز بر این مسأله مهم صحّه گذارده، الگوها و سرمشقهایی در همهی زمینهها برای مؤمنان معرفی میکند؛ چنان که در داستان حضرت یوسف (علیه السلام) آن حضرت را الگوی عفت و شجاعت و تقوا معرفی میکند. همچنین در سوره احزاب، آیه 21، پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) را الگو معرفی میکند و میفرماید: «(لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةُ حَسَنَةُ لِّمَن كَانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَالْیَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِیرًا
)؛ برای شما در زندگی رسول خدا سرمشق نیکویی بود؛ برای آنها که به رحمت خدا و روز رستاخیز امید دارند و خدا را بسیار یاد میکنند».
اسوه، تأسی کردن و اقتدا نمودن است؛ یعنی برای شما در پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) تأسی و پیروی خوبی است و میتوانید با اقتدا کردن به او، در صراط مستقیم قرار بگیرد. قرآن در این آیه، این اسوهی حسنه را مخصوص کسانی میداند که دارای سه ویژگی هستند: به خدا و روز قیامت امید دارند و خدا را بسیار یاد میکنند.
در حقیقت ایمان به مبدأ و معاد، انگیزهی این حرکت است، و ذکر خداوند تداوم بخش آن؛ زیرا بدون شک کسی که قلبش از چنین ایمانی سرشار نباشد، به قدم گذاشتن در جای قدمهای پیامبر توانمند نیست. در ادامه این راه نیز اگر پیوسته خدا را یاد نکند و شیاطین را از خود نراند، نسبت به ادامهی تأسّی و اقتدا توانا نخواهد بود.
این نکته قابل توجّه است که تأسی به پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) که در این آیه آمده است، به صورت مطلق ذکر شده؛ به آن معنا که تأسی در همه زمینهها را شامل میشود؛ لذا در احادیث ما در مهمترین و سادهترین مسائل موضوع تأسی و پیروی کردن مطرح گردیده است. در حقیقت مؤمنان در اعمال بزرگ و کوچک خود میتوانند به پیشوایان دینی اقتدا کنند. امام صادق (علیه السلام) فرمود: «پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) هنگامی که نماز عشا را میخواند، آب وضو و مسواکش را بالای سرش میگذاشت و سر آن را میپوشانید.» سپس آن حضرت، کیفیت نماز شب خواندن پیامبر را بیان میفرماید: و در آخر آن میگوید: (لَقَد کَانَ لَکُم فِی رَسُولِ اللهِ اُسوَةُ حَسَنَةُ). (2)
براستی اگر پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) در زندگی ما، اسوه و سرمشق باشد، در ایمان و توکلش در اخلاص و شجاعتش، در نظم و نظافتش، و در زهد و تقوایش باید او را سرمشق قرار دهیم. در این صورت بکلّی برنامههای زندگی ما دگرگون خواهد شد و نور و روشنایی سراسر زندگی ما را فراخواهد گرفت.
روایتی از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است که فرمود: «کُونُوا دُعاةَ النّاسِ بِاَعمالِکُم وَ لاَ تَکُونُوا دُعاةً بِاَلسِنَتِکُم؛ مردم را به اعمال خویش به سوی خدا دعوت کنید نه به زبان خود.» (3) از این روایت استفاده میشود که همهی مسلمانان، به نوبهی خود باید الگو و اسوه برای دیگران باشند و با زبان عمل، اسلام را به دنیا معرفی کنند.
خداوند متعال در سوره ممتحنه آیه 4، حضرت ابراهیم (علیه السلام) را به عنوان الگو و اسوه به مسلمانان معرفی میکند: «قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةُ حَسَنَةُ فِی إِبْرَاهِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ…)؛ برای شما تأسی نیکی در زندگی ابراهیم و کسانی که با او بودند، وجود داشت…».
امام علی (علیه السلام) در حدیث مورد بحث، یکی از اصحاب رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) را به عنوان الگو معرفی و پنج وصف برای او بیان میکند. نام این شخص، خباب بن ارّت است که از سابقین در اسلام میباشد. وی در سه سال اوّل دعوت مخفیانه پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم)، به آن حضرت ایمان آورد و از اصحاب سرّ و مورد اعتماد آن حضرت واقع گردید. خباب از شکنجه دیدهها و مهاجرین و از شرکت کنندههای در جنگ بدر و از مبلغین بود و خواهر عمر و شوهر او را مسلمان کرد. ابن هشام مینویسد: از خاندان «خطّاب» (پدر عمر) فقط دختر او «فاطمه» و شوهر وی «سعید بن زید» ایمان آورده بودند. روابط عمر با مسلمانان در آغاز اسلام بسیار تیره بود، به گونهای که از دشمنان سرسخت پیامبر به شمار میرفت. از این رو خواهر عمر و شوهر او، اسلام خود را پیوسته از عمر پنهان میداشتند. با این حال، «خباب بن ارت» در مواقع معینی به خانه آنها میآمد و به هر دو قرآن میآموخت. (4)
امّا پنج صفتی را که خباب به خاطر آنها فضیلت پیدا کرد، عبارتند از:
1. اسلام آوردن جناب با میل و رغبت بود، نه از روی اکراه یا طمع.
2. هجرت کردنش از ترس جان نبود، بلکه به خاطر اطاعت فرمان خدا بود.
در واقع هجرت وی، هجرت از ارزشهای فاسد مکّه، به ارزشهای صحیح و از باطل به سوی حقّ بود؛ چرا که مهاجر واقعی کسی است که از سیئات و گناهان به سوی طاعت خداوند هجرت کند.
3. زندگی او ساده بود، بد ون تجملات و اسراف و اشرافیگری.
4. او از خدا راضی بود و برای خداوند تعیین تکلیف نمیکرد.
5. سراسر زندگی او جهاد بود؛ جهاد با نفس و جهاد با دشمن.
در این حدیث، امام (علیه السلام) از علم، پول و مقام اجتماعی صحبت نمیکند. معلوم میشود که اینها در درجه بعد قرار دارند و در برخی مواقع راهزن راه هستند. آنچه مهم است، این پنج صفت است که حضرت به آنها اشاره فرمود. معیار حقّ و باطل و خوب و بد بودن افراد، در این امور است.
پینوشتها
1. نهج البلاغه، حکمت 43.
2. وسائل الشیعه، ج 1، ص 356.
3. سفینة البحار، ج 2، ص 278 (ماده عمل).
4. فروغ ابدیت، ج 1، ص 285، به نقل از سیره ابن هشام، ج 1، ص 365.
منبع مقاله :
عبدالله زاده، سیدمحمد؛ (1394)، گفتار معصومین (ع)، جلد سوم (درس اخلاق حضرت آیة الله العظمی مکارم شیرازی (مدّظله))، قم: انتشارات امام علی بن ابی طالب (ع)، چاپ دوم