در رابطه با هدف آفرینش ابتدا باید دید مقصود از هدف چیست؟ اشتباهی که معمولا در این رابطه رخ میدهد قیاسکردن افعال الهی با کنشهای انسانی است. هدف در افعال بشری معمولا غایت فاعل است؛ یعنی، کنشگر بر اساس نقص ونیازی که در خود مییابد فعالیتی را آغاز میکند و هدفش رفع آن نقص و تأمین نیاز خویش است. اما در مورد افعال الهی، هدفبه این معنا معقول نیست؛ زیرا او کمال مطلق است و او را نقصی نیست تا با انجام چیزی، آن نقص را برطرف سازد. در اینرابطه گفتنی است که :
1 ـ افعال الهی هدفمند است، به این معنا که کنشهای او حکیمانه است و غایت افعال او غایات فعل است نه فاعل.مقصود از هدف در این جا سرانجامی است که آفریدههای او بدان میرسند و آن اتصال به منبع لایزال هستی و فنای در کمالمطلق است و به قول مولوی:
در رابطه با هدف آفرینش ابتدا باید دید مقصود از هدف چیست؟ اشتباهی که معمولا در این رابطه رخ میدهد قیاسکردن افعال الهی با کنشهای انسانی است. هدف در افعال بشری معمولا غایت فاعل است؛ یعنی، کنشگر بر اساس نقص ونیازی که در خود مییابد فعالیتی را آغاز میکند و هدفش رفع آن نقص و تأمین نیاز خویش است. اما در مورد افعال الهی، هدفبه این معنا معقول نیست؛ زیرا او کمال مطلق است و او را نقصی نیست تا با انجام چیزی، آن نقص را برطرف سازد. در اینرابطه گفتنی است که :
1 ـ افعال الهی هدفمند است، به این معنا که کنشهای او حکیمانه است و غایت افعال او غایات فعل است نه فاعل.مقصود از هدف در این جا سرانجامی است که آفریدههای او بدان میرسند و آن اتصال به منبع لایزال هستی و فنای در کمالمطلق است و به قول مولوی: چون قطرهای که در دریا افتد و دریا شود. او در آفرینشش در پی رفع نیازش نبود. باید توجه داشت که لازم نیست سابق بر هر کاری حتما نیازی باشد. چنین برداشتی از مقایسه افعال الهی باکنشهای بشری که موجودی سراپا نیاز است و همواره در جست و جوی تأمین احتیاجات خویش میباشد، ناشی شده است.
یک عمل میتواند حکیمانه باشد در صورتی که نتایجی خوب و ارزشمند به بار آورد. هرچند این نتایج به فاعل برنگردد،بلکه به فعل و آفریده بازگشت نماید.
اگر وارد کارخانه ای شوید که در آن ، نظام و ترتیب دقیق ببینید، چرخ های آن را در گردش، دستگاه های مختلف آن را با هم هماهنگ و اعضا و اجزای آن را مرتبط به هم مشاهده نمایید و ببینید که اجزای این کارخانه از هم یاری گرفته و درستی کار هر یک وابسته به درستی و بی عیبی کار سایر اجزای کارخانه است، چه می فهمید و چه می گویید؟
می فهمید که این کارخانه را برای غرض و نتیجه و هدف ساخته اند؛ هر چند شما آن هدف را نشناسید، زبان به تحسین سازندة آن باز می کنید و بر صنعت و هنر او آفرین می گویید.
در این موضوع، آیات قرآن مجید و احادیث نیز عقل را در آن چه درک می کند، تأیید می نمایند و نیز عقل را در آنچه مستقلاً از درک آن عاجز است، راهنمایی می نماید.
راجع به این که خلقت، بیهوده و بی هدف و بازی نیست، آیات متعددی در قرآن مجید آمده است؛ از آن جمله:
«وَ ما خَلَقْنا السَّماءَ وَ الارْضَ وَ ما بَیْنَهُما باطُلاً ذلِکَ ظَنُّ الَّذینَ کَفَرُوا» : آسمان و زمین و آن چه را در بین آنها است به باطل نیافریدیم؛ این [که جهان بر باطل آفریده شده باشد] گمان آن کسانی است که کافر گردیدند. (ص/27)
«وَ ما خَلَقْنا الْسَّماواتِ وَ الارضَ وَ ما بَیْنَهُما لاعِبین» :آسمان ها و زمین و آن چه در آنها است؛ به بازیچه نیافریدیم. (دخان/38)
در آیه 85 سوره حجر مى فرماید: «و ما خَلَقنا السّموتِ و الأرضَ و ما بَیْنَهُما إلا بالحَقِّ…»؛ خداوند آسمان و زمین و آن چه را که میان آن دوست، جز به حق نیافرید.
از جمله آیاتی که صراحت دارد بر اینکه آفرینش بیهوده و باطل نیست و خردمندان بر بیهوده نبودن آفرینش گواهی می دهند، این دو آیه است:
«اِنَّ فی خَلْقِ السَماواتِ والارضَ وَ اخْتِلافِ اللّیْلِ وَ النَّهار لایاتٍ لِاُوِلی الاَلْبابِ الَذینْ یَذْکُروُنَ اللهَ قیاماً وَ قُعوداً وَعَلی جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَرُونَ فی خَلْقِ السَّماواتِ والاَرضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطُلاً سُبّحانَکَ فَقِنا عَذابَ النّارِ» : به تحقیق در آفرینش آسمانها و زمین و گردش شب و روز، هر آینه نشانه هایی برای خردمندان است؛ آنان که خدا را یاد می کنند در حالی که ایستاده و نشسته و بر پهلو خوابیده اند و تفکر در خلق آسمانها و زمین می نمایند، [ و می گویند:] پروردگارا! این را باطل نیافریدی؛ منزّهی تو؛ پس ما را از عذاب آتش نگاه دار. (آل عمران/191 ـ 190)
راجع به هدف خلقت بسیاری از اشیاء و اعضاء، آیات متعدّدی در قرآن مجید است که با صراحت بیان می دارد که هدف خلقت و نتیجة آفرینش آنها، همان منافعی است که از آنها ظاهر می شود و خواصّی است که دارا هستند؛ برخی از این منافع مشهود و معلوم بوده و روز به روز ظاهرتر می گردد و برخی دیگر هنوز هم مخفی است.
2 ـ منظور از خلقت، شناخته شدن خداو عبادت او است. در این صورت چیزی به خدا افزوده نمیشود و نقصی از اوبرطرف نمیگردد. بلکه کمال نهایی بندگان در شناخت و عبودیت پروردگار است. در واقع این جا همان غایت خلقت – کهکمال است – آمده ولی از طریق ذکر سبب که همان خداشناسی و خداپرستی است. بنابراین با شناخت خدا و بندگی او، چیزیبه خدا اضافه نمیشود. بلکه بندگان به کمال نهایی میرسند، همان کمالاتی که برای رسیدن به آن خلق شده و آرمانی برتر از آنمقصود نیست.
در خلقت و آفرینش، دو هدف مى توان تصور نمود: نخست هدف متوسط، دوم هدف غایى و عالى. با مراجعه به آیات قرآن و روایات اهل بیت (علیهم السلام) روشن مى شود که هدف متوسط، خلقت براى عبادت و بندگى خداست؛ این مطلب در همه پدیده هاى عالم سارى و جارى است. خداوند در آیه 44 سوره اسراء، درباره همه اشیاء مادى عالم مى فرماید: «… و إن ِمن شىٍ إلاّ یُسَبِّح بحمدِهِ ولکن لا تَفقهُون تَسبیحَهُم…»؛ همه موجودات تسبیح خدا مى گویند، اما شما تسبیح آن ها را نمى فهمید.و درباره انسان و جن نیز در سوره ذاریات، آیه 56 مى فرماید: «وَ مَا خَلقتُ الجِنَّ و الإنسَ إلاّ لِیَعبُدُونِ»؛ آفرینش انسان و جن براى بندگى است.
بنابراین از دیدگاه وحى، همه هستى تسبیح گوى ذات او هستند و مشغول عبادت، و عبادت هم هدف متوسط خلقت است.
اما هدف عالى و غایى، وصول به مبدأ نور هستى است. یعنى منتهى الیه سیر مخلوقات، اوست: «وَ أَنّ إلى رَبِّکَ المُنْتهى »؛. انتهاى سیر انسان به سوى پروردگار است.
«إنَّ إلى رَبّکَ الرُّجْعى »؛ برگشت به سوى خداست (علق/ 8 ) . «إنا لِله و إنا اِلَیه راجِعون»؛(بقره/ 156 ) که همگى این آیات، غایت سیر را روشن مى کنند. پس روشن شد که هدف غایى خلقت، به کمال رسیدن همه موجودات و رسیدن انسان به مقام قرب الهى است.
3 ـ آفرینش مقتضای فیاضیت مطلقه الهی است. در این رابطه باید ابتدا درک فلسفی درستی از وجود و هستی داشته باشیم و سپس به تبیین رابطه آن با فیاضیت مطلقه الهی بپردازیم:
1-3- در چشمانداز و تحلیل فلسفی وجود ، عین خیر و کمال است و عدم ، شر. بنابر این وجود بنفسه خیر و کمال، و بهتر از نیستی است.
2-3- خداوند واجب الوجود بالذات و واجب من جمیع الجهات است. یعنی، همه کمالات وجودی را به طور مطلق داراست، بلکه عین همهآنهاست. و از هرگونه نقص، کاستی و عیبی پیراسته است.
3-3- از جمله کمالات مطلقه الهی، فیاضیت علی الاطلاق است. درک این ویژگی و پیامدهای آن در فهم مسأله نقش جدی و اساسی دارد. در این جا باید مفهوم فیاضیت را به درستی فهم کرد. برای فیاضیت لااقل دو معنا میتوان به دست آورد:
الف) اعطای وجود به هر چیزی که امکان وجود دارد. با توجه به این که وجود خیر است، اگر چیزی امکان هست شدنداشته باشد و به او افاضه وجود نشود، خارج از دو صورت نیست: یا فاعلی توانا وجود ندارد که به آن هستی دهد، و یا فاعلتوانمندی هست که از افاضه وجود خودداری کرده است. هر دو در مورد خداوند محال است. زیرا: اولا، خداوند قدرت و توانافاضه وجود به هر ممکن الوجودی را دارد. ثانیا، خودداری از افاضه وجود، با توجه به خیر بودن وجود، بخل است و بخلخلاف فیاضیت مطلقه الهی است.
ب ) شرایط کمالات برتر را برای امور موجود فراهم ساختن. این نیز چیزی است که خداوند در نظام هستی قرار داده وجریان هستی را به سمت کمال نهایی به جریان انداخته و تمام شرایط کمال را برای موجودات فراهم ساخته است. البته کمالدر غیر انسان، به نحو غیر اختیاری و در مورد انسان اختیاری است و خداوند همه لوازم آن را فراهم کرده است. لازمه فیاضیت او این است که خلق کند و به آفریده هایش هستی بخشد. به عبارت دیگر رابطه فیاضیت وخودداری از خلقت و کمال بخشیدن به هستی رابطه تناقض است. از این رو میرداماد میفرماید: «از خدا واجب است، نه بر اوکه بیافریند و کمال ببخشد».
به دیگر سخن، آفرینش نوعى احسان و فیض است از جانب خدا نسبت به مخلوقات؛ و چنین آفرینشى حُسن ذاتى دارد؛ و قیام به انجام فعلى که ذاتاً پسندیده است، جز این که خود فعل زیبا باشد، به چیز دیگر نیاز ندارد. لذا چون خداوند فیاض على الاطلاق است فیضش را در سراسر عالم جاری ساخته و مخلوقاتی که تا پیش از این وجودی نداشتند را ایجاد کرد و در عالم هستی سکنایشان داد.