هسته مرکزی اگزیستانسیالیسم
مفاد و هسته مرکزی اگزیستانسیالیسم این است که زندگی رنج است، و برای ماندن باید معنایی در رنج جست. اگر زندگی، خود معنایی داشته باشد، رنج و میرندگی نیز معنا خواهد یافت. این معنا را نمی توان به دیگری تلقین کرد. هر فرد باید خود معنای زندگی اش را جست و جو کند و مسئولیت آن را بپذیرد. گفتاری از نیچه است که «کسی که چرایی در زندگی دارد، با هر چگونه ای خواهد ساخت».
در موقعیتهای سخت و حیاتی باید بکوشیم به خود «چرایی» بدهیم؛ هدفی که به خاطر آن زنده باشیم تا بتوانیم «چگونگی» زندگی طاقت فرسای خود را تحمل کنیم. تصور اینکه زندگی دیگر معنایی ندارد، و هدف، مقصد و مقصودی نباشد، دیگر علتی برای زنده ماندن نخواهد گذاشت. باید آموخت که واقعأ اهمیتی ندارد که ما چه انتظاری از زندگی داریم، بلکه باید اندیشید که زندگی چه انتظاری از ما دارد. زندگی نیز از سنخ خود، یعنی حیات و تداوم آن را می طلبد. زندگی انسان تحت هیچ وضع و پیشامدی بی معنا نیست، و این معنای بی پایان زندگی، رنج، محرومیت و مرگ را نیز در بردارد.
دردی که بیماران امروزی از آن رنج می برند، بی معنا بودن کلی و غایی زندگی است. چون معنایی ارزنده در زندگی خود نمی بینند، گرفتار خلا می شوند. گویی همه وجود آنها تهی است، و این تهی بودن آنان را در خود فرو برده است. در آموزههای دینی، از رنج و بلا با عنوان پله های رشد و ترقی در زندگی افراد یاد میشود. درد، فقر، و سوز عشق و مصیبتها و رنجها و… می توانند نفس انسان را کامل کنند؛ چنان که رسول خدا می فرماید: إن الله لیغذى عبده المؤمن بالبلاء کما تقدی الوالد ولدها باللبن؛ «خداوند بندۂ مؤمن خود را با بلا و گرفتاری تغذیه می کند چنان که مادر، فرزند خود را با شیر».
تا نبیند رنج و سختی مرد، کی گردد تمام … تا نیاید باد و باران، گل کجا بویا شود
وقتی فرد از این منظر به دیگران توجه می کند، در می یابد که «به قدر طاعت خود، هر دلی غمی دارد».
در این صورت، با نقش آفرینی دین در ساحت شناختی، انسان برداشت دیگری از رنجهای دنیا خواهد داشت که زیباست. افزون بر نگرۀ رشدیابی، به سودنگری توجه می کند؛ زیرا خداوند تأکید می کند: وعسى أن تکرهوا شیئا وهو خیر لکم «چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید، حال آنکه خیر شما در آن است». چنان که امام حسن عسکری می فرماید: ما بین بلیة إلا والله فیها یعمة تحیط بها؛ «هیچ گرفتاری و بلایی نیست، مگر آنکه نعمتی از خداوند آن را در میان گرفته است».
سنایی در این موقعیت، اسلام فرد را به صبر فرامی خواند. امام علی می فرماید: إذا ابتلیت فاصبر؛ «چون به بلایی گرفتار شدی، صبوری کن». بر این اساس، و نیز توصیه امام صادق علیه السلام که می فرماید الصبر رأس الایمان (صبر، سر ایمان است)، انسان معنای دیگری از رنج می یابد و در راه رضای خدا، آن را زیبابخش زندگی به شمار می آورد.
وقتی انسان با وضعی پرهیزناپذیر روبه رو شد و زمانی که با سرنوشتی مواجه گردید که نمیشد آن را تغییر داد، فرصتی یافته است که بهترین ارزش خود را نشان دهد و یکی از ژرف ترین معنای حیات در ساحت شناختی، یعنی معنای رنج، را آشکار سازد؛ زیرا مهمتر و بالاتر از همه آنچه اهمیت دارد، معرفتی است که ما در برابر رنج برمی گزینیم و نوع اندیشه ای است که با آن، رنج را می پذیریم.
روزی پزشکی سالخورده که گرفتار افسردگی ژرفی بود، به درمانگاه دکتر فرانکل مراجعه کرد. این پزشک طاقت نداشت مرگ همسرش را که دو سال پیش از آن روی داده بود، تحمل کند؛ زیرا خیلی او را دوست داشت. بدیهی است که اینجا نمی توان همسر او را بازگرداند؛ بهترین راه این است که سرنوشت تغییرناپذیر را بپذیرد و معنایی در رنج خود بیابد. از این رو، به او گفته شد:
– چه میشد آقای دکتر اگر شما مرده بودید و زنتان زنده می ماند؟
– وای که این دیگر خیلی بد میشد؛ چون آن بیچاره خیلی رنج می کشید.
– پس می بینید که رنج به او نرسید، و شما بودید که رنجش را به جان خریدید و اکنون باید آن را بپذیرید و به جایش زنده بمانید. از این رو می توان نتیجه گرفت که رنج وقتی معنایی یافت، معنایی چون فداکاری، دیگر، آزاری نمی رساند.
نمونههای فراوانی را برای معنایابی رنج، حتی معنایابی رنج در مصیبت، در فرهنگ اسلامی و سیره بزرگان دین میتوان ارائه داد؛ از جمله: عصر عاشورا، میدان نبرد از رزم آوران بنی هاشم و دیگر یاران باوفای حسین تهی گشته بود، و حسین ، قهرمان این میدان، یکه و تنها در برابر سیاه ترین سپاه تاریخ، فریاد هل من ناصر ینصرنی سر می داد تا طنین آن، انسانیت و وجدانهای خفته را بیدار کند: «آیا حق طلب و دادخواهی هست که به خدا روی آورد؟ آیا کسی هست که از حرم رسول خدا دفاع کند؟ آیا فریادرسی هست که برای خدا به یاری ما بشتابد؟»
هنگامی که امام در آخرین دعوتش، پاسخ منفی شنید، به خیمه گاه برگشت تا با اهل بیتش، وداع کند. همگان از خیمه ها بیرون دویدند و دور امام حلقه زدند و صدای شیون و گریه بلند کردند؛ زیرا این آخرین دیدارشان با خورشید بود.
امام، فرزند شیرخوارش را طلبید تا با او وداع کند. هنگامی که او را آوردند، حضرت جلوی خیمه ها نشست و کودک خردسالش را که از شدت عطش در گرمای سوزان کربلا بی تاب شده بود، به دامن گرفت. امام می خواست در این واپسین لحظه ها، از او بوسه برگیرد که ناگاه از سوی سپاه دشمن، که روح یزیدی و فرهنگ اموی بر آن سایه افکنده بود و هیچ انسانیت و مردانگی در آنان یافت نمی شد، تیری پیش از پدر، گلوی نازک کودک را بوسه داد.
امام که همچنان فرزندش را در آغوش داشت، مشتی از خون گلوی کودک خویش را برگرفت و به سمت آسمان پاشید و فرمود: «ای مهربان ترین مهربانان، آنچه این مصیبت ها را بر من آسان می سازد، این است که تو میبینی»
بدیهی است معنایابی رنج، و صبر در برابر رنج، به معنای تحمل آن در همه موارد نیست. جایی باید آن را درمان کرد، و در صورتی که نتوان به درمان روی آورد، باید کوشید آرامش را از دل رنج در آورد. باید قدرتی که در رنج نهفته است، درک و معنای آن را به عنوان آرام بخش روح به دوش کشید. به یقین، این تدبیر در آموزه های دینی بهتر و زیباتر رخ می نماید. البته «معنایابی رنج و صبر در برابر رنج» یک مرتبه به دست نمی آید، و باید سالها ساحت معرفتی را با آموزه های اسلامی درگیر کرد تا در وقت نیاز، واکنشی زیبا آفریده شود.
منبع: اسلام و زیباییهای زندگی: رویکردی تحلیلی و تربیتی به سبک زندگی ، دکتر داود رجبینیا، صص253-248، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، چاپ اول، 1391