خانه » همه » مذهبی » همان طور که همه ما مستحضر هستیم با گذشت زمان اختلاف بین مذاهب اسلامی در حال زیاد شدن است و ما شیعیان باید خود را آماده و مسلح نماییم که در مقابل اهل سنت و بخصوص وهابیت جواب آنها را بدهیم و سوال من این است که ما هنگام بحث با اهل سنت به کتابهای آنها استدلال می کنیم ولی آنها هم به کتابهای ما استدلال می کنند که من خودم را عرض می کنم قادر به جواب آنها را ندارم بنابراین من خواهشمندم که مطالبی را که اهل سنت از کتب معتبر ما گرفته اند و بر علیه ما استدلال می کنند را جواب بدهید تا ما هم جواب قاطعی در مقابل آنها داشته باشیم البته باید توجه داشت که ما نباید با توجه به دیگر احادیث موجود در کتب خودمان جواب آنها را بدهیم مثلاٌ اگر آنها با توجه به یکی از خطبه های نهج البلاغه استدلال کنند که در آن خطبه حضرت علی(ع) از ابوبکر یا عمر تعریف می کند ما نمی توانیم با خطبه شقشقیه جواب آنها را بدهیم چون هنگامی که ما به حدیثی در صحیح بخاری استدلال می کنیم اگر آنها با توجه به دیگز حدیثی در صحیح بخاری جواب ما را بدهند ما قبول نمی کنیم بنابر این آنها به حدیثی در کتب ما استدلال کنند ما نمی توانیم با توجه به دیگر احادیث جواب آنها را بدهیم اما سوالات من که در زیر آمده است توسط اهل سنت مطرح شده است که امیدوارم جواب را به ایمیل من بفرستید: حضرت علی(ع) فرمودند: و در نامه ای به قیس بن سعد بن عباده انصاری که والی او بر مصر است می نویسد: « … سپس مسلمانان بعد از او- پیامبر اکرم- دو مرد صالح ونیک سیرت جانشین او نمودند که به کتاب و سنت عمل نمودند و از سنت تجاوز نکردند که رحمت خداوند بر آن دو باد» از کتاب الغارات ۱/۲۱۰ وبا اندک اختلافی در شرح نهج البلاغه از ابن ابی الحدید ونا سخ التواریخ ۳/۲۴۱ ودر شرح نهج البلاغه میثم البحرانی نیز از ابوبکر صدیق تمجید می کند ص ۴۰۰ و این سخن را بارها تکرار کرده و کتب شیعه هم آن را روایت کرده است، و لهذا وقتی که ابن الملجم ملعون بر او ضربه زد از او -همانطور که ابووائل و حکیم از علی روایت می کنند- سؤال کردند که خلیفه و امام بعد از تو کیست؟ آیا به کسی بعد از خودت وصیت نمیکنی؟ فرمود که رسول خدا برای کسی وصیت نکرد که من وصیت کنم لیکن –رسول خدا- فرمود: اگر خداوند برایشان خیر بخواهد آنها را بر حول بهترینشان جمع خواهد نمود، (از کتاب تلخیص الشافی از طوسی ۲/۳۷۲ وعین همین روایت را علم الهدی شیعه در کتاب الشافی ۴/۲۹۵هم روایت کرده است)، همچنین سید مرتضی علم الهدی –شیعی- در کتاب خودش از جعفربن محمد از پدرش روایت می کند که فردی از قریش پیش امیرالمؤمنین علیه السلام آمده و از او پرسید که: شنیدم که شما اندکی قبل در خطبه گفتید: بار خدایا! بهمان راه اصلاحی که خلفاء راشدین را رهنمون گشتی ما را نیز رهنمون گردی، آندو کی هستند؟ ، گفت آندو -ولی- دوست و عموی تو ابوبکر و عمر، دو شیخ اسلام و دو امام هدایت، و دو بزرگ قریش، که بعد از رسول خدا اسوه و مقتدی هستند، هرکس آن دو را مقتدای خود قرار بدهد محفوظ گشته و هرکس که از آثار آندو پیروی کند براه مستقیم هدایت می شود، از الشافی ص ۱۷۱ و در همین کتاب (الشافی) متذکر می شود که علی علیه السلام در خطبه اش گفته است: بهترین فرد این امت بعد از پیامبرش، ابوبکر و عمر هستند، تلخیص الشافی ۲/۴۲۸ این روایت ها همه از کتب خود شیعیان از پیامبر و علی می باشد، آیا مدعیان تشیع حرف آنها را قبول دارند، پس چرا کلام آنها غیر از رفتار و باور شیعیان است؟ چرا ائمه(ع) آنها تعریف می کنند ولی مدعیان تشیع خلاف آن رفتار می کنند خواهشمندم جواب را واضح و کامل و روشن بدهید و جواب را به ایمیل من هم ارسال کنید.

همان طور که همه ما مستحضر هستیم با گذشت زمان اختلاف بین مذاهب اسلامی در حال زیاد شدن است و ما شیعیان باید خود را آماده و مسلح نماییم که در مقابل اهل سنت و بخصوص وهابیت جواب آنها را بدهیم و سوال من این است که ما هنگام بحث با اهل سنت به کتابهای آنها استدلال می کنیم ولی آنها هم به کتابهای ما استدلال می کنند که من خودم را عرض می کنم قادر به جواب آنها را ندارم بنابراین من خواهشمندم که مطالبی را که اهل سنت از کتب معتبر ما گرفته اند و بر علیه ما استدلال می کنند را جواب بدهید تا ما هم جواب قاطعی در مقابل آنها داشته باشیم البته باید توجه داشت که ما نباید با توجه به دیگر احادیث موجود در کتب خودمان جواب آنها را بدهیم مثلاٌ اگر آنها با توجه به یکی از خطبه های نهج البلاغه استدلال کنند که در آن خطبه حضرت علی(ع) از ابوبکر یا عمر تعریف می کند ما نمی توانیم با خطبه شقشقیه جواب آنها را بدهیم چون هنگامی که ما به حدیثی در صحیح بخاری استدلال می کنیم اگر آنها با توجه به دیگز حدیثی در صحیح بخاری جواب ما را بدهند ما قبول نمی کنیم بنابر این آنها به حدیثی در کتب ما استدلال کنند ما نمی توانیم با توجه به دیگر احادیث جواب آنها را بدهیم اما سوالات من که در زیر آمده است توسط اهل سنت مطرح شده است که امیدوارم جواب را به ایمیل من بفرستید: حضرت علی(ع) فرمودند: و در نامه ای به قیس بن سعد بن عباده انصاری که والی او بر مصر است می نویسد: « … سپس مسلمانان بعد از او- پیامبر اکرم- دو مرد صالح ونیک سیرت جانشین او نمودند که به کتاب و سنت عمل نمودند و از سنت تجاوز نکردند که رحمت خداوند بر آن دو باد» از کتاب الغارات ۱/۲۱۰ وبا اندک اختلافی در شرح نهج البلاغه از ابن ابی الحدید ونا سخ التواریخ ۳/۲۴۱ ودر شرح نهج البلاغه میثم البحرانی نیز از ابوبکر صدیق تمجید می کند ص ۴۰۰ و این سخن را بارها تکرار کرده و کتب شیعه هم آن را روایت کرده است، و لهذا وقتی که ابن الملجم ملعون بر او ضربه زد از او -همانطور که ابووائل و حکیم از علی روایت می کنند- سؤال کردند که خلیفه و امام بعد از تو کیست؟ آیا به کسی بعد از خودت وصیت نمیکنی؟ فرمود که رسول خدا برای کسی وصیت نکرد که من وصیت کنم لیکن –رسول خدا- فرمود: اگر خداوند برایشان خیر بخواهد آنها را بر حول بهترینشان جمع خواهد نمود، (از کتاب تلخیص الشافی از طوسی ۲/۳۷۲ وعین همین روایت را علم الهدی شیعه در کتاب الشافی ۴/۲۹۵هم روایت کرده است)، همچنین سید مرتضی علم الهدی –شیعی- در کتاب خودش از جعفربن محمد از پدرش روایت می کند که فردی از قریش پیش امیرالمؤمنین علیه السلام آمده و از او پرسید که: شنیدم که شما اندکی قبل در خطبه گفتید: بار خدایا! بهمان راه اصلاحی که خلفاء راشدین را رهنمون گشتی ما را نیز رهنمون گردی، آندو کی هستند؟ ، گفت آندو -ولی- دوست و عموی تو ابوبکر و عمر، دو شیخ اسلام و دو امام هدایت، و دو بزرگ قریش، که بعد از رسول خدا اسوه و مقتدی هستند، هرکس آن دو را مقتدای خود قرار بدهد محفوظ گشته و هرکس که از آثار آندو پیروی کند براه مستقیم هدایت می شود، از الشافی ص ۱۷۱ و در همین کتاب (الشافی) متذکر می شود که علی علیه السلام در خطبه اش گفته است: بهترین فرد این امت بعد از پیامبرش، ابوبکر و عمر هستند، تلخیص الشافی ۲/۴۲۸ این روایت ها همه از کتب خود شیعیان از پیامبر و علی می باشد، آیا مدعیان تشیع حرف آنها را قبول دارند، پس چرا کلام آنها غیر از رفتار و باور شیعیان است؟ چرا ائمه(ع) آنها تعریف می کنند ولی مدعیان تشیع خلاف آن رفتار می کنند خواهشمندم جواب را واضح و کامل و روشن بدهید و جواب را به ایمیل من هم ارسال کنید.

در ابتدا ضروری است که به این نکات توجه شود:1 از مسائلی که امامان ما(ع) از جمله امیرالمؤمنین(ع) برای حفظ وحدت و جلب توجه مخالفین، و یا حفظ جان خود و شیعیان مراعات می کردند مسئله تقیه بود که در برخی موارد مجبور می شدند ظاهرا به نفع خلفا و یا حاکمان وقت بزنند و یا دستوری موافق اهل سنت صادر کنند، این گونه روایات که برای تقیه صادر شده باشد قابل استناد و استدلال نیست.
در همین کتاب «تلخیص الشافی» مواردی از تقیه بیان شده است از جمله ج 2، ص 119.
2. در بین روایات گاهی تعارض و اختلاف واقع می شود از این گونه روایات در بخش تاریخ و احکام و … وجود دارد که راه چاره این است که به جنبه ترجیحی و برتری و به اصطلاح به مرجحات روایات رجوع شود هر کدام اعتبارش بیشتر بود به آن اخذ و عمل می شود.
3. در بین روایات، روایاتی قابل اعتماد است که سندش کامل و متصل به معصوم باشد و اگر روایتی سندش به معصوم نرسد و یا نقل کننده قابل اعتماد نباشد از مقام اعتبار خارج است.
همه این مسائل برای این است که در بین روایات ما برخی روایات مجعوله (جعل شده) وجود دارد که در زمان تسلط خلفای بنی امیه و بنی عباس لابلای کتاب هایی که در آن زمان دست خطی بودند روایاتی جعلی اضافه شده است.
با توجه به نکات پیش گفته به پاسخ موارد ذکر شده می پردازیم:
الف. نقل الفارات و ناسخ التواریخ، گذشته از این که تفاوت هایی بین نقل الفاراتر.ک، الفارات، ابی اسحاق ابراهیم، تهران: سلسله انتشارات انجمن آثار ملی تحقیق جلال الدین، ص 210 و ابن ابی الحدید و بحار وجود دارد و گذشته از این که مدرک ناسخ و بحارمحمد باقر مجلسی، بحارالانوار، بیروت: ج 33، صص 533-534 و … خود ابن ابی الحدید است که از علمای اهل سنت است اولا باید گفت، الفارات سندی متص به معصوم ذکر نکرده است ثانیا احتمال تیه وجود دارد چون حضرت تازه به خلافت رسیده و عثمان هم تازه به قتل رسیده بود، و از آن طرف این نامه برای مردم مصر بود که بر اثر تبلیغات خلفا، طرفدار آنها به حساب می آمدند و واقعا ابوبکر و عمر را خلیفه مسلمین می دانستند لذا با مردم مماشات می کند، اما نسبت به عثمان که مردم بدبین بودند صریحا می فرماید او بدعت گذاری کرد اگر علی(ع) واقعا می خواست خلفا را تمجید کند باید از عثمان هم تمجید می کرد!
ثانیا بر فرضی که روایت فوق سندا تمام باشد و تقیه هم در کار نباشد در مقام تعارض و اختلاف این روایت با آن همه روایاتی که علی(ع) و ائمه اطهار(ع) خود را امامان بر حق داسنتند و خلفا را غاصب که این روایت در الغدیر، و اثبات الهداه، و خود نهج البلاغه و … آمده است برابری نمی کند و در برابر آن همه روایات تاب مقاومت ندارد حتی با روایاتی که از خود اهل سنت مانند حدیث ثقلین، منزلت، یوم الدار، حدیث غدیر و … نمی تواند برابری کند. یعنی این یک روایت است آن هم غیر قطعی اما روایاتی که امامان را بر حق و خلفا را غاصب می دانند قطعی و به اصطلاح در حد تواترند.
ب. اما روایات کتاب الشافی و تلخیص آن، اولا طبق آدرس داده شده چنان روایاتی یافت نشد (ولی امکان دارد اختلاف چاپ باعث این شده که مطلب یافت نشود و چون عبارت عربی حدیث نیامده از طریق رایانه هم دسترسی پیدا نکردیم) ولی با یک نگاه کلی به الشافی، و تلخیص آن می توان مسأله را روشن کرد …
این کتاب و تلخیص آن اساسی ترین بحثش اثبات خلافت بلافصل امیرمؤمنان(ع) است و غاصب بودن خلفا و عدم لیاقت خلافت داشتن آنها است به عنوان نمونه در تلخیص الشافیتلخیص الشافی، شیخ طوسی، قم: دارالکتب الاسلامیه، سوم، 1394 هـ . ق، ج 1-2 ج 1-2 ز ص 3 تا ص 94 بحثش اثبات خلافت بلافصل امیرمؤمنان علی(ع) است با ادله فراوان.
از ص 96 تا ص 98 عدم لیاقت ابوبکر را برای خلافت بحث نموده است.
از ص 98-110 روایاتی را که با خلافت ابی بکر تنافی دارد مطرح نموده است.
و در برخی بخش ها روایاتی را که از طریق اهل سنت نقل شده پاسخ داده مانند این دو روایت که از قول پیغمبر(ص) نقل کرده اند: «إقتدوا باللذین بعدی؛ به آن دو نفر که بعد از من می آیند اقتدا کنید»تلخیص الشافی، همان، ج 1-2، بخش جلد دوم، ص 246 و یا نقل شده که «إن الحق ینطق علی لسان عمر؛ حق بر زبان عمر جاری است.»همان و از آن جواب داده که به روایات خود اهل سنت که نقل شده پیامبر(ص) فرمود: خلفای بعد از من دوازده نفر است سازگاری ندارد و حدیث دوم با اعترافات عمر که بیش از هفتار بار گفت اگر علی(ع) نبود عمر هلاک می شد نمی سازد.
احتمالا مواردی که در پرسش آمده از این قبیل است، یعنی روایاتی است که از زبان اهل سنت در این دو کتاب نقل شده و طرف در پاورقی دقت نکرده که این از طریق اهل سنت نقل شده است.
تازه اگر چنین روایاتی هم باشد، از نظر سند قابل خدشه است، و امکان تقیه در آنها وجود دارد و اگر سند و دلالت آنها هم تمام باشد هرگز در مقابل روایات بی شماری که امامان دوازدگانه(ع) را خلفای برحق می دانند نمی توانند مقاومت کنند. و اگر ما هیچ مدرکی نداشتیم جز حدیث ثقلین، حدیث منزلت، حدیث غدیر، یوم الدار که به صورت قطعی از منابع اهل سنت نقل شده کافی بود در رد روایات مورد ادعا.
و همین طور روایات متعددی از منابع اهل سنت نقل شده که پیامبر(ص) فرمود خلفای بعد از من دوازده نفرندصحیح مسلم، دار احیاء التراث العربی، ج 2، ص 1453، سند احمد حنبل، مؤسسه الرساله، ج 6، ص 331، مجم الزوائد هیثمی، دار الکتاب العربی، بیروت: ج 5، ص 190، سند ابو لیلی، موسل، دار المأمون، بیروت: ج 8، ص 444، صحیح بخاری، دار احیاء التراث، ج 9، ص 101 و در برخی از آنها صریحا اسم دوازده امام آمده است.فرائد السمطین جوئینی، بیروت: مؤسسه المحمودی، ج 2، ص 134
از جمله خوارزمی از سلمان نقل می کند: «به حضور پیامبر(ص) شرفیاب شدیم که حسین(ع) در آغوش او بود چشمان او را بوسید و فرمود: براستی تو سید و پدر سادات هستی، تو خود امام و فرزند امام هستی، تو خود حجت و فرزند حجت [خدایی] و پدر نه حجت از نسل خود هستی که نهمین آنها قائم آنهاست.»مقتل الحسین، خوارزمی، مکتبه المفید، قم: ج 1، ص 146
در نتیجه جواب کلی از تمام روایاتی که به نوعی از خلفا و یا حقانیت آنها دفاع کرده این است که:
1. برخی از آنها سندا قابل اعتنا نیست
2. برخی در مقام تقیه صادر شده است
3. اگر از نظر سند و جهت صدور هم تمام باشد یعنی تقیه ای نباشد با روایات فراوان قطعی که دلالت بر حقانیت امامان(ع) و غاصب بودن خلفا دلالت دارند -و حتی در منابع اهل سنت آمده و قبلا به آنها اشاره شد- نمی تواند برابری و مقابله کند و به اصطلاح مبتلا به معارض اقوی است.
این نکته را اضافه کنیم که برای حفظ وحدت جامعه اسلامی علنی نباید به خلفا توهین کرد ولی این باعث نمی شود که ما از دلیل های حق و محکمان به برخی روایات ضعیف و غیر قابل اعتماد دست برداریم.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد