اول اندیشه وانگهى گفتارپاى بست آمده است و پس دیوار
یا در جاى دیگر مى گوید:
گرچه شاطر بود خروس به جنگ چه زند پیش باز رویین چنگ
گربه شیر است در گرفتن موش لیک موش است در مصاف پلنگ
گلستان، همان، ص 29.
اما سخن «وحى آسمانى» این است که محتوایش دربردارنده تمام آن چیزى است که سعادت ابدى و پایدار انسان را تضمین مى کند. (نحل، آیه 89).
3. آنان که تحلیل روان شناسانه از وحى ارائه مى دهند، پیش فرضشان این است که نیروى باطنى انسان، به هنگام تعطیلى قوا و حواس ظاهرى، بیدار و فعّال مى شود؛ در حالى که موقعیت هاى «من» وحى گیرندگان، کاملاً یک موقعیت هشیار و با توجّه بوده است و بیشتر موارد نزول وحى – براساس روایت هاى تاریخى مربوط – به فرصت هایى است که توجّه آنان معطوف به وظایف فردى، اجتماعى و تبلیغى بوده است. در این باب نگا: محمدباقر سعیدى روشن، تحلیل وحى، مؤسسه فرهنگى اندیشه، تهران: چاپ اول، مهرماه 1375، صص 47 – 52.
4. اگر القاى پیام از خلاقیت حضرت رسول(ص) نشأت مى گرفت، باید تحت کنترل و اراده او مى بود و در تعامل اجتماعى هرگاه بدان نیاز داشت، از آن سود مى جست؛ حال آن که چنین نیست؛ بلکه بنا بر اسناد معتبر تاریخى، در برهه اى از زمان «وحى» منقطع مى شد نگا: محمدهادى معرفت، التمهید فى علوم القرآن،، انتشارات جامعه مدرسین، قم: ج 1،ص 83. و گاهى که در شرایط حساسى به آن لازم بود، پیام خدا با تأخیر ابلاغ مى شد. نگا: بحارالانوار، ج 18، ص 197.
5. اگر قرآن براساس نبوغ شخص رسول خدا(ص) بود؛ چرا وظیفه داشت که آن را مخفى نکند. انسان در اظهار مقاصد درونى و قلبى خویش، آزاد است و گاهى مى تواند مطالبى را کتمان کند؛ چنان که درباره برخى از تاریخ ها چنین گزارشى شده است. اما رسول خدا(ص) موظف بود که هر چه دریافت مى کند، همان را به مردم برساند. (تکویر، آیه 24)
دو ویژگى مهم قرآن:
یکم. این که با توجه به امى بودن پیامبر(ص)، طرح چنین آموزه هایى نزدیک به محال است. در سنجش ذهنى نمى گنجد که فردى امى، به اقتضاى وسایل علمى عصر خویش، معارف و مفاهیمى را عرضه کند که فراتر از افق فکر و اندیشه انسانى است. نگا: موریس بوکاى، تورات، انجیل، قرآن و علم، ترجمه ذبیح اللَّه دبیر، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران: چاپ اول 1371، فصل آخر. شرح تفاصیل حیات جهان و انسان، تشریح جزئیات زندگى پس از مرگ و تبیین قوانین و برنامه هاى زندگى انسان و… از عهده کدام فکر درونى برمى آید؟ تاریخ اجتماعى انسان میلیون ها کتاب را سراغ دارد؛ اما جز قرآن، کدام یک از آنها ادعاى کامل بودن و جامعیت خویش را داشته است (نحل، آیه 89). آیا سعدى، گلستان خود را جامع و کامل دانسته است؟، حافظ چطور؟ نیوتن، گالیله، فردوسى، ابوعلى سینا و… چطور؟ آیا اعجاز قرآن، تنها در لفظ آن است یا اعجاز محتوایى و از جهت آورنده آن نیز مورد نظر است؟ در این باب نگا: سیدمصطفى ثامنى، وجوه اعجاز قرآن، مجموعه مقالات دومین کنفرانس تحقیقاتى علوم و مفاهیم قرآن کریم، قم: دارالقرآن، صص 178 – 168.
دوّم. مدعاى ما آن است که قرآن، کتاب خدا است؛ نه رسول او. از این جهت ما در نوشتارهاى علوم قرآنى، پنج مطلب را در این باره ثابت و مستدل مى کنیم:
1. مفاد و محتواى قرآن از سوى خداوند است؛
2. علاوه بر آن، تک تک الفاظ نیز از سوى خدا است؛
3. ترکیبات این الفاظ – که در قالب آیات آمده اند – نیز از سوى خداوند است؛
4. مجموعه این آیات – که به صورت سوره ها تجلى کرده است – هم از ناحیه خداوند مى باشد؛
5. چینش و ترتیب سوره ها در کنار یکدیگر و تشکیل قرآن موجود نیز، از ناحیه خداوند است. مهدى هادوى تهرانى، مبانى کلامى اجتهاد در برداشت از قرآن کریم، مؤسسه فرهنگى خانه خرد، قم: چاپ اول 1377، صص 67-10.
در این صورت آیا کلام خداوند، با کلام مخلوق او قابل مقایسه است که حکم آثار بشرى را به اثر الهى، سرایت دهیم؟! آن هم آثار بشرى که گاهى نیز در پاره اى از بخش ها و فرازها، مشابه پیدا مى کنند.