طلسمات

خانه » همه » مذهبی » همراهى‏ ها و رويارويى‏ هاى نراقى با حكومت قاجار (2)

همراهى‏ ها و رويارويى‏ هاى نراقى با حكومت قاجار (2)

همراهى‏ ها و رويارويى‏ هاى نراقى با حكومت قاجار (2)

علامه نراقى، به سال 1185ه.ق. در واپسين سالهاى دوره زنديه، چشم به هستى گشود و به سال 1245، در كاشان، چشم از جهان فرو بست.
با اين حساب بخش مهمى از حيات وى، در روزگار فتح‏على‏شاه قاجار سپرى شده است. اكنون، بايد ديد او در برخورد با حكومت، بويژه شخص شاه، چگونه مشى كرده و

default - همراهى‏ ها و رويارويى‏ هاى نراقى با حكومت قاجار (2)

0010892 - همراهى‏ ها و رويارويى‏ هاى نراقى با حكومت قاجار (2)
همراهى‏ ها و رويارويى‏ هاى نراقى با حكومت قاجار (2)

 

نویسنده : اسماعيل اسماعيلى

 

علامه نراقى، به سال 1185ه.ق. در واپسين سالهاى دوره زنديه، چشم به هستى گشود و به سال 1245، در كاشان، چشم از جهان فرو بست.
با اين حساب بخش مهمى از حيات وى، در روزگار فتح‏على‏شاه قاجار سپرى شده است. اكنون، بايد ديد او در برخورد با حكومت، بويژه شخص شاه، چگونه مشى كرده و چه مطالبى بر زبان جارى ساخته كه از آنها، شمارى، پشتيبانى بى‏قيدوشرط برداشت كرده و تا آن جا پيش رفته‏اند كه او را در بارى خوانده‏اند!
اينان، براى به كرسى نشاندن ادعاى خود، به چند دليل، تمسك جسته‏اند كه اينك بر مى‏شماريم و به بوته نقد مى‏گذاريم:

* 1) فتواى جهاد عليه روس و شركت در جنگ :
 

در دوره پادشاهى فتح‏على شاه قاجار، دو جنگ ويران‏گر بين ايران و روس، رخ داده است.
جنگ اول بين روس و ايران، با يورش روس به گنجه و بخشهايى از گرجستان و قره‏باغ، در ماه رمضان سال 1218، آغاز شد. (25)
البته پيش از آن نيز، روسها بارها به اين شهرها يورش آورده بودند؛ اما اين بار بر آن بودند كه اين بخشها و سرزمينها را جزو قلمرو خود گردانند و به خاك خود بيفزايند.
شاه، تازه شورشهاى داخلى را، كه پس از كشته شدن آغامحمدخان به سال 1211، در جاى‏جاى كشور بر پا شده بود، فروخوابانده، نادرميرزا را كشته و خراسان را به زير سلطه خود درآورده بود (26) كه شعله‏هاى جنگ ايران و روس، بر افروخته شد. شاه، با برگماردن عباس‏ميرزا به فرماندهى جنگ، به رويارويى با روسها برخاست. در سالهاى آغازين، به كمكها و پشتيبانيهاى فرانسه و انگليس، چشم‏داشت (27) كه ره به جايى نبرد و پس از پنج‏سال، به سال 1223، به اين نكته پى‏برد كه بدون يارى و پشتيبانى مردم و پيشاهنگى عالمان دين، كارى به پيش نمى‏برد و وعده‏هاى دولتهاى بيگانه، مبنى بر اين كه «چندان كه با مبارزات روسيه زور و زر، به كار آيد، خوددارى نخواهيم كرد» (28) فريبى بيش نيست. از اين‏روى، در سياستهاى جنگى خويش ، بازنگرى كرد و دگرگونيهايى در شيوه سازماندهى جنگ پديد آورد.
«آن‏گاه، شاهنشاه، از بهر تشويق مسلمانان در محاربت و مضاربت با روسيان، ميرزا بزرگ قائم‏مقام، وزارت كبرى را فرمان داد تا از علماى اثنى‏عشريه، طلب فتوا كند و او، حاجى ملا باقر سلماسى و صدرالدين محمد تبريزى را براى كشف اين مسأله، روانه خدمت شيخ جعفر نجفى و آقا سيد على اصفهانى و ميرزا ابوالقاسم جيلانى [ميرزاى قمى‏] نمود، تا در عتبات عاليات و دارالأمان قم، خدمت ايشان را دريابند و نيز به علماى كاشان و اصفهان، مكاتبت كرد. و بالجمله جناب حاجى ملا احمد نراقى كاشانى، كه فحل فضلاى ايران بود و شيخ جعفر و آقا سيد على و ميرزا ابوالقاسم و حاج‏ميرزا محمد حسين سلطان‏العلماء، امام جمعه اصفهان و ملاعلى اكبر اصفهانى و ديگر فقهاى ممالك محروسه، هر يك، رساله‏اى نگاشتند و خاتم گذاشتند كه مجادله و مقابله با روسيه، جهاد فى سبيل‏الله است و خرد و بزرگ را واجب افتاده است كه براى رواج دين مبين، حفظ ثغور مسلمين، خويشتن‏دارى نكنند و روسيان را از مداخلت در حدود ايران دفع دهند. و ميرزا بزرگ قائم‏مقام، اين مكاتيب را مأخوذ و مرتب‏كرده و رساله جهاديه نام نهاد.» (29)
اين فتواها در بين مردم نشر يافت و در مدت كوتاهى، پنجاه‏هزار نفر، روانه جبهه جنگ شدند . (30)
درباره ملااحمد نراقى، در اين مرحله از جنگ بيش از اين، در اين اثر چيزى نوشته نشده است. تاريخ نگار ديگر دربار، عبدالرزاق دنبلى، منشى عباس‏ميرزا نيز، بيش از اين، چيزى نقل نكرده است. (31) تاريخ‏نگاران ديگر كه سپسها اين رخداد را نگاشته‏اند، از همين دو منبع گرفته و چيزهايى بر آن افزوده‏اند.
اين مرحله از جنگ، با اين كه حضور مردم شورانگيز بود، اما به خاطر نبود فرماندهى شايسته و… به سود ايران پايان نپذيرفت و عهدنامه گلستان را پس از ده سال به سال 1228نتيجه داد كه بسيار ذلت‏بار بود و شهرهايى از ايران جدا شد و در قلمرو روسها قرار گرفت. (32)
پوشيده نماند كه در بستن قرارداد گلستان، با علماى دين رايزنى نشد و نشانه‏هايى وجود دارد كه علماى دين، در آن برهه، عهدنامه گلستان را خلاف مصالح ملت و دولت ايران مى‏دانستند و با آن، مخالف بودند. (33) جنگ دوم، با جنگ‏افروزيهاى روس، آغاز شد. روس، به شهرهاى مرزى يورش آورد و بالغ‏لو، گونى، گوگچه و… را به چنگ گرفت و در سرزمينهاى زيرسلطه، به مسلمانان بى‏حرمتيها كرد و دارايى آنان را به يغما برد و به ناموس آنان بى‏حرمتى روا داشت. (34)
علماى دين و فقيهان بزرگ، در اين برهه، در اصل بايستگى و لازم بودن جهاد و دفاع از كيان اسلام و حقوق مردم، با فتح‏على شاه همراهى كردند و خود در جبهه شركت جستند و نه بيش‏تر .
سپهر در اين‏باره مى‏نويسد:
«در روز دوشنبه، هيجدهم، جناب حاجى‏ملااحمد نراقى كاشانى، كه از تمامت علماى اثنى‏عشريه، فضيلتش بر زيادت بود، به اتفاق حاجى ملاعبدالوهاب قزوينى و جماعتى ديگر از علما و حاجى ملامحمد، پسر حاجى ملا احمد، كه او نيز قدوه مجتهدين بود از راه برسيد. تمامت شاه‏زادگان و قاطبه امرا و اعيان نيز، به استقبال، بيرون شتافتند و جنابش را با تكبير و تهليل و مكانت، در محل جليل، فرود آوردند و اين جمله مجتهدين كه انجمن بودند، به اتفاق فتوا راندند كه هر كس از جهاد با روسيان بازنشيند، از طاعت يزدان، سربرتافته متابعت شيطان كرده باشد.» (35)
در اين جنگ، ايران به پيروزيهاى درخشانى دست يافت و سرزمينهاى گرفته شده را باز گرفت، ولى در ماه‏هاى بعد، نتوانست آنها را نگهدارد و نه تنها گرجستان و ارمنستان و ايالتهاى ديگر كه در جنگ نخست از دست داده بود، نتوانست نگهدارد و دشمن از چنگش درآورد كه بخشهاى ديگرى از خاك ايران را نيز از دست داد و تبريز حتى، به زير سلطه روسها درآمد! اما چه شد با پيروزيهاى چشمگير در آغازين ماه‏هاى نبرد، چنين سپاه ايران زمين‏گير شد، جاى بحث بسيار دارد؛ اما اين كه شمارى از بى‏خبران، يا بدخواهان كينه‏ورز در لباس روشنفكر و غرب‏زدگان ديكته نويس، كوشيده‏اند علماى دين را عامل شكست بدانند، با هيچ منبع و مدرك تاريخى سازگار نيست. آنچه مى‏شود از تاريخ به روشنى فهميد و به عنوان عاملهاى شكست برشمرد عبارتند از:
1. كوتاهى ورزيدن فتح‏على شاه در فرستادن سازوبرگ و جيره سربازان.
2. سياسى‏كاريهاى عباس‏ميرزا نايب‏السلطنه، فرمانده جنگ. (36)
3. نگرانى خانهاى قاجار، از اين كه علماى دين، عامل پيروزى شناخته شوند و كارشكنيها و تلاش آنان براى دست‏نيابيدن علما به پيروزى.
اين جنگ، با عهدنامه ننگين تركمان چاى در شعبان 1243 به زيان ايران پايان يافت. (37) در بستن اين عهدنامه نيز، با علما رايزنى نشد و در جريان قرار نگرفتند همانان كه براى بسيج مردم، مورد توجه بودند و با احترام فراوان از آنان ياد مى‏شد و از آنان در جبهه‏ها، با شور و هيجان و عزت و احترام استقبال مى‏شد، اما درگاه بستن عهدنامه، فراموش شدند كه گويا چنين كسانى وجود ندارند و رأى و نظر آنان، به هيچ‏انگاشته شد. (38)
علامه نراقى، وقتى ديد پشت‏پرده مسائل ديگرى جريان دارد و زمام امور در دست انسانهاى بى‏تقوا و مرموزى است، خود را كنار كشيد و كارى انجام نداد.
علامه نراقى، با اين كه حكومت قاجار را نامشروع مى‏دانست (39) و بر كارهاى خلاف آن آگاهى داشت؛ اما برابر وظيفه شرعى نمى‏توانست در برابر يورش دشمن و كشتار و بى‏خانمانى مسلمانان سكوت كند؛ از اين روى در هر دو جنگ، همان‏گونه كه يادآور شديم، هم‏فتوا به شركت در جهاد داد و هم خود در نبرد شركت جست كه اين حركت و تلاش و فتوا را نمى‏شود، حركتى در راستاى مشروع دانستن حكومت قاجار دانست، با اين كه شاه سخت خود را پيرو دين مى‏نماياند و سخت پاى‏بندى نشان مى‏داد. (40)

* 2) ستودن فتحعلى شاه قاجار :
 

شمارى، با استناد به اين كه نراقى، از شاه قاجار، با لقبهايى چون: «خسرو معدلت‏آيين» ، «ظل‏الله» و… ياد كرده، وى را هوادار رژيم قاجار و دوستدار و پشتيبان فتح‏على شاه قلمداد كرده‏اند.
عبدالهادى حائرى مى‏نويسد:
«از همين روست كه مى‏بينيم نراقى با واژه‏هايى سخت مبالغه‏آميز، فتح‏على شاه را ستايش مى‏كند.» (41)
اين‏گونه واژگان و جمله‏ها، كه خرده‏گيران، از جمله حائرى، به عنوان ستايش‏گرى نراقى از شاه قاجار ياد كرده و آنها را دليل بر هوادارى و دربارى بودن وى شمرده‏اند، به نقل از ديباچه پاره‏اى از آثار او، از جمله معراج‏السعاده و وسيلةالنجاة اوست.
حال بايد به درستى كندوكاو كرد و درنگ ورزيد كه آيا اين ستايشها را، كه پاره‏اى شگفت‏انگيز مى‏نماد و ويژه حاكمان حق است، مى‏توان به نراقى نسبت داد و گفت از كلك ايشان تراويده است؟
گيريم درست باشد، آيا مى‏توان او را عالمى دربارى و ستايش‏گر مرد ستم‏پيشه‏اى چون فتح‏على شاه قاجار دانست؟ و يا مى‏توان از چنين جمله‏ها، واژگان و تعبيرهايى برداشت كرد كه او حكومت قاجار را مشروع مى‏دانسته است؟ براى روشن شدن موضوع، يادآورى چند نكته، بايسته مى‏نماد:
الف. نراقى در كتابهاى فراوانى كه نگاشته، جز چند مورد، در هيچ‏يك از آنها از اين واژگان، جمله‏ها و تعبيرهاى ستايش‏آميز، به چشم نمى‏خورد.
ب. در اين چند اثر كه در آنها واژگان و جمله‏هاى ستايش‏آميز ديده مى‏شود، اينها تنها در ديباچه بازتاب يافته و گنجانيده شده و در سرتاسر متن، از اين جمله‏ها و واژگان ستايش‏آميز خبرى نيست.
در كتاب خزائن، با اشاره به سخن شيخ بهائى درباره قران نحسين، از كشته شدن آغا محمد خان قاجار و روى كارآمدن فتح‏على شاه، ياد كرده است. (42)
ج. هر يك از آثارى كه در ديباچه آنها، فتح‏على‏شاه ستايش شده، ويژگى دارد كه توجه به آن، حقيقت امر را روشن مى‏كند.
در مثل، معراج السعاده، خلاصه و ترجمه كتاب مهم و اخلاقى ملامهدى نراقى، پدر ملااحمد نراقى، براى استفاده فارسى‏زبانان نگاشته شده است.
و كتاب وسيلةالنجاة، رساله عمليه است كه به خواست فتح‏على‏شاه و براى استفاده وى نگاشته شده است. و كتاب سيف‏الامه، به خواست شاه و عباس‏ميرزا در رد پادرى (43) نصرانى سامان يافته است. اگر در ديباچه اين‏گونه آثار و نگاشته‏ها، از پادشاه و فرمانروايان، به نيكى ياد نمى‏شد، پذيرفته نمى‏شدند و اجازه نشر نمى‏يافتند.
اين ديباچه‏ها، زمينه را براى نشر آثار فراهم مى‏آورده و سبب مى‏گرديده، از سوى دربار اجازه عرضه در بازار انديشه بيابند. اينها به مانند نامه‏هاى ادارى بوده كه اگر در عنوان‏نامه، از مسؤول اداره محترمانه ياد نشود، چه بسا به آنها توجه نشود و يا نابود گردند.
د. در متن كتابهاى ياد شده، نه تنها از شاه قاجار به نيكى ياد نشده و نامى از او به ميان نيامده، كه در بخشهايى از آنها، بحثهايى به ميان آمده كه به روشنى مى‏نماياند كه نراقى، با حكومت قاجار و فتح‏على‏شاه، سرناسازگارى دارد و حكومت قاجار را جائرانه، نامشروع و فتح‏على‏شاه را ستم‏پيشه مى‏داند، اين‏گونه جستارها و گزاره‏ها، در كتاب معراج‏السعاده، كه در ديباچه آن از شاه ستايش شده، فراوان است كه خرده‏گيران بر نراقى نيز به آنها اعتراف دارند. در مثل عبدالهادى حائرى كه سخت تلاش مى‏ورزد نراقى را از پشتيبانان اصلى حكومت قاجار و از كسانى كه با فتح‏على‏شاه و عباس‏ميرزا دوست بوده، بشناساند و اين‏گونه بنماياند، در اين‏باره مى‏نويسد:
«هنگام بحث نظرى پيرامون حق حكومت و حدود مسؤوليت آن و صفات و ويژگيهاى فرمانرواى شايسته، هرگز، در باور خود در نامشروع شناختن حكومتى جز حكومت فقيهان، درنگ نكرده است.
وى، مى‏گويد: هيچ كس بر كسى ديگر ولايت ندارد، مگر آن كه از سوى خدا، پيامبر و يا يكى از اوصياى او، در موردى بر ديگرى ولايت يابد.
البته از ديدگاه او، فقيهانند كه در روزگار غيبت امام دوازدهم شيعيان، فرمانروا و نايب امام هستند.
وى، نوزده حديث ياد مى‏كند كه بر طبق آن، فقيهان را تنها فرمانروايان شايسته جامعه اسلامى مى‏داند….» (44)
نراقى افزون بر عوائدالايام كه حكومتها را جز حكومت فقيهان نامشروع مى‏داند (45) در معراج السعاده نيز، در باب بايستگى ويژگى عدالت براى حاكمروايان، به گونه‏اى سخن گفته كه به هيچ روى، با حاكمى چون فتح على شاه برابر نيست. در مثل در بازشناسى «عادل» از «ظالم» چنان سخن مى‏گويد كه نمى‏تواند بر كسانى چون فتح على شاه، برابر باشد. (46)
يا وقتى ويژگيهاى پادشاه عادل را به بوته بحث مى‏گذارد و از اين مقوله سخن مى‏گويد، كه خواننده به روشنى در مى‏يابد كه ديندار و شرع مدار وانمود كردن پادشاه خود را و ساختن و آراستن مسجد و حرم امامان، دليل بر مشروع بودن وى نيست. (47)
و در مى‏يابد به باور نراقى، حكمروايى و سرورى، تنها سزاوار كسانى است كه شايستگى و ويژگيهاى لازم را داشته و خود را به برتريها و كمالهاى اخلاقى، آراسته باشند:
«بدان كه كسى كه قوا و صفات خود را اصلاح نكرده باشد و در مملكت بدن خود، عدالت را ظاهر ننموده باشد، قابليت اصلاح ديگران و اجراى حكم عدالت در ميان ساير مردمان ندارد و نه قابليت تدبير منزل خود را دارد و نه شايستگى سياست مردم را و نه لايق رياست شهر است و نه سزاوار سرورى مملكت.
آرى، كسى كه از اصلاح نفس خود عاجز باشد، چگونه ديگرى را اصلاح مى‏نمايد و چراغى كه حوالى خود را روشن نگرداند، چگونه روشنايى به دورتر مى‏بخشد.
طبيبى كه باشد ورا زرد روى‏
از او داروى سرخ رويى مجوى» (48)
به باور در حكومت صالحان، فساد از روى زمين بر چيده مى‏شود و اصلاح، پرتو مى‏افكند و آسمان و زمين بركتها و نعمتهاى خود را مى‏نمايانند:
«جمع مفاسد به اصلاح مى‏آيد و همه بلاد روشن و نورانى مى‏شود و عالم آباد و معمور مى‏گردد و چشمه‏ها و نهرها پرآب مى‏گردد و زرع و محصول فراوان و نسل بنى‏آدم زياد مى‏شود و بركات، آسمان و زمين را فرو مى‏گيرد و بارانهاى نافعه نازل مى‏شود….» (49)
كسى كه چنين ديدگاهى دارد و در آرزوى چنين حكومتى است، هيچ گاه نمى‏تواند با حكومت فاسد قاجار ميانه‏اى داشته باشد و اين بركتها و نعمتها، به هيچ روى با حكومت كسانى چون فتح على شاه سازگارى و همخوانى ندارند.
همو در معراج السعاده مى‏نويسد:
«سلطان، حكم آفتاب را دارد، بايد پرتو التفات خود را از هيچ ذره بى‏مقدار دريغ ندارد و اين شيوه را منافى بزرگى نداند.» (50)
اين سخن برگرفته از سخن امام رضا (علیه السلام) است كه مى‏فرمايد: «الامام كالشمس الطالعه.» (51)
در واقع نراقى در اين اثر، راه‏هاى اصلاح حكومت و حاكم را بيان كرده و شاه را به نگهداشت آنها فرا خوانده است.

پي نوشت ها :
 

.25 تاريخ تحولات سياسى، سيد جلال‏الدين مدنى، ج 1/99 94، انتشارات اسلامى، قم.
.26 همان 80/.
.27 تاريخ اجتماعى و سياسى ايران، ج 1/ .117
.28 ناسخ التواريخ، تاريخ قاجاريه، ج 1/ .181
29.همان.
.30 نهضت روحانيون ايران، على دوانى، ج 1/ .62
.31 مآثر السلطانيه، عبدالرزاق دنبلى 146/، ابن سينا.
32.تاريخ تحولات سياسى، ج 1/ .156
.33 همان 173/.
.34 ناسخ التواريخ، تاريخ قاجاريه، ج 1/ .357
.35 همان 365/.
.36 ايران در دوره سلطنت قاجار 99/؛ مثنوى طاقديس، ملا احمد نراقى، به اهتمام حسن نراقى، 16/، امير كبير.
.37 تاريخ تحولات سياسى، ج 1/ .206
.38 همان.
.39 همان، ج 1/ .78
.40 دين و دولت 87/.
.41 نخستين روياروييهاى انديشه‏گران ايران 336/.
.42 خزائن 40/.
.43 نخستين روياروييهاى انديشه‏گران ايران.
.44 همان 338/.
.45 عوائدالايام، ملا احمد نراقى، عائده 54/529، دفتر تبليغات اسلامى، قم.
46.معراج السعاده 350/.
.47 همان 347/.
.48 همان 51/.
.49 همان.
.50 همان 355/.
.51 تحف‏العقول، ابن شعبه حرانى، 463/، اسلاميه، تهران.
 

منبع : www.naraqi.com
ادامه دارد ….
ae

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد