نگاهی به یك اصطلاح در علم اصول
واجب
هرگاه فعل یا ترك چیزی مورد درخواست اكید و بعث شدید قرار گیرد، آن را «واجب» (1) نامند. فرق بین وجوب و واجب در این است كه وجوب خود حكم است، (كه یكی از احكام پنجگانه تكلیف است). ولی واجب فعلی است كه وجوب به آن تعلق گرفته باشد.
واجب از جهات گوناگون دارای اقسامی است: 1.از جهت مقدمات تكلیف واجب تقسیم میشود به واجب مطلق و مشروط؛ 2.از جهت كیفیت طلب واجب تقسیم میشود به واجب معلق و منجزّ؛ 3.از جهت تعلق تكلیف واجب تقسیم میشود به اصلی و تبعی؛ 4.از جهت متعلق واجب تقسیم میشود به واجب تعیینی و تخییری؛ 5.از جهت مكلف یا موضوع واجب تقسیم میشود به واجب عینی و كفایی؛ 6.از جهت زمان واجب تقسیم میشود به واجب موسّع و مضیّق؛ 7.از جهت شرط انجام تكلیف واجب تقسیم میشود به واجب تعبّدی و توصّلی؛ 8.از جهت كیفیت مطلوبیت متعلق واجب تقسیم میشود به نفسی و غیری.
واجب اَصْلی (2)
هرگاه گوینده با گفتار خود قصد كند، واجبی را بالاستقلال بفهماند، به آن «واجب اصلی» گویند همانند: «نماز بخوانید.» (3) واجب اصلی در مقابل واجب تبعی است.
واجب تَبَعی
واجبی كه مستقیماً مورد تكلیف قرار نگرفته باشد، «واجب تبعی» یا «واجب غیری» نام دارد. به بیان دیگر در اصل، تكلیف به چیزی تعلق گرفته، اما لازمه آن چیز مسئله دیگری است. مثلاً پدری به پسرش میگوید: نان بخر. در اینجا خرید نان واجب اصلی است، اما رفتن به خیابان برای خرید نان واجب تبعی است، و مثل تهیه صورت جلسه در دادگاه. زیرا رسیدگی و دادن حكم واجب اصلی است، اما تهیه صورت جلسه واجب تبعی است.
واجب تَخییری (5)
واجب تخییری در مقابل واجب تعیینی است. هرگاه مورد تكلیف متعدد بوده و مكلف در انتخاب بین آنها مخیر باشد، به آن واجب تخییری گویند. مثل كسی كه روزه خود را عمداً افطار كند كه باید به یكی از سه جریمه تن در دهد. 1.آزاد كردن برده؛ 2.شصت روز روزه گرفتن؛ 3.سیر كردن و اطعام شصت مسكین.
واجب تَعَبُّدی (6)
واجب تعبّدی در مقابل واجب توصلی است و آن واجبی است كه باید به قصد قربت انجام شود، مثل عبادات، بنابراین اگر نماز بدون قصد قربت انجام شود واجب محقّق نشده و امر وجوب ساقط نمیگردد.
واجب تَعیینی (7)
واجب تعیینی در مقابل واجب تخییری است و آن واجبی است كه در آن موضوع تكلیف معیّن و مشخص باشد. مثل وجوب نماز روزانه و روزهی ماه رمضان.
واجب تَوَصُّلی (8)
واجب توصّلی در مقابل واجب تعبّدی است و آن واجبی است كه در آن احتیاج به قصد قربت نباشد. همانند: نجات غریق و دفن میّت. هرگاه انسان میّتی را به دلیل آنكه بوی آن آزار ندهد و از نظر بهداشتی محیط را آلوده نكند، دفن كند و قصد قربتی نداشته باشد باز واجب را انجام داده و تكلیفی نخواهد داشت.
واجب عَیْنی (9)
واجب عینی در مقابل واجب كفایی است و آن واجبی است كه انجام آن را از همهی مكلفین خواسته باشند به گونهای كه با انجام دادن عدهای تكلیف از دیگران ساقط نمیگردد. مثل نماز و روزه كه بر هر مكلفی جداگانه واجب است.
واجب غَیْری (10)
واجب غیری در مقابل واجب نفسی است و آن واجبی است كه تحقق واجب دیگر به آن وابسته است. همانند مقدمهی واجب، مثلاً تحقیقات مقدماتی (مادهی 358 دادرسی مدنی) واجب غیری است برای فصل خصومت در دعاوی. و همانند وضو برای نماز.
واجب كَفایی (11)
واجب كفایی در مقابل واجب عینی است، و آن واجبی است كه هرگاه عدهای بر آن اقدام كنند تكلیف از بقیه ساقط میشود. مثال: انسانی در حال غرق شدن است افرادی كه در آنجا حضور دارند قدرت نجات او را دارند. اما یك نفر خود را به آب میاندازد و او را نجات میدهد، در این صورت تكلیف از دیگران ساقط میگردد. اما اگر هیچ كدام اقدام به نجات وی نكردند، همگی دارای مسئولیت شرعی میشوند و مورد بازخواست الهی قرار میگیرند. جهاد، اجتهاد، تعلم و یادگیری علومی كه كشور به آن نیازمند است و… همگی از اقسام واجب كفایی هستند.
واجب مَشْروط (12)
واجب مشروط یا واجب مقیّد در مقابل واجب مطلق است و آن واجبی است كه وجوب آن متوقف و مشروط بر چیزی باشد. مثلاً وجوب نفقه زن مشروط به تمكین زن از شوهر است، و اگر زن ناشزه گردد شوهر از نظر نفقه تكلیفی ندارد. (مادهی 1106 و 1108 قانون مدنی) و مثل وجوب حج كه مشروط به استطاعت است. مادهی 341 قانون مدنی میگوید: «بیع ممكن است مطلق باشد یا مشروط».
واجب مُضَیّق (13)
واجب مضیّق در مقابل واجب موسّع است. قبل از توضیح این واجب ذكر یك مقدمه ضروری است و آن اینكه واجب به اعتبار وقت یا موقّت است و یا غیرموقّت. آیا برای واجب زمان مخصوص و مشخصی معین شده یا خیر؟ اگر زمان مشخص شده باشد موقت، والا غیرموقت است. پس واجب موقت واجبی است كه برای انجام دادن آن ظرف مخصوص و وقت مشخصی را در نظر گرفته شده باشد. مثل نماز یومیه، و روزهی ماه رمضان، درست برخلاف واجب غیرموقّت كه شرعاً وقت مخصوصی در آن شرط نشده است. مثل وجوب قضای نماز فوت شده.
واجب موقّت بر دو قسم است: 1.مضیّق؛ 2.موسّع. توضیح اینكه انجام دادن هر عملی محتاج به زمانی است. بنابراین اگر وقت و زمان موردنظر شارع در واجب موقّت برابر باشد با زمان انجام دادن آن عمل، به چنین واجبی «واجب مضیّق» گویند. مثل روزه كه زمان آن از ابتدای طلوع فجر تا غروب آفتاب است. اما اگر زمان مشخص شده زیادتر از وقت موردنیاز جهت انجام دادن آن عمل باشد، به آن «واجب موسّع» گویند. مثل نماز ظهر كه از ابتدای زوال تا به اندازهی به جا آوردن 8 ركعت نماز (برای حاضر) به غروب آفتاب وسعت دارد. یعنی حدود ده دقیقه وقت برای هشت ركعت نماز ظهر و عصر كافی است. اما شارع چندین ساعت اضافی برای انجام آن در نظر گرفته است. واجب غیرموقت یا فوری است و یا غیرفوری.
واجب مُطْلق (14)
واجب مطلق در مقابل واجب مشروط یا مقیّد است، و آن واجبی است كه وجوب آن متوقف و مشروط به شرطی نباشد. مثل نماز نسبت به وضو و غسل و تمكین زن نسبت به شوهر كه مشروط به شرطی نیست. یعنی وجوب نفقه بر شوهر مشروط به تمكین همسر است اما وجوب تمكین زوجه مشروط به نفقه نیست. مادهی 341 قانون مدنی میگوید: «بیع ممكن است مطلق باشد یا مشروط…»
سؤال:
با توجه به اینكه تمام تكالیف مشروط به عقل و قدرت و بلوغ هستند كه به آنها «شرایط عامه» تكلیف گویند. پس چگونه ممكن است قائل به واجب مطلق شد؟ به بیان دیگر «شرایط عامه» تكلیف به ما حكم میكند كه بگوئیم: اصولاً واجب مطلقی وجود ندارد. جواب این است كه در واجب مطلق و مشروط شرایط عامهی تكلیف موردنظر نیست، بلكه این تقسیم براساس دیگر شرایط (غیر از شرایط عامه تكلیف) است. (15)
واجب مُعَلق (16)
واجب معلّق در مقابل واجب منجزّ است و آن واجبی است كه وجود چیزی متوقف بر امر غیرمقدور باشد. به بیان دیگر چیزی كه وجوب او فعلی و واجب در آن استقبالی باشد «واجب معلّق» نام دارد. مثلاً هرگاه شخصی در اول ماه مبارك رمضان كه ابتدای سال مالی اوست، مستطیع گردد طبعاً وجوب حج فعلیّت مییابد. اما با توجه به اینكه حج در ماه ذی الحجه خواهد بود، و چندین ماه به آن زمان باقی مانده است، بنابراین چندین ماه به وقت واجب باقی است، وقت و زمان نیز امر غیرمقدوری است. لذا در چنین مواردی میگویند: وجوب فعلیّت یافته ولی واجب معلّق است.
تفاوت بین واجب مشروط و معلّق
در واجب مشروط وجوب متوقف بر چیزی است. در حالی كه در واجب معلق واجب متوقف بر چیزی است. در مثال حج اگر شخصی مستطیع شده باشد ولی ایام حج نرسیده باشد، در آن صورت واجب معلّق است، و اگر مستطیع نشده باشد، (چه ایام حج رسیده باشد یا خیر؟) وجوب مشروط است.
واجب مُنجَّز (17)
واجب منجّز در مقابل واجب معلق است و آن واجبی است كه وجودش متوقف بر امر غیرمقدوری نباشد. مثل وجوب نماز، زمانی كه وقت آن رسیده باشد.
واجب نَفْسی (18)
واجبی كه مصلحت وجوب در خودش بوده و تحقق آن منوط به وجوب چیز دیگری نباشد، «واجب نفسی» نام دارد. به دیگر سخن هرگاه مورد تكلیف خود به خود مطلوب و موردنظر باشد واجب را نسبت به آن تكلیف واجب نفسی گویند. مثل وجوب نماز و روزه. واجب نفسی در مقابل واجب غیری است.
پینوشتها:
1.كفایةالاصول، ج1، ص 151؛ نهایةالاصول، ص 168؛ بدایع الافكار، ص 351؛ مبادی الوصول الی علم الاصول، ص102؛ اصول الفقه، ج1، ص 87؛ اجود التقریرات، ص125؛ فوائد الاصول، ج1، ص170؛ اصول الاستنباط، ص83؛ تهذیب الاصول، ج1، ص 172؛ مناهج الوصول الی علم الاصول، ج2، ص 85.
2.كفایةالاصول، ج1، ص 192؛ اصول الفقه، ج1، ص 90.
3.«أَنْ أَقِیمُوا الصَّلاَة» سورهی مباركهی انعام، آیهی 72.
4.كفایةالاصول، ج1، ص192؛ اصول الفقه، ج1، ص 90.
5.اصول الفقه، ج1، ص 90؛ فوائد الاصول، ج1و 2، ص 232.
6.كفایةالاصول، ج1، ص 107؛ اصول الفقه، ج1، ص 69؛ فوائد الاصول، ج1، ص 137.
7.اصول الفقه، ج1، ص90؛ فوائد الاصول، ج1، ص 232.
8.اصول الفقه، ج1،ص 69؛ فوائد الاصول، ج1، ص 137.
9.اصول الفقه، ج1، ص 92؛ فوائد الاصول، ج1، ص 235.
10.كفایةالاصول، ج1، ص 170؛ اصول الفقه، ج2، ص 262؛ فوائد الاصول، ج1، ص 220؛ نهایةالاصول، ص180.
11.اصول الفقه، ج1، ص 92؛ نهایةالاصول، ص228؛ فوائد الاصول، ج1، ص 235.
12.كفایةالاصول، ج1، ص 151؛ اصول الفقه، ج1، ص 87؛ فوائد الاصول، ج1، ص 170؛ نهایةالاصول، ص168.
13.اصول الفقه، ج1، ص94؛ نهایةالاصول، ص234؛ فوائدالاصول، ج1، ص 236.
14.اصول الفقه، ج1، ص 87؛ نهایةالاصول، ص168؛ فوائد الاصول، ج1، ص 170.
15.اصول الفقه، ج1، ص 88.
16.كفایةالاصول، ج1، ص 160؛ اصول الفقه، ج1، ص 88؛ تهذیب الاصول، ج1، ص 181؛ اجود التقریرات، ص136؛ نهایةالاصول، ص176؛ فوائد الاصول، ج1، ص 185.
17.كفایةالاصول، ج1، ص 160؛ نهایةالاصول، ص 176؛ اصول الفقه، ج1، ص 88؛ تهذیب الاصول، ج1، ص 181؛ اجود التقریرات، ص136.
18.كفایةالاصول، ج1، ص 170؛ اصول الفقه، ج2، ص 262؛ فوائد الاصول، ج1، ص 220؛ نهایةالاصول، ص 180.
منبع مقاله :
ولائی، عیسی، (1391)، فرهنگ تشریحی اصطلاحات اصول، تهران: نشر نی، چاپ نهم