خانه » همه » مذهبی » وارونه کردن حدیث «سدّ الابواب»

وارونه کردن حدیث «سدّ الابواب»

بررسی امر رسول خدا به بستن درهایی که به مسجد آن حضرت باز می شد (2)

وارونه کردن حدیث «سدّ الابواب»

روشن شد که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) حدیث سدّ الأبواب را درباره حضرت علی (علیه السّلام) بیان فرموده و این حدیث به تواتر نقل شده است؛ ولی برخی معاندان، چون نتوانستند اصل حدیث را انکار کنند؛ از این رو

0048384 - وارونه کردن حدیث «سدّ الابواب»
0048384 - وارونه کردن حدیث «سدّ الابواب»

 

نویسنده: آیت الله سیدعلی حسینی میلانی

 

 بررسی امر رسول خدا به بستن درهایی که به مسجد آن حضرت باز می شد.(2)

وارونه کردن این حدیث

روشن شد که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) حدیث سدّ الأبواب را درباره حضرت علی (علیه السّلام) بیان فرموده و این حدیث به تواتر نقل شده است؛ ولی برخی معاندان، چون نتوانستند اصل حدیث را انکار کنند؛ از این رو نسبتِ آن را از «علی» به «ابوبکر» تغییر دادند و در این راستا «حدیث الخوخة» (حدیث دریچه) را جعل کردند؛ یعنی هم، نام علی (علیه السّلام) را تغییر دادند و هم کلمه ی «در» را با «دریچه» تعویض کردند. این حدیث وارونه را بُخاری، مسلم، تِزمدی، احمد بن حنبل و دیگر عالمان از متقدّمین و متأخّرین نقل کرده اند.
البته اصل روایت همان است که در دو کتاب صحیح بُخاری و مسلم آمده است. بدیهی است وقتی این حدیث وارونه را در این دو کتاب بررسی کنیم و به واقع مطلب برسیم، از بررسی آن در دیگر منابع بی نیاز خواهیم شد؛ گرچه در ضمن بررسی به دیگر کتاب ها نیز خواهیم پرداخت.

حدیث وارونه به روایت بُخاری

بخاری این حدیث وارونه را در چند بخش از کتاب خود نقل کرده است. وی در باب «دریچه و راهی برای عبور و مرور در مسجد» این گونه می نویسد:
عبدالله بن محمّد جعفی، از وهب بن جریر، از پدرش، از یعلی بن حکیم، از عِکرَمه نقل می کند که ابن عباس می گوید:
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در دوران بیماری خود که به فوت آن حضرت انجامید، در حالی از خانه بیرون آمد که سر خود را با پارچه ای بسته بود. او پس از وارد شدن به مسجد، بر فراز منبر نشست. پس از آن که خدا را ستود و به او درود فرستاد فرمود:
در میان مردم کسی بخشنده تر از ابوبکر ابن ابی قحافه نیست که جان و مالش را برای من ارزانی داشته باشد، اگر می خواستم از میان مردم دوستی برای خود برگزینم، به یقین ابوبکر را بر می گزیدم (!) ولی برادری و دوستی اسلامی برتر است. هر دریچه خانه ای را که به این مسجد باز می شود جز دریچه خانه ی ابوبکر ببندید.(1)
وی در باب «هجرت پیامبر و اصحابش به مدینه» می گوید: اسماعیل بن عبدالله، از مالک، از ابونضر مولای عمربن عبیدالله، از عبید (ابن حنین) نقل می کند که ابو سعید خُدری رضی الله عنه می گوید:
روزی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بر فراز منبر نشست و فرمود:
خداوند به بنده ای اختیار داد که یا از زر و زیور دنیا هر چه خواهد به او بدهد، و یا آن چه را که نزد خداست برگزیند. او آن چه را که در پیشگاه خدا بود برگزید.
در این هنگام ابوبکر گریست و گفت: پدران و مادران ما به فدای تو باد!
ما از او در شگفت شدیم و مردم گفتند: به این پیرمرد بنگرید؛ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از بنده ای خبر می دهد که خداوند او را بین زر و زیور دنیا و آن چه نزد اوست مخیّر ساخته است و او می گوید: پدران و مادران ما به فدای تو باد!
پس رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) همان بنده ای بود که خداوند به او چنین اختیاری داد و ابوبکر از همه ما به این مسئله آگاه تر بود.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: به راستی بخشنده ترین افراد برای من در مصاحبت و اموالش، ابوبکر است. اگر می خواستیم از میان امّتم دوستی برگزینم، به یقین ابوبکر را بر می گزیدم؛ اما برادری و دوستی اسلامی- سزاوارتر است. هیچ دریچه ای را که به مسجد باز می شود- جز دریچه خانه ابوبکر- باز نگذارید.(2)

حدیث وارونه به روایت مسلم

مسلم نیشابوری نیز این حدیث را در بخش «فضایل صحابه» روایت کرده است. وی می نویسد:
عبدالله بن جعفر بن یحیی بن خالد، از معن، از مالک، از ابونضر، از عبیدبن حنین نقل می کند که ابوسعید می گوید:
روزی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بر فراز منبر نشست و فرمود: خداوند به بنده ای بین زر و زیور دنیا و آن چه نزد اوست اختیار داد. او آن چه را که در پیشگاه خداست برگزید.
در این هنگام ابوبکر گریست، سپس گفت: پدران و مادران ما به فدای تو باد!
راوی می گوید: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) همان بنده برگزیده بود و ابوبکر از همه ی ما به این مسئله آگاه تر بود.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: بخشنده ترین مردم برای من در مال و همراهی با من، ابوبکر است. اگر می خواستم دوستی برگزینم به یقین ابوبکر را بر می گزیدم؛ امّا برادری و دوستی اسلامی سزاوارتر است. هیچ دریچه ای را که به مسجد باز می شود- جز دریچه خانه ابوبکر- باز نگذارید.
وی در ادامه می نویسد: سعید بن منصور، از فلیح بن سلیمان، از سالم ابونضر، از عبیدبن حنین و بُسر بن سعید نقل می کند که ابوسعید خُدری گفت:
«روزی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای مردم سخنرانی کرد…»
و همین حدیث را بیان فرمود:

تحریف حدیث وارونه توسّط بُخاری

جالب توجه این که بُخاری بعد از آن که این حدیث وارونه را در بخش «دریچه و محل آمد و رفت در مسجد» از ابن عباس نقل می کند؛ در بخش «مناقب» آن را تحریف می نماید و با تغییر «دریچه » به «در» می نویسد: «بخش گفتار رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در این که تمام درها- جز در خانه ابوبکر- را ببندید.»
این روایت را ابن عباس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرده است. این تحریف به اندازه ای روشن است که شارحان صحیح بُخاری در توجیه آن سردرگم شده اند، از این رو به ناچار گفته اند: این حدیث نقل به معنا شده است.
ابن حجر عسقلانی در توجیه این تحریف می نویسد: بُخاری، نگارنده صحیح، این حدیث را در باب نماز به لفظ «هر دریچه ای را ببندید» به سند متصل آورده و گویا که آن را نقل به معنا کرده است.(3)
عینی نیز در کتاب عمدة القاری پس از نقل این حدیث می نویسد: بُخاری این حدیث را در بخش نماز به لفظ «هر دریچه ای را در مسجد ببندید» با سند متصل آورده و آن را در این جا نقل به معنا کرده است.(4)
به راستی آیا تغییر «دریچه» به «در» از موارد نقل به معنا است؟! افزون بر آن که خود ابن حجر عسقلانی نیز در نقل به معنا بودن حدیث اطمینان ندارد و از این رو می گوید:«گویی…»!
فراتر این که همان طوری که بُخاری حدیث ابن عبّاس را تحریف کرده است، حدیث ابوسعید را نیز که در بخش «هجرت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)» آورده- آن سان که گذشت- تحریف کرده است. وی در بخش «مناقب» می نویسد:
عبدالله بن محمّد، از ابوعامر، از فلیح، از سالم ابونضر، از بُسر بن سعید نقل می کند که ابوسعید خُدری رضی الله عنه می گوید:
روزی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) سخنانی را ایراد کرد و فرمود: همانا خداوند به بنده ای بین دنیا و آن چه نزد اوست اختیار داد. بنده، آن چه را که در پیشگاه خداست برگزید.
راوی می گوید: در این هنگام ابوبکر گریست. ما از گریه او در شگفت شدیم که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از بنده ای که مخیّر شده خبر می دهد و ابوبکر بر این امر می گرید. راوی می افزاید: در واقع رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) همان بنده مخیّر شده بود و ابوبکر نیز از همه ما به این مسئله آگاه تر بود [! ] آن گاه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: به راستی بخشنده ترین مردم برای من در مصاحبت و اموالش ابوبکر است. اگر می خواستم دوستی غیر از پروردگارم برگزینم، البتّه ابوبکر را به عنوان دوست بر می گزیدم؛ ولی برادری اسلامی و مودّت او سزاوارتر است، هیچ دری را که به مسجد باز می شود باقی نخواهم گذاشت و خواهم بست جز در خانه ابوبکر.
در این مورد نیز شارحان، در توجیه این روایت سردر گم شده اند. برای آگاهی بیشتر می توانید به سخنان آن ها مراجعه کنید.

بررسی سند حدیث «دریچه» در صحیح بخاری و صحیح مسلم

پیش تر حدیث «دریچه» را با سند و متن آن از دو کتاب صحیح بُخاری و صحیح مسلم مطرح کردیم و روشن شد که بُخاری و مسلم آن را از ابن عباس و ابوسعید خُدری روایت می کنند. در آن بررسی به این نتیجه رسیدیم که هر دو سند از درجه اعتبار ساقط است. اینک به طور تفصیل سند این حدیث را بررسی می کنیم.

حدیث دریچه به روایت ابن عبّاس

حدیث دریچه را فقط بُخاری نقل کرده و بی اعتبار است. البتّه ما در عدم اعتبار این حدیث، از برخی مطالبی که درباره «وهب بن جریر»(5) و پدرش جریر بن حازم گفته شده، چشم پوشی می کنیم.
بُخاری درباره جریر می گوید: گاهی او در نقل حدیث اشتباه می کند.
یحیی بن مَعین در این باره می گوید: روایت جریر از قَتاده ضعیف است.
ذهبی نیز درباره ی جریر اظهارنظر کرده و می گوید: پیش از مرگش، حال و روزش دگرگون شد و در نتیجه پسرش وهب، مردم را از ملاقات با او منع کرد. (6)
با این حال، در بی اعتباری این حدیث کافی است که راوی آن از ابن عباس،«عِکرَمه بربری» آزاد شده ابن عباس است.

نگاهی کوتاه به شرح حال عِکرَمه آزاد شده ابن عبّاس

ویژگی های بارز عِکرَمه را می توان در چند عنوان خلاصه کرد:

1 .هم عقیده بودن او با خوارج

وی علاوه بر این که با خوارج هم عقیده بود، مردم را نیز به عقاید آن ها دعوت می کرد. بسیاری از مردم آفریقا عقیده صفریه (7) را از عِکرَمه فرا گرفته اند.
ذهبی در این زمینه می نویسد: مردم درباره عِکرَمه ایراداتی داشتند؛ زیرا که وی عقیده ی خوارج را باور داشت.

2 . از دین ایراد می گرفت و احکام را مسخره می کرد

عِکرَمه همواره از دین ایراد می گرفت و احکام را مسخره می کرد. این مطلب را از او نقل کرده اند که می گفت: خداوند آیات متشابه را فقط برای گمراه کردن مردم نازل کرد.
او در مراسم حج اظهار داشت: دوست داشتم که اکنون در این مراسم سلاحی در دست داشتم تا از چپ و راست از کسانی که می خواستند در این مراسم حضور یابند، مانع می شدم.
روزی کنار درِ مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ایستاد و گفت: کسی جز کافر در آن نیست.

3 . بسیار دروغ گو بودن او

عِکرَمه در دروغ گویی به جایی رسید که علی بن عبدالله بن عباس او را به در مستراح بست.
به او گفته شد: چرا با آزاد شده خودتان این گونه رفتار می کنید؟
علی بن عبدالله بن عباس پاسخ داد: او بر پدرم دروغ می بندد.
از طرفی، سخن عبدالله بن عمر به آزاد شده اش نافع، مشهور است که به او گفت: از خدا بترس، بر من دروغ مبند آن سان که عِکرَمه بر ابن عبّاس دروغ می بست.
هم چنین از ابن سیرین، یحیی بن مَعین، مالک و گروه دیگری از عالمان نقل شده است که عِکرَمه بسیار دروغ گو بود.

4. رفت و آمد دائمی او به دربار امیران

عِکرَمه به خاطر دنیا در دربار امیران همواره در حال رفت و آمد بود و این موضوع به گونه ای مشهور است که به او گفته شد: مکّه و مدینه را رها کردی و به خراسان آمدی؟!
گفت: برای دخترانم تلاش می کنم.
و به فرد دیگری گفت: آمده ام تا از دینارها و درهم های حاکمانتان بستانم.
آری، به خاطر همین مسائل و موارد دیگر بود که مردم حاضر نشدند در تشییع جنازه او شرکت کنند و هیچ کس جنازه او را حمل نکرد. از این رو چهار مرد سیاه پوست را اجیر کردند تا جنازه او را بردارند و دفن کنند.(8)

حدیث وارونه به روایت ابوسعید خُدری

این حدیث را بُخاری، از اسماعیل بن ابی اویس، از مالک، از ابونضر، از عبیدبن حنین، از ابوسعید خُدری روایت کرده است.
مسلم نیشابوری نیز سند نخست را از عبدالله بن جعفر بن یحیی بن خالد، از معن، از مالک نقل کرده است.
تِرمذی نیز به نقل آن پرداخته و از احمدبن حسن، از عبدالله بن مسلمه، از مالک نقل کرده است. وی پس از نقل این حدیث می گوید: این حدیث، صحیح و معتبر است.(9)
بنابراین با توجّه به این سه سند معلوم می شود که محور هر سه نقل «مالک بن انس» است. گرچه او یکی از چهار امامی است که گروه کثیری از اهل تسنّن از وی تقلید می کنند؛ ولی نمی توان به روایاتش اعتماد کرد، به خصوص در چنین مواردی؛ زیرا او به خاطر عقیده ای که به تنهایی درباره امام (علیه السّلام) دارد، از اجماع اهل اسلام خارج است!

نگاهی به شرح حال مالک

اکنون در این جا لازم است که شرح حال مالک را به تفصیل بیان کنیم تا پژوهش گران و حق جویان با اندیشه و افکار او بیشتر آشنا شوند.
اندیشه های مالک را از چند محور می توان بررسی کرد:

1. او از خوارج بود

نخستین مطلبی که می توان در مورد مالک گفت: این است که او با خوارج هم عقیده بود. مبرّد در بحثی درباره ی خوارج می نویسد: عده ای از فقها را به خوارج نسبت می دهند؛ از جمله عِکرَمه آزاد شده ابن عبّاس. این مطلب در مورد مالک بن انس نیز گفته می شود.
زبیریان درباره ی وی می گویند:
مالک بن انس همواره عثمان، علی، طلحه و زبیر را یاد می کرد و می گفت: به خدا سوگند! آنان فقط به خاطر آبگوشتی خاک آلود با یک دیگر جنگیدند (!)(10)

2.نظریه باطل او در برتری دادن سه خلیفه بر دیگر خلایق

مالک، امیر مؤمنان علی (علیه السّلام) را با دیگر مردم مساوی می دانست. او همواره می گفت: برترین مردم ابوبکر، عمر و عثمان هستند، آن گاه اندکی مکث می کرد و می گفت: در این جا بقیه مردم مساوی هستند.(!)(11)
البته او در این اعتقاد پیرو نظریه عبدالله بن عمر بود، آن جا که می گوید:
ما در زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می گفتیم: ابوبکر، سپس عمر، سپس عثمان، آن گاه سکوت می کردیم؛ یعنی کسی را برتر نمی دانستیم.
جالب این است که ابن عبدالبّر این نظریه را ذکر کرده و به شدّت آن را ردّ می کند و می گوید: این فرد، کسی است که ابن مَعین او را رد کرده و با کلامی خشن درباره او سخن گفته است؛ زیرا که گوینده ی چنین سخنی برخلاف اجماع اهل تسنّن- از متقدّمین و متأخّرین از اهل فقه و حدیث- سخن گفته که همه ی آن ها اتفاق نظر دارند که علی (علیه السّلام) برترینِ مردم بعد از عثمان است و در این موضوع هیچ اختلافی نیست. فقط اختلاف در برتری علی (علیه السّلام) و عثمان است.
البتّه پیشینیان در مورد برتری علی (علیه السّلام) و ابوبکر نیز اختلاف نظر داشته اند. بنابراین، اتفاق نظر همگانی- که توضیح دادیم- دلیلی است بر این که حدیث ابن عمر غلط است؛ گرچه اسنادش صحیح باشد؛ ولی معنای صحیحی نمی تواند داشته باشد… .(12)

3. ترک کردن نقل روایت از امیر مؤمنان علی (علیه السّلام)

مطلب دیگر آن که چون مالک از راه امیرمؤمنان علی (علیه السّلام) منحرف شده و از آن حضرت روی گردانده است؛ از این رو در کتاب الموطّأ هیچ حدیثی را از آن حضرت روایت نکرده و به همین جهت شگفتی دیگران از جمله هارون الرشید را برانگیخته است. وقتی هارون از او می پرسد: چرا در این کتاب هیچ حدیثی از علی (علیه السّلام) نقل نکرده ای؟
وی بهانه می آورد و می گوید: او در شهر من نمی زیست و با راویان حدیث او ارتباطی نداشتم (!)(13)
این در حالی است که در کتاب خود از معاویه و عبدالملک بن مروان روایت نقل می کند و به آرا و نظریه های آن ها استناد می نماید.
از طرفی، مالک از هِشام بن عروه، با این که او را بسیار دروغ گو می داند؛ روایت نقل می کند (!)(14)
جالب این که یکی از عالمان اهل سنّت گوید: مالک مرا از دو شیخ قریش نهی کرد، در حالی که خودش در مواردی بسیار در کتاب الموطأ از آنان روایت نقل کرده است.(15)

4.تدلیس گری او

افزون بر مطالبی که گفته شد، مالک اهل تدلیس بود. در این مورد عبدالله بن احمد گوید: از پدرم شنیدم که می گفت: مالک بن انس هیچ روایتی را از بُکِیربن عبدالله نشنیده است. بی تردید وکیع، از مالک، از بُکِیربن عبدالله برای ما حدیث نقل می نماید. پدرم می گفت که می گویند: این ها کتاب های پسر مالک است.(16)
خطیب بغدادی در ضمن نقل اخبار برخی از اهل تدلیس، می نویسد: گفته می شود که به راستی روایاتی را که مالک بن انس، از ثوربن زید، از ابن عباس نقل کرده، به این ترتیب بوده است که ثور، از عِکرَمه، از ابن عباس نقل می کرده و از آن جایی که مالک نقل روایت از عِکرَمه را دوست نمی داشته، اسم عِکرَمه را از سند حذف کرده و حدیث را به صورت مرسل آورده است.
بدیهی است که چنین عملی جایز نیست، گر چه مالک مرسلات را معتبر می داند و به آن ها استدلال می نماید؛ زیرا خود می دانست که این حدیث، از کسی نقل شده که نزد او حجّت نیست، در صورتی که حدیث مرسل از این گونه حدیث، بهتر است؛ چرا که عدم حجیّت ارسال کننده ثابت نشده است.(17)

5.هم نشینی او با امیران و سکوتش در برابر اعمال ناپسند آنان

مالک از نظر مالی در نهایت فقر و تنگدستی به سر می برد و این سختی به اندازه ای بود که گفته اند که وی چوب های سقف خانه اش را فروخت؛(18) ولی از زمانی که به طور رسمی به خدمت سلاطین و حکام درآمد وضعیت مادی او دگرگون شد. پس به وفور برایش دینار می رسید، تا جایی که مالک، از هارون هزار دینار گرفت و آن ها را برای وارثانش به ارث گذاشت.(19)
در چنین شرایطی طبیعی است که او مطیع سلاطین، پشتیبان و مؤیّد سیاست های آنان باشد و در برابر اعمال ناپسند و ستمگری های آنان سکونت کند.
عبدالله بن احمد در این زمینه می گوید: از پدرم شنیدم که می گفت: ابن ابی ذِئب و مالک نزد حاکمان حاضر می شدند. ابن ابی ذِئب به کارهای آنان اعتراض می کرد و آن ها را امر و نهی می نمود؛ ولی مالک در برابر کارهای آنان سکونت می کرد. پدرم می گفت: ابن ابی ذِئب از مالک بهتر و با فضیلت تر است.(20)
آری، مالک در این ویژگی همانند استادش زُهری است؛ از این رو آن چه امام سجّاد (علیه السّلام) در نامه اش به زُهری فرموده است شامل حال او نیز می شود.(21)

6.حاکمان مردم را وادار می کردند که به دستورات کتاب الموطّأ و فتاوای مالک عمل کنند

با توجّه به ویژگی هایی این چنینی مالک، طبیعی بود که حاکمان ستمگر نیز خوش خدمتی او را جبران کنند و از او تمجید نمایند.
روزی منصور عباسی به مالک گفت: علوم پراکنده ی خود را به صورت علم واحدی درآور و برای مردم کتابی بنویس تا آن ها را برای عمل به آن وادار کنم به گونه ای که به ضرب شمشیر همه را به انجام آن وادار ساخته و با شلاق کمر متخلفان را بشکنیم. (22)
منصور در تلافی خوش خدمتی مالک افزود: اگر عمرم یاری نماید و زنده بمانم، به یقین گفته های تو را می نویسم آن گونه که مصاحف نوشته می شود؛ آن گاه آن را به سرزمین های دور دست می فرستم و مردم را به تبعیت از آن وا می دارم (23) که به مطالب آن عمل کنند و با وجود آن به سراغ کتاب های دیگر نروند.(24)
و آن گاه که دوران هارون الرشید فرا رسید و هارون عباسی می خواست به عراق عزیمت کند، به مالک رو کرد و گفت: شایسته است که همراه من بیایی؛ چرا که می خواهم مردم را وادار کنم که به کتاب الموطأ عمل کنند؛ آن سان که عثمان مردم را به عمل به قرآن واداشت.(25)
هارون عباسی تصمیم گرفت که کتاب الموطأ را به کعبه بیاویزد (26) و جارچی حکومتی ندا می داد: آگاه باشید! جز مالک بن انس و ابن ابی ذئب کسی حق ندارد برای مردم فتوا دهد.(27)
طبیعی است که با کسی جز مالک نباید چنین رفتار شود. روزی ابن جریح نزد منصور عباسی آمد و به او گفت: من احادیث جدّت عبدالله بن عباس را جمع آوری کرده ام به گونه ای که هیچ فردی مانند من آنها را جمع نکرده است.
منصور در برابر این کار هیچ پاداشی به ابن جریج نداد.(28)
بنابراین، زمانی که به استاد مالک، «ربیعة الرأی» گفته شد که چطور مالک از تو بهره مند شد و تو از خود بهره نگرفتی؟
گفت: آیا نمی دانید که یک مثقال از حکومت، از دو محموله ی علم و دانش بهتر است!(29)

7. او با آلات موسیقی آواز می خواند

از ویژگی های دیگر مالک بن انس غنا و آواز خوانی او با آلات موسیقی بود تا جایی که به این کار معروف و مشهور شده بود (!) که تعدادی از عالمان و رجال شناسان بدان تصریح کرده اند.(30)
قُرطُبی در این زمینه می نویسد: شهادت آوازخوان و رقّاص مورد قبول نیست.(31)
ابوالفرج گوید: قفال یکی از یاران ما نیز درباره ی او چنین اظهارنظر کرده است.
شوکانی در این باره روایتی را از ابوهریره نقل می کند که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
استماع الملاهی معصیة، و الجلوس علیها فسق، و التلذّذ بها کفر؛(32)
گوش دادن به آلات موسیقی گناه، نشستن در محفل آن فسق و لذّت بردن از آن کفرورزی است.
8

.ناآگاهی او از مسائل شرعی

از مطالب جالب توجه در مورد مالک که شرح حال نویسان درباره ی او ذکر کرده اند آن است که هرگاه از او درباره مسأله ای سؤال می شد، از پاسخ دادن می گریخت و یا می گفت: نمی دانم.(33)
شرح حال نویسان نوشته اند: در مورد 48 مسأله از مالک سؤال شد و او در پاسخ به 32 مورد گفت: نمی دانم (!) (34)
روزی یکی از مردم عراق 40 مسأله از مالک پرسید. او فقط به 5 مسأله پاسخ داد.(35) در مورد دیگر فردی پرسش های زیادی از مالک پرسید؛ ولی او به هیچ کدام پاسخ نداد.(36)
مالک تصریح می کرد که 70 شیخ و استاد را که از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) حدیث نقل می کردند، دیده است؛ اما از هیچ کدام از آن ها چیزی یاد نگرفته است.(37)
9

.او به فتواهایی که به رأی خود داد گریست

تاریخ نگاران واپسین لحظات مالک را این گونه نگاشته اند: مالک در همان بیماری که به مرگش انجامید گریست و گفت: ای کاش به خاطر هر فتوایی که داده ام، تازیانه ای می خوردم. این موضوع را همه ی تاریخ نگاران به اتفاق نظر نقل کرده اند.(38)
آری، مالک چاره ای جز گریستن نداشت و همان طوری که خود گفته است چه کسی سزاوارتر از او بر گریستن بود؟ آیا به راستی گریه به حال او سودی داشت؟
لیث بن سعد در مورد فتواهای مالک می گوید: من 70 مسأله را شمردم که مالک در آن ها به رأی خودش فتوا داده است و تمامی آن ها با سنّت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مخالفت دارد.
لیث در ادامه می گوید: من تمامی این موارد را برای مالک نوشتم و فرستادم و در این باره او را موعظه نمودم.(39)
10

. سخنان بزرگان در نقد او

افزون بر آن چه درباره ی مالک بیان شد، نکته ی دیگر آن که گروهی از بزرگان و پیشوایان علم و دانش او را نقد کرده و از او عیب جویی نموده اند.
خطیب بغدادی در این باره می نویسد: گروهی از عالمان معاصرِ مالک، از او عیب جویی کرده اند.(40)
خطیب پس از نقل این سخن، به نام دانشمندانی هم چون ابن ابی ذئب، عبدالعزیز ماجشون، ابن ابی حازم و محمّد ابن اسحاق اشاره می کند.(41)
یحیی بن مَعین درباره ی مالک می گوید: به نظر من سُفیان در همه امور از مالک محبوب تر است.
سُفیان نیز در مورد مالک اظهار نظر کرده و می گوید: او حافظه خوبی نداشت.(42)
ابن عبدالبّر می گوید: ابن ابی ذئب در مورد مالک با تندی و خشونت سخن گفته است که کراهت دارم آن را بیان کنم.(43)
ابراهیم بن سعد نیز در نقد مالک سخن گفته و همواره او را لعنت می کرده است.
هم چنین عبدالرحمان بن زید بن اسلم، ابن ابی یحیی و ابن ابی زناد در نقد مالک سخنانی گفته اند.(44)
فراتر این که روزی عمربن قیس در مورد یکی از مسائل حج در حضور هارون با مالک مناظره کرد. او به مالک گفت: تو گاهی خطا می کنی و گاهی سخن درست نمی گویی. مالک گفت: همه ی مردم این گونه هستند.(45)

نگاهی کوتاه به شرح حال ابن ابی اویس

با توجّه به روایتی که بُخاری نقل کرده است اسماعیل بن ابی اویس از مالک روایت می کند. او پسر خواهر مالک است. برای بررسی سند این حدیث ساختگی به شرح حال او نگاهی کوتاه می نماییم. عالمان رجالی درباره او چنین اظهار نظر کرده اند:
نَسائی درباره او می گوید: اسماعیل از نظر نقل حدیث ضعیف است.(46)
یحیی بن مَعین درباره اسماعیل و پدر او می گوید: اسماعیل و پدرش حدیث می دزدیدند.
دولابی می گوید: از نضربن سَلَمه مروزی شنیدم که می گفت: اسماعیل بسیار دروغ گو است.
ذهبی نیز پس از نقل این مطالب می نویسد: ابن عدّی سه حدیث از او نقل می کند، سپس می گوید: اسماعیل از دایی خود مالک روایات عجیبی نقل می کند که هیچ کس درباره آن ها از او پیروی نمی کند.(47)
ابراهیم بن جنید از یحیی نقل می کند: اسماعیل در نقل حدیث، حدیث های صحیح را با ناصحیح درهم می آمیزد. او در نقل حدیث دروغ گوست و احادیث او ارزشی ندارند.(48)
ابن حزم اندلسی نیز در کتاب المحلّی سخن از اسماعیل به میان آورده، آن جا که به نقل از ابوالفتح ازدی می گوید:
سیف بن محمّد برای من این گونه نقل کرد که ابن ابی اویس حدیث جعل می کرد.(49)
عینی در این موضوع اقرار اسماعیل را نقل می کند و می نویسد: خود اسماعیل به جعل حدیث اقرار دارد؛ آن سان که نَسائی نقل کرده است.(50)

شرح حال فلیح بن سلیمان

همان گونه که بیان شد مسلم نیشابوری نیز این حدیث را به سند دیگری که مالک جزو راویان آن نیست نقل کرده است. سند این گونه است: از فلیح بن سلیمان، از ابونضر، از عبید بن حنین و بُسر بن سعید، از ابوسعید خُدری.
ما برای بررسی این سند نگاهی اجمالی به یکی از راویان آن به نام فلیح بن سلیمان داریم.
فلیح بن سلیمان نیز از افرادی است که رجال شناسان او را نپذیرفته اند. نَسائی درباره فلیح می گوید: او در نقل حدیث قوی نیست.(51)
این سخن را ابوحاتمِ و یحیی بن مَعین نیز درباره او گفته اند.(52)
درباره فلیح، یحیی از ابو کامل مظفر بن مدرک این گونه نقل می کند: باید از حدیث سه نفر پرهیز شود: محمّد بن طلحة بن مصرف، ایّوب بن عتبه و فلیح بن سلیمان.(53)
رملی نیز از ابوداوود نقل می کند که احادیث فلیح هیچ ارزشی ندارند.(54)
ابن ابی شعبه می گوید که علی بن مَدِینی می گوید: فلیح و برادرش عبدالحمید از نظر نقل حدیث ضعیف بودند.(55)
از طرفی، رجال شناسان دیگری از قبیل عُقَیلی، دارقُطنی و ذهبی او را در ردیف راویانی قلمداد کرده اند که از نظر نقل حدیث ضعیف هستند و ابن حبّان نیز او را در شمار راویان غیر معتبر ذکر کرده است.

بررسی سند حدیث تحریف شده

حدیث «دریچه» را بخاری و علمای دیگر، از ابن عبّاس و ابوسعید نقل کرده اند. با توجّه به مطالبی که گذشت، پژوهش گر حقایق در می یابد که بُخاری آن را تحریف کرده است. وی در تحریف حدیثی که از ابن عباس نقل می کند، سندی برای آن ذکر نکرده است؛ ولی حدیث ابوسعید را در بخش «مناقب» با سند زیر تحریف کرده است:
عبدالله بن محمّد، از ابوعامر، از فلیج، از سالم ابونضر، از عبیدبن حنین، از بُسربن سعید، از ابوسعید خُدری… .
بُخاری این حدیث را در بخش «دریچه و محل عبور از مسجد» یا این سند تحریف کرده است: محمّد بن سنان، از فلیح، از ابونضر، از عبید بن حنین، از بُسر بن سعید، از ابوسعید خُدری… .
بدیهی است که محور این سند بر «فلیح بن سلیمان» می چرخد که شرح حال کوتاهی از او را در بررسی سند دوم به روایت مسلم نیشابوری بیان کردیم. متن حدیث به سند مسلم با واژه «دریچه» آمده است، نه «در»؛ پس معلوم می شود روایتی که به سند بُخاری نقل شده تحریف شده است و پیش تر بیان شد که تحریف آن گونه آشکار است که تلاش برخی شارحان در توجیه آن هیچ فایده ای نداشته است.
سند بُخاری در بخش «دریچه و محل عبور»، مشکل دیگری نیز دارد؛ زیرا در سند آن «عبید بن حنین» از «بُسربن سعید» روایت نقل می کند؛ در حالی که «عبید» نمی تواند از «بُسر» روایت کند و علمای اهل تسنّن در توجیه این موضوع نیز سر در گم شده اند.
ابن حجر عسقلانی در توجیه آن می نویسد: دارقُطنی می گوید: این سند در جای دیگری نیامده است. در این سند پیرامون فلیح بین علما اختلاف است که محمّد بن سنان آن را این گونه روایت کرده. و معافی بن سلیمان حرّانی نیز از او تبعیت کرده است. البتّه این روایت را سعید بن منصور، یونس بن محمّد مؤذن و ابوداوود طیالسی نیز از فلیح، از ابونضر، از عبید بن حنین و بُسر بن سعید، همگی از ابوسعید نقل کرده اند.
ابن حجر در ادامه می گوید: این روایت را مسلم نیشابوری، از سعید و ابوبکر بن ابی شِیبه، از یونس و ابن حبّان در کتاب صحیح خود، از قول طیالسی نقل کرده اند.
ابوعامر عقدی نیز آن را از فلیح، از ابونضر، از بُسر بن سعید، از ابوسعید روایت کرده است. البتّه او عبید بن حنین را در این روایت نیاورده است. بُخاری نیز این روایت را در بخش «مناقب ابوبکر» نقل کرده است.
بنابر آن چه گفته شد سه سند مختلف در نقل این حدیث وجود دارد.
ابن حجر عسقلانی پس از نقل این سه سند به اشکال ها پاسخ داده و از بُخاری دفاع کرده است.(56)
وی هم چنین با شرح این حدیث، به این موضوع پرداخته و تلاش کرده است که آن را این گونه تصحیح کند که حدیث از طریق ابونضر، از دو شیخ؛ یعنی بُسر و عبید نقل شده است و از طرفی، فلیح گاهی نام این دو تن را با هم ذکر می کرده و گاهی به یکی از آن دو اکتفا می کرده است.
با همه ی این پاسخ ها خود ابن حجر به این اشتباه اعتراف کرده و می گوید: تنها ایرادی که در این حدیث باقی می ماند این است که محمّد بن سنان در حذفِ «واو» عاطفه اشتباه کرده است، گر چه احتمال دارد که اشتباه از طرف فلیح باشد؛ آن گاه که این روایت را برای فلیح نقل می کرده است.(57)

افزودن جمله باطل به حدیث وارونه

در بررسی این حدیث وارونه روشن شد برای آن که حدیث انس به طور صریح بیان گر فضیلت و ویژگی خاصی باشد، برخی از جاعلان جمله ی باطلی را نیز به آن افزوده اند! از طرفی خطیب بغدادی، ابن جوزی و جلال الدین سیوطی تصریح کرده اند که این جمله افزوده شده، غلط و اصل حدیث نیز منقطع (58) است. متن و سند این حدیث در اللآلی المصنوعه این گونه آمده است:
محمّد بن عبدالباقی بزّار، از ابومحمّد جوهری، از عمربن احمد واعظ، از حسن بن حبیب بن عبدالملک، از فهدبن سلیمان، از عبدالله بن صالح، از لیث بن سعد، از یحیی بن سعید، نقل می کند که انس می گوید:
روزی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای مردم سخنرانی کرد و فرمود: جز در خانه ی ابوبکر، تمامی درهایی را که به مسجد باز می شوند، ببندید.
مردم گفتند: پیامبر همه ی درها جز درِ خانه خلیلش را بست!
پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: من بر درِ خانه های دیگران تاریکی و بر درِ خانه ابوبکر نوری دیدم (!)، با این حال جهان آخرت بر آنان با شکوه تر از دنیا خواهد بود.(!)
خطیب بغدادی پس از نقل این حدیث ساختگی می گوید: این حدیث غلطی است و لیث، بخش نخست این را از یحیی بن سعید به صورت منقطع نقل کرده و همه ی حدیث را باز به صورت منقطع از معاویة بن صالح نقل کرده است.(59)

پی نوشت ها :

1-صحیح بخاری: 178/1، باب های مسجد، باب دریچه و محل عبور، حدیث 455.
2-صحیح بخاری: 1417/3، کتاب فضایل صحابه، باب هجرت پیامبر و اصحابش به مدینه، حدیث 3691.
3-فتح الباری: 442/1.
4-عمدة القاری: 245/4.
5-تهذیب التهذیب: 142/11.
6- میزان الاعتدال: 117/2 و 118، المغنی فی الضعفاء: 203/1.
7-صفریه: گروهی از خوارج و از پیروان زیاد بن اصفر که به آنان زیادیه نیز می گویند.
8-گفتنی است که ما شرح حال او را در کتاب التحقیق فی نفی التحریف: 270-274 آورده ایم.
برای آگاهی از شرح حال وی ر.ک: تهذیب الکمال: 264/20، تهذیب التهذیب: 228/7، الطبقات الکبری: 219/5، وفیات الاعیان: 265/3، میزان الاعتدال: 116/5، المغنی فی الضعفاء: 67/2، الضعفاء الکبیر: 373/3 و سیر اعلام النبلاء: 12/5.
9-صحیح تِرمذی: 373/5 و 374، حدیث 3680.
10-الکامل، مبرّد: 118/3.
11-ترتیب المدارک: 175/1، شرح حال مالک.
12-الإستیعاب: 214/3.
13-تنویر الحوالک: 7/1، شرح الموطأ زرقانی: 43/1.
14-تاریخ بغداد: 239/1، الکاشف عن اسماء الرجال الکتب السته: 11/3، تهذیب الکمال: 415/24، سیراعلام النبلاء: 38/7.
15-تهذیب التهذیب: 35/9.
16-العلل و معرفة الرجال: 219/1.
17-الکفایة فی علم الروایه: 365.
18-ترتیب المدارک: 119/1، شرح حال مالک، الدیباج المذهب: 63.
19-العقد الفرید: 294/1.
20-العلل و معرفة الرجال: 511/1.
21-برای آگاهی از شرح حال زُهری و نامه ی زیبایی که امام سجّاد (علیه السّلام) برای او نوشته است ر.ک: خواستگاری ساختگی: 82-73، از همین نگارنده.
22-الدیباج المذهّب: 72، شرح زرقانی بر الموطأ: 43/1، الوافی بالوفیات شرح حال مالک: 41/25.
23-تذکره الحفّاظ: 209/1.
24-کشف الظنون: 725/2 به نقل از الطبقات الکبری.
25-مفتاح السعادة: 87/2.
26-کشف الظنون: 725/2 به نقل از حلیة الاولیاء.
27-وفیات الاعیان: 135/4، مرآة الجنان: 375/1.
28-العلل و معرفة الرجال: 312/2.
29-طبقات الفقهاء: 54.
30-نهایة الارب: 229/4، الأغانی: 231/2.
31-تفسیر القرطبی: 56/14.
32-نیل الأوطار:104/8.
33-حلیه الأولیاء: 353/6.
34-الدیباج المذهّب: 69، شرح زرقانی بر الموطأ: 35/1.
35-الانتقاء، ابن عبدالبر: 38.
36-العقد الفرید: 199/2.
37-حلیة الاولیاء: 354/6، الدیباج المذهب: 64.
38-وفیات الاعیان: 137/3-138، جامع بیان العلم: 1072/2، شذرات الذهب: 212/1.
39-جامع بیان العلم: 1080/2.
40-تاریخ بغداد: 239/1.
41-همان.
42-همان: 164/9.
43-جامع بیان العلم: 1115/2.
44- همان.
45-تهذیب التهذیب، شرح حال عمر بن قیس: 416/7.
46-الضعفاء و المتروکون: 51.
47-میزان الاعتدال: 379/1 و 380.
48-تهذیب التهذیب: 280/1.
49-تهذیب التهذیب: 281/1.
50-عمدة القاری: 8/1، فائده هفتم.
51-الضعفاء و المتروکون: 197.
52-میزان الاعتدال: 442/5، تهذیب التهذیب: 264/8.
53-میزان الاعتدال: 443/5، تهذیب التهذیب: 205/9.
54-تهذیب الاتهذیب: 264/8 و 265.
55-همان: 264/8.
56-هدی الساری: 507، حدیث چهارم از احادیثی که در آن به بُخاری اشکال شده است.
57-فتح الباری شرح صحیح بُخاری: 735/1 و ر.ک: عمدة القاری: 243/4 و 244.
58-حدیث منقطع: به حدیثی اطلاق می گردد که سلسله سند آن متصل نباشد یا یک راوی از سند آن افتاده باشد.
59-اللآلی المصنوعه: 322/1.

منبع مقاله :
حسینی میلانی، سیدعلی؛ (1390)، نگاهی به حدیث«سدّ الابواب» (پژوهشی پیرامون حدیث امر رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) به بستن درهایی که به مسجد آن حضرت باز می شد، ترجمه و ویرایش: هیئت تحریریه ی انتشارات الحقایق، قم: نشر الحقایق، چاپ دوم

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد