شأن نزول آیه:
آیه فوق به ضمیمه آیاتی که قبل و بعد از آن نازل شده در مورد ماجرا و گفتگوهایی که میان پیامبر اکرم و مسیحیان نجران بوده، نازل شده است که آنها با یک هیئت شصت نفری به اتفاق چند نفر از روسا و بزرگان خود به عنوان نمایندگی برای گفتگو با پیامبر اسلام وارد مدینه شدند، از جمله مسائلی که در این گفتگو مطرح شد این بود که آنها از پیامبر پرسیدند ما را به چه چیزی دعوت می کنی؟ پیامبر فرمودند: «به سوی خداوند یگانه و این که از طرف او رسالت هدایت خلق را دارم و مسیح بنده ای از بندگان اوست، و حالات بشری داشت و مانند دیگران غذا می خورد …» آنها این سخن را نپذیرفتند و به تولد عیسی بدون پدر اشاره کردند و آن را دلیل بر الوهیت او خواندند اما پیامبر با استناد به آیاتی که پیش از آیه مذکور نازل گردید به آنها پاسخ داد (آل عمران، 59: مثل عیسی در نزد خدا، هم چون مثل آدم است که او را از خاک آفرید و سپس به امر فرمود موجود باش و او هم فورا موجود شد [بنابراین ولادت مسیح بدون پدر هرگز دلیل بر الوهیت او نیست]) اما آنها حاضر به پذیرش سخنان پیامبر نشدند و از این رو پیامبر را دعوت به مباهله کردند.
مباهله در اصل از ماده «بهل» به معنی رها کردن است، به همین جهت هنگامی که حیوان را به حال خود واگذارند و پستان آن را برای جلوگیری از نوشیدن نوازدش در کیسه قرار ندهند به آن حیوان «باهل» می گویند، و «ابتهال» در دعا به معنی تضرع و واگذاری کار به خداوند است.
و گاه این واژه را به معنی «هلاکت و لعن و دوری از خداوند» معنی کرده اند که آن نیز به خاطر رها کردن و واگذاری نمودن بنده به حال خویش و خروج از سایه لطف خداوند است.
این از نظر ریشه لغوی، اما از نظر مفهوم متداول که در آیه بدان اشاره شد، مباهله به معنی نفرین کردن دو نفر به یکدیگر است، به این ترتیب که وقتی استدلال های منطقی سود نداشت، افرادی که با هم درباره یک مسأله مهم دینی گفتگو دارند در یک جا جمع می شوند و به درگاه خدا تضرع می کنند و از او می خواهند که دروغگو را رسوا سازد و مجازات کند.
توضیح واقعه:
در روایات اسلامی که مفسران و محدثان نقل کرده اند آمده است هنگامی که آیه فوق نازل شد، پیامبر به مسیحیان نجران پیشنهاد مباهله داد، بزرگان مسیحی از پیامبر یک روز مهلت خواستند، تا دراین باره با یکدیگر مشورت کنند. اسقف اعظم به آنها گفت: نگاه کنید اگر فردا محمد با فرزند و خانواده اش برای مباهله آمد از مباهله با او بپرهیزید، و اگر اصحاب و یارانش را همراه آورد و هیاهو و سر و صدا به راه انداخت با او مباهله کنید که ادعای او بی پایه و اساس است.
فردای آن روز، پیامبر در حالی آمد که دست علی علیه السلام را گرفته بود و حسن و حسین پیش روی او حرکت می کردند، و فاطمه (س) پشت سر او، مسیحیان و در پیشاپیش آنان، اسقف اعظم آنان بیرون آمدند هنگامی که پیامبر را با همراهان مشاهده کردند، اسقف آنان پرسید: اینان کیانند؟ گفتند: این یکی پسر عمو و داماد اوست، و این دو دخترزاده های او هستند، و این بانو، دختر اوست که از همه نزدش گرامی تر است. اسقف نگاهی کرد و گفت: من مردی را می بینم که مصمم و باجرأت در مباهله است، و می ترسم او راستگو باشد، و اگر راستگو باشد بلای عظیمی بر ما وارد خواهد شد، سپس گفت: ای ابوالقاسم ما با تو مباهله نخواهیم کرد، بیا با هم صلح کنیم، و پس از آن، آنان حاضر شدند به شرایط ذمه تن در دهند.
مباهله در کلمات محدثان:
روایات فراوانی در منابع معروف و دست اول اهل سنت و منابع اهل بیت آمده است که با صراحت می گوید: آیه مباهله درباره علی، فاطمه حسن و حسین نازل شده است. از جمله: در صحیح مسلم در کتاب «فضائل الصحابه» در باب فضائل علی بن ابیطالب از سعد بن ابی وقاص نقل شده (صحیح مسلم، ج 4، ص 1871، ح 32، باب 4) که معاویه به سعد گفت: چرا به ابوتراب (علی علیه السلام) دشنام می دهی؟ گفت: من سه سخن از پیامبر اکرم بیاد دارم که به خاطر آنها نمی توانم علی را دشنام دهم! و اگر یکی از آنها درباره من بود از هر نعمت گرانبهایی محبوب ترش می داشتم. اول این که از رسول خدا در روزی که به بعضی از جنگ هایش می رفت و علی را جانشین خود در مدینه کرده بود. و علی (به خاطر پاره ای زخم زبان های دشمنان) عرضه داشت زیرا در میان زنان و کودکان جانشین کردی؟ شنیدم که فرمود: آیا راضی نمی شوی به این که نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسی با این تفاوت که بعد از من دیگر هیچ پیغمبری نیاید و نبوتی نخواهد بود. دومش این که در روز جنگ خیبر شنیدم می فرمود: به زودی پرچم جنگ را به دست مردی می دهم که خدا و رسولش را دوست می دارد و خدا و رسول او نیز او را دوست می دارند، فردا همه گردن کشیدیم تا شاید آن شخص ما باشیم ولی به هیچ یک از ما نداد و فرمود: علی را برایم صدا بزنید، رفتند علی را در حالی که درد چشم داشت آوردند، پس آب دهان در چشمان او انداخت و پرچم جنگ را به دستش سپرد و خدای تعالی قلعه خیبر را به دست او فتح کرد، سوم این که وقتی این آیه (آل عمران، 61) نازل شد، رسول خدا علی و فاطمه و حسن و حسین را احضار نموده، آن گاه فرمود: «بار الها اینهایند اهل بیت من».
این حدیث را کسان دیگری نیز نقل کرده اند مانند: ترمذی در صحیح خود (صحیح ترمذی، ج 5، ص 638، ح 3724)، احمد حنبلی در مسند (مسند احمد، ج 1، ص 185)، بیهقی در السنن الکبری (السنن الکبری، مطابق نقل فضائل الخمسه، ج 1، ص 291)، سیوطی در المنثور (الدر المنثور، ذیل آیه 61، آل عمران) (ر.ک: پیام قرآن، ج 9، مکارم شیرازی، س 241-249)
اهمیت این آیه:
نخستین چیزی که در این آیه جلب توجه می کند این است که مسأله مباهله را می توان به عنوان نشانه روشنی بر حقانیت و صدق پیامبر اکرم در مسأله دعوی رسالت مطرح کرد، زیرا ممکن نیست کسی که به ارتباط خود با پروردگار ایمان قطعی نداشته باشد وارد چنین میدانی گردد، یعنی از مخالفان خود دعوت کند که بیائید و با هم به درگاه خدا برویم و از خدا بخواهیم دروغگو را رسوا سازد.
به طور مسلم ورود به چنین میدانی بسیار خطرناک است، زیرا اگر نفرین به اجابت نرسد و اثری از مجازات مخالفان ظاهر نشود، نتیجه جز رسوایی دعوت کننده نخواهد داشت، و هیچ انسان عاقلی بدون اطمینان به نتیجه، قدم در این میدان نمی گذارد.
به همین دلیل در روایات اسلامی می خوانیم: هنگامی که پای مباهله به میان می آید،مسیحیان نجران از پیامبر مهلت خواستند تا در این باره بیندیشند، و هنگامی که دیدند پیامبر اکرم تنها کسانی را با خود برای مباهله آورد که دعای آنها می تواند مستجاب باشد، و خالی از هر گونه جار و جنجال، و تشریفات به صحنه مباهله وارد شده، آن را دلیل بر صدق دعوت او دانستند و از مباهله سر باز زدند، که مبادا گرفتار عذاب الهی شوند.
انها چون دیدند پیامبر اکرم با افراد محدودی از خاصان نزدیک خود و فرزندان خردسال و دخترش فاطمه زهرا به میعادگاه آمده، سخت به وحشت افتادند و حاضر به مصالحه شدند.
از سوی دیگر این آیه سند روشنی بر مقام بسیار والایی اهل بیت پیامبر یعنی علی، فاطمه و حسن و حسین می باشد.
شبهات قابل طرح در مورد این آیه
1- چگونه ممکن است منظور از «ابناها» (فرزندان ما)، حسن و حسین باشد و منظور از «نساءنا» (زنان ما)، فقط فاطمه زهرا و منظور از «انفسا» تنها علی باشد در حالی که این کلمات جمع اند و صیغه بر بیش از دو نفر دلالت دارد نه دو نفر و یا یک نفر؟
پاسخ: اولا: اطلاق صیغه جمع بر مفرد یا بر تثنیه (دو نفر) تازگی ندارد، و در ادبیات عرب و قرآن موارد زیادی از آن را می توان دید.
در توضیح آن باید گفت که: بسیار می شود که به هنگام بیان یک قانون، با تنظیم یک عهد نامه، حکم به صورت کلی و به صیغه جمع آورده می شود، و مثلا در عهد نامه چنین می نویسند که: مسئول اجرای آن امضا گنندکان عهدنامه و فرزندان آنها هستند، در حالی که ممکن است یکی از دو طرف تنها یک یا دو فرزند داشته باشد، این موضوع هیچ گونه منافاتی با تنظیم قانون و با عهدنامه به صورت جمع ندارد.
خلاصه این که ما دو مرحله داریم: یکی مرحله قرارداد، دیگری مرحله اجرا. در مرحله قرارداد گاهی الفاظ به صورت جمع ذکر می شود تا بر همه مصادیق تطبیق گردند، ولی در مرحله اجرا ممکن است مصداق، منحصر به یک فرد باشد و این انحصار در مصداق منافاتی با کلی بودن مسئله ندارد.
به عبارت دیگر پیغمبر موظف بود طبق قراردادی که با مسیحیان نجران بسته بود همه فرزندان و زنان خاص خاندانش و تمام کسانی که به منزله او بودند را به همراه خود به مباهله ببرد، ولی اینها مصداقی جزء دو فرزند و یک زن یک مرد نداشت. (ر.ک: همان، ص 253، 354)
ثانیا: مقصود نهایی از این نفرین این بود که یکی از دو طرف با همه نفراتش از صغیر و کبیر و مرد و زن برای همیشه هلاک گردد، مفسرین هم اتفاق دارند و روایات هم متعقدند، تاریخ هم مؤید است که رسول اکرم، وقتی برای مباهله حاضر می شدند احدی به جز علی و فاطمه و حسن و حسین را با خود نیاورد؛ پس از ناحیه آن جناب کسی حضور نداشت مگر دو نفر، دو فرزند و یک زن و با آوردن اینان رسول اکرم امر پروردگارش را امتثال نمودند.
ثالثا: مراد از لفظ آیه چیزی است، و مصداقی که حکم آیه به حسب خارج منطبق بر آن است چیزی دیگر، و این بار اول نیست که خداوند حکم یا وعده را که بر حسب خارج بر یک نفر منطبق است به طور دسته جمعی حکایت می کند، مثلا: با آن که فرد معینی زن خود را ظهار کرده بود و آیه در شأن او نازل شده بود می فرماید: «الَّذینَ یُظاهِرُونَ مِنْکُمْ مِنْ نِسائِهِمْ ما هُنَّ أُمَّهاتِهِمْ إِنْ أُمَّهاتُهُمْ إِلاَّ اللاّئی وَلَدْنَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَیَقُولُونَ مُنْکَرًا مِنَ الْقَوْلِ وَ زُورًا وَ إِنَّ اللّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ؛ از میان شما کسانى که زنانشان را ظهار مى کنند [و مى گویند پشت تو چون پشت مادر من است] آنان مادرانشان نیستند مادران آنها تنها کسانى اند که ایشان را زاده اند و قطعا آنها سخنى زشت و باطل مى گویند و[لى] خدا مسلما درگذرنده آمرزنده است». (مجادله، 2) و باز در مورد همان یک نفر به صورت دسته جمعی می فرماید: «وَ الَّذینَ یُظاهِرُونَ مِنْ نِسائِهِمْ ثُمَّ یَعُودُونَ لِما قالُوا فَتَحْریرُ رَقَبَةٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَتَمَاسّا ذلِکُمْ تُوعَظُونَ بِهِ وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبیرٌ؛ و کسانى که زنانشان را ظهار مى کنند سپس از آنچه گفته اند پشیمان مى شوند بر ایشان [فرض] است که پیش از آنکه با یکدیگر همخوابگى کنند بنده اى را آزاد گردانند این [حکمى] است که بدان پند داده مى شوید و خدا به آنچه انجام مى دهید آگاه است». (مجادله، 3) و درباره شخص واحدی که گفته بود خدا فقیر است و من توانگرم، به صورت دسته جمعی فرموده: «شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ وَ الْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِمًا بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیم؛ خدا که همواره به عدل قیام دارد گواهى مى دهد که جز او هیچ معبودى نیست و فرشتگان [او] و دانشوران [نیز گواهى مى دهند که] جز او که توانا و حکیم است هیچ معبودى نیست». (آل عمران، 18) و در پاسخ شخص واحدی که پرسیده بود چه چیزی را انفاق کنیم؟ به صورت دسته جمعی فرمود: «یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ قُلْ فیهِما إِثْمٌ کَبیرٌ وَ مَنافِعُ لِلنّاسِ وَ إِثْمُهُما أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما وَ یَسْئَلُونَکَ ما ذا یُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمُ اْلآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ»؛ (بقره، 219) و از این قبیل آیات بسیاری وجود دارد که به لفظ جمع نازل شده است در حالی که مصداق خارجی آن به حسب شأن نزول فرد معینی است. (ر.ک: ترجمه تفسیر المیزان، ج 3، ص 352، 353)
2- اگر اطلاق جمع بر یک نفر نیز صحیح است چرا نگوئیم که لفظ «کاذبین» در آیه نیز بر یک فرد صدق می کند؛ یعنی در طرف مسیحیان منظور همه آن دروغگویان است و در طرف رسول اکرم فقط ایشان مد نظر است ولذا علی و فاطمه و فرزندان آنها صدق نمی کند و آنها در دعوا و در نتیجه شریک در نفرین نیستند و این آیه بر برتری و والایی مقام آنان دلالت ندارد؟
پاسخ: در این جا باید گفت، مقام آن آیات که از یک نفر تعبیر به جمع اورده با مقام آیه مورد بحث فرق دارد و آن این است که در آیاتی که لفظ جمع را در مورد مفرد اطلاق کرده برای این بوده که فرد دخالت نداشته، و آنچه از آن فرد سرزد ممکن است از دیگران هم سر بزند، پس دیگران هم در آن عمل و ملحق شدن به مورد آیه شریک آن فردند، پس باید لفظ را جمع بیاورد تا اگر دیگران هم خواستند آن عمل را انجام بدهند حکمش را بدانند، اما در جایی که ممکن نیست عمل مورد از نظر دیگران سربزند و عمل مورد آیه چیزی نیست که برای دیگران هم پیش بیاید، بدون شک نباید لفظ را جمع بیاورد، و آیه مورد بحث هم که راجع به مباهله است از این قبیل آیات است، چون مباهله رسول اکرم با مسیحیان نجران چیزی نیست که جزء در مورد خودش اتفاق بیفتد، پس اگر در همین مورد که اتفاق افتاده مدعیان درهر طرف به وصف جمع و چند نفری نبوده باشند، نباید می فرمود: «کاذبین» (با صیغه جمع) اما چون دو طرف جمع اند لذا با صیغه جمع ذکر کرده است و بر معنا و مصداق جمع نیز دلالت دارد.
3- با فرض این که همراهان رسول اکرم از این رو به میدان مباهله آمدند که از رسول اکرم بودند و این صفت منحصر در ایشان بوده، و هیچ مؤمن دیگری لیاقت این همراهی را نداشت، اما ظاهر امر این است که وقتی آدمی عزیزان خود را درمعرض خطر قرار می دهد، همین علتش دلیل این است که وی اطمینان دارد که در این راه خطری متوجه آنان نمی شود. پس رسول اکرم عزیزان خود را در این کار خطیر شرک داد چیزی بیشتر از این را نمی رساند و دلالتش بر فضیلت و برتری آنان نسبت به دیگران است؟
پاسخ: از صدر آیه چنین بر می آید اما توجه به آیه ذیل چیز دیگری را می رساند و آن جمله «علی الکاذبین» است که گویای این مطلب است که در یکی از دو طرف محاجه، دروغگویانی هستند و این تمام نیست مگر این که در هر یک از دو طرف جماعتی دعوت باشند، حال چه راستگو و چه دروغگو، پس جمله ثابت می کند کسانی که با رسول اکرم بودند با او در دعوی نبوت و دعوت به یکتاپرستی شریک بوده اند و شرکای او می باشند که این خود دلالت بر عظمت مقام و منزلت آنهاست.
4- چگونه می شود گفت که حسن و حسین، فرزندان رسول خدا هستند در حالی که رسول اکرم پسری نداشت؟ و ذریه و نسل هر انسانی از فرزند پسرش باقی می ماند نه از فرزند دختر؟
پاسخ: البته باید دانست که این طرز فکر، اندیشه غلطی است که از جاهلیت به یادگار مانده است و قرآن با این تفکر به شدت به مبارزه برخواسته است.
در سوره انعام، آیه85 می خوانیم: «ُوَ مِنْ ذُرّیَّتِهِ داوُودَ وَ سُلَیْمانَ وَ أَیُّوبَ وَ یُوسُفَ وَ مُوسى وَ هارُونَ وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ* وَ زَکَرِیّا وَ یَحْیى وَ عیسى وَ إِلْیاسَ کُلٌّ مِنَ الصّالِحینَ؛ و به او اسحاق و یعقوب را بخشیدیم و همه را به راه راست درآوردیم و نوح را از پیش راه نمودیم و از نسل او داوود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسى و هارون را [هدایت کردیم] و این گونه نیکوکاران را پاداش مى دهیم. و زکریا و یحیى و عیسى و الیاس را که همه از شایستگان بودند».
همانطور که می ببینیم در این آیه حضرت عیسی از فرزندان ابراهیم شمرده شده در حالی که وی فرزند دختری ابراهیم است.
5- خوب در این جا مراد از زنان و فرزندان در آیه مشخص است و آنها فاطمه و حسن و حسین (ع) هستند اما مراد از انفس معلوم نیست چه اشکالی دارد که مراد از انفس هم تنها پیامبر باشد؟
پاسخ: در این آیه رسول خدا دعوت کننده است و او نمی تواند خودش را فرا بخواند بلکه باید دیگری را فراخواند. پس چون در این دعوت فرزندان و زنان معلومند و خود رسول خدا هم نمی تواند مصداق انفس باشد ناگزیر دعوت انفس متوجه علی می گردد، زیرا شخص دیگری در آنجا وجود نداشته است که بتواند مصداق انفس قرار گیرد و اگر مطلب غیر از این باشد معنای آیه باطل خواهد بود. (روایتی از امام رضا، حقائق التاویل، ج 5، ص 109)
6- شبهه دیگر این که برخی از اهل سنت سعی کرده اند به گویند که ابوبکر نیز جزء این افراده بوده است؟!
پاسخ: با توجه به اسناد تاریخی و روایاتی که از هر دو گروه شیعه و سنی نقل شده است که تنها مرد حاضر در این مباهله به همراه پیامبر اکرم، علی علیه السلام بوده است چنین ادعاها و روایاتی کاذب و جعلی می باشد.
جهت مطالعه بیشتر ر.ک:
1- ترجمه تفسیر المیزان، ج 3.
2- تفسیر نمونه، ج 2.
3- پیام قرآن، مکارم شیرازی، ج9.