واقعیت تاریخی ماجرای آیات شیطانی
نامی که محققان غربی به ماجرایی دادهاند که در سنت اسلامی به «قصهی غرانیق» مشهور است. بنابر نقلهای مختلف، ادعا شده است که محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) یک بار کلماتی را که شیطان به او القا کرد با
نویسنده: شهاب احمد
مترجم: مهرداد عباسی
مترجم: مهرداد عباسی
نامی که محققان غربی به ماجرایی دادهاند که در سنت اسلامی به «قصهی غرانیق» مشهور است. بنابر نقلهای مختلف، ادعا شده است که محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) یک بار کلماتی را که شیطان به او القا کرد با وحی الهی یا، به عبارت دیگر، آیات قرآن اشتباه گرفت- این کلمات که، بنابر گزارشها، شیطان به وحی افزود «آیات شیطانی» نامیده میشود. راستکیشان مسلمان در دورهی جدید واقعیت تاریخی ماجرای آیات شیطانی را قاطعانه، و غالباً با تهدید به تکفیر [معتقدان به آن]، انکار کردهاند.
ماجرای آیات شیطانی در منابع تفسیری و سیره- مغازی که تاریخشان به دو سدهی نخست اسلامی بازمیگردد نقل شده است. با آنکه گزارشهای متعدد دربارهی این ماجرا در ساختار و جزئیات روایت متفاوت است، اجمالاً میتوان آنها را به صورتی که میآید تلفیق کرد. تاریخ این ماجرا را عموماً سال پنجم بعثت پیامبر دانستهاند که جامعهی کوچک مسلمانان در مکه زیر شکنجهی سران قریش بود و بیدفاعترین پیروان محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) برای حفظ جانشان به حبشه گریخته بودند. گزارشها نشان میدهد که در این اوضاع و احوال محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) مایل بود که با قریش به توافق برسد. در همین زمان سورهی نجم نازل شد و او این سوره را بر گروهی از قریشیان تلاوت کرد. هنگامی که محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) به آیات 19-20 این سوره رسید، که به ربةالنوعهایی که قریشیان میپرستیدند اشاره دارد- «به من خبر دهید از لات و عزّی و مَنات، آن سومین دیگر»- شیطان توانست دو آیه را به تلاوت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بیفزاید، به گونهای که وی آنها را وحی الهی پنداشت و چون دیگر آیات خواند؛ در برخی گزارشها، محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را هنگام ارتکاب این خطا خوابآلود و بیدقت توصیف کردهاند. آیات شیطانی از این قرار است: «آنها دُرناهایی بلندپرواز/دخترانی شریفاند (الغرانیق/ الغرانقة العُلی) و از آنها امید شفاعت میرود» (عبارت دقیق آیات شیطانی در گزارشهای مختلف متفاوت است؛ روایتی از آیات شیطانی نیز گزارش شده که تلبیهای در دورهی پیش از اسلام یا یکی از اذکار عبادی قریش بوده است). قریشیان به سبب اینکه محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) از خدایانشان تمجید کرده و آنها را در وحی خود جای داده است بسیار خوشحال شدند، تا جایی که وقتی محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) آیهی پایانی این سوره «پس خدا را سجده کنید و بپرستید» (نجم: 62) را خواند، کافران حاضر همراه با مسلمانان به سجده افتادند. اما سپس جبرئیل نزد محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و او را متوجه خطایش کرد؛ در برخی گزارشها آمده است که خود محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) [بدون کمک دیگری] به خطایش پی برد. پیامبر بسیار اندوهگین شد و خدا آیهی 52 تا 54 حج را بر او نازل کرد که به او دلداری میداد و برای او بیان میکرد که چه اتفاقی افتاده است:
«پیش از تو هیچ رسول و پیامبری را نفرستادیم جز اینکه هرگاه چیزی تلاوت مینمود/ میخواست (تمنّی؛ این فعل هم به معنای «خواستن» و هم به معنای «تلاوت کردن» است)، شیطان در تلاوتش/ خواستش (اُمنیَّته) القای شبهه میکرد، پس خدا آنچه را شیطان القا میکرد محو میگردانید (یَنسَخ)، سپس خدا آیات خود را استوار میساخت- و خدا دانای حکیم است، تا آنچه را شیطان القا میکند برای کسانی که در دلهایشان بیماری است و برای سنگدلان آزمایشی گرداند- و ستمگران در ستیزی بس دور و درازند، و تا آنان که دانش یافتهاند، بدانند که این [قرآن] حق است و از جانب پروردگارِ توست و بدان ایمان آورند و دلهایشان برای او خاضع گردد- به راستی خداوند کسانی را که ایمان آوردهاند به سوی راهی است راهبر است».
محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) آنگاه خطایش را پذیرفت و از آیات شیطانی توبه کرد، که این کار به دشمنی و آزار و شکنجهی قریش افزود. بنا بر برخی گزارشها، آیات 21-22 نجم «آیا برای شما پسر است و برای او دختر؟ در این صورت این تقسیم نادرستی است» به جای آیات شیطانی نازل شده، در حالی که در گزارشهای دیگری این ماجرا با نزول آیهی 73 اسراء مرتبط دانسته شده است: «و چیزی نمانده بود که تو را از آنچه به تو وحی کردهایم گمراه کنند تا غیر از آن را بر ما ببندی؛… و اگر تو را استوار نمیداشتیم قطعاً نزدیک بود کمی به سوی آنان متمایل شوی». هرچند این ماجرا عموماً سبب نزول آیهی 52 حج ذکر شده است، اما در برخی تفاسیر آن را در توضیح آیهی 19 نجم آوردهاند. این را نیز بسیار نقل کردهاند که وقتی خبر به سجده افتادن قریشیان در کنار مسلمانان به حبشه رسید موجب شد برخی پناهندگان مسلمان- که گمان بردند قریشیان به اسلام گرویدهاند- به مکه باز گردند، گرچه ناگزیر شدند بار دیگر به حبشه برگردند.
ماجرای آیات شیطانی در متون تفسیری روایت شده از قریب به اتفاق مفسران سرشناس دو قرن نخست هجری گزارش شده است: سعیدبن جُبیر (د. 95)، مجاهدبن جَبر (د. 104)، ضحّاک بن مُزاحم (د. 105)، عِکرمه غلام ابن عباس (د. 105)، ابوالعالیه ریاحی (د. 111)، عطیةبن سعد عوفی (د. 111)، عطاء بن ابیرباح (د. 114)، محمدبن کعب قُرَظی (د. 118)، قَتادة بن دِعامة (د. 118)، ابوصالح باذام کوفی (د.120)، اسماعیل سُدّی (د.128)، محمدبن سائب کلبی (د. 146)، عبدالملک جُریج (د.150)، مُقاتل بن سلیمان (د.150)، مَعمربن رشید (د.154)، یحییبن سلاّم بصری (د.200). چند تن از اینان ماجرا از عبدالله بن عباس (د. 68) نقل کردهاند. این ماجرا همچنین در آثار سیره- مغازی که در دو قرن نخست هجری از عُروة بن زبیر (د. 94)، محمدبن شهاب زُهری (د.124)، موسی بن عُقبه (د. 141)، محمدبن اسحاق (د. 150)، ابومَعشر سِندی (د. 170) و محمدبن عمر واقدی (د. 207) روایت شده است یافت میشود. بنابراین، ماجرای آیات شیطانی ظاهراً موضوعاتی پذیرفته شده دربارهی حیات محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) در حافظهی جامعهی نخستین اسلامی بوده است. نقل این ماجرا ادامه یافت و در سراسر دورهی کلاسیک عدهای از مفسران قرآن و مؤلفان کتابهای سیره- مغازی، از جمله مؤلفان تفاسیر مهم نظیر محمدبن جریر طبری (د. 310)، ابواسحاق ثعلبی (د.427)، ابوالحسن ماوَردی (د. 450)، واحدی نیشابوری (د. 468)، حسین بن فرّاء بَغَوی (د. 516)، جارالله زمخشری (د. 538)، جلال الدین مَحلّی (د. 864) و دیگران، واقعیت تاریخی آن را پذیرفتند.
با وجود این، در قرن چهارم انتقادات شدیدی از واقعیت تاریخی ماجرای آیات شیطانی طرح شد- چنانکه در الناسخ و المنسوخ ابوجعفر نحّاس (د. 338) دیده میشود- و در سدههای بعدی نیز ادامه یافت، تا جایی که سرانجام، انکار واقعیت تاریخی این ماجرا تنها موضع مورد قبول راستکیشان شد. از میان چند مفسر مشهور که واقعیت تاریخی ماجرای آیات شیطانی را انکار کردهاند، غالباً آرای خاص ابنعربی (د. 543)، فخر رازی (د. 606)، قُرطبی (د. 671)، ابوحیّان غَرناطی (د. 744) و ابن کثیر (د. 773) مورد استناد مفسران بعدی تا امروز قرار گرفته است. به هر حال، شاید مستندترن ردّ این ماجرا در الشفاء نوشتهی قاضی عیاض یَحصُبی (د. 544) آمده باشد که برای اثبات خصوصیات فوق بشری محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) تألیف شده است.
واقعیت تاریخی این ماجرا بر دو اساس رد شده است. نخست اینکه داستان آیات شیطانی محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را اینگونه تصویر میکند که (دست کم یک بار) نتوانست وحی الهی را از القای شیطانی تمییز دهد. این امر اعتبار فرآیند وحی و در نتیجه اصالت متن خود قرآن را زیر سئوال میبَرد. از اینرو، این ماجرا با آموزهی عصمت انبیاء- اینکه خدا پیامبران را از گناه و/یا خطا مصون میدارد- متناقض دانسته شده است. آموزهی عصمت انبیاء از قرن سوم به بعد گسترش یافت و دست آخر تمام مکاتب کلامی بر این امر توافق کردند که خدا پیامبرانش را از خطا در انتقال وحی حفظ میکند. ماجرای آیات شیطانی نمونهای کاملاً آشکار از خطا شمرده شده، زیرا تمجید محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) از خدایان قریش هنگام خواندن آیات شیطانی میتوانست در حکم گناه کبیره شرک باشد. این ادعا که پیامبر مرتکب شرک شده کفر است. شیعه از آموزهی عصمت- که نزد آنها اعتقادی اساسی است- به مؤثرترین و منسجمترین شکل دفاع کرده است. بنابراین، به نظر میرسد هیچ یک از فرق شیعه ماجرای آیات شیطانی را هرگز نپذیرفتهاند. عالمان سنیای که این ماجرا را پذیرفتهاند، نظیر ابن تیمیه (د. 728) برداشتی نسبتاً متفاوت از عصمت داشتهاند. برخی از اینان معتقدند که پیامبران از خطا در انتقال وحی مصون نبودند، بلکه پس از ارتکاب خطا از اصرار بر آن محفوظاند (Ahmed, Ibn Taymiyyah)).
واقعیت تاریخی ماجرای آیات شیطانی براساس اِسناد- سلسلههای روایی که گزارشهای متعدد این ماجرا را نقل میکنند- نیز رد شده است. در روش متعارف اسلامی که عالمان حدیث برای ارزیابی صحت اخبار ایجاد کردند، یک خبر براساس میزان شهرت به راستگویی تکتک راویان آن، که سلسلهی متصل سند را تشکیل میدهند که به یک شاهد عینی ختم میشود، ارزشگذاری میشود. اِسنادهای ماجرای آیات شیطانی کامل و صحیح نیست؛ در بهترین حالت برخی از آنها صحیح مُرسَل است، یعنی راویان آنها واقعی و اصیلاند، اما سلسلهی سند ناکامل است و به شاهد عینی نمیرسد. بنابراین، گزارشهای موجود برای اثبات واقعیت این ماجرا به اندازهی کافی معتبر تلقی نمیشوند. این ماجرا در هیچ یک از جوامع معتبر حدیثی ذکر نشده است، هرچند در برخی از جوامع غیرمعتبر به چشم میخورد. عالمانی که واقعیت تاریخی این ماجرا را پذیرفتهاند، ظاهراً برای ارزیابی گزارشها روشی متفاوت با روش متعارف اسلامی داشتهاند؛ مثلاً موضع ابنتیمیه آن است که گزارشهای منابع تفسیر و سیره- مغازی را به سبب آنکه عموماً با اسنادهای ناکامل روایت شده است نباید براساس کامل بودن سلسلهی اسناد سنجید، بلکه باید بر مبنای نقل مکرر معنای مشترک میان گزارشها (تواتر معنایی) ارزیابی کرد. (Ahmed, Ibn Taymiyyah)
عالمان دیگر معتقدند که واقعیت نقل گستردهی این ماجرا به این معناست که گزارشهای راجع به ماجرای آیات شیطانی را نمیتوان کاملاً انکار کرد و همچنین معتقد بودند که واقعیت به همان اندازه مهم عصمت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) به این معنا است که این ماجرا نمیتواند آنگونه که نقل شده است رخ داده باشد.
عالمانی چون ابنحجر عسقلانی (د. 852) برای سازگار کردن دو مدعای ظاهراً متعارض معرفت شناختی، یعنی نقل گستردهی ماجرا از یک سو و عصمت پیامبر از سوی دیگر، از اصل تأویل- که میتوان آن را تفسیر بازسازی کننده نامید- برای گزارشهای آیات شیطانی بهره گرفتند تا قصهی این ماجرا را در قالب معیارهای مُجاز و مقبول طرح کنند. دیدگاه این عالمان این بود که چون اساساً امکان ندارد که محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) فریفتهی شیطان شده و خودش آیات شیطانی را خوانده باشد این اتفاق باید اینگونه رخ نموده باشد که او وقتی آیهی 19 نجم را میخوانده، لحظهای مکث کرده و در همین فاصله شیطان یا یکی از کافران حاضر در آنجا فرصت را غنیمت شمرده و با تقلید صدای پیامبر این آیات کفرآمیز را خوانده و در نتیجه حاضران گمان کردهاند که پیامبر این آیات را خوانده است (البته در هیچ یک از گزارشهای اولیه این ماجرا عملاً به این صورت تصویر نشده است).
تجددگرایان اسلامی به نحوی بسیار محکم و منسجم واقعیت تاریخی ماجرای آیات شیطانی را انکار کردهاند. احتمالاً بارزترین نمونه در دورهی معاصر مقالهی «مسألة الغرانیق و تفسیر الآیات» است که محمد عبده در سال 1905 در المّنار منتشر کرد؛ اما دیگر معاصران تأثیرگذار نیز ردّیههای کثیرالانتشاری ضد این ماجرا نوشتهاند، از جمله محمدحسین هیکل (د. 1376 ق) در حیاة محمد، سید قطب (د. 1387ق) در فی ظلال القرآن، ابوالأعلی مودودی (د. 1399ق) در تفهیم القرآن و محمد ناصرالدین اَلبانی (د. 1420ق) در نَصب المَجانیق لنَسف الغرانیق. خاورشناسان از جمله پرخوانندهترین نویسندگان سیرهی محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)- نظیر ویلیام میور، د. س. مارگلیوث، ویلیام مونتگُمِری وات، ماکسیم رودَنسن و ف.ا. پیترز- (به استثنای چند نفر) دقیقاً با همان قوت مایل به پذیرش واقعیت تاریخی این ماجرایند. منطق خاورشناسان در این عبارت پیترز نمود یافته است: «این ماجرا داستانی مسلماً معتبر است- تصور اینکه یک مسلمان چنین داستان شومی را جعل کرده باشد غیرممکن است». اما مقبولیت گستردهی این ماجرا میان مسلمانان نخستین نشان میدهد که این ماجرا از نگاه آنها شوم نبوده است و احتمالاً- دستکم بر این اساس- با جعل آن مخالفتی نداشتهاند.
انکار ماجرای آیات شیطانی- یا حذف آن از منابع تفسیر و سیره- در اندیشهی اسلامی معاصر جریانی عادی شده است. انتظار رمان آیات شیطانی سلمان رشدی در 1988 این ماجرا را مجدداً به نحو نسبتاً گستاخانهای در ذهن عدهی فراوانی از مسلمانان طرح کرد. با آنکه واکنش خشمگینانهی مسلمانان به اینکه رشدی ماجرای آیات شیطانی را به عنوان نام و صحنهی اصلی رمانش برگزیده است کمتر از واکنش به دیگر درونمایههای توهینآمیز در این رمان بود، باید توجه داشت که انتشار رمان رشدی بحث بر سر واقعیت تاریخی ماجرای آیات شیطانی را میان مسلمانان دوباره به جریان نینداخت؛ تنها نتیجهی آن بازگویی موضع راستکیشان بود.
منابع تحقیق:
خواننده گرامی! منابع مقاله را در نسخه ی چاپی ملاحظه فرمایید.
منبع مقاله :
مک اولیف، جین دَمن؛ (1392)، دائرةالمعارف قرآن (جلد اول آ-ب)، ترجمهی حسین خندقآبادی و دیگران، تهران: انتشارات حکمت، چاپ اول.
ماجرای آیات شیطانی در منابع تفسیری و سیره- مغازی که تاریخشان به دو سدهی نخست اسلامی بازمیگردد نقل شده است. با آنکه گزارشهای متعدد دربارهی این ماجرا در ساختار و جزئیات روایت متفاوت است، اجمالاً میتوان آنها را به صورتی که میآید تلفیق کرد. تاریخ این ماجرا را عموماً سال پنجم بعثت پیامبر دانستهاند که جامعهی کوچک مسلمانان در مکه زیر شکنجهی سران قریش بود و بیدفاعترین پیروان محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) برای حفظ جانشان به حبشه گریخته بودند. گزارشها نشان میدهد که در این اوضاع و احوال محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) مایل بود که با قریش به توافق برسد. در همین زمان سورهی نجم نازل شد و او این سوره را بر گروهی از قریشیان تلاوت کرد. هنگامی که محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) به آیات 19-20 این سوره رسید، که به ربةالنوعهایی که قریشیان میپرستیدند اشاره دارد- «به من خبر دهید از لات و عزّی و مَنات، آن سومین دیگر»- شیطان توانست دو آیه را به تلاوت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بیفزاید، به گونهای که وی آنها را وحی الهی پنداشت و چون دیگر آیات خواند؛ در برخی گزارشها، محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را هنگام ارتکاب این خطا خوابآلود و بیدقت توصیف کردهاند. آیات شیطانی از این قرار است: «آنها دُرناهایی بلندپرواز/دخترانی شریفاند (الغرانیق/ الغرانقة العُلی) و از آنها امید شفاعت میرود» (عبارت دقیق آیات شیطانی در گزارشهای مختلف متفاوت است؛ روایتی از آیات شیطانی نیز گزارش شده که تلبیهای در دورهی پیش از اسلام یا یکی از اذکار عبادی قریش بوده است). قریشیان به سبب اینکه محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) از خدایانشان تمجید کرده و آنها را در وحی خود جای داده است بسیار خوشحال شدند، تا جایی که وقتی محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) آیهی پایانی این سوره «پس خدا را سجده کنید و بپرستید» (نجم: 62) را خواند، کافران حاضر همراه با مسلمانان به سجده افتادند. اما سپس جبرئیل نزد محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و او را متوجه خطایش کرد؛ در برخی گزارشها آمده است که خود محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) [بدون کمک دیگری] به خطایش پی برد. پیامبر بسیار اندوهگین شد و خدا آیهی 52 تا 54 حج را بر او نازل کرد که به او دلداری میداد و برای او بیان میکرد که چه اتفاقی افتاده است:
«پیش از تو هیچ رسول و پیامبری را نفرستادیم جز اینکه هرگاه چیزی تلاوت مینمود/ میخواست (تمنّی؛ این فعل هم به معنای «خواستن» و هم به معنای «تلاوت کردن» است)، شیطان در تلاوتش/ خواستش (اُمنیَّته) القای شبهه میکرد، پس خدا آنچه را شیطان القا میکرد محو میگردانید (یَنسَخ)، سپس خدا آیات خود را استوار میساخت- و خدا دانای حکیم است، تا آنچه را شیطان القا میکند برای کسانی که در دلهایشان بیماری است و برای سنگدلان آزمایشی گرداند- و ستمگران در ستیزی بس دور و درازند، و تا آنان که دانش یافتهاند، بدانند که این [قرآن] حق است و از جانب پروردگارِ توست و بدان ایمان آورند و دلهایشان برای او خاضع گردد- به راستی خداوند کسانی را که ایمان آوردهاند به سوی راهی است راهبر است».
محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) آنگاه خطایش را پذیرفت و از آیات شیطانی توبه کرد، که این کار به دشمنی و آزار و شکنجهی قریش افزود. بنا بر برخی گزارشها، آیات 21-22 نجم «آیا برای شما پسر است و برای او دختر؟ در این صورت این تقسیم نادرستی است» به جای آیات شیطانی نازل شده، در حالی که در گزارشهای دیگری این ماجرا با نزول آیهی 73 اسراء مرتبط دانسته شده است: «و چیزی نمانده بود که تو را از آنچه به تو وحی کردهایم گمراه کنند تا غیر از آن را بر ما ببندی؛… و اگر تو را استوار نمیداشتیم قطعاً نزدیک بود کمی به سوی آنان متمایل شوی». هرچند این ماجرا عموماً سبب نزول آیهی 52 حج ذکر شده است، اما در برخی تفاسیر آن را در توضیح آیهی 19 نجم آوردهاند. این را نیز بسیار نقل کردهاند که وقتی خبر به سجده افتادن قریشیان در کنار مسلمانان به حبشه رسید موجب شد برخی پناهندگان مسلمان- که گمان بردند قریشیان به اسلام گرویدهاند- به مکه باز گردند، گرچه ناگزیر شدند بار دیگر به حبشه برگردند.
ماجرای آیات شیطانی در متون تفسیری روایت شده از قریب به اتفاق مفسران سرشناس دو قرن نخست هجری گزارش شده است: سعیدبن جُبیر (د. 95)، مجاهدبن جَبر (د. 104)، ضحّاک بن مُزاحم (د. 105)، عِکرمه غلام ابن عباس (د. 105)، ابوالعالیه ریاحی (د. 111)، عطیةبن سعد عوفی (د. 111)، عطاء بن ابیرباح (د. 114)، محمدبن کعب قُرَظی (د. 118)، قَتادة بن دِعامة (د. 118)، ابوصالح باذام کوفی (د.120)، اسماعیل سُدّی (د.128)، محمدبن سائب کلبی (د. 146)، عبدالملک جُریج (د.150)، مُقاتل بن سلیمان (د.150)، مَعمربن رشید (د.154)، یحییبن سلاّم بصری (د.200). چند تن از اینان ماجرا از عبدالله بن عباس (د. 68) نقل کردهاند. این ماجرا همچنین در آثار سیره- مغازی که در دو قرن نخست هجری از عُروة بن زبیر (د. 94)، محمدبن شهاب زُهری (د.124)، موسی بن عُقبه (د. 141)، محمدبن اسحاق (د. 150)، ابومَعشر سِندی (د. 170) و محمدبن عمر واقدی (د. 207) روایت شده است یافت میشود. بنابراین، ماجرای آیات شیطانی ظاهراً موضوعاتی پذیرفته شده دربارهی حیات محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) در حافظهی جامعهی نخستین اسلامی بوده است. نقل این ماجرا ادامه یافت و در سراسر دورهی کلاسیک عدهای از مفسران قرآن و مؤلفان کتابهای سیره- مغازی، از جمله مؤلفان تفاسیر مهم نظیر محمدبن جریر طبری (د. 310)، ابواسحاق ثعلبی (د.427)، ابوالحسن ماوَردی (د. 450)، واحدی نیشابوری (د. 468)، حسین بن فرّاء بَغَوی (د. 516)، جارالله زمخشری (د. 538)، جلال الدین مَحلّی (د. 864) و دیگران، واقعیت تاریخی آن را پذیرفتند.
با وجود این، در قرن چهارم انتقادات شدیدی از واقعیت تاریخی ماجرای آیات شیطانی طرح شد- چنانکه در الناسخ و المنسوخ ابوجعفر نحّاس (د. 338) دیده میشود- و در سدههای بعدی نیز ادامه یافت، تا جایی که سرانجام، انکار واقعیت تاریخی این ماجرا تنها موضع مورد قبول راستکیشان شد. از میان چند مفسر مشهور که واقعیت تاریخی ماجرای آیات شیطانی را انکار کردهاند، غالباً آرای خاص ابنعربی (د. 543)، فخر رازی (د. 606)، قُرطبی (د. 671)، ابوحیّان غَرناطی (د. 744) و ابن کثیر (د. 773) مورد استناد مفسران بعدی تا امروز قرار گرفته است. به هر حال، شاید مستندترن ردّ این ماجرا در الشفاء نوشتهی قاضی عیاض یَحصُبی (د. 544) آمده باشد که برای اثبات خصوصیات فوق بشری محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) تألیف شده است.
واقعیت تاریخی این ماجرا بر دو اساس رد شده است. نخست اینکه داستان آیات شیطانی محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را اینگونه تصویر میکند که (دست کم یک بار) نتوانست وحی الهی را از القای شیطانی تمییز دهد. این امر اعتبار فرآیند وحی و در نتیجه اصالت متن خود قرآن را زیر سئوال میبَرد. از اینرو، این ماجرا با آموزهی عصمت انبیاء- اینکه خدا پیامبران را از گناه و/یا خطا مصون میدارد- متناقض دانسته شده است. آموزهی عصمت انبیاء از قرن سوم به بعد گسترش یافت و دست آخر تمام مکاتب کلامی بر این امر توافق کردند که خدا پیامبرانش را از خطا در انتقال وحی حفظ میکند. ماجرای آیات شیطانی نمونهای کاملاً آشکار از خطا شمرده شده، زیرا تمجید محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) از خدایان قریش هنگام خواندن آیات شیطانی میتوانست در حکم گناه کبیره شرک باشد. این ادعا که پیامبر مرتکب شرک شده کفر است. شیعه از آموزهی عصمت- که نزد آنها اعتقادی اساسی است- به مؤثرترین و منسجمترین شکل دفاع کرده است. بنابراین، به نظر میرسد هیچ یک از فرق شیعه ماجرای آیات شیطانی را هرگز نپذیرفتهاند. عالمان سنیای که این ماجرا را پذیرفتهاند، نظیر ابن تیمیه (د. 728) برداشتی نسبتاً متفاوت از عصمت داشتهاند. برخی از اینان معتقدند که پیامبران از خطا در انتقال وحی مصون نبودند، بلکه پس از ارتکاب خطا از اصرار بر آن محفوظاند (Ahmed, Ibn Taymiyyah)).
واقعیت تاریخی ماجرای آیات شیطانی براساس اِسناد- سلسلههای روایی که گزارشهای متعدد این ماجرا را نقل میکنند- نیز رد شده است. در روش متعارف اسلامی که عالمان حدیث برای ارزیابی صحت اخبار ایجاد کردند، یک خبر براساس میزان شهرت به راستگویی تکتک راویان آن، که سلسلهی متصل سند را تشکیل میدهند که به یک شاهد عینی ختم میشود، ارزشگذاری میشود. اِسنادهای ماجرای آیات شیطانی کامل و صحیح نیست؛ در بهترین حالت برخی از آنها صحیح مُرسَل است، یعنی راویان آنها واقعی و اصیلاند، اما سلسلهی سند ناکامل است و به شاهد عینی نمیرسد. بنابراین، گزارشهای موجود برای اثبات واقعیت این ماجرا به اندازهی کافی معتبر تلقی نمیشوند. این ماجرا در هیچ یک از جوامع معتبر حدیثی ذکر نشده است، هرچند در برخی از جوامع غیرمعتبر به چشم میخورد. عالمانی که واقعیت تاریخی این ماجرا را پذیرفتهاند، ظاهراً برای ارزیابی گزارشها روشی متفاوت با روش متعارف اسلامی داشتهاند؛ مثلاً موضع ابنتیمیه آن است که گزارشهای منابع تفسیر و سیره- مغازی را به سبب آنکه عموماً با اسنادهای ناکامل روایت شده است نباید براساس کامل بودن سلسلهی اسناد سنجید، بلکه باید بر مبنای نقل مکرر معنای مشترک میان گزارشها (تواتر معنایی) ارزیابی کرد. (Ahmed, Ibn Taymiyyah)
عالمان دیگر معتقدند که واقعیت نقل گستردهی این ماجرا به این معناست که گزارشهای راجع به ماجرای آیات شیطانی را نمیتوان کاملاً انکار کرد و همچنین معتقد بودند که واقعیت به همان اندازه مهم عصمت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) به این معنا است که این ماجرا نمیتواند آنگونه که نقل شده است رخ داده باشد.
عالمانی چون ابنحجر عسقلانی (د. 852) برای سازگار کردن دو مدعای ظاهراً متعارض معرفت شناختی، یعنی نقل گستردهی ماجرا از یک سو و عصمت پیامبر از سوی دیگر، از اصل تأویل- که میتوان آن را تفسیر بازسازی کننده نامید- برای گزارشهای آیات شیطانی بهره گرفتند تا قصهی این ماجرا را در قالب معیارهای مُجاز و مقبول طرح کنند. دیدگاه این عالمان این بود که چون اساساً امکان ندارد که محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) فریفتهی شیطان شده و خودش آیات شیطانی را خوانده باشد این اتفاق باید اینگونه رخ نموده باشد که او وقتی آیهی 19 نجم را میخوانده، لحظهای مکث کرده و در همین فاصله شیطان یا یکی از کافران حاضر در آنجا فرصت را غنیمت شمرده و با تقلید صدای پیامبر این آیات کفرآمیز را خوانده و در نتیجه حاضران گمان کردهاند که پیامبر این آیات را خوانده است (البته در هیچ یک از گزارشهای اولیه این ماجرا عملاً به این صورت تصویر نشده است).
تجددگرایان اسلامی به نحوی بسیار محکم و منسجم واقعیت تاریخی ماجرای آیات شیطانی را انکار کردهاند. احتمالاً بارزترین نمونه در دورهی معاصر مقالهی «مسألة الغرانیق و تفسیر الآیات» است که محمد عبده در سال 1905 در المّنار منتشر کرد؛ اما دیگر معاصران تأثیرگذار نیز ردّیههای کثیرالانتشاری ضد این ماجرا نوشتهاند، از جمله محمدحسین هیکل (د. 1376 ق) در حیاة محمد، سید قطب (د. 1387ق) در فی ظلال القرآن، ابوالأعلی مودودی (د. 1399ق) در تفهیم القرآن و محمد ناصرالدین اَلبانی (د. 1420ق) در نَصب المَجانیق لنَسف الغرانیق. خاورشناسان از جمله پرخوانندهترین نویسندگان سیرهی محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)- نظیر ویلیام میور، د. س. مارگلیوث، ویلیام مونتگُمِری وات، ماکسیم رودَنسن و ف.ا. پیترز- (به استثنای چند نفر) دقیقاً با همان قوت مایل به پذیرش واقعیت تاریخی این ماجرایند. منطق خاورشناسان در این عبارت پیترز نمود یافته است: «این ماجرا داستانی مسلماً معتبر است- تصور اینکه یک مسلمان چنین داستان شومی را جعل کرده باشد غیرممکن است». اما مقبولیت گستردهی این ماجرا میان مسلمانان نخستین نشان میدهد که این ماجرا از نگاه آنها شوم نبوده است و احتمالاً- دستکم بر این اساس- با جعل آن مخالفتی نداشتهاند.
انکار ماجرای آیات شیطانی- یا حذف آن از منابع تفسیر و سیره- در اندیشهی اسلامی معاصر جریانی عادی شده است. انتظار رمان آیات شیطانی سلمان رشدی در 1988 این ماجرا را مجدداً به نحو نسبتاً گستاخانهای در ذهن عدهی فراوانی از مسلمانان طرح کرد. با آنکه واکنش خشمگینانهی مسلمانان به اینکه رشدی ماجرای آیات شیطانی را به عنوان نام و صحنهی اصلی رمانش برگزیده است کمتر از واکنش به دیگر درونمایههای توهینآمیز در این رمان بود، باید توجه داشت که انتشار رمان رشدی بحث بر سر واقعیت تاریخی ماجرای آیات شیطانی را میان مسلمانان دوباره به جریان نینداخت؛ تنها نتیجهی آن بازگویی موضع راستکیشان بود.
منابع تحقیق:
خواننده گرامی! منابع مقاله را در نسخه ی چاپی ملاحظه فرمایید.
منبع مقاله :
مک اولیف، جین دَمن؛ (1392)، دائرةالمعارف قرآن (جلد اول آ-ب)، ترجمهی حسین خندقآبادی و دیگران، تهران: انتشارات حکمت، چاپ اول.