براي روشن شدن پاسخ سؤال ياد آوري چند نكته ضروري است:
1. «عمّ» در اصل «عن ما» (از چه چيز) بوده است ـ نه «عن من» ـ و حرف «نون» به خاطر نزديك بودن مخرجش با «ميم» به «ميم» تبديل شده و در آن ادغام شده و به صورت «عمّا» در آمده است و آنگاه «الف» آن حذف شده و به «عمّ» تبديل شده است.[1] كه اين كار طبق قاعده است و براي گفتاري كردن آن چنين نشده است؛ توضيح اينكه كلمة «ما» در اين آيه اسم نكره مي باشد و اين نوع «ما» وقتي در جملة استفهاميه (پرسشي) قرار گيرد و مجرور باشد، مثلا يكي از حروف «جر» مانند: عن ،ب، علي، الي، من، في و… آن را مجرور كرده باشد، حرف «الف» آن حذف مي گردد و حركت فتحة آن باقي مي ماند تا نشان گر حذف آن «الف» باشد. مانند:
الف) « فِيمَ » در « فِيمَ أَنْتَ مِنْ ذِكْرَاهَا » [2]ب) « بِمَ » در « وَإِنِّي مُرْسِلَةٌ إِلَيْهِمْ بِهَدِيَّةٍ فَنَاظِرَةٌ بِمَ يَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ » [3]ج) « لِمَ » در « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لا تَفْعَلُونَ » [4]اما اگر در جملة خبريه قرار گيرد هر چند به يكي از حروف «جرّ» مجرور هم باشد، الف آن حذف نمي شود مانند:
الف) « بِمَا » در « وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَبِالآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ» [5]ب ) « لِمَا » در « قَالَ يَا إِبْلِيسُ مَا مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعَالِينَ »[6] ؛[7]ج) « عَمَّا » در« قَالَ عَمَّا قَلِيلٍ لَيُصْبِحُنَّ نَادِمِينَ » [8]2. قرآن كلام الهي است.[9] و به اصطلاح دانشمندان علوم قرآني ساختار آن از جهت تلفظ و محتوا وحياني است.[10] و به تعبير علامه طباطبايي (ره): در عقيدة عمومي مسلمانان ـ كه البته ريشة آن همان ظواهر لفظي قرآن است ـ دربارة وحي قرآن اين است كه قرآن مجيد به لفظ خود (با همين لفظ) سخن خداست كه به وسيلة يكي از مقربين ملائكه كه موجوداتي آسماني هستند به پيغمبر اكرم فرستاده شده است. نام اين ملك (فرشته) جبرئيل روح امين است…»[11]آيت الله معرفت هم در اين زمينه مي نويسد: «قرآن تصريح دارد كه الفاظ و عبارات قرآن و ساختار آن، از آن خداست و به وسيلة وحي انجام گرفته است، زيرا واژه هاي قرائت ؛[12] تلاوت،[13] و ترتيل[14] كه در قرآن به كار رفته است، در لغت عرب به معناي بازگو كردن سرودة ديگران (از نظر لفظي و معنايي) است و بازگو كنندة آن را صرفاً تلاوت مي كند… در قرآن كريم آمده: « به يقين اين قرآن را تو از نزد (خداي) حكيم و دانايي تلقي (دريافت) مي كني. »[15] و قرآن، همانا، «مايقرا» (آنچه قرائت مي شود) است كه حكايت لفظ و معني است نه تنها حكايت معنا. [16]بنابراين حتي پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ نيز حق نداشته الفاظ قرآن را تغيير دهد و مثلاً حالت نوشتاري آن را به حالت گفتاري برگرداند يا اينكه حالت گفتاري آن را نوشتاري كند، بلكه موظف بوده آن را به همان صورتي كه از خدا دريافت مي كند به مردم برساند.
پس ديگران هم به هيچ وجه حق ندارند الفاظ آن را تغيير دهند و الفاظ آن را از نوشتاري به گفتاري تبديل كنند. زيرا اين كار باعث تحريف لفظي قرآن مي شود و به فصاحت و بلاغت قرآن لطمه مي زند و آن را از كلام خدا بودن ساقط مي كند و آن را به كتابي كه محتوايش از خدا و لفظش از بشر است (كتاب الهي و بشري) تبديل مي كند. و اين كتاب ديگر از جهت فصاحت و بلاغت داراي اعجاز نخواهد بود. آري، علما براي آسان شدن قرائت قرآن علائم و حركاتي را در آن قرار داده اند كه نه تنها الفاظ را تغيير نمي دهد بلكه به صحيح خواندن آن كمك مي كند.[17]3. به فرض اگر امكان داشته باشد كه الفاظ قرآن را از حالت نوشتاري (رسمي و فصيح) به حالت گفتاري (عاميانه و غير فصيح) تبديل كنند اين گونه نيست كه خواندن آن براي مردم راحت تر باشد و نياز به قواعد وجود نداشته باشد. زيرا در آن صورت هم قواعدي ويژه حاكم بر آن خواهد بود كه بدون آموختن آنها نمي شود قرآن را آموخت و قرائت كرد چنانكه عرب هاي بي سواد كه با قواعد روخواني قرآن آشنا نيستند نمي توانند آن را بخوانند و به فرض هم اگر هيچ قاعده اي بر آن حاكم نباشد يقينا خواندن آن براي كساني كه زبان مادري آنها عربي نيست شكل خواهد بود؛ بلكه دراين صورت آنها اصلاً راهي براي فراگيري قرآن نخواهد داشت مگر اين كه آن را با مشقت فراوان از طريق شنيدن از كساني كه عرب هستند ياد بگيرند. علاوه بر اين نحوه گفتار عاميانه همة عرب هاي يكي نيست تا قرآن را طبق آن بنويسند.
مطلب مهم ديگر در اين باره اين است كه اصولا قواعد و دستور زبان براي فراگيري يك زبان مي باشند نه براي سخت تر كردن آن و با استفاده و به كارگيري همين قواعد است كه بسياري از مسلمانان كه زبان عربي را نمي دانند، به آساني قرآن را قرائت مي كنند و اين كار را هم در مدت كوتاهي فرا مي گيرند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. آيت الله معرفت، محمد هادي، علوم قرآني، همان، ص 82 – 84.
2. آيت الله جعفر سبحاني، الهيات و معارف اسلامي، (قم، توحيد، بي تا)، ص 266، 268.
3. آيت الله معرفت، محمد هادي، التمهيد، همان، ج 1، ص 272- 274.
4. مهدي احمدي، قرآن در قرآن، قم، اشراق، چ اول، 1374، ص 127 – 130.
پي نوشت ها:
[1] . ر.ك: فضل بن حسن طبرسي، محمع البيان في تفسير القرآن، تصحيح و تحقيق سيد هاشم رسولي محلاتي و سيد فضل الله يزدي طباطبايي، بيروت، انتشارات دارالمعرفة، بي تا، ج 9 ـ 10، ص 638؛ و طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، قم، انتشارات اسماعيليان، چاپ پنجم، 1371، ج20، ص 158 ـ 159؛ و مغنيه، محمد جواد، التفسير الكاشف، بيروت، انتشارات دارالعلم للمابين، چاپ اول،1990 م، ج 7، ص 498.
[2] . نازعات / 43 .
[3] . نمل / 35 .
[4] . صف / 2 .
[5] . بقره 4 .
[6] . ص / 75 .
[7] . ر.ك: جمال الدين ابن هشام انصاري، مغني اللبيب، قم، مكتبة سيد الشهداء ـ عليه السلام ـ ، چاپ چهارم، 1368، ج 1، ص 393 – 394.
[8] . مومنون / 40.
[9] . ر.ك: توبه/ 6 .
[10] . ر. ك : ر. ك: معرفت، محمد هادي، التمهيد، قم، موسسة النشر الاسلامي، چاپ اول، 1412 ق، چ 1،
[11] . طباطبايي، سيد محمد حسين، قرآن در اسلام، قم، دفتر انتشارات اسلامي، چاپ دهم، 1379، ص 72.
[12] . مزمل / 20 و…
[13] . ر. ك: جمعه/ 2؛ نمل/ 92؛ كهف/ 27.
[14] . ر .ك: مزمل/ 4.
[15] . نمل/ 6،
[16] . معرفت، محمد هادي، علوم قرآني، تهران و قم، موسسه فرهنگي انتشاراتي التمهيد و سمت، چاپ اول، 1379، ص 83.
[17] . ر. ك : ر. ك: معرفت، محمد هادي، التمهيد، قم، موسسة النشر الاسلامي، چاپ اول، 1412 ق، چ 1، ص 356 – 363.