درباره عرفان از دو جنبه مي توان بحث و تحقيق كرد. يكي از جنبه اجتماعي و ديگري از جنبه فرهنگي.
اهل عرفان هرگاه با عنوان فرهنگي ياد شوند با عنوان «عرفا» و هرگاه با عنوان اجتماعي شان ياد شوند غالباً به عنوان «متصوفه» ياد مي شوند.
عرفان به عنوان يك دستگاه فرهنگي داراي دو بخش است: بخش عملي و بخش نظري.
بخش عملي: عبارت است از آن قسمت كه روابط و وظايف انسان را با خودش و يا جهان و يا خدا بيان كرده و توضيح مي دهد.
عرفان در اين بخش مانند اخلاق است، يعني يك «علم» عملي است كه درباره «چه بايد كرد»ها بحث مي كند با اين تفاوت كه:
اولا: عرفان درباره روابط انسان با خودش و با جهان و با خدا بحث مي كند و عمده نظرش درباره روابط انسان با خداست. و حال آنكه همه سيستمهاي اخلاقي ضرورتي نمي بينند كه درباره روابط انسان با خدا بحث كنند، فقط سيستمهاي اخلاقي مذهبي اين بحث را مورد عنايت و توجه قرار مي دهند.
ثانياً: سير و سلوك عرفاني هم چنان كه از مفهوم اين دو كلمه پيداست پويا و متحرك است، بر خلاف اخلاق كه ساكن است. يعني در عرفان سخن از نقطه آغاز است و از مقصدي و از منازل و مراحلي كه به ترتيب سالك بايد طي كند تا به سر منزل نهايي برسد.
ثالثاً: عناصر روحي اخلاقي محدود است به معاني و مفاهيمي كه غالباً آنها را مي شناسند، اما عناصر روحي عرفاني بسي وسيع تر و گسترده تر است.
بخش نظري عرفان: بخش ديگر عرفان مربوط است به تفسير هستي. يعني تفسير خدا و جهان و انسان، عرفان در اين بخش مانند فلسفه است و مي خواهد هستي را تفسير نمايد، بر خلاف بخش اول كه مانند اخلاق است و مي خواهد انسان را تغيير دهد. همچنانكه در بخش اول، با اخلاق تفاوتهائي داشت در اين بخش با فلسفه تفاوتهائي دارد. نتيجه مي گيريم كه عرفان با تصوف تفاوتي ندارد، يك چيز است كه دو جنبه دارد. اما اخلاق با عرفان متفاوت است هم در روش و هم در هدف.[1]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ خدمات متقابل اسلام و ايران، شهيد مطهري (قم، جامعه مدرسين، 1362 ش) ص 563ـ596.
2ـ علامه طباطبايي، ترجمه الميزان، ترجمه سيد محمد باقر موسوي همداني (قم، دفتر انتشارات اسلامي، 20 جلدي، چاپ پنجم، 1374) ج 6، 262 تا 283.
3ـ عباسعلي عميد زنجاني، تصوف و عرفان (تهران، اميركبير، 1366) ص 412 تا 473.
پي نوشت:
[1] . مطهري، مرتضي، آشنايي با علوم اسلام، قسمت عرفان، درس اول.