وحیانی بودن ساختار قرآن
برخی احتمال دادهاند كه الفاظ و تنظیم عبارات قرآن وَحْیانی نباشد، بلكه معانی آن بر قلب پیامبر اِلقا شده و ان حضرت خود آن را در قالب الفاظ درآورده است. (1)
این احتمال از آنجا نشأت گرفته كه در تعبیر آیهی «فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَى قَلْبِکَ» (2)و نیز آیهی «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلَى قَلْبِکَ» (3)آمده كه قرآن بر قلب پیامبر- كه جایگاه ادراك درونی است-فرود آمده است.
ولی این احتمال جایی ندارد و فاقد سند اعتبار است. علاوه صراحت آیات قرآن آن را نفی میكند و تلقی مسلمانان از روز نخست تاكنون خلاف آن را میرساند و با مسألهی اعجاز و تحدّی- كه بیشتر در جنبهی لفظ و تنظیم عبارات متمركز است- منافات دارد، زیرا گسترهی تعجیز شامل پیامبر نیز میگردد. چنین برداشتی از دو آیهی فوق كاملاً سطحی مینماید، زیرا مقصود از قلب در این دو آیه، شخصیت درونی پیامبر است كه شخصیت حقیقی او را تشكیل می دهد. دریافت وحی نیز میبایست از همان راه صورت میگرفت، چون پیام وَحْیانی به گونهی معمولی انجام نمیگیرد تا بتوان با حسّ ظاهری آن را دریافت، بلكه دستگاه و گیرندهی مناسب خود را برای دریافت نیاز دارد، كه همان جنبهی روحانی و ملكوتی پیامبران است كه به سرحدّ كمال رسیده و شایستگی دریافت و بازگو كردن چنین پیامی را دارند.
اگر خواسته باشیم مثال تقریبی برای آن ارائه دهیم، می توان نحوهی دریافت امواج رادیویی را شاهد بیاوریم؛ دستگاه مخصوصی نیاز است تا پیام رادیویی را دریافت دارد، و عین الفاظ و عبارات دریافتی را گزارش دهد. پیام رادیویی را با همان الفاظ و عبارات با حسّ معمولی نمیتوان دریافت نمود، ولی با دستگاه مخصوص و متناسب با آن قابل دریافت و بازگو كردن می باشد. هرگز تصور نمیرود كه دستگاه گیرنده تنها مفاهیم را دریافت میدارد، آنگاه خود در قالب الفاظ (ساختهی خود) درمی آورد.
این یك مثال تقریبی است، و هرگز نخواستهایم شباهتی میان آن و نحوهی دریافت وحی ثابت كنیم. جز آنكه می توان تصور نمود دریافت به گونهای است كه قابل حسّ نباشد، ولی عین الفاظ و عبارات به گونهی غیرمحسوس، قابل دریافت و بازگو كردن باشد.
قرآن تصریح دارد كه الفاظ و عبارات قرآن و ساختار آن، از آن خدا است و با دست وحی انجام گرفته است، زیرا واژههای قرائت، تلاوت و ترتیل را به كار برده، كه از نظر وضع لغت عرب تنها بازگو كردن سرودهی دیگران را میرساند، كه الفاظ و معانی هر دو از آن دیگری باشد، و بازگو كننده آن را صرفاً تلاوت میكند و از خود چیزی مایه نمیرود.
قرائت از نظر لغت بازگو كردن عبارت و الفاظی است كه دیگری تنظیم كرده باشد، و اگر الفاظ و عبارات از خود او باشد، واژهی قرائت به كار نمیرود. همین گونه است تلاوت. لذا فقها گفتهاند: قرائت، عبارت است از حكایت لفظ، در مقابل تكلم كه عبارت است از حكایت معنا.
همان گونه كه دربارهی شعر، اگر خود بسراید انشاء گویند، و اگر شعری كه سابق گفته یا از دیگری باشد، انشاد گویند. انشاد، حكایت شعری است كه قبلاً سروده شده، و انشاء سرودن بالبداهه است.
قرائت نیز حكایت نثری است كه الفاظ و عبارات آن قبلاً تنظیم شده است و تكلم، انشاء معنا است با الفاظ و عباراتی كه خود تنظیم میكند.
با این توضیح روشن شد كه قرآن نمیتواند الفاظ و عباراتش از پیامبر باشد، زیرا پیامبر آن را قرائت یا تلاوت میفرمود، و هرگز در جایی نیامده كه پیامبر به آن تكلم مینمود.
در قرآن كریم آمده: «وَ إِنَّکَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ» (4) و قرآن، نام مجموع الفاظ و معانی قرآن كریم است؛ زیرا «قرآن» به معنای «ما یُقرأ» است كه حكایت لفظ و معنا است، نه تنها حكایت معنا. و نیز میخوانیم: «فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ »(5). «وَ إِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنَا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجَاباً مَسْتُوراً» (6). «وَ قُرْآناً فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلَى مُکْثٍ وَ نَزَّلْنَاهُ تَنْزِیلاً» (7). «سَنُقْرِئُکَ فَلاَ تَنْسَى» (8). «هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ» (9). «وَ أَنْ أَتْلُوَ الْقُرْآنَ . . . » (10). «وَ اتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنْ کِتَابِ رَبِّکَ» (11) آیاتی كه تلاوت قرآن را به پیامبر نسبت میدهند فراوان است.
علاوه، قرآن صریحاً با عنوان «كلام الله» یاد شده: «وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّى یَسْمَعَ کَلاَمَ اللَّهِ» (12). «یُرِیدُونَ أَنْ یُبَدِّلُوا کَلاَمَ اللَّهِ » (13). و در احادیث تفسیر به رأی آمده: «ما آمن بی من فسّر برأیه كلامی» (14) و در حدیث دیگر آمده: «و هو كلام الله، و تأویله لا یُشبه كلام البشر» (15). كلام، به كسی نسبت داده میشود علاوه بر ساختار معنا، ساختار لفظ نیز از او باشد.
اضافه بر آن این كه خداوند میفرماید: قرآن را به زبان عربی فرو فرستادیم، كاملاً صراحت دارد كه ساختار لفظی آن نیز با دست وحی انجام گرفته است. در آیهی سورهی شعراء كه مستشكل به آن تمسّك جسته، صریحاً به این جهت عنایت دارد: «وَ إِنَّهُ لَتَنْزِیلُ رَبِّ الْعَالَمِینَ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلَى قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ بِلِسَانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ»(16).
در سورهی قیامت آمده: «إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ » (17)؛ بر ماست كه آن را گرد آورده بر تو فروخوانیم، و هرگاه آن را فروخواندیم از آن پیروی كن. » در این جا خداوند قرائت قرآن را به خود نسبت داده است كه آن را بر پیامبر فرومی خواند و خواندن قرآن نیست جز تلاوت لفظ و معنا؛ نه تنها القای معنا.
لذا جای تردید نیست كه قرآن در دو جهت لفظ و معنا ساختار وَحْیانی دارد، و صرفاً كلام خدا است. هرگز در توان پیامبر نیست كه چنین سخن معجزه آسایی- كه بیشتر در جهت لفظ و نظم عبارت متمركز است- از خود بسازد. گسترهی آیات تحدی و تعجیز، شامل پیامبر نیز میشود، چنانچه اشارت رفت.
پینوشتها:
1. رك: فلسفهی علم كلام، نوشته «هَری اوسترین ولفسِن» ترجمه احمد آرام. وی این احتمال را به معمّربن عبّاد سُلَمی (متوفای 228) كه از سران معتزله است، نسبت داده و به كتاب «مقالات الاسلامیین» ابوالحسن اشعری استناد كرده است، كه با رجوع به اصل مستند، روشن گردید برداشت هری اوسترین اشتباه بوده است. ولی همین امر سبب شده تا افرادی مانند «مقصود فراستخواه» آن را دستآویز قرار داده و به عنوان شبهه، امروزه مطرح سازند. رجوع شود به كتاب وی «زبان قرآن»، ص305. و مقال وی در فصل نامهی فرراه، شمارهی 1، زمستان 77، ص21. و نیز رجوع شود به: مناهل العرفان، نوشتهی محمد عبدالعظیم زرقانی، ج1، ص49 و نیز: بحوث فی تاریخ القرآن و علومه، میرمحمدی، ص84-92.
2. بقره2: 97.
3. شعراء 26: 193-194.
4. نمل27: 6.
5. نحل16: 98.
6. اسراء17: 45.
7. اسراء17: 106.
8. اعلی87: 6.
9. جمعه62: 2.
10. نمل27: 92.
11. كهف18: 27.
12. توبه9: 6.
13. فتح48: 15.
14. امالی صدوق، ط نجف، ص6، مجلس 2.
15. توحید صدوق، ط بیروت، ص264، باب36.
16. شعراء26: 192-195.
17. قیامت75: 17-18.
منبع مقاله :
معرفت، محمدهادی؛ (1389)، علوم قرآنی، قم: مؤسسهی فرهنگی تمهید، چاپ پانزدهم.