وحی سنت لایزال الهی
گرچه در سراسر آیات قرآن کریم جز هماهنگی در بیان معارف الهی و انسجام چیز دیگری مشهود نیست، ولی بخشی از سور پیرامون مطلب خاصی نازل شدهاند که وحدت آن محتوا، این سور معین را بهتر منسجم و هماهنگ نشان میدهد، نظیر حوامیم هفتگانه قرآن که هر کدام با «حم» شروع میشود و همه آنها مضمون مشترک دارند، و حروف مقطعه هم ناظر بهمان مضمون سوره است. این هفت سوره که دارای مضمون مشترک میباشند، با یک رمز خاص بنام «حم» شروع میشوند. یکی از این سور که بخواست خدا بحث درباره آن آغاز میشود سوره شوری است که با «حم عسق» شروع میشود.
حرفهای مقطع که آغاز بعضی از سور قرار دارند مختلفند، بعضیها یک حرفند مثل «ن» و «ق» و «ص». بعضی دو حرفند، بعضی سه حرفند، بعضی چهار حرفند و بعضی پنج حرف مثل همین سوره شوری، حرفهای مقطع ناظر به مضمون سورهاند. بین متکلم که خدای متعالی است و مخاطب که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) میباشد رمزی وجود دارد. متکلم و مخاطبش میدانند چگونه این حرفهای مقطع رمز است. اما اصل رمز بودن را از این طریق میتوان فهمید که سورههایی که با حرف مقطع شروع میشوند اگر محتوای مشترکی داشته باشند، حروف مقطعه آنها هم یکسان خواهد بود و اگر سورهای جامع مضامین چند سوره باشد مجموع حروف مقطعه آن چند سوره در آغاز این سوره که جامع مضامین آن چند سوره است ذکر میشود، نظیر «الم» و «ص». سورهای که با «الم» شروع میشود محتوایی دارد، سورهای که با «ص» شروع میشود محتوایی دارد، و چون مجموع محتوای این دو سوره در سوره اعراف جمع شده است لذا سوره اعراف با «المص» آغاز گردیده است که مجموع حروف مقطعه آن دو سوره است، و احتمال آنکه حروف مقطعه اشاره به حروفی باشد که بیش از حروف دیگر در آن سوره یا سور بکار رفته است موجه میباشد، و شواهد فراوانی نیز آن را تأیید میکند ولی نمیتواند تنها رمز حروف مقطعه باشد.
قسمت مهم مضامین این هفت سوره تبیین اصل وحی و اهمیت وحی و خطوط کلی آن است که وحی برای بشریت به ارمغان آورده است. در سوره شوری قرآن کریم وحی را بعنوان یک سنت لایزال الهی تبیین کرده و از آن بعنوان یک امر مهم و سنگین یاد میکند که هیچ موجودی جز انسان کامل تحمل دریافت آنرا ندارد و همچنین وحی را به سه گونه تقسیم میکند و رهآورد آنرا نیز تشریح مینماید. اینها خلاصهی مطالبی است که در سوره مبارکه شوری بیان میشود. در آغاز این سوره بعد از بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ آمده است «حم عسق» كَذلِكَ یُوحِی إِلَیْكَ وَإِلَى الَّذِینَ مِن قَبْلِكَ اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَكِیمُ» (1) فرمود، همانطوریکه خداوند بسوی تو وحی میفرستد بسوی انبیاء پیشین هم وحی فرستاده است. این سیره الهی و سنت حق است. خدا بشر را بدون وحی رها نمیکند، زیرا بشر پوینده راه ابد است و عقلی که به بشر داده شد، راه ابد را با همه ابعاد و خصوصیاتش نمیبیند. بسیاری از زوایای این مسیر را متوجه نمیشود. آن بخشی را هم که متوجه میشود، گاهی اشتباه میکند، گرچه گاهی درست میفهمد، بنابراین عقل برای رهبری انسان کافی نیست، و برای تأمین سعادت او چارهای جز آن نیست که توسط وحی الهی راهی مشخص شود که روندهاش هرگز درنمیماند و طی کنندهاش یقیناً به مقصد میرسد.
لذا خداوند از وحی آسمانی بعنوان سنت لایزال نام میبرد و هرگز بشریت را بدون وحی رها نمیکند. «كَذلِكَ یُوحِی إِلَیْكَ وَإِلَى الَّذِینَ مِن قَبْلِكَ» اما بعد از رسول اکرم صلی الله علیه و آله وحی تشریعی منقطع میشود، چون آنچه لازمه سعادت بشر بود در وحی خاتم انبیاء (صلی الله علیه و آله) که جامع همه ادیان است تبیین شده است، که سر خاتمیت دین رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) هم در همین سوره بیان میشود. آنگاه برخی از اسماء حسنای خدا را میشمرد. خدائی که عزیز حکیم است. این کلمه عزت و حکمت یا عزت و علم در آغاز این هفت سوره ذکر شده. معلوم میشود وحی از مبدأ عزت و حکمت و علم ناشی میشود، و مسیر وحی مسیر عزت و حکمت است و پویندگان راه وحی همانا عزیز و حکیم خواهند شد. کسی که مؤمن به وحی است عزیز و حکیم میباشد، زیرا مؤمن راه وحی را طی میکند، و وحی از مبدأ عزت و حکمت نازل شده است، و راهی را که وحی طی میکند راه عزیز و حکیم است، و انسانی که بدنبال وحی حرکت میکند به عزت و حکمت میرسد. «وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ» (2) چه اینکه فرمود، ما به مؤمنین حکمت میدهیم و حکمت را خدا بوسیله رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) به مؤمنین آموخت. زیرا در سوره اسراء بعد از بیان تقریباً بیست فضیلت از فضایل انسانی از توحید و دیگر ملکات میگوید «ذلِكَ مِمَّا أَوْحَى إِلَیْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ» (3).
آنگاه سه اسم از اسماء دیگر را بدنبال این دو اسم یادآوری میکند. «لَهُ مَا فِی السَّماوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ» (4) آنچه در نظام آفرینش است ملک و ملک خداست، پس خدا میشود مالک و ملک، چون مالک سموات و ارض خداست، ملک و فرمانروای سموات و ارض نیز خداست، پس باید انسانیت را از راه وحی به کمال برساند، زیرا لازمه ملک و مالک بودن آن است که ملک و ملک خود را حفظ کند و به کمال وجودی هدایت نماید «وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ» (5) خدا عالی است. انسان را به علو دعوت میکند، خدا عظیم است بشر را به عظمت هدایت میکند. آن راهی که به بشر درس اعتلا و عظمت میآموزد، وحی الهی است، زیرا وحی از خدای علی عظیم صادر شده است. آنچه از علی عظیم صادر شود، راه علو و عظمت را نشان راهیان خود میدهد. انسانی که پوینده راه علو و عظمت است به اعتلا و عظمت میرسد. در مناجات شعبانیه که ائمه (علیهمالسلام) با خدا نجوی میکردند بما آموختهاند که بخوانیم «الهی هب لی کمال الانقطاع الیک و أنر أبصار قلوبنا بضیاء نظرها الی حتی تخرق أبصار القلوب حجب النور فتصل الی معدن العظمة و تصیر ارواحنا معلقة بعز قدسک» (6).
پروردگارا آن نورانیتی را به قلب ما اعطا کن که تمام حجب نورانی و ظلمانی را کنار بزند نه فقط حجب ظلمانی را، بلکه آن معارف دقیق که در اثر دقت و علوش مانع آن است که انسان عادی به مقام بالاتر از آن عروج کند آنها را نیز بشکافد. اگر انسان نور قوی پیدا کرد، پردههای نورانی متوسط را کنار میزند و پشت آنها را مینگرد و به معدن عظمت میرسد. آن انسانی که چنین شد خود عظیم است. خدا به عظمت آن انسان صحه گذاشت و فرمود، «وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِیمٍ» (7) رسول الله (صلی الله علیه و آله) دارای اخلاق عظیم است. بما گفتهاند، همهی شما این راه را طی کنید، و به معدن عظمت برسید، و دارای اخلاق عظیم شوید، تا بلکه خود عظیم گردید، زیرا وحی از علی عظیم صادر شد تا شما را بسوی علی عظیم هدایت کند «وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ».
حقیقت وحی از مقام علی عظیم نشأت گرفته است، لذا همراه با علو و عظمت مخصوصی است که تحمل آن میسور آسمانها و زمین نیست، زیرا گرچه آسمان و زمین از نظر ستبری خلقت از انسان شدیدترند «ءَأَنتُمْ أَشَدُّ خَلْقاًام السَّماءُ بَنَاهَا» (8) اما چون جانی که پذیرای وحی الهی باشد، در آسمانها نیست یا آنکه جان آسمانها آن قدرت و عظمت را ندارد که مانند جان انسان کامل وحی را تحمل کند، گرچه درجات نازله وحی را ارواح آسمانی هم تحمل میکنند، اما حقیقت وحی را که بصورت قرآن ظهور میکند جرم آسمانها و ارواح فرشتگانی که مدبر آسمانند نمیتوانند تحمل کنند. لذا فرمود «تَكَادُ السَّمَاوَاتُ یَتَفَطَّرْنَ مِن فَوْقِهِنَّ» (9) نزدیک است آسمانها از بالا شکاف بردارند، زیرا اگر آسمان بخواهد این وحی را که از بالا تنزل مییابد بپذیرد متلاشی میشود، چون آن تجرد تام در آسمان نیست که بتواند وحی مجرد تام را هضم کند.
گاهی یک تجلی به کوه میتابد و کوه را متلاشی میکند «فَلَمّا تَجَلّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكّاً وَخَرَّ مُوسى صَعِقاً» (10) اگر جلوه حق بر کوه بتابد، آنرا متلاشی میکند. زیرا گرچه کوه از نظر جرم، سنگین است اما توان تحمل معنای مجرد عقلی را ندارد. «لَوْ أَنزَلْنَا هذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خَاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ» (11) بعنوان نمونه میفرماید، اگر حقیقت قرآن بر کوه نازل شود، کوه متلاشی خواهد شد، زیرا کوه گرچه میتواند در نهاد خود معدن بپروراند، گرچه در سینه میتواند سرمای سنگین یخها و برفها و تگرگها را تحمل کند، گرچه در دامن خود میتواند سیل خروشان را تحمل کند اما توان تحمل وحی را ندارد. جای وحی هیچگاه در کوهها نیست، زیرا وحی بسیار سنگینتر از آن است که کوه بتواند آن را تحمل نماید. «إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْكَ قَوْلاً ثَقِیلاً» (12) ما گفتار وزینی را بر تو القاء و نازل میکنیم. بنابراین هرگز آسمانها تحمل بار وحی را نخواهند داشت. «تَكَادُ السَّمَاوَاتُ یَتَفَطَّرْنَ مِن فَوْقِهِنَّ وَالْمَلاَئِكَةُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَیَسْتَغْفِرُونَ لِمَن فِی الْأَرْضِ» (13) فرشتگان هم به تسبیح و تحمید خداوند اشتغال دارند و هم برای مؤمنین از اهل زمین استغفار میکنند. آنها خدا را از هر عیب و نقص منزه میدارند و همچنین خدای سبحان را از اینکه مردم را بدون رهبری وحی رها بکند تنزیه مینمایند و نیز برای خصوص مؤمنان از برای اهل زمین طلب آمرزش و مغفرت میکنند، نه آنکه برای همهی اهل زمین طلب آمرزش کنند، به شهادت آیه «یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا» (14) یعنی برای خصوص اهل ایمان آمرزش خدائی را مسئلت مینمایند نه برای همهی اهل زمین، زیرا در بین کسانی که در زمین بسر میبرند هم مؤمن وجود دارد و هم کافر، و معنای اینکه از خدا طلب مغفرت و آمرزش میکنند، این است که خداوند شریعت و دینی برای مردم مقرر سازد که در اثر عمل به آن آمرزیده شوند تا با سیاق آیات، که در پیرامون وحی سخن میگوید سازگار باشد.
«أَلاَ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ» آگاه باش که خدا هم غفار است هم رحیم، هم گرد گناه را پاک میکند و لکه معصیت را میزداید، و هم بعد از گردگیری و لکه زدائی مرحمت دارد. رحمت خداوند که همان صبغه و رنگ الهی است، بعد از غبارروبی نصیب انسان میشود بطوریکه حتی شامل ذات خود انسان هم میشود که خود انسان شستشو داده و لکهگیری میشود سپس به صبغه و رنگ الهی که همان بیرنگ است متصف میشود. لذا مغفرت را قبل از رحمت ذکر کرده است. اول مغرفت است بعد مرحمت. اگر بشر بخواهد به خدا تکیه نکند و تحت ولایت خدا قرار نگیرد، با هیچ راهی نمیتواند به منزل و مقصد برسد، زیرا نه خود توان رسیدن به مقصد را دارد و نه دیگری میتواند او را به مقصد رهبری کند، زیرا نظام هستی تحت ولایت الله است. انسان هم تحت ولایت خداست. خدا باید انسان را رهبری کند.
«وَالَّذِینَ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِیَاءَ» (15) آنها که غیر خدا را بعنوان رب و سرپرست پذیرفتند، هرگز بمقصد نمیرسند زیرا غیر خداوند جز یک سلسله معبودهای پراکنده دروغین نخواهد بود و لذا از آن معبودهای مجازی و باطل به لفظ جمع تعبیر شد، زیرا غیر خدا ضابط معینی ندارد و ولایتهای آنها پراکنده است. هر کسی به یک نامی و به یک نشانی تکیه میکند «اللَّهُ حَفِیظٌ عَلَیْهِمْ» (16) خدا از بالا حافظ و مواظب اینهاست. تو وکیل آنها نیستی، تو رسولی که وحی را دریافت نمائی و به ایشان برسانی. اما خدا رقیب و محافظ اینهاست، اینها از قلمرو حفظ خدا بیرون نیستند. خدا از کار اینها باخبر است، اینها را به محکمه عدل و انتقام احضار میکند و به کیفرشان میرساند. تو فقط رسولی نه وکیل. «وَمَا أَنتَ عَلَیْهِم بِوَكِیلٍ» (17) و این وحی که ما فرستادیم برای آنست که مردم از قیامت باخبر باشند و خود را موجودی جاوید و ابدی نپندارند، تمام کارهای خود را زنده بدانند و تنها ارتباطی که در آخرت برقرار است همانا بین آنها و اعمال آنها خواهد بود. اصل عمل آنها زنده است و بغیر آنها ارتباط ندارد، آنها هم بجز اعمالشان به چیزی ارتباط پیدا نمیکنند. رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) اینها را از راه وحی دریافت کرده، و بمردم ابلاغ نموده، که قیامت روزی است که همه انسانها در آن روز حضور پیدا میکنند، هر کسی در برابر اعمالش مسئول است. اهمیت وحی برای آنست که مردم را از روز قیامت بترساند.
«وَكَذلِكَ أَوْحَیْنَا إِلَیْكَ قُرْآناً عَرَبِیّاً لِتُنذِرَام الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا وَتُنذِرَ یَوْمَ الْجَمْعِ» (18) فرمود، قرآن گرچه جهان شمول است، اما در درجه اول پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) مأمور بود که وحی را به مردم حجاز برساند، سپس قلمرو رسالت و دعوت آن حضرت گسترش پیدا کرد و جهانی شد. در همان اوائل رسالت مسئله جهانی بودن رسالت هم مطرح شد. در همان سوری که جزو عتایق است و در اوائل بعثت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) نازل شده است، مسئله جهانشمول بودن قرآن طرح شده است. منتهی در این بخش فرمود، این کتاب به صورت عربی نازل شده است تا مردم حجاز از این وحی باخبر شده و از قیامت در هراس باشند. تا اهل مکه و اطراف آن را از روز قیامتی که هیچ تردیدی در وقوع آن نیست بترسانی. «وَتُنذِرَ یَوْمَ الْجَمْعِ» که «لاَ رَیْبَ فِیهِ» (19) که معنای «لاَ رَیْبَ فِیهِ»، روزی است که در وقوع آن ریب و شک نیست. نه قیامت متعلق شک است و نه ظرف شک. درباره قیامت هیچ شکی وجود ندارد. «فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَفَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ» (20) یک عده در بهشتند، یک عده در جهنم.
«وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَهُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً» (21) اگر خدا میخواست همه اینها را در یک سطح قرار میداد، لکن این چنین نیست، بلکه وحی برای شکوفایی استعدادها است. اگر باران نیاید، زمین خشک و بایر است، وقتی باران بیاید آنچه در دل خاک است سبز میشود. بعضیها میوه شیرین و گوارا میدهند، بعضی میوه تلخ، بعضی میوه بیمزه میدهند و بعضی اصلاً ثمری ندارند. وحی چون بارانی است که بر زمینهی زندگی انسان میبارد، و آنچه در نهاد هر انسانی است رویانده میشود و ظهور میکند. «وَاللَّهُ أَنبَتَكُم مِنَ الْأَرْضِ نَبَاتاً» (22) بعضی میشوند شجره طیبه که «أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّماءِ»، بعضی به عکس مانند درخت ناپاکیاند که در روی زمین قرار دارند نه آنکه از دل زمین روئیده باشند، لذا آرام و قرار ندارند و میوه آنها تلخ خواهد بود. «وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَهُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلكِن یُدْخِلُ مَن یَشَاءُ فِی رَحْمَتِهِ وَالظَّالِمُونَ مَا لَهُم مِن وَلِیٍّ وَلَا نَصِیرٍ» (23).
قرآن دو بیان دارد یکی اینکه انسانیت امت واحده است. بشریت بیش از یک امت نیست و بیش از یک امام ندارد، که همان دعوت جهان شمول انسانی اسلام است. یکی اینکه بشر دو امت است، یک امت نیست، امتی در جهنم و امتی در بهشت و حاصل این دو بیان که در قرآن کریم آمده و هر دو در سوره شوری مطرح شده این است که آن راهی را که قرآن ارائه میدهد، امت واحده شدن انسانها است و دعوت به فطرت و توحید است و دعوت به علم و عدل و یکتاپرستی است که سراسر بشر را فرابگیرد و انسانیت در مسیر مستقیمش یک امت بشود. یک خدا و یک دین و آئین را بپذیرد، و به آن عمل کند ولی مردم در برابر طرح امت واحده شدن که قرآن روی آن اصرار دارد و بشر را به آن دعوت میکند دو دسته خواهند شد، و یک عده آن را میپذیرند و یک عده آن را انکار میکنند، در نتیجه یک امت نخواهد بود، بلکه به دو گروه منشعب میشوند و هر گروهی امامی مخصوص به خود دارند «یَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ» (24) از این جهت همه انسانها یک امت نیستند که همه اهل بهشت باشند یا اهل جهنم، ولی از نظر دعوت و هدایت و ابلاغ یکسانند. ما آنها را به پیمودن راه مستقیم دعوت کردهایم. «وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَهُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً» یعنی مردم تکویناً دو امتند ولی تشریعاً یک امت میباشند. «وَلكِن یُدْخِلُ مَن یَشَاءُ فِی رَحْمَتِهِ وَالظَّالِمُونَ مَا لَهُم مِن وَلِیٍّ وَلَا نَصِیرٍ» و چون مردم دو دستهاند، عدهای را که خدا بخواهد داخل محدوده رحمت خود قرار میدهد، و عدهای را که نخواهد، داخل بهشت رحمت نمیکند. چون قرآن نور است و در نور هیچ ابهامی نیست، مشیت و خواست خدا را چنین تبیین کرده است فرمود، خدا هر کس را بخواهد در رحمت خود داخل میکند. این درخواست از روی مشیت گزاف و بیجهت نیست، زیرا به قرینه مقابله که فرمود، «وَالظَّالِمُونَ مَا لَهُم مِن وَلِیٍّ وَلَا نَصِیرٍ» یعنی ظالم، ولی و ناصر ندارد. معلوم میشود آنکه خداوند او را در رحمت خود قرار دهد، همانا انسان عادل است، و خدای سبحان افراد شایسته را در منطقه رحمت خود قرار میدهد. علت اینکه یک عده را شامل رحمت خود نمیکند، اینستکه آنها ستمگری را پذیرفتهاند «وَالظَّالِمُونَ مَا لَهُم مِن وَلِیٍّ وَلَا نَصِیرٍ» پس کسانی که الله ولی آنهاست، چون عادل و شایستهاند، خدا آنها را در رحمت خود داخل مینماید لذا فرمود، «فَإِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَن یَشَاءُ وَیَهْدِی مَن یَشَاءُ» (25) اما فرمود «وَمَا یُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِینَ» (26) این مضمون در چند جای قرآن آمده است، هر کس را خدا بخواهد هدایت میکند و هرکس را بخواهد گمراه میکند، ولی طبق این اصلی که در سوره بقره ذکر شده فرمود، خواست خدا گزاف نیست. آن کس که به سمت هدایت قدم برداشت و چند قدم حرکت کرد شایسته دریافت هدایت ثانی و جدید از جانب خدا خواهد بود. «وَإِن تُطِیعُوهُ تَهْتَدُوا» (27)، «وَمَن یُؤْمِن بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ» (28) و آیات دیگر که بخوبی روشن میکند که چه گروهی گرفتار اضلال کیفری خداوند میشوند و چه گروهی از هدایت پاداشی خدای سبحان برخوردار میگردند.
آنچه در سوره بقره است این است که «وَمَا یُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِینَ» آنها که فاسقند گرفتار اضلال کیفریاند. خدا اضلال کیفری دارد، ولی اضلال ابتدائی ندارد، هرگز خدا کسی را ابتداء گمراه نمیکند. اما اگر ستمپیشهای عمداً از طی راه راست سرپیچی کرد، و راه سعادت را عمداً به روی خود بست، دیگر مشمول عنایت خدا نخواهد شد، لطف خدا او را رها میکند و رها شدن همان و سقوط کردن همان، چون هیچ حافظی جز الله نیست. از اینکه فرمود «لكِن یُدْخِلُ مَن یَشَاءُ فِی رَحْمَتِهِ وَالظَّالِمُونَ مَا لَهُم مِن وَلِیٍّ وَلَا نَصِیرٍ» معلوم میشود آنها که داخل رحمت الهیاند، فقط افراد عادل و شایستهاند. شخص ستمپیشه نه تحت ولایت خداست و نه کسی میتواند به کمک او بشتابد. نه مستقیماً از ولایت ولی مددی میگیرد و نه از نصیری به او کمک میرسد، یعنی نه کسی سرپرستی او را به عهده دارد و نه آنکه خود میتواند مقداری از شئون خویش را اداره کند و برای تتمیم آن از کسی یاری دریافت دارد، زیرا هرچه در جهان هستی است، سپاه حق است. هیچ موجودی دست بهیچ کاری نمیزند و پا به هیچ کاری نمیگشاید مگر به دستور خدا، اگر خدا ستمکار را رها کرد احدی ولی او نمیشود و بکمک او برنمیخیزد.
«ام اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِیَاءَ» (29) اینها که تحت ولایت غیر خدایند، به خودشان متکی هستند و به وسایل و نقشههای خود تکیه میکنند یا به قدرتمند دیگری متکیاند، «فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِىُّ» (30) بدانند که ولایت منحصر بخداست. در عالم دو ولی وجود ندارد. اینکه در آیةالکرسی یا بخشهای دیگر قرآن فرمود «وَالَّذِینَ كَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ» (31) به این معنا نیست که در عالم دو ولی وجود دارد، طاغوت و الله. طاغوت خود نیز از مأموران قهری خداست، شیطان هم تحت ولایت خداست. شیطان نظیر کلب معلم، مأموری از مأموران الهی است. اگر کسی ستمپیشه شد، و از راه مستقیم سر باز زد و شروع به ستمگری کرد خدا یک طاغوت یا شیطان یا دیگر عوامل و علل قهری را چون کلب معلم بر او میگمارد و مسلط میکند. خدا بعنوان انتقام کافر را تحت ولایت طاغوت قرار میدهد. «إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ مُنتَقِمُونَ» (32) خدا اگر بخواهد از کافر انتقام بگیرد در دنیا طاغی را بر او مسلط میکند. حضرت امام محمدباقر (علیهالسلام) در ذیل کریمهی «وَكَذلِكَ نُوَلِّی بَعْضَ الظَّالِمِینَ بَعْضاً» (33) فرمود، دأب خدا این است که اگر بخواهد از ظالمی انتقام بگیرد ظالم دیگری را بر او مسلط میکنند. ظالمی را ولی ظالم دیگر میکند. ابرقدرتی را ولی قدرتمند ستمپیشه دیگر میکند «الولی و المولی علیه کلاهما فی النار» بنابراین در نظام هستی دو ولی بالذات نیست. طاغوت هم جزء جنود الهی است که بر افراد ستمپیشه مسلط است «ام اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِیَاءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِىُّ وَهُوَ یُحْیِی الْمَوْتَى» که اگر حیات و احیای مردههاست، بدست خدای سبحان است، و اگر قدرت بیکران در اختیار خداست پس ولایت نیز از آن خداست و بس. انسان جز اینکه ولایت نامه خدا را بپذیرد، راه دیگری ندارد. و اگر باز در مسائل تکوینی نیازی داشت مرجع رفع هرگونه حاجتها خداست. خداوند در مسائل تدوینی و قوانین و احکام راهگشای مشکلات است.
«وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِیهِ مِن شَیْءٍ فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ» (34) در هرچه اختلاف دارید حکمش پیش خداست. اگر تشریع است، خدا باید تنظیم کند، و اگر تکوین است از آنجا که ولایت کلی از آن خداست خود او نیز اداره کننده است. «ذلِكُمُ اللَّهُ رَبِّی» (35) خدا رب من است. خدائی که نظام عالم را آفرید، خدائی که حیات و ممات به دست اوست، خدائی که قدرتش نامحدود است، او مدبر و مالک من است. من هم در تکوین و در تشریع به او تکیه میکنم. «عَلَیْهِ تَوَكَّلْتُ» (36) در تکوین و «وَإِلَیْهِ أُنِیبُ» در تشریع. اگر نیازی داشتم به خدا متکی میشوم، و اگر مشکلی داشتم از او مسئلت مینمایم، و اگر طلب بخشایش خواستم از خدا میکنم و مانند آن.
زیرا او «فَاطِرُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ» (37) است. نه تنها خالق است بلکه فاطر است، نه تنها از پدیدههای قبلی مخلوقی ساخت، بلکه اصل پدیدههای قبلی را به عنوان بدیع و نو آفرید. «جَعَلَ لَكُم مِنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً» (38) از شما همسرانی آفرید که باعث پیدایش نسلهای بعدی خواهد شد «وَمِنَ الْأَنْعَامِ أَزْوَاجاً یَذْرَؤُكُمْ فِیهِ» (39) و از دامها جفت آفرید و شما را خلقت و تکثیر کرد. از راه آفرینش همسر در بین شما و دیگر حیوانات باعث تکثیر نسل شد. «لَیْسَ كَمِثْلِهِ شَیْءٌ» (40) خودش مانند ندارد «وَهُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ» (41) تمام کلمات را میشنود و تمام صحنهها را میبیند. نظام موجود جهان براساس علیت است، لذا هر موجود قبلی حامل پدیدههای بعدی است. و کلید این نظام و رمز علیت و سببیت این نظام به دست خدای سبحان است، او میداند در آینده چه حادثهای رخ میدهد، و از مخزن غیبی نظام موجود، چه چیزی ظاهر میشود؟ کلیدش به دست اوست.
«لَهُ مَقَالِیدُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاءُ وَیَقْدِرُ» (42) اوست که میداند به چه کسی روزی فراوان دهد و به چه کسی روزی کم، گرچه همه این بسط و قبضها آزمایش است، ولی او میداند مصلحت افراد چیست. او رزق را لطیفانه تقسیم میکند. در همین سوره شوری فرمود، «اللَّهُ لَطِیفٌ بِعِبَادِهِ یَرْزُقُ مَن یَشَاءُ وَهُوَ الْقَوِیُّ الْعَزِیزُ» (43) از اینکه فرمود «اللَّهُ لَطِیفٌ بِعِبَادِهِ» و دنبالش فرمود «یَرْزُقُ مَن یَشَاءُ» معلوم میشود طبق بیان استاد علامه طباطبائی – رضوان الله علیه – که خداوند رزق را لطیفانه توزیع میکند. مسئله رزق خیلی ظریف تقسیم میشود. هم رزق ظاهری و هم رزق باطنی با دقت و ظرافت توزیع میشوند، خدای لطیف رازق است. رزق بر مجرای لطف توزیع میشود. بسیاری از افراد فکر میکردند اگر وضع مالیشان روبراه بود به سعادت میرسیدند. خداوند با توسعه رزق آنها آزمود و آنان سقوط کردند. در کریمه دیگر فرمود «وَلَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبَادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ» (44) برای خیلیها اگر خدا روزی را بسط و گسترش دهد، طغیان میکنند. افراد کمی پیدا میشوند که دنیا آنها را جذب نکند و با همه ابعادش او را فریب ندهد، و بفهمد دنیا همچون شکوفهیی است که هرگز میوه نمیشود. زرق و برق دنیا تا بخواهد از شکوفه شدن به مرحله میوه شدن برسد فرو میریزد. قرآن از مظاهر زیبای دنیا به عنوان شکوفه یاد کرده است. «وَلاَ تَمُدَّنَّ عَیْنَیْكَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجاً مِّنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا» (45) زهرة یعنی شکوفه، زهرالربیع یعنی شکوفه بهار، دنیا شکوفه است و هرگز برای کسی میوه نشده است، بلکه تا بخواهد میوه شود، از شخصی به شخص دیگر منتقل میگردد.
از آن سرد آمد این کاخ دلاویز *** که تا جا گرم کردی گویدت خیز
هرگز به کسی اجازه نمیدهند که جائی را گرم کند، بنشیند و بماند، لذا دنیا سرد است و هرگز گرم نخواهد شد «اللَّهُ لَطِیفٌ بِعِبَادِهِ یَرْزُقُ مَن یَشَاءُ وَهُوَ الْقَوِیُّ الْعَزِیزُ» اینجا هم فرمود «یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاءُ وَیَقْدِرُ إِنَّهُ بِكُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ» او میداند که به هر کسی چه بدهد. او میداند کجا جای بسط و کجا جای قبض است چون «بِكُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ» است، لذا لطیفانه این رزق را توزیع میکند. بهترین رزق، رزق کریم است و آن معارف قرآن کریم خواهد بود.
امیدواریم توفیق آشنائی با معارف قرآن کریم که تداوم خط انبیاء الهی و بهترین روزیهاست نصیب همهی ما بشود، و دلهای همگان ظرف معارف الهی گردد. چون تمام این برکات در پرتو خون شهدای انقلاب اسلامی است از خدا مسئلت میکنیم ارواح تابناک آنها را با ارواح انبیاء و اولیاء محشور بفرماید. رزمندگان ما را با قدرت بیکران خود از قدرتهای غیبی برخوردار بفرماید. رهبر کبیر انقلاب را در پرتو عنایتهای حضرت بقیةالله – ارواح من سواه فداه – از امدادهای غیبی بهرهمند بفرماید. بین ما و قرآن و عترت در دنیا و آخرت جدائی نیندازد. غفرالله لنا ولکم.
پینوشتها:
1. سورهی شوری، آیات 1 تا 3.
2. سورهی منافقون، آیهی 8.
3. سورهی اسراء، آیهی 39.
4. سورهی شوری، آیهی 4.
5. همان.
6. مفاتیحالجنان، مناجات شعبانیه.
7. سورهی قلم، آیهی 4.
8. سورهی نازعات، آیهی 27.
9. سورهی شوری، آیهی 5.
10. سورهی اعراف، آیهی 143.
11. سورهی حشر، آیهی 21.
12. سورهی مزمل، آیهی 5.
13. سورهی حشر، آیهی 21.
14. سورهی غافر، آیهی 7.
15. سورهی شوری، آیهی 6.
16. همان.
17. همان.
18. سورهی شوری، آیهی 7.
19. همان.
20. همان.
21. سورهی شوری، آیهی 8.
22. سورهی نوح، آیهی 17.
23. سورهی شوری، آیهی 8.
24. سورهی اسراء، آیهی 71.
25. سورهی فاطر، آیهی 8.
26. سورهی بقره، آیهی 26.
27. سورهی نور، آیهی 54.
28. سورهی تغابن، آیهی 11.
29. سورهی شوری، آیهی 9.
30. همان.
31. سورهی بقره، آیهی 257.
32. سورهی سجده، آیهی 22.
33. سورهی انعام، آیهی 129.
34. سورهی شوری، آیهی 10.
35. همان.
36. همان.
37. سورهی شوری، آیهی 11.
38. همان.
39. همان.
40. همان.
41. همان.
42. سورهی شوری، آیهی 12.
43. سورهی شوری، آیهی 19.
44. سورهی شوری، آیهی 27.
45. سورهی طه، آیهی 131.
منابع تحقیق :
جوادی آملی، عبدالله؛ (1375)، تفسیر موضوعی قرآن (جلد 3)، تهران: مرکز نشر فرهنگی رجاء، چاپ دوم.