كساني كه از سيره و تاريخ زندگاني پيامبر (ص) آگاهي داشته باشند و از تأسيس دولت اسلامي، تشريع احكام و مهيا ساختن قواعد و پايه هاي آن به خوبي آگاه باشند مي يابند كه علي (ع) وزير رسول خدا، وارث حكم و فرمانش و خليفه پس از آن حضرت مي باشد و كساني كه بر گفتار و كردار پيامبر (ص) در سفر و حضر دست يابند، نصوص متواتر و پي در پي در اين باره خواهند يافت، كه در ادامه به بعضي از آنها اشاره مي نمائيم:
1ـ حديث يوم الأنذار:
هنگامي كه «و انذر عشيرتك الأقربين;[1] قوم و خويشان نزديك را انذار فرما» نازل شد آنان را به خانه عمويش ابوطالب دعوت كرد و در پايان بعد از آن كه فقط علي (ع) به پيامبر (ص) لبيك گفت، به او اشاره كرد و فرمود: «ان هذا خي و وصيي و خليفتي، فيكم فاسمعوا له و اطيعوا»[2] اين (علي) برادر، وصي و جانشين من در ميان شما خواهد بود، پس به او گوش فرا دهيد و از او اطاعت كنيد. در اين حديث به طور صريح علي (ع) علاوه بر برادر وصي، خليفه و جانشين پيامبر (ص) معرفي شد.
قرائن روشن بر اين مطلب: 1ـ اكثر لغويين خليفه را به معناي «جانشين و قائم مقام» گرفته اند،[3] پس حديث صراحت دارد كه علي (ع) جانشين و قائم مقام پيامبر (ص) از بين آنان است. 2ـ اگر خليفتي معنايي غير از جانشيني در امر امامت داشت، صحيح نبود كه در ذيل حديث گفته شود «فاسمعو له و اطيعوا».
2ـ حديث منزلت:
از طريق فريقين روايت شده كه رسول گرامي اسلام (ص) به علي (ع) فرمودند: «اما ترضي أن تكون مني بمنزلة هارون من موسي الا انك لست بنبي»[4] آيا راضي نيستي كه تو نسبت به من همچون هارون نسبت به موسي باشي مگر اين كه تو نبي نيستي. با كمي دقت و واقع بيني روشن مي شود كه اين حديث دليلي قاطع و برهاني روشن بر جانشيني و خلافت علي (ع)بعد از پيامبر (ص) مي باشد، چرا كه: 1ـ از روشن ترين مقام هاي هارون نسبت به موسي مقام وزارت، پشتيباني و شركت در امر رسالت و خلافت بوده چنانچه حضرت موسي مي گويد: «و اجعل لي وزيراً من اهلي هارون اخي اشدد به أزري و اشركه في امري»[5] خداوند وزيري از اهلم قرار بده و به وسيله برادرم هارون پشتم را محكم كن و او را در كارم شريك ساز. سپس خداوند فرمود: اي موسي آنچه خواستي به تو داده شد. پس علي (ع) وزير و پشتيبان و شريك در برنامه هاي رهبري و جانشين پيامبر (ص) بوده است. 2ـ در آيات فوق آمده: «و اشركه في امري»، اگر منظور از اين عبارت شركت در امر ارشاد و دعوت مردم به سوي حق و به عبارت ديگر همان امر به معروف و نهي از منكر باشد كه اين وظيفه تمام مسلمانان است، پس اين چيزي نبوده كه پيامبر (ص) براي علي (ع) بخواهد و از سوي ديگر مي دانيم كه منظور شركت در امر نبوت هم نبوده، پس نتيجه مي گيريم كه منظور مقام خاصي بوده كه همان امامت و رهبري امت است.
3ـ حديث غدير:
طبق نقل فريقين:[6] پيامبر اسلام (ص) در روز غدير خم چنين خطبه خواند: اي مردم نزديك است كه من به سوي خدا دعوت شوم، من مسئولم و مورد پرسش قرار خواهم گرفت، شما نيز مسئول هستيد و باز جويي خواهيد شد، در آن جا چه خواهيد گفت؟ گفت: گواهي مي دهيم كه تبليغ رسالت فرمودي… فرمود: آيا شهادت مي دهيد كه بهشت، جهنم، مرگ و زندگي پس از مرگ حق است و قيامت بدون ترديد خواهد آمد، گفتند: بلي، پس فرمودند: اي مردم خداوند مولاي من است و من مولاي مؤمنان و من از خودشان نسبت به آنها اولي هستم «من كنت مولاه فعلي مولاه»[7] دلائل و شواهد روشن بر امامت علي (ع) در اين حديث عبارتند از:
1ـ اگرچه لفظ مولي معاني متعددي دارد،[8] همچون: پسر عمو، همسايه، ناصر، دوست و لكن معناي صحيح در اين جا اولي به تصرف و ولايت و رهبري است چون علي (ع) پسر عموي پيامبر و بهترين دوست و ياري كننده پيامبر (ص) در سخت ترين لحظات بوده و لزومي ندارد در چنين شرايطي همان موارد تكرار شود، پس پيامبر (ص) مي خواسته او را ولي و سرپرست مردم قرار بدهد. سبط ابن جوزي از علماي اهل سنت و شيخ مفيد بعد از بيان ده معنا براي مولي، معناي فوق را مي پذيرند.[9] 2ـ پيامبر (ص) به مردم فرمودند كه من نسبت به مردم از خودشان اولي هستم كه منظور اولي به تصرف و ولايت بر مردم است و پس با فاء كه دلالت بر اتصال دارد جمله «من كنت مولاه…» را بيان فرموده اند، پس در اين جمله هم معناي مولي، اولي به تصرف بودن و ولايت و سرپرستي مردم است. 3ـ پيامبر گرامي اسلام (ص) در آن گرماي شديد هزاران نفر را از حركت باز داشت تا آنان كه پيشا پيش رفته بودند باز گردند و آنان كه عقب مانده بودند برسند و سخن از مرگ خويش را به ميان آورد و از حقانيت بهشت و جهنم و مرگ و زندگي پس از مردم سؤال نمود و از مسؤوليت خود و مردم در روز قيامت صحبت كرد و… آيا هيچ انسان منصف و آزاده اي مي پذيرد كه تمام اين وقايع براي اين بوده كه پيامبر (ص) فقط به مردم بگويد علي (ع) دوست و ياور من است و شما هم او را دوست بداريد؟ نه چنين نيست، و اين حديث جز با معناي ولايت و سرپرستي و امامت با هيچ معناي ديگر سازگار نيست. و الا کار رسول خدا(ص) العياذبالله لغو و بي فايده خواهد بود.
4ـ حديث ولايت علي (ع) بعد از پيامبر (ص):
جمع كثيري از شيعه و اهل سنت از پيامبر گرامي اسلام نقل كرده اند كه خطاب به علي بن ابي طالب (ع) فرمود: «انت وليي كل مؤمن بعدي; تو بعد از من ولي و سرپرست مؤمنين خواهي بود»[10] استدلال به اين حديث با توجه به حديث غدير كه در آن لفظ «مولي» به كار رفته بود، بسيار روشن است و ديگر نيازي به بحث مستقل ندارد.
5- حديث ثقلين و سفينه و دوازده خليفه و روايات متعددي ديگر، در کتاب هاي اهل سنت و شيعه وجود دارند که با عموميت خود امامت امام علي(ع) را به اثبات مي رسانند. و مجالي براي طرح همه آنها نيست. و از طرف ديگر هيچ دليل نقلي و عقلي بر حقانيت کساني که بر جاي پيامبر نشستند وجود ندارد و لا اقل پذيرفتن خلافت آنان در برابر امام علي(ع) ترجيح مرجوح مي باشد
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ ولايت و امامت، هادي نجفي، تمام كتاب.
2ـ امامت و رهبري، استاد مرتضي مطهري، تمام كتاب.
3ـ مسائل كلي امامت، ابراهيم اميني، كل كتاب.
پي نوشت ها:
[1] . شعراء/214.
[2] . تاريخ طبري، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، (بيروت، دار سويدان) ج2، ص319. و ابن اثير، الكامل في التاريخ (بيروت، دار صادر، 1399 هـ ) ج2، ص63. و تفسير ابن كثير (بيروت، دار المعرفة، 1402 هـ ) ج3، ص351.
[3] . معجم مقاييس اللغة، ابن فارس (مكتبة الاعلام الاسلامي ذيل كلمه خلف. و مفردات، راغب اصفهاني (دفتر نشر الكتاب، 1404) ذيل كلمه خلف. و المنجد، لوئيس معلوف (بيروت، دار المشرق) ذيل كلمه خلف.
[4] . صحيح مسلم (بيروت، دار احياء التراث العربي، چاپ دوم، 1972 م) باب فضائل الصحابة، ج4، ص1870. و صحيح بخاري (بيروت دار احياء التراث العربي) ج5، ص24، كتاب فضائل الصحابة. و مسند احمد بن حنبل، تحقيق شعيب ارنؤوط، بيروت، مؤسسة الرسالة، چاپ اول، 1414 هـ ، ج5، ص180. و علامه هندي، كنزل العمال، بيروت، مؤسسة الرسالة، چاپ پنجم، 1405 هـ ، ج11، ص606، ح/32931.
[5] . طه/29ـ32.
[6] . ابن كثير، البداية و النهاية، بيروت، دار الكتب العلميه، ج7، ص362. و كنر العمال، همان، ج1، ص188. و ابن عساكر، تاريخ دمشق، تحقيق علي شيري، دار الكفر، 1415 هـ ، ج42، ص219.
[7] . سنن ترمذي، بيروت، دار احياء التراث العربي، تحقيق ابراهيم عطوه عوض، ج5، ص632. و كنز العمال، همان، ج11، ص60. و سيوطي، الدر المنشور، دار الفكر، چاپ دوم، 1409 هـ ، ج3، ص19.
[8] . معجم مقاييس اللغة، همان، ذيل كلمه ولي، و نهاية ابن اثير، اسماعيليان، ذيل كلمه ولي.
[9] . سبط ابن جوزي، تذكرة الخواص، مكتبة نينوي الحديث، ص32 و مصنفات شيخ مفيد، ج8، ص47، (اقسام المولي).
[10] . سنن ترمذي، بيروت، دار احياء التراث العربي، تحقيق ابراهيم عطوه عوض، ج5، ص632. و كنز العمال، همان، ج11، ص599، ح/32883. و مسند احمد، همان، ص180. و نسايي، خصائص امير المؤمنين، تحقيق محمودي (مجمع احياء الثقافة الاسلامية، چاپ اول، 1403 هـ ) ص164.