طلسمات

خانه » همه » مذهبی » وضعیت سیاسی ایران-رژیم شاه

وضعیت سیاسی ایران-رژیم شاه

وضعیت سیاسى ایران در آستانه وقوع انقلاب اسلامى را در دو موضوع کلى زیر بررسى مى کنیم: الف) استبداد و روش ها، ابزار و نتایج آن
استبداد شدید شاه و به تبع او دولتمردان ایرانى، امرى آشکار و زبانزد همگان بود.وى به جز قدرت خویش قدرت دیگرى برایش قابل تحمل نبود.هرگاه احساس مى کرد فردى از مقدارى نفوذ مردمى برخوردار شده است، اگر مقامى رسمى داشت بلادرنگ او را بر کنار مى کرد و چه از مقامات باشد چه از مردم، حتى او را نابود مى نمود.نظر عمومى مردم بر این است که مرگ مشکوک بسیارى از افراد صاحب نام مانند تختى، حاج آقا مصطفى خمینى و دکتر شریعتى توسط شاه صورت گرفته است.وزرا نیز اگر مى خواستند در قدرت بمانند باید از نظر فکرى خود را بى تفاوت مى کردند.
شاه تا مى توانست در مقابل فشارهاى داخلى یا خارجى – منجمله فشار نهادهاى بین المللى – براى کاهش استبداد ایستادگى مى کرد.
شاه حتى مغرور به این بود که تمام کسانى را که در برابرش مقاومت به خرج داده بودند، تصفیه کرده و بدون ریا و نیرنگ اعتراف مى کرد که از دموکراسى متنفر است.کلربریر، پیر بلانشه، ایران: انقلاب به نام خدا، ترجمه قاسم صنعوى (تهران: کتاب سحاب)، ص 121.
سوء استفاده شاه از قدرت و روش هاى او
در زمان محمد رضا شاه، قانون اساسى کاملا مورد سوء استفاده وى قرار مى گرفت و عملا از استقلال قوا خبرى نبود و تمام تصمیمات مهم – و از جمله انتصاب و برکنارى نخست وزیر و وزراء، صاحبان پست هاى بالا، استانداران و غیره – توسط شاه اخذ مى شد.البته سلطه شاه بر سیاستهاى نظامى و خارجى کشور از بقیه آشکارتر بود.
در این دوران، شاه با تفرقه انداختن بین افراد و سازمانهاى داراى وظایف متداخل و ایجاد و تحریک دشمنى و حسادت بین آنها حکومت مى کرد.مثلا هویدا به نفوذ هوشنگ انصارى وزیر دارایى و جمشید آموزگار وزیر کشور که قرار بود رهبران دو جناح حزب رستاخیز باشند، حسادت مى ورزید.خود او دبیر کل موقت حزب شده بود.
همچنین نهادهایى مانند بازرسى شاهنشاهى، ساواک، نیروهاى مسلح شاهنشاهى، دادگاههاى نظامى و افراد ذینفوذ خاص و قدرت اقتصادى و سیاسى خانواده سلطنتى در راستاى هدایت نهادهایى مانند دفتر نخست وزیرى و وزراء، مجلس، مطبوعات و غیره و در جهت منافع و خواسته شاه، عمل مى کردند و گاه خود، وظایف اینها را انجام مى دادند.کابینه هیچ تصمیم مهمى نمى گرفت و حد اکثر اینکه وزرا براى اجراى تصمیمات شاه مشورت مى کردند.شاه یک نخست وزیر تشریفاتى مى خواست و هویدا – که از سال 1344 تا 1355- این سمت را در اختیار داشت، بخوبى این نقش را ایفا نمود.
یکى از نتایج استبداد شاه این بود که وزرا براى باقى ماندن بر سرکار همیشه تلاش مى کردند وزارت خانه آنها نظر موافق شاه را جلب کند و بنابراین آمار و حقایق قلب مى شد.با این وجود، شاه هر وقت به قربانى نیاز داشت، گناه سیاستهاى خود را به گردن نخست وزیر با وزرا مى انداخت و آنها را بر کنار مى کرد.مثلا هویدا مسئول شکست هاى متوالى برنامه عمرانى پنجم – مانند خاموشى هاى برق در بهار و تابستان سال 1356- معرفى گردید.
از سوى دیگر، انتخاب نخست وزیر و وزیران عمدتا از بین افراد وابسته به سازمانهاى جاسوسى شاه و آمریکا و فراماسونرى صورت مى گرفت.در کتاب انقلاب ایران و مبانى رهبرى امام خمینى، که در گرماگرم درگیرى هاى زمان انقلاب بصورت پاورقى در یکى از روزنامه ها منتشر مى شد، در این رابطه آمده است:
«آمارى که از وابستگى هاى افراد شناخته شده هیئت وزیران هویدا، آموزگار، شریف امامى، و ازهارى به دست آمده…حکایت از آن دارد که 38%فراماسون، 24%عضو سیا و 21%عضو ساواک بوده اند».سیروس پرهام، انقلاب ایران و مبانى رهبرى امام خمینى (تهران: انتشارات امیر کبیر، 1357)، ص 26.
استخدام و کنترل نخبگانکلمه نخبه اصطلاحا درباره مفهوم حژخدب بکار مى رود که در اینجا به معنى کسانى است که اداره امور را بر عهده دارند.این واژه در معناى کلى خود روشنفکران و گروهاى فکرى را نیز شامل مى شود.
در ایران پیش از انقلاب، حدود 40 خانواده ویژه – که از نظر سیاسى و ثروت خیلى نیرومند بودند – وجود داشت.اکثریت بالایى از نخبگان سیاسى از این خانواده ها برگزیده مى شدند و یک بررسى نشان مى دهد که 75%نخبگان سیاسى، حد اقل یک خویشاوند ذینفوذ داشته اند.البته استخدام سیاسى نخبگان محدود به اعضاى خانواده هاى فوق نبود، بلکه گروه کوچکى از تنکوکراتهاى طبقه متوسط نیز به همکارى پذیرفته شدند.نخبگان سیاسى مهم تر بدلیل احساس عدم امنیت شاه و بى اعتمادى او، بدون توجه به امر کیفیت دست چین مى شدند و تعداد آنها به کسانى که مى شد که کنترل شوند و تهدیدى براى رژیم نباشند کاهش میافت.به همین دلیل به عنوان مثال: همسر شاه، فرح، رئیس 26 سازمان حکومتى بود و هزاران تصمیم معمولى حکومتى به جاى رسته هاى پایین تر توسط شاه اخذ مى شد.
از سوى دیگر، روش هاى کنترل نخبگان با انواع مختلفى از مجازات براى نخبگان «خطاکار» ، تغییر متناوب افراد براى جلوگیرى از بروز حمایت مردمى براى آنها، و ایجاد تفرقه بین آنان مانند گماردن افراد رقیب به ریاست آژانس هاى حکومتى و بعهده گرفتن نقش موازنه بین آنها توسط شاه، تکمیل مى شد.عدم امنیت شغلى نخبگان باعث فساد و جمع آورى پول توسط آنها براى روز مبادا مى شد.
نخبگان ادارى و نقش آنها
به دلیل تحولات اقتصادى ناشى از گران شدن قیمت نفت که به یک بوروکراسى متخصص و ماهر نیاز داشت، درها به سوى روشنفکران – که بدلیل افزایش تعدادشان یک بوروکراسى حکومت غول پیکر پدید آورده بر آن مسلط گردیدند – باز شد.وقتى انقلاب آغاز شد و همراه با پیشرفت انقلاب، توقف خدمات کشورى پشت رژیم را شکست.
سخنان تکرارى و خستگى مردم
شاه در سخنان خود به طور مکرر روى موضوعات خاصى مانند رسیدن به دروازه هاى تمدن بزرگ، انقلاب سفید، اصلاحات ارضى و صنعتى شدن کشور مانور مى داد.در سالها و ماههاى پایانى، شنیدن این سخنان براى مردم که نتایج برنامه هاى او را مى دیدند، خسته کننده و تنفر انگیز به نظر مى رسید.به قول یکى از نویسندگان «وعده رسیدن به دروازه هاى تمدن بزرگ بقدر ابلهانه و بلند پروازانه بود که نه فقط امیدى بر نمى انگیخت، بلکه هر شنونده اى را خشمگین و از آینده نومید مى کرد» .مهدى پرهام، فرهنگ سکوت، مجموعه سى مقاله (تهران، بى تا، 1357) ص ص 12- 11.
این تنفر و خستگى، به هنگام بازگو شدن القابى که به شاه داده شده بود – مانند آریا مهر یا بزرگ ارتشتاران – که این القاب مکرر و فراوان از دستگاههاى تبلیغاتى شنیده مى شد نیز به چشم مى خورد.
شاه با دادن وعده هاى بسیار تلاش مى کرد بر استحکام قدرتش بیفزاید.اما بر خلاف این اندیشه ماکیاولى – که وعده ها (بدقولى) باعث ثبات تاج و تخت هستند – این سخنان در نهایت اثرات معکوس بخشید.
سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک)
در شکل گیرى ساواک، که از اواخر سال 1335 کار خود را آغاز کرد، آمریکا و اسرائیل نقش عمده اى داشتند.براى کسب اطلاعات مشروح درباره چگونگى تشکیل و سازماندهى ساواک و نقش آمریکا، انگلیس و اسرائیل در ایجاد آموزش آن رجوع کنید به حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوى (2 جلد، تهران: انتشارات روزنامه اطلاعات، 1370) جلد 1، ص ص 476- 381.
این سازمان بویژه در زمان حاکمیت نصیرى (دوره نخست وزیرى هویدا) با هزاران مامور رسمى و تعداد بسیار زیادى خبرچین و بهره گیرى از شیوه هاى متنوع در شکنجه و سرکوبى، کار کنترل تمامى محافل، سازمانها، نهادها، مراکز و افراد مظنون را به عهده داشت.بدینوسیله، ساواک که در تمام روزنامه ها حضور داشت.براى آنها سر مقاله مى نوشت یا مطالب را دیکته مى کرد.در ادارات همه تحت مراقبت بودند.در ضیافتها هر کس به فرد مجاور خود بدگمان بود.در اطاقهاى هتل ها، میکروفون کار گذاشته شده بود. کتابها و حتى نامه هایى که از خارج مى رسید کنترل مى شد.نامه ها با بى دقتى زیاد باز و بعد با سنجاق دوخته مى شد.
ساواک گاه براى دستگیرى یک گروه کوچک به منظور اینکه فرد یا افراد مورد نظر فرار نکنند، دهها نفر را دستگیر مى کرد.
رژیم شاه علاوه بر بهره گیرى از نیروهاى گارد (مانند گارد شاهنشاهى و گارد دانشگاه) در سرکوبى ها از نیروهاى ارتش، ژاندارمرى و شهربانى نیز بهره مى برد.گارد شاهنشاهى که در مرکز آن سازمان افسران قرار داشت و مطمئن ترین نیروى نظامى شاه بود، بطور اخص حفاظت از شاه را بر عهده داشت.
علاوه بر این، ساواک براى حضور دائمى در افکار مردم و القاى ترس (مثلا با مصاحبه هاى مقام امنیتى – ثابتى) تلاش مى کرد. ایجاد «کمیته مشترک ضد خرابکارى » با کمک شهربانى در سال 1350 به ساواک حضور آشکار بیشترى مى بخشید.
بدین ترتیب، ساواک توانسته بود به جز تعدادى از رهبران مذهبى و برخى از روشنفکران و تبعیدشدگان به خارج همه را بترساند.
همچنین ساواک در راستاى کنترل مخالفین در خارج از کشور، پول هاى هنگفتى براى رؤساى ساواک در خارج ارسال مى کرد و به اشخاص داخلى یا سیاستمداران خارجى و از جمله یکصد روزنامه و نشریه خارجى مبالغ بسیارى حق السکوت مى داد.حسین ارژنگى، غارتگرى در ایران (تهران: ناشر نویسنده، 1358) ص ص 26- 18 و 42- 40.
مجموعا 4 نفر – که عبارت بودند از تیمور بختیار، پاکروان، نصیرى و مقدم – به ترتیب به عنوان ریاست ساواک منصوب شدند:
نفر اول در سال 1340 به دلیل احساس خطر شاه از وى، بر کنار شد و سپس بدست یکى از مامورین ساواک در عراق به قتل رسید. جاى وى را پاکروان گرفت.بدنبال حمله به شاه در 21 فروردین 1344 در کاخ مرمر، پاکروان نیز عزل شد و نصیرى که قبلا مامور برکنارى مصدق، فرماندار نظامى تهران در جریان قیام 15 خرداد و از مهره هاى مطمئن شاه بود، به ریاست ساواک رسید.نصیرى در جریان انقلاب که شاه به قربانى نیاز داشت، قربانى شاه شد و مقدم به جایش منصوب شد.این هر سه نفر اخیر، با پیروزى انقلاب دستگیر شده و توسط دادگاههاى انقلاب اسلامى محاکمه و اعدام شدند.حاتم قادرى، تحلیلى از انقلاب اسلامى ایران (تهران: دفتر تحقیقات و برنامه ریزى درسى وزارت آموزش و پرورش، 1366)، ص ص 54- 53.

بطور کلى، القاى ترس مفرط باعث تنفر سرکوب شده گردیده بود، هنگامى که با تحولات انقلابى در سال 1356 و 1357 در این ترس تزلزل ایجاد شد و روحیه انقلابى پدید آمد، ساواک مهاجم به هدف حملات انقلابیون تبدیل شد و افشاى گسترده اعمال و شکنجه هاى روحى و جسمى ساواک دهان به دهان نقل شده بر طغیان هاى عمومى مى افزود.مجموعه تحولات و اوضاع سیاسى که تا کنون تشریح شد، در ایجاد و تقویت زمینه هاى نارضایتى مؤثر افتاد.اما نمى توان همچون بعضى از منابع؛ See Mohsen Nodjomi,Deictaorship and rise of popular Movement :the case of iran ( ann arbor :u.m.i,1986) ,p p.178 -179؛ نقش عامل سیاسى را مطلق نمود و ریشه انقلاب اسلامى ایران را تنها در استبداد و دیکتاتورى رژیم گذشته دانست.
ب) وابستگى به بیگانگان
رژیم شاه عمیقا در جنبه هاى مختلف سیاسى، اقتصادى، نظامى و غیره…به آمریکا و کشورهایى که در اردوى این کشور بودند، پیوند خورده بود.این پیوند یک رابطه سالم دو جانبه نبود، بلکه در بسیارى از موارد به وابستگى گسترده این رژیم به بیگانگان – که این وابستگى به طور مکرر مورد انتقاد مخالفین قرار مى گرفت – انجامیده بود.
مبارزه با نفوذ بیگانه در ایران به پایان قرن 19- زمانى که علما با اعطاى امتیاز رویتر به مقابله برخاستند – بر مى گردد.این بدبینى و مخالفت با نفوذ خارجى در ایران، از پس از سقوط دکتر مصدق و جایگزینى آمریکا به جاى انگلیس – و به این دلیل که ایرانیان به آمریکا به عنوان حاکم نامرئى کشور مى نگریستند و با شعار شاه آمریکایى – علیه آمریکائیان ادامه یافت و در انقلاب اسلامى به اوج خود رسید.
پس از جنگ دوم جهانى و همزمان با تشدید جنگ سرد بین شرق و غرب، آمریکا در راستاى جلوگیرى از توسعه شوروى و کمونیزم و حفظ منافع خود، ابتدا دست به کمکهاى سیاسى (مثلا کمک در خروج نیروهاى روسیه از کشور) زد و سپس همراه با این کمکها، کمکهاى اقتصادى و نظامى خود به رژیم شاه را به کشور سرازیر ساخت.در این رابطه، بر اساس یک پیمان نظامى دو جانبه در سال 1947 یک ماموریت نظامى آمریکایى – تحت عنوان رشد کارایى ارتش ایران – بر عهده رژیم شاه قرار گرفت.این قرار داد تا پایان سلطنت محمد رضا شاه ادامه یافت.آمریکا همچنین، در سرنگونى حکومت دکتر مصدق مداخله داشت.پس از این سرنگونى تا سال 1967، آمریکا حدود یک میلیارد دلار به رژیم شاه کمک اقتصادى نمود، تا به گفته آنها ضعف اقتصادى باعث نفوذ کمونیزم و روسها در ایران نگردد.آمریکا، همچنین در راستاى سیاست سد بندى در اطراف اتحاد شوروى، ایران راوارد پیمان بغداد – که بعدا به نام پیمان مرکزى یا سنتو (CENTO) مشهور شد – نمود.
علاوه بر این، منابع به امضاى یک قرارداد سرى نظامى بین آمریکا و ایران در سال 1959 اشاره دارند که بر اساس آن آمریکا در صورت وقوع تجاوز به ایران به یارى ایران مى شتافت. سید جلال الدین مدنى، تاریخ سیاسى معاصر ایران (2 جلد، قم: دفتر انتشارات اسلامى، 1361)، جلد 1، ص 176.
اما هر چند تلاش هاى آمریکائیان در زمینه ایران، ظاهرا تحت عنوان کمک صورت مى گرفت، عملا ایران را به آمریکا وابسته کرد. همراهى و خود باختگى شاه و دولتمردان ایرانى نیز این روند را تشدید کرد.آمریکا از این وابستگى در زمینه هاى مختلف سیاسى، اقتصادى، نظامى و استراتژیک از ایران بهره مى برد: بر اساس دکترین نیکسون، ایران به ژاندارم آمریکا در منطقه تبدیل شد.قصد این دکترین ایجاد قدرتهاى منطقه اى براى حمایت از منافع بین المللى آمریکا و سایر کشورهاى غربى در مقابل روسها بود.در نتیجه، رئیس جمهور آمریکا – نیکسون – با فروش هر نوع تسلیحات مرسوم به ایران موافقت نمود.تا اواسط دهه 1350 ایران به بزرگترین خریدار تسلیحات آمریکایى تبدیل شده بود.از سال 1950 تا زمان سقوط شاه، ایران قرار دادهاى خرید تجهیزات و خدمات نظامى به ارزش حدود 20 میلیارد دلار با آمریکا امضا کرد.از سوى دیگر، آمریکا 40%سهام کنسرسیوم نفتى را بدست آورد و به اقسام سرمایه گذارى ها در ایران اقدام نمود.روابط اقتصادى بین ایران و آمریکا نیز این برداشت ایرانى ها را که روابط ایران – آمریکا ماهیتا امپریالیستى است، تایید مى کرد.بعنوان مثال، براى هر دلارى که ایران از تجارت با آمریکا بدست مى آورد دو دلار براى کالاهاى آمریکایى مى پرداخت.
علاوه بر اینها، آمریکا و سایر کشورهاى اردوگاه غرب دست شاه را در زمینه سرکوبى مخافین نیز باز گذاشته، کمکهاى خود در این زمینه را نیز به عمل مى آوردند.
از میان تلاشهاى آمریکا در زمینه ایران – که ایرانیان را به وابستگى شاه به آمریکا بیشتر از پیش معتقد مى ساخت – مى توان از درخواست آمریکا براى کسب مصونیت دیپلماتیک براى اتباع آمریکایى در ایران و تصویب آن که مقابله شدید امام خمینى «ره » را به دنبال داشت، ورود هزاران متخصص نظامى آمریکایى و تنفر مردم از ارزش هاى جدیدى که این افراد به کشور تزریق مى کردند و مداخله شاه در عمان (ظفار)، ارسال تجهیزات نظامى توسط شاه به مراکش، اردن، زئیر، درگیرى نظامى ایران در سومالى، عملیات نظامى علیه ناراضیان بلوچ در پاکستان و ارسال جتهاى فانتوم براى حفظ رئیس جمهور ویتنام جنوبى – و ان تیو – نام برد که همه این مداخلات و درگیریهاى نظامى یا تجهیزات ارسالى به دستور آمریکا و در راستاى منافع بین المللى این کشور صورت مى گرفت.بدین ترتیب، به شاه به عنوان یک عنصر آمریکایى نگریسته مى شد.
روابط با اسرائیل و آفریقاى جنوبى
روابط شاه و اسرائیل یکى از عوامل مخالفت عمومى با رژیم شاه بود، بر خلاف نظر عموم مردم ایران و افکار عمومى در جهان عرب که خواستار نابودى رژیم اسرائیل بودند، رژیم شاه روابطى گسترده با اسرائیل داشت.در یکى از منابع طرفدار رژیم شاه آمده بود: «هدف کنونى ناسیونالیسم عرب…نابود ساختن اسرائیل، گسترش پان عربیسم در منطقه خلیج فارس و سوسیالیزم رادیکال است. ناسیونالیسم عرب اغلب مخالفت با بیگانگان خصوصا بریتانیا و ایالات متحده را در بردارد.هیچیک از این مسائل با دکترین کنونى ایران…مطابقت ندارد». حافظ فرمانفرمائیان، تحلیل تاریخى سیاست خارجى ایران از آغاز تا امروز، ترجمه اسماعیل شاکرى (تهران: انتشارات مرکز مطالعات عالى بین المللى دانشگاه تهران، 1355)، ص 62.
بدین ترتیب، شاه 65%نفت مورد نیاز اسرائیل را تامین مى کرد.کالاهاى اسرائیلى به سوى ایران سرازیر بود.ساواک و موساد همکارى گسترده اى داشتند و آژانس یهود که فعالیت عمده اش مهاجرت یهودیان به فلسطین است در تهران دفتر نمایندگى باز کرده بود.همچنین، مشهور است که در جنگ سال 1967 هواپیماهاى آمریکایى در ایران فرود آمده، پس از تغییر رنگ و آرم به اسرائیل مى رفتند.
شاه علیرغم مخالفت هاى داخلى و جهانى و از آن جمله انتقاد نیم میلیارد نفر سکنه آفریقا، با رژیم نژاد پرست (آپارتاید) آفریقاى جنوبى نیز روابط حسنه داشت و 95%نفت مورد نیاز این رژیم را تامین مى کرد.گ.ل.بوندارفسکى، تاریخ توسعه طلبى آمریکا در ایران (تهران: انتشارات آلفا، 1358)، ص 112.
بطور کلى، متهورانه ترین حملات علیه آمریکا و اسرائیل از طرف امام خمینى «ره » صورت مى گرفت.ایشان شدیدا و به طور مکرر در سخنرانى ها و اعلامیه هاى خود رژیم شاه را به دلیل وابستگى سیاسى، اقتصادى و نظامى به آمریکا و رابطه با اسرائیل مورد نکوهش قرار مى دادند به عنوان مثال رجوع کنید به: فلسطین و صهیونیزم (کلام امام)، دفتر نوزدهم (تهران: انتشارات امیر کبیر، 1363)، ص ص 63- 41.
(حمید روحانى، بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى (2 جلد، تهران: انتشارات راه امام، 1360)، ج 1، صفحات 413، 457، 692، 716، 726 و…
(جرعه جارى، ص 117 ،گردآورنده: على ذو علم ،نویسنده: مصطفى ملکوتیان)

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد