خانه » همه » مذهبی » وضوي علي (عليه السلام)

وضوي علي (عليه السلام)

وضوي علي (عليه السلام)

آن کسي که وضوي علي را شرح داده است مي گويد: علي بن ابي طالب آمد وضو بگيرد. تا دست به آن برد (آن استحباب اولي که انسان دستش را مي شويد) گفت: بِسمِ اللهِ و بِاللهِ، اَللهُمَّ الجعَلني مِنَ التَّوابينَ و اجعَلني مِنَ المُتَطَهِّرين به نام تو و به تو، خدايا مرا از توبه کاران قرار بده، مرا از پاکيزگان قرار بده! توبه يعني پاکيزه کردن خود علي عليه السلام وقتي سراغ آب مي رود، چون آب رمز طهارت است به ياد تو مي افتد. دستش را که تميز مي کند، به ياد پاکيزه کردن روح خودش مي افتد.

31a15950 dc6d 4eaf 8ede 049b173c929a - وضوي علي (عليه السلام)
0002126 - وضوي علي (عليه السلام)
وضوي علي (عليه السلام)

ما ادعا مي کنيم که شيعه ي علي هستيم. شيعه ي علي که با اسم نمي شود برادر!
آن کسي که وضوي علي را شرح داده است مي گويد: علي بن ابي طالب آمد وضو بگيرد. تا دست به آن برد (آن استحباب اولي که انسان دستش را مي شويد) گفت: بِسمِ اللهِ و بِاللهِ، اَللهُمَّ الجعَلني مِنَ التَّوابينَ و اجعَلني مِنَ المُتَطَهِّرين به نام تو و به تو، خدايا مرا از توبه کاران قرار بده، مرا از پاکيزگان قرار بده! توبه يعني پاکيزه کردن خود علي عليه السلام وقتي سراغ آب مي رود، چون آب رمز طهارت است به ياد تو مي افتد. دستش را که تميز مي کند، به ياد پاکيزه کردن روح خودش مي افتد.
به ما مي گويد وقتي با اين آب، با اين طَهور، با اين ماده اي که خا آن را وسيله ي پاکيزگي قرار داده است مواجه مي شوي، وقتي سراغ اين ماده مي روي، چشمت به آن مي افتد و دستت را با آن مي شويي و پاکيزه مي کني، بفهم که يک پاکيزگي ديگري هم هست و يک آب ديگري هم هست که آن پاکيزگي، پاکيزگي روح است و آن آب، آب توبه است. آن شخص مي گويد علي عليه السلام دستهايش را که شست، روي صورتش آب ريخت و گفت: اَللّهُمَّ بَيِّض وَجهي يَومَ تَسوَدُّ فيهِ الوُجوهُ و لا تُسَوِّد وَجهي يَومَ تَبيَضُّ فيهِ الوُجوهُ. صورت را دارد مي شويد و بر حسب ظاهر نوراني مي کند.
يک پاکيزگي ديگري هم هست و يک آب ديگري هم هست که آن پاکيزگي، پاکيزگي روح است و آن آب، آب توبه است
وقتي که صورتش را با آب مي شويد برّاق مي شود ولي علي که به اين قنعات نمي کند، اسلام هم به اين قناعت نمي کند. اين خوب است و بايد هم باشد اما بايد توأم با يک پاکيزگي ديگر، با يک نورانيت ديگر، با يک سفيدي چهره ي ديگر باشد. فرمود: خدايا! چهره ي مرا سفيد گردان آنجا که چهره ها تيره و سياه مي شود (قيامت). خدايا! آنجا که چهره هايي سفيد مي شود چهره ي مرا سياه مکن، مرا رو سفيد گردان. آنجا که افراد، روسياه و يا روسفيد مي شوند، مرا روسياه مکن. بعد روي دست راستش آب ريخت و گفت:اَللّهُمَّ لا تُعطِني کِتابي بِشِمالي و لا مِن وَراءِ ظهري و لا تَجعَلها مَغلولةً اِلي عُنُقي و اَعوذُ بِکَ مِن مُقَطَّعاتِ النّيرانِ پروردگارا! نامه ي عمل مرا به دست چپم مده و نيز آن را از پشت سر به من مده (نامه ي عمل عده اي را از پشت سر به آنها مي دهند نه از پيش رو که آن هم رمزي دارد). خدايا! اين دست مرا مغلول و غُل شده در گردنم قرار مده. خدايا! از قطعات آتش جهنم به تو پناه مي برم. مي گويد بعد ديدم مسح سر کشيد و گفت: اَللّهُمَّ ثَبِّت قَدَميَّ عَلَي الصِّراطِ يَومَ تَزِلُّ فيهِ الاَقدامُ خدايا! اين دو پاي مرا بر صراط ثابت بدار و ملغزان ، آن روزي که قدمها مي لغزند وَاجعَل سَعيي فيما يُرضيکَ عَنّي خدايا! عمل و سعي مرا، روش و حرکت مرا در راهي قرار بده که رضاي تو در آن است.
وضويي که اينقدر با خواست و خواهش و توجه توأم باشد، يک جور قبول مي شود و وضويي که ما مي گيريم جور ديگر.
پس نماز را نبايد استخفاف کرد و سبک شمرد. نبايد انسان کوشش کند که در نماز فقط به واجباتش قناعت کند و بگويد برويم ببينيم فتواي مرجع تقليد چيست؛ آيا مي گويد سه تا سُبحانَ اللهِ وَالحَمدُللهِ و لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ و اللهُ اکبَر بايد گفت يا يکي هم کافي است؟ مجتهد بايد فتوايش را بگويد. مجتهد مي گويد يکي هم کافي است، احتياط مستحبي اين است که سه تا گفته شود. ديگر ما نبايد بگوييم حالا که گفته اند يکي کافي است، ما هم يکي بيشتر نمي خوانيم. اين، فرار از نماز است. ما بايد طوري باشيم که وقتي هم مجتهد به ما مي گويد يکي واجب است و دو تاي ديگر مستحب، بگوييم ما مغتنم مي شماريم و آن دو تاي ديگر را هم مي گوييم.

سبک شمردن ساير عبادات

روزه را هم نبايد استخفاف کرد و سبک شمرد. بعضي روزه را به شکلي مي گيرند(حالا اين شوخي است) که – العياذبالله – اگر من به جاي خدا بودم اصلاً روزه ي اينها را قبول نمي کردم. من افرادي را سراغ دارم که اينها در ماه رمضان شب تا صبح را نمي خوابند اما نه براي اينکه عبادت کنند، بله براي اينکه مدت خوابشان پر نشود؛ تا صبح هي چاي مي خورند و سيگار مي شکند، اول طلوع صبح که شد نمازشان را مي خوانند و مي خوابند، چنان بيدار مي شوند که نماز ظهر و عصر را با عجله بخوانند و بعد بنشينند سر سفره ي افطار. آخر اين چه روزه اي شد؟! آدم شب تا صبح را نخوابد براي اينکه در حال روزه حتماً خواب باشد و رنج روزه را احساس نکند. آيا اين استخفاف به روزه نيست؟! به عقيده ي من مثل فحش دادن به روزه است، يعني اي روزه! من اينقدر از تو تنفر دارم که مي خواهم رويت را نبينم!
خدايا! آنجا که چهره هايي سفيد مي شود چهره ي مرا سياه مکن، مرا رو سفيد گردان
ما حج مي کنيم ولي به آن استخفاف مي کنيم، روزه مي گيريم و به آن استخفاف مي کنيم، نماز مي خوانيم و به آن استخفاف مي کنيم، اذان مي گوييم و به آن استخفاف مي کنيم، اذان مي گوييم و به آن استخفاف مي کنيم. حالا چطور به اذان استخفاف مي کنيم؟ مستحب است که مؤذّن «صَيِّت» يعني خوش صوت باشد. همان طوري که در قرائت قرآن، تجويد يعني زيبا قرائت کردن حروف، با آهنگ زيبا خواندن – قرآن که اثر بيشتري در روح دارد – سنّت است، در اذان نيز مستحب است که مؤذّن صيّت يعني خوش آواز باشد؛ اذان را با يک حالي بخواند که مردم را به حال بياورد، به ياد خدا بياورد. خيلي افراد صيّت هستند و مي توانند خوب اذان بگويند اما اگر به آنها بگويي آقا برو يک اذان بلند بگو، نمي گويد. چرا؟ چون خيال مي کند اين کسر شأنش است؛ من اينقدر پايين هستم که مؤذن باشم؟! آقا! بايد افتخار کني که يک مؤذّن باشي. علي بن ابي طالب مؤذّن بود، در همان وقتي که خليفه بود هم مؤذّن بود. اين استخفاف به ادان است که يک نفر ننگش بکن که مؤذّن باشد يا مؤذّن بودن را بسته به شأن اشخاص بداند و بگويد من که از اعيان و اشراف هستم، از رجال و شخصيتها هستم، من ديگر چرا مؤذّن باشم؟ اينها همه استخفاف است.
پس ما هرگز نبايد به عبادت استخفاف کنيم. ما بايد مسلمان کامل و جامع باشيم. ارزش اسلام به جامعيت آن است. نه آن طور باشيم که فقط به عبادت بچسبيم و غير آن را رها کنيم و نه مثل آنها که اخيراً پيدا شه اند باشيم که اسلام را فقط به تعليمات اجتماعي اش بشناسيم و به عبادت استخفاف کنيم، عبادت را تحقير کنيم. ان شاءالله فردا شب که دنباله ي اين بحث را عرض مي کنم. راجع به ارزش عبادت از نظر ساير وظايف اسلامي بحث مي کنم که عبادت، گذشته از اينکه خودش يک رکن و مرکب تقرّب به پروردگار است و گذشته از اينکه اَقِمِ الصَّلوةَ لِذِکِري نماز براي ياد خدا بودن و نزديک شدن به اوست و نزديک شدن به خدا به هدف ديگري ماوراي خود نياز ندارد، گذشته از همه ي اينها اگر عبادت را تحقير کنيم، از ساير وظايف هم مي مانيم، عبادت، قوه ي مجريه و ضامن اجراي ساير دستورات اسلامي است.
خدايا! تو را قسم مي دهم به حق عابدان درگاهت، به حق آن صاحبان قرآن، مناجاتگران پاک و خالص خودت، ما را اهل عبادت واقعي قرار بده.
خدايا! ما را به جامعيت دين اسلام آشنا کن و ما را مسلماني جامع گردان.
خدايا! توفيق خلوص نيت به همه ي ما کرامت کن.
خدايا! در اين شبهاي عزيز گناهان ما را ببخش و بيامرز، اموات همه ي ما را ببخش و بيامرز.
رحم الله من قرأ الفاتحة مع الصّلوات
برگرفته از : مطهری، مرتضی، ‌آزادی معنوی، صفحه 133-132
ارسال مقاله توسط عضو محترم سایت با نام کاربری : vahidgolil

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد