استدلال به متون ديني و كتب مقدسهي آئينهاي آسماني گذشته روشي معمول در ميان دانشمندان اديان بعدي است، به طور مثال دانشمندان و متكلمين مسيحي براي اثبات الهي بودن آئين خود به متون ديني يهوديان توجّه خاص داشته و به آياتي از تورات و ساير متون استدلال ميكردند كه «ماشيح» موعود در تورات حضرت عيسي ـ عليه السّلام ـ است و ما مسلمين هم براي اثبات هويت اصيل آئين اسلام به برخي از آيات انجيل و تورات و زبور و بسياري از كتب ديگر مورد قبول مسيحيان و يهوديان استناد ميكنيم.[1] بهائيان هم كه در صدد الهي جلوه دادن آيين خود هستند و مي خواهند آيين خود را تداوم آيين هاي گذشته معرفي نمايند، ضمن آنكه مدعي داشتن برتري دين خود نيز هست:
استانوود كاپ يكي از مبلغين بهائي ميگويد: نخستين حقيقت راجع به امر بهائي اين است كه مانند ديانت زرتشتي، بودا، يهود، مسيح و اسلام مدعي ظهوري الهي است و قدرت آن نيز مربوط به همين مسئله است، اگر چه عقيده به ظهوري خاص براي دنياي جديد مشكوك به نظر ميرسد… ولي با وجود اين هر ديانت بزرگ مدعي همين اصل بوده و به علت چنين ادعايي توانسته پيروان را ملزم به اطاعت نمايد.[2]آن گونه كه از جملات وي برميآيد، بهائيت در پي به دست آوردن اقتداري مثل اسلام بلكه فراگيرتر بر پيروان خود است، فلذا ميكوشد خود را ظهوري الهي معرفي نمايد و اين ميسور نيست مگر آنكه آيين اسلام كه الهي بودن آن به اثبات رسيده، بهائيت را تأييد نمايد.
ب: چون ظهور بهائيت در سرزمين ايران به وقوع پيوست، و ايران سرزميني اسلامي است براي جذب پيروان بيشتر خاصه آنهايي كه براي پذيرش آئين جديد بهايي دلايل قابل قبولتري طلب ميكردند، استناد به قرآن و روايات امري لازم بلكه واجب براي سران بهايي بود. مضاف بر اينكه جستجو در متون مورد قبول مسلمين و يافتن مطالبي كه ادعاي آنها را موجّه جلوه دهد، ميتوانست قدري از حملات وارده بر پيكر بهائيت را كاهش دهد.
ج: از آنجا كه طبق دلائل متقن و غير قابل انكار بهائيت ساخته و پرداخته استعمار است.[3] و فلسفهي وجودي آن مقابله با اسلام و تشيع بوده است، از اينرو ميكوشد، با استناد به قرآن و روايات معتبر خود را جايگزين اسلام معرفي نمايد. تا ملّت شيعه ظلم ستيز را مبدّل به ملّتي اجنبي پرست و بيخاصيت كند، تا راه تاراج سرمايههاي آنان باز و هموار باشد.
شوقي افندي در كتاب قرن بديع ميگويد: در قرآن مجيد ظهور مبارك را به نبأ عظيم تعبير و آن يوم فخيم را به «يوم يأتي الله في ظلل من الصمام و جاء ربّك و الملائكة صفاً صفا» توصيف نموده است.[4]اولاً جناب شوقي تا اين اندازه بي اطلاع است كه نميداند آيهي «يوم يأتي الله …» در قرآن نيست بلكه «هَل ينظرون الا ان يأتيهم الله في ظللٍ من الصمام» است.[5] و ثانياً: اين آيات مربوط به قيامت است و روز رستاخيز و هيچ ربطي به بهائيت ندارد.
همچنين شوقي در كتاب فوق ميگويد: كه بغداد در گذشته به نام دار السلام خوانده ميشده و در احاديث به ظهر كوفه موسوم بوده و در قرآن كريم به اين مدينه منوره كه محل استقرار جهان معبود است به وسيلهي آيات مباركهي «والله يدعو الي دار السلام» و نيز «لهم دار السلام عند ربهم» اشاره شده است.[6]اولاً حضور كوتاه مدّت بهاء و خانوادهاش در بغداد هيچ ربطي به دار السلام ندارد، چرا كه اولاً لقب دار السلام قرنها بعد از نزول اين آيه از سوي ستمگران عباسي به بغداد داده شد و ثانياً دار السلام محل امن و آسايش است در صورتي كه طبق اخبار بهائيان حسينعلي نوري هيچ آسايشي در بغداد نداشته است و دائماً با معارضين داخلي و خارجي در ستيز و نقض و ابرام بوده است.[7] و ثالثاً: طبق آموزههاي اسلامي دار السلام فقط بهشت است، چرا كه دنيا دار بلا و امتحان است و در تمام تفاسير دار السلام را بهشت اخروي دانستهاند و اصلاً ربطي به بغداد نداشته و ندارد. [8]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. تاريخ جامع بهائيت، بهرام افراسيابي.
2. بهائيت در ايران، زاهداني.
3. پژوهشي مستند در بهائيگري، سيد مصطفي بني حسيني.
پي نوشت ها:
[1] . براي آگاهي بيشتر به كتاب «بشارات عهدين» مراجعه نماييد.
[2] . استانوود كاپ، آرامش براي جهان پرآشوب، ترجمهي جمشيد فنائيان، مؤسسه ملي مطبوعات، امري 127، بديع، تهران، ص 91.
[3] . زاهد زاهداني، سعيد، بهائيت در ايران، انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامي ايران.
[4] . شوقي افندي، قرن بديع، ترجمهي نصر الله مودّت، مؤسسة ملي مطبوعات امري، ص 69.
[5] . بقره/210.
[6] . شوقي افندي، همان، ص 93.
[7] . تأليف ع و ج، جمال ابهي، قم، چاپخانه حكمت، 1348 ص 128 تا 130.
[8] . كاشاني، فتح اله، منهج الصادقين تفسير ، كتابفروشي محمد حسن علمي تهران 1333، ص 469 و قرآن كريم خط مرحوم طاهر خوشنويس تبريزي مقابله و بررسي علامه شعراني از روي قرآن سلطاني، چاپخانة اسلاميه اسفند 1344، پي نوشت، ص 197.