خانه » همه » مذهبی » وقتي منافقان و مرتدان چنان در ميان اصحاب زياد بودند که شيعه ادعا مي کنند، پس چگونه اسلام گسترش يافت؟! و چگونه فارس و روم سقوط کردند و بيت المقدس فتح شد؟! شيعيان براي اثبات اينکه اصحاب بعد از پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ مرتد شده اند به اين حديث استدلال مي کنند که پيامبر فرمود: «يرد علي رجال أعرفهم ويعرفونني، فيذادون عن الحوض، فأقول: أصحابي، أصحابي!، فيقال: إنك لا تدري ما أحدثوا بعدك». «مرداني بر من وارد مي شوند که آنها را مي شناسم و آنان مرا مي شناسند، و آنها از حوض من بازداشته مي شوند و آنگاه من مي گويم: اصحاب من، اصحاب من هستند!، گفته مى شود تو نمي داني که چه چيزهايي بعد از تو پديد آورده اند»؟! به شيعه ها بايد گفت: که اين حديث عام است و کسي را به طور خاص نام نبرده است، و عمار بن ياسر و مقداد بن اسود و ابوذر و سلمان فارسي و کسان ديگري که از ديدگاه شيعه مرتد نشده اند در اين حديث استثنا نشده اند. بلکه خود علي بن ابي طالب هم مستثني نشده است! پس چگونه شما حديث را مختص بعضي قرار مي دهيد و بعضي را مي گوييد که حديث به آنها تعلق ندارد؟! هر کسي که با فردي از اصحاب کينه و دشمني داشته باشد مي تواند ادعا کند که اين حديث در مورد همان فردي است که او نسبت به وي کينه دارد!

وقتي منافقان و مرتدان چنان در ميان اصحاب زياد بودند که شيعه ادعا مي کنند، پس چگونه اسلام گسترش يافت؟! و چگونه فارس و روم سقوط کردند و بيت المقدس فتح شد؟! شيعيان براي اثبات اينکه اصحاب بعد از پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ مرتد شده اند به اين حديث استدلال مي کنند که پيامبر فرمود: «يرد علي رجال أعرفهم ويعرفونني، فيذادون عن الحوض، فأقول: أصحابي، أصحابي!، فيقال: إنك لا تدري ما أحدثوا بعدك». «مرداني بر من وارد مي شوند که آنها را مي شناسم و آنان مرا مي شناسند، و آنها از حوض من بازداشته مي شوند و آنگاه من مي گويم: اصحاب من، اصحاب من هستند!، گفته مى شود تو نمي داني که چه چيزهايي بعد از تو پديد آورده اند»؟! به شيعه ها بايد گفت: که اين حديث عام است و کسي را به طور خاص نام نبرده است، و عمار بن ياسر و مقداد بن اسود و ابوذر و سلمان فارسي و کسان ديگري که از ديدگاه شيعه مرتد نشده اند در اين حديث استثنا نشده اند. بلکه خود علي بن ابي طالب هم مستثني نشده است! پس چگونه شما حديث را مختص بعضي قرار مي دهيد و بعضي را مي گوييد که حديث به آنها تعلق ندارد؟! هر کسي که با فردي از اصحاب کينه و دشمني داشته باشد مي تواند ادعا کند که اين حديث در مورد همان فردي است که او نسبت به وي کينه دارد!

از اين که پرسشگر روي عموميت حديث تکيه نموده و مبناي استدلال خود را عموميت آن قرار داده و آنگاه ارتداد همه صحابه از جمله سلمان و ابوذر و مقداد و عمار و حتي علي ـ عليه السلام ـ را نتيجه گرفته است، به خوبي معلوم مي شود که معنا و مفهوم ارتداد و منظور و مقصود شيعه از ارتداد صحابه براي وي خوب روشن و معلوم نيست؛ بنابراين لازم است هم به منظور روشن شدن پاسخ پرسش و هم معلوم شدن مقصود و مراد شيعه از ارتداد اصحاب پيرامون مفهوم ارتداد توضيحي ارائه گردد:
لفظ ارتداد به دو معنا به کار برده مي شود و در نتيجه اصطلاحا به دو قسم تقسيم مي شود: گاهي مسلماني حکمي از احکام ضروري فقهي شريعت اسلام را انکار نموده و نسبت به آن کفر مي ورزد و زماني مسلماني بدون انکار حکمي از احکام ضروري شريعت الهي  يکي از اصول و ارکان اعتقادي دين مقدس اسلام را منکر شده و نسبت به آن کافر مي شود. روي اين اساس به مسلماني که حکم فقهي شريعت مقدس اسلام را انکار مي کند، اصطلاحا مرتد فقهي گفته مي شود، و به مسلماني که اصلي از اصول و رکني از ارکان اعتقادي دين مبين اسلام را انکار مي کند، اصطلاحا مرتد کلامي گفته مي شود.
با توضيحي که ارائه شد هر دو منظور فوق روشن مي شود، زيرا مقصود شيعه از ارتداد صحابه اين نيست که آنها بعد از رحلت رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ احکام ضروري فقهي شريعت اسلام را انکار کردند، چنانچه برخي از اصحاب زکات را انکار کردند، به عبارت ديگر مقصود شيعه از ارتداد صحابه ارتداد فقهي آنان نيست، بلکه مقصود شيعه اين است که اصحاب بعد از رحلت رسول مکرم اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ يکي از ارکان و اصول اعتقادي اسلام يعني امامت و خلافت بلافصل مولي الموحدين علي ـ عليه السلام ـ را انکار نموده و نسبت به آن کفر ورزيده و مرتد شدند و به تعبير ديگر مقصود شيعه از ارتداد صحابه ارتداد کلامي آنان است.
با روشن شدن مقصود شيعه از ارتداد، پاسخ سوال نيز روشن مي شود، زيرا عموميت روايت در صورتي سلمان، ابوذر، مقداد، عمار و حتي علي ـ عليه السلام ـ را شامل مي شود که مقصود شيعه از ارتداد،ارتداد فقهي اصحاب باشد، در اين صورت ممکن است گفته شود چه فرقي بين افراد نام برده شده و بقيه اصحاب است.
اما وقتي شيعه با صراحت اعلام مي کند که مقصود ما از ارتداد اصحاب، ارتداد فقهي نيست بلکه کلامي است، در اين صورت به هيچ وجه حديث، افراد فوق الذکر و کساني را که با آنان هم عقيده هستند شامل نمي شود، زيرا اين دسته از اصحاب بعد از رحلت رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ هيچ چيزي را انکار نکرده و هيچ پديده اعتقادي تازه و جديدي را به وجود نياورده اند تا حديث شامل آنان هم بشود. اين بقيه اصحاب بودند که بعد از رحلت رسول اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ امامت و خلافت ديني امام اميرالمومنين علي ـ عليه السلام ـ و اهل بيت او را که به منظور استمرار خط رسالت تا روز قيامت در ميان امت از سوي خدا و پيامبر تعيين و منصوب گرديده بودند و يکي از ارکان و اصول اعتقادي دين اسلام است انکار نموده و خلافت و سلطنت و پادشاهي دنيايي را که هيچ ارتباطي با خدا و پيامبر نداشت به منظور هم آهنگي و هم نوايي و تحقق بخشيدن به هدف آن کافري که مي گفت رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ ابتر است يعني جانشين ندارد، پي ريزي کرده و پديده تازه اي به وجود آوردند.
بنابراين، حديث شامل کساني مي شود که بعد از رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ بر ضد اسلام بدعت گذاري کردند، نه آنهايي که بدعت جديدي به وجود نياوردند به تعبير علمي، افرادي که بعد از رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ ، بدعت آفريني نکرده اند تخصصا از شمول حديث خارج اند چون حديث از اول آنها را شامل نمي شود پس نيازي به استثنا هم ندارد.
اما در پاسخ بخش اول سوال بايد گفت: با توجه به توضيحي که در مورد مفهوم و مصداق ارتداد داده شد، سقوط فارس و روم و فتح بيت المقدس هيچ گونه منافات و ناسازگاري با کثرت منافقان و مرتدان در ميان اصحاب ندارد و اين چيزها نمي توانند آنها را از ارتداد تطهير و تبرئه نموده و عدالت آنان را که توسط اهل سنت نه به منظور احترام گذاشتن به پيامبر و دين و شريعت که به خاطر سرپوش گذاشتن روي اعمال  خلفا و حفظ آنان از نقد نقادان که کسي نتواند اعمال آنان را زير سوال برده و از آنان انتقاد کند، طراحي گرديده است، اثبات نموده و حقانيت آنان را ثابت نمايند. زيرا هيچ منافاتي ندارد و هيچ دليلي هم وجود ندارد که يک جمعيتي با اين ترکيب نمي توانند به پيروزي رسيده و مناطقي را فتح نمايند؛ چون با مراجعه به تاريخ و رويدادهاي موجود در آن شواهد گويا و مستحکم مي يابيم که نشان مي دهد انسان ها با اعتقاد باطل و اعمال ناصواب هم مي توانند به پيروزي هايي نايل آيند؛ زيرا در تاريخ گروه ها و جمعيت هايي همانند اسکندر و چنگيز را مي بينيم که با کفر اعتقادي به فتح و پيروزي هاي شگفت انگيز و حيرت آوري دست يافته اند، ولي اين فتح و پيروزي ها به هيچ وجه نمي توانند دليلي بر صحت اعتقاد و اعمال و حقانيت آنها باشد.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ شب هاي پيشاور، سيد محمد سلطان الواعظين.
2ـ انصاف در امامت، سيد محمد باقر خوانساري.
3ـ النص و الاجتهاد، عبدالحسين شرف الدين.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد