-چه شد که یکباره از حزب توده و فعالیتهای سیاسی کناره گرفتید؟ به سازمانی که عضو آن بودید انتقاد داشتید؟
اصولاً کسانی که در احزاب چپ فعال بودند، وابستگی زیادی به شوروی داشتند. کسانی مثل سارتر و آندره ژید در زمان استالین به شوروی سفر کرده بودند و واقعیات آنجا را از نزدیک دیده بودند. بااینحال ژید حاضر بود آنچه را در شوروی دیده و باعث حیرتش شده افشا کند اما سارتر حاضر نبود و حتا ژید را ملامت میکرد و میگفت اگر اتفاقات آنجا را بازگو کنیم آب به آسیاب استعماگران میریزیم. وابستگی احزاب چپ به شوروی تا این حد شدید و عمیق بود. بهخصوص اینکه بعد از جنگ جهانی استالین نماد صلح هم معرفی شد، در مقابل چرچیل که نماد جنگ شده بود. تازه بعد از کنگرۀ بیستم حزب کمونیست شوروی بود که بتِ استالین شکسته شد و جنایات او کاملاً افشا شد. این اتفاق مایۀ سرخوردگی همۀ احزاب چپ شد.
-شما هم همین زمان سرخورده شدید و از حزب و فعالیت سیاسی کناره گرفتید؟
من مقارن با همان شناخت واقعیتِ استالین از فعالیت سیاسی کناره گرفتم و با تجربیاتی که پیدا کرده بودم و اتفاقاتی که دیده بودم دیگر کاملاً متقاعد شده بودم که نمیتوانم فعالیت سیاسی را ادامه دهم و همین کار را هم کردم و همهچیز را کنار گذاشتم. این را صراحتاً و قاطعانه میگویم که دیگر هفتاد سال است بههیچوجه تحت تعاریف سیاسی نیستم. ماندن در سیاست تخصصهای و اخلاقیات معینی میخواهد که من آن اخلاقیات را نه قبول دارم و نه در خودم دارم.
از متن گفتوگوی علیرضا اکبری و مریم شبانی با احمد سمیعی. اندیشه پویا ۷۲.