ظاهراً مراد از قسمت در زبان عرف همان اصطلاح قضا و قدر است در زبان اهل بیت (ع) و علمای دین.
قضا و قدر در نگاه متکلمین بر دو گونه است ؛ قضا و قدر تشریعی و قضا و قدر تکوینی ؛ مراد از قضا و قدر تشریعی ، اوامر و نواهی الهی است که در کتاب و سنّت آمده است . روشن است که مراد از قسمت این قسم از قضا و قدر نیست. امّا قضا و قدر تکوینی ، بر دو گونه است : قضا و قدر علمی و قضا و قدر عینی . مراد از قضای علمی ، علم خداوند متعال است بر ضرورت وجود اشیاء آن هنگام که تمام علل و اسباب و شرائط آن فراهم بوده و مانعی در کار نباشد . و مراد از تقدیر علمی این است که خداوند متعال به حدود وجودی هر چیزی قبل از ایجادش علم دارد. و مراد از قضاء عینی این است که هر گاه علّت تامّه چیزی تحقق داشت وجود آن چیز ضروری است ؛ و محال است که با وجود علت تامّه ، معلول آن تحقق نیابد. و تقدیر عینی عبارت از خصوصیّاتی است که هر چیزی از علّت تامّه خود می گیرد . ( ر.ک: تلخیص محاضرات فی الالهیّات ، جعفر سبحانی ، ص 223)
به عبارت ساده تر ، قضا و قدر خدا به این معنی است که خدا به هر چیزی و هر امری همراه با علل و خصوصیّات آنها ، قبل از ایجاد آنها ، علم دارد ؛ و اراده کرده است که هر گاه علّت تامّه چیزی در عالم تکوین تحقق یافت ، خود آن چیز نیز با خصوصیّات ویژه ای که ناشی از علّت تامّه آن است ، تحقق یابد. و چون علّت العلل همه موجودات خداست ، لذا هر آنچه اقتضاء وجود خداست با همان خصوصیّاتی که در علم خداست تحقق خواهد یافت ؛ و یکی از اموری که طبق قضا و قدر الهی پدید آمدن آن ضرورت یافته است ، اختیار انسان و افعال اختیاری اوست ؛ لذا در علم خدا تحقق برخی امور مشروط به اختیار و اراده انسان است ؛ و خدا اراده کرده است که برخی امور با خواست و اراده انسان پدید آیند . بنا بر این ، تا زمانی که انسان این گونه امور را اراده نکرده است ، تحقق آنها محال است ؛ چون خدا اراده کرده است که این امور بدون خواست و اراده انسان پدید نیایند. و اراده خدا تخلّف ناپذیر است. بنا بر این ، مقدّرات یا به اصطلاح عرف « قسمتها » دو گونه اند ؛ در برخی از مقدرات ، اختیار انسان ، جزئی از علّت تامّه است ؛ امّا در برخی دیگر از مقدّرات ، اختیار انسان ، جزئی از علّت تامّه نیست . در قسم اوّل ، تقدیر هر انسانی به دست خود او سپرده شده است. ولی در قسم دوم ، انسان هیچ نقش علّی ندارد .
حال سوال این است که آیا خدا می تواند تقدیرات را تغییر دهد ؟ و اگر می تواند ، آیا تقدیرات را تغییر می دهد؟
جواب این است که هر آنچه در علم خداست تحقق آن حتمی است ؛ و محال است تحقق نیابد ؛ چون در غیر این صورت علم خدا جهل می شود. ولی گفته شد که در علم خدا ، تحقق برخی امور مشروط به اختیار انسان شده است . لذا وقتی کسی نماز خواند به این معنی نیست که خدا می دانست که او نماز خواهد خواند ؛ بلکه آنچه در علم خدا بود ، این بود، که فلان شخص با اختیار خود نماز خواهد خواند ؛ یعنی در علم خدا ، قید اختیاری بودن فعل نیز لحاظ شده است ؛ پس اگر در علم خدا چنین هست که فلان شخص با اختیار خود ، نماز خواهد خواند ، محال است که او با اختیار خود نماز نخواند ؛ یعنی نماز خواندن او با اختیار خودش ضروری و حتمی است. امّا لازمه ی این ضرورت ، جبر نیست ؛ چون در بطن این ضرورت ، اختیار خود شخص نیز حضور دارد. بلی انسان در مختار بودن خود ، مجبور است ؛ و نمی تواند که مختار نباشد . امّا این جبر ، جبر در مقابل اختیار نیست ؛ بلکه مؤیّد و مؤکّد اختیار است. لذا لازمه اعتقاد به قضا و قدر نفی اختیار انسان نیست . پس باید مواظب بود که اعتقاد به قضا و قدر الهی ما را هم مثل برخی از مسلمین ، در دام جبر نیندازد. متأسفانه عدّه ی زیادی از مسلمین گرفتار این دام شده و به نام قسمت و قضا و قدر، اختیار انسان را زیر پا گذاشته ؛ و از زیر بار نتایج سوء اختیار نادرست خود فرار می کنند. و به جای این که در راستای قضا و قدر الهی اختیار خود را به کار گیرند و مشکلات را حلّ نمایند ، مشکلات خودشان را بر دوش خدا گذاشته و خدا را محترمانه متّهم به مشکل آفرینی می کنند. این گونه افراد مثل شاگردی هستند که درس نخوانده سر امتحان حاضر می شود ؛ و آنگاه که نمره مردودی می گیرد ، معلّم را متّهم می کند که سوالاتی خارج از کتاب داده بود. در حالی که خداوند متعال می فرماید:« آنان که امکانات وسیعى دارند، باید از امکانات وسیع خود انفاق کنند و آنها که تنگدستند، از آنچه که خدا به آنها داده انفاق نمایند؛ خداوند هیچ کس را جز به مقدار توانایى که به او داده تکلیف نمى کند ؛ خداوند بزودى بعد از سختیها آسانى قرار مى دهد.»( الطلاق/ 7 ) و فرموده است: « وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى ــ و اینکه براى انسان بهره اى نیست جز آنچه خود کوشیده است .»( النجم/39)
حاصل مطلب این که ، در تقدیراتی که اختیار انسان در آنها دخیل است ، تقدیرات قابل تغییرند ؛ و خدا آنها را تغییر می دهد . امّا زمانی تقدیرات را تغییر می دهد که خود انسان ، اختیار خود را به کار گیرد . خداوند متعال با ارسال انبیاء(ع) راه درست به کار گرفتن اختیار را به انسان یاد داده و راههای خاصّی را به انسان آموخته است که با استفاده از آن راهها می تواند آثار سوء اختیارات قبلی خود و دیگران را اصلاح نماید. در سطور زیر به برخی از این راههای اشاره می شود.
1. دعا : در روایات اهل بیت (ع) وارد شده که دعا می تواند قضای حتمی را هم برگرداند. یعنی دعای عبد جزء علل برخی از امور است ؛ لذا عبد با دعا نمودن اختیاری خود ، علّت آن امور را پدید می آورد ؛ و با پدید آمدن علّت تامّه ، پدید آمدن معلول آن حتمی است ؛ امّا مراد از دعا صرفاً ادا نمودن برخی کلمات نیست ؛ بلکه دعا آن حالت انقطاع از غیر خدا و اعتراف به فقر محض بودن است که باعث می شود وجود عبد به مراتب بالای عالم ملکوت صعود کرده و در سلسله علل برخی امور قرار گیرد.
2. برخی نمازها مثل نماز باران ، نماز حاجت و … که عمل کرد آنها نیز مثل دعاست.
3. توسّل به معصومین و اولیای الهی: در توسّل ، انسان ، به دوری خود از خدا اعتراف می کند ؛ و کسانی را که در مرتبه وجودی ، از او بالاترند ، واسطه قرار می دهد. و به این وسیله خود را از طریق آنها به مبداء فیض(خدا متّصل ) می کند. در نتیجه از فیوضاتی که از طریق آن انسانهای متعالی نازل می شود بهرمند می شود . به عبارت دیگر ، انسان با اتصال اختیاری خود به اسباب نزول فیض ، خود را از فیوضات الهی بهرمند می کند.
4. توبه و استغفار: هر عمل اختیاری انسان ، نتایج خاصّ خود را دارد ؛ که برخی از آنها در همین دنیا دامنگیر انسان می شود ؛ لذا تا زمانی که آن عمل از صحنه هستی انسان پاک نشده یا اثر آن خنثی نشده است ، انسان نمی تواند از نتایج سوء آن در امان باشد . و توبه یعنی بازگشت به سوی خدا و حرکت باطنی به سمت آن حقیقت مطلق و تلاش برای زدودن آثار سوء گناهان سابق . و نتیجه این حرکت باطنی این است که انسان را در ملکوت عالم ، ترقّی می دهد و در مرتبه ای از وجود قرار می دهد که در آن مرتبه می تواند آثار گناه را از وجود خود بزداید.
5. صدقه : صدقه نیز از اعمالی است که می تواند مانع از جریان یافتن برخی مقدّرات شود.
امور تغییر دهنده قضا و قدر فراوان و منحصر در این چند مورد نیستند ؛ آنچه در اینجا بیان شد چند مورد برای نمونه بود.