وقف در اصطلاح فقها
وجوه عطايا بر سه دستهاند که دو تاي آنها در زندگي دنيا و يکي مربوط به جهان آخرت است. آن که به آخرت مربوط است، «وصيت» است که بحث مستقل دارد، و اما آن دو که به زندگي دنيا ارتباط دارند «هبه» و «وقف» ميباشند (وي سپس در مقام تعريف وقف ادامه ميدهد:) وقف عبارت است از «تحبيس الاصل و تسبيل المنفعة» و جمع آن «وقوف» و «اوقاف» است، ميگوييم: «وقفت» اما «اوفقت» شاذ و نار است (14)
وقف در اصطلاح فقها
شيخ طوسي در مبسوط قبل از تعريف وقف مينويسد:
وجوه عطايا بر سه دستهاند که دو تاي آنها در زندگي دنيا و يکي مربوط به جهان آخرت است. آن که به آخرت مربوط است، «وصيت» است که بحث مستقل دارد، و اما آن دو که به زندگي دنيا ارتباط دارند «هبه» و «وقف» ميباشند (وي سپس در مقام تعريف وقف ادامه ميدهد:) وقف عبارت است از «تحبيس الاصل و تسبيل المنفعة» و جمع آن «وقوف» و «اوقاف» است، ميگوييم: «وقفت» اما «اوفقت» شاذ و نار است (14)
محقق در شرايع، وقف را (با مقداري تغيير) چنين تعريف کرده است:
«الوقف عقد ثمرته تحبيس الاصل و اطلاق المنفعة» در حالي که در المختصر النافع تفاوت تعريف «وقف» با تعريف شيخ در مبسوط تنها در کلمهي «اطلاق» به جاي «تسبيل» است. (15)تعريف شهيد در لمعه نيز دقيقا همان تعريف محقق در نافع است. عبارت علامه در قواعد نيز چنين است: «الوقف عقد يفيد تحبيس الأصل و اطلاق المنفعة» (16)
ابنادريس در سرائر با عباراتي تقريبا همانند عبارات شيخ طوسي در مبسوط، وقف را دقيقا همانند شيخ تعريف کرده است(17)
شهيد ثاني در ذيل تعريف شرايع مينويسد: در اين جا وقف به بعضي از خواص آن تعريف شده است. يعني اين تعريف حقيقي نيست، اين دو از ويژگيهاي وقف هستند و گرنه حبس، سکني، عمري و رقبي (18)نيز همين دو ويژگي (تحبيس اصل و اطلاق منفعت) را دارا ميباشند.
بنابراين بايد تحبيس اصل به طور دائم (يعني با قيد دوام) منظور باشد تا عناوين نامبرده از تعريف خارج گردند؛ هر چند ممکن است باز اين تعريف به «وقف منقطع الآخر» نقض شود، زيرا وقفي است صحيح، بدون اين که داراي دوام (و تأبيد) باشد. مگر اين که کسي (براي رد اين نقض) بگويد: وقف منقطع الآخر در حقيقت «حبس» است نه وقف، همچنان که کساني گفتهاند اما قابل قبول نيست، هر چند اين وقف از جهت مفاد و مصداق تفاوت چنداني با حبس ندارد. (شهيد ادامه ميدهد:) اين تعريف از حديث رسيده از رسول خدا صلي الله عليه و سلم گرفته شده است که فرمود: «حبس الاصل و سبل الثمرة» (19): «اصل (مال) را حبس و ثمرهاش را در راه خدا قرار ده».
صاحب جواهر (20) در ذيل تعريف شرايع، دليل عدوان متأخران را از واژهي «تسبيل»، که در حديث نبوي آمده است، به واژهي «اطلاق» چنين توضيح ميدهد: منظور از تسبيل، همان اباحهي تصرف براي «موقوف عليه» است که هر طور بخواهد، همانند تصرف در ملک طلق، تصرف کند (البته با محدوديتهايي) و براي اين که آزادي در تصرف از تعريف، فهميده شود، به جاي واژهي «تسبيل» از واژهي «اطلاق» استفاده کردهاند؛ اما در صحاح تسبيل را چنين معنا کرده است: «سبل فلان ضيعته» يعني آن را در راه خداي متعال قرار داد.
بنابراين، از واژهي «تسبيل»، معناي في سبيل الله و قربت فهميده ميشود و چون وقف از صدقات است (21) و (حداقل نزد بسياري از اعاظم) قصد قربت در آن معتبر است، همان تعبير «تسبيل» که در حديث نيز آمده است سزاوارتر و مناسبتر است. دليلي هم که صاحب جواهر براي عدول متأخران از اين واژه ذکر کرد، روشن نيست.
فاضل مقداد (22) براي رهايي از ايرادات و نقضهايي که اشاره شد، مينويسد: وقف، در حقيقت عبارت است از: «عقدي که بر تحبيس اصل و اطلاق (يا تسبيل) منفعت دلالت دارد» نه اين که وقف عبارت از اين دو ويژگي باشد. تعريف برگزيدهي فخر المحققين در ايضاح نيز همين است. (23) کاشف الغطاء حقيقت وقف را حبس ميداند (که منشأ لغوي آن همان وقوف به معناي قيام بدون حرکت است)، زيرا اين عقد صاحب آن را از تصرف حبس (منع) ميکند که در شرع به طور حقيقي يا مجازي (به دليل وجود علاقهي کل و جزء) بر عقد وقف اطلاق شده است (24)
به نظر ميرسد بيان کاشف الغطاء بيشتر از بيان فاضل مقداد و فخر قابل دفاع باشد، مخصوصا اگر در باب وقف، عقد را شرط ندانيم و معاطات را کافي بدانيم.
/خ
وجوه عطايا بر سه دستهاند که دو تاي آنها در زندگي دنيا و يکي مربوط به جهان آخرت است. آن که به آخرت مربوط است، «وصيت» است که بحث مستقل دارد، و اما آن دو که به زندگي دنيا ارتباط دارند «هبه» و «وقف» ميباشند (وي سپس در مقام تعريف وقف ادامه ميدهد:) وقف عبارت است از «تحبيس الاصل و تسبيل المنفعة» و جمع آن «وقوف» و «اوقاف» است، ميگوييم: «وقفت» اما «اوفقت» شاذ و نار است (14)
محقق در شرايع، وقف را (با مقداري تغيير) چنين تعريف کرده است:
«الوقف عقد ثمرته تحبيس الاصل و اطلاق المنفعة» در حالي که در المختصر النافع تفاوت تعريف «وقف» با تعريف شيخ در مبسوط تنها در کلمهي «اطلاق» به جاي «تسبيل» است. (15)تعريف شهيد در لمعه نيز دقيقا همان تعريف محقق در نافع است. عبارت علامه در قواعد نيز چنين است: «الوقف عقد يفيد تحبيس الأصل و اطلاق المنفعة» (16)
ابنادريس در سرائر با عباراتي تقريبا همانند عبارات شيخ طوسي در مبسوط، وقف را دقيقا همانند شيخ تعريف کرده است(17)
شهيد ثاني در ذيل تعريف شرايع مينويسد: در اين جا وقف به بعضي از خواص آن تعريف شده است. يعني اين تعريف حقيقي نيست، اين دو از ويژگيهاي وقف هستند و گرنه حبس، سکني، عمري و رقبي (18)نيز همين دو ويژگي (تحبيس اصل و اطلاق منفعت) را دارا ميباشند.
بنابراين بايد تحبيس اصل به طور دائم (يعني با قيد دوام) منظور باشد تا عناوين نامبرده از تعريف خارج گردند؛ هر چند ممکن است باز اين تعريف به «وقف منقطع الآخر» نقض شود، زيرا وقفي است صحيح، بدون اين که داراي دوام (و تأبيد) باشد. مگر اين که کسي (براي رد اين نقض) بگويد: وقف منقطع الآخر در حقيقت «حبس» است نه وقف، همچنان که کساني گفتهاند اما قابل قبول نيست، هر چند اين وقف از جهت مفاد و مصداق تفاوت چنداني با حبس ندارد. (شهيد ادامه ميدهد:) اين تعريف از حديث رسيده از رسول خدا صلي الله عليه و سلم گرفته شده است که فرمود: «حبس الاصل و سبل الثمرة» (19): «اصل (مال) را حبس و ثمرهاش را در راه خدا قرار ده».
صاحب جواهر (20) در ذيل تعريف شرايع، دليل عدوان متأخران را از واژهي «تسبيل»، که در حديث نبوي آمده است، به واژهي «اطلاق» چنين توضيح ميدهد: منظور از تسبيل، همان اباحهي تصرف براي «موقوف عليه» است که هر طور بخواهد، همانند تصرف در ملک طلق، تصرف کند (البته با محدوديتهايي) و براي اين که آزادي در تصرف از تعريف، فهميده شود، به جاي واژهي «تسبيل» از واژهي «اطلاق» استفاده کردهاند؛ اما در صحاح تسبيل را چنين معنا کرده است: «سبل فلان ضيعته» يعني آن را در راه خداي متعال قرار داد.
بنابراين، از واژهي «تسبيل»، معناي في سبيل الله و قربت فهميده ميشود و چون وقف از صدقات است (21) و (حداقل نزد بسياري از اعاظم) قصد قربت در آن معتبر است، همان تعبير «تسبيل» که در حديث نيز آمده است سزاوارتر و مناسبتر است. دليلي هم که صاحب جواهر براي عدول متأخران از اين واژه ذکر کرد، روشن نيست.
فاضل مقداد (22) براي رهايي از ايرادات و نقضهايي که اشاره شد، مينويسد: وقف، در حقيقت عبارت است از: «عقدي که بر تحبيس اصل و اطلاق (يا تسبيل) منفعت دلالت دارد» نه اين که وقف عبارت از اين دو ويژگي باشد. تعريف برگزيدهي فخر المحققين در ايضاح نيز همين است. (23) کاشف الغطاء حقيقت وقف را حبس ميداند (که منشأ لغوي آن همان وقوف به معناي قيام بدون حرکت است)، زيرا اين عقد صاحب آن را از تصرف حبس (منع) ميکند که در شرع به طور حقيقي يا مجازي (به دليل وجود علاقهي کل و جزء) بر عقد وقف اطلاق شده است (24)
به نظر ميرسد بيان کاشف الغطاء بيشتر از بيان فاضل مقداد و فخر قابل دفاع باشد، مخصوصا اگر در باب وقف، عقد را شرط ندانيم و معاطات را کافي بدانيم.
/خ