چکيده
قرآن، خلاصه ي کتاب هاي الهي است که خدا بر انبياء و اوليايش فرستاده است. هيچ علم ربّاني و مسأله ي الهي و برنامه ي زندگي و راه معرفت، با اصل و فرع و جزئياتش، در کتابي نيست؛ مگر در قرآن کريم. قرآن کريم سرشار از معارفي بلند و عميق در همه ي مسائلي است که بشر براي پيمودن راه سعادت به آن نياز دارد.
مخاطبان قرآن همه ي مردم هستند و مطالب آن براي همه قابل فهم و درک است امّا ظرفيّت انسان ها براي پذيرش معارف و معارف الهي تفاوت دارد؛؛ چنان که وقتي آبي از آسمان سرازير مي شود، درّه ها و رودخانه ها هر کدام به اندازه ي گنجايش خـود، از آن آب در خود جاي مي دهند.«انزل من السّماء ماء فسالت اوديه بقدرها«، (سوره رعد، آيه 17)
انسان موجودي جاوداني است و از فنا و نابودي نفرت دارد. مرگ در حقيقت وسيله ي انتقال به عالم ديگر براي زندگي ابدي است. تاريخ بشر نشان مي دهد که حتّي ناباوران به خدا و دين، خود را موجودي فاني به شمار نمي آورند. از اين رهگذر انسان دوست دارد پس از وي،نامي از او در عالم به يادگار بماند. در فرهنگ اسلامي يکي از بهترين راه هاي زنده نگه داشتن نام انسان، عموم کارهاي خيريه به ويژه وقف در اصطلاح قرآني، باقيات صالحات گفته مي شود، نام برده شده است و مردم به آن دعوت شده اند.
نمي توانيم مبدأ روشني براي تفکّر و عمل خير پيدا کنيم. کار خير هميشه بوده و هميشه هم خواهد بود. اديان آسماني بدون استثناء در اين باره برنامه داشته اند. خداوند بيش از هر موضوعي به اين مسأله بها داده است. آيات قرآن در مورد خيرات، انفاق، صدقات و خدمت به خلق را مطالعه کنيد، ميبينيد چه قدر واضح و پر معنا و مشوق است تا جايي که خداوند عمل انسان هاي خير را به شکر، شکور و شاکر تعبير مي کند. يعني خداوند شکر مي کند از انسان هايي که نعمت هاي خدا را براي مردم هزينه مي کنند.
مادر حضرت مريم قبل از تولد فرزندش، او را وقف معبد مي کند تا در خدمت معبد باشد.
“وقف ” سنّت حسنه اي است که از دير باز به اشکال گوناگون در تاريخ بشر وجود داشته است و اسلام نيز آن را در مسيري روشن، منطقي و هدفدار، مترّقي و دقيق مورد استفاده قرار داده است.
آياتي که در قرآن به انفاق احسان و عمل صالح و ايثار و… اشاره شده مي تواند مشوق وقف باشند و از سويي در قرآن در آيات بسياري با کنز مال، تکاثر، تفاخر، استکبار، سرقت طغيان، کسب حرام، حب مال راندن مهر آميز يتيم، پرخاش از مسائل، خودبيني و… مبارزه شده که به شکلي مي تواند به مقام و جايگاه وقف در قرآن اشاره داشته باشد.
نعبيـر خـداونـد چـه قـدر لطيـف و زيبا اسـت. خـدا کـه مالـک همـه چيـز است. مالـک همه ي ماسـت. مالـک لحظـات عمر ما و مالـک نفس هاي ماسـت. به ما مي گـويد به من قرض بدهـد آن هم با تعبيراتي که يک سائل مي گـويد. شما به خدا قرض بدهيـد خدا به شما جـزا مي دهد.«من ذالـذي يقرض الله قرضاً حسناً فيضاعفه له اضعافاً کثيره و الله يقبض و يبسط و اليه ترجعون«؛ (سوره بقره، آيه 245)
دليلش اين است که خدا مي خواهد از طريق ما انسان ها اين همکاري و همدلي اتفاق بيفتد. ” وقف ” مهم ترين وسيله ي اين راه است و تفاوتي که وقف با صدقات موقّتي دارد، پايدار بودن و ماندگار بودن آن است.
وقف با عنليت به روح قرآن، نه تنها جايز است، بلکه در مواردي و در حالاتي، راجح و مستحب است.
در اين مقاله، سعي شده است که وقف از نظر قرآن مورد بررسي قرار داده شود و با استفاده از کتب تفاسير و ديگر کتب به اين موضوع پرداخته شده و اميدواريم که مورد خوانندگان گرامي واقع شود.
مقدمه
کارهاي خير در حد طبيعي آن به منزله ي بخشي از زندگي هر فرد، در همه ي جوامع به عنوان يک عمل مناسب و سازگار تلقي مي شود. کار هاي خير در همه ي جوامع مورد پسند واقع مي شوند و در دين و زندگي اثرات مثبتي بر افراد مي گذارد؛ اگر افراط و تفريط در آن صورت نگيرد.
يکي از کارهاي خير ” وقف ” نام دارد، که در تمام اديان آسماني، به خصوص در دين اسلام نامي آشنا است.
مي دانيم که قرآن مجيد اصلي ترين منبع معارف و حقوق اسلامي است و لذا براي دستيابي به اصل و ريشه ي هر اصل، پيش از هر منبع و مأخذي بايد به قرآن مراجعه کنيم.
وقتي واقف درحال حياتش ملکي از املاک خود را وقف کند هم به جامعه خدمت کرده است و هم پس از مرگش سودي به عنوان ثواب و پاداش الهي به او مي رسد؛ «… و الباقيات الصالحات خير عند ربّک ثواباً و مرداً«؛ «… و کارهاي شايسته ي ماندني، نزد پروردگارت از حيث پاداش بهتر و خوش عاقبت تر است.«؛(سوره مريم، آيه 76)
از نظر علمي مي توان گفت که عمل به مقتضاي اصل عام ” عدل و انصاف ” و توجه به حقوق “ارحام و ارقاب ” و لزوم رعايت ” اعتدال ” و ميانه روي در امور، ايجاب مي کند که وقف تمام اموال، جايز نباشد. آيه ي بلند پايه ي «و الذين اذا انفـقوا سيرفـوا و لم تقيروا و کان بين ذلک قواماً«؛ «و مؤمنين کساني هستند که چون خرج کنند، اسراف نکنند و بخل نورزند و ميان اين دو اعتدال عمل کنند.«؛ (سوره فرقان، آيه 67)، راهنماي خوبي مي تواند باشد.
هر پژوهشي در راستاي رسيدن به اهداف خود قاعدتاً با محدوديت ها و موانعي روبرو است. اين پژوهش نيز از اين قاعده مستثنا نبوده و با موانعي روبرو بوده است.
وقف مانند انفال و خمس و زکات و جزيه و غنائم از منابع مالي حکومت اسلامي محسوب مي شود و در اسلام داراي ويژگي هايي است؛ و مصداق روشني است از تعاون و همکاري.
وقف عملي است صالح و باقي؛ که بايد مورد پژوهش پژوهشگران قرلر گيرد، تا بتواند بيشتر در جوامع مورد استفاده قرار گيرد.
پژوهش ارائه شده بيشتر از نوع پژوهش هاي ديني، از کتابهاي موجود در کتابخانه ها صورت گرفته است.
به نحوي که مطالب مورد نياز از چندين منبع موجود در کتابخانه ها جمع آوري گشته و در کنار هم قرار گرفته اند و سعي شده بين مطالب هم از نظر دستوري و هم از نظر مفهومي ارتباطي صحيح ايجاد شود.
پزوهشگر در اين پژوهش تا حدّ امکان سعي در تهيه ي کتاب ها داشته، تا بتواند نوشته ي خود را به نحو احسن و جامع و کامل ارائه دهد. و ليکن موضوع خود يعني ” وقف در قرآن ” را از کتب بسياري مورد بحث قرار مي دهد تا چيزي از قلم نيفتد و ان شاء الله مورد نظر خوانندگان عزيز واقع گردد.
معناي لغوي وقف
وَقف: مصدر ثلاثي مجرد از باب ضَرَبَ، يَضرِبُ در لغت به معني حبس است. وَقَفش اَلشيءَ:حَبسَهُ. و به همين معناست در اين جملات: وَقَفَ اَلاَرضَ عَلَي المَساکيِنِ يا وَقَفَ اَلاَرضَ لِلمَساکين.
وقفها اي حبسها؛ چون واقف ملک را حبـس مي کند براي مساکـين. و هم چنين در وقف حيـوان و غير آن. 1
در فقـه اسلامـي گاهـي وقـف را به حبس معيـّن مال و صدقه دادن منافع تعبيـر کـرده اند که در اين صورت خالـي از اشکـال نخواهد بـود.
وقف در لغـت به معناي حبس شدن و حبس کردن متوقّـف شدن و متوقّـف کـردن است. چنان چـه در آيه ي «و قفوهم انّهم مسؤول«؛ «آن ها را باز داريد و متوقّف کنيد از اعمالشان مسوول هستند«، به اين معنا به کار رفته. اگر کلمهِ ي وقف با حرف جر «علي»به کار رود، به معناي اطلاع دادن است؛ 2، مثل آيه ي «و لو تري اذ وقفوا علي النار فقالوا يا ليتنا نرد«؛ «اي کاش ببيني آن گاه که بر آتش مشرف شدند و مطّلع گشتند و گفتند اي کاش به دنيا بر گردانده مي شديم.«؛ (سوره انعام، آيه ي 27)
معناي اصطلاحي وقف
وقف در اصطلاح فقهي عبارت است ار اين که شخصي عين مال خود را حبس دائم کند و منافع آن را شرعاً و به رايگان در اختيار تأسيسات يا شخص يا اشخاص مخصوص بگذارد.
فقها در بيان مفهوم اصطلاحي وقف که از نظر شرعي کلمه ي وقف چه مفهومي دارد؟ اختلاف نظر دارند؛ منشأ اختلاف آن است که برخي آن را لازم و برخي جايز مي دانند و عدّه اي قصد قربت را شرط تحقّـق وقف مي دانند.ولي عدّه ي ديگري چنين عقيده اي ندارند، و غير اين ها. اين نوع اختلافات موجب شده است که در تعريف آن نيز با تعاريف گوناگون مواجه شويم. 3
از فقها، تعاريف فراواني در ارتباط با بيان مفهوم اصطلاحي وقف نقل شده که مهمترين آن ها را در اينجا نقل مي کنيم:
مرحـوم محقـق حلّي در تعريف آن گفته:«الوقـف عقد ثمرته تحبيس الاصل و اطلاق المنـفه«؛ يعني وقـف عقدي است که ثمره ي آن حبس کردن اصل و رها کردن منفعـت است.)، اين تعـريف از روايت «حبـس الـاصل و سبـل الـثـمره»مستفـاد شـده است. 4
امام خميني (قدس سره) در تعريف وقف فرموده است: «تحبيس العين و تسبيل المنفعه«؛يعني وقف، عبارت از حبس کردن عين و رها کردن منفعت آن است. 5
يکي از معاصران در تعريف وقف گفته:«وقف صدقه ي جاريه يا حبس کردن عين (عين ملک) و تسبيل، اطلاق و رها کردن منفعت و مباح کردن آن و في سبيل الله قرار دادن آن است. حبس به اين معناست که«ديگر نتوان آن را معامله کرد و در معرض نقل و انتقال قرار داد»و تسبيل يا اطلاق منفعت آن يعني رها کردن منفعت آن، به عبارت ديگر، يعني بهره ي آن را في سبيل الله و صدقه ي جاريه قرار دادن است. 6
برخي عالمان از جمله مرحوم بجنوردي در تعريف وقف لفظ تسبيل را بهتر از لفظ اطلاق دانسته است؛ زيرا از يک سو در لفظ تسبيل، راه خدا منظور شده که در نتيجه بر اين اساس، لفظ وقف از عبادات خواهد شد و از سوي، اين تعريف با سخن پيامبر (ص) که فرموده: «حبس الاصل و سبل المنفعه»هماهنگي دارد. 7
در ماده ي 55 قانون مدني در تعريف وقف گفته شده: «وقف عبارت است از اين که مال حبس و منافع آن تسبيل شود. در اين تعريف نيز لفظ تسبيل بر لفظ اطلاق ترجيح داده شده»و همچنين در حديث ديگري در خصوص وقف آمده:«احبس الاصل و سبل الثمره«؛ به همين دليل برخي از فقيهان همچون شيخ طوسي در کتاب نهايه و سلار در کتاب مراسم، وقف را جزء عبادات برشمردند. شهيد اوّل در کتاب دروس، وقف را صدقه ي جاريه معنا کرده. و سلار گفته:«وقف و صدقه يک چيز است.»8
مرحوم صاحب جواهر هيچ يک از تعاريف مربوط به وقف را تعريف حقيقي ندانسته،زيرا معتقد است که هيچ يک از تعاريف وقف جامع افراد و مانع اغيار نيست. بسياري از فقيهان وقف را عبادت نمي دانند؛گرچه معتقدند که اگر وقف با قصد همراه باشد، ثواب عبادت را نيز خواهد داشت.
همه ي اديان و شرايع براي وقف اهمّيّت قائل شده اند. هزينه ي نگاهداري معابد و آثار مقدّسه ي ديني از منابع موقوفات تأمين شده که نشان دهنده ي اعتقـادات متديّـنان بوده است؛ به همين دليل، در کتاب شرايع، حکم فقهي وقـف بر معبد يهود و نصارا و نيز وقف بر نوشتن تورات و انجيل بيان شده و گفتـه شده که چنان که وقـف به وسيله ي خود يهود و نصارا صورت گـيرد، اشکـال ندارد. 9
از آن جا که واقف، اغلب با موقوف عليهم رو به رو نيست، وقف وي صدقه اي شمرده مي شود که از منّت و آزار مبطل صدقه، خالي است؛ بدين سبب باطل نمي شود؛ چون در قرآن مجيد منّت و آزار، باعث بطلاق صدقه دانسته شده؛چنان که خداوند فرموده:«يا ايّها الذين آمنوا لا تبطلوا صدقاتکم بالمنّ والاذي کالّذي ينفق ماله رئاء النّاس و لا يومن بالله و اليوم الاخر فمثله کمثل صفوان عليه تراب فاصابه وابل فترکه صلداً لا يقدرون علي شيء مما کسبوا والله لا يهدي القوم الکافرين«؛«اي مومنان! صدقات خود را با منّت گذاشتن و آزار باطل نکنيد همانند کسي که مالش را براي نمايش دادن به مردم انفاق مي کند و به خدا و روز واپسين اعتقاد ندارد. آري، داستان او مثل سنگي است که بر آن خاکي باشد و باران سنگيني بر آن ببارد و آن را همچون سترون و اگذارد. آنان از کار و کردار خويش حاصلي نبرند و خداوند خدا نشناسان را هدايت نمي کند.»(سوره بقره، آيه264)
همه ي مذاهب فقهي اسلام (حنفي، شافعي، مالکي، حنبلي، زيدي و ظاهري) وقف را جايز دانسته اند؛ البته برخي از مذاهب اسلامي، وقف را مشروع ندانسته و آن را منافي اصول اسلامي مي دانند، مگر در خصوص مسجد. اين قول نزد مذاهب اسلامي متروک است. مذاهب فقهي اسلامي به طور کلّي وقف خانه، زمين، باغ، سلاح، قاطر، لباس و قرآن و نظاير اين ها را جايز مي دانند. برخي هم وقف را فقط در اسلحه و اسب و قاطر و الاغ جايز دانسته اند و در غير اين ها جايز نشمرده اند. 10
در ماده ي 58 قانون مدني گفته شده: فقط مالي جايز است که با بقاي عين بتوان از آن منتفع شد اعم از اين که منقول باشد يا غير منقول، مشاع باشد يا مفروز.
امام خميني (قدس سره) فرموده است: آن چه وقف مي شود، بايد عين مملوک باشد که مدّتي قابل توجّه باقي بماند، به گونه اي که امکان انتفاع منفعت محلله از آن و نيز امکان قبض آن باشد؛ بنابراين، وقف منافع و ديون و وقف چيزهايي که به ملکيّت در نمي آيند، مثل خمر و خنزير و نيز وقف خوردني ها و ميوه ها صحيح نيست. 11
يکـي از نويسـندگـان معاصر مي گـويد: «وقـف نه تنها جايـز اسـت، بلـکه در مـوارد و حالاتي راجـح و مستحـب نيز مي باشد و در موقعيّت ويـژه اي براي «حقـن دما»و مبارزه با مـال پرستـي و مـال اندوزي و جهت کـاهش اختـلاف طبقـاتي فاحـش واجـب مـي شود. 12
ريشه ي وقف در آيات قرآن
قرآن، خلاصه کتاب هاي الهي است که خدا بر انبياء و اؤليايش فرستاده است. هيچ علم ربّاني، مسأله ي الهي، کلمات برهاني و معرفت کشفي نيست، مگر اينه اصل و فرع، مبدأ، غايت، ثمره و مغز آن در فرآن وجود دارد. قرآن کريم سرشار از معارفي بلند و عميق در همه ي مسائلي است که بشر براي پيمودن راه سعادت به آن نياز دارد. مخاطبان فرآن همه ي مردم هستند و مطالـب آن براي همه قابل فهم و درک است امّا ظرفيّت انسان ها براي پذيرش معارف الهي تفاوت دارد.
در قرآن کريم، چهار آيه است که ريشه ي ” وقف ” در آن، با معاني مختلف به کار برده شده است که اين آيات را با تفاسير مختلف مورد بحث قرار مي دهيم؛ از آن جمله:
1. «و لو تري اذا وقفوا علي النّار فقالوا يا ليتنا نرد و لا نکذب بايات ربّنا و نکون من المؤمنين«؛ «و اگر آنان را ببيني که بر آتش دوزخ توقّف کرده اند پس مي گويند کاش ما را باز مي گرداندند تا ديگر آيات پروردگار مان را تکذيب نمي کرديم و از مؤمنان مي شديم«؛ (سوره انعام، آيه 27)
به عاقبت اصرار آن ها بر کفر اشاره مي کند: در برابر آتش دوزخ چنان هراسناک مي شوند که باز طبق عادت دروغ گويشان فرياد مي کشند اي کاش براي نجات از اين سرنوشت شوم مي توانستيم بلر ديگر به دنيا برگرديم تا آيات پروردگار مان را تکذيب نکنيم و در صفّ مؤمنان قرار گيريم.13
«و لو تري اذا وقفوا علي النّار…«؛ بيان عاقبت انکار و اسرارشان بر کفر و سرانجام اعراضشان از آيات الهي است.
«يا ليتني نرد و لا نکذّب بايات ربّنا…«، بنابرين که قرائت ” نکذب ” به فتح باء، و ” نکون ” به فتح نون باشد؛ معناي آيه اين است که: کفّار آرزو مي کنند بار ديگر به دنيا برگشته سلک مؤمنين درآيد، باشد که از عذاب آتش قيامت رهايي يابد. اين آرزويشان نظير همان انکار شرک به خدا و سوگند دروغ خوردنشان از باب ظهور ملکات نفسانيشان مي باشد زيرا کفار همان طور که دروغ، ملکه نفسانيشان بود، آرزوي خيرات و منافعي هم که از آنان فوت شده، مخصوصاً وقتي که فوت آن مستند به اختيار خودشان و قصور تدبير در عملشان باشد خود ملکه ديگري است در نفسشان، همچنان اظهار تأسف و تحسّري هم که درباره ي کوتاهي در امر قيامت مي کنند، ملکه ي ديگري است در نفس آنان.14
2. «و لو تري اذا وقفوا علي ربّهم قال اليس هذا بالحق قالوا بلي و ربّنا قال فذوقوا العذاب بما کنتم تکفرون«؛ «و اگر ببيني موقعي که آن ها را در برابر پروردگارشان متوقّف کرده اند، مي فرمايد: آيا اين حق نيست؟ گويند: چرا، سوگند به پروردگار مان که حق است؛ مي فرمايد: پس به خاطر کفري که مي ورزيديد عذاب را بچشيد»(سوره انعام، آيه 30)
اين جواب انکار آن هاست: پروردگارشان سؤال مي کند آيا معاد و لقاء الله حق نيست؟ گويند آري، قسم به پروردگار مان که حق است و آن چه انبياء گوشزد مي کردند درست بوده امّا اين اعتراف سودي به حال آن ها ندارد. 15
و جمله ي«و لو تري اذ وقفوا»به منزله ي جوابي است از انکار مشرکين در آيه ي قبل، البته به اين بيان که لازمه ي گفتارشان را، به صورت تمنا خاطرنشان پيغمبر گرامي خود سازد، و آن لازمه و تالي فاسد اين است که: به زودي آنچه را که با گفتن «و ما نحن بمبعوثين»انکار مي کردند، تصديق و اعتراف خواهند نمود، و اين در حالي است که در برابر پروردگار خود مي ايستد و آنچه را که انبياء (عليهم السّلام) در دنيا گوشزد شان مي کردند و مي گفتند که بعد از مرگ دو باره زنده خواهيد شد و اينان انکارش مي کردند، به عيان مشاهده مي کنند.
از اينجا معلوم مي شود که جمله ي «اذ وقفوا»تفسير معاد و حشر است، و مؤيد آن اين است که در آيه ي بعد هم که مي فرمايد:«قد خسر الذين کذّبوا بلقاءالله حتّي اذا جاءتهم السّاعه…»از حشر و بعث و قيامتي که در جملات قبلي بود به لقاءالله تعبير کرده و بلافاصله ساعت را ذکر فرموده، تا برساند که منظور از آن همان ساعت ” لقاءالله ” است.16
3. «و قال الذين کفروا لن لومن بهذا القرآن و لا بالذي بين يديه و لو تري اذا الظالمون مؤقوفون عند ربّهم يرجع بعضهم الا بعض القول يقول الذين استضعفوا للذين استکبروا لولا انتم لکنّا مؤمنين«، «و کساني که کافر شدند گفتند: نه به اين قرآن و نه به آن که پيش از آن است هرگز ايمان نخواهيم آورد اي کاش ظالمان را هنگامي که در نزد پروردگارشان باز داشت شده اند مي ديدي که چگونه برخي از آنان با برخي ديگر جدل مي کنند؛ آن ها که زير دست بودند به کساني که برتري داشتند، مي گويند: اگر شما نبوديد قطعاً ما مؤمن بوديم«، (سوره سباء، آيه 31)
مشرکين مي گفتند نه به اين قرآن ايمان داريم و نه به کتب آسماني قبل از آن و اين به آن جهت بود که اصولاً مذهب شرک معتقد به نبوّت نبود. کلمه ي ” لن ” براي نفي ابدي است و لجاجت آن ها را مي رساند يعني تا ابد ايمان نمي آوريم. نتيجه ي اين شرک به زودي به آن ها مي رسد و چيزي نمي گذرد که در پيشگاه خدا پشيمان مي شوند امّا برايشان سودي ندارد. اين ظالمان که با شرک خويش به خود و ديگران ظلم کرده اند در روز قيامت براي حساب و جزا در پيشگاه پروردگارشان مي ايستند در حالي که با ديگران مجادله مي کنند. نخست پيروان به پيشوايان ضلالت مي گويند اگر شما نبوديد ما مؤمن بوديم زيرا شما ما را مجبور کرديد که کافر و مشرک شويم. 17
4. «وقفوهم انّهم مسؤلون«؛ «و آنان را باز داريد که ايشان بازخواست کردني هستند.«، (سوره صافات، آيه 24)
در سر راه جهنّم، ايشان را نگه مي دارند تا بازخواست شوند که چرا از حق و عمل صالح روي گردان شدند؟ 18
در مجمع البيـان مي گويد: وقتي کسي مي گويد ” وقفت انا “معنايـش اين است که: من ايسادم، وقتي هم بگويد: ” وقف غيري ” معنايش اين اسـت که: من فلاني را به ايستادن و توقّف وادار کـردم. خلاصه کلمه ي ” وقف ” هـم لازم و بـدون مفعـول استفاده مي شـود و هم متعـدّي؛ ولي بعضي از بني تميم وقتي مي خواهند متعدّي استعمالـش کنند، به باب افعالـش برده و مي گويند ” اوقفت الـدّابـه “؛ ” من حيوان را نگه داشته ” و خلاصه در صورت تعدّي از باب افعال استفاده مي کنند، و ثلاثي مجرّد را در مورد تعدّي به کار نمي برند.
و بنا به گفته ي وي معناي جمله ي ” وقفوهم ” اين مي شود که ايشان را نگه داريد و نگذاريد بروند که بايد بازخواست بشوند. و از سياق استفاده مي شود که اين امر به بازداشت و بازخواست، در سر راه جهنّم صورت مي گيرد. 19
نقش وقف از نظر قرآن در تزکيه انسان
چنان که در آيـات و روايات متعدّد استفاده مي شود مطلـوب اسلام از توزيـع، مواسـات و ايثـار است. مقصـود از مواسات شرکت دادن ديگران در اموال خويش است، به گونه اي که همه، اعضاي يک خانواده مي باشند و تلاش مي کنند تا نيازهاي يکـديگر را بر طرف کـنند و مقصود از ايثار مقدّم داشتن ديگران بر خويشـتن مي باشد، يعني در مواردي که ديگران را بر خويش مقـدّم بدارند. و اين بالاتر از مواسات است. اسلام در نظـام توزيـع خويـش آن را هـدف عالـي خود قرار داده است. خداونـد در وصف انصار مي فرمايد: «و يؤثـرون علي انفسهم و لو کـان بهم خصاصه«؛ «ديگران را بر خويش مقدّم مي دارند، اگر چه خود مبتلا به فقر باشند.»(سوره حشر، آيه 9)
وقف از اين جهت که عموماً فلسفه ي وجودي آن تلاش براي رفع نياز ديگران است و در حقيقت واقف فقرا و محرومين را در روزي و معاش خود شريک مي کند و قسمتي از اموالي را که خداوند به وي ارزاني داشته است در جهت مصالح آن ها قرار مي دهد بنابرين نقش وقف دراسلام از مهم ترين بحث هاست و در قرآن کريم نيز از اين موضوع به قشنگي ياد کرده است. از طرف ديگر وقف يک نوع صدقه است و صدقات از اموري هستند که باعث ” تزکيّه ” مي شوند؛چه به صدقات واجب زکات گفته مي شود.زکات در قرآن گاهي به معني طهارت و پاکيزگي پامده است، مانند آيه 9 از سوره شمس: «و قد افلح من زکّها«؛ «نجات يافت ان کس که نفس را پاک کرد.»و نيز در جاي ديگري مي فرمائد: «خذ من اموالهم صدقه تطهرهم و تزکّهم بها و صلّ عليهم انّ صلواتک سکن لهم و الله سميع عليم«؛ «اي رسول ما! تو از مؤمنان صدقات را دريافت کن، تا بدان صدقات نفوس آن ها را پاک و پاکيزه سازي، و آن ها را به دعاي خير ياد کن که دعاي خير تئ در حق آنان موجب تسلّي خاطر آن ها مي شود و خدا شنوا و داناست. (سوره توبه، آيه 105). در اين آيه خداوند به پيغمبر (ص) دستور مي دهد براي پاک کردن مؤمنان از آلودگي حب دنيا از آن ها صدقه بگيرد طبيعي است چون انسان علاقمند به اموال خود مي باشد و به آن دلبستگي دارد، لذا گذشتن و دل کندن از مال در راه خدا موجب تزکيّه ي وي خواهد شد.
بنابرين به طور خلاصه مي توان گفت: وقف هم از جهت اين که نوعي مواسات و ايثار در توزيع، استو هم مواسات و ايثار هم موجب سفارش ائمه (ع) و تأکيد آن ها قرار داشته وهم به لحاظ اين که وقف يک نوع صدقه است و صدقات طبق نصّ صريح قرآن باعث تزکيّه و تطهير صدقه دهنده مي شود. 20
وقف در روايات
در روايات معصومان (ع) به صور گوناگون تشويق به وقف شده؛ از جمله پيامبر (ص) فرموده است:«اذا مات ابن آدم انقطع عمله الا من ثلاث: صدقه جاريه او علم ينتفع به او ولد صالح يستغفر له؛ وقتي آدم بميرد، پرونده ي ِعمل وي مسدود مي شود، مگر در سه مورد: صدقه جاريه، علمي که از آن نفع برده شود و فرزند صالحي که برايش دعا کند.«؛ 21
همچنين امام صادق (ع) فرموده است:«ليس يتبع الرجع بعد موته من الاجر الاثلا ث خصال: صدقه موقوفه لا تورث او سنّه هدي سنها و کان يعمل بها وعمل بها من بعده او ولد صالح يستغفرله؛ پس از مرگ آدمي پادا شي به دنبال فرد نمي آيد، مگر در سه خصلت: صدقه اي که فرد در زمان حياتش جاري و برقرار ساخته که پس از مرگش تا قيامت جاري و برقرار مي ماند؛ صدقه اي که وقف کرده و به ارث گذاشته نمي شود، و نيز سنّتي که برقرار نموده و در زمان حياتش به آن عمل مي شده و پس از وفاتش به آن عمل مي شود. فرزند صالحي که برايش طلب آمرزش کند.«؛ 22
همچنين امام صادق فرموده است:«ست خصال ينتفع المؤمن بعد موته؛ ولد صالح يستغفرله و مصحف يقرأمنه و قليب يحفره و غرس يغرسه و صدقه ماء يجريه و سنّه يؤخذ بها بعده؛ شش خصلت است که پس از مرگ مؤمن به مؤمن نفع مي رسد: فرزند صالحي که برايش طلب آمرزش کند و قرآني که از روي آن خوانده مي شود و چاهي که حفر مي کند و درختي که غرس مي کند و صدقه ي آبي که جاري و مستمر مي سازد و سنّت خوبي که پس از آن پيروي شود.«؛ 23
چنان که در روايات ياد شده و نظاير آن بر مي آيذ،از وقف به صدقه ي جاريه تعبير شده؛چون استمرار دارد و از همين جاست که گفته شده: از جمله شرايط وقف استمرار و دوام آن است؛ يعني وقف بايد براي هميشه باشد و وقف موقّت درست نيست. 24
هر چند که مالکيه، ابدي بودن وقف را شرط صحّت آن ندانسته و گفته اند: «صحيح است که وقف براي مدّت محدودي مثل يک سال معيّن صورت گيرد.پس از اين مدّت، ملک به صاحبش بر مي گردد.»بيش تر فقيهان اماميّه معتقدند که اگر قصد موقّت شود، وقف صحيح نيست؛ ولي اگر مالک قصد حبس کرده باشد، حبس صحيح است و اگر قصد وقف کرده باشد، وقف و حبس هر دو باطل است؛ چه آن که وقف و حبس با هم تفاوت دارند؛ زيرا با وقف، ملک کاملاً از ملکيّت واقف خارج مي شود؛ بدين سبب مالک از تصرّف در آن منع مي شود و آن مال به صورت ارث به ورثه ي واقف منتقل نمي شود، بر خلاف حبس که عين ملک حبس شده بر حبس کننده ي آن باقي است و امکان فروش و انتقال ان از طريق ارث وجود دارد.
با وجود اين برخي از فقيهان اماميّه همچون صاحب عروه با تمسک به حديث «الوقف علي حسب ما يقفه الواقف»وقف موقّت را صحيح دانسته اند. 25
لزوم استمرار وقف و دائم بودن آن از ماده 61 قانون مدني نيز استفاده مي شود که در ان گفته شده:«وقف بعد از وقوع آن به نحو صحت و حصول قبض لازم است و واقف نمي تواند از آن رجوع کنند يا درآن تغييري بدهد يا از موقوف عليهم کسي را خارج کند يا کسي را داخل در موقوف عليهم کند.
در پاره اي از روايات، هر نوع کار خوبي صدقه دانسته شده؛ چنان که امام صادق (ع) فرموده است:«کل معروف صدقه و اهل المعروف في الدنيا اهل المعروف في الاخره و اهل المنکر في الدنيا اهل المنکر في الاخره«؛ امّا وقتي که صدقه فقط به معناي وقف به کار رود، با قرايني هم چون جاريه و مشابه آن همراه است.
افزون بر اين که معصومان (ع) از طريق گفتار، وقف را تشويق کرده اند، به صورت عملي هم آن را تشويق کرده اند؛ يعني عملاً سنّت وقف را انجام مي دادند؛ چنان که علي (ع) تمام زميني که از تقسيم فيء به وي رسيده بود وقف زوار بيت الحرام و سالکان راه حج کرد و فرمود: «به فروش نمي رسد و ارث کذاشته نمي شود و هر که آن را بفروشد و آن را حبه کند، لعنت خدا و ملائکه و همه ي مردم بر او خواهد بود.«؛ 26
هم چنين پيامبر (ص) زميني را وقف کرد و منافع آن را براي ابن السبيل صدقه قرار داد و تشويق هاي حضرت در خصوص وقف اموال چنان مؤثر واقع شد که در بسياري از مسلمانان پس از جنگ خيبر مي خوماتند اموال خود را وقف کند؛ امآ حضرت اجازه وقف بيش تر از يک سوّم اموالش را به ايشان نداد. هم چنين بعضي از اصحاب رسول خدا، اموالي را وقف کردند و حضرت کار ايشان را تنفيذ و تحسين کرد. 27
جواز و وجوب وقف
مي دانيم که قرآن مجيد اصلي ترين منبع معارف و حقوق اسلامي است و لذا براي دستيابي به اصل و ريشه ي هر اصل، پيش از هر منبع و مأخذي بايد به قرآن مراجعه کنيم.
در قرآن مجيد، آيه اي که بر وقف و احکام فقهي آن صراحت داشته باشد وجود ندارد، ولي مي توان از باب اولويّت با آيات مربوط به “احسان و انفاق “، ” قرض الحسنه “، ” تعاون “، ” صدقه ” به جواز و بلکه رجحان و استحباب وقف استدلال کرد؛ در کتاب ادوار فقه در اين باره آمده: درباره ي عطاياي منجزه مانند وقف و سکني و صدقه و هبه و غير اين ها فاضل چنين افاده کرده است: در قرآن مجيد آياتي مخصوص به اين امور نيست، ليکن آن چه به طور عموم بر فعل خيرات و تحريض آن ها دلالت دارد بر اين امور نيز دليل است، راوندي و معاصران از آن جمله سه آيه را در اين جا آورده اند: 28
1. «لن تنالوا البرّ حتّي تنفقوا ممّا تحبون و ما تنفقوا من شيء فان الله به عليم«؛ «شما هرگز به مقام نيکوکاران و خاصان خدا نخواهيد رسيد، مگر آن که از آن چه دوست مي داريد و بسيار محبوب است در راه خدا انفاق کنيد محققاً خدا بر آن آگاه است.«، (سوره آل عمران، آيه 92)
2. «… و ما تقدّموا لانفسکم من خير تجدوه عندالله هو خيراً و اعظم اجراً و استغفرالله انا الله غفور رحيم«؛ «و (بدانيد که) هر عمل نيک که براي آخرت خود پيش فرستيد، پاداش آن را نزد خدا بيابيد، و آن اجر و ثواب آخرت (که بهشت ابد است) از متاع دنيا بسي بهتر و بزرگ تر است، دائم از خدا به دعا آمرزش طلبيد که خدا بسيار آمرزنده است. (سوره مزمّل، آيه20)
3. «ليس البرّ ان تولوا وجوهکم قبل المشرق و المغرب و لکن البرّ من آمن بالله و اليوم الاخر و الملائکه و الکتاب و النبييّن و آتي المال علي حبه ذوي القربي و اليتامي و المساکين و ابن السبيل و السائلين و في الرقاب و اقام الصلوه و آتي الزکوه الموفون بعهدهم اذات عاهدوا و الصابرين في الباساء و الضراء و حين الباس اولئک الذين صدقوا و اولئک هم المتقون«؛ «نيکي فقط به اين نيست که صورت خود را به سوي مشرق و مغرب کني؛ بلکه نيکو کار کسي است که به خدا و روز رستار خيز و فرشتگان و کتاب آسمانـي پيامبران ايمان آورده و مال خود را با تمام علاقه اي که به آن دارد، به خويشان و يتيمان و مسکـينان و در راه ماندگان و سائلان و بردگان انفاق مي کتد و نماز را برپا مي دارد و زکتات مي دهد و به عهد خود در وقتي که عهـدي بستند وفـا مي کنند و در برابر محروميّت ها و بيماري ها و در ميدان جنـگ، استقامت به خرج مي دهند. اينـان کساني هستند که راست مي گويند و اينان هستند پرهيزگاران.«، (سوره بقره، آيه177)
علاوه بر اين ها آيه ي 46 از سوره ي کهف که مي فرمايد: «المال و البنون زينه الحيوه الدنيا و الباقيات الصّالحات خير عند ربّک ثواباً و خير امـلاً«؛ «مال و فرزندان زينت حيات دنياست و (ليکن) اعمال صالح که تا قيامت باقي است (مانند نماز و تهجّد و ذکر خدا و صدقات جاري چون بناي مسجد و مدرسه و موقوفـات و خيرات در راه خدا) نزد پروردگـار بسي بهتر و عاقبت آن نيکوتر است«. و نيز آيه 76 از سوره مريم «و يريد الله الذين اهتدوا هدي و الباقيات الصّالحات خير عند ربّک ثواباً و خير مرداً.«؛ «و خدا بر هدايت هدايت يافتگان مي افزايد و اعمال صالحي که اجرش نعمت ابدي است نزد پروردکار تو بهتر (از مال و جان فاني دنيا) است هم از جهت ثواب الهي و هم از جهت حسن عاقبت اخروي.«؛ چنان چه به زودي اين آيات مورد بحث قرار مي گيرد.
وقف عملي است که، صالح و باقي و مصداق روشني است از تعاون و تعاضد و انفاقي است، عاري از منّت و احساني است خالي از اذيّت و به دور از تحقير شخصيّت ديگران و تصدّقي است دائمـي و مستمر و بدون ريا و وامي است بدون اضطراب باز پرداخت و تعديل ثروتي است با رضا و رغبت که از طريق آن، با کنز اموال و تکاثر و بروز اختلافات طبقاتي فاحش، به نحو معقولي مبارزه مي شود و برگ سبزي است که به گور فرستاده مي شود، پرونده ي افراد بشر معمولاًبا مرگ آنان مختومه مي شود ولي پرونده ي واقفان مؤمن هميشه باز است و از ثواب وقف برخوردار مي شوند دوام و بقاي عين موقوفه و جاري شدن عوائد آن در اجتماع، موجب مي شود که نام واقف نيز مخلد شود و واقف به يک نوع ” خلود و بقا ” دست يابد.
پس مي توان گفـت که وقـف با عنايت روح قـرآن، نه تنهـا جايز است، بلکـه در مـواردي و در حالاتي، راجح و مستحب نيز مي باشد. 29
برخي از نويسندگان کتب آيات الاحکام از جمله راوندي و معاصر و فاضل مقداد و دکتر محمود شهابي و دکتر خزايلي، آياتي را که به شکلي به وقف اشاره دارند بيان کرده اند؛ از جمله:
بهترين خيرات
«لکل وجهه هو موليها فاستبقوا الخيرات اينما تکونوا يات بکم الله جميعا«؛ «هر کس را راهي است به سوي حق (يا قبله اي است در دين خود) که بدان راه يابد و به آن قبله روي آورد؛پس بشتابيد به سوي خيرات که هر کجا باشيد، همه ي شما را خداوند به عرصه ي محشر خواهد آورد.«، (سوره بقره،آيه 148)
در خصوص قسمت اوّل در کتب تفاسير نظريّات چندي بيان شده؛ از جمله اين که هر کس مطابق نيّت و انديشه ي خود کار مي کند يا هر امّتي قبله اي دارد يا براي هر طايـفه اي از مسلمانان جهتي است در استقبال کـعبه که به آن جهت توجّه کند و نظاير اين وجوه. (سوره اسراء، آيه 84)
در خصوص جمله ي «فاستبقوا الخيرات»مي توان گفت: برخي از مفسران معتقد اند که خيرات جمع خير بر وزن صعب به معناي چيزي است که انتخاب شده و برتر باشد. اين معنا اعم است از هر عمل صالح و هر قدم خوب و عبادت و طاعتي که سبب پيشرفت و سعادت انسان شود.
در کتاب کافي از امام باقر(ع) روايت شده است:«خيرات به معناي ولايت اهل بيت(ع) است.«؛ 30
زجاج گفته: يعني به قبول آن چه خداوند امر مي کند، بشتابيد. ابن عباس گفته: در انجام اموري که به آن ترغيب مي شويد، بر يکديگر پيشي بگيريد که خداوند، ثواب هر يک از افرادي را که در اين امور بر يکديگر سبقت بگيرند عنايت خواهد کرد. 31
در مصحف ابي آمده: يعني پيشي بگيريد به خيرات از قبله و غير آن و پيشي بگيريد به فاضل ترين و نيکوترين جهات که آن قبله است؛ چون شريف ترين جهات جهت کعبه است.
شأن نزول آيه در خصوص قبله است که به سبب آن پس از آن که قبله از بيت المقدس به سوي کعبه تغيري يافت، مشاجره بالا گرفت و يهود اعتراض کردند. آيه در پاسخ به يهود نازل شد و خداوند فرمود: به جاي مشاجره در اين باره به انجام کارهاي خوب شتاب کنيد؛ ولي الخيرات جمع، و اعمّ از عمل صالح و «برّ»است. اين کلمه در حدود 180 بار در قرآن استعمال شده. از مجموع آياتي که واژه ي خير در آن ها به کار رفته، استفاده مي شود که هر چه انسان را به خداوند تعالي نزديک سازد و در دنيا و آخرت براي انسان صالح باشد، خير است، و چنان که از سنّت شريفه ظاهر مي شود، جامع بين خيرات، رضاي خداوند است.
با توجه به اينکه الخيرات، جمع محلا به الف و لام است و از سويي جمع محلابه الف و لام، افاده ي عموم مي کند، کلمه ي الخيرات شامل همه ي خوبي ها از واجبات و مستحبات مي شود و امر” استبقوا ” ارشادي است، نه مولوي؛ يعني به حکم عقل بر انسان لازم است که هر قدر مي تواند به سوي خيرات بشتابد.
از آن جا که کلمه ي الخيرات جمع است و معناي جمع مي دهد، هر نوع کار خوبي را شامل مي شود.
بديهي است که با توجّه به تشويق روايات به سنّتِ وقـف و با توجّه به انجام وقـف به وسيله ي معصومان (ع)، وقـف مي تواند که يکي از مصاديق وقـف باشد. به همين سبب است که آقاي دکتر خزايلي در کتاب احکام القرآن ضمن بيان اين آيه گفته: «ابن آيه ارشاد مي فرمايد که بايد نظر و نيّات واقفان پيوسته مورد نظر باشد و با مال وقف چنان عمل کنند که اگر واقف خود زنده مي بود، همان گونه عمل مي کرد و در مصارفي که زمانه، مقتضي آن بود، مصروف مي داشت؛ از اين جهت بايد منافع وقف بر حسب نيّت واقف شود و اگر مصرف آن ممتنع يا متعذر باشد، بايد مصرفي براي آن تعيين کنند که هر چه بيشتر با نيّت و مقصود واقف سازگار باشد.»
با توجّه به اين که برخي از مفسران در تفسير قسمت اوّل آيه ي «لکل وجهه هو موّليها»گفته اند: در برخي روايات به نيّت، تفسير شده؛ يعني هر کس مطابق نيّت و انديشه ي خود کار مي کند؛ چنان که در خبر وارد شده که «انّما الاعمال بالنّيّات«، (سوره آل عمران، آيه 92)؛ به نظر مي رسد برداشت حکم فقهي ياد شده با توجّه به اين تفسير باشد.؛32
وقف يکي از مصاديق بر «تنالوا البرّ حتي تنفقوا مما تحبون و ما تنفقوا من شيء فان الله به عليم«؛ «هرگز بر نيکوکاري يا مقام عالي نخواهيد رسيد، مگر آن که قسمتي از آن چه را دوست مي داريد انفاق کنيد و هر آن چه ببخشيد، خداوند از آن آگاه است.«؛ (آل عمران،آيه92)
زمخشري گفته:گذشتگان هر چيز را که دوست مي داشتند، خاص خداوند مي کردند و در راه او مي بخشيدند.
مفسران در تفسير معناي کلمه ي «برّ»نظريّات گوناگوني بيان کرده اند؛ از جمله برخي گفته اند: تفاوت «برّ»و احسان آن است که احسان، اعمّ از احسان مالي و جاه و غير آن ها ست؛ ولي «برّ»اعطاي چيزي است به غير از مال و جاه و مقام، و چنان چه الف و لام جنس بر سر کلمه ي «برّ»در بيايد، شامل همه ي مثوبات دنيايي و آخرتي مي شود.
در قاموس قرآن و مفردات راغب گفته شده: معناي اصلي کلمه ي «برّ»به فتح باء، خشکي است و چون خشکي نوعاً توأم با وسعت است، به نيکي هاي وسيع «برّ»به کسر باء و به بسيار نيکي کننده، «برّ»به فتح باء گفته مي شود و جميع اين کلمه، ابرار و برره است و«برّ»به کسر باء به معناي نيکي و خوبي است؛ هر چند که در برخي از آيات به معناي همبستگي و پيوستن و فرمانبرداري و اطاعت کردن و نيز تقوا و پرهيزگاري نيز به کار رفته است. 33
ابن عباس و مجاهد گفته اند: منظور از «برّ»بهشت است. مقاتل و عطا آن را به معناي طاقت و تقوا دانسته اند.
حسن بصري گفته: يعني از صالحان و اتقيا نخواهيد بود. برخي مفسران منظور از آن را پاداش نيک گرفته اند و برخي گفته اند: «برّ»معناي گسترده اي دارد که شامل همه ي نيکي ها اعمّ از ايمان و اعمال مي شود.
برخي مفسران گفته اند: منظور از «برّ»زکات واجب و واجبات مالي ديگر است.
حسن بصري گفته: معناي «برّ»عـام است براي همه ي صدقات اندک و بسيـار تا اگر خرمـايي دهـد، در اين آيـه داخـل باشـد.34
تفاوت «برّ»و «خير»چنين مي شود: «برّ»نفعي است که به غير برساني اگر به قصد نفع اين کار را انجام دهي؛ ولي «خير»به هر حال خير است و نفع هر چند که سهواً انجام شود. ضد «برّ»عقوق، و ضد «خير»شر است.
ابن عباس گفته: منظور از «برّ»همه ي چيزهايي است که انسان از اموال خود در راه خيرات انفاق مي کند. برخي مفسران معتقدند که «برّ»هر کاري است که خير باشد؛ خواه فعل قلبي باشد، مثل اعتقاد حق و نيّت پاکيزه، يا فعل اعضا و جوارح باشد، مثل عبادت کردن براي خدا و انفاق در راه خدا؛ چنان که آيه ي 177 سوره ي بقره «ليس البرّ ان تولوا وجوهکم قبل المشرق…»هر دو را در بر دارد؛ از همين روي نظر کساني که گفته اند: «برّ»به معناي انفاق از آن چه دوست مي داريد است، مردود و غير قابل قبول است. 35
با توجّه به معناي اخيري که براي«برّ»بيان شد، بديهي است که وقف مي تواند يکي از مصاديق«برّ»باشد؛ به ويژه با توجّه به اين که در تفسير آيه به مواردي اشاره شده که افرادي مالشان را انفاق يا وقف کرده اند و احياناً تشويق شده اند؛ از جمله گفته شده که شخصي به نام ابوطلحه انصاري در مدينه نخلستان و باغي زيبا و مصفا داشته که همه در مدينه از آن سخن مي گفتند و در آن،چشمه ي آب صافي بوده و هر وقت پيامبر (ص) به آن باغ مي رفتند، از آن آب ميل مي فرمودند و وضو مي گرفتند. پس از نزول آيه ي شريفه ي ياد شده، ابوطلحه خدمت پيامبر آمد و عرض کرد: مي دانيد که محبوب ترين اموال من در همين باغ است و مي خواهم آن را در راه خدا انفاق کنم تا ذخيره اي براي آخرتم باشد. پيامبر فرمودند:«بخ بخ ذلک مال رابح؛ آفرين بر تو، آفرين بر تو! اين ثروتي است که براي تو سودمند خواهد بود«؛ سپس فرمودند:«من صلاح مي دانم که آن را به خويشاوندان نيازمند خود بدهي.»ابوطلحه دستور پيامبر را عمل، و آن را ميان بستگان خود تقسيم کرد. 36
در تفسير ابو الفتوح رازي در پايان ماجراي ياد شده گفته شده: پيامبر (ص) فرمودند: اين که گفتي شنيدم و مصلحت در آن دانم که بر خويشان خود وقف کني. گفت يا رسول الله آن چنان که بايد کردن مي فرمايي. رسول برايشان وقف کرد.
همچنين گفته شده: زبيده، همسر هارون الرشيد، قرآني بسيار گران قيمت داشت که آن را با زر و زيور و جواهرات تزيين کرده بود و علاقه ي بسياري به آن داشت. يک روز هنگامي که از همان قرآن تلاوت مي کرد، به آيه ي«لن تنالو البر حتي تنفقوا مما تحبون»رسيد. با خواندن آيه در فکر فرو رفت و با خود گفت: هيچ چيز مثل اين قرآن نزد من محبوب نيست و بايد آن را در راه خدا انفاق کنم و کسي را به دنبال جواهر فروشان فرستاد و تزيينات و جواهرات آن را بفروخت و بهاي آن را در بيابان هاي حجاز براي تهيّه ي آب مورد نياز باده نشينان مصرف کرد که مي گويند امروز هم بقاياي آن چاه ها وجود دارد و به نام وي ناميده مي شود. 37
همچنين گفته شده: وقتي اين آيه نازل شد، برخي از اصحاب پيامبر (ص) عزيزترين ملک و مال خود را به پيامبر تقديم و به ارشاد ايشان در وجه مطلوب صدقه و انفاق کردند.
با توجّه به وسعت معناي«برّ»که شامل هر کار خوبي اعمّ از قلبي و غير قلبي و با توجّه به اين که وقف مي تواند يکي از مصاديق «برّ»باشد، دکتر خزايلي در ذيل آيه ي ياد شده گفته:«اين آيه بر آن دلالت دارد که همه ي صدقات و مِن جمله موقوفات، بايد از اموالي باشد که مورد رغبت و علاقه ي صاحب آن باشد.»38
قصد قربت
3.«ليس البرّ ان تولوا وجوهکم قبل المشرق و المغرب و لکن البرّ من آمن بالله و اليوم الاخر و الملائکه و الکتاب و النبييّن و آتي المال علي حبه ذوي القربي و اليتامي و المساکين و ابن السبيل و السائلين و في الرقاب و اقام الصلوه و آتي الزکوه الموفون بعهدهم اذات عاهدوا و الصابرين في الباساء و الضراء و حين الباس اولئک الذين صدقوا و اولئک هم المتقون«؛ «نيکي فقط به اين نيست که صورت خود را به سوي مشرق و مغرب کني؛ بلکه نيکو کار کسي است که به خدا و روز رستار خيز و فرشتگان و کتاب آسماني پيامبران ايمان آورده و مال خود را با تمام علاقه اي که به آن دارد، به خويشان و يتيمان ومسکينان و در راه ماندگان وسا ئلان و بردگان انفاق مي کتد و نماز را برپا مي دارد و زکات مي دهد و به عهد خود در وقتي که عهدي بستند وفا مي کنند و در برابر محروميّت ها و بيماري ها و در ميدان جنگ، استقامت به خرج مي دهند. اينان کساني هستند که راست مي گويند و اينان هستند پرهيزگاران.»
اين آيه پس از تغيير قبله از بيت المقدس به سوي مسجد الحرام در پاسخ اعتراض يهود و نصارا به اين تغيير قبله نازل شد؛ چه آن که نصارا به سوي مشرق، و يهود به سوي مغرب عبادات خود را انجام مي دادند و کعبه که قبله ي مسلمانان قرار داده شد ميان آن دو قرار داشت.
اين آيه از حيث جامعيّت صفات نيکو کاران، مهم است و به تمام اصول اعتقادي و عبادي و اجتماعي اشاره کرده؛ جون به شش موضوع اساسي، يعني ايمان، انفاق، نماز، زکات، وفاداري به عهد و صبر و بردباري اشاره دارد.39
همان گونه که پيش تر اشاره شد، در آيه «برّ»به همه ي خوبي ها اعمّ از فعل قلبي، مثل نيّت پاکيزه، يا فعل اعضا و جوارح، مثل ا نفاق کردن در راه خدا و عبادت کردن دلادت دارد و چنان که پيش تر نيز اشاره شد، با توجّه به مطلوبيّت وقف، وقف نيز مي تواند يکي از مصاديق«برّ»باشد و از همين روي، اقاي دکتر خزايلي، ذيل اين آيه گفته:«برخي از فقها ضمير در ” علي حبّه”را راجع به خدا دا نسته اند و از اين جهت، قصد قربت را شرط صحت وقف گرفته اند.»
در اين که آيا قصد قربت در وقف شرط است يا نه، بين فقيهان اختلاف نظر وجود دارد. اگر قصد قربت در وقف شرط باشد، وقف از مستحبات و عبادات خواهد بود؛ براي مثال، مرحوم بجنوردي گفته:«چون ماهيّت وقف، ماهيّت صدقه اي است، لذا به احتياط وجوبي بر اشتراط قصد قربت در وقف معتقد هستم.»و در مقابل شهيد ثاني گفته: قصد قربت شرط نيست؛ چون دليلي بر شرطيّت آن نداريم؛ ولي اگر واقف بخواهد ثواب ببرد، بايد قصد قربت کند.
همچـنين مرحـوم فاضل مقـداد ضمن اين کـه اين آيـه و آيه ي قبـل را در شمـار آيـات مربـوط به وقـف ياد کرده، در عبارت ” علي حبّه” گفته:«عـلي حبـّه اي علي حب الله و قيـل حب الايتـاء او حـبّ المـال و الاول اوجـه لتضمـنه الکل و لـدلالته علي الـقرابه و الاخـلاص«؛ يعني درباره ي مرجع ضمير در ” علي حبّه ” سه احتمال داده، و بهترين آن را برگـشت ضميـر به نام شريف الله دانسته اند؛ چون که همه ي معاني را در بر دارد و از اين گذشته بر قربت و اخلاص دلالت مي کند. 40
باقيات صالحات
«المال و البنون زينه الحيوه الدنيا و الباقيات الصالحات خير عند ربک ثواباً و خير املاً«؛ «اموال و پسران، تجمّل زندگي دنيوي است و کارهاي ماندگار شايسته نزد پروردگارت خوش پاداش تر و اميد بخش تر است.»(سوره کهف،آيه 46)
در خصوص معنا و مفهوم ” الباقيات الصالحات” وجوه چندي بيان شده؛ از جمله عبدالله عباس و عکرمه و مجاهد گفته اند:«به معناي سبحان الله و الحمدالله و لا اله اله الله و الله اکبر است. چون بنده اين را گويد، گناهانش بريزد مثل ريختن برگ از درخت.»روايات فراواني در همين باره از پيامبر نقل شده است.
عدّه اي آن را صلوات بر محمد و آلش دانسته اند. برخي هم آن را به معناي روزه، حج، عتق، جهاد و صله ي رحم گرفته اند. عطيه آن را به معناي سخن نيکو دانسته و حسن بصري گفته: به معناي نيّات است که به وسيله ي آن، اعمال پذيرفته مي شود. و قتاده معتقد است که” الباقيات الصالحات” هر طاعتي است که براي خدا انجام شود.
امام باقر(علیه السلام) )آن را به معناي قيام الليل لصلوه الليل دانسته اند.
برخي گفته اند: منظور از ” الباقيات الصالحات ” دختران صالح هستند؛ به دليل” هن ستر من النار” که سبب نجات والدين باشند. ابن مسعود و سعيد بن جبير گفته اند که به معناي نمازهاي پنجگانه است و در همين خصوص از امام صادق(علیه السلام) نيز روايتي نقل شده.
در کتاب ابن عقده گفته شده که امام صادق (ع) به حصين بن عبد الرحمان فرمودند:«لا تستصغر مودّتنا فانّها من الباقيات الصّالحات«؛««يعني اي حصين! دوستي ما را کوچک منشمار؛ زيرا از باقيات صالحات است.«
امام قشيري گفته:«باقيات صالحات آن عمل است که مشوب به طمع و غرض نباشد؛ بلکه خالصانه لوجه الله باشد.«
بهترين تفسير باقيات صالحات آن است که نظريّات گوناگون بيان شده درباره ي آن را مصاديق آن بدانيم و بگوييم باقيات صالحات به معناي اعمال صالح است چون اعمال انسان نزد خداوند براي انسان محفوظ است. چنان چه عمل انسان صالح باشد، باقيات صالحات خواهد بود و اين گونه اعمال نزد خداوند ثواب بهتري دارند؛ چون خداوند تعالي به آنان که آن ها را انجام مي دهند، جزاي خير مي دهد. 41
مي توان گفت: همه ي کارها و اعمالي که خدا و رسول (ص) آن را نيک بدانند، مشمول باقيات صالحات است. گفتار و عباداتي که چنين باشند نيز از باقيات صالحات به شمار مي روند يا اين که باقيات صالحات، يعني ارزش هاي پايدار و شايسته نزد خداوند.
چنان چه الباقات الصالحات را به معناي اعمال صالح يا مطلق کارهاي نيک بدانيم، وقف نيز يکي از مصاديق آن خواهد بود؛ چه آن که تشويق گفتاري و عملي معصومان (ع) درباره ي وقف، نشان مي دهدکه وقف از مصاديق عمل صالح است، به ويژه با توجّه به اين که در پاره اي از روايات، وسيله ي نجات انسان در قيامت دانسته شده. 42
از همين روي است که خزايـلي درباره ي اين واژه گفته:«مراد از باقيات صالـحات که در نزد پروردگار از جهت عمل و ثواب نيکوتر است، وقف تواند بود که صدقه ي باقيه است.»
مشابه آيه ي ياد شده، آيه ي 76 سوره ي مريم است که خداوند در آن فرموده:«و يزيد الله الذين اهتدوا هدي و الباقيات الصالحات خير عند ربک ثواباً و خير مرداً«؛ «و خدا بر هدايت هدايت يافتگان مي افزايد و اعمال صالحي که اجرش نعمت ابدي است، نزد پروردگار تو بهتر است هم از جهت ثواب الهي و هم از جهت حسن عاقبت آخرتي.«
بنابر حديثي که کليني 43 و ديگران از پبامبر صلّي اللّه عليه وآله وسلّم نقل کرده اند، شخص مخاطب آن حضرت، پس از شنيدن آثار اخروي اذکار تسبيح و تحميد و تهليل و تکبير و اينکه آنها مصداق ” الباقيات الصّالحات ” اند، باغي را که در دست احداث داشت در راه خدا و براي مستمندان وقف کرد؛ با اين همه، از صورت واقعه برنمي آيد که رسول خدا صلّي اللّه عليه وآله وسلّم اين اقدام او را از ” الباقيات الصّالحات ” شمرده باشند. منشأ اين دلالت عرفي را مي توان احاديث فراواني دانست که درباره ي اهميّت صدقه ي جاريه (وقف و امثال آن) روايت شده است. بر طبق اين حديث، يکي از مواردي که پس از مرگ سبب استمرار کسب ثواب و اجر مي شود وقف است. بنابر اين، به لحاظ همين استمرار کسب مي توان آن را حتّي بعد از مرگ نيز ” باقي ” (باقيات صالحات) دانست.44
بهترين قرض به خدا
«و اقرضوا الله قرضاً حسناً و ما تقدموا لانفسکم من خير تجدوه عند الله هو خيراً و اعظم اجراً«؛ «در راه خدا قرض الحسنه بدهيد و هر آن چه از کارهاي خير که براي خود پيش انديشي کنيد، آن را بهتر و بزرگ تر نزد خداوند خواهيد يافت.»(سوره مزمّل،20)
در اين آيه، هم از کلمه ي ” خير”مي توان بر مدّعا استدلال کرد و هم مي توان ياري گرفت؛ زيرا همان گونه که پيش تر اشاره شد، خير به معناي هر کار خوبي است، چنان چه مرحوم علامه طباطبايي در تأکيد اين مدّعا گفته:«عبارت” من خير” بيان ” ما” است و مقصود از خير، مطلق است اعمّ از واجب و مستحب.»45
در مورد” قرضاًًحسناً ” مي توان گفت در تفسير اين کلمه، موارد چندي بيان شده؛ از جمله برخي گفته اند: اقرضوا الله قرضاً حسناً، يعني اموال خود را انفاق کنيد، انفاق نيکو که موافق رضاي خدا باشد. در اين صورت، اين جمله امر به ساير خيرات و يافتن جزاي بسيار در آن از سوي خداوند است. بعضي معتقدند که مقصود، انفاق از پاکيزه ترين مال بر اهل استحقاق و مراعات نيّت و طلب رضاي خداوند است.
برخي گفته اند: منظور از ” قرضاً حسناً ” هر کار خيري است که متعلّق به نفس و مال باشد؛ به همين روي از رسول خدا روايت شده است:«در اموال حقي است غير از زکات مقرر که به وجه احسن بايد اخراج شود از مال طيّب و پاکيزه.»و برخي معتقد هستند که منظور از” قرض الحسنه “، همان انفاق هاي مستحبي است و اين بزرگوارانه ترين تعبيري است که در اين زمينه تصوّر مي شود؛ چرا که مالک تمام ملک ها از کسي که مطلقاً چيزي ندارد، قرض مي طلبد تا از اين طريق وي را به انفاق و ايثار و کسب فضيلت اين عمل خير تشويق کند.
چنان چه منظور از ” قرضاً حسناً” هر کار خيري باشد، وقف مي تواند يکي از مصاديق آن باشد؛ چنان که از مصاديق خير نيز مي تواند به شمار رود؛به همين دليل در برخي از کتب آيات الاحکام، اين آيه در شمار آيات مربوط به وقف ذکر شده.
مرحوم فاضل مقداد هر چند که اين آيه را در شمار آيات مربوط به وقف ذکر نکرده، گفته که اطلاق قرض استعاره از اعمال صالحه است.
افزون بر آيه ي ياد شده، آيات ديگري که درباره ي قرض هستند، با همان استدلال مي توانند درباره ي وقف نيز باشند؛ از جمله «من ذالذي يقرض الله قرضاً حسناً«؛ (البقره، 245و الحديد، 11)، «ان تقرضوا الله قرضاً حسناً يضاعفه لکم«؛ (التغابن، 17)، «ان المصدقين و المصدقات و اقرضوا الله قرضاً«؛ (الحديد، 18). 46
زيباترين بخشش
«فامّا من اعطي و اتّقي و صدق بالحسني فسنيسره بالحسني«؛ «پس امّا آن کس که بخشيد و پرهيزگار بود و نيکوتر را تصديق کرد، او را براي کار خير آماده مي سازيم و توفيق مي بخشيم.»(سوره ليل، آيه7)
در اين آيه از عطا و بخشش سخن به ميان آمده بدون اين که به مورد بخشش اشاره شود؛ چون اصل، بخشندگي و بخشش است هر چه که مي خواهد باشد؛ خواه مالي و خواه آبرويي و خواه بدني باشد. 47
برخي گفته اند: ” اعطي ” به عبادات مالي، و ” اتقي ” به ساير عبادات و انجام واجبات و ترک محرمات اشاره دارد؛ امّا بهتر آن است که بگوييم: منظور از ” اعطي ” همان انفاق در راه خدا و کمک به نيازمندان و تقوا اشاره است به اين که هنگام انفاق و بخشش و تهيّه ي اموال از طريق مشروع و انفاق آن منّت و آزاري در کار نباشد
مرحوم علامه ي طباطبايي در اين باره گفته:«با توجّه به اين که آيات پس از اين آيه بخل را نکوهش مي کنند، منظور ار ” اعطي ” بخشش مال است براي رضاي خدا و ” اتقي ” نشان مي دهد که انفاق بايد در راه تقواي ديني باشد.«؛48
با توجّه به آن که گفته شد، بهترين معنا همان است که در تفسيرمجمع البيان از امام باقر (ع) در اين باره نقل شده که فرموده است:«اعطي مما آتاه الله»يعني از آن چه که خداوند داده، بدهد و ببخشد. از سويي، لفظ ” عطاء ” به معناي مطلق دادن است که بخشيدن را شامل مي شود؛ بنابرين، هر کـه حقوق واجب اموالـش را بپردازد و هر که مالي در راه خير بدهـد و کسي که براي خداوند گامي بردارد يا سخني بگويد و از مقـام و آبـرو يا دانش و هنرش به نفـع بندگان خدا استفـاده کند، عموماً مشمول اين آيه و داخل در” من اعطي ” است.
اين که مفعول اعطي ذکر نشده؛ يعني آن چه که بخشش مي شود بيان نشده به منظور گسترش مفهوم اعطي است که موارد بسياري را شامل شود؛ بدين جهت در معاني و بيان گفته شده: يکي از انگيزه هاي حذف” مفعول به ” تعليم گسترش مفهوم است.
بر اين اساس، بديهي است يکي از عناويني که مي تواند تحت واژه اعطي قرار بگيرد، وقف است؛چون وقف هم يک نوع اعطا و بخشش مال در راه خدا ست و از همين روي در کتاب ميزان الحکمه در مبحث وقف، آيه ي مزبور راجع به وقف دانسته شده و از طريق روايات به تفسير آن اقدام شده. 49
وقف و مساجد
افزون بر آيات گذشته در کتاب احکام القران به آيه 18 سوره ي توبه اشاره شده که خداوند در آن فرموده: «انّما مساجد الله من آمن بالله و اليوم الخر«؛ «مساجد الهي را فقط کساني آباد مي کنند که به خدا وند و روز قيامت ايمان آورده اند.»اين آيه به تعمير مساجد و گذاشن وقف براي آن ها اشاره دارد. بعضي از سياق آيات قبل و بعد اين آيه استفاده کرده اند که منظور از آيه کريمه آن است که مساجدالله را مؤمنان به خدا و روز رستاخيز آبادان نگاه مي دارند؛ يعني مساجد اسلامي بيشتر از ابنيه و تجهيزات به خود کساني با ايمان نيازمند است. همان گونه که در روايات آمده که خداوند به دليل وجود آباد کنندگان مساجد کيفر و مجازات گناهکاران را به تأخير مي اندازد، چنان که امام صادق (ع) فرموده است: «ان الله اذا اراد ان يصيب اهل الارض بعذاب قال: لولا الذين يتحاببون في و يعمرون مساجدي و يستغفرون بالاسحار لا نزلت عذابي«؛ «خداوند تعالي هرگاه بخواهد اهل زمين را (به سبب اعمال بدشان) کيفر دهد، مي فرمايد: اگر آنان که براي من با يکديگر دوستي و محبّت مي ورزند و مساجدم را آباد مي کنند، نبودند عذاب خود را بر ايشان (گناهکاران) نازل مي کردم.«
همچنين پيامبر (ص) فرموده است: «من اسراج في مسجد سراجاً لم تزل الملائکه و حمله العرش يستغفرون له مادام في ذلک المسجد ضوئه»کسي که چراغي در مسجدي برافروزد، فرشتگان و حاملان عرش الهي مادام که نور آن چراغ در مسجد مي تابد، برايش استغفار مي کنند..50
مرحوم فاضل مقداد در خصوص احکام مربوط به مساجد به هفت آيه اشاره کرده است. 51
وقف و عمل صالح
«وجعلناهم ائمه يهدون بامرنا و اوحينا اليهم فعل الخيرات«؛ «ما ايشان را پيشواياني قرارداديم که به امر ما هدايت مي کنند و به ايشان نيکي ها را وحي کرديم.«
بعضي از مفسران خيرات را به معناي شرايع نبوّت گرفته اند. ولي بيشتر آنان، الخيرات را به معناي اعمال صالحه گرفته اند. 52
با توجّه به اين که کلمه ي الخيرات جمع محلا به الف و لام است، بديهي است که هر نوع عمل صالحي را شامل مي شود. 53
و هر چند که پس ازاين قسمت آيه، به مواردي چون زکات و نماز اشاره شده، از باب بيان بهترين مصداق خير است نه اين که فقط نماز و زکات را شامل شود و ديگر خوبي ها را در بر نگيرد از اين روي، همان گونه که پيش تر نيز اشاره شد، با توجّه به تشويق هايي که درباره ي وقف صورت گرفته، وقف مي تواند يکي از مصاديق خير يا اعمال صالح باشد.
افزون بر آيات گذشته که در خصوص وقف به آن ها اشاره شد، آياتي که در قرآن به انفاق، احسان، عمل صالح، ايثار و… مي توانند مشوّق وقـف باشند و از سويي در قرآن در آـات بسياري با کنز مال، تکـاثر، تفاخر، استکبار، سرقت طغيان، کسب حرام، حبّ مال، راندن قهر آميز يتيم، پر خاش با سائل، خودبيني و… مبارزه شده که به شکلي مي توانند به مقام و جايگاه وقف در قرآن اشاره داشته باشند. 54
نتيجه
وقف سنت حسنه اي است که از ديرباز به اشکال گوناگون در تاريخ بشر وجود داشته است و اسلام نيز ان را در مسيري روشن،منطقي و هدفدار، مترقي و دقيق مورد استفاده قرار داده است. بايد گفت وقف از مختصات نظام حقوقي و اقتصادي اسلام است. وقف در اسلام داراي ويژگي هايي است. وقف عملي است صالح و باقي و مصداق روشني است از تعاون و تعاضد، و انفاقي است عاري از منّت و احساني است خالي از اذيت و به دور از تحقير شخصيت ديگران و تصدقي است دائمي و مستمر و بدون ريا و وامي است بدون اضطراب بازپرداخت و تعديل ثروتي است با رضا و رغبت. در قرآن مجيد آيه اي مربوط به وقف مستقلاًوجود ندارد؛ بلکه مي توان از آيات مربوط به انفاق و احسان و صدقه و تعاون و… به رجحان و استحباب وقف پي برد.
وقف در لغت داراي معاني متفاوتي است که در قرآن کريم ريشه ي “وقف ” در چهار آيه ي قرآن با معاني مختلف به کار برده شده است.
قرآن چون جاوداني و همگاني است براي همه ي مردم و در هر زماني مورد استفاده قرار مي گيرد. پس موضوعات آن براي همه است. وقف نيز که يکي از موضوعات قرآني محسوب مي شود جايز بلکه مستحب است، مردم بدان عمل کند.
چنان چه منظور از ” قرضاً حسناً” هر کار خيري باشد، وقف مي تواند يکي از مصاديق آن باشد؛ چنان که از مصاديق خير نيز مي تواند به شمار رود؛به همين دليل در برخي از کتب آيات الاحکام، آيه20 سوره ي مزمل در شمار آيات مربوط به وقف ذکر شده است.
در روايات معصومان (علیهم السلام) به صور گوناگون تشويق به وقف شده؛ از جمله پيامبر (ص) فرموده است:«اذا مات ابن آدم انقطع عمله الا من ثلاث: صدقه جاريه او علم ينتفع به او ولد صالح يستغفر له؛ وقتي آدم بميرد، پرونده ي ِعمل وي مسدود مي شود، مگر در سه مورد: صدقه جاريه، علمي که از آن نفع برده شود و فرزند صالحي که برايش دعا کند.«؛ 55
وقف يکي از مصاديق برّ و عمل صالح و… است که آيات قرآني به اين امر اشاره دارد و اين جمله را تأييد مي کند.
نویسنده: عاصفه عظيما
- 1. (عميد، 1379، ص1100)
- 2. (قرشي،1354،236ص)
- 3. (الکبيسي، 1378،ص67)
- 4. (بهـداروند،1385، ص187)
- 5. (خميني،1380،ص62)
- 6. (فيض،1370، ص382)
- 7. (سليمي فر،1370، ص12)
- 8. (دکتر فيض، 1375، ص22)
- 9. (محقق حلي، 1377، ص347)
- 10. (سليمي فر، 1370، ص14)
- 11. (خميني،1380،ص69)
- 12. (ابو سعيد،1375، ص 17)
- 13. (پور سيف، 1385، ص 345)
- 14. (طباطبائي، 1380، ج7، ص72)
- 15. (پور سيف، 1385، ص 345)
- 16. (طباطبائي،1380،ج7، ص77)
- 17. (پور سيف، 1385، ص1108)
- 18. (پور سيف، 1385، ص 1153)
- 19. (طباطبائي، 1380، ج17، ص199)
- 20. (سليمي فر، 1370،ص 181)
- 21. (بحار الانوار، ج2، ص22)
- 22. (همان،ج6، ص293)
- 23. (همان، ج71، ص 257)
- 24. (محقق حلي، 1377، ص448)
- 25. (فيض، 1370، ص382)
- 26. (محمدي ري شهري،ج10، ص 614)
- 27. (سليمي فر،1370،ص15)
- 28. (سليمي فر، 1370، ص53)
- 29. (ابو سعيد، 1372، ص 18)
- 30. (فيض کاشاني،1386،ص182)
- 31. (الطبرسي،1358،109)
- 32. (خزايلي، 1379، ص136)
- 33. (قرشي، 1354، ص180)
- 34. (ابوالفتح رازي،1383، ص 491)
- 35. (طباطبايي، 1380، ص 344)
- 36. (مکارم شيرازي،1380،ج3، ص3و4)
- 37. (مکارم شيرازي،1380،ج3، ص3و 4)
- 38. (خزايلي،1379،ص136)
- 39. (مکارم شيرازي، 1380، ص177)
- 40. (خزايلي،1379، ص 127)
- 41. (طباطبايي، 1380، ج 12، ص 442)
- 42. (مکارم شيرازي،1380، ص 445)
- 43. (ج 2، ص 506)
- 44. (خزايلي، 1379، ص 137)
- 45. (طباطبايي، 1380، ج20، ص 442)
- 46. (مکارم شيرازي،1380، ج 27، ص146)
- 47. (مکارم شيرازي، 1380، ج27، ص73)
- 48. (طباطبايي،1380،ص302)
- 49. (خزايلي،1379،ص138)
- 50. (مکارم شيرازي، 1380، ج 7، ص318)
- 51. (مکارم شيرازي، 1380، ج7، ص318)
- 52. (شاه عبدالعظيمي،1380،ج8، ص 416)
- 53. (کاشاني،1346،ج6، ص89)
- 54. (سليمي فر،1370، ص54)
- 55. (بحار الانوار، ج2، ص22)