ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام در قرآن (1)
چکیده
نویسنده در مقاله حاضر، سند روایاتی را که بیانگر شأن نزول آیه ولایت (مائده/ 55) هستند مورد مداقه قرار داده است. در این راستا، پس از بیان متواتر بودن خبرنزول این آیه درباره ی امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) از منظر عالمان امامیه و دانشمندان اهل سنت، برخی راویان حدیث را از میان صحابه، برمی شمارد. در ادامه، از میان شصت سند که در منابع اهل سنت آمده است سه سند (دو سند از ابن ابی حاتم و یک سند از ابن مردویه) را بررسی می نماید. دیدگاه مفسران درباره ی نزول آیه ولایت و نیز دلایل دانشمندان امامیه در خصوص نزول این آیه درباره ی امیرالمؤمنین(علیه السلام) از دیگر مباحث مطرح در مقاله حاضراست که نویسنده دلایل آن را به طور مبسوط شرح میدهد.
جز نزول این آیه درباره ی امیرالمؤمنین(علیه السلام) چهار شأن نزول دیگر از سوی برخی مفسران برای آیه مورد نظر بیان شده است که نویسنده به آنها نیز اشاره کرده است. وی در نهایت، شبهات وارد شده بر شأن نزول آیه را نقد و بررسی میکند و با پاسخ های مبسوط به هر یک از شبهات، مقاله را به پایان میرساند.
واژگان کلیدی:
آیه ولایت، شأن نزول، آیه 55 سوره مائده،
ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) در قرآن آیه (إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَ هُمْ رَاکِعُونَ) (1)- که نزد مفسران و متکلمان امامیه به آیه ولایت شهرت یافته- از مهمترین آیاتی است که درباره ی ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) نازل شده است؛ تا جایی که مفسران و متکلمان مسلمان، توجه ویژه ای به این آیه مبذول داشته و آثارمتعددی درباره ی آن نگاشته اند. مفسران امامیه- و تعداد زیادی از مفسران اهل سنت- واقعه صدقه دادن امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) در رکوع نماز را علت نزول این آیه می دانند؛ (2) واقعه ای که خبر آن، در سخنان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) (3) اهل بیت(علیهم السلام) (4) جمع زیادی از صحابه و گروهی از تابعین وارد شده است.(5)
از واقعه صدقه دادن امیرالمؤمنین(علیه السلام) در نماز، گزارش های متعددی در دست است؛ عمار یاسر می گوید:
فرد نیازمندی در کنار علی(علیه السلام) توقف نمود؛ در حالی که آن حضرت در رکوع نماز مستحبی قرار داشت. امیرالمؤمنین(علیه السلام) انگشترش را از انگشت بیرون آورد و به فرد نیازمند داد. در این هنگام پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) وارد مسجد شد و پس از گفتگو با فرد نیازمند و با خبرشدن از آنچه که روی داده، آیه ولایت بر آن حضرت نازل شد. رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) آیه را برای اصحاب قرائت نمود، و به دنبال آن، حدیث(من کنت مولاه فعلی مولاه…) یا(هو ولیکم من بعدی) را نیز برای آنان بیان فرمود.(6)
از حدیث فوق و سخن ابوذر غفاری(7) استفاده می شود که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) در زمان نزول آیه ولایت در مسجد بوده اند؛ اما بنابر بیشتر روایات، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) هنگام نزول آیه، در منزل خود بوده اند (8) و علی(علیه السلام) در فاصله نماز ظهر و عصر در مسجد رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) مشغول خواندن نماز نافله بوده اند.(9)
شماری از مفسران اهل سنت و برخی از مفسران شیعه نوشته اند که هنگام نزول آیه ولایت، عبدالله ابن سلام و تنی چند از یهودیان تازه مسلمان نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بودند. آنان آمده بودند تا طبق نقل مفسران اهل سنت، از مشکلاتی که سایر یهودیان به خاطر مسلمان شدن شان برای آنها پدید آورده بودند به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) گزارش دهند.(10) رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) نیز با هدف کاستن از آلام روحی آنان، آیه ولایت را برایشان تلاوت کردند و یاد آور شدند که به ازای از دست دادن حمایت یهودیان، ولایت خدا و رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) و مؤمنانی که در حال رکوع زکات داده اند را به دست آورده اند. آنها نیز از به دست آوردن ولایت خدا و رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) و مؤمنان مذکور در آیه، اظهار خشنودی کردند.(11) پس از آن پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) همراه آنها (12)- یا بدون آنها (13)- از منزل خارج شدند و به مسجد رفتند تا از آنچه در مسجد روی داده، با خبر شوند. هنگام ورود به مسجد به سائلی مواجه شدند؛ از وی پرسیدند: آیا کسی چیزی به تو داده است؟ گفت:بله؛ یک انگشتر نقره به من داده اند. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) از او پرسید: چه کسی انگشتر را به تو داده است؟ فرد نیازمند در حالی که به علی(علیه السلام) اشاره می کرد گفت: این مرد که ایستاده است. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) پرسیدند: در چه حالی انگشتر را به تو داده است؟ گفت: در حال رکوع. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) تکبیر گفت و پس از تلاوت آیه ولایت (14) به علی(علیه السلام) خبر داد که خداوند آیه ولایت را درباره ی او نازل کرده است (15) و پس از آن، این آیه را تلاوت کرد: (وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ) (16)
سند روایات شأن نزول
برخی از دانشمندان، صحت سند تعدادی از روایاتی را که بیانگر نزول این آیه درباره ی امیر المؤمنین(علیه السلام) هستند ثابت کرده اند.(17) شماری از دانشمندان نیز این روایات را تقویت کننده یکدیگر دانسته اند؛ سیوطی پس از نقل تعداد زیادی از این روایات می نویسد: (فهذه شاهد بقوی بعضها بعض) (18) شمار زیادی از مفسران و متکلمان فریقین نیز، نزول آیه ولایت را درباره ی امیرالمؤمنین(علیه السلام) امری اجمالی یا متواتر دانسته اند.
تواتر روایات از منظر عالمان امامیه
از عالمان امامیه شیخ مفید (م 413 ق) ابن جریری طبری امامی (م قرن 5 هجری) ابوالفتوح رازی (م 533 ق) قطب الدین راوندی (م قرن 6 هجری)، ابن شهر آشوب مازندرانی (م 588ق) طبری (م قرن 6 هجری) علامه حلی (م 726 ق) حسینی استر آبادی (م قرن 10 هجری) خبر نزول آیه درباره ی امیرالمؤمنین(علیه السلام) را متواتر دانسته اند.(19)
ابوالعباس احمد ابن ابراهیم، از علمای زیدیه (م 353 ش) نیز می نویسد:(و منها النقل متواتر القاتع للعذر ان الایه نزلت فی امیرالمؤمنین(علیه السلام) (20)
روایات متواتر که هیچ عذر و بهانه ای برای کسی باقی نمی گذارد نشان می دهد که آیه درباره ی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نازل شده است.
تواتر روایت از دیدگاه دانشمندان اهل سنت
جمعی از مفسران و متکلمان اهل سنت نیز به متواتر بودن خبر نزول آیه ولایت درباره ی امیر المؤمنین(علیه السلام) تصریح کرده اند:
1- ابن عطیه اندلسی می نویسد:(انفق ان علی بن ابی طالب(علیه السلام) مر به سائل و هو راکع فی المسجد فاعطاه خاتمه) (21)
2- قاضی عضد ایجی (م 756 ق) می نویسد:(و اجمع ائمه التفسیر ان المراد علی(علیه السلام)) (22)
3- تفتازانی می نویسد: (إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ…) نزلت با تفاق المفسرین فی علی بن ابی طالب(علیه السلام) حین أعطی السائل خاتمه و هو راکع فی صلاته)(23)
4- سید شریف جرجانی (م 812 ق) می نویسد:
و قد اجمع ائمه التفسیر علی ان المراد بـ (الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَ هُمْ رَاکِعُونَ) علی(علیه السلام) فان کان فی الصلاة راکعا، فساله سائل فاعطاه خاتمه، فنزلت الأیة.(24)
5- جمع دیگری از دانشمندان اهل سنت مانند: ثعالبی (م 875 ق) و عبدالکریم خطیب (م قرن 14 ق) نیز عباراتی مشابه بیان داشته اند.(25)
به جز تصریح دانشمندان به تواتر حدیث، معیارهایی که دانشمندان فریقین برای روایات متواتر ذکر کرده اند نیز در روایت یاد شده، وجود دارند. مهمترین معیاری که دانشمندان اهل سنت برای روایت متواتر ذکر کرده اند آن است که ده نفر از صحابه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) آن را نقل کرده باشند.(26)
حدیث مورد نظر را شش نفر از امامان معصوم (27) و هیجده نفر از صحابه نقل کرده اند راویان حدیث از صحابه:
1- امیرالمؤمنین(علیه السلام) (28)
2- حسن بن علی(علیه السلام) (29)
3-عمار یاسر(30)
4- مقداد بن اسود کندی (31)
5- عبدالله ابن عباس (32)
6- ابوذر غفاری (33)
7- جابر ابن عبدالله انصاری (34)
8- ابو رافع (35)
9- انس بی مالک (36)
10- عبدالله بن سلام (37)
11- حسان بن ثالث (38)
12- عمروبن عاص (39)
13- عمربن خطاب (40)
پنج تن دیگر از صحابه یعنی: طلحه، سعد بن ابی وقاص، عبدالرحمن بن عوف و عثمان (41) (در جریان شورای شش نفره ای که عمر برای تعیین جانشین خود مشخص کرده بود) نیز سخن امیرالمؤمنین(علیه السلام) مبنی بر اختصاص نزول آیه به ایشان را تأیید کردند (42)؛ بنابراین، عدد راویان حدیث از صحابه به هیجده تن می رسد.
به جز صحابه، جمع زیادی از تابعین، مانند: محمد بن حنفیه، عبدالله بن محمد بن حنفیه، سعید بن جبیر، ابن جریج مکی، عطاء ابن سائب، مجاهد، سدی، سلمه بن کهیل، عتبه بن ابی حکیم؛ غالب ابن عبیدالله، محمد ابن سائب کلبی؛ ابو صالح و… نیز روایت مورد نظر را نقل کرده و بر نزول آیه مورد نظر درباره ی علی(علیه السلام) تأکید کرده اند (43). چنین روایتی از منظر دانشمندان فریقین، متواتر محسوب می شود؛ از این رو اختصاص آیه ولایت به امیرالمؤمنین(علیه السلام) امری قطعی و خدشه ناپذیر است.
نگاهی به چند سند
تنها در منابع اهل سنت، بالغ بر شصت سند برای حدیث مورد نظر شناسایی شده است (44). ما از میان اسناد یاد شده، سه مورد را بررسی و مابقی را به زمان دیگری موکل می کنیم.
سند اول ابن ابی حاتم
ابن ابی حاتم با ذکر سند از سلمه بن کهیل تابعی، نقل می کند که وی نزول آیه ولایت را درباره ی امیرالمؤمنین(علیه السلام) دانسته است(45). رجال این سند عبارتند از:
1- ابو سعید اسبح (عبدالله ابن سعید کندی) یحیی بن معین، ابوحاتم، نسائی، لالکایی، ابن حبان، خلیلی، مسلمه ابن قاسم و…. او را توثیق کرده اند (46). و بخاری، مسلم، ابوداود، ترمذی، نسایی، و ابن ماجه روایات وی را نقل کرده اند.(47)
2- ابونعیم فضل ابن دکین: یعقوب ابن شبیه، احمد بن حنبل، ابن معین، محمد بن عبدالله موصلی، ابو زرعه دمشقی، عجلی، ابوحاتم، محمد بن سعد، ابن شاهین، نسائی و… وی را حافظی متقن، راستگو و موثق دانسته اند.(48)
3- موسی بن قیس حضرمی: احمد بن حنبل، ابن معین، ابوحاتم، ابن شاهین، ابن نمیر، او را توثیق کرده اند و ابوداود و نسائی روایات وی را نقل کرده اند.(49)
4- سلمه بن کهیل: احمد بن حنبل، ابن معین، عبدالله عجلی، محمد ابن سعد، ابوزرعه، ابوحاتم، یعقوب بی شیبه، نسائی و… وی را توثیق کرده(50)، بخاری، مسلم، ابوداود، ترمذی، نسائی، ابن ماجه روایات وی را توثیق کرده اند.(51)
سند دوم ابن ابی حاتم
ابن ابی حاتم از عتبه بن ابی حکی تابعی (52) نقل می کند که وی نزول آیه را درباره ی امیر المؤمنین(علیه السلام) دانسته است (53). رجال این سند عبارتند از:
1- ربیع بن سلیمان مرادی: نسائی و خطیب بغدادی او را توثیق نموده اند؛ ابن حبان نام او را در کتاب ثقات ذکر کرده است و ابی داود، نسائی و ابن ماجه از او روایت نقل کرده اند.(54)
2- ایوب بن سوید رملی: ابن حجر عسقلایی وی را فردی راستگو دانسته است؛ (55) ابن حبان وی را فردی ثقه معرفی و نامش را در کتاب ثقات ذکر کرده است؛ ابوحاتم و ابو احمد بن عدی، احادیث وی را خوب توصیف کرده اند و ابی داود، ترمذی و ابن ماجه از وی روایت نقل کرده اند.(56)
3- عتبه ابن ابی حکیم: ابن حجر عسقلانی او را فردی راستگو می داند؛ (57) محمد بن مروان طاطری، ابوالقاسم طبرانی، یحیی بن معین، احمد بن حنبل و ابوزرعه دمشقی، او را توثیق نموده اند؛ ابن حبان نام وی را در کتاب ثقات ذکر کرده است و بخاری، ابی داود، ترمذی، نسائی، و ابن ماجه از وی حدیث نقل کرده اند.(58)
سند ابن مردویه
وی با ذکر سند نقل می کند که ابن عباس نزول آیه را درباره ی امیرالمؤمنین(علیه السلام) دانسته است.(59) رجال این سند عباتند از:
1- ابن مردویه: ذهبی وی را ستایش نموده و او را برتر از آن دانسته است که کسی بخواهد در مورد فضل، دانش و وثاقتش سخن گوید. ذهبی می گوید: ابن مردویه، اهل خراسان و شهرتش بیش از حاکم نیشابوری بوده است.(60) ابن عماد حنبلی، ابن مردویه را صاحب نظر در علم حدیث دانسته و می نویسد:(و کان اماما فی الحدیث بصیرا بهذا الشأن) (61)
2- سفیان ثوری به نظر رجال شناسان اهل سنت، وی از پیشوایان علم حدیث و فردی موثق است. ابن حبان نیز نام وی را در کتاب ثقات ذکر کرده است.(62)
3- ابن سنان ضرار بن مره شیبانی: احمد بن حنبل، ابوحاتم، نسائی، و عجلی او را توثیق نموده اند؛ ابن حبان نام وی را در کتاب ثفات ذکر کرده است و بخاری، مسلم، ابوداود، ترمذی و نسائی از وی روایت نقل کرده اند.(63) سفیان ثوری می گوید: تفسیر را از چهار نفر فرا گیرید:سعید بن جبیر، مجاهد، ضحاک و… .(64)
ابن کثیر در تضعیف این سند می گوید: ضحاک ابن عباس را ملاقات نکرده است؛ (65) لذا سند ایراد دارد عبدالملک بن مسیره این ایراد را وارد نمی داند و می گوید: گرچه ضحاک، ابن عباس را ملاقات نکرده است، اما شاگردان ابن عباس، سعید بن جبیر را در شهر (ری) ملاقات کرده و علم تفسیر را از او فرا گرفته است. و وثاقت ابن جبیر مورد اتفاق فریقین است از این رو، روایت فوق- و دیگر روایاب ضحاک از ابن عباس- دارای سند و بدون ایراد است. ضحاک به این دلیل که سعید بن جبیر تحت تعقیب حجاج بن یوسف ثقفی بوده (به خاطر حفظ جان ابن جبیر) از او نام نمی برده است.
4- ابن عباس: وی از صحابه و بی نیاز از توصیف است.
دیدگاه مفسران در طی قرون
تمام مفسران و دیگر دانشمندان شیعه امامیه و اکثر مفسران اهل سنت بر نزول آیه درباره ی امیرالمؤمنین(علیه السلام) اتفاق نظر دارند. در فاصله قرون اول تا ششم هجری، از عالمان امامیه، سلیم ابن قیس هلالی (م 76 ق)، ابوحمزه ثمالی (م 148 ق) حسین بن حکم حبری (م 286 ق) فرات بن ابراهیم کوفی (م307 ق) علی بن ابراهیم قمی (م 307 ق) محمد بن مسعود سمرقندی (معروف به عیاشی؛ م 320 ق) و محمد بن حسن طوسی (م460ق) با استناد به روایات رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) امامان اهل بیت(علیهم السلام) و سخنان صحابه، نزول آیه را درباره ی امیر المؤمنین(علیه السلام) دانسته اند.(66) از دانشمندان اهل سنت نیز مقاتل بن سلیمان (م 150 ق)، ابوجعفر اسکافی(م 220 ق) احمد بن یحیی بلاذری (م 279 ق)، محمد بن محمد ماتریدی (م 333 ق) احمد بن محمد نحاس (م 338 ق) سلیمان بن احمد طبرانی (م 360 ق) احمد بن علی جصاص (م 370 ق) ابوالحسن رمانی (م384 ق) علی بن احمد واحدی (م 468 ق) و حاکم حسکانی حنفی (م بعد از 470 ق)؛ (67) با استناد به روایاتی که از اهل بیت(علیهم السلام) و صحابه، نزول آیه را مخصوص علی(علیه السلام) دانسته اند.
ابن جریر طبری (م 310 ق) و ابن ابی حاتم (م 370ق) نزول آیه درباره ی امیرالمؤمنین(علیه السلام) را به عنوان احتمالی قوی و با سند صحیح ذکر نموده اند. ثعلبی (م 427 ق) و فخر رازی (م 606 ق) نیز نزول آیه درباره ی علی(علیه السلام) را به عنوان یک احتمال نقل کرده اند.(68)
در فاصله سده ششم تا دهم هجری، شیخ ابوالفتوح رازی (533 ق)؛ فضل بن حسن طبرسی (م 536ق) و ابن شهر آشوب مازندرانی (م 588 ق) از عالمان امامیه (69) و ابو حامد عزالی (م505 ق) جارالله زمخشری (م 538ق) ، موفق بن احمد خوارزمی (م 568ق) ابن عساکر (م 570ق) ابن جوزی (م 597ق) سبط ابن جوزی (654ق) قاضی عضد ایجی (م 756) عبدالله بن عمر بیضاوی (م 791 ق) مسعود بن عمر تفتازانی (م 793ق)، سید نورالدین هیثمی (م807ق) سید شریف جرجانی (م812 ق) ملا حسین کاشفی (م910ق) جلال الدین سیوطی (م911ق) و ابی السعود (م951ق) از عالمان اهل سنت،(70) با استناد به روایات اهل بیت(علیهم السلام) و صحابه- و با اشاره به واقعه صدقه دادن امیرالمؤمنین(علیه السلام) در رکوع نماز- نزول آیه را اختصاصاً درباره ی علی(علیه السلام) دانسته اند. نمونه این اظهارات در قرون بعد نیز ادامه یافته است.(71)
دلایل دانشمندان امامیه
واژه اصلی آیه مورد نظر- که پیام مهم آیه را در خود نهفته دارد- کلمه «ولی». است. دانشمندان مسلمان درباره ی این کلمه، به دو دسته تقسیم شده اند؛ مفسران و متکلمان شیعه امامیه به اتفاق آراء کلمه ولی را به معنای «اولی»، «احق» و «امامت» دانسته اند؛ در حالی که دانشمندان اهل سنت آن را «محبت»و «نصرت »معنا کرده اند.
عالمان امامیه برای اثبات مدعای خود دلایلی بیان کرده اند که برخی با توجه به محتوای خود آیه (درونی) و برخی دیگر خارج از آیه ی مورد نظر (بیرونی) است.
دلایل درونی
1- معنای «ولی»
عالمان امامیه، می گویند: کلمه «ولی» به معنای اولی و احق و به معنای کسی است که استحقاق تصرف در اداره امور جامعه را دارد و پیروی او بر مردم واجب است. تنها معنای سازگار با آیه مورد نظر هم «اولی به تصرف بودن» است؛ زیرا شأن نزول این آیه امیرالمؤمنین(علیه السلام) است و معنای محبت و نصرت، مخصوص کسانی که نماز می خوانند و در حال رکوع زکات می دهند نیست؛ بلکه یک حکم عمومی است و شامل همه افراد می شود؛ از جمله کسانی که زکات بر آنان واجب نیست.(72)
مفرد آمدن کلمه ولی در آیه نیز مؤید دیدگاه دانشمندان امامیه است؛ زیرا در آیات قبل و بعد که بحث از محبت است، کلمه ولی به صورت جمع (أولیاء) به کار رفته است:«…لاَ تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصَارَى أَوْلِیَاءَ … »؛ (73) «… لاَ تَتَّخِذُوا … وَ الْکُفَّارَ أَوْلِیَاءَ … » (74) به عبارت دیگر، ولایت، معنا و حقیقت واحدی دارد که اصلاً از آن خدا وتبعاً برای غیر خداوند است.(75) دانشمندان عامه که کلمه ولی را در آیه، محبت و نصرت معنا کرده اند، دلیل شان قرینه سیاق است. آنان می گویند:
در آیات51 و 57 مائده که قبل و بعد از آیه ولایت هستند، کلمه ولی به معنای محبت و نصرت است و قریه سیاق اقتضا دارد کلمه ولی در آیه ولایت- که در میان آن آیات قرار دارد- نیز به معنای محبت و نصرت باشد.(76)
آنان از سه امر غفلت کرده اند:
اولا: معنای محبت و نصرت عام است و با حصر موجود در آیه که مدلول کلمه «انّما»است سازگاری ندارد؛
ثانیاًً: روایات متواتر شأن نزول- که بر اختصاص آیه به امیرالمؤمنین(علیه السلام) دلالت دارند- نشان می دهند آیه ولایت دارای حکمی مستقل است و ارتباطی به آیات قبل و بعد ندارد؛ بنابراین، با وجود اخبار متواتر، ادعای قرینه سیاق منتفی است؛
ثالثا: استعمال کلمه ولی به معنای محبت و نصرت، در آیات 51 و 57 مائده، بدان جهت است که قرینه وجود دارد؛ مثل اینکه کلمه ولی در آن آیات به صورت جمع (اولیاء) ذکر شده است؛ در حالی که این کلمه در آیه ولایت مفرد است.
فخر رازی با استناد به قرینه سیاق، کلمه ولی را در آیه محبت و نصرت معنا می کند و معنای اولی و احق را نمی پذیرد. وی چند سطر بعد، قرینه سیاق را نقض و مصداق آیه ولایت و آیه پیش از آن را ابوبکر ذکر می کند؛ سپس کلمه ولی را امامت معنا می کند و آیه را دلیلی بر امامت ابوبکر بر می شمارد.(77) به عبارت دیگر وی با رویکردی دوگانه اعلام می کند که اگر آیه درباره ی ابوبکر باشد، کلمه ولی به معنای امامت و متصرف در امور است و منافاتی با وحدت سیاق ندارد؛ اما اگر در مورد امیرالمؤمنین(علیه السلام) باشد، کلمه ولی به معنی محبت و نصرت است و اراده معنای امامت، با وحدت سیاق آیات منافات دارد!
از مباحث پیش گفته شده روشن شد که میان کلمه «ولی» در این آیه، به کلمه «اولیاء» در آیات 51 و 57 سوره مائده، تفاوت آشکاری وجود دارد؛ لذا نمی توان آنها را دارای سیاقی یکسان دانست.
بدینسان روشن می شود که کلمه ولی در آیه ولایت باید به معنای امامت باشد و نمی توان برای آن معنای دیگری در نظر گرفت.
2- دلالت «انما» بر حصر و اختصاص
لغت شناسان کلمه «انما» را به معنای حصر و اختصاص دانسته اند؛ (78) یعنی مفهومی که پس از «انما» قرار می گیرد اثبات شده و غیر آن، نفی می شود. عالمان امامیه نیز کلمه «انما» را در آیه مورد نظر به همین معنا دانسته اند.(79) علاوه براین، جمع زیادی از مفسران و متکلمان اهل سنت (مانند: زمخشری، نسفی، تفتازانی، ثعالبی، برسوی و آلوسی) کلمه «انما» را در آیه ولایت، به معنای حصر و اختصاص دانسته اند.(80)
خداوند با به کار بردن «انما» در آیه، ولایت را در خدا، رسول و مؤمنانی که در رکوع زکات داده اند منحصر کرده است و این معنا فقط با اولویت در تصرف و امامت سازگار است. معانی دیگر کلمه «ولی» (مانند: نصرت و محبت) با معنای حصر که مداول لفظ «انما» است، قابل جمع نیست، زیرا معنا ندارد که فقط مؤمنانی که در رکوع زکات داده اند وظیفه داشته باشند مؤمنان را دوست بدارند و یاری کنند، دوستی و محبت در دین، وظیفه ای همگانی است.(81)
3- وحدت سیاق
کلمه(ولی) در آیه ولایت، به طور یکسان به خدا و رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) و مؤمنانی که در حال رکوع زکات داده اند نسبت داده شده است. یکسان بودن سیاق آیه نشان می دهد که خدا و رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) و مؤمنان ذکر شده در آیه، از ولایت یکسانی برخوردارند (82) [با این تفاوت که ولایت خداوند اصلی، و ولایت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) و مؤمنان، نشأت گرفته از ولایت خداوند است]؛ به همین دلیل، ولایت خدا و رسول در این آیه، با ولایت مؤمنان ذکر شده در آن، به یک معناست و ولایت خدا و رسول در آیه عام است. مهمترین معنای (ولی) در مورد پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) آن است که او پیشوای الهی مؤمنان است و برای تصرف در زندگی آنان، از خودشان سزاوارتر و شایسته تر است: (النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ…) (83) آیه بعد از آیه ولایت (84) هم نشان می دهد ولایت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) و مؤمن یاد شده، از سنخ ولایت خداست؛ زیرا کسانی که تحت ولایت هر سه باشند «حزب الله» شمرده شده اند.(85) جالب است که برخی از مفسران اهل سنت کلمه (ولی) را در آیه 56 مائده به صراحت به معنای متصرف در امور و امام دانسته اند.(86) پس باید در آیه ولایت نیز به همین معنا باشد؛ چون این دو آیه کاملاً با هم مرتبط بوده و هر دو درباره ی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نازل شده اند.
برخی از مفسران نیز کلمه (ولی) را- در این آیه- درباره ی خدا و رسول به معنای متصرف در امور گرفته اند و از بیان معنای ولی در مورد مؤمنان مذکور در آیه خودداری کرده اند.(87) حال آنکه مقتضای وحدت سیاق آن است که کلمه (ولی) در مورد مؤمنان نیز به معنای متصرف در امور باشد. در نتیجه، حمل آیه به معنای محبت و نصرت، برخلاف سیاق آیه مورد نظر و بدون دلیل است.(88)
دلایل بیرونی آیه
1- تفسیر امامان اهل بیت از آیه
امامان اهل بیت(علیهم السلام) که به شهادت حدیث متواتر ثقلین، همتای قرآن و آگاه به معانی کتاب می باشند، کلمه (ولی) را در آیه، (اولی) و (احق) تفسیر کرده اند. کلینی از امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه نقل کرده است که فرمود:
«یعنی: اولی بکم؛ ای: احق یکم و بامورکم من انفسکم و اموالکم، والله و رسوله و الذین آمنوا یعنی علیا…». (89)
خود میرالمؤمنین(علیه السلام) نیز کلمه ولی را به معنای اولی احق دانسته و در صفین (90) برای اثبات امامت خود به آیه ولایت استناد کرده اند.(91)
علی(علیه السلام) در شورایی که عمر بن خطاب برای تعیین خلیفه انتخاب کرده بود نیز، برای اثبات حق خود به آیه ولایت استناد کرد و اعضای شورا نیز معترف بودند که علی(علیه السلام) واجد این حق و آنها فاقد آنند؛ حضرت فرمود:
انشدکم بالله امنکم احد انزل الله تعالی فیه: (إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَ هُمْ رَاکِعُونَ) غیری؟
قالو:اللهم لا.(92)
2- حدیث ولایت:
شاهد دیگری که صحت دیدگاه دانشمندان امامیه را تأیید می کند، این حدیث نبوی صحیح است:«… علی ولی کل مؤمن بعدی» (93) کلمه «ولی» در آیه ولایت و در حدیث پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) از یک سنخ، به یک معنا و درباره ی یک نفر است. رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) با بیان این کلمه علی(علیه السلام) را پس از خود به عنوان سرپرست همه مؤمنان معرفی کرده اند. افرادی مانند ابن تیمیه و مبارکفوری (شارح سرح ترمذی) اذعان کرده اند که کلمه «ولی» در این حدیث، قابل حمل بر معنای محبت و نصرت نیست؛ (94) زیرا قید «بعدی» در حدیث، مانع اراده این معناست. اگر «ولی» به معنای محبت و نصرت باشد، نیاز به قید «بعدی» نیست؛ زیرا محبت و نصرت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و علی(علیه السلام) با محبت و نصرت مردم توسط این دو، همزمان، ممکن است. آ نچه برای این دو قابل جمع نیست سرپرستی و تصرف در امور جامعه است و وقتی کلمه «ولی» به معنای محبت و نصرت نباشد؛ آنچه باقی می ماند معنای امامت و زعامت است.
3- قرائت ابن مسعود
شماری از مفسران مسلمان، از عبدالله ابن مسعود (صحابی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)) نقل کرده اند که وی آیه ولایت را با تعبیر «انما مولاکم الله…» قرائت می کرده است.(95) جمعی از مفسران و محدثان فریقین نیز از عمار یاسر (صحابی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)) نقل کرده اند که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) پس از نزول آیه ولایت، نخست آیه را برای اصحاب قرائت نمود و پس از آن، حدیث «من کنت مولاه فعلی مولاه…» را ذکر فرمود. قرائت ابن مسعود در آیه ولایت و نقل حدیث یاد شده توسط پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) پس از نزول آیه بیانگر آن است که کلمه «ولی» در آیه به آنان سزاوارتر و شایسته تر است.(96)
4- ترس پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) از ابلاغ آیه
مفسران، از امام باقر و امام صادق(علیه السلام) نقل کرده اند که وقتی آیه ولایت نازل شد، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) ازابلاغ آن بیم داشت که مبادا قریش او را تکذیب کنند. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) آیه را برای کسانی که حاضر بودند بیان نمود؛ اما ابلاغ عمومی صورت نگرفت؛ تا اینکه خداوند آیه تبلیغ (97) را نازل نمود و رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) در روز غدیر، پیام خداوند را ابلاغ فرمود، و حاضران، به دستور پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) با علی(علیه السلام) بیعت کردند.(98)
به راستی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در ابلاغ آیه ولایت، از چه می ترسید؟ از اینکه کلمه «ولی» به معنای مبت و نصرت علی نسبت به مردم است؟!یا بدان جهت که «ولی» به معنای اولی به تصرف و امامت است؟ به طور حتم ترس پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به خاطر معنای دوم بوده است؛ زیرا آنچه برای قریش- که در ماه های آخر حیات پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) خود را برای تصاحب جانشینی آن حضرت پس از درگذشت ایشان آماده می کردند- می توانست ناراحت کننده باشد و آنان را به تکذیب پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) وا دارد، این بود که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) علی بن ابی طالب(علیه السلام) را به عنوان جانشین خود تعیین کند و طرح های مهاجران قریش را با مشکل مواجه سازد.
امام صادق(علیه السلام) از جدشان امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل کرده اند که وقتی آیه ولایت نازل شد، جمعی از اصحاب پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در مسجد رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) جمع شدند تا درباره ی این آیه به تبادل نظر بپردازند برخی از آنان نپذیرفتن این آیه را، به منزله ی کفر ورزیدن به سایر آیات دانستند و پذیرش آن را برابر با پذیرش حاکمیت علی(علیه السلام). آنان تصمیم گرفتند از فرامین پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) پیروی کنند؛ اما دستورات امیرالمؤمنین(علیه السلام) را نپذیرند (99). به راستی کدام معنای ولایت با نزول این آیه، برای امیرالمؤمنین(علیه السلام) ثابت شده و پذیرش آن برای برخی از صحابه- به ویژه مهاجران قریشی- دشوار بوده است تا آن جا که تصمیم می گیرند از دستور خدا و پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) سرپیچی کنند و آن معنا را درباره ی علی ابی طالب(صلی الله علیه و آله و سلم) نپذیرند؟
5- ولی به معنای محب یا محبوب
استعمال کلمه «ولی» در آیه، در صورتی که به معنای محبت و نصرت باشد، از دو حال خارج نیست: یا به معنای «محب و ناصر» (معنای فاعلی) است یا به معنای «محبوب و منصور» (معنای مفعولی). با توجه به این پیش فرض:
اولا: آنچه با شأن خدا و رسول و مؤمنی که در حال رکوع، زکات داده تناسب دارد، آن است که «ولی» به معنای محبوب باشد؛ خدا، رسول و مؤمن مورد نظر، محبوب باشند سایر مؤمنان، محب و دوستدار آنها باشند.
لغت شناسان «ولی» را نه به معنای محبوب و منصور، بلکه فقط به معنای محب و ناصر استعمال کرده اندکه با آیه ولایت تناسب ندارد.
ثانیاً: اگر «ولی» را به معنای «محبوب و منصور» بگیریم و همه مؤمنان موظف باشند علی(علیه السلام) را دوست بدارند و یاری کنند، این همان معنای ولایت است؛ زیرا تنها کسی که نیاز به محبت و نصرت همه جانبه مؤمنان دارد، امام جامعه اسلامی است که می خواهد با پشتوانه محبت و نصرت مردم، کشور اسلامی را اداره کند و از منافع مسلمانان دفاع نماید. ضمن اینکه اگر شخص دیگری جز امام جامعه اسلامی، از چنین محبت و نصرتی برخوردار باشد، باعث تعدد قدرت و در نتیجه بروز اختلاف در جامعه خواهد شد.
ثالثاً: اگر «ولی» به معنای نصرت و یاری کردن باشد علی(علیه السلام) در صورتی می تواند مؤمنان را یاری کند که دارای قدرت و امکانات باشد؛ در غیر اینصورت، نه تنها نخواهد توانست مؤمنان را یاری کند، بلکه خود نیز مظلوم واقع خواهد شد.
رابعاً: اگر «ولی» به معنای محب و ناصر باشد، معنای آن این است که از میان همه مؤمنان فقط علی(علیه السلام) وظیفه دارد سایر مؤمنان را دوست بدارد و این معنای درستی نیست؛ زیرا جای سؤال است که چرا باید علی(علیه السلام) همه مؤمنان را دوست بدارد؟!
خامساً: دلالت لفظ «ولی» بر امامت قطعی و مسلم است؛ حال اگر کلمه «ولی» به معنای محبت و نصرت باشد، این اشکال پیش می آید که یک لفظ، همزمان در سه معنا استعمال شده است.(100)
ادامه دارد…
پینوشتها:
1- مائده/ 55
2- کوفی، فرات بن ابراهیم تفسیر فرات کوفی، 1/ 127-128؛ عیاشی، محمد بن مسعود، کتاب التفسیر، 1/ 329؛ ثمالی، ابوحمزه؛ تفسیرالقرآن الکریم؛ 1/ 58؛ سیوطی؛ جلال الدین؛ الدرالمنثور؛ / 105؛ بلخی؛ مقاتل بن سلیمان، تفسیر مقاتل، 1/ 486؛ سمرقندی، نصر بن محمد، بحرالعلوم، 1/ 401.
3- حسکانی، عبیدالله بن احمد، شواهد التنزیل، 1/ 167-168؛ ابن کثیر، اسماعیل، تفسیر القرآن العظیم، 2/ 72؛ سیوطی، جلال الدین، الدرالمنثور، 3/ 106.
4- کوفی، فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات کوفی، 1/ 125؛ حکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، معرفة علوم الحدیث/ 102.
5- حسکانی، عبیدالله بن احمد، شواهد التنزیل. 1/ 161-169؛ سیوطی جلال الدین؛ الدر المنثور. 3/ 104-106.
6- هیثمی، 7/ 80؛ سیوطی جلال الدین، الدر المنثور، 3/ 105 عیاشی، محمد بن مسعود، کتاب التفسیر، تفسیر عیاشی، 1/ 327، کوفی، فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات کوفی1/ 125.
7- فخر رازی، تفسیر کبیر4/ 384.
8- واحدی، علی بن احمد، اسباب النزول/ 134؛ خوارزمی، مناقب/ 266؛ سیوطی جلال الدین؛ الدرالمنثور، 3/ 105.
9- حسکانی، عبیدالله بن احمد، شواهد التیزیل، 1/ 228؛ هیثمی، مجمع الزوائ، 7/ 80.
10- ابن عطیه اندلسی، عبدالحق، المحرر الوجیز، 2/ 209، بغوی، حسین بن مسعود، معالم التنزیل، 2/ 63؛ رازی، ابوالفتوح؛ روض الجنان، 7/ 23کاشانی؛ ملا فتح الله؛ زیدةالتفاسیر، 2/ 382، کوفی، فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات کوفی، 1/ 127.
11- بغوی حسین بن مسعود، معالم التنزیل، 2/ 63؛ ابن عطیه اندلسی، عبدالحق، المحرر الوجیز، 2/ 209؛ بغدادی، علی بن محمد، لباب التاویل2/ 56این جوزی، عبدالرحمن، زادالمسیر، 1/ 560-561
12- جاحظ، عمروبن بحر، العثمانیة/ 118
13- عیاشی مخحمد بن مسعود، کتاب التفسیر، 1/ 328.
14- واحدی، علی بن احمد، اسباب النزول ص134؛ فرات بن ابراهیم تفسیر فرات کوفی، ج1، ص127-128.
15- طوسی، محمد بن حسن تبیان، 3/ 564؛ حاکم حسکانی، عبیدالله ابن احمد، شواهد التنزیل، 1/ 167-168.
16- مائده/ 56؛ واحدی، علی بن احمد، اسباب النزول/ 136؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج3، ص364؛ سیوط، جلال الدین، الدر المنثور، 2/ 294.
17- میلانی، علی، نفحات الازهار، 20. 41-45.
18- سیوطی، جلال الدین، لباب النقول فی اسباب النزول/ 171؛ مظهری حنفی، محمد ثناءالله، تفسیر مظهری، 3/ 162؛ وهبت الزهیلی، تفسیرالمنیر، 6/ 232.
19- مفید، محمد بن محمد، تفسیرالقرآن المجید، 1/ 182، طبری، دلائل الامامة/ 19؛ ابوالفتوح؛ حسین بن علی، روض الجنان و روح الجنان، 7/ 27؛ قطب راوندی، هبة الله، فقه القرآن1/ 116، ابن شهر آشوب، محمد بن علی، متشابه القرآن، 2/ 30؛ حلی، حسن بن یوسف، نهج الحق و کشف الصد/ 172، استرآبادی، تاویل الآیات الظاهره1/ 156.
20- ابوالعباس، احمد بن ابراهیم، المصابیح/ 18
21- ابن عطیه اندلسی، عبدالحق، المحرر الوجیز، 2/ 209.
22- المواقف فی علم القرآن. 3/ 601
23- تفتازانی، سعد الدین، شرح المقاصد، 5/ 270
24- جرجانی، میر شریف، شرح المواقف، 8/ 360
25- ثعالبی، عبدالرحمن، جواهر الحسان فی تفسیر القرآن، 2/ 396، قوشچی، علی بن محمد سمرقندی، شرح تجرید العقائد/ 368؛ کاشفی سبزواری، حسین بن علی، مواهب علیه، 1/ 294؛ آلوسی، محمود، روح المعانی، 3/ 334، خطیب، عبدالکریم، التفسیرالقرآنی للقرآن، 3/ 1126
26- سیوطی، جلال الدین، تدیب الراوی، 2/ 176، زبیدی، لغط اللالی امتناشرة فی الاحادیث المتواترة. / 23-30.
27- فرات بن ابراهیم، تفسیرفرات کوفی، 1/ 125؛ حسکانی، عبید الله ابن احمد، شواهد التنزیل، 1/ 161-169؛ سیوطی جلال الدین، الدرالمنثور، 3/ 98.
28- صدوق، محمدبن علی، کمال الدین/ 268؛ ابن مغازلی، مناقب امیرالمؤمنین(علیه السلام) / 312، حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، معرفة علوم الحدیث/ 139، ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، 42/ 57، سیوطی، جلال الدین، الدرالمنثور2/ 519.
29- سبط ابن جوزی، تذکرةالخواص/ 200.
30- عیاشی، محمد بن مسعود، کتاب التفسیر، 1/ 327، طبرانی، معجم اوسط، 7/ 129، حاکم حسکانی، عبیدالله ابن احمد، شواهد التنزیل، 1/ 223.
31- حاکم حسکانی، عبیدالله ابن احمد، شواهد التنزیل، 1/ 228.
32- همان/ 212و 239، بلاذری انساب الاشراف، 2/ 381، ابن مغازلی، مناقب امیرالمؤمنین(علیه السلام) / 313، ثعلبی احمد، الکشف والبیان، 4/ 80
33- ثعلبی، احمد، الکشف والبیان، 4/ 80، حاکم حسکانی، عبید الله ابن احمد، شواهد التنزیل، 1/ 229-231؛ رازی، فخر الدین، تفسیر کبیر120/ 26، طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، 3/ 361، ابن اعقم، تفسیر اعقم/ 149.
34- حاکم حسکانی، عبیدالله ابن احمد، شواهد التنزیل، 1/ 224؛ ابن بطریق، خصائص الوحی المبین/ 42. واحدی، علی بن احمد، اسباب النزول/ 167.
35- بحرانی، سیدهاشم، تفسیر برهان، 1/ 481
36- گنجی، کفایت الطالب/ 228-229، باب 61، حاکم حسکانی، عبیدالله ابن احمد، شواهد التنزیل، 1/ 215، جوینی، فرائد السعطین، 1/ 188.
37- ابن بطریق، خصایص الوحی المبین/ 41؛ ابن اتبر، مبارک بن محمد، جامع الاصول، 8/ 664؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، 3/ 362؛ رازی، فخرالدین، تفسیر کبیر، 4/ 383.
38- حاکم حسکانی، عبیدالله ابن احمد، شواهد التنزیل، 1/ 234، فرائد السمطین، 1/ 193؛ سبط ابن جوزی، تذکرة الخواص/ 25؛ خوارزمی، مناقب/ 265؛ المرشد بالله، الامالی، الخمیسیة، 1/ 138.
39- خوارزمی، مناقب/ 197- 200، طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان، 6/ 23.
40- بحرانی، سید هاشم، تفسیر برهان، 1/ 480
41- ابن فتیبه، عبدالله بن مسلم، الامة و السیاسة، 1/ 42.
42- ابن مردویه، مناقب علی بن ابی طالب/ 130 و 133
43- حبری، تفسیر حبری، / 258، حاکم حسکانی، عبید الله ابن احمد، شواهد التنزیل، 1/ 217، 217، 219، 238، 218 و 209؛ طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، 6/ 288؛ ابن ابی حاتم؛ تفسیر القرآن العظیم، 4/ 1162؛ ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، 42/ 357؛ سیوطی، جلال الدین، الدرالمنثور، 2/ 519.
44- نجفی مرعشی، شهاب الدین، موسوعة الامامة فی نصوص اهل السنة، 1/ 187-216
45- ابن ابی حاتم، تفسیر 4/ 1162
46- مزّی، یوسف، تهذیب الکمال، 10/ 180، ابن حجر، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، 5/ 236؛ 237.
47- ابن حجر، احمد بن علی، تقریب التهذیب، 1/ 419.
48- مزی، یوسف، تهذیب الکمال، 15/ 68-70؛ ابن حجر، احمد بن علی، تهذیب التهذیب8/ 270-276.
49- مزی، یوسف، تهذیب الکمال، 18/ 502-503؛ ابن حجر، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، 10/ 366-367.
50- مزی، یوسف، تهذیب الکمال، 7/ 458-459.
51- بنداری، عبدالفقار سلیمان، موسوعة رجال الکتب التسعة، 2/ 80
52- نام وی در تفسیر ابن ابی حاتم به اشتباه«عقبة بن ابی حکیم»ثبت شده است.
53- ابن ابی حاتم، تفسیر، 4/ 1162
54- مزی، یوسف، تهذیب الکمال، 9/ 88
55- ابن حجر، احمد بن علی، تقریب التهذیب، 1/ 61. ش657
56- مزی، یوسف، تهذیب الکمال، 3/ 476-477، ابن ابی حاتم، الجرح والتعدیل، 2/ 250
57- ابن حجر، احمد بن علی، تقریب التهذیب، 2/ 567ش4459.
58- مزی، یوسف، تهذیب الکمال، 19/ 301، 302
59- ابن کثیر دمشقی، اسماعیل، تفسیرالقرآن العظیم، 3/ 126، نقل از ابن مردویه
60- ذهبی، احمد بن عثمان، سیر النبلاء، 17/ 308-309 وتذکرةالحفاظ، 3/ 1050.
61- ابن عماد حنبلی، عبدالحی، شذرات الذهب، 3/ 190.
62- مزی، یوسف، تهذیب الکمال، 11/ 165 و 173؛ ابن حجر، تقریب التهذیب، 1/ 216.
63- مزی، یوسف، تهذیب الکمال، 13/ 307-308.
64- همان/ 293.
65- ابن کثیر دمشقی، اسماعیل، تفسیر القرآن العظیم، 3/ 126.
66- ابوحمزه ثمالی، ثابت بن دینار، تفسیر القرآن الکریم/ 158؛ کوفی، فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات کوفی، 1/ 123-129؛ قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، 1/ 170؛ طوسی، محمد بن حسن، تفسیر تبیان، 3/ 588-564.
67- بلخی، مقاتل بن سلیمان، تفسیر مقاتل، 1/ 486؛ ابو جعفر اسکافی، المعیار و الموازته/ 228؛ بلاذری، انساب الاشراف، 2/ 381؛ ماتریدی، تأویلات اهل السنه، 2/ 49-50؛ نحاس، احمد بن محمد، اعراب القرآن، 2/ 325؛ طبرانی، المعجم الأوسط، 7/ 129، ح6228؛ جصاص، احمد بن علی، احکام القرآن، 2/ 446؛ تفسیر ابوالحسن رمانی/ 82-83؛ حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، معرفه علوم الحدیث/ 139؛ واحدی، علی بن احمد، اسباب النزول/ 167؛ حاکم حسکانی، عبیدالله بن احمد، شواهد التنزیل، 1/ 209-245.
68- طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، 4/ 628-629؛ ابن ابی حاتم، تفسیر، 3/ 227؛ ثعبلی، احمد، الکشف والبیان، 4/ 80.
69- ابوالفتوح رازی، حسین بن علی، روض الجنان و روح الجنان، 2/ 174-180؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، 3/ 359-364؛ ابن شهر آشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، 3/ 5-13.
70- غزالی، ابوحامد، سرالعالمین/ 188؛ زمخشری، محمود، کشاف، 1/ 649؛ ابن شهر آشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب/ 266؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، 42/ 357؛ ابن جوزی، عبدالرحمن، زاد المسیر، 2/ 383؛ سبط ابن جوزی، تذکره الخواص/ 200؛ گنجی، کفایه الطالب/ 228-229، باب61؛ نسفی، عبدالله بن احمد، تفسیر نسفی، 1/ 289؛ جوینی، فرائد السمطین، 1/ 191؛ ایجی، المواقف فی علم الکلام/ 405؛ بیضاوی، عبدالله بن عمر، انوار التنزیل و اسرار التاویل، 1/ 446؛ تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، 5/ 270؛ هیثمی، مجمع الزوائد، 7/ 80؛ جرجانی، میر شریف، شرح المواقف، 8/ 360؛ کاشفی سبزواری، حسین بن علی، مواهب علیّه(تفسیر حسینی) ، 1/ 330؛ سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور، 3/ 104-106؛ ابی السعود، تفسیر ابی السعود، 3/ 52.
71- مظهری، محمد ثناء الله، تفسیر مظهری، 3/ 162؛ فتوحی، فتح البیان فی مقاصد القرآن، 2/ 283؛ خطیب، عبدالکریم، التفسیر القرآنی للقرآن، 3/ 1126.
72- سید مرتضی، علی بن حسین، الشافی فی الامامه، 2/ 219-221؛ طبرسی، فضل بن حسن، جوامع الجامع، 1/ 337؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، 3/ 327؛ مفید، محمد بن محمد، تفسیر القرآن المجید، 1/ 182؛ ابن شهر آشوب، محمد بن علی، متشابه القرآن، 2/ 30؛ استرآبادی، تاویل الایات الظاهره، 1/ 156؛ فیض کاشانی، ملا محسن، تفسیر صافی، 2/ 45؛ بحرانی، سید هاشم، تفسیر برهان، 2/ 217؛ طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، 6/ 8؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، 4/ 424.
73- مائده/ 51
74- همان/ 57.
75- طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، 6/ 14.
76- رازی، فخرالدین، مفاتیح الغیب، 12/ 384.
77- همان/ 384-385.
78- راغب، مفردات الفاظ القرآن، 1/ 92؛ رازی، محمد بن ابوبکر، مختار الصحاح/ 29؛ ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، 13/ 32 و 15/ 743؛ احمد بن محمد، مصباح المنیر/ 35؛ الزوای، طاهر احمد، ترتیب القاموس، 1/ 191.
79- سید مرتضی، علی بن حسین، الشافی فی الامامه، 2/ 221.
80- زمخشری، محمود، کشاف، 1/ 623؛ نسفی، عبدالله بن احمد، تفسیر نسفی، 1/ 289؛ تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، 3/ 501؛ ثعالبی، عبدالرحمن، جواهر الحسان فی تفسیر القرآن، 2/ 396؛ حقی برسوی، اسماعیل، تفسیر روح البیان، 2/ 407؛ آلوسی، محمود، روح المعانی، 6/ 168، آل سعدی، عبدالرحمن، تفسیر الکریم الرحمن، 1/ 256.
81- طوسی، محمد بن حسنف التبیان فی تفسیر القرآن، 3/ 561؛ میلانی، علی، نفحات الازهار، 20/ 20، 51 و 52.
82- طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، 6/ 12.
83- احزاب/ 6.
84- مائده/ 56.
85- طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، 6/ 13.
86- قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، 6/ 222.
87- نخجوانی، نعمه الله، الفواتح الالهیه، 1/ 197.
88- سید مرتضی، علی بن حسین، الذخیره/ 439؛ شرف الدین موسوی، عبدالحسین، المراجعات/ 49.
89- کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، 1/ 289، ح3.
90- سلیم بن قیس، کتاب سلیم، 2/ 636 و757، ح11 و 25.
91- پیشتر، سخن امیرالمؤمنین (علیه السلام) ذکر شد.
92- ابن مردویه، مناقب علی بن ابی طالب(علیه السلام) / 130 و 133؛ طبرسی، احمد بن علی، احتجاج، 1/ 118؛ صدوق، کمال الدین/ 268.
93- احمد بن حنبل، مسند، 4/ 438؛ ترمذی، محمد بن عیسی، سنن ترمذی، 5/ 632؛ نسائی، خصائص امیرالمؤمنین(علیه السلام) / 25.
94- منهاج السنه، 7/ 391؛ مبارکفوری، تحفه الاحوذی، 10/ 212.
95- زمخشری، محمود، کشاف، 1/ 623؛ رازی، تفسیر کبیر، 4/ 387؛ ثعالبی، عبدالرحمن، الجواهر الحسان، 2/ 396؛ اندلسی، ابوحیان، البحر المحیط فی التفسیر، 4/ 300؛ ابن عطیه اندلسی، عبدالحق، المحررالوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، 2/ 209.
96- ثعلبی، احمد، الکشف و البیان، 4/ 92؛ متقی هندی، کنز العمال، 13/ 57 و 61، ح36414 و 36437.
97- مائده/ 67.
98- عیاشی، محمد بن مسعود، کتاب التفسیر، 1/ 328؛ بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، 1/ 480-482.
99- کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، 1/ 427؛ بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، 1/ 479؛ حویزی، عبدالله بن جمعه، نور الثقیلین، 1/ 644.
100- شمیم ولایت/ 171.
منبع مقاله:
فصلنامه تخصصی امامت پژوهی4، زمستان 1390.
/م