وهابیت در ترازوی نقد
گزارشی از مناظره ی احمد بن ادریس با علمای وهابی
در سال های اخیر همواره از آسیب ها و خطراتی که به واسطه ی اندیشه ها و عملکرد وهابیگری، اسلام و مسلمانان را تهدید می کند، سخن بسیار گفته و شنیده شده است. وهابیت، به عنوان اندیشه و روشی انحرافی در تفکرات اسلامی شناخته می شود که با برداشت های جاهلانه و کوته نظرانه از اسلام پدید آمده است و به لطف دست های غربی به حیات خویش ادامه می دهد. متفکران و رهبران عالم تشیع و بسیاری از متفکران و علمای اهل سنت در نقد ورود آرای مضر و انحرافی این نحله سخن گفته و نوشته اند. نوشتاری که پیش رو دارید، گزارشی است از رویارویی نظری و فکری یکی از این علما، احمد بن ادریس، در برابر رویکردهای عملی و نظری چهره های برجسته ای از تاریخ وهابیت. ادریس، در این رویارویی به اصول اسلامی و قرآنی ناب متکی است، اگرچه برخی از آرای وی نیز جای نقد و بررسی دارد.
احمد بن اِدریس؛ شرح حال:
ابوالعباس احمد ابن ادریس حسنی فاسی در خانواده ای اهل علم در میسور در نزدیکی شهر فاس مغرب (مراکش) متولد شد. اطلاعات ما در باب تاریخ تولد وی میان رجب سال 1163-1173 تا (1760/1749) متغیر است. (1) او پس از دریافت آموزه های اولیه و قرآنی در بیست سالگی به فاس رفت و در مسجد جامع قرویین به تحصیل علم پرداخت. او در این مدت گستره ی وسیعی از علوم اسلامی را نزد استادان متعدد آن منطقه فرا گرفت که در میان آنها می توان به ابوالمواهب عبدالوهاب التازی، ابوالقاسم الوزیر و محمد طیب بن کیران (متوفی،1812) که شاگرد مهم ابن ادریس، محمدالسنوسی هم فرصت شاگردی او را به دست آورد (2) اشاره کرد. (3) به اختصار باید گفت که او علاوه بر علوم اولیه و اصلی دینی و فقهی که بر محوریت تفسیر قرآن و حدیث بنا نهاده شده بود، از همان ابتدا در عرفان و تصوف هم دستی بر آتش داشت. از همان آغاز نظریات و انتقادات او به خرافه پرستی و شعائر نادرستی که در میان متصوفه رنگ و بوی بیشتری داشت، باعث کسب شهرت و اهمیت او در جامعه ی فاس شد. مبانی اصلی عقاید او مانند دیگر اصلاح گران اسلامی که در آن قرون تعدد بسیار زیادی یافته بودند در باب مسائلی چون نفی پیروی و تقلید از ارباب مذاهب، لزوم اجتهاد و تاکید بر مفتوح بودن باب آن، بازگشت به قرآن و سنت و پای بندی به اصول اولیه ی اسلام، بنا نهاده شده بود. امتزاج و همسویی این اصول فکری که به طور کامل در تفکر ضد صوفیانه ی سلفیه متبلور شده بود، با عقاید صوفیانه ی ابن ادریس خود محل مناسبی برای بررسی و تحقیق بیشتر است که در ادامه بدان خواهیم پرداخت. عقاید نوگرا و جدید ابن ادریس، کاسه ی صبر علمای قرویین را لبریز کرد و مجادلات فراوانی میان ابن ادریس و آنها در گرفت که چنان که خود در جریان مناظره با وهابیان به حسن بی عاکش گفته، این مساله دلیل اصلی سفر بی بازگشت او به حجاز و انجام فریضه ی حج در میانه ی سال 1212 (1797) بود. او در سال 1213 به اسکندریه رسید. (4) نکته ی قابل توجه دیگر در میزان مقبولیت و تاثیرگذاری او به هنگام حضورش در قاهره و دانشگاه الازهر قابل درک است، سخنرانی های سلسله وار او در این دانشگاه که با استقبال گسترده ی مردم مواجه شد و تعداد قابل توجهی از آنان هم در سال 1214 به همراه ابن ادریس به مکه سفر کردند. (5) او در مکه روابط بسیار خوبی با شریف غالب بن موسی (1788-1814) برقرار کرد و با وجود مخالفت های علمای مکه با عقایدش روزگار پرثمر و بی مشکلی را به مدت 14 سال در این شهر گذراند. (6) شخص شریف غالب هنگام تسلط وهابیان بر مکه در سال 1220 (1803) از این شهر برای مدت کوتاهی گریخت اما پس از انعقاد معاهده ی دست نشاندگی با امیر سعودی بر حکومت این شهر ابقا شد. جالب اینجاست که ابن ادریس در تمام این مدت از مکه بیرون نرفت و تنها هنگام تسخیر این شهر توسط نیروهای مصری محمدعلی پاشا در سال 1230 (1813) مجبور به ترک آن شد. سه سال را به همراه یکی از مهم ترین شاگردانش -محمدبن عثمان میرغنی- به سفر در شهرهای مصر گذراند و در نهایت در سال 33 (1817) به مکه بازگشت؛ اما جو عمومی جامعه کاملا مخالف او بود. ده سال با همین شرایط گذشت تا سال 1243 (1827) احمد بن ادریس از مکه اخراج شد و همراه خیل کثیر مریدان و شاگردانش به سوی یمن حرکت کرد و تنها در این میان محمد السنوسی در مکه باقی ماند. تحمل شرایط سخت و مشکل سازی که در ده سال پایانی حضور ابن ادریس در مکه بر او می گذشت، نشان دهنده ی روحیه ی آرام، منزویانه و دور از آشوب اوست که با وجود مخالفان توانمند، ده سال را در آن شهر گذراند. شواهد و مشخصات قابل دفاعی از این نظریه را می توان در جریان مناظره ای که در پی خواهد آمد، مشاهده کرد. (7)
ابن ادریس هرچه در مکه و حجاز دست به گریبان مخالفان و معاندان بود، در یمن و جنوب شبه جزیره از اقبال عمومی مردم و علما برخوردار بود. علمای یمنی (8) مکرراً در زمان حضور او در مکه به دیدارش آمده بودند (9) و روابط بسیار خوب او با آنها (10) یکی از عوامل مضاعف خشم و دشمنی علمای مکه با وی بود. او ابتدا به زبید رفت و مورد استقبال گرم مفتی آن -عبدالرحمن بن سلیمان بن اهدل (متوفی 1835)- قرار گرفت. پس از اقامت یک ساله در این شهر، دوره ی سفرهای خود را در سواحل جنوبی شبه جزیره و بلاد یمن آغاز کرد و در هر شهر با صدور اجازه یا جلب مرید، دایره ی هوادارانش را گسترده می کرد. (11) البته باید اشاره کرد که ابن ادریس در یمن هم مانند فاس و مکه با مخالفانی مواجه بود، ابوبکر بن محمد ابی طلیعه تهامی (متوفی 1843) نظرات ابن ادریس در باب ظاهر قرآن و دین و روشی که او آنرا «قواعد الصوفیه» می نامید شنید، و ردیه ای بر عقاید او به نام «تلبیس ابلیس» نگاشت که با تقلید از ابن جوزی، آن را در رد بر متصوفه به رشته ی تحریر درآورد. ابراهیم بن یحیی ضمادی که یکی از علمای هوادار ابن ادریس بود و در جریان مناظره تحرکات مؤثری داشته است، پاسخ مفصلی به این ردیه نوشت (12) در نهایت پس از دو سال سفر در اقطار یمن، ابن ادریس در شعبان 1244 (1828) به شهر صبیا در عسیر وارد شد؛ جایی که یک سال بعد مناظره ی معروف و مهمی را با علمای وهابی این دیار برقرار کرد. (13) او در 21 رجب س 1253 (1837) در صبیا درگذشت. (14)
در باب عقاید خاص و ویژه ی ابن ادریس کتب و تحقیقات مفصلی انجام شده و پژوهشگران غربی در این زمینه پس از محققان کم تعداد آفریقایی، گوی سبقت را از دیگران ربوده اند. چنانکه پیش از این هم اشاره کرده ایم، ابن ادریس ذاتاً انسان مجادله گر و عداوت آفرینی نبود. یک صوفی آرام، معتزل و نیک طبع که تبلور کاملی از تساهل و تسامح صوفیانه ی اسلامی بود. این مطلب که او هیچ گاه تلاش ویژه ای برای تدوین و بنیان نهادن طریقتی خاص در تصوف نداشت، جلوه ی مناسبی برای شناخت روحیات و افکار اوست. برای بحث در باب جهان بینی خاص ابن ادریس و اندیشه های خاص اصلاح گرانه ی او، بهترین منابع از میان اطلاعات محدود دست اول ما دو کتاب مهم است؛ «مجموعه نامه های» (15) او خطاب به یاران، مریدان و اصحاب خاصش و هم رساله ی «الردّ علی اهل الرای بالصواب لموافقة السنة و الکتاب». (16)
بدون شک درک و شناخت افکار ابن ادریس امر بسیار مهمی در تشخیص و ارزشگذاری کار او در زمینه ی اصلاح گری اسلامی است؛ لیکن پیش از آن اشاره به همسانی ها و تمایزات افکار اصلاح گرانه ی او با فقیه سلفی هم عصرش، -محمد بن علی شوکانی- لازم و ضروری به نظر می رسد. به آن دلیل مقایسه ی میان این دو شخصیت را در اینجا ضروری می دانیم که هر دو به نوعی در بن مایه ها و ریشه های فکری اشتراکات بسیاری با محمد بن عبدالوهاب و جهان بینی او دارند؛ اما به لحاظ عملکردی و مصداق یابی برای آن عقاید، تعارضات و اختلافات سر برون آورده اند. شوکانی به عنوان یک فقیه نسبت به اعمال حکام سعودی اعتراض کرده و ابن ادریس به عنوان یک صوفی نوگرا با حفظ تمام جوانب تساهل و تسامح هم نتوانست زبان بر انتقادات صریحی که به وهابیت و عملکرد دولت اول آن داشت بربندد، چنانکه پس از این در متن مناظره خواهد آمد.
محمد بن علی شوکانی و ابن ادریس
محمد بن علی شوکانی (17) (1250-1834/1173-1759)یکی از چهره های بارز سلفی در یمن بوده است. او از سال 1795 تا زمان مرگش قاضی صنعا بود و در تمام این مدت مشاور مذهبی و سیاسی حکام زیدی یمن بود. او در دوره ی استیلای وهابیون بر حجاز و پس از آن، دوره ی شکست آنها از سپاه عثمانی هم در قید حیات بود.
شوکانی مانند استادش ابن امیر صنعانی (18) (1182-1768/1099-1688) ابتدا مجذوب عقاید ابن عبدالوهاب شده بود و در قصیده ای، مادحانه او را الگو و نمونه ی کاملی برای خود خواند. (19) اما پس از حمله ی سعودیان به مرزهای یمن و عملی شدن نظریات ابن عبدالوهاب در قالب تکفیر مسلمین و غارت اموال و دماء شان به نام ترویج توحید، شوکانی از نظر اولیه ی خود در باب وهابیت بازگشت و طی قصیده ی دیگری که به سعود بن عبدالعزیز فرستاد، تکفیر را نزد ایشان تقبیح کرد. (20) از شوکانی آثار بسیاری برجا مانده و به جرات می توان او را یکی از پرکارترین اندیشمندان یمنی دانست؛ اما بیشتر نظرات مناقشه برانگیز و مهم او در قبال وهابیت و مخالفت با آنها در کتاب «رسائل السلفیة» و به طور مشخص در سه رساله ی این کتاب به نام های القول المفید فی ادلة الإجتهاد و التقلید، شرح الصدور فی تحریم رفع القبور و الدر النضید فی إخلاص کلمة التوحید آمده است. (21)
سخن در باب شوکانی و جایگاه فکری او در طیف سلفیون اصلاح گر، مجال دیگری را طلب می کند، اما آنچه ما را در این سطور به ارائه ی توضیحاتی واداشته، روابط فکری شوکانی و ابن ادریس است. از لحاظ تاریخی تنها شاهد تاریخی در باب رابطه ی این دو به نامه ای بازمی گردد که شوکانی در آن خطاب به عبدالله بن سلیمان اهدل (22) از ابن ادریس به غایت تقدیر به عمل آورده و اندیشه های او را برای مسلمین الزامی و حیاتی دانسته است. (23) اما با وجود اختصار این شاهد تاریخی می توان روابط فکری این دو را در دو جنبه مورد بررسی و تحلیل قرار داد؛ روابط این دو با وهابیت و نظرات شوکانی در باب تصوف.
نظرات شوکانی در باب وهابیت بسیار شبیه مطالبی است که ابن ادریس در جریان مناظره به تبیین آن می پردازد.
شوکانی در باب تصوف هم نظرات همراستایی با متصوفه ی زاهد اولیه مانند امام محمد غزالی داشته است. پذیرش کرامات و مکاشفات عرفا در نگاه او به شرطی مورد پذیرش است که با مبانی قرآن و سنت رسول الله (ص) تباینی نداشته باشد. البته این نظرات هیچگاه نافی انتقادات تند و بی پرده ی او نسبت به آداب ناصواب متصوفه در یمن نبود:
من به چشم خود دیده ام که عوام الناس در کنار قبور افرادی چون إبن عُلوان (متوفی 665) که در نزدیکی طائز دفن شده و یا ابن عُجَیل (متوفی 690) که در بیت الفقیه دفن شده، نام آنها موردخطاب قرار داده و از ایشان حاجت می طلبند. حال این مساله در تمام بلاد جهان اسلام رواج دارد و در هر قریه ای یک بارگاه مقدس شده برای زیارت و طلب حاجت ساخته شده است. (25)
مطالعات ارزشمند دیگری هم در باب این رابطه ی ابن ادریس و شوکانی انجام شده است، (26) اما در این مجال صرفاً اشارتی به تعاملات این دو شخصیت تاثیرگذار اصلاح گر الزامی به نظر می رسید. چه سنت سلفی یمن در این دوره از سویی و جریانات متصوفه ی نوین که اندیشه های اصلاح گری در متن عقاید و افعالشان قرار داشت. اموری بسیار مهم در درک ابعاد اندیشه های سلفی و وهابی در جهان پیشامدرن اسلامی داشته و متاسفانه در مقایسه با پژوهش های پرتعداد غربیان، پژوهشگران مسلمان توجهات بسیار کم و معدودی را متوجه این مسائل مهم کرده اند. به هر روی پس از ارائه ی توضیحاتی هرچند مختصر اما کامل در باب شرایط و اوضاع تاریخی و اجتماعی در دورانی که این مناظره ی مهم رخ داده به ارائه ی گزارشی تحلیلی از این جلسه ی مناظره می پردازیم.
مناظره ی احمد ابن ادریس و علمای وهابی
زمینه های تاریخی
گزارشی که در باب موضع گیری صریح احمد بن ادریس در قبال وهابیت به دست ما رسیده به مدت حضور او در ایالت عسیر عربستان سعودی بازمی گردد، عسیر (27) به لحاظ جغرافیایی در جنوب شبه جزیره و منقسم بر دو ناحیه ی کلی ساحلی به نام تهامه یا مخلاف سلیمانی و کوهستانی به نام سراة است. دولت اول سعودی در سنوات پایانی عمر بنیانگذار آن، محمدبن سعود (متوفی 1765/1179) به مرزهای عسیر رسید و پس از فتح مکه توسط عبدالعزیز بن محمد بن سعود در چهارم محرم 1218، تهامه هم به شکل فجیع و وحشیانه ای به تسلط وهابیان درآمد. (28) حضور نیروهای سعودی در این منطقه و نفوذ به قلمروهای متکثر و کوچک حکام ضعیف این ناحیه در دهه های آغازین قرن سیزدهم و دقیقاً از سال 1213 آغاز شد. ابوعریش توسط شریط حمود اداره می شد و در میان قرایای عسیر بیش از دیگران برای وهابیون دردسر آفرید. حملات آنها به این قریه ی جنوبی عسیر، برای اولین بار در سال 1215 انجام شد لیکن با حمایت هایی که حاکم زیدی صنعا از شریف حمود می کرد، کار برای نیروهای سعودی بسیار دشوار شده بود. اتحاد سیاسی میان امرای ابی عریش و صنعا توانست ارتش پرتعداد سعودیان را که به قصد فتح آن شهر ارسال شده بود شکست دهد و نیروهای سعودی را مجبور به عقب نشینی به سراة کنند. اما نهایتاً در رمضان سال 1217 شریف حمود از سپاه 20 هزار نفری سعودی شکست خورد و به شرط پرداخت خراج بر امارت خود تحت نظر سعودیان ادامه داد. کشاکش ها میان حمود و سعودیان ادامه داشت و نهایتاً در سال 1226 کل عسیر جنوبی و تهامه تحت تصرف حمود درآمد؛ در حالی که بخش شمالی آن در دست سعودیان بود. در همین سال سپاهیان محمدعلی پاشا پایتخت دولت سعودی -درعیه- را فتح کردند و طامع بین شعیب، مامور جنگ با شریف حمود هم مانند دیگر امرای وهابی به استانبول برده شده و در ملأعام به دار آویخته شد. برنده ی اصلی این نزاع دامنه دار، شریف حمود بود که پس از خالی شدن صحنه از رقبا، کل عسیر را تصرف کرد اما ناگهان سال 1233 در حالی که در اوج پیروزی هایش به سر می برد، درگذشت. در فاصله ی ده ساله ی میان سال 1233 تا 1243 عسیر مانند دیگر نقاط شبه جزیره تحولات مهم و پردامنه ای را از سر گذراند، مناطق مهم چندین بار میان مصریان و قدرت های محلی که عموماً تمایلات وهابی داشتند دست به دست شد، تا نهایتاً در سال 1243 امیر علی بن مجثل که مناظره ی مورد بحث در قلمرو و تحت نظر او رخ داد به حکومت رسید. او سرسلسله ی حکام توامندی در عسیر بود که به طور مستقیم مروج وهابیت و متکی به دولت های بعدی سعودی بودند. بخت با ابن مجثل یار بود که توانست به راحتی بیشتر قرایای منطقه ی عسیر را یکپارچه و تحت تسلط خود درآورد. دو دلیل عمده را می توان در این باب برشمرد؛ اول اشتغال محمد علی پاشا به تحولات جدیدی که در سوریه رخ داده بود و دوم بروز منازعات داخلی در مکه و اطراف آنکه توجه خاندان شریف را از عسیر دور داشته بود. ابن مجثل که به صراحت تمایلات وهابی خود را نمایان ساخته و هیچ ابایی از تقلید از احکام سعودی دولت اول نداشت، در سال 1248 که مناظره ی موردبحث ما هم در همان سال رخ داد به فتح ابی عریش که توسط آل حیدر و حامیان مصری-عثمانی اش اداره می شد، می اندیشید. این مهم در رجب همان سال رخ داد و علی بن حیدر در پی عقب نشینی کلی نیروهای مصری از حجاز در مقابل ابن مجثل تسلیم و دست نشانده ی او در ابی عریش شد. ابن مجثل در بازگشت از همین سفر نظامی در سال 1249 درگذشت. (29)
حال پس از شرح مختصری از رویدادهایی که بر عسیر از ابتدای حضور نیروهای سعودی در آن تا تاریخ شکل گیری مناظره باید تاریخ را از منظر تحولاتی که در این مدت بر ابن ادریس گذشته، روایت کرد. او پس از اقامت طولانی مدت در مکه و در پی حضور وهابیون در آن شهر به قصد ابوعریش که با حاکم آن روابط خوبی داشت مکه را ترک کرد؛ اما به دلایلی (30) در شعبان سال 1244 یا (31) 1245 در شهر صیبا رحل اقامت افکند. (32) البته علی بن مجثل -حاکم جوان و وهابی عسیر- هم مقدم شیخ را بسیار گرامی داشته و تمام امکانات مورد احتیاج را در اختیارش نهاد. (33) همراه شیخ خیل کثیری از پیروان و مریدان او هم که عموماً از منطقه ی شمال و غرب آفریقا بوده اند، (34) وارد شهر شدند. همین گروه و اعمال و آداب متصوفانه آنها باعث بروز مشکلاتی شد که همگی زمینه ساز بروز این مناظره ی مهم شدند. طبق آنچه بعضی از خواص و علمای وهابی به گوش علی بن مجثل رسانده بودند، رقص و سماع صوفیانه که در اصطلاح تصوف به آن ذکر گفته می شد، «لهو و لعب و الرقص و الصفق» خوانده شده و باعث برخاستن اعتراضات متشرعین و از بین بردن امنیت و آرامش شهر شده بود. در این بین امیر ابن مجثل به یکی از شیوخ معتبر به نام ابراهیم بن احمد حفظی زمزنی (35) نامه ای فرستاد و از او درخواست کرد، طی مکاتبه ای با ابن ادریس، ضمن اشاره به بروز این وقایع توسط پیروانش از وی بخواهد ایشان را از این اعمال منع کند. (36) ابراهیم حفظی هم در نامه ای سراسر احترام به ابن ادریس، او را از اعمال کسانی که منتسب به پیروی و مریدی او هستند، آگاه کرده و درخواست عمل عاجل را در این رابطه ابراز کرده است. (37) اطلاعات ما دراین نطقه محدود می شوند، به دیگر سخن از مدت حضور ابن ادریس در سال 1244 تا زمان بروز مناظره میان علمای وهابی در عسیر به سال 1248 اطلاعات دیگری در دست نداریم اما بدون شک می توان یقین داشت که نامه نگاری ها و واکنش هایی که به رفتارهای صوفیانه ی او و پیروانش پدید آمده، زمینه ساز شکل گیری این مناظره بوده است.
مناظره
این مناظره که توسط حسن بن احمد عاکش ضمدی و به دستور شیخ عبدالرحمن بن سلیمان اهدل (38) جمع آوری و نگاشته شده در جمادی الآخر سال 1248 انجام شده است. (39) حضار جلسه به دو گروه عمده تقسیم می شوند؛ گروه اول ابن ادریس و گروه علمای اهل تهامه بودند که نگارنده ی مناظره هم از آنان بوده است و گروه دوم علمای وهابی ای بودند که در متن با عنوان «مطوّع» (40) از ایشان یاد شده است، فقهایی چون ناصر بن محمد کبَیبی (متوفی 1249)، عبدالله بن سرور الیامی (41) و عباس بن محمد رفیدی.
گزارش ما از این مناظره به دو بخش عمده تقسیم شده است: بخش اول مقدمه ای ست که عاکش طی آن زمینه های بروز این رویداد و نتایج آن را بیان کرده و بخش دوم به شرح ماوقع در جلسات مناظره منحصر شده است. البته باید در نظر داشت که عاکش خود یکی از شاگردان و طرفداران ابن ادریس بوده و در یکی از بخش های گزارشش، خود یکی از شاگردان و طرفداران ابن ادریس بوده و در یکی از بخش های گزارشش، خود و علمای تهامه را از مریدان ابن ادریس خوانده است. (42) عاکش در میان سه مطوع مهم وهابی حاضر در جلسه ی مناظره با عبدالله بن سرور ارتباطات مستقیمی داشته و او را یکی از اصلی ترین اعضای حاضر در تمام جلسات درس و بحث ابن ادریس خوانده که به عنوان یکی از اصلی ترین مخالفان و معاندان آموزه های صوفیانه دائماً بر سخنان شیخ اشکال می گرفت و هیچ گاه از پاسخ ها قانع نمی شد و مجلس را به نشانه ی اعتراض ترک می کرد. ظاهراً او در مخالفت بسیار سرسخت بوده و در یکی از جلسات رقعه ای به شیخ می دهد که در آن او را متهم به پذیرش عقاید ابن عربی و نظریه ی وحدت وجود کرده بود. او اصلی ترین برانگیزاننده ی این مناظره در میان دیگر مطوعین وهابی بود و در نامه ای به امیر علی بن مجثّل موارد تکفیر ابن ادریس و اصحابش را در مواردی متعددی برشمرده است که ذیلاً بدان ها اشاره می کنیم:
شیخ فردی متکبر است و پیروانش او را در حد خدا، تعظیم و تکریم می کنند، دستانش را می بوسند و او را بر سریری حمل می کنند، این اعمال را در کنار عقایدش که بسیار به نظریات ابن عربی (43) نزدیک است می توان مصادیق بارزی از شرک دانست. ابن ادریس قرآن را تفسیر می کند، بدون آنکه تسلط کافی بر لغت عرب داشته باشد و بر مبنای امور باطنی دست به این کار می زند. او نماز عصر را تا زوال خورشید از آسمان به تعویق می اندازد و نماز عشا را با فاصله ی بسیار کمی از نماز مغرب به جای می آورد، چرا که دو رکعت نماز پیش از نماز مغرب را بسیار طولانی به جای می آورد و همین باعث پیوستگی زمانی نماز مغرب و عشاء می شود.
بعضی روایات و سخنان ناشایست هم از اصحابش (فقرا) شنیده شده که در مجالسشان دست به اعمال بسیار وقیحانه و خارج از دین می زنند. (مانند زنا و امثال ذلک)
اصحابش به علوم دینی و شرعیات هیچ اهمیتی نمی دهند و تمام آنچه را علمای اسلام قرن ها در باب آن تحقیق و ممارست کرده اند، کنار نهاده اند.
عاکش پس از تبیین مندرجات نامه ی ابن سرور از نامه ی علی بن مجثل به شیخ ابراهیم زمزنی سخن گفته و پس از ارائه ی روایتی خلاف واقعیت (44)، از ورود شیخ ناصر کَبیبی، دومین عضو مناظران وهابی با ابن ادریس اطلاعاتی را ارائه کرده است. نهایتاً در ربیع الاول سال 1832/1248 (45) کبیبی امیر ابن مجثل را در راه سراة به ابوعریش ملاقات کرد و او را از آمادگی خود برای مناظره با ابن ادریس و همراهانش آگاه کرد. (46) پیش از این هم اشاره کردیم که از نگارش اولین نامه توسط ابن سرور خطاب به ابن مجثل، تا شکل گیری این مناظره قریب به چهارسال گذشت و احتمالاً طی این مدت هجمه ی منتقدان وهابی به ابن ادریس و همراهانش بسیار بیشتر و قوی تر شده بود. به این ترتیب امیر تصمیم به برگزاری این مناظره گرفت. او تمام علمای مخلاف و صبیا را فراخواند و جمعی مشتمل بر فقهایی چون یحیی بن محسن نُعمی (متوفی 1261)، علی بن محمد بن عقیلی الحازمی (م.1252)، عیسی بن علی الحازمی (م.1274)، قاضی احمدبن علی، قاضی عبدالله بن محمد سبعی (م.1256)، احمد بن علی عَدوان (م.1253)، اسماعیل بن شبیر (م.1258)، علی بن محمدالشوش، حسن بن محمد عبده (م.1275)، محمدبن عبده حازمی و دیگران، تشکیل شد. سه تن از اصلی ترین منتقدین شیخ به نام های عبدالله بن سرور، ناصر الکبیبی و عباس بن محمد الرُفَیدی هم در این جلسه حضور داشتند. (47) در آن جلسه امیر نامه ی ابن عبدالله را بر تمامی حضار عرضه کرد و ضمن اظهار تعظیم خود در قبال نظرات علما، (48) آنها را به صحت سنجی و کشف واقعیت در باب آن نامه ترغیب کرد.
دراین جلسه که حکم مقدمه ای بر مناظره ی اصلی میان ابن ادریس و مخالفان را داشت، گروهی از علمای تهامه به عنوان هواداران ابن ادریس، (49) با مدعیات مطوعین روبه رو شده و بدان پاسخ گفتند. قصد ابن مجثل از تشکیل این مجلس، تحقیق در باب میزان صحت سخنان منتقدان بود، چنانکه پس از این خواهد آمد. پرخاشجویی مطوعین از همان ابتدا در گزارش منعکس شده (50) اما باید توجه داشت که گزارشگر این حوادث فردی ضدوهابی و دارای تعلقات فکری نسبت به ابن ادریس بوده است. علی بن محمد بن عقیل (51) نکاتی را در باب ملازمت با ابن ادریس در زمان حضور در مکه در سال 1237 ارائه کرد و او را هم شان افرادی چون عبدالرحمن بن سلیمان (52) و عبدالرحمن بن احمد بَکهَلی (53) یا محمد بن علی شوکانی دانست. دیگران هم در این جلسه همین سخنان را مطرح کردند و ضمن تاکید بر جایگاه علمی ابن ادریس، مطوعین را در سطح ایراد اشکال بر چنین شخصیتی ندانستند.
محور اصلی پاسخ های هواداران ابن ادریس ضمن تاکید بر جایگاه او این بود که این مطوعین که به لحاظ سنی جوان و ناپخته هستند در جایگاهی نیستند که بر ابن ادریس اشکال وارد کنند. در این رابطه عبدالله سبعی که در آن جمع طبع تندخوتری داشت از ابن مجثل خواست که از مطوعین چند سؤال ساده ی فقهی پرسیده شود؛ (54) چراکه پاسخ های آنها بدون شک میزان ناپختگی و بضاعت علمی قلیل آنها را نشان خواهد داد. نهایتا این جلسه به نتیجه ی خاصی منتهی نشد و امیر هر دو گروه را به حضور در جلسه ی مناظره ای که با حضور ابن ادریس برگزار می شد، دعوت کرد. چنانکه در گزارش عاکش اشاره شده، در جلسه ی مناظره ی اصلی با ابن ادریس، امیر ابن مجثل تعدادی از علما و فقهای عسیر را فراخواند تا در مقایسه با جمع کثیر هواداران ابن ادریس و فقهای تهامه، در طرف وهابیون حضور پیدا کنند.
آغاز مناظره با کلام ناصر الکبیبی، یکی از مطوعین وهابی انجام شد. او براعت استهلال سخنش را مدح و ثنای محمدبن عبدالوهاب قرار داد که مردم را از جاهلیتی که قرن ها گرفتار آن بودند، رهانیده است. او ابن عبدالوهاب را «مجدد الاسلام» خواند. پاسخ ابن ادریس پیش درآمدی بر مواضع او نسبت به آموزه های وهابی است؛ او دعوتش را با اقداماتی چون تکفیر گروه کثیری از مردم به جرم غلو و شرک و مباح دانستن اموال و دماء ایشان که صدمات بسیاری را وارد آورد، زایل کرد. (55)
کبیبی تمام اقدامات ابن عبدالوهاب را صحیح و مطابق با قرآن و سنت خواند اما ابن ادریس در پاسخ، به عدم عصمت او و امکان بروز خطا در اقدامات غیرمعصوم اشاره کرد و تلویحا از اشکالاتی که ابن عبدالوهاب در دعوتش مرتکب شده سخن گفت. کبیبی در جواب مدعی شد شرک که کل اقطار جهان اسلام را فراگرفته بود و ابن عبدالوهاب مردم را از ظلمت کفر رهایی بخشید. ابن ادریس در این مرحله، کبیبی را کم سن و سال و بی تجربه و رشد یافته میان عوام الناس خواند و از ملاقات خود با سعود بن عبدالعزیز و اولاد محمد بن عبدالوهاب در مدت حضورش در مکه سخن گفت (56) که اصلا به چنین انتساباتی که کبیبی بیان می کند، معتقد نیستند.
این سخنان ابن ادریس از شور و حرارت کبیبی کاست و با استناد به حدیثی از پیامبر (ص) (57) نفس تکفیر گروه کثیری از مسلمین را توسط وهابیون به زیر سؤال برد. در این مرحله، جریان مناظره وارد بحث اصلی پاسخ به اشکالات مطوعین به ابن ادریس و اصحابش شد که پیش از این به موارد آن اشکالاتی اشاره کردیم.
اولین اشکال اصلی وهابیان به شیخ تقدیس و تکریمی بود که مسلمین در یمن به بعضی قبور و مشاهد ابزار می کردند و آن را نمادی از شرک خواندند. ابن ادریس ضمن تایید این مساله آن را ناشی از جهالت و بی تدبیری امرای آن مناطق و سهل گیری عوام الناس در دین خود دانست. این اشکال تنها نقطه ای است که می توان نظرات ابن ادریس را با نظرات وهابیون یکسان انگاشت اما با وجود این علمای وهابی می کوشیدند این اشکال را متوجه ابن ادریس و تمایلات صوفیانه ی او و هم مسلکانشان تلقی کنند.
نقد بعدی وهابیون به عقاید ابن عربی و اشتراکاتی که ابن ادریس با او دارد مرتبط بود که ابن ادریس اولا عقایدی را که کبیبی با استناد بدان ابن عربی را تکفیر می کند، از آن او ندانست و ثانیا در صورت صحت آنها، وی را مستحق تکفیر ندانست. در ضمن با رعایت تمام جوانب صحت سخنان و نظرات ابن عربی را تایید کرد و مدعی حمایت و پافشاری بر آن عقاید شد و تنها مساله ی مشکل ساز را قدرت درک محدود و نگرش سطحی کبیبی و افرادی چون او که در طول تاریخ بر ابن عربی خرده گرفته اند، دانست.
کبیبی اشکالات خود را در باب تکریم و احترامی که هواداران و پیروان ابن ادریس ابراز داشتند یکی از دیگر از نشانه های شرک نزد او و اصحابش خواند. (58) ابن ادریس پس از ارائه ی توجیهاتی از این اقدامات، از تاکید کبیبی بر عقیده اش برآشفت و آن را گمراهی آشکار نامید. یکی دیگر از نقاط اختلاف ابن ادریس و وهابیون در این مرحله نمایان شد، ابن ادریس در پاسخ کبیبی گفت: [اعمالی که] در نگاه شما شرک محسوب می شود، به [ایمان] ما هیچ صدمه و آسیبی وارد نمی آورد. و اگر بنا بر آن باشد که بر مبنای آنچه خداوند بر ما مفروض داشته قیاسی داشته باشیم، ما در راه راسخ و صحیح توحید هستیم و شما [وهابیان] آنچه را اصول و قواعدی می دانید که گمان می کنید از قرآن و سنت برداشت کرده اید، از اثرات جهل مرکب شماست … شما اگر سنت رسول الله (ص) و علوم دین را به درستی می دانستید این گونه دین را بر خود تنگ نمی داشتید که در اثر آن دینتان ناقص شود و [با وجود این] می پندارید که شما نجات یافتگانید و دیگران هالک! و این مساله چنانکه من شما را شناختم، نتیجه ی تحجر بسیط و تعقل بسیار حقیر نزد شماست. (59)
این موضع گیری ابن ادریس یکی از صریح ترین انتقادات او نسبت به وهابیون است که شاید تحت تاثیر اهانت های کبیبی (60) صادر شده و از پرده پوشی ها و محافظه کاری هایی که پیش از آن در باب موضع گیری در باب وهابیون شاهد آن بودیم، چشم پوشیده است.
اشارات بعدی کبیبی به تفسیر قرآن از سوی شیخ بازمی گردد، درعین حالی که او را متهم به ندانستن دقیق عربی و تحریف آیات متهم ساخته است. پاسخ هایی ابن ادریس به این اشکال هم به همان بحث های همیشگی و درازدامن ظاهر گرایان و باطنیون در عالم اسلامی بازمی گردد. ابن ادریس با استناد به احادیث و روایاتی (61) وظیفه ی خود را در تعامل با قرآن، کشف واقعیات و بواطن آن خوانده و در این راه داد سخن داد.
کبیبی در پاسخ این اشکال هم مانند اشکالات پیشین، مطلبی برای عرضه نداشت و اندکی درنگ کرده، سپس به مسائل جزئی همچون وقت نماز عصر و تأخیر آن سخنانی مطرح کرد. کبیبی باز هم در پاسخ ساکت ماند. عبدالله بن سرور که چنان که آمد، به نوعی سلسله جنبان این مناظره بود، کبیبی را نسبت به مسائل و مشکلاتی که اعمال متصوفانه ی اصحاب ابن ادریس فراهم آورده بودند، یادآوری کرد. او هم نسخه ای از نامه ای را که ابن سرور به علی بن مجثل نگاشته بود در دست گرفت و تمام مواردی را که پیش از آن بدان اشاره کردیم با صدایی رسا خواند و در مجلس شور ولوله ای بپا خاست. ابن ادریس درآن گرماگرم به کبیبی نزدیک شد و به او گفت: «تو اشکالات زیادی بر ما وارد کردی و در جواب بر تو روشن شد که علمت بسیار قلیل و بی مایه است، پس از جواب این سؤال هم در گذر». کبیبی اصرار ورزید. ابن ادریس در پاسخ ضمن تبیین مقدمه ی بسیار مفصل و بسیطی در این زمینه گفت: من از میزان و ابعاد گناهانی که [ابن سرور] اصحابم را بدان ها متهم کرده، اطلاع دقیقی ندارم اما بدانید که «کلُّ نفسٍ بما کسبت رهینة» و اگر بدانم که اصحابم به راستی چنین می کنند برای خدا بر آنها غضب خواهم گرفت و آنها را به توبه فرا می خوانم. اما فی الحال از صحت این مدعیان مطمئن نیستم و حتما در باب آن تحقیق و بررسی خواهم کرد. لکن بدانید که رستگاران به محاسن اعمال نظر می کنند و بی مایگان معایب مردمان را در نظر بزرگ جلوه می دهند. (62)
کبیبی پس از این سخنان، ابن ادریس و پیروانش را متهم کرد که معتقدند علوم شرع، آداب و رسوم ظاهری و قشری دین است که نباید بر آنها وقعی نهاد. وی آن را رد کرده و تصریح اصحاب و مردمان را بر این قول دلیل موجهی برای ایراد این تهمت به خود ندانست. اما نکته ی دیگری را در ادامه ی این پاسخ مطرح کرد که نشان از گرایش های سلفی او و معاوضه با تقویت مجادلات و مرزبندی های مذاهب گوناگون و بروز اختلاف در میان مسلمین دارد:
ما تعصب در پیروی از مذاهب و اصرار بر معارضه ی آنها با یکدیگر را که منجر به تکفیر دیگری و نهایتا بروز اختلاف و دشمنی در جهان اسلام می شود -چنان که در تاریخ احوالی که بر مردم پیشین گذشته است و ما از طریق آثار و کتبشان به عقاید و آرای ایشان مطلعیم- به هیچ وجه نمی پذیریم و تمام مسلمین را از دامن پزدن به آتش اختلافات تحذیر می کنیم؛ چراکه مسلمین امت واحده ای هستند که پیامبری واحد دارند و قبله و کتابشان یکی است. پس به چه دلیل و برهانی باید این همه تفرقه و تعصب وجود داشته باشد؟ و ما چه در حرمین شریفین و چه در شهرها و بلاد دیگری حضور می یافتیم، زبان از بیان این مطالب در نمی کشیدیم. (63)
پس از ارائه ی این سخنان، مطوعین در سکوت فرو رفتند و پس از درنگی کبیبی غروب خورشید و وقت نماز را بهانه ای برای اتمام بحث عنوان کرد و از وجود مطالب دیگری سخن گفت که هنوز باقی مانده لیکن به دلیل تاریکی، مطرح کردن آن را به وقت دیگری موکول می کند. یکی از فقهای تهامه و از هواداران ابن ادریس هم رندانه از آنها خواست اگر سخن دیگری هم باقی مانده بیان کنند؛ چه او شرایط ادامه ی بحث را فراهم خواهد ساخت. (64) جلسه در اینجا خاتمه یافت و مطوعین آن مکان را ترک کردند. نماز به امامت ابن ادریس برگزار شد و آن جمع پراکنده شدند. سپس ابن ادریس با جمعی از علمای خواص تهامه و عاکش گردهم نشستند. ابن ادریس در این جمع هم نکات دیگری را در باب خصال وهابیون مطرح کرده که در کنار انتقادات مهمی که در پاسخ کبیبی به وهابیت وارد آورد تصویر مناسبی از نگاه او به آموزه های ایشان به دست می دهد:
آنها مساکینی هستند که دچا رجمود در ظواهر دین شده اند و اندکی از علوم را می دانند و با اعتنا به همان بضاعت، هرکس مخالفشان بیندیشد را گمراه می دانند. این چنین افرادی هیچ گاه حقیقت را نخواهند دانست و اگر هم بدانند آن را نمی فهمند و در گمراهی خود بسیار مُصِّرند که همه ی اینها نشانه ی جاهلان است. امیر ابن مجثل و تنی چند از ملازمانش فردای مناظره به محل اقامت ابن ادریس امده و نسبت به او اظهار تواضع و خشوع کردند و ابن ادریس هم احادیثی به منظور وعظ و نصیحت بر او قرائت کرد و او را از اهمیت مقامی که بدان منصوب شده آگاه ساخت و نسبت به دقت به اقوال افراد و صحت سنجی آنها هشدار داد. ابن مجثل هم از سخنان و اتهامات نادرستی که مطاوعینش به شیخ وارد آورده بودند عذر خواست. ابن ادریس در ادامه به او توصیه کرد که نباید در احکام شرعیه هم از نظرات این مطاوعین پیروی کند؛ چرا که آنان نه علم دارند و نه عدالت. (65)
امیر پس از درنگی کوتاه در سخنان شیخ، از تصمیمش برای حمله به منطقه ی ابی عریش سخن گفت که ترکان عثمانی بدان نفوذ کرده بودند. ابن ادریس به امیر توصیه کرد که به دلیل حرمت خاندانی از رسول الله (ص) که در آن شهر حضور دارند، تنها ترکان را از شهر بیرون کنند و از قتل و غارت های احتمالی اجتناب کنند در اینجا گزارش عاکش به اتمام رسیده و در پایان تاکید کرده بود که این گزارش را پس از اتمام به منظور تأیید، برای این ادریس هم قرائت کرده است.
چنان که دیدیم گزارشگر این مناظره شخصیت ضد وهابی داشته است. او در جایی از محمدبن عبدالوهاب صرفا با عبارت «النجدی» یاد کرده و تمام توجهات خویش را در گزارشش نسبت به ابن ادریس و دیگر علمای تهامه مبذول داشته است.
انجام سخن:
ابن ادریس به عنوان یک چهره ی صوفی معتدل و اصلاح گر مواضعی را نسبت به جنبش وهابیت اتخاذ کرد که اشتراکات بسیاری با مواضع دیگر سلفیون سرشناس آن دوره داشته است. بعضی محققان غربی مطالبی را در باب الگوبرداری او در این نظرات از سلفیون معاصرش مطرح کرده اند که با توجه به شواهد و مدارکی که تقریبا وجود خارجی نداشته و صرفا فرضیاتی بی پایه و اساس است، به راحتی می توان آنها را رد کرد. (66) اما در نگرشی واقع بین می توان به حضور دو طیف معتدل و افراط گرایانه در جریان نوگرایی و اصلاح رسید که در قرون پیشامدرن اسلامی، در کنار هم حرکت کرده اند. حرکت های سلفی که با نگاه معتدل تر از وهابیون افراط گرا، به دنبال احیای فکری و تمدنی جهان اسلام بودند، جهان بینی خاصی از آنچه برای بازگشت به مفاهیم اصلی قرآن و سنت باید در جامعه ی اسلامی محقق می شد، ارائه می کردند و بیش از آنکه سیاستمدارانی قدرتمند باشند، عالمان چیره دستی بودند. از سوی دیگر وجهه ی بارز در سوی افراطی این جریان؛ یعنی وهابیان بسیار بیش از آنکه در گستره ی نظری و تئوریک حرفی برای گفتن داشته باشند، عملگرایانی بودند که جهاد علیه کسانی که آنها را مشرک و خارج از دائره ی توحید می دانستند، وجهه ی همت خود قرار داده و امور را با لبه ی بران شمشیرهایشان اداره می کردند. آنچه گذر ایام و تاریخ به ما نشان داده، شکست و به فراموشی سپرده شدن نظریاتی است که نظریه پردازان سلفی برای آینده ی جهان اسلام ترسیم کرده و آن را راه برون رفت از انحطاط خوانده بودند.
به هر حال هرچند ابن ادریس به عنوان یکی از چهره های جریان ساز و منشا اثر در حرکتی که بعدها به تصوف نوین (67) شهرت یافت، خود بنیانگذار طریقت خاصی در جهان تصوف نشد اما شاگردان بسیاری را پرورش داد که هرکدام بنیانگذار فرقه و طریقت خاصی در آفریقا شدند که نقش بسیار مهمی در مبارزه با استعمارگران اروپایی و نظریه پردازی برای احیای تمدن و فرهنگ جهان اسلام داشتند. تقسیم بندی های مختلفی از سوی محققان درباره ی شاگردان ابن ادریس و تاثیرات آنها بر عالم اسلامی انجام شده است. (68) که بسط و تبیین آن مجال دیگری را طلب می کند اما میان شاگردان او می توان به محمد السنوسی و محمد بن عثمان میرغنی اشاره کرده که هرکدام طریقتی در مکه و سودان بنیان نهاده و به بسط اندیشه های استاد خویش پرداختند. (69)
در پایان باید خاطرنشان ساخت که هدف اصلی این مقاله، ارائه ی تحقیقی جامع در باب شخصیت ابن ادریس و جایگاه او در تصوف نوین اسلامی نیست و باید آن را تلاشی برای شناخت بهتر ابعاد فکری جنبش وهابیت و تقابل این تفکرات با اندیشه های مصلحانه و احیاگری که چندان دشمنی و عنادی نسبت به وهابیان نداشتند، دانست. ابن ادریس چنان که در متن مناظره بدان اشاره شد در سال های حضور وهابیان در مکه با سه فرزند ابن عبدالوهاب دیدار داشته و از مبانی اندیشه های محمد بن عبدالوهاب آگاه بوده است. از سوی دیگر از منظر فقهی هم اشتراکات نظری بسیاری با آنچه دیگر سلفیون به آن معتقد بودند، داشته است. اما نوع تعامل مطوعین و علمای وهابی در این مناظره باعث پرده برداشتن از نظرات صریح او در باب وهابیت شد که ما در حد توان به تحلیل آن پرداختیم.
پینوشتها:
1- هردوی این تواریخ توسط صالح محمد الجعفری الحسینی در التقدیس فی کرامة العالم احمد بن ادریس، (قاهره 1934) صص 34 و 55 آورده شده است؛ البته تاریخ 1163 توسط خاندان ابن ادریس بیان شده است.
J.Spencer Trimingham, The Sufi Orders in Islam, Oxford, 117-114
.Clarendon Press, p
جان ول پژوهش مشخصی درباب دو زندگینامه ی -ترجمه ی- کمتر شناخته شده از ابن ادریس به عمل آورده است. او در این تحقیق مطالب دو العِقد النفیس فی شرح جواهر التدریس و مجموعه ی احزاب و اوراد و الرسائل را با یکدیگر ممزوج کرده است. از نگارندگان این متون با عنوان «یکی از شاگردان ابن ادریس» یاد شده و هیچ توضیح بیشتری در ادامه نیامده است. اما با توجه به فقر منابع دست اول در باب حیات ابن ادریس این دو ترجمه جزء اصلی ترین منابع محسوب می شوند. برای مقاله ی ول بنگرید به:
John O.Voll, “Two Biographies-1760) of Ahmad Idrisal-Fasi
Ineternational Journal of African Historical, “(1837 645-633.pp, (1973)6, Studies
2- محمد بن علی السنوسی، الایقاظ الوسنان فی عمل بالحدیث و القرآن، بیروت، 1968، ص 8 و نیز برای ابن کیران بنگرید به: عمر رضا کحاله، معجم المؤلفین ، بیروت، 1957، ج 10، ص 109. و نیز:
N. A. Ziadeh, Sanusiyah: A Study of a Revivalist 36.p, (1957, Movement in Islam, (Leiden
3- برای نام و مشخصات کامل استادان او بنگرید به مجموعه ای که نام نویسنده ی آن مشخص نیست به نام مجموعة الشریفة الاوارد و الاحزاب و القصائد، قاهره، بی تا، ص 125 اشاره کرد. همچنین بنگرید به:
644.John O. Voll, “Two Biographies…”, p Trimingham, Sufi; 645.Voll, Two Biographies…, p 4-115.Orders,p
5-18.n,636.J.Voll,T wo Bigraphies…,p
6- برای زمینه های تاریخی مدت زمانی که ابن ادریس در مکه حضور داشته است بنگرید به:
M. Abir, “The Arab rebellion of Amir Ghalib of (1971) 3, Middle Eastern Studies, “(1813-1788) Mecca 200-185
و نیز برای صحت سنجی روایات تاریخی متعددی که درباب مدت حضور او در مکه وجود دارد بنگرید به:
18.n.636.J.Voll,Two Biographies…,p
7- محمد عثمان المیرغنی، مناقب السید احمد بن إدریس، واد مدانی، 1391/1971، ص 31
8- درمیان بلاد یمن، اهالی تهامه ارادت ویژه ای به او داشتند و ذاتا به تعین بخشی خود از دیگر شهرها به مریدی و هواداری ابن ادریس افتخار می کردند. این مساله در جریان مناظره کاملا هویداست. بنگرید به ادامه.
9- علی بن محمد بن علی، یکی از علمای مخالف سلیمانی (شمال عسیر) در سال 1236 به ملاقات ابن ادریس در مکه رفته بود. (بنگرید به پس از این، گزارش عاکش در مناظره) همچنین علی بن سلیمان اهدل نیز نه تنها به دیدار وی رفته بود بلکه به نمایندگی از گروه متکثری از علما، او را به حضور در یمن دعوت کرده بود. بنگرید به امین الریحانی، ملوک العرب، بیروت، 1925، ج 1، ص 260.
10- چنانکه در مناظره آمده است، یمنیان او را به والاترین درجه ی اجتهاد پذیرفته بودند (فإذا کان مثل هؤلاء العلماء الذین تسنّموا غارب الاجتهاد و ما منهم الّا و له مصنف فی علوم الإسلام و هو إمام ناقد)
11- برای فهرست اجازاتی که در این سفر از سوی ابن ادریس صادر شده بنگرید به: صدیق حسن خان، التاج المکلّل من جواهر مآثر الآخر و الاول، به اهتمام عبدالحکیم شرف الدین؛ 2 مجلد ، بمبئی، 1383/1963، ص 436.
12- محمد زباره، تیل الوطر، ج 1، ص 192.
13- برای شرح و تبیین ماوقع در این مناظره بنگرید به ادامه ی مقاله.
14- R.S.O ‘Fahey & Ali Salih karrar, “The Enigmatic Imam: The Influence of Ahmad Ibn Idris”, International Journal .19.V,1987,of Middle East Studies 230-205. pp.
15- Thomassen, Einar & Radtke, The Letters (1993) (Bernd, (eds of Ahmad ibn Idris. London: Christopher Hurst. A collective volume containing the texts and letters to and 35 translations of from Ibn idris. The contributions are Albrecht Hofheinz, Ali Salih karrar, R.S.O’ Fahey ,B. Radtke & Einar Thomassen. Published by Northwestern University Press, Evanston, Illinois by arrangement with C.Hurst and Co. (Publishers) Ltd, London
16- برای متن رساله بنگرید به:
Bernard Radtke, John O’ Kane, R.S.O’ Fahey,The Exoteric Ahmad -47.pp.2000, Ibn Idris, Brill, Leiden 94
17- برای شوکانی بنگرید به السعیدی، المجددون فی الاسلام ،قاهره 1962؛ 472-5؛ حسین بن عبدالله الامیری، یمن و شرایط سیاسی فرهنگی و تاریخی آن در قرون 18 و 19؛ لندن 1985؛ حمد الجاسر، الصلات بین السنعاء و الدرعیه اثناء قیام الدوله السعودیه، العرب، 1987، ج 7، صص 433-448 و نیز:
Bernard Haykal, Revival and Reform in Islam: The legacy of Muhammad al-Shewani idem, (2003, (Cambridge
Dissembling Descent or How the Barber lost his 18th Century Zaydi turban: Identity and Evidence in 230-pp194. 2002, 2, Yemen, Islamic Law and Society idem, Reforming Islam by Dissolving the Madhahib: Shawkani and his Destractors in Yemen; in Studies in 2002, Islamic Legal Theory, Bernard Weiss (ed) Brill Michael Cook, Forbidding wrong in Islam; 364-pp337 251-247. Cambridge University Press
18- صنعانی پس از گذراندن تحصیلات مقدماتی تحت تعالیم زیدی در یمن، در موسم حج سال های 1711/1122 و 1720/1132 به مدینه رفت و به حلقه ی علمی محمد الکورانی، عبدالله البصری، محمد عبدالهادی السندی و محمد حیاة السندی پیوست. دانشوری و علم صنعانی تا بدانجا بود که در دو زمینه ی فقه اهل سنت و آموزه های زیدیه به درجه ی اجتهاد رسید. مبارزات تحول خواهانه ی سیاسی او در یمن از سویی و نیز دعوت او به بازگشت به قرآن و سنت و عداوت شدید او با مکاتب فقهی زیدیه، صنعانی را به اخلالگری سیاسی و دانشمندی جدل برانگیز تبدیل کرد که سرانجام منجر به تبعید او از یمن شد. صدیق حسن خان در زندگینامه ای که برای ابن امیر نگاشته، او را به هیچ مذهبی دلبسته نمی داند بلکه مذهب اصلی او را عمل به حدیث عنوان می کند (صدیق حسن خان، ابجد العلوم، 3:156) او نیز مانند شوکانی با تئوری های محمد بن عبدالوهاب در باب بازگشت به اسلام نخستین موافق بود. همین امر باعث شد که ابن امیر قصیده ای در مدح ابن عبدالوهاب بسراید. لیکن پس از بسط و گسترش دولت سعودی اول، قصیده ای دیگر به فاصله ی یک سال در هجو و نکوهش آنان سرود. این واقعه به ویژه پس از آن رخ داد که زیدیان نیز در دیدگاه وهابیون، مشرک خوانده شدند. (محمد بن اسماعیل الامیر، رسالة حول مذهب ابن عبدالوهاب، نسخه ی خطی کتابخانه ی صنعا، مکتبة الشرقیة، مجموعه ی شماره ی یک؛ همو، ارشاد ذوی الالباب الی حقیقة اقوال محمد بن عبدالوهاب، نسخه ی خطی کتابخانه ی صنعا، مکتبة الغربیة، مجموعه ی شماره ی 107، صص 131-142) ارجاعات منقول از
Bernard Haykel, Revival and Reform in Islam
19- برای متن کامل این قصیده که به «قصیدة اللامیة» معروف است و شوکانی ابن عبدالوهاب را با عبارت «قُدوَتی» مورد خطاب قرار داده است، ر ک: ابوداهش، عبدالله بن محمد، «القصیدة اللامیة فی رثاء الشیخ محمد بن عبدالوهاب لقاضی محمد بن علی الشوکانی، مجلة الإمام محمد بن سعود الإسلامیه، رقم 4، رجب 1411 (1991)، صص 211-248
20- برای این قصیده بنگرید به محمد زباره، نیل الوطر، 299/1-302
21- محمد بن علی الشوکانی، الرسائل السلفیة فی إحیاء سنة خیر البریة، 1930/1348، دارالکتب العلمیه، بیروت
22- برای اطلاعات بیشتر در باب اهدل بنگرید به ادامه ی مقاله.
23- مناظرة، 153
24- الرسائل السلفیة، الدر النضید فی إخلاص کلمة التوحید، این رساله در جواب پاسخ محمد بن احمد مشام، قاضی شهر حدیده به تاریخ هفتم رجب 1216 نگاشته شده و به لحاظ ساختاری بیانیه ی سلفیون سنتی در قبال آموزه های وهابی است. از تاریخ نگارش آن بر می آید که پس از اقدامات وهابیون در تهامه نگاشته شده و ردیه و نکوهش نامه ای بر آن اعمال است.
25- همان، ص 32
26- Bernard Radtke, R.S.O’Fahey The Exoteric Ahmad Ibn Idris, 30-21.,pp
27- برای تواریخ و منابع دست اول در باب عسیر در دوره ی زمانی مورد بحث که همگی با تمایلات وهابی به رشته ی تحریر درآمده اند، بنگرید به نعمی، هاشم بن سعید، تاریخ عسیر فی الماضی و الحاضر، ریاض، بی تا؛ رفیع، محمد عمر، فی ربع العسیر، ذکریات و التاریخ، قاهره، 1954/1373؛ ابن مسفر، عبدالله بن علی، السراج المنیر فی سیرة امراء العسیر، ریاض ، بی تا
28- عاکش در مقدمه ی مناظره ی (ص.149) به این حادثه ی خونبار اشاره کرده است: «و قد صدر من امرائهم المتقدمین، وقائع مختلفة سبب هذا الإعتقاد، سالت بها سیول من الدماء فی هذا القطر التهامی، مما هو مسطور فی تواریخ علماء الیمن و معلوم بالتواتر لمن عقّل لانّه لیس بالعهد من قدم».
29- نعمی، تاریخ عسیر، ص 183
30- چنانکه حسن بن احمد عاکش -گزارشگر مناظره- نقل کرده است، قصد اصلی شیخ از مهاجرت به شهر ابوعریش در عسیر حضور در کنار سادات آل حیدر بوده، چرا که ظاهرا در آن نواحی قدرشناس ترین افراد به جایگاه و آموزه های ابن ادریس بوده اند. اما در آن زمان تعداد زیادی از نیروهای عثمانی در این منطقه حضور داشته و از آنجا که یکی از اصلی ترین دلایل خروج ابن ادریس از مکه اتفاقی بوده که با همکاری آن نیروها و پسر شریف غالب بن موسی انجام شده -عاکش به همین اختصار از آن عبور کرده- ابن ادریس به ابوعریش نرفت و قصد اقامت در صبیا کرد. ر ک مناظره، ص 146؛ او ظاهرا از اقامت در این شهر هم راضی بوده و در پاره ای از رساله ی معروفش «الرسالة الرد علی اهل الرای و الصواب لموافقة السنة و الکتاب» خطاب به مردمان صبیا می گوید: «فاعلموا إخوانی، إنّنا ما جلسنا فی ارضکم هذه إِلّا لاعتقاد انّکم قابلون للحق معطون له…»، (رسالة، 71)
31- برای اطلاعات بیشتر در باب اقوالی که درباب تاریخ دقیق حضور ابن ادریس در صبیا وجود دارد بنگرید به:
5n, 178.Radtke, Bernard, The Exoteric Ahmed Ibn Idris,p
32- مناظره، ص 146
33- ابراهیم در مدرسه ی احمد بن ادریس (ص 64، پانویس 4) از محمد بن احمد عقیلی (تاریخ المخلاف السلیمان، ریاض، 619/1982،2) نقل کرده که علی بن مجثل چنان تحت تاثیر حضور احمد بن ادریس در صبیا قرار گرفت که سمتی تشریفاتی اما مهم در دستگاه حکومتی اش به وی تقدیم داشت و نیز بنگرید به نعمی ، تاریخ عسیر، ص 182
34- جمّ غفیر من بلاد الجبرت و السودان، مناظرة، ص 146؛ جای دیگری علی بن مجثل آنها را «اصحابه المصریین و المغربیین» خوانده است (ر ک: علی بن مجثل به شیخ ابراهیم حفظی زمزنی، ص 133) علی الظاهر آنها خود را فقرا می نامیده اند و می پسندیدند که دیگران نیز با این نام آنها را مورد خطاب قرار دهند.
35- برای اطلاعات بیشتر در باب وی بنگرید به ابوداهش ،ص 11 به بعد. او متولد 22 ربیع الاول 1199 و متوفای 1257 بوده و حاکم قریه رُجال المَع در عسیر.
36- ظاهرا ابن مجثل از بروز این حوادث در مناطق تحت امارت خود بسیار نگران بوده و از سوی دیگر حفظ احترام و امنیت شیخ را بر هر امر دیگری مرجح می دانسته؛ چرا که در پایان نامه اش به حفیظی آن را منعکش کرده است: «و لو لاخوف إنتشار هذة البدعة إلی البلاد المسلمین ما کلّفنا علیک، و الناس مُنتَظرون فینا و فیک لردع هذة البدعة عن الغاغة و انتشارها فیهم». (رک به همان، ص 135)
37- ر ک به نامه ی شیخ ابراهیم حفظی به احمد بن ادریس، ص 141
38- محمد بن عبدالرحمن بن سلمیان الاهدل (1210-1790/1258-1842) که عاکش را به نگارش این مناظره ترغیب کرده، یکی از نحویون و لغویون سرشناس در زمانه ی خود بوده است. از او آثاری در این زمینه باقی مانده است: حاشیة علی شرح المدخل فی المعانی که احتمالاً شرحی بر یکی از آثار عاکش بوده است، حاشیة علی شرح القطر؛ برای اطلاعات بیشتر بنگرید به عمر رضا کحالة، معجم المؤلفین، دمشق، 1957، ج 5، ص 142 و نیز زباره، محمد، نیل الوطر من تراجم رجال الیمن فی قرن ثالث عشر، بیروت، دارالمکتبة العلمیة، ج 2، ص 283. ظاهرا پدر او پیش از حضور ابن ادریس در عسیر، از ملازمان وی بوده است و نیز کحاله، معجم المولفین ، ج 5، ص140. برای مشاهده ی منابع پژوهش های غربی در باب او بنگرید به:
Voll, Two; EI2 & AL-Ahdal “in EI1” 645-640. Biographies…,pp
39- مناظرة، 176
40- ر ک به امین الریحانی، ملوک العرب، ص 86 ،پانویس 1؛ عنوان مطوع برای علمای دولتی و مبلغ وهابیت در دهه ی 1860 استفاده می شد که در میان قبایل تحت تسلط و حکومت سعودی مشغول تبلیغ بودند. اما در دهه های آغازین قرن بیستم این عنوان به قشر خاصی از علمای وهابی که سطحی بالاتر از «تلمیذ» داشته و در سطح مبلغ مذهبی بودند تعمیم یافته است. وظیفه ی آنها حضور در جبهه های نبرد و مناطق تازه فتح شده به دست سعودیان و تبلیغ وهابیت بوده است. (امر بالمعروف و النهی عن المنکر) نهایتاً در دولت سوم سعودی و در سال 1920 همین قشر ساختار پلیس مذهبی وهابی را تشکیل دادند. در این متن گاه از آنها به عنوان مطوعین امیر ابن مجثل یاد شده و چنانکه پس از این خواهد آمد ابن ادریس به ابن مجثل توصیه می کند که در گزینش مطوعینش دقت نظر بیشتری مبذول دارد (بنگرید به متن مناظره) و نیز برای اطلاعات بیشتر بنگرید به مدخل جاسر در لغت نامه ای که برای کتاب ابن عیسی نگاشته است (ابن عیسی، تاریخ بعدالحوادث الواقفه بی النجد 250/16). بیشتر مطوعین قاضی هم بوده اند: رشید عنوان می کند که قضات نجد به عنوان امام نقش ایفا می کند که قضات نجد به عنوان امام نقش ایفا می کرده اند (قضاة النجد، بخش اول، 18) و نیز:
Charles, Doughty,, Travels in Arabia John ;369, II, 1924, Deserta, London Habib, Ibn Saud’s Warriors of Islam, Cook, Michael, The; 62.p.1979, Leiden Expansion of the First saudi State: The case Of Washm “in The Islamic World from Classical to Modern Times: Essays in Honour of Bernard Lewis 1989, C.E.Bosworth et al.(ed), Princeton
41- او یکی از اصلی ترین مدافعان دعوت محمد بن عبدالوهاب در عسیر و ساکن در صبیا بوده، و یکی از شاگردان حسن بن خالد الحزیمی محسوب می شده است. بنگرید به مناظره، ص 149
42- فإنّی الحمدلله قد لازمته [ابن إدریس] و اخذت عنه علم الطریقة و عثرت من معارفه علی زبدة الحقیقة. (مناظرة، ص 148)
43- و انّ إعتقاد مذهب ابن عربی یتّم کفره و اصحابة، کما کفّره بذلک طائفة من العلماء (مناظرة، ص 150)
44- طبق آنچه عاکش مدعی آن است، شیخ ابراهیم نه تنها از تایید مندرجات و ادعاهای ابن سرور سرباز زده بلکه ابن مجثل را نیز برای پیگیری انگیزه های اصلی ابن سرور و مجازات آنها ترغیب کرده است. در حالی که چنانکه پیش از این اشاره شد که شیخ ابراهیم در پی درخواست ابن مجثل نامه ای به ابن ادریس نوشته و با لحنی بسیار محترمانه به برخی انتقادات اشاراتی کرده است. برای نامه ی اصلی وی بنگرید به:
Radtk & O’Fahey, The Exoteric Ahmad Ibn Idris, p.139
45- در اصل مناظره این تاریخ درج نشده و ما آن را از کتاب نعمی به عنوان یکی از مستندترین مآخذ آورده ایم. (نعمی، هاشم بن سعید، تاریخ عسیر فی الماضی و الحاضره، ص 180)
46- انا اقوم بمناظرة الشریف احمد بن ادریس و اورد علیه هذه المسائل التی نقلها الاخ عبدالله بن سرور عنه و عن اصحابه. (مناظرة، ص 151)
47- توضیحات و اطلاعات مکفی در باب دو مطوع نخستین در ادامه خواهد آمد، اما در باب شخص ثالث این جمع هیچ اطلاع دیگر در دست نیست.
48- إنّا ما نقول و لانفعل الا بقول اهل العلم. (مناظرة، ص 152)
49- در جای دیگری عبدالله بن سرور، علمای تهامه را به عنوان هواداران اصلی ابن ادریس معروف خاص و عام دانسته و مناظره ی منطقی با آنها را غیر ممکن خوانده است (انتم علماء تهامه لاتغضبون لهذة المنکرات الصادرة من اصحاب الشیخ احمد، مناظرة ،155)
50- فبدا إبن عقیل بالجواب و قال: هذه الامور لم تکن صادرةً من السید احمد بن إدریس. فعارضه ناصر الکبیبی فقال: لاتقل السید احمد، فإنّ السید هوالله، قل: الشریف احمد او احمد بن ادریس… فسکته الامیر و قال: لیس هذا من مقصودنا (مناظرة،153)
51- او در سال 1786/1201 متولد شد، نزد عبدالله بن احمد ضمادی (پدر عاکش، گزارشگر این مناظره) درس خواند و به منظور کسب علم به زبید، صنعا و مکه سفر کرد. بنگرید به: زباره، نیل الوطر، 160/2
52- او پدر کسی است که از عاکش خواست گزارش این مناظره را مکتوب کند.
53- او در سال 1768/1182 در صبیا متولد شد، نزد پدرش احمد بن عبدالله الضمادی آموزش های اولیه را فراگرفت و به صنعا رفت. او قاضی بیت الفقیه در تهامه بود و کتب متعددی از او برجا مانده است. وی در سال 1832/1248 در گذشت بنگرید به: شوکانی، البدر الطالع، 318/1-322 و زباره نیل الوطر، 23/2
54- و ما اسالُهُم الّا عن ظواهر فی علوم الشرع فی باب الطهارة و المواقیت. فإن اجابوا بالصواب عرفتُ انّهم علماء و حسن اطلاق اسم القیه علیهم و إن عجزوا عن مراجعتی عرفتُ انهم لیسوا باهل لمراجعة السید احمد الذی هوالبحر الذی لاینزف. (مناظرة، 155)
55- مناظرة، 157
56- این افراد عبدالله، حسین و سلیمان بن عبدالوهاب بوده اند.
58- انت یا احمد: اصحابک یقبّلون یدیک و رجلیک و یخضع لک اصحابک خضوعاً لایستحقه إلا الله تعالی، و هذا عین الشرک، و التذلل نوع من العباده و العباده لا تصحّ لمخلوق. (مناظرة،160)
59- مناظرة، 163
60- فالستشاط ناصر [الکبیبی] من الغیظ و قال: إنّ الشرک تحت هذة العمّة، یعنی العمامة مشیراً إلی عمامة السید احمد. (مناظرة، 162)
61- «إن لکلّ آیة ظهراً و بطناً و لکلّ حرف حداً و لکلّ حدّ مطلعاً»، بنگرید به ابن ادریس، العقد النفیس، 245
62- مناظرة،171
63- همان، 172
64- فقال السید طیب بن محمد: إن غربت اتینا بالفوانیس و السرج و تتم اعتراضاتک، فانشد:
و ابن اللبون إذا ما لُزّ فی قرنٍ لم یستع صولة البزل القناعیس
65- همان، 175
66- Bernard Radtke, John O’Kane, R.S.O’Fahey, The Exoteric Ahmad Ibn Idris, p.23
67- Neo-Sufism
68- R.S.O’Fahey & Ali Salih karrar, “The Enigmatic Imam:The Influence of Ahmad Ibn Idris”,pp.211-214
69- J.Spencer Trimingham, The Sufi Orders in Islam, p.114
منبع: دوماهنامه ی خردنامه ی همشهری، شماره ی 55.
/ج