آيا با روش فقاهتي (روشي كه از كتاب خدا و سنت پيامبر و عقل استفاده ميكند) ميتوان براي نيازهاي مادي جامعه برنامهريزي كرد؟ به عبارت ديگر آيا اين سخن درست است كه بگوييم فقه از خويش برنامهاي براي آيندة بشر ندارد چون علمي است مصرف كننده و نبايد از فقه انتظار داشت براي آيندة زندگي مادي بشر توليد برنامه كند، بلكه فقه در كناري مينشيند و به ارزيابي دستاوردهاي بشر ميپردازد و حكم خدا را در آن خصوص بيان ميكند لذافقه تأسيس نظام نميكند بلكه حكم خدا را در خصوص نظام پديد آمده بيان ميكند. چون تأسيس نظام كاري توليدي است. صاحب كتاب نقد قرائت رسمي از دين در جاي جاي كتاب خويش در صدد اثبات اين قضيه است كه فقه تأسيس نظام نميكند و نبايد از فقه انتظار داشت نوع حكومت و يا نوع اقتصاد و سياست را بيان كند بلكه فقه بر انواع حكومتهاي پديد آمده و نظامهاي سياسي، اقتصادي نوظهور نمرة قبولي يا مردودي ميدهد. به عبارت ديگر فقه هم در نظام سازي فعال است اما نه به عنوان توليد كننده بلكه به عنوان مصرف كننده يعني ميتوان گفت فلان نظام سياسي مخالف يا موافق مباني اسلام است اما نميتوان گفت فلان نظام سياسي اسلامي است![1]در اين نوشتار برآنيم كه ثابت كنيم فقه نيز ميتواند ابتداءً و رأساً ايجاد نظام كند. ولي قبل از ورود در بحث بايد روشن شود منظور از فقه چيست آنگاه روشن شود كه آيا با فقه ميتوان تأسيس نظام كرد يا خير؟
منظور از فقه، خصوص حلال و حرام نيست. بلكه منظور اين است كه با روش فقاهتي نه تنها ميتوان به مسائل مربوط به افعال مكلف پاسخگو بود، بلكه ميتوان با اين روش هر نظامي كه در اين دنيا براي بهتر زندگي كردن بشر احتياج است تاسيس نمود. روش فقاهتي همان روش اجتهادي است كه در آن از سه منبع كتاب و سنت و عقل، بر حل مشكلات بشر ميتوان استفاده جست.
اسلام مانند ساير مكاتب، اصول كلي براي تاسيس هر نظامي كه بشر براي رسيدن به سعادت دنيوي و اخروي بدان نياز دارد، را بيان كرده است.[2] يعني در منابع اسلامي اصول كلي براي تاسيس هر نظامي كه منجر به سعادت دنيا و آخرت بشر ميشود موجود است. زيرا اسلام دين كامل و خاتم همه اديان است و اين توان را دارد كه برنامة سعادت بشر در دنيا و آخرت را ارائه كند. تنها فرقي كه اصول كلي در اسلام با اصول كلي مكاتب ديگر دارد اين است كه: در اسلام اين اصول از جانب خداوند آمده است اما در مكاتب ديگر بشر با عقل به آن اصول كلي رسيده است. و اين فرق يكي از نقاط قوت دين اسلام و هر نظامي كه مبتني بر آن اصول باشد است چون از طرف خالق بشر و براي سعادت بشر آمده است لذا تمام مفاسد و مصالح بشر در آن رعايت شده است.
حال فقيه با استخراج آن اصول كلي كه از جانب خدا ارائه شده است و با كمك عقل خويش ميتواند نظام يا نظامهاي گوناگون تأسيس كند كه بتواند آن اهدافي را كه اصول كلي دنبال ميكنند به مقصود برساند. بنابراين از نظر منطقي هيچ مشكلي براي تاسيس نظام با روش فقاهتي وجود ندارد. منتهي ممكن است در ذهن خواننده سؤالي خطور كند كه: بالاخره براي تاسيس نظام از عقل استفاده گرديده و استفادة از عقل كار را بشري ميكند پس ديگر نميتوان اسم نظام را نظام اقتصادي اسلام ناميد. چرا كه ساختن نظام كار عقل است.
پس گويي با اين سخن باز ميگرديم به اصل اشكال كه مدعي بود اسلام و فقه در شكل دهي نظام فعال نيست بلكه شكلهاي پديد آمده را رد يا قبول ميكند. در پاسخ به اين سؤال بايد گفت تنها منبع دين، ارادة خدا است دين فقط از ارادة الهي سرچشمه ميگيرد. اما كاشف ارادة الهي يا نقل است و يا عقل. عقل در كنار نقل و نه در مقابل آن پرده از ارادة الهي بر ميدارد شبهات سكولاريسم از آنجا آغاز ميشود كه عقل را نه كاشف شرع بلكه مقابل شرع قرار ميدهند يعني به درستي جايگاه عقل را در اسلام درك نميكنند و عقل و دستاوردهاي آن را مقابل شرع قرار ميدهند. آن دين هيچ كمبودي ندارد و در همة زمينهها كامل است. البته گفتيم دستاوردهاي عقل مبرهن، يعني عقلي كه در يك قضيه با برهان به يك نتيجه رسيده باشد، يعني احتمال خلاف آن نتيجه يا منتفي است و يا اينكه آن قدر كم است كه عقلاء بر آن اعتناء نميكنند. براي روشنتر شدن مطلب مثالي ذكر ميكنيم: اگر عقل به اين نتيجه برسد كه تنها شكل حكومت كه ميتواند اهداف كلي مكتب اسلام را تأمين كند مثلاً شكل حكومتي (الف) است. به حكم عقل بايد با شكل حكومتي (الف) حكومت كرد حال اگر دولتي آمده و شكل حكومتي (ب) را برگزيده، طبق نظر اسلام اين دولت چون به حكم عقل مبرهن عمل ننموده است. دولت كريمة اسلامي نيست و نخواهد بود. پس به طور كلي ميتوان گفت نظامهايي كه با روش فقاهتي به آنها ميرسيم نظامهايي اسلامي هستند و ميتوان به راحتي گفت يک نظام ديني است چون اصل كلياش از كتاب و سنت و شكلش از عقل گرفته شده يعني هم شكل و هم اصول كلي هر دو از منابع دين گرفته شده است پس ديني است.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ عبدالله جوادي آملي، ولايت فقيه، رهبري در اسلام، تهران، مركز نشر فرهبنگي رجاء، 1367.
2ـ محمد تقي مصباح يزدي. نظرية سياسي اسلام، ج 1، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني، چاپ دوّم، 1378.
3ـ محمد تقي مصباح يزدي، پرسشها و پاسخها، ج 3 و 4، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره)، 1379.
پي نوشت ها:
[1]. ر.ك: مجتهد شبستري، محمد، هرمنوتيك كتاب و سنت، تهران طرح نو، چاپ اول، 1375، ص55ـ56؛ مجتهد شبستري، محمد، نقدي بر قرائت رسمي از دين، تهران، طرح نو، چاپ اول، 1379، ص18.
[2]. اتفاقاً اين مطلب را خود آقاي شبستري نيز قبول دارند، ر.ك. هرمنوتيك كتاب و سنت، ص60.