خانه » همه » مذهبی » ويژگيهاي سبك جديد زندگي عبارتند از اراده توانمند انسان و بهتر زندگي كردن او و متكي بودن به رشد علوم تجربي و انساني و برنامه‎ريزي و مشاركت سياسي همراه با عقل جمعي و تعريف و مصداق عصري از عدالت؛ حال آيا حلال و حرام فقهي با توجه به سبك جديد زندگي مي‎تواند واقعيتهاي اجتماعي را تحليل كرده و برنا‎مه‎اي ارائه دهد؟

ويژگيهاي سبك جديد زندگي عبارتند از اراده توانمند انسان و بهتر زندگي كردن او و متكي بودن به رشد علوم تجربي و انساني و برنامه‎ريزي و مشاركت سياسي همراه با عقل جمعي و تعريف و مصداق عصري از عدالت؛ حال آيا حلال و حرام فقهي با توجه به سبك جديد زندگي مي‎تواند واقعيتهاي اجتماعي را تحليل كرده و برنا‎مه‎اي ارائه دهد؟

آيا با روش فقاهتي (روشي كه از كتاب خدا و سنت پيامبر و عقل استفاده مي‎كند) مي‎توان براي نيازهاي مادي جامعه برنامه‎ريزي كرد؟ به عبارت ديگر آيا اين سخن درست است كه بگوييم فقه از خويش برنامه‎اي براي آيندة بشر ندارد چون علمي است مصرف كننده و نبايد از فقه انتظار داشت براي آيندة زندگي مادي بشر توليد برنامه كند، بلكه فقه در كناري مي‎نشيند و به ارزيابي دستاوردهاي بشر مي‎پردازد و حكم خدا را در آن خصوص بيان مي‎‎كند لذافقه تأسيس نظام نمي‎كند بلكه حكم خدا را در خصوص نظام پديد آمده بيان مي‎كند. چون تأسيس نظام كاري توليدي است. صاحب كتاب نقد قرائت رسمي از دين در جاي جاي كتاب خويش در صدد اثبات اين قضيه است كه فقه تأسيس نظام نمي‎كند و نبايد از فقه انتظار داشت نوع حكومت و يا نوع اقتصاد و سياست را بيان كند بلكه فقه بر انواع حكومتهاي پديد آمده و نظامهاي سياسي، اقتصادي نوظهور نمرة قبولي يا مردودي مي‎دهد. به عبارت ديگر فقه هم در نظام سازي فعال است اما نه به عنوان توليد كننده بلكه به عنوان مصرف كننده يعني مي‎توان گفت فلان نظام سياسي مخالف يا موافق مباني اسلام است اما نمي‎توان گفت فلان نظام سياسي اسلامي است![1]در اين نوشتار برآنيم كه ثابت كنيم فقه نيز مي‎تواند ابتداءً و رأساً ايجاد نظام كند. ولي قبل از ورود در بحث بايد روشن شود منظور از فقه چيست آنگاه روشن شود كه آيا با فقه مي‎توان تأسيس نظام كرد يا خير؟
منظور از فقه، خصوص حلال و حرام نيست. بلكه منظور اين است كه با روش فقاهتي نه تنها مي‎توان به مسائل مربوط به افعال مكلف پاسخگو بود، بلكه مي‎توان با اين روش هر نظامي كه در اين دنيا براي بهتر زندگي كردن بشر احتياج است تاسيس نمود. روش فقاهتي همان روش اجتهادي است كه در آن از سه منبع كتاب و سنت و عقل، بر حل مشكلات بشر مي‎توان استفاده جست.
اسلام مانند ساير مكاتب، اصول كلي براي تاسيس هر نظامي كه بشر براي رسيدن به سعادت دنيوي و اخروي بدان نياز دارد، را بيان كرده است.[2] يعني در منابع اسلامي اصول كلي براي تاسيس هر نظامي كه منجر به سعادت دنيا و آخرت بشر مي‎شود موجود است. زيرا اسلام دين كامل و خاتم همه اديان است و اين توان را دارد كه برنامة سعادت بشر در دنيا و آخرت را ارائه كند. تنها فرقي كه اصول كلي در اسلام با اصول كلي مكاتب ديگر دارد اين است كه: در اسلام اين اصول از جانب خداوند آمده است اما در مكاتب ديگر بشر با عقل به آن اصول كلي رسيده است. و اين فرق يكي از نقاط قوت دين اسلام و هر نظامي كه مبتني بر آن اصول باشد است چون از طرف خالق بشر و براي سعادت بشر آمده است لذا تمام مفاسد و مصالح بشر در آن رعايت شده است.
حال فقيه با استخراج آن اصول كلي كه از جانب خدا ارائه شده است و با كمك عقل خويش مي‎تواند نظام يا نظام‎هاي گوناگون تأسيس كند كه بتواند آن اهدافي را كه اصول كلي دنبال مي‎كنند به مقصود برساند. بنابراين از نظر منطقي هيچ مشكلي براي تاسيس نظام با روش فقاهتي وجود ندارد. منتهي ممكن است در ذهن خواننده سؤالي خطور كند كه: بالاخره براي تاسيس نظام از عقل استفاده گرديده و استفادة از عقل كار را بشري مي‎كند پس ديگر نمي‎توان اسم نظام را نظام اقتصادي اسلام ناميد. چرا كه ساختن نظام كار عقل است.
پس گويي با اين سخن باز مي‎گرديم به اصل اشكال كه مدعي بود اسلام و فقه در شكل دهي نظام فعال نيست بلكه شكل‌هاي پديد آمده را رد يا قبول مي‎كند. در پاسخ به اين سؤال بايد گفت تنها منبع دين، ارادة خدا است دين فقط از ارادة الهي سرچشمه مي‎گيرد. اما كاشف ارادة الهي يا نقل است و يا عقل. عقل در كنار نقل و نه در مقابل آن پرده از ارادة الهي بر مي‎دارد شبهات سكولاريسم از آنجا آغاز مي‎شود كه عقل را نه كاشف شرع بلكه مقابل شرع قرار مي‎دهند يعني به درستي جايگاه عقل را در اسلام درك نمي‎كنند و عقل و دستاوردهاي آن را مقابل شرع قرار مي‎دهند. آن دين هيچ كمبودي ندارد و در همة زمينه‎ها كامل است. البته گفتيم دستاوردهاي عقل مبرهن، يعني عقلي كه در يك قضيه با برهان به يك نتيجه رسيده باشد، يعني احتمال خلاف آن نتيجه يا منتفي است و يا اينكه آن قدر كم است كه عقلاء بر آن اعتناء نمي‎كنند. براي روشن‎تر شدن مطلب مثالي ذكر مي‎كنيم: اگر عقل به اين نتيجه برسد كه تنها شكل حكومت كه مي‎تواند اهداف كلي مكتب اسلام را تأمين كند مثلاً شكل حكومتي (الف) است. به حكم عقل بايد با شكل حكومتي (الف) حكومت كرد حال اگر دولتي آمده و شكل حكومتي (ب) را برگزيده، طبق نظر اسلام اين دولت چون به حكم عقل مبرهن عمل ننموده است. دولت كريمة اسلامي نيست و نخواهد بود. پس به طور كلي مي‎توان گفت نظامهايي كه با روش فقاهتي به آنها مي‎رسيم نظامهايي اسلامي هستند و مي‎توان به راحتي گفت يک نظام ديني است چون اصل كلي‎اش از كتاب و سنت و شكلش از عقل گرفته شده يعني هم شكل و هم اصول كلي هر دو از منابع دين گرفته شده است پس ديني است.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ عبدالله جوادي آملي، ولايت فقيه، رهبري در اسلام، تهران، مركز نشر فرهبنگي رجاء، 1367.
2ـ محمد تقي مصباح يزدي. نظرية سياسي اسلام، ج 1، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني، چاپ دوّم، 1378.
3ـ محمد تقي مصباح يزدي، پرسش‌ها و پاسخ‌ها، ج 3 و 4، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره)، 1379.

پي نوشت ها:
[1]. ر.ك: مجتهد شبستري، محمد، هرمنوتيك كتاب و سنت، تهران طرح نو، چاپ اول، 1375، ص55ـ56؛ مجتهد شبستري، محمد، نقدي بر قرائت رسمي از دين، تهران، طرح نو، چاپ اول، 1379، ص18.
[2]. اتفاقاً اين مطلب را خود آقاي شبستري نيز قبول دارند، ر.ك. هرمنوتيك كتاب و سنت، ص60.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد