ويژگيهاي فرد و جامعه سالم
سلامت فرد و جامعه بشري در گرو حركت و عدالتگرايي همهجانبه است.بيگمان، كمتر فرد يا جامعهاي را ميتوان يافت كه خود را بيگانه با تحرك و فعاليت سالم و تأثيرگذار بداند و ادعايي درباره عدالت و تقواپيشگي نداشته باشد؛چرا كه بيگانگي هر فرد يا نظام اجتماعي با حركت و پيشرفت و بالندگي، از زوال و مرگ تدريجي حكايت دارد و از
ويژگيهاي فرد و جامعه سالم
نو یسنده :ابوالفضل هدایتی
سلامت فرد و جامعه بشري در گرو حركت و عدالتگرايي همهجانبه است.بيگمان، كمتر فرد يا جامعهاي را ميتوان يافت كه خود را بيگانه با تحرك و فعاليت سالم و تأثيرگذار بداند و ادعايي درباره عدالت و تقواپيشگي نداشته باشد؛چرا كه بيگانگي هر فرد يا نظام اجتماعي با حركت و پيشرفت و بالندگي، از زوال و مرگ تدريجي حكايت دارد و از طرفي ديگر، گرايش طبيعي به كمال و حضور در عرصه حيات، سبب ميشود كه هيچ ملت و حاكميتي خود را از مدار حركت و عدل خارج نبيند.از همينرو، چه در روزگاران كهن و چه در عصر حاضر، افراد تنآسا يا جوامع و نظامهاي استضعافگرا يا استكبارپيشه، هر كدام به نوعي آفتزدگي خود را پنهان ساختهاند.در حقيقت، از رهگذر سقوط ها و هجومها و فروپاشيهاي دروني است كه سالم يا ناسالم بودنِ شخصيتها و حاكميتها آشكار ميگردد و اينگونه است كه ميتوان عوامل آسيبرسانيِ دروني و بيرونيِ افراد و نظامها را شناخت. در عرصه دستيابي به نشانههاي سلامت هر فرد و جامعه، ميتوان از عوامل چندي ياد كرد كه هر كدام جايگاه تعيينكنندهاي در روند رشد و پيشرفت افراد و جوامع دارند.در اين گفتار، به دو عالم يا نشانه اشاره ميشود:
1.تكليفشناسي و خدمترساني
2.خودباوري و نوآوري
بيگمان، هركدام از اين عوامل، ضرورت گرايش به باورها، خصلتها، روشها و تلاشهاي مثبت و خيرگرايانه را يادآور ميشود؛ به بيان ديگر، بدون شكلگيريِ شخصيت و اخلاق يا زندگي انساني، نميتوان چشم به راه سلامت خود يا جامعه و يا دولت و فرهنگ حاكم بود.آنچه كه در عرصه خدمات يا مسئوليتهاي متقابل حاكمان و شهروندان بيان ميشود و به نوعي سبب فرهنگسازيِ همسو با كمال و پيشرفت ميگردد،در واقع چيزي جز بسترآفريني براي سلامت فردي و جمعي نيست.ارتباط تنگاتنگِ حيات و بهبود فرد و اجتماع يا شهروند و دولت بيانگر آن است كه مردم، حاكمان و نخبگان در صورت تحرك جمعي و تمايل مشترك به اصلاحگرايي و سامانبخشي امور در عرصههاي تكليف متقابل است كه ميتوانند به سلامت و مصونيت در برابر آسيبهاي ذهني، رواني و رفتاري دست يابند.
تكليفشناسي و خدمترساني
چنان كه پيش تر گذشت،انسان بدون رهيافتهايي كه از شناختن خود و ضرورتها و نيازها و توانمنديهاي رواني و جسمانياش به دست ميآورد، نميتواند به موفقيت در عرصههاي زندگي دست يابد.در ميان محورهاي معرفت زندگي ساز، پس از باورداشتهاي معنوي، ميتوان به تكليف يا مسئوليت انسان در برابر خويشتن و ديگران، اشاره نمود.
كسي كه هنوز به شناخت تكليفهاي فردي و گروهي دست نيافته است، بيترديد نميتواند در جهت سلامت انديشه و رفتارش گام بردارد؛ زيرا چنين فردي در برابر جامعه و تكامل آن مسئوليتي براي خود احساس نميكند و دغدغههاي اجتماعي و ارزشي ندارد.
همانطور كه در جامعه مشاهده ميشود، حاصل انديشه و رفتار اين نوع انسانها، چيزي جز سلب مسئوليت از خود و بالا بردن ميزان انتظار از ديگران نخواهد بود.از اين رو است كه نميتوان در ميان چنين كساني، افراد خدمتگزار و متعهدي را يافت؛ چرا كه خدمترساني به جامعه، نظام و فرهنگ ملي، حركت خودجوش و مهرورزانهاي ميطلبد كه هرگز ديدگاهها و كنشهاي اين گروه مسئوليتگريز را برنميتابد.ضمن اين كه جامعه و حاكميت، نميتواند نسبت به نيروهاي انسانيِ غيرمتعهد بيتفاوت باشد؛ چون آنان بيش و كم از امكانات دولتي بهره ميجويند و بايد در برابر گرفتن حقوق و مزاياي رسمي خود، پاسخگوي اربابرجوع باشند.
پيدا است كه كمترين ناخشنودي مردم نسبت به گروه كارگزاران خرد و
كلان جامعه، سبب يأس و بيگانگي و بيتفاوتي آنها نسبت به دولت ميشود كه حاصلي جز شكاف روزافزون ميان ملت و حاكميت نخواهد داشت.از طرف ديگر، بايد دانست كه شهرونداني كه شغل رسمي و دولتي ندارند، به دليل برخورداري از خدماتي كه حاكميت براي آنان فراهم ساخته است، بايد تكليفشناسي داشته، در روند خدمترساني به جامعه و همنوعان خويش فعال باشند؛ زيرا جامعه در پيوند تنگاتنگ و تكليفشناسانه مردم و مسئولان شكل واقعي به خود ميگيرد و به رشد و خوداتكايي ميگرايد.
امام خميني رحمه الله-چه در دوران مبارزه با رژيم ستمشاهي و چه در دوران انقلاب و رهبري-همواره به تكليف خويش در برابر خدا ميانديشيد.به عقيده ايشان، شكست يا پيروزي ظاهري، هرگز هدف نهايي و غايي حركتها نبوده و فقط انجام تكليف الهي مقصود بوده است. بديهي است كه اين انديشه،از تكليفشناسيِ والايي حكايت دارد كه حضرت امام رحمه الله بر اساس سير و سلوك عارفانه بدان نائل گشته و ديگران را نيز بدان سمت و سو تشويق ميكرد.
براي ما شكست، هيچي نيست.براي اينكه از دوحال خارج نيست:يا اين است كه ما پيش ميبريم [اين نهضت را] كه شكست هيچ نيست و يا اين است كه نه، [دشمنان]ميآيند و ما را عقب ميزنند؛ ما [در هرحال]تكليفمان را عمل كردهايم، چه شكستي است؟(1)
همان گونه كه از كلام امام رحمه الله برميآيد، شكست و پيروزي فرد و جامعه را بايد در حوزه تكليفهاي الهي تفسير نمود نه در دادوستدهاي منفعتجويانه ي سياسي و نظامي.بر پايه اين ديدگاه توحيدي-عرفاني، فتح و نصرت يك فرد يا امت، در صراط تكليف و تعهد ايماني و انساني سنجيده ميشود، هر چند كه در ظاهر چيرگي نداشته باشند.بيشك، كساني كه به چنين باوري رسيده باشند، هيچ گاه از خدمترساني به مردم دريغ نميورزند و خويشتن را عضوي از پيكره امت يا انسان كامل به شمار ميآورند. رهبر بزرگ انقلاب اسلامي، خدمتگزاران به كشور و اسلام را-كه غير از خداجويي و تعالي و تكامل جامعه، انگيزهاي ندارند-ياران و بلكه اعضاي معنوي بارزترين مصداق انسان كامل؛ يعني پيامبراكرم صلي الله عليه و آله،مي شمارد.
شما توجه داشته باشيد كه به اسلام خدمت كنيد و به كشور خودتان خدمت كنيد… همه اعضاي يك انسان باشيد، همه در خدمت انسان كامل كه رسولاكرم است، باشيد و همه به منزله اعضاي او باشيد براي خدمت.(2)
بيترديد، تكليفشناسي و خدمترساني، فضاي فرهنگي و اجتماعي متناسب با معنويت اسلام و انقلاب را ميطلبد؛ فضايي كه بايد در آن هر فرد و هر گروهي در مجموعه نظام و دولت، از منافع شخصي و حزبي خود چشم بپوشد و به اعتبار و حيثيت جمهوري اسلامي بينديشد.كساني كه اين نگرش را داشته باشند، از رفتار و گفتار ناسازگار با آرمانهاي معنوي و
اخلاقي انقلاب فاصله گرفته، به سوي تكليفها گرايش خواهند يافت.
رفتارمان، گفتارمان، اعمالمان يك طوري باشد كه…[به كمك آن]حفظ كنيم حيثيت اسلام را، حفظ كنيم حيثيت جمهوري اسلامي را.(3)
مغايرت گفتار و رفتار-كه در افراد متظاهر به تقوا و تقدس و آلوده به ريا و چاپلوسي به چشم ميخورد-با راه و كلام امام رحمه الله تناسب ندارد؛ چرا كه بنيانگذار جمهورياسلامي همواره به سلوك عملي و اخلاقي در طريق وليّ عصر(عج)توصيه نموده، شهروندان و كارگزاران جمهورياسلامي را خدمتگزاران اسلام و اماممهدي(عج) ميدانست.
همه ما از خدمتگزاران به اسلام و وليّ عصر-سلام الله عليه-باشيم.ما در يك مملكتي هستيم كه مملكت وليّ عصر است و وظيفه آنهايي كه در مملكت وليّ عصر زندگي ميكنند، يك وظيفه سنگين است.نميتوانيم ما لفظاً بگوييم ما در زير پرچم وليّ عصر-سلام الله عليه- هستيم و عملاً در آن مسير نباشيم.(4)
خدمترساني كه ويژگي افراد متعهد و پارسا است، پيوسته با خردورزي و هشياري صورت ميپذيرد.انجام دادنِ مسئوليتهايي كه به آنان واگذار شده است، نمودار راستي و درستي در رفتارشان ميباشد.همچنان كه روانشناسي اجتماعيِ ملتهاي رشديافته به دست ميدهد،عمران و آباداني و استقلال هر كشور، در گرو شناخت مسئوليتهاي اخلاقي و شغلي، و نيز كوشش مستمر در آن جهت است.امامخميني رحمه الله، خدمت به كشور را در صورتي تأثيرگذار و مطلوب تلقي ميكند كه مردم و به ويژه كارگزاران، صادقانه بكوشند و هدفي جز پيشرفت كشور در عرصههاي فرهنگي و كشاورزي و صنعتي نداشته باشند.ناگفته پيدا است كه نميتوان در اين مجموعه كارآمد و متعهد، كساني را يافت كه ستايشهاي بي مورد را جايگزين كوششهاي اصلاحگرايانه كرده باشند.
خدمت به هر كشوري اين است كه آن كسي كه مشغول خدمتي است، آن خدمت را خوب عمل كند…آن كاري را كه به خود شما محول[شده]است، خوب انجام بدهيد.اگر همه ي اجزاي اين مملكت يا هر مملكت ديگري، كاري كه به آنها محول[شده]است، خوب انجام بدهند، مملكت آباد ميشود.كشاورز، كشاورزي را خوب انجام بدهد، كساني كه در كارخانجات…[و]در ادارات… در وزارتخانهها هستند…[آن كارها را]خوب انجام بدهند.(5)
ستايشطلبها و ستايشگران همواره به محبوبيت خود نزد ديگران ميانديشند و از خدمترسانيشان هدفي جز كسب شهرت و موقعيت برتر ندارند.از اين رو، نميتوان خدمت آنان به مردم و جامعه را، خدمتي صادقانه و همسو با پيشرفت جامعه تلقي نمود؛ چرا كه انگيزههاي نفسانيشان مجالي براي رشد و بروز انگيزههاي الهي و توحيدي در فضاي خدمت باقي نميگذارد.
امامخميني رحمه الله، در اندرزنامه معنوي خود به فرزند گرامياش، سيد احمد رحمه الله، ضمن سفارش به خدمتگزاري در جهت آسايش بندگان خدا، او و مخاطبان ديگر را متوجه نيرنگ شيطان در جذب افراد شهرتطلب ميسازد كه آنان را در مسير خدمات سودمندتر براي مردم برميانگيزاند.از ديدگاه امام رحمه الله، نشانه صدق در خدمت به ديگران، اين است كه شخص خدمتگزار، منافع مردم را بر منافع خود و دوستان- كه خواسته يا ناخواسته ستايشگر آدمي بوده، او را از شناخت و انجام درست تكليفهاي الهي بازميدارند-ترجيح دهد.
پسرام!ما كه عاجز از شكر او و نعمتهاي بيمنتهاي اوييم!پس چه بهتر كه از خدمت به بندگان او غفلت نكنيم كه خدمت به آنان، خدمت به حق است… هيچگاه در خدمت به خلق الله خود را طلبكار مدان كه آنان به حق منت بر ما دارند، كه وسيله ي خدمت به او-جلّ و علا-هستند.و در خدمت به آنان دنبال كسب شهرت و محبوبيت مباش كه اين خود حيله ي شيطان است كه ما را در كام خود فرو برد، و در خدمت به بندگان خدا آنچه براي آنان پرنفعتر است انتخاب كن، نه آنچه براي خود يا دوستان خود؛ كه اين علامت صدق به پيشگاه مقدس او- جلّ و علا-است.(6)
بيشك، در ميان عرصههاي تكليف و خدمترساني در جهت دستيابي به سلامت فرد و جامعه، هيچ عرصهاي مانند پيكار و شهادت در راه خدا و دفاع از مردم بيگناه و ستمديده وجود ندارد.تلاشگران اين عرصه، به راستي از دام نفس و خواستههاي گمراهكننده آن رهايي يافته، غير از رضا و جمال الهي خواستهاي ندارند.حضرت امام رحمه الله با يادكرد رزمندگان ايثارگر اسلام در جبهههاي دفاع مقدس، و ضرورت گزارش حماسهآفرينيهاي آنان به ملتهاي ديگر، مخاطبان خارجي را متوجه مقام و حالات روحي شهيدان ميسازد كه آنان در پيكار حق و باطل، فقط زيبايي حق را نگريسته، لذت و نشاط روحاني داشتهاند.حلاوت خدمتگزاريِ رزمندگان، در حقيقت، محصول شناختِ تكليف و عبور از مرز خواهشهاي نفساني بوده است.حضرت امام رحمه الله، آنان را پيروان حضرت زينب عليها السلام ميخواند كه پيامرسانياش در عرصه خدمت به خداوند متعال بوده و در روز عاشورا از معبودش جز زيبايي نديده است.
حضرت زينب-سلام الله عليها-قسم ميخورد كه ما رأينا إلاّ جميلاً [ما جز زيبايي چيزي نديديم]…شهادت يك انسان كامل در نظر اولياي خدا جميل است، نه براي اين كه[او]جنگ كرده و كشته شده؛ براي اين كه جنگ[او]براي خدا بوده است…اين ميهمانهاي عزيز [خارجي]ما در مملكتهايي كه ميروند، به مردم بگويند كه جوانهاي ايران با انگيزه دارند خودشان را به جبهه ميرسانند…انگيزه براي اسلام است.وقتي انگيزه براي اسلام شد، ديگر لذت دارد نه [درد و]غم.منتها چون ناقص هستيم و نرسيديم به آن مقامي كه بايد برسيم، از اين جهت تلخي داريم.(7)
روند خدمترساني به جامعه، از دو منظر قابلبررسي و ارزيابي است:بيروني و دروني.كارمندان دولت در وزارتخانهها و سازمانهاي حقوقي، فرهنگي، اقتصادي، سياسي، نظامي و اطلاعاتي، از نگاه دروني است كه خدمتها و خيانتهاي احتماليشان زير ذرهبين قرار ميگيرد.
اگرچه توجه و اهتمام به اين بخش بزرگ و فراگير از مجموعه نظام و مديريت جامعه در تضمين سلامت و آينده اجتماع تأثيرگذار است، اما نميتوان به آن بسنده نمود؛ زيرا اين نيروها به رغم فزوني، نقش كمّي دارند نه نقش كيفي.در حقيقت، آنچه سبب دغدغه نخبگان و خيرخواهان جامعه است، عملكردهاي مديران بلندپايه نظام سياسي كشور است؛ يعني نگرشي بيروني بر روند خدمترساني به جامعه. بديهي است كه روش و كشش آنان به ويژه در مقام رياست جمهوري، ميتواند جهتگيريهاي عيني جامعه را به سمت و سوي دلخواه هدايت كند و چرخه خدمترساني به مردم را دچار وقفه و سكون سازد.
تفاوت و تمايز دو منظر بيروني و درونيِ خدمترساني، در اين است كه در منظر دروني به مديريتها و مديران و كارگزاران ارشد نظام و دولت در مراكز تصميمگيري و اداره امور اجرايي پرداخته نميشود و نگاه بازرسانه هر فرد متوجه كارمنداني است كه با اربابرجوع برخورد روزانه و مكرّر دارند.بدينگونه، تكريم اربابرجوع كه يك تكليف ديني و شغلي است، غالباً در مجموعه ي وسيع دولت كاربرد پيدا ميكند؛ چرا كه درواقع، كارمندان طرف مقابل شهروندانِ رجوعكننده به سازمانها و ادارات ميباشند، نه مديران و يا وزيران و معاونان آن ها.
ترديدي نيست كه سلامت هر فرد و جامعهاي، همخواني دو منظر دروني و بيروني در روند خدمترساني را ميطلبد.آسيبپذيري حاكميتها در هر سرزمين و فرهنگي، رابطه مستقيم با غفلت رهبران از چند و چونِ كنشها و گزينشهاي مديران بلندپايه جامعه دارد. پيوندهاي عاطفي يا ملاحظهكاريهاي سياسي، كمتر مجال ميدهد كه رهبري يك نظام، حقيقت را بر مصلحت ترجيح دهد و منافع مردم را از كارگزاران مطالبه كند.
جامعه همچون ميدان فراخي است كه بايد به روي تمامي شهروندان از هر نوع گرايشي، گشوده بماند تا شايستگيهاي شخصيتي و رفتاري افراد، سبب سبقت و شهرت آنان گردد، نه داد وستدهاي پنهانيِ اصحاب قدرت و تزوير.بنيانگذار جمهورياسلامي در خطاب به رئيس جمهور و نخستوزير وقت، كارآمد بودن يا نبودنِ مديران ارشد را يادآورميشود؛ چون جامعه در منظر حضرت امام رحمه الله، عرص كار و تكليف و خدمت است، نه چراگاه دوستان و نزديكان چربزبان و پرتوقع و بازدارنده از طريق پارسايي و دادگري.ايشان بياعتنايي به معيارِ كارآمديِ كارگزاران بلندپايه نظام را، فريبخوردگي از شيطان به شمار ميآورد؛ چنان كه شيطان در آغاز آفرينش انسان نشان داد كه شايستگي و برجستگي ديگران را تحمل نميكند و همواره در حيلهگري است تا به نوعي برتري خود را جلوه دهد و راه را بر كوشش صادقانه و خالصانه بندگان خدا مسدود نمايد.
چنانچه انسان دنبال اين باشد كه حالايي كه من رئيس دولت هستم، بروم دنبال رفقايي كه همراه من هستند، كارآمد باشند يا نباشند!به اين [معيار] كار نداشته باشد، بداند كه اين كار، شيطاني است.رئيسجمهور هم اگر دنبال اين باشد كه وزرايي تعيين بكند، معرفي بكند كه آن وزرا فرمانبردار خودش باشند نه فرمانبردار اسلام!آن هم بداند كه اين كار، كار شيطان است، كار انسان متعهد نيست.(8)
بدينسان، ميتوان گفت كه حتي افراد خدمتگزار و پارسا و مورد اعتماد امام و امت، در آستانه خطر گرايش به سمت باندگرايي و خودپرستي قرار دارند و بايد از درون و برونِ خويشتن، گوش شنوايي براي نصيحت و بيدارگري داشته باشند. درست است كه كاربرد تعابيري همچون «همراهي يا هماهنگي زيرمجموعه مديريت با من»، به ظاهر پسنديده و روا است، اما ممكن است كه اين حركت و نيت خيرخواهانه، اندكاندك به محور واقع شدن نفس اماره انجامد.
تقابل «من»و «اسلام»در عرصه حاكميت و مديريت كلان جامعه-كه حضرت امام رحمه الله همواره بر آن تأكيد داشت و نسبت به برخورد نفسپرستانه برخي از كارگزاران نظام مكرر هشدار ميداد-به روشني نمودار ضرورت گرايش به ملاكهاي الهي در گزينش مديران است.بيگمان، در فضاي روشن و عطرآگينِ توحيدي-كه فقط حضور مديران متخصص و پارسا و كارآمد را پذيرا است-چاپلوسان دغلكار مجال نفوذ در روند تصميمسازيها را نخواهند داشت؛ چرا كه مسئولان بلندپايه با محور قرار دادن قوانين و دستورات اسلام، به جاذبه و دافعه علوي دست مييابند. مملكت ما احتياج به خدمتگزار دارد، احتياج دارد كه اشخاص فهيم، اشخاص فعال در اين كشور خدمت بكنند… بنابراين، فكر ما اين معنا باشد كه [افراد معرفي شده براي وزارتخانهها]افرادي باشند كه براي «اسلام»خدمت ميكنند نه افرادي باشند كه براي «من»خدمت ميكنند.(9)
بنابراين، در نگاه كلي به نيروهاي خرد و كلان دولت، ميتوان گفت كه همه خدمتگزارند؛ اما بايد مرز خدمتگزاري براي «من»و خدمتگزاري براي «اسلام و ايمان مردم»شفاف باشد.كساني كه در جهت «من»يا كسب رضايت رئيس خود ميكوشند و مسئوليت و جايگاه خود در مجموعه خدمتگزاري را از ياد ميبرند، نه تعهد اخلاقي و اعتقادي دارند و نه تخصص و مهارت در مديريت؛ زيرا اگر در اين دسته، نشانهاي از توانمنديهاي بايسته وجود داشته باشد، نيازي به خودنمايي و ثناگويي از بزرگان نيست و در هنگام ضرورت لحن و كلام انتقادآميز خواهند داشت.از همينرو است كه بنيانگذار جمهورياسلامي، خدمت به كشور و انقلاب اسلامي را ارزشمند ميشمارد:
خدمت به اين كشور، الآن ارزش دارد و خدمتگزارهايش هم ارزش دارند.همه فكر اين باشيد كه خدمتگزار پيدا كنيد، خدمتگزار به كشور و اسلام پيدا كنيد، نه خدمتگزار به خودتان.(10)
آيا مخاطبِ امروز امامخميني رحمه الله كه خود را در برابر اين گفتارها و هشدارها مينگرد، از خود نميپرسد كه چرا آن رهبر فقيد، اين اندازه به خطر و ضرر منگرايي و خدمت شيطاني پرداخته است.تكرارهاي حضرت امام رحمه الله از نگرانيهاي او در عرصه حاكميت نظام و نيز مجموعه مديريت متنوع دولت خدمتگزار حكايت دارد. در واقع، ايشان ميخواهد حركت كاروان نهضت پانزده خرداد را از ارتجاع و زوال بازدارد؛ به سخني ديگر، ايشان هيچگاه به تغيير نامها و تابلوها دل خوش نكرده بود و پيوسته دگرگوني در نيتها و حركتها و خدمتها را مطالبه مينمود.با اطمينان خاطر بايد گفت كه توجه به نهضتهاي انبيا و ماهيت ابراهيمي آن-كه در نوشتارها و گفتارهاي امامخميني رحمه الله بسيار به چشم ميخورد-توجيهكننده دغدغههاي بزرگ ايشان است.
امامخميني رحمه الله نيز بارها از محضر پروردگار و حضور همگان، به ويژه حضور نخبگان و مسئولان و مديران نظام جمهورياسلامي در پيشگاه خداوند متعال ياد كرده است؛ به بيان ديگر، حضرت امام رحمه الله در مقام يك رهبر عارف با ديگران سخن ميگفت نه در موقعيت رهبري كه به اخلاق و اعتقاد اعتنايي ندارد و مديريت گسسته از مبدأ و معاد را به عهده گرفته است.
رئيس جمهور محترم بايد توجه داشته باشند كه در پيشگاه مقدس حق-جلّ وعلا- واقع است…و چيزي را نتوان از او-جلّ وعلا-پنهان كرد، هرچند از خلق خدا پنهان باشد.و بايد توجه نمايند كه در مقامي هستند كه يك جمله او، گاهي مؤمني را ساقط كرده و متعهدي را از بين ميبرد و يا غيرصالحي را به مقامي كه شايسته آن نيست، ميرساند.(11)
لطمه زدن به شخصيت و حيثيت ديگران، به خصوص نيروهاي معتقد و كارآمد جامعه را نميتوان يك آسيب ناچيز پنداشت.ادامه اين روند ناصواب، مديريت كلان جامعه را به سمت ظهور مديراني خواهد برد كه به دليل ناصالح بودن در عرصههاي كار و تكليف، زبانبازي و چاپلوسي را خدمت به رؤسا ميشمارند.
آيات و احاديث اسلامي بيانگر اين حقيقت است كه استعاذه يا پناهندگي به پروردگار در مواقع خطرخيز نفساني و طبيعي و اجتماعي، امري ضروري است و هر مسلماني حتي پيامبراكرم صلي الله و عليه و آله مكلّف است كه پيوسته خويشتن را در حريم ذكر و لطف آشكار و نهان حضرت حق نگاه دارد.امامخميني رحمه الله، مسئولان نظام به ويژه شخص رياست جمهور را متوجه ضرورت استعاذه در هنگام كار نموده، خطر چاپلوسان دغلباز و زبان بازان حيلهگر را خاطرنشان ميسازد.
مقام، خطير است و خطر بزرگ!به خدا بايد پناه برد و از او [بايد]استمداد كرد. همه دستاندركاران-به ويژه رئيس جمهور-بايد از چاپلوسان دغل باز و زبانبازان حيلهگر بر حذر باشند و مشاوران خود را از اشخاص سابقهدار كه تعهدشان قبل از انقلاب مشهود بوده است، انتخاب كنند.بسا كه منحرفان و منافقان خود را با ظاهري آراسته به تقوا جا بزنند و با دست ما به اسلام و كشور اسلامي صدمه زنند.(12)
در ديدگاه امامخميني رحمه الله، پُست و مقام كوچك يا بزرگ، ميزان شناخت يك فرد نيست.از اين رو، نيروهاي كارآمد و متعهد به دنبال موقعيت شغلي برتر و نزديكتر به رؤسا نبوده، به جايگاه خدمتي ميانديشند كه عرصه بروز توانمندي آنان است.بيگمان، افراد چاپلوس، چنين روحيه و شيوهاي ندارند و هميشه به ارتقاي شغلي و مالي خود مينگرند، هر چند كه لياقت آن جايگاه را نداشته و يا براي دستيابي به آن ناگزير از تضعيف و سلب حيثيت ديگران باشند.
بايد افراد متوجه اين معنا باشند، كساني كه واقعاً دلشان براي اسلام ميتپد و براي كشورشان، متوجه اين [نكته]باشند كه پُست ميزان نيست، مقام ميزان نيست…آدم متعهد در هر جا باشد اگر ديد خدمتش خوب است آنجا، بيش تر دل گرم است…اگر اين نخستوزير [ميرحسين موسوي]ببيند كه در يك جايي كار بهتر ميكند، آدم متعهدي است، ميرود آن جا.(13)
تفاوت افراد تملّقگرا و افراد متعهد در اين است كه دسته نخست، جز مقام و دستيابي به آن، هدفي در سر نميپرورانند؛ اما دسته دوم فقط به خدمتگزاري و تكليف ديني و ملي خود نظر دارند.در اينباره خودشناسي هر كس، تا حدودي به او كمك ميكند كه انگيزههاي نفساني و الهي را از هم تميز دهد.
هدفش اين [بايد]باشد كه [شخص] خدمت بكند نه هدفش اين باشد كه مقام داشته باشد.انسان هم خودش ميتواند خودش را بشناسد، هيچ كس بهتر از خود انسان [نميتواند].(14)
جا به جايي مقامها يا انتقال اداري و سازماني به دليل نامأنوس بودن افراد با مكانها و موقعيتهاي تازه، ممكن است دشوار و ناخوشايند باشد.كساني كه جز خدمت انگيزهاي ندارند، به آساني با جايگاه خدمتي جديد كنار ميآيند و صادقانهتر خواهند كوشيد؛ اما كساني كه انتقال آنان مفهومي جز محروميت از موقعيت بهتر به همراه ندارد، طبعاً به يك نيروي ناراضي تبديل ميشوند و نميتوانند خدمتگزار متعهد و شايستهاي باشند.اين گروه به دليل نداشتن شايستگيهاي لازم و آلودگي به چربزباني، هرگز در شمار نيروهاي وفادار و خدمتگزار مردم جاي نخواهند گرفت؛ چنان كه حضرتامام رحمه الله در گفتار زير يادآور شده است، مدعيان كم تر اهل كار و عمل ميباشند و بيشتر فريب ميدهند.اساساً نفاق يا دوگانگي شخصيت چاپلوس به او امكان نميدهد كه در جهت كسب هنر و تخصص بكوشد و نيز خاموش و فروتن باشد.
ممكن است كه يك كسي ادعا كند كه من اگر رئيس جمهور بودم، مثلاً زمين را به آسمان ميدوختم!…يا اگر وزير بودم، چه ميكردم!وكيل بودم، چه ميكردم! هميشه ادعاها زياد است؛ وليكن در مقام عمل وقتي كه وارد بشوند اين مدعيها، كميشان ميتوانند كار بكنند، اكثراً ادعا است!(15)
تأكيد حضرت امام رحمه الله بر گزينش نيروهاي متعهد و متخصص در مجموعه دولت، در واقع بسترسازي براي پرورش خدمتگزاراني است كه هدف و مطلوبشان مقام و امتياز و ثروت نيست.توصيه ايشان در فاصله گرفتنِ مسئولان از روابط دوستانه يا مصلحتآميز بدين جهت است كه آنان به دليل آشنايي با روحيه ضعيف چاپلوسان، در فرمانپذيري، به سمت آنان و آشنايان نروند و روند خدمترساني به مردم را با ناكامي رو به رو نسازند.
دولت بدون گزينش اشخاص متعهد و متخصص در رشتههاي مختلفه، موفق نخواهد شد و دولتمردان در گزينش همكاران، به كارداني و تعهد آنان و بهتر خدمت كردن آنها به كشور و در [جهت] منافع ملت بودنِ آنان تكيه كنند تا در پيش حقتعالي و ملت روسفيد باشند و در امور موفق باشند، نه بر دوستي و آشنايي و حرفشنويِ بيتفكر و تأمل كه اين رويه، موجب ناكامي در خدمت به كشور است. دوست خوب براي دستاندركاران آن [كس]است كه در پيشرفت امور محوله به آنان مؤثر باشد و در خدمت ملت باشد نه در خدمت آنان!(16)
حضرت امام رحمه الله، دولتمردان را در بهرهگيري از افكار و تجارب كساني تشويق مينمود كه خارج از مجموعه دولت بودند، هرچند كه آنان نسبت به برنامهها و اقدامهاي دولت انتقاد و اعتراض داشته باشند؛ زيرا آنچه مطلوب رهبر و ملت است، موفقيت نظام است. دولتمردان از دانشمندان و متخصصان متعهد استمداد كنند تا راز موفقيت را به دست آورند.(17)
در جاي ديگر، امامخميني رحمه الله ضوابط لازم در انتخاب افراد براي مسئوليتها را يادآور ميشود؛ ضوابطي كه در آموزههاي ديني مطرح شده و از رهگذر آن ميتوان به جامعهاي پيشرو و هدايتگر در جهان امروز دست يافت. گفتار امام رحمه الله به همگان ميآموزد كه در عرصه تكليفگرايي و خدمترساني نميتوان بدون ضوابط اعتقادي، اخلاقي و رفتاريِ متناسب با تعاليم قرآن و سنت، به گزينش افراد در جهت خدمت به مردم دست زد.بيگمان، ناهمخواني انتخابهاي مسئولان با ارزشهاي موجود در قرآنكريم و سيره پيامبران و امامان عليهم السلام، آرامآرام جامعه را به همان بستر ناسالم اجتماعي ديروز بازميگرداند كه هر شغالي در خُم رنگرزي ميرفت و طاووس جلوه مينمود!اين كه امامخميني رحمه الله در طليعه انقلاب، از حقيقتي خيرهكننده ياد مينمود و ميخواست جامعه سالم و نمونهاي را به نخبگان و دولتمردان و همنوعان نشان دهد، بيانگر آن است كه ايشان بيشك، به توانمندي اسلام و ايرانيان در دستيابي به عرصه خدمت رساني صادقانه و تأثيرگذار بر سرنوشت كشور و منطقه، باور و اميد داشت.
آنچه مهم است، ضوابطي است كه در افرادي كه براي قبول مسئوليتها انتخاب ميشوند، بايد رعايت شود…به وجود آمدن جامعهاي مترقي و پيشرو را ميتوان جداً اميدوار بود و همين مسأله مهم است كه امروز در دنيا مورد توجه نيست و ما با تكيه بر اسلام ميخواهيم به ياري خداي تعالي، حقيقتي خيرهكننده را به دنيا معرفي كنيم.(18)
خودباوري و نوآوري
آحاد جامعه سالم، در عرصه خودباوري بيش از هر عرصه نظري و عملي ديگر خودنمايي دارد؛ زيرا جامعه زنده و پويا نميتواند با جريان شكوفاي خودباوري و نوآوري بيگانه باشد.ملتي كه به آمادگيهاي رواني و جسماني و نيز به توانمنديهاي مادي و معنوي خويش پي نبرده و از فطرت و ميراث فرهنگي خود گسسته است، به سهولت در بند سلطه و سيطره بيگانه گرفتار خواهد شد.اين بيگانه، گاه نفس اماره است كه بر ذهن و دل او به زشتي و تباهي حكم ميراند، و گاه دشمن بيروني است كه در استضعاف فكري و مالي او ميكوشد و فرهنگ و جامعه را به رنگ دلخواه خود درميآورد. به هر حال، دستيابي به خودباوري، مشخصه بارز يك فرد و جامعه سالم است.چه بسيار گنجينههاي فرهنگي و رواني كه در جهت خودباوري آشكار ميگردد و يأسها و افسردگيها را به اميدها و نشاط ها تبديل ميسازد.
از ديدگاه عرفاني-اجتماعي امامخميني رحمه الله، دو عامل سبب خير و بركت در زندگي فردي و جمعي بشر است كه بيترديد، تفكيك اين عوامل، افراد را دچار بيگانگي با حق و جلوههاي او در جامعه، تاريخ و طبيعت ميسازد:
1.اعتماد به خداوند؛
2.اتكال به نفس.
پارهاي از نگرشهاي فردگرايانه در حوزه اخلاق و تصوف و روانشناسي، افراد را به جدايي اين دو عامل زندگي ساز كشانده است.برخي اعتماد به نفس را چنان نماياندهاند كه ديگر جايي براي خدا و اعتقاد و توكل به او نمانده است و برخي ديگر، چنان در ايمان و توكل غرق گشتهاند كه پاي شتر خويش را نبستهاند!در عرفان و اخلاق اسلامي، هيچ گونه ناسازگاري ميان اعتماد به خدا و اتكال به خود وجود ندارد؛ چرا كه در حقيقت، خودِ تزكيه شده در نگاه اولياي دين، آيه و جلوهاي از خداوند است.
اتكال به نفس بعد از اعتماد به خداوند، منشأ خيرات است.(19)
امامخميني رحمه الله با ذكر تقدم اعتماد به خدا بر اعتماد به نفس، مخاطب را متوجه بنيادي بودنِ توحيد و ايمان به مبدأ و معاد ميسازد.بيترديد، اگر خدايي در ميان نباشد و ياد و انس و گفتوگوي عاشقانه و عارفانهاي شكل نگيرد، نميتوان از تاريكيهاي نفس بيرون آمد و ديده به حق و حقيقت گشود و راه سلامت را جست. خيرآفرينيِ خداگرايي و خودباوري انكارناپذير است؛ زيرا در اين صورت است كه جامعه در بستر معرفت و بصيرت قرار ميگيرد و ميتواند به سهولت از ذخيرههاي زندگيساز خود برخوردار شود.
مهم اين است كه شما خودتان را بيابيد؛ زيرا در رژيم گذشته ما خودمان را گم كرده بوديم و آنها [آمريكا و غرب] هر كاري كه ميخواستند كردند و به ما تزريق كردند كه شما توانايي انجام كارها را نداريد.(20)
امروز كه پارهاي از توانمنديهاي ايرانيان در عرصه فناوري آشكار گشته و غرب را به هراس انداخته است، ميتوان آيندهاي نويدبخش را در انتظار بود و همانطور كه حضرتامام رحمه الله در ساليان پيشين اشاره داشت، با گذشت زمان و استمرار حركت در روند ايمان به خدا و اعتماد به نفس، ميتوان عرصههاي خودباوري و نوآوري را فراختر ساخت تا آنجا كه از انديشه و صنعت ديگران بينياز شويم. رهبر فقيد انقلاب، رسالت دانشگاه را در نيل به استقلال و آزاديهاي فردي و اجتماعي شهروندان بزرگ شمرده، اصلاحگري در ساختار و برنامههاي آن را زمينهساز خودباوري و پيشرفت كشور ميداند.
بايد ما فكر كنيم كه چنانچه خودمان بخواهيم كار بكنيم، ميتوانيم.افكارمان را بايد به كار بيندازيم…ميتوانيم در طول يك مدت دراز، ما از همه چيز مستغني بشويم، از همهكس مستغني بشويم…اگر دانشگاهها اصلاح بشود، استقلال ما، آزادي ما، همه چيز ما حفظ ميشود و حتماً بدانيد كه در درازمدت هم به كلي ما مستغني از غير خواهيم شد، در همه چيز مستغني از غير خواهيم شد.(21)
بدونترديد، كوتاهي و بيتوجهي مسئولان در دستيابي شهروندان به ويژه نسل جوان و تكاپوگر دانشگاهي به خودباوري و نوآوري، سبب ذلّت آنان در برابر قدرتهاي استكبارگر جهاني خواهد گشت.وابستگي
فرهنگي، اقتصادي، نظامي و سياسي به بيگانگان، فرصت انديشيدن به خويشتن و توانمنديهاي فطري و علمي را از هر جامعهاي ميربايد و حاكمان را به دريوزگي و ستايشگري ارباب قدرت خواهد افكند كه براي ملت جز سرافكندگي حاصلي در برندارد.حضرت امام رحمه الله، در سخني ضمن آن كه به ضرورت خودباوري اشارت نموده و فقر و شرافت انساني را بر غنا و فرومايگي و وابستگي ترجيح داده است، از حضور ذلّتبار شاه در برابر رئيسجمهور آمريكا، يادكردي اندوهگين دارد.
ما ميخواهيم خودمان باشيم و با فقر خودمان بسازيم.و انسان شريف، حاضر است كه فقير زندگي بكند، لكن شريف. من يك وقتي… در يك عكسي… ديدم كه محمدرضا پهلوي مقابل يكي از رؤساي جمهور آمريكا ايستاده بود… من ديدم [او]مثل يك عبد ضعيف ايستاده است در مقابل يك قدرتمند…مثل يك بچه مكتبي مقابل معلم ايستاده است و من اين قدر ناراحت شدم كه وضع ما به اين جا رسيده است!(22)
امامخميني رحمه الله طي گفتاري درباره انقلاب اسلامي و مباني عقيدتي آن، به محور بودنِ توحيد در روابط و ضوابط فردي و جمعي اشاره كرده و جامعهاي پيراسته از پرستش هاي نفساني و شيطاني را آرزومند است.به يقين،چنين جامعهاي بر پايه خودباوري و نوآوري شكل ميگيرد؛ زيرا فقط انسانهاي به خدا پيوسته و از جهل و هوس رسته ميتوانند از تفكر و تلاش سالم برخوردار باشند و به فردايي بهتر براي ايران بينديشند. طرد و شخصپرستيها و شخصيت پرستيها و وانهادن نفعپرستيها و لذتپرستيها كه در تعليم امامخميني رحمه الله به عنوان مشخصه جامعه الهي و توحيدي آمده است، به روشني نمودار ضرورت پيراستگي فرد و جامعه از تملّقگرايي و جانبداريهاي مصلحتآميز و منفعتطلبانه ميباشد.بيشك،هيچ عاملي به اندازه روحيه و رويه ي چاپلوسان، جامعه را از خودباوري و ابتكارگرايي دور نميسازد؛ چرا كه آنان سبب دلسردي و انزواي ناخواسته ي دانشپژوهان جامعه ميشوند.
انقلاب اسلامي، بر مبناي اصل توحيد استوار است كه محتواي اين اصل در همه شئون جامعه سايه ميافكند.در اسلام، تنها معبود انسان و بلكه كل جهان، خدا است كه همه ي انسان ها بايد براي او، يعني براي رضاي او عمل كنند، هيچچيز و هيچكس را نپرستند؛ در جامعهاي كه شخصپرستيها و شخصيتپرستيها، نفعپرستيها و لذتپرستيها و هر نوع پرستش محكوم ميشود و فقط انسانها دعوت ميشوند به پرستش خدا.(23)
از منظر بنيانگذار جمهورياسلامي، جامعه و نظامي كه در بستر انديشه و حركت توحيدگرا رشد و نمو يافته، ميتواند با جهان و عصر حاضر، روابط انساني و الهي داشته باشد؛ زيرا در سايه اسلام به ضوابط حيات طيبه نائل گشته و بدان پايبندي دارد.در پرتو همين ضابطهها و معيارها است كه اعتماد به نفس و خودباوري در ژرفاي روانها و فراخناي عرصههاي زندگي تجلي مينمايد و مجال را براي ظهور ستايشگران زر و زور تنگ و
دشوار ميسازد و دريچههاي عزّت و حكمت را به روي ملتهاي متمايل به استقلال و آزادي ميگشايد.
در آنصورت [كه توحيد بر جامعه سايه گسترانده]همه روابط بين انسانها، چه اقتصادي و يا غيراقتصادي در داخل چنين جامعهاي و در رابطه اين جامعه با خارج تغيير ميكند و ضوابط عوض ميشود… ضوابط و معيارهاي متعاليِ الهي و انساني، مبناي پيمانها و يا قطع روابط است.(24)
1.تكليفشناسي و خدمترساني
2.خودباوري و نوآوري
بيگمان، هركدام از اين عوامل، ضرورت گرايش به باورها، خصلتها، روشها و تلاشهاي مثبت و خيرگرايانه را يادآور ميشود؛ به بيان ديگر، بدون شكلگيريِ شخصيت و اخلاق يا زندگي انساني، نميتوان چشم به راه سلامت خود يا جامعه و يا دولت و فرهنگ حاكم بود.آنچه كه در عرصه خدمات يا مسئوليتهاي متقابل حاكمان و شهروندان بيان ميشود و به نوعي سبب فرهنگسازيِ همسو با كمال و پيشرفت ميگردد،در واقع چيزي جز بسترآفريني براي سلامت فردي و جمعي نيست.ارتباط تنگاتنگِ حيات و بهبود فرد و اجتماع يا شهروند و دولت بيانگر آن است كه مردم، حاكمان و نخبگان در صورت تحرك جمعي و تمايل مشترك به اصلاحگرايي و سامانبخشي امور در عرصههاي تكليف متقابل است كه ميتوانند به سلامت و مصونيت در برابر آسيبهاي ذهني، رواني و رفتاري دست يابند.
تكليفشناسي و خدمترساني
چنان كه پيش تر گذشت،انسان بدون رهيافتهايي كه از شناختن خود و ضرورتها و نيازها و توانمنديهاي رواني و جسمانياش به دست ميآورد، نميتواند به موفقيت در عرصههاي زندگي دست يابد.در ميان محورهاي معرفت زندگي ساز، پس از باورداشتهاي معنوي، ميتوان به تكليف يا مسئوليت انسان در برابر خويشتن و ديگران، اشاره نمود.
كسي كه هنوز به شناخت تكليفهاي فردي و گروهي دست نيافته است، بيترديد نميتواند در جهت سلامت انديشه و رفتارش گام بردارد؛ زيرا چنين فردي در برابر جامعه و تكامل آن مسئوليتي براي خود احساس نميكند و دغدغههاي اجتماعي و ارزشي ندارد.
همانطور كه در جامعه مشاهده ميشود، حاصل انديشه و رفتار اين نوع انسانها، چيزي جز سلب مسئوليت از خود و بالا بردن ميزان انتظار از ديگران نخواهد بود.از اين رو است كه نميتوان در ميان چنين كساني، افراد خدمتگزار و متعهدي را يافت؛ چرا كه خدمترساني به جامعه، نظام و فرهنگ ملي، حركت خودجوش و مهرورزانهاي ميطلبد كه هرگز ديدگاهها و كنشهاي اين گروه مسئوليتگريز را برنميتابد.ضمن اين كه جامعه و حاكميت، نميتواند نسبت به نيروهاي انسانيِ غيرمتعهد بيتفاوت باشد؛ چون آنان بيش و كم از امكانات دولتي بهره ميجويند و بايد در برابر گرفتن حقوق و مزاياي رسمي خود، پاسخگوي اربابرجوع باشند.
پيدا است كه كمترين ناخشنودي مردم نسبت به گروه كارگزاران خرد و
كلان جامعه، سبب يأس و بيگانگي و بيتفاوتي آنها نسبت به دولت ميشود كه حاصلي جز شكاف روزافزون ميان ملت و حاكميت نخواهد داشت.از طرف ديگر، بايد دانست كه شهرونداني كه شغل رسمي و دولتي ندارند، به دليل برخورداري از خدماتي كه حاكميت براي آنان فراهم ساخته است، بايد تكليفشناسي داشته، در روند خدمترساني به جامعه و همنوعان خويش فعال باشند؛ زيرا جامعه در پيوند تنگاتنگ و تكليفشناسانه مردم و مسئولان شكل واقعي به خود ميگيرد و به رشد و خوداتكايي ميگرايد.
امام خميني رحمه الله-چه در دوران مبارزه با رژيم ستمشاهي و چه در دوران انقلاب و رهبري-همواره به تكليف خويش در برابر خدا ميانديشيد.به عقيده ايشان، شكست يا پيروزي ظاهري، هرگز هدف نهايي و غايي حركتها نبوده و فقط انجام تكليف الهي مقصود بوده است. بديهي است كه اين انديشه،از تكليفشناسيِ والايي حكايت دارد كه حضرت امام رحمه الله بر اساس سير و سلوك عارفانه بدان نائل گشته و ديگران را نيز بدان سمت و سو تشويق ميكرد.
براي ما شكست، هيچي نيست.براي اينكه از دوحال خارج نيست:يا اين است كه ما پيش ميبريم [اين نهضت را] كه شكست هيچ نيست و يا اين است كه نه، [دشمنان]ميآيند و ما را عقب ميزنند؛ ما [در هرحال]تكليفمان را عمل كردهايم، چه شكستي است؟(1)
همان گونه كه از كلام امام رحمه الله برميآيد، شكست و پيروزي فرد و جامعه را بايد در حوزه تكليفهاي الهي تفسير نمود نه در دادوستدهاي منفعتجويانه ي سياسي و نظامي.بر پايه اين ديدگاه توحيدي-عرفاني، فتح و نصرت يك فرد يا امت، در صراط تكليف و تعهد ايماني و انساني سنجيده ميشود، هر چند كه در ظاهر چيرگي نداشته باشند.بيشك، كساني كه به چنين باوري رسيده باشند، هيچ گاه از خدمترساني به مردم دريغ نميورزند و خويشتن را عضوي از پيكره امت يا انسان كامل به شمار ميآورند. رهبر بزرگ انقلاب اسلامي، خدمتگزاران به كشور و اسلام را-كه غير از خداجويي و تعالي و تكامل جامعه، انگيزهاي ندارند-ياران و بلكه اعضاي معنوي بارزترين مصداق انسان كامل؛ يعني پيامبراكرم صلي الله عليه و آله،مي شمارد.
شما توجه داشته باشيد كه به اسلام خدمت كنيد و به كشور خودتان خدمت كنيد… همه اعضاي يك انسان باشيد، همه در خدمت انسان كامل كه رسولاكرم است، باشيد و همه به منزله اعضاي او باشيد براي خدمت.(2)
بيترديد، تكليفشناسي و خدمترساني، فضاي فرهنگي و اجتماعي متناسب با معنويت اسلام و انقلاب را ميطلبد؛ فضايي كه بايد در آن هر فرد و هر گروهي در مجموعه نظام و دولت، از منافع شخصي و حزبي خود چشم بپوشد و به اعتبار و حيثيت جمهوري اسلامي بينديشد.كساني كه اين نگرش را داشته باشند، از رفتار و گفتار ناسازگار با آرمانهاي معنوي و
اخلاقي انقلاب فاصله گرفته، به سوي تكليفها گرايش خواهند يافت.
رفتارمان، گفتارمان، اعمالمان يك طوري باشد كه…[به كمك آن]حفظ كنيم حيثيت اسلام را، حفظ كنيم حيثيت جمهوري اسلامي را.(3)
مغايرت گفتار و رفتار-كه در افراد متظاهر به تقوا و تقدس و آلوده به ريا و چاپلوسي به چشم ميخورد-با راه و كلام امام رحمه الله تناسب ندارد؛ چرا كه بنيانگذار جمهورياسلامي همواره به سلوك عملي و اخلاقي در طريق وليّ عصر(عج)توصيه نموده، شهروندان و كارگزاران جمهورياسلامي را خدمتگزاران اسلام و اماممهدي(عج) ميدانست.
همه ما از خدمتگزاران به اسلام و وليّ عصر-سلام الله عليه-باشيم.ما در يك مملكتي هستيم كه مملكت وليّ عصر است و وظيفه آنهايي كه در مملكت وليّ عصر زندگي ميكنند، يك وظيفه سنگين است.نميتوانيم ما لفظاً بگوييم ما در زير پرچم وليّ عصر-سلام الله عليه- هستيم و عملاً در آن مسير نباشيم.(4)
خدمترساني كه ويژگي افراد متعهد و پارسا است، پيوسته با خردورزي و هشياري صورت ميپذيرد.انجام دادنِ مسئوليتهايي كه به آنان واگذار شده است، نمودار راستي و درستي در رفتارشان ميباشد.همچنان كه روانشناسي اجتماعيِ ملتهاي رشديافته به دست ميدهد،عمران و آباداني و استقلال هر كشور، در گرو شناخت مسئوليتهاي اخلاقي و شغلي، و نيز كوشش مستمر در آن جهت است.امامخميني رحمه الله، خدمت به كشور را در صورتي تأثيرگذار و مطلوب تلقي ميكند كه مردم و به ويژه كارگزاران، صادقانه بكوشند و هدفي جز پيشرفت كشور در عرصههاي فرهنگي و كشاورزي و صنعتي نداشته باشند.ناگفته پيدا است كه نميتوان در اين مجموعه كارآمد و متعهد، كساني را يافت كه ستايشهاي بي مورد را جايگزين كوششهاي اصلاحگرايانه كرده باشند.
خدمت به هر كشوري اين است كه آن كسي كه مشغول خدمتي است، آن خدمت را خوب عمل كند…آن كاري را كه به خود شما محول[شده]است، خوب انجام بدهيد.اگر همه ي اجزاي اين مملكت يا هر مملكت ديگري، كاري كه به آنها محول[شده]است، خوب انجام بدهند، مملكت آباد ميشود.كشاورز، كشاورزي را خوب انجام بدهد، كساني كه در كارخانجات…[و]در ادارات… در وزارتخانهها هستند…[آن كارها را]خوب انجام بدهند.(5)
ستايشطلبها و ستايشگران همواره به محبوبيت خود نزد ديگران ميانديشند و از خدمترسانيشان هدفي جز كسب شهرت و موقعيت برتر ندارند.از اين رو، نميتوان خدمت آنان به مردم و جامعه را، خدمتي صادقانه و همسو با پيشرفت جامعه تلقي نمود؛ چرا كه انگيزههاي نفسانيشان مجالي براي رشد و بروز انگيزههاي الهي و توحيدي در فضاي خدمت باقي نميگذارد.
امامخميني رحمه الله، در اندرزنامه معنوي خود به فرزند گرامياش، سيد احمد رحمه الله، ضمن سفارش به خدمتگزاري در جهت آسايش بندگان خدا، او و مخاطبان ديگر را متوجه نيرنگ شيطان در جذب افراد شهرتطلب ميسازد كه آنان را در مسير خدمات سودمندتر براي مردم برميانگيزاند.از ديدگاه امام رحمه الله، نشانه صدق در خدمت به ديگران، اين است كه شخص خدمتگزار، منافع مردم را بر منافع خود و دوستان- كه خواسته يا ناخواسته ستايشگر آدمي بوده، او را از شناخت و انجام درست تكليفهاي الهي بازميدارند-ترجيح دهد.
پسرام!ما كه عاجز از شكر او و نعمتهاي بيمنتهاي اوييم!پس چه بهتر كه از خدمت به بندگان او غفلت نكنيم كه خدمت به آنان، خدمت به حق است… هيچگاه در خدمت به خلق الله خود را طلبكار مدان كه آنان به حق منت بر ما دارند، كه وسيله ي خدمت به او-جلّ و علا-هستند.و در خدمت به آنان دنبال كسب شهرت و محبوبيت مباش كه اين خود حيله ي شيطان است كه ما را در كام خود فرو برد، و در خدمت به بندگان خدا آنچه براي آنان پرنفعتر است انتخاب كن، نه آنچه براي خود يا دوستان خود؛ كه اين علامت صدق به پيشگاه مقدس او- جلّ و علا-است.(6)
بيشك، در ميان عرصههاي تكليف و خدمترساني در جهت دستيابي به سلامت فرد و جامعه، هيچ عرصهاي مانند پيكار و شهادت در راه خدا و دفاع از مردم بيگناه و ستمديده وجود ندارد.تلاشگران اين عرصه، به راستي از دام نفس و خواستههاي گمراهكننده آن رهايي يافته، غير از رضا و جمال الهي خواستهاي ندارند.حضرت امام رحمه الله با يادكرد رزمندگان ايثارگر اسلام در جبهههاي دفاع مقدس، و ضرورت گزارش حماسهآفرينيهاي آنان به ملتهاي ديگر، مخاطبان خارجي را متوجه مقام و حالات روحي شهيدان ميسازد كه آنان در پيكار حق و باطل، فقط زيبايي حق را نگريسته، لذت و نشاط روحاني داشتهاند.حلاوت خدمتگزاريِ رزمندگان، در حقيقت، محصول شناختِ تكليف و عبور از مرز خواهشهاي نفساني بوده است.حضرت امام رحمه الله، آنان را پيروان حضرت زينب عليها السلام ميخواند كه پيامرسانياش در عرصه خدمت به خداوند متعال بوده و در روز عاشورا از معبودش جز زيبايي نديده است.
حضرت زينب-سلام الله عليها-قسم ميخورد كه ما رأينا إلاّ جميلاً [ما جز زيبايي چيزي نديديم]…شهادت يك انسان كامل در نظر اولياي خدا جميل است، نه براي اين كه[او]جنگ كرده و كشته شده؛ براي اين كه جنگ[او]براي خدا بوده است…اين ميهمانهاي عزيز [خارجي]ما در مملكتهايي كه ميروند، به مردم بگويند كه جوانهاي ايران با انگيزه دارند خودشان را به جبهه ميرسانند…انگيزه براي اسلام است.وقتي انگيزه براي اسلام شد، ديگر لذت دارد نه [درد و]غم.منتها چون ناقص هستيم و نرسيديم به آن مقامي كه بايد برسيم، از اين جهت تلخي داريم.(7)
روند خدمترساني به جامعه، از دو منظر قابلبررسي و ارزيابي است:بيروني و دروني.كارمندان دولت در وزارتخانهها و سازمانهاي حقوقي، فرهنگي، اقتصادي، سياسي، نظامي و اطلاعاتي، از نگاه دروني است كه خدمتها و خيانتهاي احتماليشان زير ذرهبين قرار ميگيرد.
اگرچه توجه و اهتمام به اين بخش بزرگ و فراگير از مجموعه نظام و مديريت جامعه در تضمين سلامت و آينده اجتماع تأثيرگذار است، اما نميتوان به آن بسنده نمود؛ زيرا اين نيروها به رغم فزوني، نقش كمّي دارند نه نقش كيفي.در حقيقت، آنچه سبب دغدغه نخبگان و خيرخواهان جامعه است، عملكردهاي مديران بلندپايه نظام سياسي كشور است؛ يعني نگرشي بيروني بر روند خدمترساني به جامعه. بديهي است كه روش و كشش آنان به ويژه در مقام رياست جمهوري، ميتواند جهتگيريهاي عيني جامعه را به سمت و سوي دلخواه هدايت كند و چرخه خدمترساني به مردم را دچار وقفه و سكون سازد.
تفاوت و تمايز دو منظر بيروني و درونيِ خدمترساني، در اين است كه در منظر دروني به مديريتها و مديران و كارگزاران ارشد نظام و دولت در مراكز تصميمگيري و اداره امور اجرايي پرداخته نميشود و نگاه بازرسانه هر فرد متوجه كارمنداني است كه با اربابرجوع برخورد روزانه و مكرّر دارند.بدينگونه، تكريم اربابرجوع كه يك تكليف ديني و شغلي است، غالباً در مجموعه ي وسيع دولت كاربرد پيدا ميكند؛ چرا كه درواقع، كارمندان طرف مقابل شهروندانِ رجوعكننده به سازمانها و ادارات ميباشند، نه مديران و يا وزيران و معاونان آن ها.
ترديدي نيست كه سلامت هر فرد و جامعهاي، همخواني دو منظر دروني و بيروني در روند خدمترساني را ميطلبد.آسيبپذيري حاكميتها در هر سرزمين و فرهنگي، رابطه مستقيم با غفلت رهبران از چند و چونِ كنشها و گزينشهاي مديران بلندپايه جامعه دارد. پيوندهاي عاطفي يا ملاحظهكاريهاي سياسي، كمتر مجال ميدهد كه رهبري يك نظام، حقيقت را بر مصلحت ترجيح دهد و منافع مردم را از كارگزاران مطالبه كند.
جامعه همچون ميدان فراخي است كه بايد به روي تمامي شهروندان از هر نوع گرايشي، گشوده بماند تا شايستگيهاي شخصيتي و رفتاري افراد، سبب سبقت و شهرت آنان گردد، نه داد وستدهاي پنهانيِ اصحاب قدرت و تزوير.بنيانگذار جمهورياسلامي در خطاب به رئيس جمهور و نخستوزير وقت، كارآمد بودن يا نبودنِ مديران ارشد را يادآورميشود؛ چون جامعه در منظر حضرت امام رحمه الله، عرص كار و تكليف و خدمت است، نه چراگاه دوستان و نزديكان چربزبان و پرتوقع و بازدارنده از طريق پارسايي و دادگري.ايشان بياعتنايي به معيارِ كارآمديِ كارگزاران بلندپايه نظام را، فريبخوردگي از شيطان به شمار ميآورد؛ چنان كه شيطان در آغاز آفرينش انسان نشان داد كه شايستگي و برجستگي ديگران را تحمل نميكند و همواره در حيلهگري است تا به نوعي برتري خود را جلوه دهد و راه را بر كوشش صادقانه و خالصانه بندگان خدا مسدود نمايد.
چنانچه انسان دنبال اين باشد كه حالايي كه من رئيس دولت هستم، بروم دنبال رفقايي كه همراه من هستند، كارآمد باشند يا نباشند!به اين [معيار] كار نداشته باشد، بداند كه اين كار، شيطاني است.رئيسجمهور هم اگر دنبال اين باشد كه وزرايي تعيين بكند، معرفي بكند كه آن وزرا فرمانبردار خودش باشند نه فرمانبردار اسلام!آن هم بداند كه اين كار، كار شيطان است، كار انسان متعهد نيست.(8)
بدينسان، ميتوان گفت كه حتي افراد خدمتگزار و پارسا و مورد اعتماد امام و امت، در آستانه خطر گرايش به سمت باندگرايي و خودپرستي قرار دارند و بايد از درون و برونِ خويشتن، گوش شنوايي براي نصيحت و بيدارگري داشته باشند. درست است كه كاربرد تعابيري همچون «همراهي يا هماهنگي زيرمجموعه مديريت با من»، به ظاهر پسنديده و روا است، اما ممكن است كه اين حركت و نيت خيرخواهانه، اندكاندك به محور واقع شدن نفس اماره انجامد.
تقابل «من»و «اسلام»در عرصه حاكميت و مديريت كلان جامعه-كه حضرت امام رحمه الله همواره بر آن تأكيد داشت و نسبت به برخورد نفسپرستانه برخي از كارگزاران نظام مكرر هشدار ميداد-به روشني نمودار ضرورت گرايش به ملاكهاي الهي در گزينش مديران است.بيگمان، در فضاي روشن و عطرآگينِ توحيدي-كه فقط حضور مديران متخصص و پارسا و كارآمد را پذيرا است-چاپلوسان دغلكار مجال نفوذ در روند تصميمسازيها را نخواهند داشت؛ چرا كه مسئولان بلندپايه با محور قرار دادن قوانين و دستورات اسلام، به جاذبه و دافعه علوي دست مييابند. مملكت ما احتياج به خدمتگزار دارد، احتياج دارد كه اشخاص فهيم، اشخاص فعال در اين كشور خدمت بكنند… بنابراين، فكر ما اين معنا باشد كه [افراد معرفي شده براي وزارتخانهها]افرادي باشند كه براي «اسلام»خدمت ميكنند نه افرادي باشند كه براي «من»خدمت ميكنند.(9)
بنابراين، در نگاه كلي به نيروهاي خرد و كلان دولت، ميتوان گفت كه همه خدمتگزارند؛ اما بايد مرز خدمتگزاري براي «من»و خدمتگزاري براي «اسلام و ايمان مردم»شفاف باشد.كساني كه در جهت «من»يا كسب رضايت رئيس خود ميكوشند و مسئوليت و جايگاه خود در مجموعه خدمتگزاري را از ياد ميبرند، نه تعهد اخلاقي و اعتقادي دارند و نه تخصص و مهارت در مديريت؛ زيرا اگر در اين دسته، نشانهاي از توانمنديهاي بايسته وجود داشته باشد، نيازي به خودنمايي و ثناگويي از بزرگان نيست و در هنگام ضرورت لحن و كلام انتقادآميز خواهند داشت.از همينرو است كه بنيانگذار جمهورياسلامي، خدمت به كشور و انقلاب اسلامي را ارزشمند ميشمارد:
خدمت به اين كشور، الآن ارزش دارد و خدمتگزارهايش هم ارزش دارند.همه فكر اين باشيد كه خدمتگزار پيدا كنيد، خدمتگزار به كشور و اسلام پيدا كنيد، نه خدمتگزار به خودتان.(10)
آيا مخاطبِ امروز امامخميني رحمه الله كه خود را در برابر اين گفتارها و هشدارها مينگرد، از خود نميپرسد كه چرا آن رهبر فقيد، اين اندازه به خطر و ضرر منگرايي و خدمت شيطاني پرداخته است.تكرارهاي حضرت امام رحمه الله از نگرانيهاي او در عرصه حاكميت نظام و نيز مجموعه مديريت متنوع دولت خدمتگزار حكايت دارد. در واقع، ايشان ميخواهد حركت كاروان نهضت پانزده خرداد را از ارتجاع و زوال بازدارد؛ به سخني ديگر، ايشان هيچگاه به تغيير نامها و تابلوها دل خوش نكرده بود و پيوسته دگرگوني در نيتها و حركتها و خدمتها را مطالبه مينمود.با اطمينان خاطر بايد گفت كه توجه به نهضتهاي انبيا و ماهيت ابراهيمي آن-كه در نوشتارها و گفتارهاي امامخميني رحمه الله بسيار به چشم ميخورد-توجيهكننده دغدغههاي بزرگ ايشان است.
امامخميني رحمه الله نيز بارها از محضر پروردگار و حضور همگان، به ويژه حضور نخبگان و مسئولان و مديران نظام جمهورياسلامي در پيشگاه خداوند متعال ياد كرده است؛ به بيان ديگر، حضرت امام رحمه الله در مقام يك رهبر عارف با ديگران سخن ميگفت نه در موقعيت رهبري كه به اخلاق و اعتقاد اعتنايي ندارد و مديريت گسسته از مبدأ و معاد را به عهده گرفته است.
رئيس جمهور محترم بايد توجه داشته باشند كه در پيشگاه مقدس حق-جلّ وعلا- واقع است…و چيزي را نتوان از او-جلّ وعلا-پنهان كرد، هرچند از خلق خدا پنهان باشد.و بايد توجه نمايند كه در مقامي هستند كه يك جمله او، گاهي مؤمني را ساقط كرده و متعهدي را از بين ميبرد و يا غيرصالحي را به مقامي كه شايسته آن نيست، ميرساند.(11)
لطمه زدن به شخصيت و حيثيت ديگران، به خصوص نيروهاي معتقد و كارآمد جامعه را نميتوان يك آسيب ناچيز پنداشت.ادامه اين روند ناصواب، مديريت كلان جامعه را به سمت ظهور مديراني خواهد برد كه به دليل ناصالح بودن در عرصههاي كار و تكليف، زبانبازي و چاپلوسي را خدمت به رؤسا ميشمارند.
آيات و احاديث اسلامي بيانگر اين حقيقت است كه استعاذه يا پناهندگي به پروردگار در مواقع خطرخيز نفساني و طبيعي و اجتماعي، امري ضروري است و هر مسلماني حتي پيامبراكرم صلي الله و عليه و آله مكلّف است كه پيوسته خويشتن را در حريم ذكر و لطف آشكار و نهان حضرت حق نگاه دارد.امامخميني رحمه الله، مسئولان نظام به ويژه شخص رياست جمهور را متوجه ضرورت استعاذه در هنگام كار نموده، خطر چاپلوسان دغلباز و زبان بازان حيلهگر را خاطرنشان ميسازد.
مقام، خطير است و خطر بزرگ!به خدا بايد پناه برد و از او [بايد]استمداد كرد. همه دستاندركاران-به ويژه رئيس جمهور-بايد از چاپلوسان دغل باز و زبانبازان حيلهگر بر حذر باشند و مشاوران خود را از اشخاص سابقهدار كه تعهدشان قبل از انقلاب مشهود بوده است، انتخاب كنند.بسا كه منحرفان و منافقان خود را با ظاهري آراسته به تقوا جا بزنند و با دست ما به اسلام و كشور اسلامي صدمه زنند.(12)
در ديدگاه امامخميني رحمه الله، پُست و مقام كوچك يا بزرگ، ميزان شناخت يك فرد نيست.از اين رو، نيروهاي كارآمد و متعهد به دنبال موقعيت شغلي برتر و نزديكتر به رؤسا نبوده، به جايگاه خدمتي ميانديشند كه عرصه بروز توانمندي آنان است.بيگمان، افراد چاپلوس، چنين روحيه و شيوهاي ندارند و هميشه به ارتقاي شغلي و مالي خود مينگرند، هر چند كه لياقت آن جايگاه را نداشته و يا براي دستيابي به آن ناگزير از تضعيف و سلب حيثيت ديگران باشند.
بايد افراد متوجه اين معنا باشند، كساني كه واقعاً دلشان براي اسلام ميتپد و براي كشورشان، متوجه اين [نكته]باشند كه پُست ميزان نيست، مقام ميزان نيست…آدم متعهد در هر جا باشد اگر ديد خدمتش خوب است آنجا، بيش تر دل گرم است…اگر اين نخستوزير [ميرحسين موسوي]ببيند كه در يك جايي كار بهتر ميكند، آدم متعهدي است، ميرود آن جا.(13)
تفاوت افراد تملّقگرا و افراد متعهد در اين است كه دسته نخست، جز مقام و دستيابي به آن، هدفي در سر نميپرورانند؛ اما دسته دوم فقط به خدمتگزاري و تكليف ديني و ملي خود نظر دارند.در اينباره خودشناسي هر كس، تا حدودي به او كمك ميكند كه انگيزههاي نفساني و الهي را از هم تميز دهد.
هدفش اين [بايد]باشد كه [شخص] خدمت بكند نه هدفش اين باشد كه مقام داشته باشد.انسان هم خودش ميتواند خودش را بشناسد، هيچ كس بهتر از خود انسان [نميتواند].(14)
جا به جايي مقامها يا انتقال اداري و سازماني به دليل نامأنوس بودن افراد با مكانها و موقعيتهاي تازه، ممكن است دشوار و ناخوشايند باشد.كساني كه جز خدمت انگيزهاي ندارند، به آساني با جايگاه خدمتي جديد كنار ميآيند و صادقانهتر خواهند كوشيد؛ اما كساني كه انتقال آنان مفهومي جز محروميت از موقعيت بهتر به همراه ندارد، طبعاً به يك نيروي ناراضي تبديل ميشوند و نميتوانند خدمتگزار متعهد و شايستهاي باشند.اين گروه به دليل نداشتن شايستگيهاي لازم و آلودگي به چربزباني، هرگز در شمار نيروهاي وفادار و خدمتگزار مردم جاي نخواهند گرفت؛ چنان كه حضرتامام رحمه الله در گفتار زير يادآور شده است، مدعيان كم تر اهل كار و عمل ميباشند و بيشتر فريب ميدهند.اساساً نفاق يا دوگانگي شخصيت چاپلوس به او امكان نميدهد كه در جهت كسب هنر و تخصص بكوشد و نيز خاموش و فروتن باشد.
ممكن است كه يك كسي ادعا كند كه من اگر رئيس جمهور بودم، مثلاً زمين را به آسمان ميدوختم!…يا اگر وزير بودم، چه ميكردم!وكيل بودم، چه ميكردم! هميشه ادعاها زياد است؛ وليكن در مقام عمل وقتي كه وارد بشوند اين مدعيها، كميشان ميتوانند كار بكنند، اكثراً ادعا است!(15)
تأكيد حضرت امام رحمه الله بر گزينش نيروهاي متعهد و متخصص در مجموعه دولت، در واقع بسترسازي براي پرورش خدمتگزاراني است كه هدف و مطلوبشان مقام و امتياز و ثروت نيست.توصيه ايشان در فاصله گرفتنِ مسئولان از روابط دوستانه يا مصلحتآميز بدين جهت است كه آنان به دليل آشنايي با روحيه ضعيف چاپلوسان، در فرمانپذيري، به سمت آنان و آشنايان نروند و روند خدمترساني به مردم را با ناكامي رو به رو نسازند.
دولت بدون گزينش اشخاص متعهد و متخصص در رشتههاي مختلفه، موفق نخواهد شد و دولتمردان در گزينش همكاران، به كارداني و تعهد آنان و بهتر خدمت كردن آنها به كشور و در [جهت] منافع ملت بودنِ آنان تكيه كنند تا در پيش حقتعالي و ملت روسفيد باشند و در امور موفق باشند، نه بر دوستي و آشنايي و حرفشنويِ بيتفكر و تأمل كه اين رويه، موجب ناكامي در خدمت به كشور است. دوست خوب براي دستاندركاران آن [كس]است كه در پيشرفت امور محوله به آنان مؤثر باشد و در خدمت ملت باشد نه در خدمت آنان!(16)
حضرت امام رحمه الله، دولتمردان را در بهرهگيري از افكار و تجارب كساني تشويق مينمود كه خارج از مجموعه دولت بودند، هرچند كه آنان نسبت به برنامهها و اقدامهاي دولت انتقاد و اعتراض داشته باشند؛ زيرا آنچه مطلوب رهبر و ملت است، موفقيت نظام است. دولتمردان از دانشمندان و متخصصان متعهد استمداد كنند تا راز موفقيت را به دست آورند.(17)
در جاي ديگر، امامخميني رحمه الله ضوابط لازم در انتخاب افراد براي مسئوليتها را يادآور ميشود؛ ضوابطي كه در آموزههاي ديني مطرح شده و از رهگذر آن ميتوان به جامعهاي پيشرو و هدايتگر در جهان امروز دست يافت. گفتار امام رحمه الله به همگان ميآموزد كه در عرصه تكليفگرايي و خدمترساني نميتوان بدون ضوابط اعتقادي، اخلاقي و رفتاريِ متناسب با تعاليم قرآن و سنت، به گزينش افراد در جهت خدمت به مردم دست زد.بيگمان، ناهمخواني انتخابهاي مسئولان با ارزشهاي موجود در قرآنكريم و سيره پيامبران و امامان عليهم السلام، آرامآرام جامعه را به همان بستر ناسالم اجتماعي ديروز بازميگرداند كه هر شغالي در خُم رنگرزي ميرفت و طاووس جلوه مينمود!اين كه امامخميني رحمه الله در طليعه انقلاب، از حقيقتي خيرهكننده ياد مينمود و ميخواست جامعه سالم و نمونهاي را به نخبگان و دولتمردان و همنوعان نشان دهد، بيانگر آن است كه ايشان بيشك، به توانمندي اسلام و ايرانيان در دستيابي به عرصه خدمت رساني صادقانه و تأثيرگذار بر سرنوشت كشور و منطقه، باور و اميد داشت.
آنچه مهم است، ضوابطي است كه در افرادي كه براي قبول مسئوليتها انتخاب ميشوند، بايد رعايت شود…به وجود آمدن جامعهاي مترقي و پيشرو را ميتوان جداً اميدوار بود و همين مسأله مهم است كه امروز در دنيا مورد توجه نيست و ما با تكيه بر اسلام ميخواهيم به ياري خداي تعالي، حقيقتي خيرهكننده را به دنيا معرفي كنيم.(18)
خودباوري و نوآوري
آحاد جامعه سالم، در عرصه خودباوري بيش از هر عرصه نظري و عملي ديگر خودنمايي دارد؛ زيرا جامعه زنده و پويا نميتواند با جريان شكوفاي خودباوري و نوآوري بيگانه باشد.ملتي كه به آمادگيهاي رواني و جسماني و نيز به توانمنديهاي مادي و معنوي خويش پي نبرده و از فطرت و ميراث فرهنگي خود گسسته است، به سهولت در بند سلطه و سيطره بيگانه گرفتار خواهد شد.اين بيگانه، گاه نفس اماره است كه بر ذهن و دل او به زشتي و تباهي حكم ميراند، و گاه دشمن بيروني است كه در استضعاف فكري و مالي او ميكوشد و فرهنگ و جامعه را به رنگ دلخواه خود درميآورد. به هر حال، دستيابي به خودباوري، مشخصه بارز يك فرد و جامعه سالم است.چه بسيار گنجينههاي فرهنگي و رواني كه در جهت خودباوري آشكار ميگردد و يأسها و افسردگيها را به اميدها و نشاط ها تبديل ميسازد.
از ديدگاه عرفاني-اجتماعي امامخميني رحمه الله، دو عامل سبب خير و بركت در زندگي فردي و جمعي بشر است كه بيترديد، تفكيك اين عوامل، افراد را دچار بيگانگي با حق و جلوههاي او در جامعه، تاريخ و طبيعت ميسازد:
1.اعتماد به خداوند؛
2.اتكال به نفس.
پارهاي از نگرشهاي فردگرايانه در حوزه اخلاق و تصوف و روانشناسي، افراد را به جدايي اين دو عامل زندگي ساز كشانده است.برخي اعتماد به نفس را چنان نماياندهاند كه ديگر جايي براي خدا و اعتقاد و توكل به او نمانده است و برخي ديگر، چنان در ايمان و توكل غرق گشتهاند كه پاي شتر خويش را نبستهاند!در عرفان و اخلاق اسلامي، هيچ گونه ناسازگاري ميان اعتماد به خدا و اتكال به خود وجود ندارد؛ چرا كه در حقيقت، خودِ تزكيه شده در نگاه اولياي دين، آيه و جلوهاي از خداوند است.
اتكال به نفس بعد از اعتماد به خداوند، منشأ خيرات است.(19)
امامخميني رحمه الله با ذكر تقدم اعتماد به خدا بر اعتماد به نفس، مخاطب را متوجه بنيادي بودنِ توحيد و ايمان به مبدأ و معاد ميسازد.بيترديد، اگر خدايي در ميان نباشد و ياد و انس و گفتوگوي عاشقانه و عارفانهاي شكل نگيرد، نميتوان از تاريكيهاي نفس بيرون آمد و ديده به حق و حقيقت گشود و راه سلامت را جست. خيرآفرينيِ خداگرايي و خودباوري انكارناپذير است؛ زيرا در اين صورت است كه جامعه در بستر معرفت و بصيرت قرار ميگيرد و ميتواند به سهولت از ذخيرههاي زندگيساز خود برخوردار شود.
مهم اين است كه شما خودتان را بيابيد؛ زيرا در رژيم گذشته ما خودمان را گم كرده بوديم و آنها [آمريكا و غرب] هر كاري كه ميخواستند كردند و به ما تزريق كردند كه شما توانايي انجام كارها را نداريد.(20)
امروز كه پارهاي از توانمنديهاي ايرانيان در عرصه فناوري آشكار گشته و غرب را به هراس انداخته است، ميتوان آيندهاي نويدبخش را در انتظار بود و همانطور كه حضرتامام رحمه الله در ساليان پيشين اشاره داشت، با گذشت زمان و استمرار حركت در روند ايمان به خدا و اعتماد به نفس، ميتوان عرصههاي خودباوري و نوآوري را فراختر ساخت تا آنجا كه از انديشه و صنعت ديگران بينياز شويم. رهبر فقيد انقلاب، رسالت دانشگاه را در نيل به استقلال و آزاديهاي فردي و اجتماعي شهروندان بزرگ شمرده، اصلاحگري در ساختار و برنامههاي آن را زمينهساز خودباوري و پيشرفت كشور ميداند.
بايد ما فكر كنيم كه چنانچه خودمان بخواهيم كار بكنيم، ميتوانيم.افكارمان را بايد به كار بيندازيم…ميتوانيم در طول يك مدت دراز، ما از همه چيز مستغني بشويم، از همهكس مستغني بشويم…اگر دانشگاهها اصلاح بشود، استقلال ما، آزادي ما، همه چيز ما حفظ ميشود و حتماً بدانيد كه در درازمدت هم به كلي ما مستغني از غير خواهيم شد، در همه چيز مستغني از غير خواهيم شد.(21)
بدونترديد، كوتاهي و بيتوجهي مسئولان در دستيابي شهروندان به ويژه نسل جوان و تكاپوگر دانشگاهي به خودباوري و نوآوري، سبب ذلّت آنان در برابر قدرتهاي استكبارگر جهاني خواهد گشت.وابستگي
فرهنگي، اقتصادي، نظامي و سياسي به بيگانگان، فرصت انديشيدن به خويشتن و توانمنديهاي فطري و علمي را از هر جامعهاي ميربايد و حاكمان را به دريوزگي و ستايشگري ارباب قدرت خواهد افكند كه براي ملت جز سرافكندگي حاصلي در برندارد.حضرت امام رحمه الله، در سخني ضمن آن كه به ضرورت خودباوري اشارت نموده و فقر و شرافت انساني را بر غنا و فرومايگي و وابستگي ترجيح داده است، از حضور ذلّتبار شاه در برابر رئيسجمهور آمريكا، يادكردي اندوهگين دارد.
ما ميخواهيم خودمان باشيم و با فقر خودمان بسازيم.و انسان شريف، حاضر است كه فقير زندگي بكند، لكن شريف. من يك وقتي… در يك عكسي… ديدم كه محمدرضا پهلوي مقابل يكي از رؤساي جمهور آمريكا ايستاده بود… من ديدم [او]مثل يك عبد ضعيف ايستاده است در مقابل يك قدرتمند…مثل يك بچه مكتبي مقابل معلم ايستاده است و من اين قدر ناراحت شدم كه وضع ما به اين جا رسيده است!(22)
امامخميني رحمه الله طي گفتاري درباره انقلاب اسلامي و مباني عقيدتي آن، به محور بودنِ توحيد در روابط و ضوابط فردي و جمعي اشاره كرده و جامعهاي پيراسته از پرستش هاي نفساني و شيطاني را آرزومند است.به يقين،چنين جامعهاي بر پايه خودباوري و نوآوري شكل ميگيرد؛ زيرا فقط انسانهاي به خدا پيوسته و از جهل و هوس رسته ميتوانند از تفكر و تلاش سالم برخوردار باشند و به فردايي بهتر براي ايران بينديشند. طرد و شخصپرستيها و شخصيت پرستيها و وانهادن نفعپرستيها و لذتپرستيها كه در تعليم امامخميني رحمه الله به عنوان مشخصه جامعه الهي و توحيدي آمده است، به روشني نمودار ضرورت پيراستگي فرد و جامعه از تملّقگرايي و جانبداريهاي مصلحتآميز و منفعتطلبانه ميباشد.بيشك،هيچ عاملي به اندازه روحيه و رويه ي چاپلوسان، جامعه را از خودباوري و ابتكارگرايي دور نميسازد؛ چرا كه آنان سبب دلسردي و انزواي ناخواسته ي دانشپژوهان جامعه ميشوند.
انقلاب اسلامي، بر مبناي اصل توحيد استوار است كه محتواي اين اصل در همه شئون جامعه سايه ميافكند.در اسلام، تنها معبود انسان و بلكه كل جهان، خدا است كه همه ي انسان ها بايد براي او، يعني براي رضاي او عمل كنند، هيچچيز و هيچكس را نپرستند؛ در جامعهاي كه شخصپرستيها و شخصيتپرستيها، نفعپرستيها و لذتپرستيها و هر نوع پرستش محكوم ميشود و فقط انسانها دعوت ميشوند به پرستش خدا.(23)
از منظر بنيانگذار جمهورياسلامي، جامعه و نظامي كه در بستر انديشه و حركت توحيدگرا رشد و نمو يافته، ميتواند با جهان و عصر حاضر، روابط انساني و الهي داشته باشد؛ زيرا در سايه اسلام به ضوابط حيات طيبه نائل گشته و بدان پايبندي دارد.در پرتو همين ضابطهها و معيارها است كه اعتماد به نفس و خودباوري در ژرفاي روانها و فراخناي عرصههاي زندگي تجلي مينمايد و مجال را براي ظهور ستايشگران زر و زور تنگ و
دشوار ميسازد و دريچههاي عزّت و حكمت را به روي ملتهاي متمايل به استقلال و آزادي ميگشايد.
در آنصورت [كه توحيد بر جامعه سايه گسترانده]همه روابط بين انسانها، چه اقتصادي و يا غيراقتصادي در داخل چنين جامعهاي و در رابطه اين جامعه با خارج تغيير ميكند و ضوابط عوض ميشود… ضوابط و معيارهاي متعاليِ الهي و انساني، مبناي پيمانها و يا قطع روابط است.(24)
پينوشتها:
1. -همان، ج12، ص350.
2. -همان، ص351.
3. -همان، ج8، ص382.
4. -همان، ص513.
5. -همان، ص345.
6. -همان، ج20، ص157.
7. -همان، ص204.
8. -همان، ج19، ص367.
9. -همان.
10. -همان، ص368.
11. -همان، ص369-370.
12. -همان، ص370.
13. -همان، ص365.
14. -همان.
15. -همان، ص364.
16. -همان، ص157.
17. -همان.
18. -همان، ج5، ص334.
19. -همان، ج17، ص62.
20. -همان.
21. -همان، ج15، ص432-433.
22. -همان، ص431.
23. -همان، ج5، ص81.
24. -همان.
منبع: امام خميني (س) و مفاهيم اخلاقي(حب جاه مقام)/ 11، مؤسسه ي تنظيم و نشر آثار امام خميني (ره)
(چاپ و نشر عروج) ،دفتر قم ( چاپ دوم):،1387
/ج