ویژگیهای اخلاق اجتماعی فرعونی با تكیه بر تكبر
سعید آخوندی یزدی (2)
حمیده رضایی (3)
چكیده
واژهی «تكبر» یكی از واژگان كانونی در قرآن كریم بشمار آمده و نقش كلیدی در نظام اخلاقی قرآن ایفا میكند. از طرفی در قرآن كریم این رذیلهی اخلاقی در موارد بسیاری به فرعون و قوم بنی اسرائیل نسبت داده شده است كه این خود نشان از وجود كجروی و انحراف اجتماعی به دلیل این رذیله را نمایان میكند. نویسنده در این نوشتار در پی آن است كه با روش كتابخانهای و استنادی، پس از بررسی لغوی و اصطلاحی واژه «كبر» به تحلیل ویژگیهای مستكبرین پرداخته و خصوصیت رفتاری- اجتماعی آنان را مورد بررسی قرار دهد. از جمله مهمترین ویژگیهای مستكبرین عبارتند از: عجب، نداشتن ادب و رعایت نكردن اصول اخلاقی، عداوت و انكار، كاخ سازی و خوش بینی، بهره كشی، استضعاف، تحقیر دیگران و آمیختگی استهزاء با استكبار.
طرح مسئله
قرآن و معصومین (علیهم السلام) هدایت بخش تمام بشریت هستند، ویژگی بارز و آشكار قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) در تبیین معارف، عینیگرایی و ملموس سازی اصول و مفاهیم نظری و كلی است، به بیان دیگر میتوان گفت: سنتهای الهی كه در قالب كلی از طرف شارع بیان شدهاند، با نمونههای عینی، همچون داستانهای قرآنی و نمونههای مجسم و ملموس از حالت كلی، عمومی و انتزاعی خارج شده و به مسائلی جزیی، قابل درك و فهم برای عموم تبدیل شدهاند و همین امر را میتوان یكی از ابعاد آسان سازی قرآن طبق آیه وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ
» (قمر/17) به شمار آورد.
قرآن و احادیث معصومین (علیهم السلام) در تحلیل و بررسی شخصیت مستكبران از اصل عینیگرایی و ملموس سازی بسیار استفاده شده است و در آیات قرآن بسیار از این نوع شخصیت صحبت شده است. یك نمونهی عینی از شخصیت استكباری كه قرآن به واكاوی شخصیتی و رفتاری آن پرداخته است، فرعون میباشد.
شناخت ویژگیهای این اخلاق اجتماعی منفی، لایههایی از اهتمام فراوان خداوند به این صفت را آشكار خواهد كرد، تا به وسیلهی آن، شناخت و تبیین كاملی از مستكبران و روشهای فردی و جمعی آنان ارایه شود. با توجه به اهمیت این موضوع، در این مقاله به دنبال پاسخگویی به سؤالات زیر هستیم:
از نظر قرآن مستكبران چه ویژگیهایی دارند؟
چه رابطهای بین استكبار و برتری طلبی این ویژگیها وجود دارد؟
تبیین مفاهیم محوری
كبر در لغت
ابن فارس این واژه را اینگونه معنا كرده است: «الكاف و الباء و الراء أصل صحیح یدلُّ علی خِلاف الصِّغَر»، كاف و باء و الراء اصلی است كه دلالت بر خلاف كوچكی میكند (ابن فارس، بی تا، 5/ 154) او در ادامه «كبر» را به «معظم الامر: بخش عمده كار» معنا كرده و آیه «تَوَلَّی كِبرَه» (نور/ 11) را به عنوان شاهد مثال ذكر كرده است. راغب در مفردات این واژه را اینگونه آورده است: «وَ الكِبرُ وَ التَكَبِرُ وَ الإستكبارُ تتقارب، فالكبر الحالة التی یتخصّص بها الإنسان إعجابه بنفسه، و ذلك أن یری الإنسان نفسه أكبر من غیره»؛ كِبر وَ تَكَبُر و استكبار- در معنی به هم نزدیكند، پس كبر حالتی است كه انسان با بزرگ دیدن خویش به آن صفت مخصوص میشود و همانست كه انسان جان و وجود خویش را از غیر خویش بزرگتر میبیند. (راغب اصفهانی، بی تا، 697) این منظور كبر را به عظمت و بزرگی معنا كرده است و ابن اثیر در النهایه نیز به همین معنا اشاره كرده است (ابن منظور، بی تا، 5/ 126، ابن اثیر، 4، 1367/ 140)
كبر در اصطلاح
كبر بدین معناست كه انسان خود را در حالی كه واقعاً بزرگ نیست، بزرگ ببیند. ملا مهدی نراقی در تعریف تكبر میگوید: تكبر حالتی است كه آدمی خود را از دیگری بالاتر ببیند. در نتیجه، چنین شخصی از همنشینی با دیگران مضایقه دارد؛ با آنها هم غذا نمیشود؛ در كنار آنها نمینشیند؛ از دیگران انتظار سلام دارد… (نراقی، بیتا: 1/ 381). فیض كاشانی مینویسد: متكبر كسی است كه حق را منكر شود و مردم را كوچك شمارد. (فیض كاشانی، 1372: 6/ 327)
ویژگیهای مستكبران در قرآن
خداوند در قرآن كریم ضمن شرح داستان حضرت موسی (علیه السلام) و آنچه در جریان فرستادن ایشان برای هدایت فرعون و قوم بنی اسرائیل اتفاق میافتد به بیان ویژگیهای مستكبران میپردازد. البته تبیین این ویژگیها فقط به این داستان منحصر نمیشود، بلكه در موارد دیگری نیز به این موضوع اشاره شده است. برای نمونه سرپیچی ابلیس از سجده بر آدم (علیه السلام) و عملكرد قوم عاد كه منجر به عذاب الهی شد از نمونههای استكبارورزی است.
علاوه بر قرآن، معصومین (علیهم السلام) نیز در بیانات خود به تبیین ویژگیهای مستكبران پرداختهاند.
براین اساس استكبارورزی عموماً با ویژگیهای زیر همراه است:
1-خودپسندی و عجب
بنیادیترین خصوصیت اخلاق منفی كه در مستكبران وجود دارد، عجب و خودپسندی است كه بسیاری از رفتارهای منفی فردی و اجتماعی ریشه در این صفت رذیله دارد. آیهی 131 اعراف این موضوع را به خوبی نشان داده است.
«فَإِذَا جَاءتْهُمُ الْحَسَنَةُ قَالُواْ لَنَا هَذِهِ وَإِن تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَطَّیَّرُواْ بِمُوسَى وَمَن مَّعَهُ أَلا إِنَّمَا طَائِرُهُمْ عِندَ اللّهُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ» بلكه هنگامی كه نیكی (و نعمت) به آنها میرسد، میگفتند: «بخاطر خود ماست.» ولی موقعی كه بدی (و بلا) به آنها میرسید، میگفتند: «از شومی موسی و كسان اوست»! آگاه باشید سرچشمه همهی اینها، نزد خداست ولی بیشتر آنها نمیدانند.»
جهل و نابخردی عامل عجب
هرگاه انسان خود را درست نشناسد، دربارهی خود به اشتباه میافتد و خویشتن را بزرگ و دوست داشتنی میبیند و اعمال و صفاتش را كامل و بینقص میپندارد و به آنها میبالد و مینازد و بر دیگران منت مینهد. چه اگر انسان خود را خوب و زیبا نبیند و درون خود را بكاود و به عیبها و آلودگیهایش پی ببرد و در یك مقایسهی دائمی با بهتر از خود و انسانهای كامل، متوجه ضعف و نقص و زشتی خود شود، هیچگاه خود را بزرگ و دوست داشتنی نمییابد و به آن علاقهمندی نشان نمیدهد به همین دلیل میتوان گفت معرفت نفس در قوم موسی وجود نداشته است و آنها جاهلانه و غافلانه به خود مینگریستند و همین امر مانع رشد و ترقی آنها شده بود و اگر به واقع خویشتن خود را شناخته بودند نیكیها و نعم الهی را از خود نمیدانستند و این با روایاتی كه عجب را مانع رشد و ترقی انسان دانسته و فرموده: الاعجاب یمنع من الازدیاد (نهج البلاغه، حكمت167)، سازگار و با روایاتی كه معالجهی انسان خودشیفته را به سبب جهل مركب و نابخردیش میسر نمیداند، همخوان است.
همبستگی عجب و تكبر از دیدگاه عالمان اخلاق
حقیقت كبر، بزرگ شمردن خود نسبت به دیگران است و این، افزون بر كوچك دیدن دیگران كه از آثار عجب است، خود دیدن و بزرگ شمردن خود را هم نیاز دارد. از این رو در نقل دیگری از حدیث مشهور «جنود عقل و جهل»، امام كاظم (علیه السلام) عجب را در مقابل خشوع قرار داده، و چون خشوع با گردن فرازی و تكبر متضاد است، عجب با تكبر ملازم و همراه میشود و علمای اخلاق در سخنان خویش این تلازم را تصریح كردهاند به عنوان مثال فیض كاشانی در این باره میگوید:
« اعلم ان آفات العجب یدعو الی الكبر لانّه أحد أسبابه كما ذكرناه فیتولَد من العجب الكبر و من الكبر الافات الكثیرة التی لا تحصی.» باید دانست كه آفتهای عجب، آدمی را به تكبّر فرا میخواند، زیرا عجب یكی از عوامل تكبّر است چنان كه پیش از این بیان كردیم. بنابراین تكبّر از عجب نشأت میگیرد و از تكبّر آفتهای بیشمار حاصل میشود.» (1376: 6/ 275)
و یا مرحوم نراقی این همبستگی را اینگونه ذكر میكند:
«و بدان كه: عجب با وجود آنكه خود از صفات خبیثه است منشأ آفات و صفات خبیثه دیگر میشود، مثل كبر كه یكی از اسبابش، عجب است. (1378: 268) امام خمینی نیز در كتاب چهل حدیث خود اثر عجب را، كبر و تكبر شخص خودپسند میداند و میفرماید:» مفسده دیگر آنكه این رذیله موجب رذیله مهلكه «كبر» گردد و به مصیبت تكبر انسان را مبتلا كند.» (1387: 69)
بر اساس آنچه گفته شد، به نظر میرسد تكبر و استكبارورزی نمایش بیرونی عجب و خودشیفتگی باشد، به بیان دیگر اگر فرد خودشیفته در مقام مقایسه خود با دیگران برآید آنها را در برابر خود حقیر و بی ارزش دانسته و خود را نسبت به دیگران بزرگ میشمارد.
با توجه به این رابطه بین عجب و استكبار و اینكه عامل عجب جهل و نادانی است، علمای علم اخلاق یكی از راههای درمان تكبر و استكبارورزی را شناخت ویژگیهای انسان و معرفت نسبت به پروردگار دانستهاند. (فیض كاشانی، 1376: 6/ 252) چرا كه عجب منشأ تكبر است و جهل كه عامل عجب است به طور غیرمستقیم در شكلگیری روحیه استكبارورزی نقش دارد و ریشه كنی آن منجر به درمان تكبر میشود.
2- نداشتن ادب و رعایت نكردن اصول اخلاقی
اساساً مستكبران اصول اخلاقی و هنجارهای شناخته شده را رعایت نمیكنند، اصول ارزشی طرف مقابل را زیر پا میگذارند و آن را مورد اهانت قرار میدهند، این بی ادبی حتی در زمان تنگنا و فشار نیز ادامه مییابد، علت وجود چنین پدیدهای خوی استكباری و خود بزرگ بینی آنها و حقیر دانستن دیگران میباشد، در واقع وجود این خصلت در آدمی سبب میشود كه فرد نتواند هیچ گونه چارچوب و اصولی را برای رفتارهای خود قبول كند.
نمونه این صفت را میتوان آنجایی یافت كه فرعون نیاز بسیار به موسی دارد تا عذابهای خداوند از او و قومش برداشته شود ولی با این حال با حالت غرور و مستكبرانه میگوید: «قالوا یا موُسی ادعُ لَنا رَبَّكَ بِما عهدَ عِندَك» (اعراف/ 134)» ای موسی پروردگارت را به عهدی كه نزد تو دارد برای ما بخوان.»
براساس این مطلب و با توجه به آیهی 36 سورهی نساء میتوان نتیجه گرفت كه یكی موانع مهم رعایت آداب اخلاقی از جمله نیكی به والدین و نزدیكان تكبر و غرور است.
3- عداوت و انكار
از خصوصیات دیگر مستكبران عنادورزی و لجاجت است و با اینكه آنها به حقیقت چیزی رسیدهاند ولی آن را قبول نكرده و منكر آن میشوند. به عنوان مثال فرعون و گروهش با اینكه موقعیت بالای حضرت موسی و قدرت نامحدود خداوند متعال را بارها مشاهده كردهاند ولی دست از لجاجت برنمیدارند. این نكته را میتوان به عینه در این آیه مشاهده كرد: فَلَمَّا جَاءَتْهُمْ آیَاتُنَا مُبْصِرَةً قَالُوا هَذَا سِحْرٌ مُّبِینٌ
وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا فَانظُرْ كَیْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِینَ
» (نمل/ 13- 14)» و هنگامی كه آیات روشنی بخش ما به سراغ آنها آمد گفتند: «این سحری است آشكار!» و آن را از روی ظلم و سركشی انكار كردند، در حالی كه در دل به آن یقین داشتند! پس بنگر سرانجام تبهكاران (و مفسدان) چگونه بود!»
انكار و لجاجت با وجود علم به حقیقت آن چیز، زمینهی فساد را فراهم میكند و كسانی كه همچون فرعون دارای صفت رذیله تكبر هستند دارای انكار و لجاجت میباشند چرا كه شخص متكبر به دلیل خود بزرگ بینی و خودبرتر بینی لجاجت و انكار را دوست دارد و تكبر به او اجازه تسلیم در برابر حق را نمیدهد و به استناد آیه، این تكبر زمینهی افساد را در او ایجاد میكند، در واقع عملی كه این فرد بر اساس لجاجت و انكار حق انجام دهد چیزی جز تباهی و فساد را به دنبال ندارد.
یكی دیگر از نمونههایی كه میتوان بر وجود انكار در شخصیت مستكبران بیان كرد قضیهی قوم عاد است.
«فَأَمَّا عَادٌ فَاسْتَكْبَرُوا فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَقَالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً أَوَلَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَكَانُوا بِآیَاتِنَا یَجْحَدُونَ
» (فصلت/ 15) عادیان به ناحق در زمین استكبار و گردنفرازی كردند و گفتند: چه كس از ما در نیرومندی سختتر است؟ آیا ننگریستند كه خدایی كه آنان را آفریده از ایشان سخت نیرومندتر است؟ و آیا آیات خدا را انكار كردند؟»
قوم عاد به خاطر تصور واهی و استكبار، خود را از همه نیرومندتر خواندند و هیچ توجهی به قدرت خالق هستی نكردند و در اثر این خودبرتر بینی به مرحله انكار آیات خداوند رسیدند.
4- كاخ سازی و خوش نشینی
فرعون و قومش، دارای كاخهای مجلل و ساختمانهای بینظیر بودهاند و این سخن از مدلول آیه زیر قابل استنتاج است: «…یَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَقَوْمُهُ وَمَا كَانُواْ یَعْرِشُونَ
» (اعراف/ 137) آنچه فرعون و فرعونیان (از كاخهای مجلّل) میساختند، و آنچه از باغهای داربستدار فراهم ساخته بودند، در هم كوبیدیم.»
براساس این آیه شخصیت مستكبران چنان است كه میكوشند برتری خود را به رخ دیگران كشیده و بزرگی خود را برای دیگران اثبات كنند و برای رسیدن به این امر از هرگونه ابزاری استفاده میكنند. یكی از این ابزارها، كاخ سازی و برپایی بناهایی با شكوه و بینظیر است تا از این طریق حس خود بزرگ بینی خود را ارضا كنند.
این رابطه بین تكبر و كاخ نشینی در روایات به روشنی بیان شده است و به وضوح به این موضوع اشاره شده كه زندگی مستكبران از ساده زیستی و بیتكلفی به دور است و به بیان دیگر تكبر و ساده زیستی با هم جمع نمیشوند.
در روایت زیر، پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اكثر دوزخیان را كسانی میدانند كه دارای تكبر هستند و نشانهی نبود كبر در افراد را ساده زیستی بیان میكنند:
«یا اباذر، أكثر من یدخل النّار المستكبرون. [فقال رجل: و هل ینجو من الكبر أحد یا رسول الله؟] قال: نعم، من لبس الصّوف، و ركب الحمار، و حلب العنز، و جالس المساكین.» (طوسی، 1414ق: 538)
«ای ابوذر! بیشترین كسانی كه وارد دوزخ میشوند مستكبران (خود بزرگ بینان و متكبّران) اند. مردی پرسید: ای پیامبر خدا، آیا كسی هست كه كبر نداشته باشد؟ فرمود: «آری، كسی لباس كم بها و ساده بپوشد، و سوار وسائل سواری ساده و بی تعیّن شود، و با دست خود كارهای خود را انجام دهد، و پیوسته امر و نهی نكند، و با مردم فقیر و بینوا معاشرت صمیمانه داشته باشد.»
پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خود نیز با رعایت ساده زیستی، دور بودن خود از اخلاق رذیله تكبر را اثبات كرده و خود را از سلاطین مستكبر متمایز میكردند.
5- بهرهكشی و استضعاف و تحقیر دیگران
یكی دیگر از ویژگیهای مستكبران، بهره كشی و استضعاف دیگران است. خداوند این چنین به استضعاف قوم بنی اسراییل توسط فرعون اشاره میكند: «وَأَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِینَ كَانُواْ یُسْتَضْعَفُونَ مَشَارِقَ الأَرْضِ وَمَغَارِبَهَا الَّتِی بَارَكْنَا فِیهَا…» (اعراف/ 137) » و مشرقها و مغربهای پر بركت زمین را به آن قوم به ضعف كشانده شده (زیر زنجیر ظلم و ستم)، واگذار كردیم…»
استضعاف و بهره كشی از دیگران به واسطهی خوی تكبر است كه در آدمی وجود دارد و همین خوی مستكبرانه باعث به وجود آمدن صفات رذیلهی دیگر خواهد شد. حكیمی در الحیاة به این نكته اشاره میكند كه برانداختن استكبار و تفاخر در همهی اشكال آن، فرصت از بین بردن استضعاف و آثار آن را از صحنهی زندگی فراهم میكند. (1380: 3/ 364) و در جای دیگر میگوید كه از بین بردن استضعاف جز با از بین رفتن استكبار محقق نخواهد شد (1380: 3/ 364) این بیان نشان میدهد كه اخلاق رذیلهی تكبر است كه عامل به وجود آمدن استضعاف خواهد شد و همچنین مشخص میشود كه استكبار و استضعاف دو واژهی ملازم هستند كه با وجود یكی، دیگری پدید خواهد آمد و با از بین رفتن یكی، دیگری نیز از بین خواهد رفت. این بدین معناست كه اگر مستكبری در عالم نباشد مستضعفی نیز پیدا نخواهد شد و وجود استضعاف نشانگر وجود مستكبر است.
به عنوان نمونه هنگامی كه هارون نتوانست از گوساله پرستی قوم جلوگیری كند به حضرت موسی گفت: «إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَكَادُواْ یَقْتُلُونَنِی» (اعراف/ 150) این قوم مرا بیچاره و ناتوان شمردند و نزدیك بود مرا بكشند.»
مفهوم آیه اینگونه میشود كه آنها به من استكبار ورزیدند و باعث ناتوانی و ضعف من شدند و بنابراین استكبار آنها، باعث استضعاف و ناتوانی هارون شده است و یا در آیهای دیگر اینگونه آمده است: «وَقَالَ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَكْبَرُوا» (سبأ/ 33)» مستضعفان به مستكبران میگویند:…»
مدلول این آیه نیز بیان كننده این مطلب است كه مستكبرین زمینه ساز و عامل استضعاف هستند ولی نه به نحو علت تامه، چرا كه راه خروج از استضعاف لزوماً از بین رفتن مستكبر از ناحیهی خود نیست و مستضعفین با بیداری و آگاهی میتوانند از سلطهی مستكبرین خارج شوند. این نكته به این دلیل بیان شد كه در ادامه آیه مستضعفان به مستكبران میگویند: «اگر شما نبودید ما مؤمن بودیم!»، در صورتی كه گفتهی مستضعفان صحیح نیست چرا كه زمینه ساز ایجاد استضعاف مستكبرین بوده اند ولی باقی ماندن در استضعاف به خاطر مستكبرین نیست چرا كه هدایت الهی برای مستضعفین بیان شده است.
از نمونههای دیگر استضعاف كه توسط مستكبران اعمال میشود، شكنجه، نسل كشی، و تحقیر مردم است. خداوند متعال در توصیف قتل و كشتار آنها میفرماید: وَإِذْ نَجَّیْنَاكُم مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَكُمْ سُوَءَ الْعَذَابِ یُذَبِّحُونَ أَبْنَاءكُمْ وَیَسْتَحْیُونَ نِسَاءكُمْ وَفِی ذَلِكُم بَلاء مِّن رَّبِّكُمْ عَظِیمٌ
» (بقره/ 49) و (نیز به یاد آورید) آن زمان كه شما را از چنگال فرعونیان رهایی بخشیدیم كه همواره شما را به بدترین صورت آزار میدادند: پسران شما را سر میبریدند و زنان شما را (برای كنیزی) زنده نگه میداشتند. و در اینها، آزمایش بزرگی از طرف پروردگارتان برای شما بود.»
در مجمع البیان در توصیف اعمال مستكبرانه فرعون آمده است كه:
«ما كانوا یكلفونهم من الأعمال الشاقة فمنها أنهم جعلوهم أصنافا فصنف یخدمونهم و صنف یحرثون لهم و من لا یصلح منهم للعمل ضربوا علیهم الجزیة و كانوا یذبحون أبناءهم و یستحیون نساءهم مع ذلك و یدل علیه قوله تعلی فی سورة أبراهیم «یَسُومُونَكُم سُوءَ العَذابِ وَیُذَبِحونَ أَبناءَكُم» (طبرسی، 1372: 1/ 277- 228)
«اعمال شاقّهای بدانان تكلیف میكردند و از آن جمله آنان را صنف، صنف كردند و هر صنف را به كاری وامیداشتند یك صنف خدمتگزار، صنفی كشت كار و همین طور و اگر افرادی توانایی و صلاحیت كار نداشتند بر آنان جزیه قرار میدادند و علاوه بر آن فرزندانشان را میكشتند و زنانشان را زنده نگاه میداشتند.»
در رفتار مستكبرانهی فرعونیان كه فرزندان را میكشتند و زنان را به عنوان كنیز میگرفتند نوعی تحقیر و حقارت خوابیده است كه این تحقیر برخاسته از خوی مستكبرانهی آنهاست.
اینكه فرعونیان با چشم حقارت به مردم مینگریستند و آنها را خوار و ذلیل میكردند در عكسالعمل شیطان در سجده نكردن به آدم به خوبی قابل مشاهده است كه منشأ این نیز استكبار ابلیس بود.
امام خمینی در این باره میفرماید:
«شیطان خودبینی كرد و ناریّت خود را دید و انَا خَیرٌ منهُ (اعراف/ 12) گفت، این اعجاب به نفس موجب خود پرستی و تكبّر شد و از آدم علیه السلام تحقیر و توهین كرد» (خمینی:1388: 78)
نمونه دیگر از تحقیر در آیهی 49 سورهی زخرف دیده میشود كه قوم فرعون به حضرت موسی میگویند: «یا ایتُها السَّاحر…» (زخرف/49). این نحوه بیان نشان میدهد كه تربیت منفی متكبرانه فرعونی در قوم نیز اثر گذاشته است به حدی كه حتی در زمان بلا و گرفتاری هم دست از تحقیر برنمیدارد.
در آیهای دیگر خداوند متعال به طور روشنتری تحقیر كردن مردم را با حالت تكبر، نهی میكند و میفرماید:
«و لا تصَغِر خَّدَّكَ لِلنَّاس…» (لقمان/18) (پسرم!) با بیاعتنایی از مردم روی مگردان…»
در بیان معنای عبارت «تصعر خده» قرشی در قاموس القرآن چنین مینویسد:
«صَعَّرَ خَدَّهُ، أَمَالَهُ عَنِ النَّظَرَ إِلَی النَّاسِ تهَاوُناً مِن كِبرٍ» (قرشی، 1371: 4/ 128) صَعَّرَ خَدَّهُ: به معنای روی برگرداندن از مردم به خاطر تحقیر با حالت تكبر است»
روایات نیز عامل تحقیر مردم را، استكبار و خود بزرگ بینی مطرح میكند، به عنوان نمونه در روایتی از رسول خدا سؤال شد كه آیا لباس زیبا نشانهی تكبر است؟ حضرت فرمود: «نه، بلكه تكبّر نشناختن حق و تحقیر مردم است.» (مازندرانی،1382: 9/ 310) و یا در روایتی دیگر امام صادق (علیه السلام) در تبیین و توضیح تكبر اینگونه میفرماید: «الكِبرُان تَغمِصَ النَّاسَ وَ تَسفَهَ الحَقَّ» (كلینی، 1407ق: 2/ 310) تكبر آن است كه مردم را تحقیر كنی و حق را سبك بشمری.» بنابراین تحقیر كردن دیگران، به خاطر وجود نوعی تكبر در افراد تحقیر كننده است و شخص متواضع هیچگاه در پی تحقیر دیگران برنمیآید.
6- آمیختگی استهزاء با استكبار
اولین برخورد فرعون با دلائل منطقی و معجزات روشن حضرت موسی استهزاء، تمسخر و جدی نگرفتن دعوت او بود. قرآن كریم این صحنه را چنین گزارش میكند: «فَلَمَّا جَاءهُم بِآیَاتِنَا إِذَا هُم مِّنْهَا یَضْحَكُونَ
» (زخرف/ 47) ولی هنگامی كه او آیات ما را برای آنها آورد، به آن میخندیدند!»
در آیهای دیگر از قرآن كریم تكبر و خود بزرگ بینی قوم فرعون با استهزاء و تمسخر گره خورده است و آنها با حالت استهزاء از حضرت موسی (علیه السلام) میخواهند كه از پروردگارش برایشان تقاضای رفع بلا كند:
«وَقَالُوا یَا أَیُّهَا السَّاحِرُ ادْعُ لَنَا رَبَّكَ بِمَا عَهِدَ عِندَكَ إِنَّنَا لَمُهْتَدُونَ
» (زخرف/49) وقتی گرفتار بلا میشدند میگفتند: «ای ساحر! پروردگارت را به عهدی كه با تو كرده بخوان ( تا ما را از این بلا برهاند) كه ما هدایت خواهیم یافت (و ایمان میآوریم)!» در این آیه استهزاء به دو گونه صورت گرفته است اول اینكه حضرت موسی را با لفظ ساحر به سخره میگیرند و دوم اینكه میگویند: «خدایت را بخوان»
علامه طباطبایی در این باره مینویسد:«و قولهم، یا ایها الساحر خطاب استهزاء استكبارا منهم كما قالوا: ادع ربك و لم یقولوا : ادع أو ادع الله استكبارا» (طباطبایی، 1417ق: 18/ 110) » و جملهی [یا ایُّها السَاحِرُ] خطاب قوم فرعون به موسی (علیه السلام) است كه خطابی است از در استهزاء و استكبار، هم چنان كه در جملهی [ادعُ لَنا رَبَّكَ- پروردگارت را بخوان] نیز این استهزاء و استكبار به چشم میخورد، چون اگر این منظور را نداشتند میگفتند» خدا را بخوان».
این نوع استهزاء برای تحقیر كردن طرف مقابل است كه به خاطر وجود صفت رذیلهی تكبر در آدمی ایجاد میشود.
شهید ثانی نیز در مبحث غیبت از جمله عوامل غیبت كردن را، استهزاء و تمسخر میشمارد و ذكر میكند كه منشأ استهزاء و تمسخر، تكبر و استصغار است؛ «من الأسباب الباعثة علی الغیبة عشرة أشیاء….الثامن السخریة و الاستهزاء استحقارا له فإن ذلك قد یجری فی الحضور فیجری أیضا فی الغیبة و منشؤه التكبر و استصغار المستهزیء» (شهید ثانی،1390ق: 26) ده مورد از اسباب غیبت كردن است…..مورد هشتم: تمسخر و استهزاء برای تحقیر كردن است كه هم در حضور و هم در غیبت شخص جریان پیدا میكند و منشاء آن تكبر و كوچك شمردن شخص مستهزی است.» برخی دیگر عالمان علم اخلاق نیز به همین نكته اشاره میكنند كه یكی از علتهای استهزاء و تمسخر دیگران، خوی مستكبرانهای است كه در نهاد آدمی قرار دارد. (مجتبوی،بی تا: 3/ 383)
نتیجه
در این نوشتار با هدف بررسی ویژگیهای اخلاق اجتماعی مستكبرین با محوریت اخلاق فرعونی ابتدا به بررسی معنای كبر در لغت و اصطلاح پرداخته و سپس بر اساس آیات قرآن و روایات به تبیین شاخصههای اخلاقی مستكبران پرداختهایم.
بر این اساس ویژگیهای مبتلایان به این صفت رذیلهی اجتماعی عبارت است از:
1- خودپسندی و عجب كه به نوعی منشأء شكل گیری تكبر در فرد است و همبستگی شدیدی با تكبر دارد.
2- بی ادبی و عدم رعایت اصول اخلاقی از دیگر خصوصیات افراد مستكبر است كه آنها هنجارهای شناخته شده را رعایت نمیكنند، اصول ارزشی طرف مقابل را زیر پا میگذارند و آن را مورد اهانت قرار میدهند.
3- عنادورزی و لجاجت از ویژگیهای دیگر افراد متكبر است این افراد با اینكه به حقیقت چیزی رسیدهاند ولی آن را قبول نكرده و منكر آن میشوند. انكار و لجاجت با وجود علم به حقیقت آن چیز، زمینهی فساد را فراهم میكند و كسانی كه همچون فرعون دارای صفت رذیله تكبر هستند دارای انكار و لجاجت میباشند چرا كه شخص متكبر به دلیل خود بزرگ بینی و خودبرتر بینی لجاجت و انكار را دوست دارد و تكبر به او اجازه تسلیم در برابر حق را نمیدهد.
4- یكی دیگر از ویژگی افراد متكبر آن است كه میكوشند برتری خود را به رخ دیگران كشیده و بزرگی خود را برای دیگران اثبات كنند و ابزار آنها، كاخ سازی و برپایی بناهایی با شكوه و بی نظیر است تا از این طریق حس خود بزرگ بینی را ارضا كنند.
5- بهره كشی و استضعاف و تحقیر دیگران از دیگر ویژگیهای مستكبران است و همین خوی مستكبرانه باعث بوجود آمدن صفات رذیلهی دیگر خواهد شد. برانداختن استكبار و تفاخر در همهی اشكال آن، فرصت از بین بردن استضعاف و آثار آن را از صحنه زندگی فراهم میكند و كسانی كه این رذیله اخلاقی را از خود دور كنند به واقع بهره كشی و استضعاف و تحقیر را دور كردهاند.
6- استهزاء، تمسخر دیگران از ویژگی دیگر مستكبران است كه اولین برخورد فرعون با دلائل منطقی و معجزات روشن حضرت موسی با تمسخر ایشان همراه بود.
پینوشتها
1. دانشیار و مدیر گروه علوم قرآن و حدیث دانشگاه اصفهان
2. دانشجوی كارشناسی ارشد تفسیر اثری دانشگاه قرآن و حدیث قم (نویسنده مسئول)
3. دانشجوی كارشناسی ارشد علوم قرآن و حدیث دانشگاه اصفهان.
منابع تحقیق :
1- قرآن كریم.
2- نهج البلاغه، 1414ق، شریف الرضی (صبحی صالح)، قم، هجرت.
3- ابن اثیر جزری، مبارك بن محمد، (1367)، النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، قم، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، چاپ چهارم.
4- ابن فارس، احمدبن فارس (بی تا)، معجم مقاییس اللغه، قم، مكتب الاعلام الاسلامی، چاپ اول.
5- ابن منظور، محمدبن مكرم (بی تا)، لسان العرب، بیروت، دارصادر، چاپ سوم.
6- حكیمی، اخوان، 1380، الحیاة، مترجم احمد آرام، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
7- خمینی، روح الله، 1387، چهل حدیث، قم، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.
8- خمینی، روح الله، 1388، آداب الصلاة، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.
9- راغب اصفهانی، حسین بن محمد (بی تا)، مفردات الألفاظ القرآن، بیروت: دارالقلم، چاپ اول.
10- شهید ثانی، زین الدین ابن علی، 1390ق، كشف الریبة، بی جا: دار المرتضوی للنشر.
11- طباطبایی، محمد حسین،1417ق، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعهی مدرسین حوزه علمیه قم.
12- طبرسی فضل بن حسن، 1372، مجمع البیان فی تفسیر قرآن، تهران: انتشارات ناصر خسرو.
13- طوسی، محمدبن الحسن، 1414ق، الأمالی (للطوسی)، قم، دارالثقافة.
14- فیض كاشانی، محمد، 1376، المحجة البیضاء فی تهذیب الإحیاء، قم، مؤسسه النشر الاسلامی التابعه لجماعة المدرسین.
15- فیض كاشانی، محمدبن شاه مرتضی (1372)، راه روشن ترجمه كتاب المحجه البیضاء فی تهذیب الاحی، مشهد: آستان قدس رضوی، بنیاد پژوهشهای اسلامی.
16- قرشی، علی اكبر، 1371، قاموس قرآن، تهران، دارالكتب الإسلامیة.
17- كلینی، محمدبن یعقوب بن اسحاق، 1407ق، الكافی (ط – الإسلامیة)، تهران، دارالکتب الإسلامیة.
18- مازندرانی، محمد صالح بن احمد، 1382 ق، شرح الکافی – الأصول و الروضة (للمولی صالح المازندرانی)، تهران، المكتبة الإسلامیة.
19- مجتبوی، سید جلال الدین، بی تا، علم اخلاق اسلامی، بی جا، انتشارات حكمت.
20- مكارم شیرازی، ناصر1377، اخلاق در قرآن، قم، مدرسه الامام علی بن ابی طالب (علیه السلام)
21- نراقی، احمد، 1378، معراج السعادة، قم، هجرت.
22- نراقی، محمد مهدی، بی تا، جامع السعادات، بیروت، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات.
منبع مقاله :
فصلنامهی قرآنی كوثر، سال پانزدهم، پاییز 94، شماره 55