طلسمات

خانه » همه » مذهبی » … و كجاست مثل خدیجه

… و كجاست مثل خدیجه

… و كجاست مثل خدیجه

تبیین الگوهاى رفتارى مناسب براى فعالیتهاى اجتماعى، فرهنگى و… اساسى‏ترین نیاز زنان در جامعه ما به شمار مى‏رود، در این میان گروهى راه افراط پیموده، زنان را از هرگونه فعالیتى محروم مى‏سازند و عده‏اى دیگر حضور بى‏محابا در اجتماع را تنها نسخه شفابخش مى‏دانند.
مسلما دراظهارواعمال‏نظر پیرامون مسایل مربوط به جامعه زنان باید خاستگاه اسلامى آن را درنظر گرفت، زیرا سخنراندن بدون شناخت عمیق از سیره معصومان،

f3e3b285 6337 4f25 8e3f 408915ea042c - ... و كجاست مثل خدیجه
140409 - ... و كجاست مثل خدیجه
… و كجاست مثل خدیجه

مقدمه

تبیین الگوهاى رفتارى مناسب براى فعالیتهاى اجتماعى، فرهنگى و… اساسى‏ترین نیاز زنان در جامعه ما به شمار مى‏رود، در این میان گروهى راه افراط پیموده، زنان را از هرگونه فعالیتى محروم مى‏سازند و عده‏اى دیگر حضور بى‏محابا در اجتماع را تنها نسخه شفابخش مى‏دانند.
مسلما دراظهارواعمال‏نظر پیرامون مسایل مربوط به جامعه زنان باید خاستگاه اسلامى آن را درنظر گرفت، زیرا سخنراندن بدون شناخت عمیق از سیره معصومان، جامعه زنان را از بستر اصلى خارج و در گرداب سطحى‏نگریها گرفتار مى‏سازد.
نگاه تاریخى و تحلیل واقعیتهاى موجود در زندگى شخصیتهاى مؤثر و مطرح جامعه زنان، در طول تاریخ اسلام، مى‏تواند ما را به خاستگاه اصلى نظرات دینى پیرامون زنان و تشخیص محدوده و نحوه فعالیتهاى اجتماعى آنان نزدیك سازد.
زندگى حضرت خدیجه را مى‏توان نمونه‏اى كامل از تحول مثبت و سیر به سمت كمال دانست؛ زیرا خدیجه(س) بیش از چهل‏سال از زندگى‏اش را در دوران جاهلیت‏سپرى‏كرد، آنگاه با غلبه بر تمام تضادهاى موجود اجتماعى دل به اسلام سپرد. و به اولین اجتماع كوچك اسلامى گام‏نهاد . زندگانى او چون پلى است كه ابتداى آن در دوران جاهلیت و انتهایش در دوران اسلامى است. از اینرو بررسى نقاط حساس زندگانى وى مى‏تواند ما را در دست‏یابى به الگوى مثبت‏یارى‏دهد و براى همه گروههاى جامعه، بهویژه زنان، كه دوران جاهلیتها، تعصبها و هجوم فرهنگهاى بیگانه را تجربه كرده‏اند سودمند باشد.

اوضاع اجتماعى زنان درعصر جاهلى

كعبه، نماد توحید، با قامتى كشیده و استوار پابرجاى بود اما مردم پیرامونش بر اثر زندگى خشن بیابانى، عدم ارتباط با تمدنهاى دیگر و حكمفرمایى جهل و امیال نفسانى به سوى انحطاط گام برمى‏داشتند، انحراف از آیین توحیدى خلیل‏الله در تمام شئون حیاتى و اجتماعى آنان دیده‏مى‏شد و از افراد بى‏رحم و جاهل انباشته‏بود. نظام اجتماعى عربستان نظامى بیابانى بود، و زورمندترین جریان اجتماعى و قبیله‏اى در راس هرم قدرت جاى‏داشت. زنان كه از لحاظ اجتماعى ضعیف‏ترین گروه جامعه بودند به طور كامل مقهور اراده و تمایلات مردان به شمار مى‏آمدند و در جنبه‏هاى اقتصادى، اخلاقى، فرهنگى و آداب و سنن اجتماعى تحت‏سلطه بودند.
گاه مردانى كه نیاز مالى داشتند و یا در اندیشه توسعه ثروت بودند گروهى از زنان را خریدارى كرده، پس ازآموزش آوازخوانى و نوازندگى خانه‏هایى در اختیارشان مى‏گذاشتند و پرچمى كه نشانه آزادى ورود همگان بود بر بام خانه‏هایشان نصب مى‏كردند. وظیفه این زنان كسب درآمد براى طبقه مسلط جامعه بود.اینكردار زشت چنان وقاحت‏خود را ازدست داده‏بود كه ثروتمندان بى‏هیچ دغدغه‏اى به استثمار عفت وعزت زنان مى‏پرداختند و ازاین راه ثروتهاى كلان گرد مى‏آوردند.زمانى نیز تنها به خاطرازدیاد نسل به موجودیت زن احترام مى‏گذاشتند و براى رسیدن به این هدف ازهرراه ممكن سود مى‏جستند؛ برخى به طور اشتراكى زنى را به همسرى مى‏گرفتند وعده‏اى به طور قبیله‏اى زنى را به عقد درمى‏آوردند.
وقتى تار جهل به پود فقر گره‏مى‏خورد، مردم را به سنتهاى هولناك مى‏كشاند، دختركشى تنها یكى از دههافجایع‏خوفناكى است كه در جزیرة‏العرب رواج‏داشت. براساس منابع موجود، «صعصعة‏بن ناجیه مجاشعى‏» جد فرزدق به تنهایى دویست‏وهشتاد دختر را از پدرانشان خرید و با پرداخت‏سه شتر براى هر كدام آنها را از مرگ حتمى نجات‏داد. این خبر مى‏تواند گستره وسیع نفوذ این سنت زشت را نشان‏دهد. فرزدق خاطره احسان جد خویش را چنین زنده كرده‏است:”وجدى الذى منع الوائدین واحیا الوئید فلم توئد.”جدم همان شخصى است كه دخترانشان را از زنده‏به‏گوركردن، بازداشت و زنده‏به گورشدگان را نجات‏داد و نگذاشت دفن‏شوند.

رویش ستاره

حضرت خدیجه(س) شصت‏وهشت‏سال پیش ازهجرت درمكه چشم به جهان گشود.پدرش خویلد از فرزندان اسدبن عبدالعزى به شمارمى‏آمد و مادرش فاطمه دخترزائدة‏بن اصم بود. جد هردو «فهر» نام‏داشت و ازقبیله قریش بودند.
به روایتى پدرش قبل از جنگهاى فجار كشته‏شد و خدیجه را دردنیاى پرآشوب آن روزگارتنها نهاد.
از سرنوشت‏خدیجه(س) و نحوه زندگانى وى تا قبل از سنین میانسالى، اطلاع دقیقى دردست نیست اما آنچه مسلم مى‏نماید این است كه او دردوران طفولیت تجربیاتى گرانسنگ اندوخته‏بود، شاید پانزده‏سال بیشتر ازعمرش نمى‏گذشت كه شاهد هجوم سپاه ابرهه به خانه خدا بود.
اولین متون تاریخى در مورد او به زمانى اشاره دارند كه با ترتیب‏دادن كاروانهاى تجارى به كسب درآمد پرداخت او با مدیریت و درایتى قوىبه دور از رسم تجار زمانه كه رباخوارى را از اصول اولیه كسب ثروت قرار داده‏بودند، به تجارت مضاربه‏اى روى‏آورد.
گرچه ستیز خدیجه(س) با تجارت ربوى، كه گاه تا ازدست‏دادن زن و فرزند بدهكار مى‏كشید، خود مقوله‏اى مهم است اما تابناكترین صفحات زندگى او زمانى شكل مى‏گیرد كه با وجود زیبایى ظاهرو برخوردارى از تمام صفات عالى زنانه هرگز در جامعه فاسد آن روزگار خود را نباخت و به چنان درجه‏اى از كمال و پاكى دست‏یافت كه به وى لقب”طاهره‏” دادندنویسندگان در توصیف اوعباراتى چون”تدعى فى الجاهلیة الطاهرة‏” در جاهلیت‏به طاهره نامیده‏مى‏شد، را به كار برده‏اند.
او از یارى فقرا روى برنمى‏گرداند و خانه‏اش پناهگاه نیازمندان بود.”كرم و سخاوت‏” ،”دوراندیشى و درایت‏” و”عفت” از وى بانویى پارسا و مورد احترام همگان ساخت. لقب”سیدة نساء قریش‏” كه در آن زمان به وى داده‏شد، از نفوذ اجتماعى و عمق احساس احترام مردم به وى پرده برمى‏دارد. كمالات روحى و عقلى و حسن‏ظاهر وى سبب‏شد تا گروه كثیرى از مردان، اندیشه همسرى او را در سر بپرورانند “عقبة‏بن ابى‏معیط‏”،”صلت‏بن شهاب”،”ابوجهل” و”ابوسفیان” ازجمله مردان ثروتمند و صاحب نفوذ قریش بودند كه دست تمنا به سوى او درازكردنداما خدیجه درخواست آنها را با ابراز بى‏علاقگى به ازدواج ردكرد. او در بخشى از گفتگوهایش با”ورقة‏بن نوفل اسدبن عبدالعزى‏”، پسرعمویش، نیافتن شخص موردنظر را دلیل عدم تمایل به ازدواج دانسته‏است.خدیجه كه بر آیین حنیف ابراهیم خلیل‏الله باقى‏بود، اوقاتى از روز را با علماى مذهبى مى‏گذراند و از سخنان و معارفشان بهره‏مى‏برد. در این نشستها گاه صحبت از ظهور پیامبرى از قریش به میان مى‏آمد كه خدیجه را سخت در تفكر فرو مى‏برد.
روزى همراه گروهى از زنان با یكى از علماى یهود گفتگو مى‏كرد كه رهگذرى جوان و بلندقامت توجهشان را جلب‏كرد. عالم یهودى از خدیجه خواست او را به مجلس فراخواند او رهگذر را به منزل آورد، عالم یهودى از جوان خواست كتف خود را بنمایاند. رهگذر پیراهن خود را كنارزد. او به دقت نگریست، درخشش نور نبوت را كه در كتابهایشان بشارت داده شده بود، در كتفش دید و گفت: این مُهر پیامبرى است.
خدیجه، بعد از سؤال از دلیل عالم یهودى و دریافت جواب گفت: اگرعموهایش اینجا بودند اجازه نمى‏دادند تو چنین كنى، زیرا بهشدت از وى مراقبت مى‏كنند.
عالم یهودى گفت: او با زنى از قریش كه بزرگ قبیله‏اش شمرده‏مى‏شود، ازدواج خواهدكرد.علاوه بر این یك‏بار نیز درخواب دید كه خورشید بالاى مكه چرخید و درخانه‏اش فرودآمد. او این خواب را با پسرعمویش”ورقة‏”، كه مسیحى بود و با كتب آسمانى آشنایى داشت، درمیان نهاد. ورقه گفت: با مرد بزرگى كه شهرت جهانى مى‏یابد ازدواج خواهى‏كرد.
مجموعه شواهد فوق خدیجه را وامى‏داشت كه از راهى عاقلانه گمشده‏اش را سوى خود بكشاند، پس شخصى را نزد امین قریش فرستاد و پیام‏داد كه با مقدارى ازاموال او به تجارت بپردازد و چون امین پذیرفت او را با بهترین كالاها و غلامش میسره راهى شام كرد.گروه كثیرى از تاریخ‏نگاران براین عقیده‏اند كه ابوطالب از خدیجه(س) خواست تا مالى براى تجارت در اختیارمحمد(ص) بگذارد.گروهى دیگر با این نظر به مقابله پرداخته، مى‏گویند: عزت و شرف ابوطالب اجازه‏نمى‏داد كه آنها اجیر شخص دیگرشوند. پس باید گفت كه وى بهطور مضاربه به تجارت پرداخت و اجیر خدیجه نشد.میسره در بازگشت كرامات امین قریش، خصوصا ملاقات راهب با وى ، را براى خدیجه بازگوكرد.

فصل وصل

جوانه‏هاى مهراینك درخدیجه به بارنشسته‏بود، او جوانى پاكدامن و امین پیش روى خود داشت كه عرق نجابت از صورتش ریزان و پاكى دلش از صداقت‏سیمایش آشكاربود. بانوى قریش بطور مستقیم تقاضاى ازدواج كرد. او به امین قریش چنین گفت:”یابنعم انى رغبت فیك لقرابتك وسطتك فى قومك وامانتك وحسن خلقك وصدق حدیثك.‏”
اى پسرعمو، من به خاطرخویشاوندى، شرافت تو درمیان مردم، امانت، خوش‏خلقى و راستگویى‏ات به تو تمایل پیداكردم.
محمد(ص) پیشنهاد خدیجه را پذیرفت و عمویش ابوطالب را ازآنچه رخ داده‏بود آگاه‏ساخت. ابوطالب همراه جمعى از بنى‏هاشم به نزد عموى خدیجه”عمروبن اسد”رفت و تقاضاى ازدواج كردند. ابوطالب هنگام خواندن عقد گفت: … او به خدیجه و خدیجه به وى علاقه‏دارد اینجا جمع شده‏ایم كه با رضایت‏خودش خطبه بخوانیم.»
به این ترتیب خورشید مكه، درحالى كه تنها بیست‏وپنج‏سال ازعمرش را پشت‏سرمى‏گذاشت ، بر بام بخت‏سرور زنان قریش تابیدن گرفت، خدیجه،همسرآفتاب‏ شد و فصل نوینى در زندگى هردو پدیدآمد. خدیجه(س) با محمد(ص) پیوندى ابدى برقرارساخت؛ همدل، همسر، همراز وى شد.

قبل از طلوع وحى

بعد از مراسم خواستگارى، خدیجه پسرعمویش ورقة را خواست و گفت: نزد محمد(ص) برو و بگو: غلامان و كنیزان و هرآنچه مالك آنم به تو بخشیدم؛ هرگونه كه بخواهى مى‏توانى درآنها تصرف كنى.پس ورقه میان زمزم و مقام ایستاد و با صداى بلند ندا در داد: اى گروه عرب! خدیجه شما را شاهد قرار مى‏دهد بر اینكه اونفس ومال وغلامان وهرآنچه دارد را به محمد بخشیده است.
البته سرور زنان قریش درعمل نیزگفتارش را به اثبات رساند، به نوشته مورخان او وقتى ازعلاقه پیامبر به اخلاق پاك زید،”یكى ازغلامانش‏” آگاه‏شد، غلام را به وى بخشید.(اوهمان شخصى است كه جزء سابقین دراسلام شد).
توان اقتصادیش را تا لحظه وفات درخدمت همسرش قرارداد ودرسایه عشق فرصت عبادت وخلوت بیشتر درغارحرا را برایش فراهم مى‏ساخت.
البته زندگى سرورزنان قریش دركناراین امتیازات با تلخیهایى نیزهمراه بود؛ زنان آن روزگارچون مردان با مفاهیمى مانند خوش رفتارى، راستگویى و امانتدارى بیگانه بودند و فلسفه ازدواج خدیجه با یتیم تهیدست قریش را درك نمى‏كردند. از اینرو لب به طعنه مى‏گشودند، خواسته یا ناخواسته سروربانوان قریش را دراندوه فرو مى‏بردند. آنها روابط خود را با خدیجه قطع‏كردند و او را تنها گذاشتند.
بزرگ بانوان قریش براى رویارویى با این پدیده زشت جاهلى زنان را گردآورد و گفت: از زنان عرب شنیده‏ام كه شوهران شما برمن خرده مى‏گیرند كه چرا با محمد(ص) وصلت كرده‏ام. اینك از شما مى‏پرسم آیا مانند محمد درجمال، خوش‏رفتارى، خصلتهاى پسندیده و فضل و شرف دراصل و نسب درمكه وغیرآن سراغ‏دارید؟ گرچه خدیجه با طرح این سؤال به آنان فهماند كه همسنگى براى محمد(ص) یافت نمى‏شود اما نتوانست زنگار جهل دلهاشان را پاك‏كند ودر رفتارشان دگرگونى محسوسى پدید آورد.

رسالت غیرعلنى

خدیجه(س) پیوسته درانتظاردرخشش انوار نبوت ازسیماى مهربان همسرش بود از اینرو وقتى پیامبرازغارحرا به خانه آمد و ماجراى نزول فرشته وحى را برایش بازگفت، بى‏درنگ آن را تاییدكرد و به درستى گفتار پیامبرایمان‏آورد.او گفت: اى پسرعمو، شاد و ثابت‏قدم باش. سوگند به كسى كه جان خدیجه دردست اوست، من امیدوارم تو پیامبراینامت‏باشى.
حضرت خدیجه (س) در تمام مراحل زندگیش با پیامبر گرامی اسلام یار وآرام بخش ایشان بود. البته جایی برای تعجب وجود ندارد چرا كهدرمحدوده روابط سالم خانوادگى این كارمنطقى و آرمانى است؛ روابطى كه آیین اسلام نیزبه آن تاكید نموده‏است.”هوالذى خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنوا الیها.”(روم/21)او كسى است كه براى شما ازخودتان زوجهایى آفرید تا آرامش یابید.نمونه‏هاى متنوعى ازایجاد آرامشدر زندگى خدیجه(س) و پیامبر اكرم(ص)وجود دارد. ابن‏هشام مى‏نویسد:
“خدیجه(س) به پیامبر(ص) ایمان‏آورد، گفتارش را تصدیق‏كرد واو را یارى‏داد واولین شخصى است كه به خدا و رسولش و درستى آیات الهى ایمان‏آورد. خداوند به این طریق به پیامبرش آرامش‏داد به نحوى كه هیچ خبر ناراحت‏كننده‏اى ازقبیل رد و تكذیب را نمى‏شنید مگراینكه خداوند به واسطه خدیجه(س) گشایشى برایش ایجاد مى‏كرد. وقتى خدا پیامبرش را به خدیجه(س) برمى‏گرداند، او را ثابت‏قدم مى‏كرد؛ دشواریها را براو آسان مى‏كرد و تصدیقش كرده، كار مردم را برایش آسان مى‏ساخت رحمت‏خدا براو باد.”
آنچه بر عظمت این خدمت مى‏افزاید این است كه هیچ‏گاه خود از راحتى ظاهرى مطلوبى برخوردار نشد، نه آن زمان كه با رسول خدا(ص) ازدواج‏كرد و طعن و ملامت‏شنید و نه در مراحل دیگر. تاریخ بهخوبى اسم برخى از آزاردهندگان و برهم‏زنندگان آرامش خانه رسول(ص) را ثبت كرده‏است.”ابولهب، حكم‏بنعاص‏بن امیه، عقبة‏بن ابى‏معیط، عدى‏بن حمراثقفى و ابن‏الاصداء هذلى‏” همسایگانى بودند كه آزارش مى‏دادند. و آسایش را ازخانه وى سلب مى‏كردند. یكى از اینان، هنگامى كه پیامبر(ص) درحال نماز بود، رحم گوسفندى را برسرآن بزرگوار انداخت.یك‏بار نیز شخصى خاك برسرآن حضرت ریخت، پیامبر(ص) با همان حال به خانه رفت. وضع پریشان پدرهمه را در نگرانى و اندوه فروبرد. یكى ازدختران رسول(ص) بپاخاست، خاك از سر پدر زدود و گریست. پدر گفت: دختركم گریه‏نكن خداوند نگاهبان پدرت است.
جُهال عرب براى انتقام ازپیامبر(ص) تصمیم گرفتند بستگان وى را از خانه‏هایشان بیرون‏كنند. ازاینرو دختر خدیجه(س) را طلاق‏دادند و ضربه‏اى دیگر به سرورزنان قریش واردساختند. بااین حال بانوى پارساى پیامبر(ص) با درایت و صبرمحیط خانه را آرام‏مى‏ساخت و حتى براى رفع ناراحتى‏هاى پیامبر(ص) تلاش مى‏كرد.

ایمان خدیجه(س)

حذیفه:”خدیجه(س) سابقه نساءالعالمین الى الایمان بالله وبمحمد(ص)”. خدیجه(س) در بین زنان اولین زنی بود كهبه خدا ومحمد(ص)ایمان آورد.
ابن‏عباس:” كانت‏خدیجة(س) بنت‏خویلد اول من آمن بالله ورسوله وصدق محمدا فیما جاء بهعن ربه.”
خدیجه(س) اولین كسى بود كه بهخدا و رسول(ص) ایمان‏آورد. و محمد(ص) را، در آنچه از سوى خدایش آورده‏بود، تصدیق‏كرد.
ابن‏هشام:” آمنت‏به خدیجه(س) بنت‏خویلد وصدقت‏بماجاء مناللهووازرته على امره وكانت اول من آمن بالله وبرسوله وصدق بما جاء منه.”
خدیجه دختر خویلد به او [محمد] ایمان‏آورد وآنچهرا ازطرف خدا آورده تصدیق‏كرد، او را در كارش یارى‏داد. واولین كسى بود كه به خدا ورسول ودرستى آنچه آورده‏بود ایمان‏آورد.
مسلم:” كانت‏خدیجه وزیره صدقعلىالاسلام كان یسكن الیها.”
خدیجه وزیرپیامبربود، اسلام را تصدیق‏كرد وپیامبربه واسطه اوآرامش مى‏یافت.
طبرى:” فلما اكرم رسول‏الله بنبوته آمنت‏به خدیجه.”
وقتى پیامبربه نبوت تشرف‏یافت، خدیجه به او ایمان‏آورد.

اظهاراسلام

خدیجه درهمان دوران دعوت پنهانى (سه سال اول) اسلام خود را اعلام‏كرد. ابویحیى بن‏عفیف ازپدرش و اوازجدش عفیف، كه تاجرمشهورى بود روایت كرده كه وقتى پاى به مسجدالحرام نهاد با منظره‏اى شگفت روبه‏رو شد او سه نفر را در حال نمازخواندن دید. از ابن‏عباس درباره كردار آنها پرسید. گفت: نفر نخست مدعى نبوت است، مرد پشت‏سرش على وآن زن هم همسر محمد(ص) خدیجه است. غیراز اینها كسى را براین آیین سراغ ندارم.
حضرت‏على(ع) خود خاطره آن روزها را چنین بیان مى‏كند:” لم‏یجمع واحد یومئذ فىالاسلام غیررسول‏الله وخدیجه وانا ثالثهما ارى نورالوحى والرسالة اشم ریح النبوة.”كسى آنروز دراسلام جمع‏نشد غیرازرسول‏خدا، خدیجه و من سومین آنها بودم. نوروحى و رسالت را مى‏دیدم و بوى نبوت را به مشام احساس مى‏كردم.
وجود شخصیتهایى چون ابوطالب و خدیجه، به این دلیل كه داراى موقعیت‏برتراجتماعى بودند، ازبار فشارهاى روانى و ظاهرى مشركان علیه آیین نوپاى محمدى(ص) تا حدود زیادى مى‏كاست.ابوطالب به خاطراینكه بتواند همچنان به یارى رسول خدا(ص) ادامه‏دهد ایمان خویش را پنهان‏داشت وموقعیت اجتماعى و قبیله‏اى خود را حفظ كرد.اما خدیجه با شهامت تمام همراه على(ع) دراعلام موجودیت جامعه كوچك اسلامى شركت‏جست و ازموقعیت اجتماعى خویش چشم‏پوشى كرد.

دعوت آشكار

سه‏سال پس ازآغازبعثت، پیامبراكرم دعوتش را علنى‏ساخت.
ابوطالب، خدیجه وعلى(ع) با جان و دلازوى پشتیبانى كردند. خدمات حضرت خدیجه دراین دوران ازدو جنبه قابل ارزیابى است.

1- حمایت اجتماعى

حضرت خدیجه(س) به دلیل وجهه مناسب اجتماعى توانست‏بارها پیامبررا از شرجهال برهاند؛ براى مثال پیامبر(ص) در ایام حج، بالاى كوه صفا رفت و با صداى بلند نداداد كه، اى مردم من فرستاده پروردگارم. آنگاه به كوه مروه رفت و سه‏بارسخن پیشین را تكراركرد. عربهاى متعصب هریك سنگى برداشته درپى پیامبر روانه‏شدند.
ابوجهل سنگى پرتاب‏كرد كه به پیشانى رسول اكرم(ص) اصابت‏كرد، خون از پیشانى‏اش جارى‏شد. پیامبر به كوه ابوقبیس رفت، مشركان نیزدرپى او روانه‏شدند. حضرت على(ع) خود را به خدیجه رساند و موضوع را به وى بازگفت. اشك برگونه‏هاى خدیجه جارى‏شد، ظرفى ازغذا برداشت و براى یافتن پیامبرباعلى(ع) راهى كوهها و دشتها شد. جبرییل برپیامبر(ص) نازل‏شد و فرمود: از گریه خدیجه ملایك به گریه آمدند. او را بخواه، سلام برسان، بگو خدا به تو سلام مى‏رساند. و او را به خانه‏اى بهشتى كه از نور زینت‏شده، بشارت‏بده.
خدیجه و على پیامبر را یافته، به خانه آوردند. مردم به خانه خدیجه حمله‏ورشده، خانه را سنگباران كردند. خدیجه بیرون‏آمد وگفت: آیا از سنگباران كردن خانه زنى كه نجیب‏ترین قوم شماست، شرم ندارید؟
مردم با شنیدن سخنانش پراكنده شدند و او براى مداواى همسرش به خانه بازگشت. پیامبراسلام(ص) سلام خدا را به وى رساند. اودرپاسخ گفت:
ان الله هو السلام و منه السلام وعلى جبرییل السلام وعلیك یارسول‏الله السلام وبركاته. خدا خود سلاماست وسلام از اوست و سلام برجبرییل و برتو اى رسول‏خدا، رحمت و بركات خداوند برتو باد.

2- حمایتهاى عملى و مالى

حضرت خدیجه نه‏تنها ازاعتبارو موقعیت اجتماعى خود براى دفاع ازرسول‏اكرم سود مى‏برد، بلكه با ورود به صحنه‏هاى دشوار به دفاع ازحریم نبوت پرداخت. او خود در شعب ابى‏طالب حضوریافت.و همراه پیامبر سه‏سال درآنجا به سربرد. این سه‏سال را مى‏توان سالهاى اوج فداكارى خدیجه نامید. او درطول سه‏سال تحریم اقتصادى تامین نیازهاى مالى مسلمانان را برعهده داشت.علاوه براموال خدیجه، ثروت بستگان او مانند حكیم‏بن حزام نیز درجهت‏یارى دین محمدى(ص) صرف مى‏شد.
پیامبراكرم بارها فداكارى حضرت خدیجه را مطرح‏ساخت و براین حقیقت كه او در راه اسلام از اموالش گذشت تاكیدكرد.

به سوى معبود

خدیجه بیست‏وچهارسال با پیامبر زندگى‏كرد و سرانجام دربستربیمارى افتاد. پیامبر(ص) كه بربالین او حاضربود، ضمن گفتگوى با وى فرمود: خدا تو را با مریم دخترعمران و آسیه دخترمزاحم برابرى داده‏است.
وقتى روح خدیجه به سوى جهان جاودان پركشید پیامبرسخت گریست. چون درحجون قبرى برایش كندند، پیامبر خود به راه افتاد؛ همچنان كه اشك ازچشمانش مى‏بارید داخل قبر شد و خوابید، افزونتر از قبل گریست و او را دعاكرد.آنگاه برخاست و با دست‏خویش همسرش را درقبرگذاشت.چون درآن زمان نماز میت واجب نشده‏بود، نماز بر وى خوانده‏نشد.فاطمه، یادگارخدیجه گرد پدرمى‏گشت، خود را به دامان او مى‏آویخت، بهانه مادر مى‏گرفت و دل دردمند پدر را آتش مى‏زد. پیامبرجزسكوت چیزى نداشت؛ جبرییل نازل‏شد و گفت: اى پیامبر، به فاطمه بگو خدا براى مادرت قصرى از لؤلؤ ساخته كه درونش آشكار است و درآنجا هیچ سختى و تلخى نیست.
به این ترتیب فرشته الهى پایان رنجها و محنتهاى خدیجه را اعلام‏كرد.
محققان زمان وفاتش را سه‏سال قبل ازهجرت مى‏دانند.در سال‏727ه.ق قبه‏اى بر قبر وى ساختند كه درسال 1344ه.ق به وسیله وهابیون ویران‏شد.

به یاد تو

قلب پرمهرپیامبر(ص) هیچ‏گاه نام خدیجه را از صفحه خویش پاك‏نكرد و چراغ مهروى را تا آخر عمر فروزان نگاه‏داشت. او دوستداران خدیجه را دوست مى‏داشت. عایشه مى‏گوید: روزى خواهر خدیجه خواست‏خدمت پیامبر بیاید. تا رسول‏خدا نام خدیجه را شنید، چشمانش برق‏زد. گفتم: چقدر زیاد به فكرش هستى. پیرزنى بود كه مُرد و خدا بهتر از آن را به تو رسانده‏است.
پیامبر به شدت برآشفت و فرمود: والله بهتر ازخدیجه روزى من نشده‏است. وقتى مردم مرا تكذیب كردند به من ایمان‏آورد و زمانى كه مردم ازانفاق ثروت خویش خوددارى مى‏كردند مال خود را انفاق‏كرد.
پیامبر چنان شخصیت‏خدیجه را بزرگ مى‏شمرد كه گفتارش دیگران را به شگفتى وامى‏داشت. عایشه مى‏گوید: به هیچ‏كس به اندازه خدیجه حسرت نبردم، بهخاطر یادكرد پیامبرازاو.رسول‏خدا از خدیجه چنان یادمى‏كرد كه گویا جز او زنى در عالم نبود.هیچ‏گاه پیامبرازخانه بیرون نمى‏رفت مگراینكه خدیجه را مى‏ستود.
پیامبر در سالگرد وفاتش اشك‏ریخت و او را دعاكرد.او به زنانش مى‏فرمود: فكرنكنید مقامتان بالاتر ازاوست زمانى كه كافر بودید، ایمان‏آورد و مادر فرزندانم است.آن بزرگوارروزى چهارخط بر زمین كشید و پرسید: مى‏دانید چیست؟ حاضران اظهار بى‏اطلاعى كردند. حضرت فرمود: بافضیلت‏ترین زنان بهشت چهار نفرند: خدیجه دخترخویلد، فاطمه دخترمحمد(ص)، مریم دخترعمران و آسیه دخترمزاحم همسر فرعون.
روزى به اصحاب فرمود: از مردان، تعداد بسیارى به كمال رسیدند و ازمیان زنان به كمال نرسیدند مگرمریم دختر عمران، آسیه دخترمزاحم زن فرعون، خدیجه دخترخویلد و فاطمه دخترمحمد.
سالها بعد وقتى خواستند خبرخواستگارى على(ع) از فاطمه(ع) را به اطلاعش رسانند، گروهى از زنان به نزدش آمده، گفتند: با پدرو مادرهایمان فدایت‏شویم اى رسول‏خدا، براى كارى جمع‏شده‏ایم كه اگر خدیجه زنده‏بود چشمش روشن مى‏شد. تا نام خدیجه برده‏شد، پیامبرگریست. ام‏سلمه پرسید براى چه مى‏گریید؟ فرمود:
«خدیجه واین مثل خدیجه صدقتنى حین یكذبنى الناس وایدتنى على دین الله واعانتى علیه بمالها ان الله عزوجل امرنى ان ابشر خدیجه بیت فى الجنة من قصر الزمرد لاصعب فیه ولانصب.»
خدیجه! و كجاست مثل خدیجه؟ زمانى كه مردم تكذیبم كردند تصدیقم كرد. بردین خدا یاریم نمود. و با مالش به كمكم شتافت. خدا به من فرمان‏داد تا او را به قصرى زمردین بهشتى كه سختى و محنت در آن نیست‏بشارت‏دهم.
منابع :
الاصابة فى تمییز الصحابة / تاریخ طبرى / اسلام وعقاید وآراء بشرى یا« اسلام و جاهلیت ‏» / قصص ‏العرب / سیر اعلام ‏النبلاء / الاستیعاب / طبقات كبرى ابن ‏سعد / سیره نبوى ابن ‏هشام / اسد الغابه / تاریخ الخمیس / الصحیح من سیرة ‏النبى / نهایة ‏الارب / الكامل فى التاریخ / بحارالانوار / سیرة حلبیه / امالى صدوق / المستدرك على صحیحین / نهج ‏البلاغه / خطبه قاصعة / كشف ‏الغمه / مناقب آل ابى‏طالب / الفصول المهمة / سفینة ‏البحار

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد