خانه » همه » مذهبی » يزيد شارب الخمر و تارك الصلوهَ و فاسق نبود، بلكه شخصي بود ملازم با سنّت ومواظب بر نماز و اعمال خير و معاويه، يزيد را بر مردم تحميل نكرد بلكه فقط در ولايت عهدي او كوشيد و مردم (غير از حسين ابن علي ـ عليه السلام ـ و عبدالله بن زبير) خودشان با او بيعت نمودند؟

يزيد شارب الخمر و تارك الصلوهَ و فاسق نبود، بلكه شخصي بود ملازم با سنّت ومواظب بر نماز و اعمال خير و معاويه، يزيد را بر مردم تحميل نكرد بلكه فقط در ولايت عهدي او كوشيد و مردم (غير از حسين ابن علي ـ عليه السلام ـ و عبدالله بن زبير) خودشان با او بيعت نمودند؟

اين شبهه شامل دو بخش است كه به هر كدام جداگانه پرداخت مي گردد؛ اما پاسخ بخش اول: شراب خواري يزيد و تارك الصلوهَ و فاسق بودنش مطلبي نيست كه تاريخ نويسان و علماء و بزرگان شيعه و سني آن را بيان نكرده باشند؛ اعمال پليد و نامشروع يزيد از واضحات و مسلمات است حتي يزيد خود اعتراف و اقرار به آن دارد چه رسد به كسان ديگر كه بيان كننده آن هستند. يزيد جواني آلوده به گناه و شراب خواري بود كه علناً دستورات اسلام را زير پاي مي گذاشت. رقص، اشتغال به لهو و لعب، شراب خواري، سگ بازي در زندگي يزيد رسوخ كرده و بدون هيچ ترسي مرتكب اين كارهاي خلاف اسلامي مي شد. مسعودي در كتاب مروج الذهب، ج 3، ص 61 و سبط ابن الجوزي در كتاب تذكره الخواص، ص 260 مي نويسند: يزيد هم صحبت بازها، سگ هاي شكاري، بوزينه ها و مجالس شراب بود، بعد از شهادت امام حسين ـ عليه السلام ـ روزي سر سفره شراب نشست و در حالي كه ابن زياد در طرف راست او نشسته بود، به ساقي گفت:
اسقني شربهَ تُرَوّي مُشاسي               ثم مِلْ فَاسِقَ مِثلَها ابن زياد
صاحب  السرِّ والأمانهِ عندي           وَلَشَديد مغنمي و جهادي
قاتلُ الخارجي اعني حُسيناً             ومُبيد الأعداء والحُسادِ
يعني: اي ساقي به من شرابي بنوشان كه قلب مرا سيراب گرداند، سپس جام پركن و مانند همان شراب به پسر زياد بده همان كس كه راز‌دار و امين من است، آن كس كه كار خلافت و غنيمت من با دست او محكم گرديد، اين پسر زياد، كشنده حسين ـ آن مردِ خارجي است و كسي است كه وحشت در دل دشمنان و حسد ورزان من انداخت.
آنگاه به داستان بوزينه يزيد به نام «ابوقيس» پرداخته، مي گويد: در مجالس شراب و لهو حاضرش مي ساخت و برايش متكا مي گذاشت و او را بر الاغ وحشي سوار مي كرد. وي اضافه مي كند در دوران يزيد مردم به طور رسمي شراب مي خوردند، و لهو و لعب در مكه و مدينه هم شيوع پيدا كرده بود.
يزيد در جمع رفقا و هم پياله هايش مي سرايد:
1 – معشر الندمان قوموا         واسمعوا صوت الاغاني
2 – واشربوا كأس مُدام           واتَركوا ذكر المعاني
3 – اَشْغَلَتني نغمهَ العيدان            عن صوت الاذان
4 – و تعوضت عن الحوُرِ         خموراً من الدنّان[1]يعني: 1 – اي دوستان برخيزيد و صداي موسيقي را بشنويد.
2 – و جام هاي شراب را تهي كنيد و مسايل معنوي را واگذاريد.
3 – نغمه هاي تار، مرا از شنيدن اذان بازداشته است.
5 – من (مستي) شراب را با (سر خوشي و همنشيني) حوريان بهشت تعويض كردم.
چنان كه ملاحظه مي فرماييد، يزيد علاوه بر اقرار به شراب خواري خويش، اقرار به كفر خود هم دارد و با صراحت اظهار كفر مي كند. وقتي سر مبارك سيد الشهداء ـ عليه السلام ـ را جلوي او گذاردند، با چوب خيزران به آن سر مبارك مي زد و اشعاري را مي خواند كه دو بيت آخرش آن چنين بود:
1 – لَعِبَتْ هاشمُ بالمُلك فلا        خَبَرٌجاءَ وَلا وَحيٌ نَزَلْ
2 – لستُ مِنْ خِندَف اِنْ لم انتقم   مِنْ بني احمَدَ ما كانَ فَعَل[2]    
1 – يعني: بني هاشم (محمد) با ملك و حكومت بازي كرد، نه وحي بر او نازل شده بود و نه از آسمان خبري به او رسيد. 2 – من از قبيلة خود نيستم اگر از فرزندان احمد انتقام نگيرم، آن چه كه او در بارة پدران من انجام داد. چنان كه مي‌بينيد يزيد به صراحت اعلان كفر مي كند و منكر رسالت پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ و وحي الهي مي‌شود.
تمامي مورخين به خصوص سبط ابن جوزي ( كه از علماء معروف اهل سنت است) در صفحه63 تذكره الخواص مي نويسد: جماعتي از اهل مدينه در سال 62 هجري به شام رفتند، وقتي از اعمال و فجيع و كفريات يزيد باخبر شدند به مدينه برگشتند و بيعت با او را شكسته و علناً او را لعن مي نمودند و استاندارش، عثمان بن محمد بن ابي سفيان، را از شهر بيرون كردند. سپس عبدالله بن حنظله خطاب به اهل مدينه گفت: اي مردم ما از شام بيرون نيامده و خروج بر يزيد ننموديم؛ مگر آن كه ديديم كه «او مرد بي ديني است كه نزديكي ( عمل زنا) مي نمايد با مادرها و دختر و خواهرهايش و شراب مي خورد و نماز نمي خواند و اولاد پيغمبران را مي كشد» بالاترين شاهد بر شراب خواري و فاسق بودن يزيد سخنان امام حسين ـ عليه السلام ـ در مجلس وليد بن عتبه ( فرماندار استاندار مدينه از طرف معاويه و يزيد) است كه حضرت خطاب به وليد بن عتبه مي فرمايد: و يزيد رجل شارب الخمر و قاتل النفس المحَّرمه مُعلنُ بالفسق.[3]يزيد مردي است شراب خوار و كشندة افراد بي گناه (و پاك) و مردي است كه بطور آشكار فسق و فجور و فساد مي‌كند.
اما در مورد بخش دوم مبني بر اينكه معاويه يزيد را بر مردم تحميل نكرد، فقط در ولايت عهدي او كوشيد و مردم (غير از حسين ابن علي و عبدالله بن زبير) خودشان با او بيعت نمودند، بايد ياد آوري نمود كه بيعت گرفتن براي يزيد يكي از كارهاي زشت معاويه بود كه براي اولين بار در حکومت اسلامي انجام شد. او براي اين كار مسافرتي به حجاز كرد و مخالفان را سخت تهديد نمود و با انواع نيرنگ ها؛ ولي عهدي يزيد را در ظاهر تثبيت كرد. حتي بعضي ها مي نويسند: يكي از مخالفان عايشه بود كه معاويه با نقشه شيطاني عجيبي در اواخر شب، او را به چاه انداخت و كُشت ولي وانمود كرد كه او خودش به چاه افتاده است.[4]صدوق (ره) در كتاب امالي از حضرت امام زين العابدين ـ عليه السلام ـ روايت مي كند كه حضرت فرمود: هنگامي كه اجل معاويه فرا رسيد يزيد را فراخواند و در مقابل خود نشانيد و به او گفت: «اي پسرك من! من گردن گردنكشان را براي تو ذليل كرده ام، شهرها را براي تو مطيع نموده ام ( و در جاي ديگر آمده كه گفت: من همه رجال و بزرگسالان و شخصيت ها را رام كردم و از آن ها براي خلافت تو امضاء گرفته و سلطنت را در اختيار تو قرار دادم) فقط من از سه نفر نسبت به تو بيم دارم كه مي ترسم با كمال قدرت با تو مخالفت نمايند، آنان عبارتند از: عبدالله بن عمر بن خطاب و عبدالله بن زبير و حسين بن علي.» [5] شهيد مطهري (ره) مي نويسد: يكي از شرايطي كه امام حسن ـ عليه السلام ـ در صلح نامه اي كه با معاويه منعقد نمود، گنجاند ولي معاويه صريحاً به آن عمل نكرد ( مانند همه شرايط ديگر) و امام حسن ـ عليه السلام ـ را مسموم کرد و به شهادت رساند تا ديگر موضوعيتي براي اين ادعا باقي نماند، همين بود كه معاويه حق ندارد تصميمي براي مسلمين بعد از خودش بگيرد، خودش هر مصيبتي براي دنياي اسلام هست، هست، بعد ديگر اختيار با مسلمين باشد و به هر حال اختيار با معاويه نباشد. اما تصميم معاويه از همان روزهاي اول اين بود كه نگذارد خلافت از خاندانش خارج شود و به قول مورخين، كاري كند كه خلافت را به شكل سلطنت درآورد. [6]

معرفي منبع جهت مطالعه بيشتر:
1. درسي كه حسين به انسان ها، آموخت، تاليف شهيد هاشمي نژاد.

پي نوشت ها:
[1] – سبط ابن الجوزي، تذكرهَ الخواص، ص 261.
[2] – تذكرهَ الخواص، ص 235 و البلاء والتاريخ، ج 6، ص 12.
[3] – خوارزمي، مقتل الحسين، ج 1، ص 184.
[4] – بهايي، كامل بهايي، ص 456، فصل 16، باب 27.
[5] – بحارالانوار، ج 44، ص 311.
[6] – مطهري، مرتضي، حماسه حسيني، ج2، ص16.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد