رفته بودم لب حوض ، تا ببینم عکس تنهایى خود را در آب ، آب در حوض نبود . 1 ( سهراب سپهرى )
نگاهى به زندگى کوئیلو
پائولو کوئیلو یکى از نویسندگان مطرح در جهان امروز است که آثارش به بیش از 50 زبان ، ترجمه شده اند .
او در سال 1947 م . در یکى از شهرهاى برزیل به دنیا آمد . پدر و مادر پائولو خیلى تلاش کردند که او شغل پر رونقى دست و پا کند و مهندس یا حقوق دان شود اما او بیشتر به نویسندگى علاقه داشت و از همان جوانى نشان داد که مى تواند نویسنده موفقى باشد .
کوئیلو در دوران جوانى ، دچار تلاطم روحى شد و این بحران ، باعث شد که او به قوانین و هنجارهاى جامعه ، دهن کجى کند . پریشانى و بى اعتنایى شدید او به مقررات و هنجارها ، باعث شد که پدرش او را در تیمارستان بسترى کند و در آن جا براى درمانش ، از شوک الکتریکى استفاده کنند . وى چند بار دیگر هم در بیمارستان روانى بسترى شد .
2 بعد از آن که جنبش هیپگرى به آمریکاى جنوبى روى آورد ، پائولو به این جنبش پیوست و با بلند گذاشتن موهاى خود و بى اعتنایى به مقررات ، از این موج ، استقبال کرد . 3 او در عین حال ، شیفته افکار مارکس و چگوارا شده بود . براى کوئیلو ، این بدترین دوران زندگى بود چون دچار بحران معنوى بود و این بحران ، او را به سوى مواد مخدر و مواد روان گران و افراط در استفاده از مشروبات الکلى ، سوق داد .
او مى گوید : « ابتدا کوکائین ، سپس مواد روان گردان و بعد بیوست ، مسکالین ، خلاصه هر نوع مواد مخدر بود ، آزمودم اما هم اکنون بسیارى از آن ها را ترک کرده ام ولى ترک اعتیاد ، بسیار دشوار است . »
4 پائولو تا سال 1973 م . مجموعاً شش بار روانه زندان شد و سه ازدواج ناموفق داشت . 5 او بسیار اهل سفر و جهانگردى است و حتى گاهى چند ماه از سال را در سفر مى گذراند و در یکى از همین سفرها بود که با شیمون پرز ، رئیس جمهور قبلى اسرائیل ملاقات کرد و هدایایى از وى دریافت نمود . البته سران اسرائیل ، تاکنون چندین بار از کوئیلو تمجید کرده اند و براى وى و آثارش ، تبلیغات زیادى کرده اند . وى دین « مسیحیت » را پذیرفته و کتاب کوه پنجم را در راستاى ترویج عقاید مسیحیت ، نوشته است و براى این خدمت ، یک میلیون دلار جایزه گرفت که این بالاترین پاداشى است که به یک نویسنده برزیلى پرداخت شده است . 6
آثار کوئیلو همه به زبان اسپانیولى نوشته شده اند . او در سال 1379 ش . به دعوت مرکز گفت وگوى تمدن ها و وزیر ارشاد وقت ( عطاءاللَّه مهاجرانى ) مسافرتى به ایران داشت و در حالى که قانون کپى رایت در ایران وجود ندارد ، مسئولین وقت ارشاد پذیرفتند که کوئیلو رسماً از ایران حق التالیف دریافت کند . 7
کتاب هاى پائولو کوئیلو
کوئیلو کتاب هاى زیادى نوشته که مشهورترین آن ها کیمیاگر است . او در قالب داستان هاى تخیلى ، با بیانى رمزآلود ، مفاهیم و ایده هایى را مطرح و تبلیغ مى کند . در بسیارى از آثارش تجربه هاى روان درمانى خودش را روایت مى کند و در موارد زیادى از اسطوره ها و آموزه هاى ملل و مذاهب مختلف ، استفاده و از آن ها اقتباس مى کند .
کوئیلو گاهى به اقتباس هاى خود از سایر کتاب ها و مکتب ها اشاره مى کند البته گاهى هم این اقتباس را پنهان مى کند به عنوان مثال ، مایه اصلى کتاب کیمیاگر ، از مثنوى مولوى گرفته شده است در حالى که کوئیلو سعى دارد که خود را به عنوان مبتکر و خالق این داستان ، معرفى کند .
شروع این داستان را مى توانید از دفتر ششم مثنوى مولوى ، بیت 4219 پى بگیرید . در این بیت آمده است :
خواب دید او هاتفى گفت او شنید
که غناى تو به مصر آید پدید
در فلان موضع یکى گنجى است زفت
در پى آن ، بایدت تا مصر رفت
افسانه شخصى
کوئیلو معتقد است که هر فردى دارى یک افسانه شخصى است و آن ، همان رویاها و آرزوهاى دوره کودکى و نوجوانى اوست و هر کس بخواهد در روزمرگى هاى زندگى غرق نشود و به افسردگى دچار نشود ، باید در پى رسیدن به این آرزوها باشد . از نظر او ، در این راه ، پایبندى به هنجارها و اصول اخلاقى و اجتماعى ، هیچ لزومى ندارد . « افسانه شخصى » ، کلیدى ترین پیام آثار کوئیلوست به گونه هاى که با حذف این مفهوم از کتاب کیمیاگر ، جذابیت هم از این کتاب رخت بر مى بندد .
در راه رسیدن به افسانه شخصى ، الهام هایى از سوى فرشتگان و شیطان انجام مى شود و او معتقد است که باید به همه این نداهاى درونى ، گوش سپرد زیرا مهم این است که عمل به این نداها ، شور و هیجان را به زندگى ما باز مى گرداند . و اگر احیاناً خطایى از ما سر زد ، باید از خدا طلب بخشش کرده ، آن خطا را به فراموشى بسپاریم !
او خوانندگان کتاب هایش را تحریک مى کند که بدون هیچ احساس شرمى ، رویاهاى کودکانه شان را بپذیرند و به دنبال آنها بروند البته کوئیلو به این گفته وفادار نمى ماند و هیچ گاه به رویاهاى عمومى همه انسان ها ، یعنى بهشت برین نمى پردازد . توصیه هاى او باعث مى شود که انسان ، حقیر و داراى آرزوهاى کودکانه ، باقى بماند و هیچ گاه به رویاى بهشت موعود و زندگى گوارا و پایدار در آن که مى تواند بسیار سرورانگیز و توان بخش باشد نیندیشد .
قدرت تاثیر رمان
ممکن است کسى تصور کند که رمان ، صرفاً یک سرگرمى است که در آن ، قوه خیال پردازى نویسنده به پرواز در مى آید و لازم نیست که نویسنده ، تمام مطالب و نتیجه دیالوگ هاى رمان را قبول داشته باشد ولى اگر دقیق تر بنگریم ، خواهیم دید که یکى از کارکردهاى رمان ، این است که به « تثبیت شنیده ها » کمک مى کند و زمینه ذهنى « پذیرش فرضیه ها » را فراهم مى کند یعنى فرضیه اى که در ابتدا ممکن است صرفاً یک « توهم » به نظر بیاید و حتى طرحش باعث تمسخر دیگران شود ، وقتى با عبارت پردازى نویسنده چیره دستى مثل کوئیلو همراه شود ، با ذهن خواننده ، انس گرفته ، پذیرش و قبول آن ، آسان تر مى شود و کم کم از حالت « فرضیه » و « ایده » خارج شده ، حالت « نظریه » به خود مى گیرد و این که کسى بتواند بدون هیچ پشتوانه علمى و تجربى و بدون استدلال هاى معمول در علوم ، « فرضیه » را تبدیل به « نظریه » کند ، توفیق بزرگى است و حتى اگر نتواند فرضیه را به اثبات برساند ، حداقل آن ایده را قابل قبول جلوه داده ، از آن « رفع بُعد » مى نماید . کوئیلو در چند جا به این مطلب که رمان داراى پیام و رسالت خاصى است ، اشاره مى کند . 8
کوئیلو به این مطلب ، این گونه اذعان مى کند : « قصه ها شادند سرگرم کننده اند نمایشى اند اما فراتر از همه ، معرفت را به شکلى دل پذیر ، منتقل مى کنند » .
وى در جاى دیگرى رسالت خود را چنین توضیح مى دهد : « کتاب کنار رودخانه پیدرا ، کتابى است درباره اهمیت ایثار . پیلار و دوستش اگر چه شخصیت هاى خیالى هستند ، اما مى توانند نمادى باشند از درگیرى هایى که هر یک از ما در جست وجوى « نیمه دیگر » ، تجربه کرده ایم » .
9 در کتاب هاى داستانى ، مطلب بالا این گونه آمده است : « وقایع هر رمان ، باید حتماً در زمان و مکانى اتفاق بیفتد . در حقیقت ، آن چه رمان بنا بر خصلت خود عرضه مى کند ، اوضاع و احوال جامعه در زمان و مکان خاصى است و انجام چنین تعهدى ، بخشى از شایستگى ها و قابلیت هاى رمان است » . 10
چند نمونه از ایده ها و فرضیه هایى که پائولو کوئیلو در کتاب هایش در صدد تبیین و اثبات و یا حداقل قابل قبول جلوه دادن آنهاست ، عبارتند از :
. 1 جبر گرایى
این موضوع از مفاهیمى است که د رکتاب هاى کوئیلو ، بسیار تکرار شده است . وى به قدرى بر این عقیده پافشارى مى کند که گویا یکى از وظایف مهم و اساسى او ، اثبات این عقیده است .
« . . . سرنوشت هر کس ، از پیش رقم خورده ، فاجعه ، همیشه رخ مى دهد و هیچ کدام از تلاش هاى ما نمى تواند صف پلیدى را که منتظر ماست ، تغییر دهد » .
11 خلاصه این که پى گیرى فرازهایى که کوئیلو در آن ها به تکرار مفاهیمى همچون « تقدیر محتوم » و « جبر » پرداخته است ، پرده از این حقیقت بر مى دارد که تکرار این مفاهیم ، تصادفى نیست بلکه نویسنده در صدد جا انداختن و تثبیت این مفاهیم در ذهن مخاطب است . تنها در کتاب شیطان و دوشیزه پریم در صفحات 189 ، 188 ، 146 ، 106 ، 92 و 210 به این مفهوم پرداخته شده است .
. 2 خدا و نبوت
خداى مورد قبول کوئیلو با خداى حقیقى که در قرآن با صفات حکمت ، قدرت ، علم بینهایت ، رافت و . . . از او یاد شده ، بسیار متفاوت است . خدایى که در آثار کوئیلو آمده ، تحریک پذیر است و بر اثر تحریک شیطان ، پیامبرش را عذاب مى کند . این خدا فقط براى آن که به شیطان ثابت کند که « ایوب پیامبر ، انسان خوبى است » ، بدون وجود مصلحتى دیگر ، به بدترین صورت ، پیامبرش را عذاب مى کند تا جایى که ایوب به کفر گویى مى پردازد و البته بعد از « کفر گویى ایوب » هرچه را خداوند از ایوب گرفته بود ، به او بر مى گرداند . گویا زندگى یک پیامبر ، بازیچه شرطبندى خدا و شیطان است .
12 البته خدا در آثار کوئیلو ، گاهى شریعت مشخصى ندارد و به همه چیز راضى مى شود چنانکه از زبان یک اسقف آمده است : « ابراهیم ، بیگانگان را پذیرفت و خدا راضى بود . الیاس ، بیگانگان را نپذیرفت و خدا راضى بود . داود به کرده هاى خود مى بالید و خدا راضى بود . باجگیر جلو محراب ، از کرده هاى خود شرم داشت و خدا راضى بود . . . از کجا بدانیم که چه چیزى قادر متعال را خوشنود مى کند ؟ کارى را بکن که قلبت فرمان مى دهد و خدا راضى مى شود » .
13 گاهى هم بى عدالتى خدا چنان روشن است که حتى پیامبر خدا این موضوع را بر نمى تابد و خواهان دور شدن خداوند از زندگیاش مى شود . از زبان پیامبر آمده است :
« خدایا ! من حکمت تو را در نمى یابم . من در اعمال تو ، عدالت نمى بینم . من قادر نیستم رنجى را که به من داده اى ، متحمل شوم . از زندگى من دور شو ! »
14 « خدا » در نوشته هاى کوئیلو ، خدایى است که حتى پیامبرانش هم او را به حکمت و عدالت نمى شناسند . هرچند کوئیلو پیامبران را از جایگاه حقیقى شان به زیر کشیده و تصویرى مبهم و آلوده از آن ها به نمایش گذاشته ، اما باید انصاف داد که کوئیلو توانسته تناسب بین خدا و پیامبر را رعایت کند و پیامبرانى را به تصویر بکشد که با خداى خودشان ، نسبتى منطقى و معقول دارند . اگر در آثار کوئیلو ، پیامبر ، خطاکار و آلوده نشان داده مى شود ، باکى نیست چون خدا هم حکیم نیست و مُرسَل و مُرسِل ، هر دو خطا کار و اهل لغزشند . سرگذشت خدا و پیامبران در آثار کوئیلو ، جداً خواندنى است ! کافى است مرورى بر کتاب کوه پنجم داشته باشید . ایلیاى پیامبر ، هر چند در وجود خداى خود شک ندارد ، اما در حکمتش ، تردید دارد . وى از زبان ایلیاى نبى مى گوید : « خدا تا به حال کارهایى کرده که در حکمتش تردید کرده ام البته هرگز در وجودش شک نکرده ام » .
15 ایلیاى پیامبر با اعتراض به خداى خود مى گوید « خدایا ! آیا این بیوه زن بیچاره را هم که با من مهربان بود ، بدبخت مى کنى » 16 وى با صداى بلند فریاد مى زند : « خدایا ! چرا مرا انتخاب کردى ؟ مگر نمى بینى که من قادر به انجام آن چه تو مى خواهى ، نیستم » کوئیلو ، مشقت ها و سختى هایى را که امت یک پیامبر براى استقرار مکتب نبوت متحمل مى شوند ، به « بدبختى » تعبیر مى کند و علاقه مند است که در جاهاى مختلف ، این تعبیر را تکرار کند وى در توصیف ایلیا مى نویسید « حضور ایلیا ، فقط براى دیگران بدبختى آورده بود » . 17 ایلیا حتى این مطلب را به فرشته وحى هم گوشزد مى کند « من تو را چندین بار دیده ام و از فرمان تو که فرشته خداوند هستى اطاعت کرده ام و این ، باعث بدبختى بسیارى از افراد شده است » .
18 ایلیا بارها در وظیفه خودش شک مى کند « هر چه پیش بیاید ، من به خودم تردید دارم » . البته فرشته وحى هم تردید یک پیامبر را تایید میکند و فقط از ایلیا مى خواهد که « اصل وظیفه را فراموش نکند و الا هر انسانى حق دارد که گاهى نسبت به وظیفه خویش ، دچار تردید شود » . 19 بالاتر از این ها اصلاً ایلیا در پیک الهى هم شک مى کند « لحظهاى پیش ، تو شاهد بودى که من حتى مطمئن نبودم که تو واقعاً فرستاده خداوند هستى » . 20 او خدا را هم متهم مى کند که در انتخاب رسولش ، اشتباه کرده است .
21 گاهى پیامبران حتى فریب دیگران را مى خورند و اعمال کفر آمیز انجام مى دهند به طورى که خدا آن ها را نفرین و تأدیب مى کند . 22 وى گاهى از پیامبرى یاد مى کند که عاشق زن دوستش مى شود و به خاطر این عشق نامشروع ، دوستش را به قتل مى رساند . کوئیلو در جایى چنین نقل مى کند : « حضرت سلیمان به خاطر عشق به زنى بیگانه ، تاج و تخت سلطنت را از کف نهاده بود و حضرت داود یکى از بهترین دوستانش را به سوى مرگ روانه کرده بود چون عاشق همسر او شده بود » و ( ( راه رسیدن به معشوقه اش ، قتل شوهر آن زن بود ) ) .
23 کوئیلو به نقل از کتاب مقدس داستان مضحک زیر را نقل مى کند :
« در گذشته هاى بسیار دور ، هنگامى که یعقوب در خیمه گاه خود بود ، مردى به هنگام شب به درون خیمه او آمد و تا طلوع فجر ، با او کشتى گرفت . یعقوب مبارزه را پذیرفت هر چند مى دانست که حریف وى ، خداوند است . به هنگام طلوغ فجر ، او هنوز شکست نخورده بود و مبارزه هنگامى پایان یافت که خداوند پذیرفت او را برکت دهد . این داستان ، نسل در نسل ، گزارش شده ، تا هیچ کس آن را فراموش نکند که گاهى مبارزه با خداوند ، ضرورى مى نمود » . 24 وى در تفسیر و رازگشایى از این داستان جعلى ، مرتکب عذر بدتر از گناه مى شود . در تفسیر کوئیلو ، هر چه سنتى و قدیمى است ، باید دور ریخته شود و انسان ، همه چیز را رها مى کند « حتى خدا را » تا بتواند با شجاعت ، به پیش بتازد . وى مى نویسد :
« انسان هاى با شهامت ، هر چه کهنه و سرآمده است ، به آتش مى کشند و به قیمت رنجى عظیم و درونى ، همه چیز را رها مى کنند حتى خدا را و به پیش مى تازند » .
25 « ایلیا برخواست و به دعا مشغول شد خداوندا من با تو مبارزه کردم اما شرمگین نیستم . از این راه فهمیدم که من در راه خودم هستم چون آن را مى خواهم و نه به این دلیل که پدر و مادر یا سنت هاى کشور و یا حتى تو آن را به من تحمیل کرده اى . . . با این همه ، براى این که تو رسالت پرارزشت را به من بسپارى ، باید مبارزهاى را که علیه تو آغاز کرده ام ، به پایان برم تا زمانى که مرا برکت دهى » .
26 از همه خواندنى تر جایى است که پیامبرى گناهان خدا را فهرست مى کند و به خدا ثابت مى کند که گناهان خدا در مقابل گناهان پیامبر ، بزرگترند . ایلیاى پیامبر ، خطاب به خداوند مى گوید « خدایا ! امروز ، روز آمرزش است و گناهان من نسبت به تو بى شمارند . . . . با این همه ، خداى من ! گناهان تو نسبت به من نیز بیشمار است . تو قبل از آن که لازم شود ، با از بین بردن تن ها کسى که وى را دوست داشتم ، موجب رنج من شدى . تو شهرى که مرا پذیرا شده بود ، ویران کردى . سنگ دلى تو ، موجب شد که عشقى را که به تو داشتم ، فراموش کنم . در تمام این مدت ، با تو مبارزه کردم و تو ، شرافت مبارزه مرا به رسمیت نمى شناسى . خدایا ! اگر فهرست گناهان من و گناهان تو را با هم بسنجیم ، به من مدیون خواهى بود اما چون امروز روز آمرزش است ، تو مراخواهى بخشید و من نیز تو را خواهم بخشید تا بتوانیم باز با هم راه برویم » .
27 از این دعاى طلبکارانه ، فرشت هاى بر ایلیا ظاهر مى شود و کار ایلیا را تایید و از او تشکر مى کند .
به راستى تصویرى که خداوند در قرآن کریم از پیامبران الهى به نمایش مى گذارد ، کجا و پیامبران عاصى در نوشته هاى کوئیلو کجا ؟ پیامبرى که ترک اولى باعث توبیخ او مى شود کجا و پیامبرى که حتى در فرشته وحى هم شک مى کند کجا ؟
. 3 شیطان
اصل پرداختن به موجودى به نام شیطان در آثار کوئیلو ، قابل تحسین است چون تعداد زیادى از انسان ها به این موجود و نقش او ، هیچ توجهى ندارند و از وسوسه هاى او غافلند اما مشکل این جاست که تصویر کوئیلو از شیطان و توانایى هاى او ، بازخوانى همان اعتقادات شیطان پرستان است . او شیطان را پیام آور تاریکى معرفى مى کند و شیطان را موجودى ترسیم مى کند که مى تواند به انسان زیان برساند بى منطق است و هدف خاصى ندارد » . 28 وى ادامه تفکر جبرگرایى را در بحث شیطان هم پى میگیرد و چنین وانمود مى کند که نزاع اصلى ، بین فرشتگان و شیطان است و انسان ، فقط میدان جنگ این دو گروه و « قربانى مظلوم » این نزاع تاریخى است . یادآور مى شویم که طبق معارف اسلامى ، شیطان قدرت صدمه رساندن بر انسان را ندارد و هیچ تسلطى به انسان ندارد و کار او ، فقط « دعوت » و « وسوسه » است و نزاع اصلى نیز میان خود انسان و شیطان است نه شیطان و فرشتگان . در این عرصه فرشتگان ، فقط الهام گر نیکى ها و فضایل مى باشند .
کوئیلو تصویرى غیر واقعى و به دور از منطق از شیطان را – مطابق دیدگاه یهودیان و مسیحیان – به خوانندگان آثارش ارائه مى دهد . وى مى گوید : « شیطان هم یک فرشته است ولى نیرویى آزاد و طغیان گر ( ( و ) ) ترجیح مى دهم او را پیام آور بنامم چون مهم ترین راه ارتباط تو با جهان است . . . تن ها راه رویارویى با پیام آوران ، پذیرش او به عنوان یک دوست . . . شنیدن توصیه هاى او در هنگام لزوم ، ( ( و ) ) درخواست کمک از او » ست . . 4
29 هدف ، وسیله را توجیه مى کند
یکى از مطالبى که کوئیلو در پى تثبیت آن است ، این است که هدف ، وسیله را توجیه مى کند یعنى انسان پس از شناخت هدف ، از هر وسیله اى که براى رسیدن به آن هدف استفاده کند ، مجاز است .
او این مطلب را از زبان یک شخصیت مطرح و متنفذ داستان باز گو مى کند و با بیان هاى مختلف ، آن را تکرار مى کند . وى در جایى به خوانندگانش توصیه مى کند که مهم ، رسیدن به شور و علاقه در زندگى است و لازمه اش ، پیروى از همه نداهاى درونى است چه شیطانى باشند و چه الهى .
30 کوئیلو از زبان یک کشیش وانمود مى کند که براى رسیدن به هدف ، ارتکاب جنایت ، مباح است و اصولاً خداوند افرادى را که در طول تاریخ ، در راه رسیدن به هدف مقدس ، مرتکب گناهان بزرگى شده اند ، بخشیده است . او از زبان این کشیش ، این طور بیان مى کند : « پروردگارا . . . ما را با نقص هایمان بپذیر . . . همان گونه که صلیبیونى را بخشیدى که براى فتح سرزمین مقدس اورشلیم ، مسلمانان را کشتند همان گونه که اعضاى دادگاه تفتیش عقاید را بخشیدى که مى خواستند خلوص کلیساى تو را حفظ کنند همان گونه که کسانى را بخشیدى که تو را محاکمه کردند و به صلیب کشیدند . ما را ببخش چون باید فردا قربانى تقدیم کنیم ( قتل پیر زن بى گناه ) و شهرى را نجات دهیم » .
31 معنویت وحشتناک ، ضد اخلاقى و بى نتیجه
یکى از تناقض هایى که در آثار کوئیلو دیده مى شود ، این است که او از یک سو دست یافتن به اکسیر اعظم را براى همه مردم دنیا ، شدنى و دست یافتنى معرفى مى کند . 32 و از سوى دیگر ، تمریناتى دشوار را پیشنهاد مى کند که هیچ کس قادر به انجام آن ها نیست مثلاً تمریناتى که در کتاب خاطرات یک مغ پیشنهاد شده اند ، نظیر شکافتن پوست و گوشت دست با ناخن ، براى رها شدن از افکار منفى و تخیل دو ستون آتش و احضار شیطانى که میان آنهاست و یا تمرین دانه که براى اجراى آن ، باید خود را جمع کنى و آرام بنشینى ، سپس احساس کنى که رشد مى کنى ، تا آن جا که باید کشیدگى درد آور و غیر قابل تحملى را در ماهیچه هایت احساس کنى ، هیکدام از این تمرین ها از عهده انسان ها ساخته نیست . ( جریان شناسى انتقادى عرفان هاى نوظهور ، مظاهرى سیف ، ص 180 ) .
پس در حقیقت ، او به جاى این که همانند دین متعالى اسلام با ، دستورات ساده و همگانى ، آرام آرام مس وجود انسان را طلا کند ، با دادن دستورات سخت و طاقت فرسا ، عملاً راه کمالى را که ترسیم مى کند ، مى بندد و علاوه بر این ، با دستورات ضد اخلاقى خود ، انسان را به ورطه بى هویتى و ابتذال مى کشاند به عنوان مثال ، همجنس بازى هنوز هم از نظر اغلب مردم جهان ، عملى نامناسب و چندش آور تلقى مى شود ولى وقتى یک نویسنده آن را در قالب جملات زیبا ، همراه با تایید و تشویق بیان مى کند ، باعث مى شود که زشتى آن عمل در نظر خواننده ، از بین برود و یا این که حداقل از زشتى آن کاسته و عادى شود چنان که از « انزال جنسى » به عنوان معنوى یاد مى کند که مى تواند با خلسه عرفانى عرفا ، بعد از سال ها ریاضت و پرهیزگارى ، برابرى کند .
33 در کتاب خاطرات یک مغ ، شخصیت اول داستان ، به آمریکا مى رود تا از گروهى از زنان همجنس باز ، یاد بگیرد که چگونه فرشتگان را ببیند و یا در کتاب ورونیکا ، چنان به تمجید از خودکشى یک دختر مى پردازد که گویا او کارى بزرگ و تاریخى انجام داده است .
در این کتاب آمده است :
« ماریا ، ( بعد از خوردن قرص خودکشى ) ، دیگر افتخار ملتش برایش مهم نبود هنگام آن بود که به خودش افتخار کند هنگام آن بود که باور کند قدرت انجام کار را داشته و سرانجام ، شهامتش را باز یافته ، چه لذتى » !
34 مشکل این است که کوئیلو مذهب را حداکثر « نیایش جمعى » بشر مى داند نه بیشتر . 35 و به عبارت دیگر ، از دیدگاه کوئیلو ، مذهب ، یک سرگرمى معنوى است نه یک راه واقعى براى سعادت بشر ! در نتیجه ، همان طور که سرگرمى هنرى و ادبى ، نیاز روح کوئیلو مى باشد ، مذهب هم به عنوان یک سرگرمى معنوى ، براى روحیه جمعى بشر ، لازم است .
36 کوئیلو مذهب را به گونه اى مى بیند که گاهى روسپى و فاحشه هم مى تواند فردى با ایمان باشد تا جایى که بیشتر روسپى ها اعتقاد مذهبى خود را حفظ مى کنند 37 و بالاتر این که تسلیم شدن ماریا در ارتباط جنسى را به « رویت نور » تعبیر مى کند « ماریا تسلیم شده بود و احساس مى کرد که بیشتر از آن ، مقاومت فایده اى ندارد گفت من نور دیدم » .
38 جمع بندى و نتیجه گیرى
با این که نقد درست باید ناظر به سخن و اثر شخص باشد ، اما در مورد پائولو کوئیلو ، چشم پوشى از زندگى نامه و شخصیتش ، به معناى حذف صفحاتى از آثارش مى باشد و در این صورت ، نقد ، ناتمام خواهد بود . او خود را با آثارش مى آمیزد و غیر از این که آن ها را بخشى از روح و زندگى خود مى داند ، عملاً نام خود را بر قهرمان داستان نهاده ، همسر خود را در جریان رمان ها به بازى گرفته ، نقش او را بیان مى نماید . رمان « خاطرات یک مغ » ، « والکرى ها » ، « ورونیکا تصمیم مى گیرد بمیرد » و « زهیر » ، عملاً به جریان زندگى او وارد شده ، و از آن برمى آیند و از همه مهم تر این که خود کوئیلو براین جریان ، تاکید کرده ، آثارش را در رابطه با شخصیت خودش به خوانندگان عرضه مى کند . 39 بنابراین ، بدون در نظر گرفتن تجربه هاى روان پریشى و بسترى شدن او در تیمارستان و یا شکست روابط زناشویى و اعتیادش ، نمى توان به فهم درست و دقیقى از آثار و اندیشه هایش رسید .
او بحران هاى روانى و شخصى شدیدى را پشت سر گذاشته و با کمک روان پزشکان ، تا حدودى خود را بهبود بخشیده است . آثار و اندیشه هاى او ، براى کسى که از فشار روانى و بحران بى معنایى رنج مى برد و در آستانه فروپاشى روانى یا خود کشى است ، مى توانند راه گشا و الهام بخش باشند . و اوهام او را به خدا و فرشتگان و مفاهیمى مثبت و بحران هایى تحمل پذیر ، تبدیل کنند اما در غیر این صورت ، صرفاً یک اثر هنرى است که به طور ناشایستى ، به حوزه معنویت وارد شده ، و متاعى بدلى را به جاى حقایق معنوى ، ارائه مى دهد و اساساً با شکافى که میان خرد و ایمان ایجاد مى کند یا کنار گذاشتن زندگى در جهان دیگر ، خداشناسى ناموجه ، هوس محورى و سایر نقدهاى طرح شده ، اگر افراد معمولى در زندگى و عمل به سخنان او اعتماد کنند ، بحران هایى رفتارى ، معرفتى و روانى براى آنان ایجاد مى شود .
واقعیت آن است که ایده « افسانه شخصى » که مهمترین آموزه معنوى آثار کوئیلوست از جهات مختلف قابل تأمل و بازنگرى است . این مفهوم از طرفى مبهم در آثار کوئیلو تکرار شده است و معلوم نیست چه دلیلى بر وجود افسانه شخصى در افراد مد نظر کوئیلو بوده است ؟ اصولاً چه کسى مى تواند ادعا کند که هر فرد فقط یک افسانه شخصى دارد و تحقق همان را باید مورد اهتمام قرار دهد ؟ و به علاوه چه دلیل علمى ، عقلى یا تجربى بر صحت این ایده وجود دارد ؟ چرا باید « افسانه شخصى » هر فرد هدف زندگى او باشد ؟
روشن است که کوئیلو با طرح این ایده به عنوان معیار و ملاک در انتخاب مدل زندگى ، آرمان هاى متعالى بشر را به ایده هاى پست تنزل داده ، افق هاى بلند و رسالت اجتماعى بشر را به مرتبه تحقق رویاهاى کودکى پایین کشیده است و با طرح این مفهوم به عنوان غایت زندگى ، هدفمندى خلقت و کائنات را تا مرتبه ابتذال رسانده است .
کوئیلو ، آمیزه اى از نمادهاى ادیان – اسلام ، مسیحیت و یهودیت – و سنت هاى معنوى بودیسم ، سرخ پوستى و جادوگرى را با نمادهایى از جاهاى مختلف جهان ، گردآورده و با ایجاد نوعى همدلى و همانندسازى ، در میان مردم جهان ، نفوذ پیدا کرده است چنان که در کتاب کیمیاگر ، « جوان » ، سلوک معنوى خود را از « کلیسا » آغاز مى کند و به « اهرام ثلاثه » در « مصر » هجرت مى کند و در بین راه با دخترى به نام « فاطمه » دوست مى شود و سرانجام ، هدف ( گنج ) خود را در همان « کلیسا » مى یابد . از آسیا 40 ، اروپا ، 41 آمریکا 42 و آفریقا 43 ، به عنوان نقاطى که رویدادهاى مهم رمان هایش در آن جاها پیش آمده ، استفاده کرده و بدین ترتیب ، به مخاطبان مختلف ، نزدیک شده است اما بیش از همه از آموزه هاى عرفان یهودى ( قبالا ) استفاده مى کند . نگرش خطاکارانه و شرارت آمیز به خداوند ، سنت ماه با استاد مؤنث و سنت خورشید با استاد مذکر ، استفاده گسترده از نمادها ، تکیه بر سحر و جادو ، ربط دادن ارتباط آزاد جنسى به معنویت و . . . همه در تعالیم قبالا و جود داشته و از آن برگرفته شده اند .
بنابراین ، با توجه به استقبال گسترده از نوشته هاى او و نیز موقعیتش در سازمان ملل به عنوان مشاور ویژه یونسکو در برنامه « همگرایى روحى و گفت وگوى بین فرهنگ ها » ، مى توان به وضعیت وخیم معنویت در جهان و پیش از آن ، اوضاع آشفته روانى بشر این روزگار پى برد .
44 پى نوشتها :
. 1 سهراب سپهرى .
. 2 کوئیلو ، چون روز جارى باش ، ترجمه آرش حجازى ، ص 14 ( آرش حجازى مترجم رسمى آثار کوئیلو به زبان فارسى است . وى هم اکنون به اتهام دست داشتن در قتل ندا آقاسلطان ، متوارى است و خارج از کشور به سر مى برد ) .
. 3 همان ، ص . 4
. 15 خوان آریاس ، زندگى من ، خجسته کیهان ، ص . 5
. . 105 محمدتقى ، فعالى ، آفتاب و سایه ها ، ص . 6
. 273 چون رود جارى باش ، ص . 7
. 18 همان ، ص . 8
. 20 کوئیلو در ، ساحل رودخانه پیدرا ، ترجمه دل آرا قهرمان ، ص . 9
. 7 همان ، ص . 10
. 7 جمال ، میرصادقى ، ادبیات داستانى ، قصه ، رمان ، رمانس ، ص . 11
. 421 کوئیلو ، شیطان و دوشیزه پریم ، ص . 12
. 106 همان ، ص . 13
. 154 همان ، ص . 14
. 177 کوئیلو ، کوه پنجم ، ص . 15
. 186 همان ، ص . 16
. 40 همان ، ص . 17
. 56 همان ، ص 76 ، 59 و . 18
. 186 همان ، ص . 19
. 61 همان ، ص . 20
. 61 همان ، ص . 21
. 61 همان ، ص . 22
. 150 همان ، ص . 23
. 77 همان ، ص . 24
. 97 همان ، ص . 25
. 223 همان ، ص . 26
. 224 همان ، ص . 27
. 227 کوه پنجم ، ص . 28
. 239 شیطان و دوشیزه پریم ، ص . 29
. 16 خاطرات یک مغ ، ص . 30
. 84 زهیر ، ص . 31
. 25 شیطان و دوشیزه پریم ، ص . 32
. 164 کیمیاگر ، یادداشت پیش گفتار ، ص . 33
. 15 کوئیلو ، بریدا ، ترجمه آرش حجازى ، ص . 34
. 192 کوئیلو ، ورونیکا آرش حجازى ص . 35
. 27 کوئیلو ، اعترافات یک سالک ، ترجمه دلارا قهرمان ، ص . 36
. 33 کوئیلو ، کنار رودخانه پیدرا نشستم و گریه کردم ، ترجمه دلآرا قهرمان ، ص . 37
. 6 کوئیلو ، یازده دقیقه ، ص . 38
. 110 همان ، ص . 39
. 98 سخنرانى در ایران ، ضمیمه کتاب کیمیاگر ، انتشارات کاروان .
. 40 مناطقى از استپ در شمال آسیا که در اوج داستان زهیر از آن سخن به میان آمده است و او همسر گم شده اش را آن جا پیدا مى کند .
. 41 از کوه هاى پیرنه در فرانسه و مناطقى دیگر از اروپا در رمان هاى خاطرات یک مغ ، کنار رود پیدار نشستم و گریستم و کوه پنجم ، سخن به میان آمده است .
. 42 رمان والکرى ها ، ماجراى سفر در بیابان هاى آمریکا و یافتن گروهى از ساحران به نام والکرى هاست .
. 43 داستان کیمیاگر ، حکایت سفر جوانى ارپایى به اهرام مصر ، براى یافتن گنج است .
. 44 رک : حمیدرضا ، مظاهرى سیف ، جریان شناسى انتقادى عرفان هاى نو ظهور ، ص . 188
نگاهى به زندگى کوئیلو
پائولو کوئیلو یکى از نویسندگان مطرح در جهان امروز است که آثارش به بیش از 50 زبان ، ترجمه شده اند .
او در سال 1947 م . در یکى از شهرهاى برزیل به دنیا آمد . پدر و مادر پائولو خیلى تلاش کردند که او شغل پر رونقى دست و پا کند و مهندس یا حقوق دان شود اما او بیشتر به نویسندگى علاقه داشت و از همان جوانى نشان داد که مى تواند نویسنده موفقى باشد .
کوئیلو در دوران جوانى ، دچار تلاطم روحى شد و این بحران ، باعث شد که او به قوانین و هنجارهاى جامعه ، دهن کجى کند . پریشانى و بى اعتنایى شدید او به مقررات و هنجارها ، باعث شد که پدرش او را در تیمارستان بسترى کند و در آن جا براى درمانش ، از شوک الکتریکى استفاده کنند . وى چند بار دیگر هم در بیمارستان روانى بسترى شد .
2 بعد از آن که جنبش هیپگرى به آمریکاى جنوبى روى آورد ، پائولو به این جنبش پیوست و با بلند گذاشتن موهاى خود و بى اعتنایى به مقررات ، از این موج ، استقبال کرد . 3 او در عین حال ، شیفته افکار مارکس و چگوارا شده بود . براى کوئیلو ، این بدترین دوران زندگى بود چون دچار بحران معنوى بود و این بحران ، او را به سوى مواد مخدر و مواد روان گران و افراط در استفاده از مشروبات الکلى ، سوق داد .
او مى گوید : « ابتدا کوکائین ، سپس مواد روان گردان و بعد بیوست ، مسکالین ، خلاصه هر نوع مواد مخدر بود ، آزمودم اما هم اکنون بسیارى از آن ها را ترک کرده ام ولى ترک اعتیاد ، بسیار دشوار است . »
4 پائولو تا سال 1973 م . مجموعاً شش بار روانه زندان شد و سه ازدواج ناموفق داشت . 5 او بسیار اهل سفر و جهانگردى است و حتى گاهى چند ماه از سال را در سفر مى گذراند و در یکى از همین سفرها بود که با شیمون پرز ، رئیس جمهور قبلى اسرائیل ملاقات کرد و هدایایى از وى دریافت نمود . البته سران اسرائیل ، تاکنون چندین بار از کوئیلو تمجید کرده اند و براى وى و آثارش ، تبلیغات زیادى کرده اند . وى دین « مسیحیت » را پذیرفته و کتاب کوه پنجم را در راستاى ترویج عقاید مسیحیت ، نوشته است و براى این خدمت ، یک میلیون دلار جایزه گرفت که این بالاترین پاداشى است که به یک نویسنده برزیلى پرداخت شده است . 6
آثار کوئیلو همه به زبان اسپانیولى نوشته شده اند . او در سال 1379 ش . به دعوت مرکز گفت وگوى تمدن ها و وزیر ارشاد وقت ( عطاءاللَّه مهاجرانى ) مسافرتى به ایران داشت و در حالى که قانون کپى رایت در ایران وجود ندارد ، مسئولین وقت ارشاد پذیرفتند که کوئیلو رسماً از ایران حق التالیف دریافت کند . 7
کتاب هاى پائولو کوئیلو
کوئیلو کتاب هاى زیادى نوشته که مشهورترین آن ها کیمیاگر است . او در قالب داستان هاى تخیلى ، با بیانى رمزآلود ، مفاهیم و ایده هایى را مطرح و تبلیغ مى کند . در بسیارى از آثارش تجربه هاى روان درمانى خودش را روایت مى کند و در موارد زیادى از اسطوره ها و آموزه هاى ملل و مذاهب مختلف ، استفاده و از آن ها اقتباس مى کند .
کوئیلو گاهى به اقتباس هاى خود از سایر کتاب ها و مکتب ها اشاره مى کند البته گاهى هم این اقتباس را پنهان مى کند به عنوان مثال ، مایه اصلى کتاب کیمیاگر ، از مثنوى مولوى گرفته شده است در حالى که کوئیلو سعى دارد که خود را به عنوان مبتکر و خالق این داستان ، معرفى کند .
شروع این داستان را مى توانید از دفتر ششم مثنوى مولوى ، بیت 4219 پى بگیرید . در این بیت آمده است :
خواب دید او هاتفى گفت او شنید
که غناى تو به مصر آید پدید
در فلان موضع یکى گنجى است زفت
در پى آن ، بایدت تا مصر رفت
افسانه شخصى
کوئیلو معتقد است که هر فردى دارى یک افسانه شخصى است و آن ، همان رویاها و آرزوهاى دوره کودکى و نوجوانى اوست و هر کس بخواهد در روزمرگى هاى زندگى غرق نشود و به افسردگى دچار نشود ، باید در پى رسیدن به این آرزوها باشد . از نظر او ، در این راه ، پایبندى به هنجارها و اصول اخلاقى و اجتماعى ، هیچ لزومى ندارد . « افسانه شخصى » ، کلیدى ترین پیام آثار کوئیلوست به گونه هاى که با حذف این مفهوم از کتاب کیمیاگر ، جذابیت هم از این کتاب رخت بر مى بندد .
در راه رسیدن به افسانه شخصى ، الهام هایى از سوى فرشتگان و شیطان انجام مى شود و او معتقد است که باید به همه این نداهاى درونى ، گوش سپرد زیرا مهم این است که عمل به این نداها ، شور و هیجان را به زندگى ما باز مى گرداند . و اگر احیاناً خطایى از ما سر زد ، باید از خدا طلب بخشش کرده ، آن خطا را به فراموشى بسپاریم !
او خوانندگان کتاب هایش را تحریک مى کند که بدون هیچ احساس شرمى ، رویاهاى کودکانه شان را بپذیرند و به دنبال آنها بروند البته کوئیلو به این گفته وفادار نمى ماند و هیچ گاه به رویاهاى عمومى همه انسان ها ، یعنى بهشت برین نمى پردازد . توصیه هاى او باعث مى شود که انسان ، حقیر و داراى آرزوهاى کودکانه ، باقى بماند و هیچ گاه به رویاى بهشت موعود و زندگى گوارا و پایدار در آن که مى تواند بسیار سرورانگیز و توان بخش باشد نیندیشد .
قدرت تاثیر رمان
ممکن است کسى تصور کند که رمان ، صرفاً یک سرگرمى است که در آن ، قوه خیال پردازى نویسنده به پرواز در مى آید و لازم نیست که نویسنده ، تمام مطالب و نتیجه دیالوگ هاى رمان را قبول داشته باشد ولى اگر دقیق تر بنگریم ، خواهیم دید که یکى از کارکردهاى رمان ، این است که به « تثبیت شنیده ها » کمک مى کند و زمینه ذهنى « پذیرش فرضیه ها » را فراهم مى کند یعنى فرضیه اى که در ابتدا ممکن است صرفاً یک « توهم » به نظر بیاید و حتى طرحش باعث تمسخر دیگران شود ، وقتى با عبارت پردازى نویسنده چیره دستى مثل کوئیلو همراه شود ، با ذهن خواننده ، انس گرفته ، پذیرش و قبول آن ، آسان تر مى شود و کم کم از حالت « فرضیه » و « ایده » خارج شده ، حالت « نظریه » به خود مى گیرد و این که کسى بتواند بدون هیچ پشتوانه علمى و تجربى و بدون استدلال هاى معمول در علوم ، « فرضیه » را تبدیل به « نظریه » کند ، توفیق بزرگى است و حتى اگر نتواند فرضیه را به اثبات برساند ، حداقل آن ایده را قابل قبول جلوه داده ، از آن « رفع بُعد » مى نماید . کوئیلو در چند جا به این مطلب که رمان داراى پیام و رسالت خاصى است ، اشاره مى کند . 8
کوئیلو به این مطلب ، این گونه اذعان مى کند : « قصه ها شادند سرگرم کننده اند نمایشى اند اما فراتر از همه ، معرفت را به شکلى دل پذیر ، منتقل مى کنند » .
وى در جاى دیگرى رسالت خود را چنین توضیح مى دهد : « کتاب کنار رودخانه پیدرا ، کتابى است درباره اهمیت ایثار . پیلار و دوستش اگر چه شخصیت هاى خیالى هستند ، اما مى توانند نمادى باشند از درگیرى هایى که هر یک از ما در جست وجوى « نیمه دیگر » ، تجربه کرده ایم » .
9 در کتاب هاى داستانى ، مطلب بالا این گونه آمده است : « وقایع هر رمان ، باید حتماً در زمان و مکانى اتفاق بیفتد . در حقیقت ، آن چه رمان بنا بر خصلت خود عرضه مى کند ، اوضاع و احوال جامعه در زمان و مکان خاصى است و انجام چنین تعهدى ، بخشى از شایستگى ها و قابلیت هاى رمان است » . 10
چند نمونه از ایده ها و فرضیه هایى که پائولو کوئیلو در کتاب هایش در صدد تبیین و اثبات و یا حداقل قابل قبول جلوه دادن آنهاست ، عبارتند از :
. 1 جبر گرایى
این موضوع از مفاهیمى است که د رکتاب هاى کوئیلو ، بسیار تکرار شده است . وى به قدرى بر این عقیده پافشارى مى کند که گویا یکى از وظایف مهم و اساسى او ، اثبات این عقیده است .
« . . . سرنوشت هر کس ، از پیش رقم خورده ، فاجعه ، همیشه رخ مى دهد و هیچ کدام از تلاش هاى ما نمى تواند صف پلیدى را که منتظر ماست ، تغییر دهد » .
11 خلاصه این که پى گیرى فرازهایى که کوئیلو در آن ها به تکرار مفاهیمى همچون « تقدیر محتوم » و « جبر » پرداخته است ، پرده از این حقیقت بر مى دارد که تکرار این مفاهیم ، تصادفى نیست بلکه نویسنده در صدد جا انداختن و تثبیت این مفاهیم در ذهن مخاطب است . تنها در کتاب شیطان و دوشیزه پریم در صفحات 189 ، 188 ، 146 ، 106 ، 92 و 210 به این مفهوم پرداخته شده است .
. 2 خدا و نبوت
خداى مورد قبول کوئیلو با خداى حقیقى که در قرآن با صفات حکمت ، قدرت ، علم بینهایت ، رافت و . . . از او یاد شده ، بسیار متفاوت است . خدایى که در آثار کوئیلو آمده ، تحریک پذیر است و بر اثر تحریک شیطان ، پیامبرش را عذاب مى کند . این خدا فقط براى آن که به شیطان ثابت کند که « ایوب پیامبر ، انسان خوبى است » ، بدون وجود مصلحتى دیگر ، به بدترین صورت ، پیامبرش را عذاب مى کند تا جایى که ایوب به کفر گویى مى پردازد و البته بعد از « کفر گویى ایوب » هرچه را خداوند از ایوب گرفته بود ، به او بر مى گرداند . گویا زندگى یک پیامبر ، بازیچه شرطبندى خدا و شیطان است .
12 البته خدا در آثار کوئیلو ، گاهى شریعت مشخصى ندارد و به همه چیز راضى مى شود چنانکه از زبان یک اسقف آمده است : « ابراهیم ، بیگانگان را پذیرفت و خدا راضى بود . الیاس ، بیگانگان را نپذیرفت و خدا راضى بود . داود به کرده هاى خود مى بالید و خدا راضى بود . باجگیر جلو محراب ، از کرده هاى خود شرم داشت و خدا راضى بود . . . از کجا بدانیم که چه چیزى قادر متعال را خوشنود مى کند ؟ کارى را بکن که قلبت فرمان مى دهد و خدا راضى مى شود » .
13 گاهى هم بى عدالتى خدا چنان روشن است که حتى پیامبر خدا این موضوع را بر نمى تابد و خواهان دور شدن خداوند از زندگیاش مى شود . از زبان پیامبر آمده است :
« خدایا ! من حکمت تو را در نمى یابم . من در اعمال تو ، عدالت نمى بینم . من قادر نیستم رنجى را که به من داده اى ، متحمل شوم . از زندگى من دور شو ! »
14 « خدا » در نوشته هاى کوئیلو ، خدایى است که حتى پیامبرانش هم او را به حکمت و عدالت نمى شناسند . هرچند کوئیلو پیامبران را از جایگاه حقیقى شان به زیر کشیده و تصویرى مبهم و آلوده از آن ها به نمایش گذاشته ، اما باید انصاف داد که کوئیلو توانسته تناسب بین خدا و پیامبر را رعایت کند و پیامبرانى را به تصویر بکشد که با خداى خودشان ، نسبتى منطقى و معقول دارند . اگر در آثار کوئیلو ، پیامبر ، خطاکار و آلوده نشان داده مى شود ، باکى نیست چون خدا هم حکیم نیست و مُرسَل و مُرسِل ، هر دو خطا کار و اهل لغزشند . سرگذشت خدا و پیامبران در آثار کوئیلو ، جداً خواندنى است ! کافى است مرورى بر کتاب کوه پنجم داشته باشید . ایلیاى پیامبر ، هر چند در وجود خداى خود شک ندارد ، اما در حکمتش ، تردید دارد . وى از زبان ایلیاى نبى مى گوید : « خدا تا به حال کارهایى کرده که در حکمتش تردید کرده ام البته هرگز در وجودش شک نکرده ام » .
15 ایلیاى پیامبر با اعتراض به خداى خود مى گوید « خدایا ! آیا این بیوه زن بیچاره را هم که با من مهربان بود ، بدبخت مى کنى » 16 وى با صداى بلند فریاد مى زند : « خدایا ! چرا مرا انتخاب کردى ؟ مگر نمى بینى که من قادر به انجام آن چه تو مى خواهى ، نیستم » کوئیلو ، مشقت ها و سختى هایى را که امت یک پیامبر براى استقرار مکتب نبوت متحمل مى شوند ، به « بدبختى » تعبیر مى کند و علاقه مند است که در جاهاى مختلف ، این تعبیر را تکرار کند وى در توصیف ایلیا مى نویسید « حضور ایلیا ، فقط براى دیگران بدبختى آورده بود » . 17 ایلیا حتى این مطلب را به فرشته وحى هم گوشزد مى کند « من تو را چندین بار دیده ام و از فرمان تو که فرشته خداوند هستى اطاعت کرده ام و این ، باعث بدبختى بسیارى از افراد شده است » .
18 ایلیا بارها در وظیفه خودش شک مى کند « هر چه پیش بیاید ، من به خودم تردید دارم » . البته فرشته وحى هم تردید یک پیامبر را تایید میکند و فقط از ایلیا مى خواهد که « اصل وظیفه را فراموش نکند و الا هر انسانى حق دارد که گاهى نسبت به وظیفه خویش ، دچار تردید شود » . 19 بالاتر از این ها اصلاً ایلیا در پیک الهى هم شک مى کند « لحظهاى پیش ، تو شاهد بودى که من حتى مطمئن نبودم که تو واقعاً فرستاده خداوند هستى » . 20 او خدا را هم متهم مى کند که در انتخاب رسولش ، اشتباه کرده است .
21 گاهى پیامبران حتى فریب دیگران را مى خورند و اعمال کفر آمیز انجام مى دهند به طورى که خدا آن ها را نفرین و تأدیب مى کند . 22 وى گاهى از پیامبرى یاد مى کند که عاشق زن دوستش مى شود و به خاطر این عشق نامشروع ، دوستش را به قتل مى رساند . کوئیلو در جایى چنین نقل مى کند : « حضرت سلیمان به خاطر عشق به زنى بیگانه ، تاج و تخت سلطنت را از کف نهاده بود و حضرت داود یکى از بهترین دوستانش را به سوى مرگ روانه کرده بود چون عاشق همسر او شده بود » و ( ( راه رسیدن به معشوقه اش ، قتل شوهر آن زن بود ) ) .
23 کوئیلو به نقل از کتاب مقدس داستان مضحک زیر را نقل مى کند :
« در گذشته هاى بسیار دور ، هنگامى که یعقوب در خیمه گاه خود بود ، مردى به هنگام شب به درون خیمه او آمد و تا طلوع فجر ، با او کشتى گرفت . یعقوب مبارزه را پذیرفت هر چند مى دانست که حریف وى ، خداوند است . به هنگام طلوغ فجر ، او هنوز شکست نخورده بود و مبارزه هنگامى پایان یافت که خداوند پذیرفت او را برکت دهد . این داستان ، نسل در نسل ، گزارش شده ، تا هیچ کس آن را فراموش نکند که گاهى مبارزه با خداوند ، ضرورى مى نمود » . 24 وى در تفسیر و رازگشایى از این داستان جعلى ، مرتکب عذر بدتر از گناه مى شود . در تفسیر کوئیلو ، هر چه سنتى و قدیمى است ، باید دور ریخته شود و انسان ، همه چیز را رها مى کند « حتى خدا را » تا بتواند با شجاعت ، به پیش بتازد . وى مى نویسد :
« انسان هاى با شهامت ، هر چه کهنه و سرآمده است ، به آتش مى کشند و به قیمت رنجى عظیم و درونى ، همه چیز را رها مى کنند حتى خدا را و به پیش مى تازند » .
25 « ایلیا برخواست و به دعا مشغول شد خداوندا من با تو مبارزه کردم اما شرمگین نیستم . از این راه فهمیدم که من در راه خودم هستم چون آن را مى خواهم و نه به این دلیل که پدر و مادر یا سنت هاى کشور و یا حتى تو آن را به من تحمیل کرده اى . . . با این همه ، براى این که تو رسالت پرارزشت را به من بسپارى ، باید مبارزهاى را که علیه تو آغاز کرده ام ، به پایان برم تا زمانى که مرا برکت دهى » .
26 از همه خواندنى تر جایى است که پیامبرى گناهان خدا را فهرست مى کند و به خدا ثابت مى کند که گناهان خدا در مقابل گناهان پیامبر ، بزرگترند . ایلیاى پیامبر ، خطاب به خداوند مى گوید « خدایا ! امروز ، روز آمرزش است و گناهان من نسبت به تو بى شمارند . . . . با این همه ، خداى من ! گناهان تو نسبت به من نیز بیشمار است . تو قبل از آن که لازم شود ، با از بین بردن تن ها کسى که وى را دوست داشتم ، موجب رنج من شدى . تو شهرى که مرا پذیرا شده بود ، ویران کردى . سنگ دلى تو ، موجب شد که عشقى را که به تو داشتم ، فراموش کنم . در تمام این مدت ، با تو مبارزه کردم و تو ، شرافت مبارزه مرا به رسمیت نمى شناسى . خدایا ! اگر فهرست گناهان من و گناهان تو را با هم بسنجیم ، به من مدیون خواهى بود اما چون امروز روز آمرزش است ، تو مراخواهى بخشید و من نیز تو را خواهم بخشید تا بتوانیم باز با هم راه برویم » .
27 از این دعاى طلبکارانه ، فرشت هاى بر ایلیا ظاهر مى شود و کار ایلیا را تایید و از او تشکر مى کند .
به راستى تصویرى که خداوند در قرآن کریم از پیامبران الهى به نمایش مى گذارد ، کجا و پیامبران عاصى در نوشته هاى کوئیلو کجا ؟ پیامبرى که ترک اولى باعث توبیخ او مى شود کجا و پیامبرى که حتى در فرشته وحى هم شک مى کند کجا ؟
. 3 شیطان
اصل پرداختن به موجودى به نام شیطان در آثار کوئیلو ، قابل تحسین است چون تعداد زیادى از انسان ها به این موجود و نقش او ، هیچ توجهى ندارند و از وسوسه هاى او غافلند اما مشکل این جاست که تصویر کوئیلو از شیطان و توانایى هاى او ، بازخوانى همان اعتقادات شیطان پرستان است . او شیطان را پیام آور تاریکى معرفى مى کند و شیطان را موجودى ترسیم مى کند که مى تواند به انسان زیان برساند بى منطق است و هدف خاصى ندارد » . 28 وى ادامه تفکر جبرگرایى را در بحث شیطان هم پى میگیرد و چنین وانمود مى کند که نزاع اصلى ، بین فرشتگان و شیطان است و انسان ، فقط میدان جنگ این دو گروه و « قربانى مظلوم » این نزاع تاریخى است . یادآور مى شویم که طبق معارف اسلامى ، شیطان قدرت صدمه رساندن بر انسان را ندارد و هیچ تسلطى به انسان ندارد و کار او ، فقط « دعوت » و « وسوسه » است و نزاع اصلى نیز میان خود انسان و شیطان است نه شیطان و فرشتگان . در این عرصه فرشتگان ، فقط الهام گر نیکى ها و فضایل مى باشند .
کوئیلو تصویرى غیر واقعى و به دور از منطق از شیطان را – مطابق دیدگاه یهودیان و مسیحیان – به خوانندگان آثارش ارائه مى دهد . وى مى گوید : « شیطان هم یک فرشته است ولى نیرویى آزاد و طغیان گر ( ( و ) ) ترجیح مى دهم او را پیام آور بنامم چون مهم ترین راه ارتباط تو با جهان است . . . تن ها راه رویارویى با پیام آوران ، پذیرش او به عنوان یک دوست . . . شنیدن توصیه هاى او در هنگام لزوم ، ( ( و ) ) درخواست کمک از او » ست . . 4
29 هدف ، وسیله را توجیه مى کند
یکى از مطالبى که کوئیلو در پى تثبیت آن است ، این است که هدف ، وسیله را توجیه مى کند یعنى انسان پس از شناخت هدف ، از هر وسیله اى که براى رسیدن به آن هدف استفاده کند ، مجاز است .
او این مطلب را از زبان یک شخصیت مطرح و متنفذ داستان باز گو مى کند و با بیان هاى مختلف ، آن را تکرار مى کند . وى در جایى به خوانندگانش توصیه مى کند که مهم ، رسیدن به شور و علاقه در زندگى است و لازمه اش ، پیروى از همه نداهاى درونى است چه شیطانى باشند و چه الهى .
30 کوئیلو از زبان یک کشیش وانمود مى کند که براى رسیدن به هدف ، ارتکاب جنایت ، مباح است و اصولاً خداوند افرادى را که در طول تاریخ ، در راه رسیدن به هدف مقدس ، مرتکب گناهان بزرگى شده اند ، بخشیده است . او از زبان این کشیش ، این طور بیان مى کند : « پروردگارا . . . ما را با نقص هایمان بپذیر . . . همان گونه که صلیبیونى را بخشیدى که براى فتح سرزمین مقدس اورشلیم ، مسلمانان را کشتند همان گونه که اعضاى دادگاه تفتیش عقاید را بخشیدى که مى خواستند خلوص کلیساى تو را حفظ کنند همان گونه که کسانى را بخشیدى که تو را محاکمه کردند و به صلیب کشیدند . ما را ببخش چون باید فردا قربانى تقدیم کنیم ( قتل پیر زن بى گناه ) و شهرى را نجات دهیم » .
31 معنویت وحشتناک ، ضد اخلاقى و بى نتیجه
یکى از تناقض هایى که در آثار کوئیلو دیده مى شود ، این است که او از یک سو دست یافتن به اکسیر اعظم را براى همه مردم دنیا ، شدنى و دست یافتنى معرفى مى کند . 32 و از سوى دیگر ، تمریناتى دشوار را پیشنهاد مى کند که هیچ کس قادر به انجام آن ها نیست مثلاً تمریناتى که در کتاب خاطرات یک مغ پیشنهاد شده اند ، نظیر شکافتن پوست و گوشت دست با ناخن ، براى رها شدن از افکار منفى و تخیل دو ستون آتش و احضار شیطانى که میان آنهاست و یا تمرین دانه که براى اجراى آن ، باید خود را جمع کنى و آرام بنشینى ، سپس احساس کنى که رشد مى کنى ، تا آن جا که باید کشیدگى درد آور و غیر قابل تحملى را در ماهیچه هایت احساس کنى ، هیکدام از این تمرین ها از عهده انسان ها ساخته نیست . ( جریان شناسى انتقادى عرفان هاى نوظهور ، مظاهرى سیف ، ص 180 ) .
پس در حقیقت ، او به جاى این که همانند دین متعالى اسلام با ، دستورات ساده و همگانى ، آرام آرام مس وجود انسان را طلا کند ، با دادن دستورات سخت و طاقت فرسا ، عملاً راه کمالى را که ترسیم مى کند ، مى بندد و علاوه بر این ، با دستورات ضد اخلاقى خود ، انسان را به ورطه بى هویتى و ابتذال مى کشاند به عنوان مثال ، همجنس بازى هنوز هم از نظر اغلب مردم جهان ، عملى نامناسب و چندش آور تلقى مى شود ولى وقتى یک نویسنده آن را در قالب جملات زیبا ، همراه با تایید و تشویق بیان مى کند ، باعث مى شود که زشتى آن عمل در نظر خواننده ، از بین برود و یا این که حداقل از زشتى آن کاسته و عادى شود چنان که از « انزال جنسى » به عنوان معنوى یاد مى کند که مى تواند با خلسه عرفانى عرفا ، بعد از سال ها ریاضت و پرهیزگارى ، برابرى کند .
33 در کتاب خاطرات یک مغ ، شخصیت اول داستان ، به آمریکا مى رود تا از گروهى از زنان همجنس باز ، یاد بگیرد که چگونه فرشتگان را ببیند و یا در کتاب ورونیکا ، چنان به تمجید از خودکشى یک دختر مى پردازد که گویا او کارى بزرگ و تاریخى انجام داده است .
در این کتاب آمده است :
« ماریا ، ( بعد از خوردن قرص خودکشى ) ، دیگر افتخار ملتش برایش مهم نبود هنگام آن بود که به خودش افتخار کند هنگام آن بود که باور کند قدرت انجام کار را داشته و سرانجام ، شهامتش را باز یافته ، چه لذتى » !
34 مشکل این است که کوئیلو مذهب را حداکثر « نیایش جمعى » بشر مى داند نه بیشتر . 35 و به عبارت دیگر ، از دیدگاه کوئیلو ، مذهب ، یک سرگرمى معنوى است نه یک راه واقعى براى سعادت بشر ! در نتیجه ، همان طور که سرگرمى هنرى و ادبى ، نیاز روح کوئیلو مى باشد ، مذهب هم به عنوان یک سرگرمى معنوى ، براى روحیه جمعى بشر ، لازم است .
36 کوئیلو مذهب را به گونه اى مى بیند که گاهى روسپى و فاحشه هم مى تواند فردى با ایمان باشد تا جایى که بیشتر روسپى ها اعتقاد مذهبى خود را حفظ مى کنند 37 و بالاتر این که تسلیم شدن ماریا در ارتباط جنسى را به « رویت نور » تعبیر مى کند « ماریا تسلیم شده بود و احساس مى کرد که بیشتر از آن ، مقاومت فایده اى ندارد گفت من نور دیدم » .
38 جمع بندى و نتیجه گیرى
با این که نقد درست باید ناظر به سخن و اثر شخص باشد ، اما در مورد پائولو کوئیلو ، چشم پوشى از زندگى نامه و شخصیتش ، به معناى حذف صفحاتى از آثارش مى باشد و در این صورت ، نقد ، ناتمام خواهد بود . او خود را با آثارش مى آمیزد و غیر از این که آن ها را بخشى از روح و زندگى خود مى داند ، عملاً نام خود را بر قهرمان داستان نهاده ، همسر خود را در جریان رمان ها به بازى گرفته ، نقش او را بیان مى نماید . رمان « خاطرات یک مغ » ، « والکرى ها » ، « ورونیکا تصمیم مى گیرد بمیرد » و « زهیر » ، عملاً به جریان زندگى او وارد شده ، و از آن برمى آیند و از همه مهم تر این که خود کوئیلو براین جریان ، تاکید کرده ، آثارش را در رابطه با شخصیت خودش به خوانندگان عرضه مى کند . 39 بنابراین ، بدون در نظر گرفتن تجربه هاى روان پریشى و بسترى شدن او در تیمارستان و یا شکست روابط زناشویى و اعتیادش ، نمى توان به فهم درست و دقیقى از آثار و اندیشه هایش رسید .
او بحران هاى روانى و شخصى شدیدى را پشت سر گذاشته و با کمک روان پزشکان ، تا حدودى خود را بهبود بخشیده است . آثار و اندیشه هاى او ، براى کسى که از فشار روانى و بحران بى معنایى رنج مى برد و در آستانه فروپاشى روانى یا خود کشى است ، مى توانند راه گشا و الهام بخش باشند . و اوهام او را به خدا و فرشتگان و مفاهیمى مثبت و بحران هایى تحمل پذیر ، تبدیل کنند اما در غیر این صورت ، صرفاً یک اثر هنرى است که به طور ناشایستى ، به حوزه معنویت وارد شده ، و متاعى بدلى را به جاى حقایق معنوى ، ارائه مى دهد و اساساً با شکافى که میان خرد و ایمان ایجاد مى کند یا کنار گذاشتن زندگى در جهان دیگر ، خداشناسى ناموجه ، هوس محورى و سایر نقدهاى طرح شده ، اگر افراد معمولى در زندگى و عمل به سخنان او اعتماد کنند ، بحران هایى رفتارى ، معرفتى و روانى براى آنان ایجاد مى شود .
واقعیت آن است که ایده « افسانه شخصى » که مهمترین آموزه معنوى آثار کوئیلوست از جهات مختلف قابل تأمل و بازنگرى است . این مفهوم از طرفى مبهم در آثار کوئیلو تکرار شده است و معلوم نیست چه دلیلى بر وجود افسانه شخصى در افراد مد نظر کوئیلو بوده است ؟ اصولاً چه کسى مى تواند ادعا کند که هر فرد فقط یک افسانه شخصى دارد و تحقق همان را باید مورد اهتمام قرار دهد ؟ و به علاوه چه دلیل علمى ، عقلى یا تجربى بر صحت این ایده وجود دارد ؟ چرا باید « افسانه شخصى » هر فرد هدف زندگى او باشد ؟
روشن است که کوئیلو با طرح این ایده به عنوان معیار و ملاک در انتخاب مدل زندگى ، آرمان هاى متعالى بشر را به ایده هاى پست تنزل داده ، افق هاى بلند و رسالت اجتماعى بشر را به مرتبه تحقق رویاهاى کودکى پایین کشیده است و با طرح این مفهوم به عنوان غایت زندگى ، هدفمندى خلقت و کائنات را تا مرتبه ابتذال رسانده است .
کوئیلو ، آمیزه اى از نمادهاى ادیان – اسلام ، مسیحیت و یهودیت – و سنت هاى معنوى بودیسم ، سرخ پوستى و جادوگرى را با نمادهایى از جاهاى مختلف جهان ، گردآورده و با ایجاد نوعى همدلى و همانندسازى ، در میان مردم جهان ، نفوذ پیدا کرده است چنان که در کتاب کیمیاگر ، « جوان » ، سلوک معنوى خود را از « کلیسا » آغاز مى کند و به « اهرام ثلاثه » در « مصر » هجرت مى کند و در بین راه با دخترى به نام « فاطمه » دوست مى شود و سرانجام ، هدف ( گنج ) خود را در همان « کلیسا » مى یابد . از آسیا 40 ، اروپا ، 41 آمریکا 42 و آفریقا 43 ، به عنوان نقاطى که رویدادهاى مهم رمان هایش در آن جاها پیش آمده ، استفاده کرده و بدین ترتیب ، به مخاطبان مختلف ، نزدیک شده است اما بیش از همه از آموزه هاى عرفان یهودى ( قبالا ) استفاده مى کند . نگرش خطاکارانه و شرارت آمیز به خداوند ، سنت ماه با استاد مؤنث و سنت خورشید با استاد مذکر ، استفاده گسترده از نمادها ، تکیه بر سحر و جادو ، ربط دادن ارتباط آزاد جنسى به معنویت و . . . همه در تعالیم قبالا و جود داشته و از آن برگرفته شده اند .
بنابراین ، با توجه به استقبال گسترده از نوشته هاى او و نیز موقعیتش در سازمان ملل به عنوان مشاور ویژه یونسکو در برنامه « همگرایى روحى و گفت وگوى بین فرهنگ ها » ، مى توان به وضعیت وخیم معنویت در جهان و پیش از آن ، اوضاع آشفته روانى بشر این روزگار پى برد .
44 پى نوشتها :
. 1 سهراب سپهرى .
. 2 کوئیلو ، چون روز جارى باش ، ترجمه آرش حجازى ، ص 14 ( آرش حجازى مترجم رسمى آثار کوئیلو به زبان فارسى است . وى هم اکنون به اتهام دست داشتن در قتل ندا آقاسلطان ، متوارى است و خارج از کشور به سر مى برد ) .
. 3 همان ، ص . 4
. 15 خوان آریاس ، زندگى من ، خجسته کیهان ، ص . 5
. . 105 محمدتقى ، فعالى ، آفتاب و سایه ها ، ص . 6
. 273 چون رود جارى باش ، ص . 7
. 18 همان ، ص . 8
. 20 کوئیلو در ، ساحل رودخانه پیدرا ، ترجمه دل آرا قهرمان ، ص . 9
. 7 همان ، ص . 10
. 7 جمال ، میرصادقى ، ادبیات داستانى ، قصه ، رمان ، رمانس ، ص . 11
. 421 کوئیلو ، شیطان و دوشیزه پریم ، ص . 12
. 106 همان ، ص . 13
. 154 همان ، ص . 14
. 177 کوئیلو ، کوه پنجم ، ص . 15
. 186 همان ، ص . 16
. 40 همان ، ص . 17
. 56 همان ، ص 76 ، 59 و . 18
. 186 همان ، ص . 19
. 61 همان ، ص . 20
. 61 همان ، ص . 21
. 61 همان ، ص . 22
. 150 همان ، ص . 23
. 77 همان ، ص . 24
. 97 همان ، ص . 25
. 223 همان ، ص . 26
. 224 همان ، ص . 27
. 227 کوه پنجم ، ص . 28
. 239 شیطان و دوشیزه پریم ، ص . 29
. 16 خاطرات یک مغ ، ص . 30
. 84 زهیر ، ص . 31
. 25 شیطان و دوشیزه پریم ، ص . 32
. 164 کیمیاگر ، یادداشت پیش گفتار ، ص . 33
. 15 کوئیلو ، بریدا ، ترجمه آرش حجازى ، ص . 34
. 192 کوئیلو ، ورونیکا آرش حجازى ص . 35
. 27 کوئیلو ، اعترافات یک سالک ، ترجمه دلارا قهرمان ، ص . 36
. 33 کوئیلو ، کنار رودخانه پیدرا نشستم و گریه کردم ، ترجمه دلآرا قهرمان ، ص . 37
. 6 کوئیلو ، یازده دقیقه ، ص . 38
. 110 همان ، ص . 39
. 98 سخنرانى در ایران ، ضمیمه کتاب کیمیاگر ، انتشارات کاروان .
. 40 مناطقى از استپ در شمال آسیا که در اوج داستان زهیر از آن سخن به میان آمده است و او همسر گم شده اش را آن جا پیدا مى کند .
. 41 از کوه هاى پیرنه در فرانسه و مناطقى دیگر از اروپا در رمان هاى خاطرات یک مغ ، کنار رود پیدار نشستم و گریستم و کوه پنجم ، سخن به میان آمده است .
. 42 رمان والکرى ها ، ماجراى سفر در بیابان هاى آمریکا و یافتن گروهى از ساحران به نام والکرى هاست .
. 43 داستان کیمیاگر ، حکایت سفر جوانى ارپایى به اهرام مصر ، براى یافتن گنج است .
. 44 رک : حمیدرضا ، مظاهرى سیف ، جریان شناسى انتقادى عرفان هاى نو ظهور ، ص . 188