پاسخي به شبهاتي پيرامون نهج البلاغه (2)
پاسخي به شبهاتي پيرامون نهج البلاغه (2)
ترجمه دکتر محمود عابدي
ترديد پاره اي از نويسندگان
براي بعضي از گذشتگان دشوار بوده است که بپذيرند نهج البلاغه نمونه اي از کلام علي عليه السلام و نموداري است از خط مشي کلي او در دين و سياست و اداره مملکت، و برنامه اي که وي مي خواست در زمان خلافت خود آن را به اجرا درآورد. و از اين جهت آن را آماج تيرهاي شک و ترديد کرده اند، و پنداشته اند که «نهج البلاغه از سخنان علي عليه السلام نيست بلکه سيد رضي-که آن را جمع کرده-خود ساخته و به آن نسبت داده است.»(1)
از متأخران هم گروهي مقلدوار براه گذشتگان سابق الذکر رفته و بدون انديشه و تحقيق، همان شبهات و شکوک را تکرار کرده اند. از آن جمله جرجي زيدان است که مي گويد:«بررسي هاي دقيق حکم مي کند که بسياري از اين خطبه ها به دليل اختلاف سبک و معني با اسلوب و شيوه و معاني متداول آن عصر از علي نباشد.»(2)
و کار«مسيو ديمومبين»نيز به همين شيوه است، او کسي است که بنا به گفته دکتر زکي مبارک مي خواهد«ارزش خطبه ها و نامه هايي را که به علي عليه السلام نسبت داده شده است بکاهد، تنها با استناد به اينکه از زمانها پيش شايع بوده است که شريف رضي نهج البلاغه را جعل کرده است.»(3)
بعد از آن استاد محمود محمد شاکر نيز به راه آنان قدم مي گذارد، نامبرده به سبب اينکه دکتر زکي نجيب محمود، تجلي شخصيت علي عليه السلام را در نهج البلاغه ، يعني سخنان آن حضرت ديده و دچار شگفتي شده است دلگير مي شود و از اين گفته نجيب که مي گويد:«براي ما لازم است که ادب و حکمت و کشورداري و شجاعتي را که در وجود اين شخصيت بزرگ جمع شده است، مطالعه کنيم.»برمي آشوبد و خونش به جوش مي آيد ودر ضمن قلمفرسايي مفصلي مي گويد:
«آيا براي او بهتر نبود که از دانندگان بپرسد يا حداقل خود بينديشد، تا حدود صحت انتساب مطالب اين کتاب به علي عليه السلام براي او محقق گردد؟زيرا وقتي ثابت شود که نهج البلاغه از علي نيست خود به خود تصوير شخصيت او برپايه مطالب آن، کار عبث و بي معنايي است.»(4)
و به دنبال آن به صدور فتواي عجيب و غريبي دست مي زند و مي گويد:«نخستين نگاه به مطالب اين کتاب روشن مي کند که هرگز همه آن برزبان علي رضي الله عنه جاري نشده است و تحقيق دقيق ثابت مي کند کمتر از يکدهم آن از علي است. في المثل اگر نسخه اي را که شيخ محمد عبده در حدود چهارصد صفحه چاپ کرده است در نظر بگيريم بيش از تقريباً چهل صفحه آن نمي تواند از علي باشد.»(5)
وي براي اثبات نظر خود تنها به همين دليل قناعت مي کند که-بنا به اعتقاد او-در نهج البلاغه مطالبي وجود دارد که صدور آن از زبان شخصيتي چون علي شايسته نيست و بعلاوه ابوعبيد القاسم ابن سلام از شرح سخناني که از ديگران در نهج البلاغه آمده خودداري کرده و از اين رو در کتاب او«سخناني علي به اندازه يک چهارم سخنان عمر است.»
آنگاه براي اينکه اطمينان خواننده را به سخن خود بيشتر کند، مي افزايد:«و دلايل ديگري نيز موجود است که ثابت مي کند آنچه در نهج البلاغه آمده، از علي نيست.»(6)و ليکن هرگز از اين همه دلايل موجود!!سخني به ميان نمي آورد.
با وصف اين سراکرام و تفضل، براي اينکه به آگاهي ما بيفزايد، مي گويد:«بنابراين براي دکتر زکي، شايسته نيست که بدون تحقيق و تفحص از کتابي همچون نهج البلاغه که عقل و نظر و نقل و تحقيق کاملا در انتساب آن به علي ترديد دارد و در طول روزگاراني دراز نوشته شده است، مطالبي بگزيند و مورد بحث قرار دهد و آنچه را که شامل سخنان نادرست و سست بسياري است نمونه اي از سخن علي بن ابيطالب و همچنين متعلق به قرن اول هجري بداند.»(7)
و بدين ترتيب همه اين گروه شک آوران، بدون اينکه سابقه آشنايي بينشان باشد، با يکديگر همدستي و همفکري کرده اند. همدستي و کوشش براي ويران کردن بناي سر به فلک ساييده اي که نهج البلاغه پي افکنده است.
پاسخ ابن ابي الحديد و بعضي از محققان اما از ديرباز بسياري از نويسندگان، اديبان و محققان در رد اين گونه افتراها، واقامه برهان برنادرستي اين پندارها وادعاهاي کذب، کوششهاي صادقانه اي کرده اند. اولين سخن شناسي که در مقام پاسخ دادن به اين شبهات برآمد، اديب روزگار خويش عز الدين بن ابي الحديد بود که با شرحي که برنهج البلاغه نوشت بدين کار پرداخت. ما در ذيل، گوشه هايي از سخنان اين اديب بزرگ را مي آوريم.
«بسياري از هواپرستان مي گويند:بخش عظيمي از نهج البلاغه را دسته از سخنوران شيعي ساخته و پرداخته اند، و چه بسا قسمتهايي از اين کتاب را به سيد رضي و ديگران نسبت داده اندف اما اينان کساني هستند که پرده عصبيت چشم حقيقت بينشان را کور کرده است .و از راه مستقيم و آشکار حق منحرف گشته اند.
براي اينکه نادرستي اين پندار رابه اختصار روشن کنم، بايد بگويم که وضع نهج البلاغه ، بنا به اين تصور که از علي عليه السلام نباشد، از دو حال خارج نيست. يا همه آن از ديگران است يا بخشي از آن. اما سستي و بطلان صورت اول به وضوح آشکار است، زيرا که صحت اسناد بعضي از قسمت هاي آن به علي عليه السلام بتواتر ثابت شده، و همه يا اغلب محدثان و بسياري از مورخان، قسمتهاي زيادي از آن را نقل کرده اند و چون شيعه نبوده اند کسي نمي تواند نقل آنان را به غرضي حمل کند.
صورت دوم نيز، همان معني را تأييد مي کند ، چون کسي به آيين سخن و خطابه آشنا و مأموس ، باشد و از علم بيان طرفي بربسته و در اين زمينه از ذوقي سالم و مجرب برخوردار باشد، بي ترديد سخن رکيک و فصيح و افصح، وکلام اصيل و نوآمده و جديد را باز مي شناسد، و چنانچه در برابر دفتري شامل مجموعه اي از سخنان دو يا چند خطيب، قرار گيرد، اختلاف سبک و تفاوت سخن را در مي يابد.چنان که ما به سبب آشنايي و معرفتي که به شعر و نقد آن داريم وقتي ديوان«ابي تمام»را ورق بزنيم و در ميان شعر او، قصيده يا قصايدي از ديگران باشد، به مدد ذوق، آن را از شعر آبي تمام تميز مي دهيم. براي اينکه شعر او و روح، و سبک، و انديشه او در شعر، با ديگران تفاوتهايي محسوس دارد…؟
وقتي خواننده به تأمل در نهج البلاغه مي انديشد، همه آن را آب زلالي از يک سرچشمه، برخوردار از يک روح، و جوهر، و داراي يک طرز و سبک مي يابد عيناً مانند جسم ساده و بسيطي که هيچ جز آن در ماهيت با ديگر اجزاء اختلافي ندارد، و همانند قرآن کريم که اول آن چون وسط آن، و وسط آن مانند آخر آن است. با اين برهان قاطع و روشن خطاي کساني که مي پندارند اين کتاب يا بخشي از آن به نام علي عليه السلام جعل و نوشته شده است آشکار مي شود.»(8)
و تا هنگامي که نويسنده اي از معاصرين اين روش اصولي نقد را نداند-اگر چه استاد ادبيات هم باشد-از وي دور نيست که بگويد:«وابستگي شريف رضي-جامع نهج البلاغه -به خاندان علوي، زمينه ترديد درباره صحت قول او و احتمال تعصب و جانبداري او را از علي عليه السلام ممکن مي کند…بعضي از کساني که درباره سيد مطالبي نوشته اند، مي گويند:او شاعري بود که لفظ، رام طبع او بود، زباني گشاده داشت. و در عين توانايي در شعر، در نثر نيز بليغ و قدرتمند بود، و از اين رو براي کسي مانند او آسان بود که سخناني همچون کلام علي عليه السلام با سبکي استوار و متين، و با لفظي فصيح و شيرين بپردازد.»(9)
ابن ابي الحديد از شيخ خود«ابي الخير واسطي»نقل مي کند:روزي ابوالخير و استادش «ابن الخشاب»خطبه اي از علي عليه السلام معروف به شقشقيه را مي خواندند، بعد از پايان خطبه ابي الخير سؤال کرد:آيا به نظر شما اين خطبه مجعول است؟ابن الخشاب گفت:نه بخدا، يقين دارم که اين گفته خود اوست همچنانکه تو نيز تصديق مي کني.
مي گويد:با او گفتم بسياري مي پندارند که اين خطبه از شريف رضي-رحمة الله تعالي است . گفت:اين روح و انديشه، و اين سبک و اسلوب سخن کجا و شريف رضي و ديگران کجا!ما با کلام و شيوه سخن رضي آشنايي داريم و آن را به خوبي مي شناسيم…
و آنگاه افزود:«به خدا اين خطبه را در کتابهايي که دويست سال پيش از تولد سيد رضي نوشته شده است، ديده ام. و همچنين به قلم دانشمندان و بزرگاني خوانده ام که خط آنها را مي شناسم و سالها قبل از اينکه نقيب ابواحمد-پدر سيد شريف رضي-قدم به جهان هستي گذارد، زندگي مي کردهاند.»(10)
ابن ابي الحديد در شرح خطبه شقشقيه مي نويسد:«من قسمت زيادي از اين خطبه را در نوشته هاي شيخ بزرگ، ابوالقاسم بلخي پيشواي معتزليان بغداد يافتم. او در زمان خلافت المقتدر، سالها پيش از آنکه رضي به دنيا بيايد مي زيسته است. و نيز بخش اعظمي از آن را در کتاب ابي جعفر بن قبه ديدم. اين ابوجعفر از شاگردان ابوالقاسم بلخي-رحمة الله تعالي -بود و سالها پيش از آنکه رضي پاي به جهان بگذارد در گذشته است.»(11)
امام زبدي يحيي بن حمزه علوي(متوفي 745هجري).در شرح حال علي عليه السلام مي نويسد:«بخش اعظم سخنان اميرمؤمنان علي عليه السلام همانست که در نهج البلاغه گردآمده است و اين موضوع به تواتر نقل شده و همگي در صحت اين قول اتفاق نظر دارند.»(12)
نويسنده معاصر مصري، محمد عبدالغني حسن مي گويد:«و هر گز سخني را که بعضي از خرده گيران با آن، گلوي خود را خسته کرده اند، نبايد بازگوکنم. و آن سخن اين است که نهج البلاغه از علي-کرم الله وجهه-نيست بلکه خود شريف رضي آن را جعل کرده است.درباره اين توهم ابن ابي الحديد قبلا به بهترين وجهي دفاع کرده، همانطوري که در روزگار ما شيخ محمد محيي الدين عبدالحميد اين کار را انجام داده است.»(13)
و نيز دکتر زکي مبارک در جواب شکوک «مسيو ديمومبين»مي گويد:«اما در اين مورد، ما بايد کمال دقت و احتياط را بکار بنديم. زيرا به گفته جاحظ خطبه هاي علي، عمر و عثمان در مجموعه هايي گردآمده و نگهداري مي شده است و سخن او بدين معني است که خطبه هاي علي پيش از سيد رضي معروف بوده است، به علاوه کساني که، نهج البلاغه را ساخته و پرداخته وي دانسته اند، سخنشان اين است که او براي مقاصد مذهبي خود-تشيع-آنها را جعل کرده . اگر چنين باشد و بتوانيم اين احتمال را بپذيريم، آيا نمي توانيم تصور کنيم که اهل تسنن نيز تهمت جعل نهج البلاغه را، به علت دشمني و مخالفت خود با شيعه، به شريف رضي بسته باشند؟»(14)
تفصيل شبهات
به هر صورت با اينکه اين رساله جاي تفصيلي را -که شايسته اين موضوع است-ندارد، ما به تناسب امکان، مجال سخن را مي گستريم و شبهاتي را که در اين مسأله مطرح شده است، عيناً و به ايجاز مي آوريم، و به جواب گفتن يکايک آنها مي پردازيم. به اميد اينکه حق آشکار، و نادرستي کشف شود، و صبح روشن حقيقت براي هر ديده ور صاحب بصيرت طلوع نمايد و اينک شبهات:
اول:تعريض به اصحاب رسول خدا صلي الله عليه و اله در نهج البلاغه ، که اين سخنان با مقام امام و خلق و خوي و بزرگواري وي تناسبي ندارد.
دوم:تکرار کلمه وصي و وصايا در نهج البلاغه، اين کلمه در ان روز آشناي زبان مسلمانان نبوده و بلکه سالها پس از آن ساخته شده است.
سوم:طولاني بودن بعضي از خطبه ها ، مانند خطبه«قاصعه»و«اشباح»و نيز بعضي از نامه ها مانند عهدنامه اي که حضرت هنگام نصب مالک اشتر به ولايت شام، خطاب به وي نوشته است. و اين کار برخلاف روش مألوف بليغان آن روز از صحابه و ديگران مي باشد.
چهارم:وجود سجع و موازنه و ديگر. آرايشهاي لفظي و معنوي که ادب عربي، بعد از عصر امام با آن آشنا شده است.
پنجم:توصيف هاي دقيق، چنانکه در خطبه هاي مربوط به وصف«خفاش»و «طاووس»و«مورچه»و«ملخ»بکار رفته است. ما نمونه اي براي اينگونه توصيف ها در گفته هاي بزرگان صدر اسلام نمي يابيم. اين چنين وصف هاي دقيق از آثار ترجمه کتب يوناني و ايراني و نيتجه تأثر عرب از آن، و خود به خود از نظر زماني پس از عصر زندگي امام است.
ششم:دسته بندي کردن و تقسيم بندي معاني و مسائل، مانند اينکه استغفار برشش معني است يا اعيان داراي چهار رکن، و صبرداراي چهار شاخه است. اين معني نز تحت تأثير ترجمه آثار ديگران پيدا شده و در زمان امام چندان شايع و آشنا نبوده است.
هفتم:وجود عباراتي در نهج البلاغه که گاهي خواننده در آنها ادعاهاي علي عليه السلام را از آگاهي به غيب مي بيند و اين معنايي است که بايد شأن علي عليه السلام برتر از آن دانسته شود، زيرا که علم به غيب از خصايص بزرگ نبوت است و کسي جز پيامبر صلي الله عليه و اله را نمي رسد که دست ادعا به سوي آن دراز کند.
هشتم:سخنان بسياري در نهج البلاغه که در باب زهد، و ياد مرگ گفته شده و اين معني از سويي نتيجه برخورد مسلمين با مسيحيان، و از سوي ديگر حاصل تأثر از صوفيه است که اين هر دو را ثمره روزهاي بعد از علي عليه السلام بايد دانست.
نهم:انتساب پاره اي از جملات نهج البلاغه به اشخاص ديگر بوسيله بعضي از کتب و مأخذ قديمي.
و بالاخره دهم:بسياري از کتب لغت و ادب از نهج البلاغه شاهدي ذکر نکرده اند، و اين امر نشان مي دهد که اين بزرگان نسبت آن را به علي عليه السلام مردود مي شناختند و لذا از استشهاد به آن اعراض نموده اند.
اينها عيناً خلاصه اي از همه شکوک و شبهاتي است که در نسبت نهج البلاغه به علي عليه السلام گفته شده است و ما بعد از اين جواب شبهات مذکور را به ترتيب خواهيم آورد. به اين اميد که موجب رضايت جويندگان و اقناع مرددان باشد.
پي نوشت ها :
1ـ وفيات الاعيان ابن خلکان،ج3،ص3وبه تقليد از پندار او الصفدي در الوافي بالوفيات،ج2،ص375وو اليافعي در مرآة الجنان:ج3،ص55و ابن حجر در لسان .الميزان،ج4،ص223.
2ـ تاريخ آداب اللغة العربيه:288/2-در اين موضوع دکتر شوقي ضيف، دچار تناقض عجيبي شده است. او در يک صفحه از کتاب خود-در صفحه 128ابتدا مي گويد که از علي خطبه هاي بسياري مانده است، آنگاه اظهار عقيده مي کند که شريف رضي نهج البلاغه را پرداخته و جعل کرده است و براي تکميل جهت سوم اين مثلث مي گويد که وضع و جعل نهج البلاغه بنام علي نه تنها از زمان سيد رضي بلکه از عصر مسعودي نيز مقدم تر است.
3ـ نثر فني در قرن چهارم هجري:69/1.
4ـ مجله الکاتب،ص30،شماره170،سال15،مه1975.
5ـ مجله الکاتب،مأخذ سابق،ص30.
6ـ مأخذ سابق،ص31.
7ـمأخذ سابق،ص31.
8ـ شرح نهج البلاغه:127/10-129.
9ـ دکتر شفيع السيد، مجله مصري الهلال، شماره 12،سال73،ص96-95.
10ـ شرح نهج البلاغه:205/1.
11ـ شرح نهج البلاغه :205/1-206-از تأمل در گفتار ابن ابي الحديد درباره نسب و نسبت نهج البلاغه در مي يابيم که او وقتي يقين داشت آنچه را که شرح مي کند از سخنان علي است در اشتباه و غفلت نبود چنانکه دکتر طه حسين به روايت دکتر محمد الدسوقي مي پنداشته است(مجله العربي،شماره207،شباط76م،ص147)و بلکه او در کار خود جوينده اي عميق و ناقدي انديشمند، و در عين حال از عيب بزرگي به نام هوي و تعصب
برکنار بود.
12ـ مشکاة الانوار،ص175.
13ـ تلخيص البيان،مقدمه .
14ـ ص96،النثر الفني،ج1،ص69.
منبع: سالنامه النهج شماره 12- 11