خانه » همه » مذهبی » پاسخ به پنج پرسش درباره عصمت انبیاء

پاسخ به پنج پرسش درباره عصمت انبیاء

پاسخ به پنج پرسش درباره عصمت انبیاء

در زمینه علّت رسیدن انبیا به مقام نبوّت آیه های زیادی هست که غالباً منحصر شده در تلاش خود آنان، و خود سبب آن شدند که خداوند بدانها اعتماد کند و به این مقام منیع مفتخر گشتند.

0040273 - پاسخ به پنج پرسش درباره عصمت انبیاء
0040273 - پاسخ به پنج پرسش درباره عصمت انبیاء

 

نویسنده: آیت الله محمدهادی معرفت (ره)

 

1-علت گزینش انبیا برای نبوّت چیست؟

در زمینه علّت رسیدن انبیا به مقام نبوّت آیه های زیادی هست که غالباً منحصر شده در تلاش خود آنان، و خود سبب آن شدند که خداوند بدانها اعتماد کند و به این مقام منیع مفتخر گشتند.
پس چون خداوند توجّه خاصّی به اینان داشت، و همچنین اینان تنها امید و مأمن خود را خدادوستی یافتند خداوند آنها را برای مقام نبوّت انتخاب و گزینش کرد. درباره حضرت عیسی می فرماید:
«یَا عِیسَى إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَ رَافِعُکَ إِلَیَّ وَ مُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا»(1).
«ای عیسی! همانا من روح تو را قبض نموده و به سوی خود بالا می برم و تو را از معاشرت کسانی که کافر شدند، پاک می سازم».
و در علّت انتخاب حضرت یحیی و زکریا می فرماید:
«إِنَّهُمْ کَانُوا یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَ یَدْعُونَنَا رَغَباً وَ رَهَباً وَ کَانُوا لَنَا خَاشِعِینَ‌»(2).
«آنان کسانی بودند که از همه مردم در انجام اعمال نیک و پسندیده و امور خیر پیشقدم و پیشرو بودند. سبب آن هم دو عامل بود، ابتدا امید وصال ما را داشتند، سپس از خشم، در بیم و هراس بودند».
با این بیان قرآن، به دو مقوله کلیدی در اسلام می رسیم که با تکیه به آن دو، فقط انبیا بلکه عدّه بی شماری از فرهیختگان و نجات یافتگان طی طریق کردند، و به فوز عظیم رسیدند و کامیاب شدند. قرآن هم به این دو در ضمن رهنمود خود اشاره دارد به «رجا» و دیگری «خوف»، یعنی برگزیدگان ما ابتدا به آرزوی کسب خشنودی ما، و در انتها خوف ما را در دل دارند. شبها را به روز و روزها را به شب می سپردند و در کسب این مقام و فتح قلّه ی بندگی به چیزی جز آن نمی اندیشیدند.
بنابراین بندگان خدا برای این که مدال عبودیّت را به گردن آویزند، همواره خود را مابین دو معنا یافتند که بازوان یک طریقت بود. این بود که تنها به امید چشم بستند و نه بر خوف خداگریزان چون می دانستند که با یکی نمی توان به منزل مقصود رسید، بلکه به کمک این دو به خصلت نوینی دست یازیدند که خشوع و تسلیم حاصل آن بود، و جوار خدا مأوایشان. پس نه به عُجب گرفتارشان ساخت و نه به بیم دچارشان گرداند که امید در آن راه ندارد بلکه «رَغَباً و رَهَباً» توأمان توشه شان شد، سپس «کانُوا لَنَا خَاشِعِینَ» نتیجه اعمالشان.
اساساً خداوند، در طلب بندگانی است که به خشوع کامل رسیده اند و خشوع عین زندگی آنان واقع شده و قلبهایشان عاری از هر نوع گناه، و مصون از هر لغزشی است. آن جا که خداوند حضرت ابراهیم را توصیف می کند، می فرماید:
«وَ إِنَّ مِنْ شِیعَتِهِ لَإِبْرَاهِیمَ‌ * إِذْ جَاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ‌»(3)
«حضرت ابراهیم از پیروان و شیعه حضرت نوح بود، هنگامی که با قلب سلیم به پیشگاه پروردگارش آمد».
تعبیر قرآن به «مِن شِیعَتِهِ» بسیار ظریف و قابل تأمّل است چون حاکی از آن است که او مُقلّد است و علاوه بر تسلیم خدا بودن، از اولیاء سلف خویش نیز درس می گیرد و در زمره آن دسته از پیروانی است که به خدا تکیه دارد و از سلوک نیاکان نیز بهره مند است.
از مجموع بحث گذشته به این نتیجه می رسیم که خداوند از پیام آوران خود حمایت می کند تا خود را بسازند و درون خویش را صیقل دهند، و رسند به جایی که بجز خدا نبینند. وقتی که خدا آنان را مستعد به این معنا دید و آنان نیز خود را مهیّای پذیرش چنین مقامی دیدند، آن وقت خداوند ندایشان می دهد که بیایید و پرچمدار دین و آیینم باشید.
اما در بعضی روایات آمده است: «وَ انَّ مِنْ شِیعَتِهِ لَإبْراهیمَ، اَیْ مِنْ شیعة عَلیّ(علیه السلام)» این فراز آیه این گونه تلّقی شده که حضرت ابراهیم از شیعیان حضرت علی(علیه السلام) است. این برداشت خوبی نیست، زیرا کلام معصوم(علیهم السلام) درصد بیان مفهوم دیگری غیر آن است و آن این که: شیعه علی(علیه السلام) کسی است که دارای قلب سلیم باشد همانگونه که حضرت ابراهیم(علیه السلام)، دارا بود، قلبی که هیچ تعلّقی به غیر خدا نداشته باشد. اگر چنین صفتی را تحصیل کردید می توانید ادّعا کنید که شیعه علی(علیه السلام) هستید. به عبارت دیگر، برای بیان مطلب می توانیم بگوییم شیعه بودن لازمه اش گردن نهادن بی چون و چرای همه امر و نهی های علی(علیه السلام) است، زیرا حضرت ابراهیم از طرفی از نوح(علیه السلام) درس می گیرد، از طرف دیگر خود را در اختیار بزرگِ دادار دوست قرار می دهد، زیرا از تجربیّات نیاکان خود درس بندگی و تسلیم می گیرد، آن هم نه برای مقصودی دیگر، بلکه تنها برای این که بندگی شایسته تری را ارائه دهد. شیعه خدا بودن برای حضرت ابراهیم و دیگر پیامبران بسان شیعه علی بودن است با این تفاوت که او خود نبی بود و از انبیای دیگر الهام گرفت، ولی علی(علیه السلام) خود امام بود و از پیامبر آخرین درس آموخت.
از جمله آیاتی که علل گزینش انبیا برای نبوّت بحث می کند،‌ آیه ای درباره نبوّت حضرت ابراهیم(علیه السلام) است:
«وَ لَقَدِ اصْطَفَیْنَاهُ فِی الدُّنْیَا وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ‌ * إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ‌»(4).
«ما او «ابراهیم(علیه السلام)» را در این جهان برگزیدیم، و او در جهان دیگر، از صالحان است (چون) وقتی که پروردگارش به او گفت: اسلام بیاور! (و در برابر حق تسلیم باش! او فرمان پروردگار را، از جان و دل پذیرفت) و گفت: در برابر پروردگار جهانیان، تسلیم شدم».
در نتیجه چون حضرت ابراهیم(علیه السلام) نفس خود را از همه خواهشها بر حذر داشت، و خود را بنده مخلص و محض پروردگار قرار داد، خداوند نیز او را مستحق برای نبوّت دانست و او را از انبیاء خاص خود قرار د اد.

2-آیا عصمت یک مقام اختیاری است یا قهری؟

در این زمینه تاکنون گفتگو شده و جوابِ درخور داده است. گفته شده که گرچه عصمت یک تفضّل الهی و عنایت خاصّ ربانی است، اما پیام آوران وحی بر اثر کوشش، مجاهدت و تداوم در مبارزه با نفس امّاره، آن را به دست آورده اند. و به عبارت دیگر قابلیت و شأنیّت چنین مقامی را داشتند. به این ترتیب جایی برای این شبهه باقی نمی ماند که رسیدن به این مقام جنبه اختیاری و اکتسابی دارد. بنابراین، خواست خدا و لیاقت معصومین(علیهم السلام) به طور کلّی در یک نقطه متمرکز شد که آن هم به گزینش این بزرگواران به نام پیامبران انجامید. قرآن نیز راجع به علّت و چگونگی انتخاب حضرت موسی (علیه السلام) می فرماید:
«وَ فَتَنَّاکَ فُتُوناً فَلَبِثْتَ سِنِینَ فِی أَهْلِ مَدْیَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلَى قَدَرٍ یَا مُوسَى‌ * وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی‌»(5).
«ای موسی! ما تو را به امتحان و ابتلای سخت آزمودیم و سالها در میان مردم «مَدین» توقّف کردی، تا سرانجام به مقام «نبوّت» رسیدی، و ترا برای مقام رسالت و محبّت خود آراستیم».
در این فراز آیه، خداوند به موسی می فرماید: ای موسی! ما ترا بی علّت و بی جهت انتخاب نکردیم، بلکه نخست، تو را بعد از این که با دشواریها و بلایا مورد آزمایش قرار دادیم، و به شایستگی هایت به یقین دست یافتیم، آن گاه تو را به رسالت دینمان مأمور ساختیم، پس احراز نبوّت تو بی جهت و بدون پیش بینی نبود. بدین ترتیب خداوند علمداران دینش را می پرورد و بارور می سازد، سپس همواره با اختیار لازم آنان را وارد میدان می کند.

3-عصمت انبیا قبل از بعثت چگونه ارزیابی می شود؟

باریتعالی نسبت به بعضی پیام آوران قبل از بعثتشان حتّی از دوران کودکی عنایت داشت. و این توجّه حضرت حق تا آخر عمر شریفشان با آنان بود. آیا می توان گفت این عنایت از جمله اقدامات و زمینه سازیهای نبوّتشان بود؟ و اگر ما عنایت خدا را در رده پنجم هدایت به شمار آوریم، پس رده های چهارگانه قبل را چگونه و چه وقت طی کردند؟ خوب است برای روشن شدن مطلب به مثالهایی اشاره کنیم و در اطراف آن جواب سؤال را جستجو کنیم.
خداوند در قرآن راجع به حضرت عیسی(علیه السلام) می فرماید:
«إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتَانِیَ الْکِتَابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیّاً * وَ جَعَلَنِی مُبَارَکاً أَیْنَ مَا کُنْتُ وَ أَوْصَانِی بِالصَّلاَةِ وَ الزَّکَاةِ مَا دُمْتُ حَیّاً * وَ بَرّاً بِوَالِدَتِی وَ لَمْ یَجْعَلْنِی جَبَّاراً شَقِیّاً * وَ السَّلاَمُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَ یَوْمَ أَمُوتُ وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیّاً» (6).
«آن طفل(حضرت عیسی(علیه السلام) گفت: همانا من بنده خاصّ خدایم که مرا کتاب آسمانی و شرف نبوّت عطا فرمود، و مرا هر کجا باشم برای جهانیان مایه برکت و رحمت گردانید و تا زنده ام به عبادت نماز و زکات سفارش کرده و به نیکویی با مادر توصیه فرموده و مرا ستمکار و شقّی نگردانید و سلام حق بر من باد روزی که به دنیا آمدم و روزی که از دنیا بروم و روزی که برای زندگانی ابدی آخرت باز برانگیخته شوم)».
و نیز از زبان حضرت علی(علیه السلام) راجع به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است:
«وَ لَقَدْ قَرَنَ اللهُ بِهِ(صلی الله علیه و آله و سلم) مِنْ لَدُنْ اَنْ کانَ فَطیماً اَعْظَمَ مَلَکٍ مِنْ مَلائِکَتِهِ یَسْلُکُ بِهِ طریقَ الْمَکارِمِ، وَ مَحاسِنَ اخْلاقِ الْعالَمِ، لَیْلَهُ وَ نَهارَهُ»(7).
«از همان زمان که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) را از شیر بازگرفتند خداوند بزرگترین فرشته از فرشتگان خویش را مأمور ساخت تا شب و روز وی را به راههای بزرگواری و درستی و اخلاق نیک سوق دهد».
از همان آغازین روزهای دوران طفولیّت، خدای حکیم بزرگترین و مقربّترین ملائک و فرشتگانش را مأمور ساخت تا از مکارم اخلاق الهی در روح و روان حضرتش القا کنند و انسانیّت و کمال او را به درجه مطلوب برسانند. این در دستور کار درگاهیان به صورت شبانه روز قرار داشت تا این که حضرت به نبوّت نائل آمد. همچنین تداوم حراست از وجود شریف حضرت رسول تا واپسین روزهای حیات همراه ایشان بود.
از این آیات و روایات بدست می آید که خداوند عالم کسانی را برگزید و از دوران کودکی، زیر نظر خود قرار داده و از کرم خویش برخوردار ساخته و به علم لایزال و بی مثالش می دید که این بنده از دیگران، درجاتی بالاتر و وارسته تر دارد، از این رو اگر او را در درگاهش بپذیرد و در رحمتش را بر رویش بگشاید، شعور و درایت و حقجویی او هرگز به اُفول نمی گراید و روی از آستانش نمی گرداند، راه به بیراهه نمی پیماید و رضای حقتعالی را به هیچ قیمتی معاوضه می نماید، خلاصه عُجب و غرور سراسر وجودش را قبضه نمی کند.
این شناخت خدا پیش از بعثت رسولانش بهترین پشتوانه و علّت تفویض امر رسالتمداری به آنان گشت، پس خداوند برایشان منّت نهاد و بار سنگین شریعتمداری را به نام نیکشان رقم زد.
پس این طور نیست که کسی که به دلیل دارامندی، صاحبنامی، کیاست، فتوّت و یا تحت هر نام دیگری به این منصب گمارده شود حال آن که جهات دیگران آن به باد فراموشی سپرده شده باشد. در عین این که می تواند این مقامات در فرد مزبور جمع باشد، اما نمی توان به یکایک آنها به تنهایی بسنده کرد. هر قدر طریق، خطربارتر باشد مأمور آن نیز باید شأنی واقفتر و پسندیده تر داشته باشد، همان گونه که ما به منظور رسیدن مقصدی، قاصد ورزیده تر و کارآزموده تر می گزینیم. پرواضح است که خدای حکیم پیام آورش را پس از طی مراتبی که در خور است می گمارد و این نیست مگر پیامبران که قبلاً دست آموز و دست پرورده دامان عصمتیان وارد صحنه گردند. پس این ملاک و معیار گزینش و بعثت رسولان حقتعالی است. اگر هر دلیلی غیر این باشد در تصوّر قاصر ما نمی گنجد و صلاح کشور خویش را خسروان دانند.
به این جهت پیامبر اسلام، به علّت محمّد بودن و فرزند آمنه و عبدالله بودن به مقام رسالت نرسید، بلکه او خود درسها آموخت و حکمتها به الهام دید تا عرش اعلی شکافت و نام نیک نخستین عبداللّهی را طلعت یافت. خالق سبحان سرسلسله عدل را اینسان پی ریخت و غیر از این، عدل به معنای واقعی کلمه معنا نمی یافت. و این ترجیح رسولان بر دیگر بندگان عین عدل است وگرنه ترجیح بلا مرجح گرچه ممتنع نیست، اما قبیح است و «لا یفعل الله القبیح» خدای حکیم کار قبیح نمی کند. در نتیجه چون گوهر وجود گرانقدر پیامبر به نور ایزدی تابناک شد و زمینه پذیرش آن فراهم گردید در علم ازلی جای گرفت آن وقت ندا رسید: که نام تو در عالَم اَعلی به دفتر محرمان ایزدی مزیّن شد.
به هر صورت پدر بین فرزندان از صُلب خویش، آن را می پسندد که با خوی پدر هم آواز و خوشایند طبعش باشد. و علاقه بیشتر پدر بیشتر پدر به فرزندی که دارای استعداد و لیاقت، پشتکار، جدیّت و تعبّد است دلیل بر امتیاز نهادن او و بی اعتنایی به بقیّه نیست بلکه به این دلیل است که شاید تشویق و همسویی با او، سبب دلگرمی و شکوفایی کامل استعداد او می شود تا سریعتر به اهداف عالی نایل گردد. خداوند نیز یکی از بندگانش را مورد حمایت قرار می دهد و مراقبتش می کند تا به برجستگی های اخلاقی او کمک کند و موجب رشد گردد.

4- فلسفه ضرورت عصمت در انبیا و تفاوت آنها با مصلحین و مجتهدین چیست؟

چه لزومی دارد که انبیا معصوم باشند، و آیا صرف عدالت، که مرتبه ای پایین تر از عصمت است کفایت نمی کند. – با توجّه به این که مردم به علما و صاحبان طریقت خود به دلیل داشتن عدالت، صداقت، صلابت، هدایت و لیاقتشان بدانها اعتقاد دارند و دلگرمند و خواستار چیزی بیشتر از این نیستند و به دنبال همین معنا به امر و نهی آنان گردن می نهند، آیا همین مقدار کافی نبود و نیاز به خصلت دیگری به نام عصمت نیز هست؟
در پاسخ به این گونه سؤال و شبهه، می توان گفت؛ صداقت و صلابت رهبر و رهبران با مقام شامخ نبوّت و رسالت فرق دارد.
1- زیرا رسولان خدا از علومی بحث می کنند و نشانه و آیه ای می آورند که از دیدگاه عادّی به دور و دیدنشان محال است. پیغمبر مأمور و نزول کلام معصومترین موجود در عالم است و اگر بار سنگین وحی را بر دوش نااهلی آلوده گذارند تحمّل از کف می دهد و قادر به رساندن به سرمنزل مقصود نیست. این می طلبد که حامل وحی، محترم و اهل باشد، و همین مقدار از مسئولیت اگر بر دوش عالمی باشد که اهل دل است و … اما عصمت نیافته، این بار گرانی خواهد بود که عالِم و رهبر صالح را از زیر سنگینی بار آن براند. از این رو پیامبر معصوم به جهت داشتن علم لَدُنّی و … متّصف به عصمت، در مقام حامل و ناقل اَسرار عالَم غیب است.
2- پیامبر از ماورای مادّی و از عالم غیب خبر می دهد، که دسترسی به آن برای غیر آن ها امکان پذیر نیست، ولی مجتهد و مُصلح از منابعی خبر می دهد که در دسترس قرار دارند. پس هویّت بین این دو طایفه بُعد زیادی است که قابل مقایسه نیستند.
3- اگر پیامبری حامل پیامی باشد، در آن جای شک و شبهه و تردیدی نمی تواند راه یابد، امّا اگر عالمی حُکمی و فتوایی صادر کند برای روشن شدن و صحّت و سُقم و مأخذ و … راههای در دست است که می توان به کمک آنها راهِ صحیح تر را مورد دقّت و تامّل و بررسی قرار داد.
بسا ممکن است راوی خبری که به دست مجتهد و عالِم معتبر رسیده و بدان اعتماد شده و با تکیه بر آن حُکمی صادر کرده مورد وثوق نباشد و یا خبر، خود معارضی داشته باشد، در حالی که مجتهد مزبور بدان دست نیافته، ممکن است دیگران این اشتباه را جبران کنند، ولی شأن رسولان حق و آنچه مکلّف به نزول آن هستند، اجلّ از آن است که حتّی وزنه ای برای رسوخ این گونه تردیدها را دارا باشند.
4- همچنین علمای اهل نظر به نام مجتهد، با توجه به منابع و مآخذی که در دست است به دنبال تجزیه و تحلیل و تحقیق آنها می روند و در این راه چکیده استنباط خود و آنچه از ذهن آنان می تراود را به صورت یک فتوا و حکم نظری خود به عرصه کاغذ آورده و به دست آن دسته از مردم که وی را به رهبری خویش در امور دین قبول دارند می رساند تا مردم نیز آن را به مثابه حکم خدا در روزگارشان تلّقی کرده و بدان عمل کنند. از این رو اگر پیروان او دیدگاهش را به دیگر آراء فقهیان عرضه کنند و مورد ارزیابی قرار دهند و نظرش را بی مایه تر از استنباط دیگران یابند و یا اشتباه او محرز گردد که این امر بعید نیست، مقلّدان او مجازند به دیگری بگروند، گرچه او از عدالت و صلاحیّت ساقط نمی شود. پس این احتمال سهو او که در مخیّله هوادارانش خطور می کند دور از ذهن نیست. در نتیجه راه محک زدن او از سوی مقلّدان و اهل خبره همواره باز بوده و خواهد بود. امّا در خصوص انبیا چنین گمانی راه به جایی نمی برد. عادل ممکن است عدالتش مورد خدشه واقع شود امّا عصمت و رسالت پناهی، هیچگاه چنین توهّمی را به خود راه نمی دهد.
5- عالمان و پیشقراولان دین ممکن است دچار اشتباه شوند- حتّی در حکم خداوند لغزشی داشته باشند- زیرا آنها از ماوراء مادّه نمی توانند خبر بگیرند و دامن خود و گفته هاشان را از اشتباه و سهو بیمه کنند.
ولی پیامبران خدا قادرند از اقصی نقاط عالَم و ورای جهان هستی اخبار صحیح از غیر را تشخیص دهند و به محتاجان برسانند و خود خبره اند. اساساً انبیاء تا حکم خدا صادر نشود به حکم کردن مبادرت نمی ورزند. و با گشودن زبان؛ تشنگان حق و حقیقت از زلال معارفشان سیراب می شوند.
همواره حق خواهان، چشم به درند که گره های کور زندگی خود را از لعل شفابخش کلامشان بگشایند و پیام آوران حق نیز تا دردمندی را نمی یافتند درّ گرانبهای زبانشان به گردش در نیامده و بهای گوهر وجودشان را هرگز به اندک نفروختند که:
«وَ مَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى‌ * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحَى‌ * عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَى‌»(8).
«پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) هرگز از روی هوای نفس سخن نمی گوید، آنچه می گوید چیزی جز وحی که بر او نازل شده نیست، او کسی است که جبرئیل امین او را تعلیم داده است».
سایه علم و عصمت رسولان حق باید به گونه ای باشد که سنگینی آن، همه نظرها را به سوی صحّت و صداقت آنان سوق دهد و احتمال سهو و نسیان را از انظار بزداید.
6- لغزش عالِمان، به دست اهل نظر و خبره قابل کشف است، اما برای این که نظر و رأی انبیا محک زده شود هیچ صاحب درایت و فضیلتی غیر از خود آنان وجود ندارد. بنابراین عصمت در خداوندگاران دین و دیانت شرط است.

5-آیا تحصیل عصمت برای غیر انبیا ممکن است؟

آیا غیر انبیا و امامان(علیهم السلام)- که به عصمت شهره اند- برای کسانی که از سایر مردم امکان این است که به مقام عصمت نایل آیند یا نه، یعنی مردمی که نه امام و نه پیامبرند اصولاً می توانند افتخار عصمت را از آن خود کنند؟
در جواب این پرسش با عنایت به بحثهای گذشته و بیان چگونگی احراز شرافت عصمت، گمان نمی رود جایی برای این بحث باقی باشد، زیرا بیشتر نتیجه گیری لازم به این صورت بود که هر انسانی اگر خود را از همه گناهان وارهاند و بر این امر تداوم بخشد، خود واقعی خویش را اصالتاً حفظ کند و خواهان ارتقاء روحی و ایجاد زمینه لازم این شایستگی باشد و قلب سلیم را به پیشگاه خداوند هدیه برد، مشمول این عنایت خاص خدای تعالی خواهد بود و خداوند نیز قلب سلیم شخص را به نور فروزان خود تابناک می فرماید. در نتیجه، جواب پرسشهای ما در ضمن ارزیابیهای گذشته داده شده و گفته شد این امر محال نیست. ضرورتی ندارد که این منصب الهی را تنها در انبیا و معصومان(علیهم السلام) منحصر بدانیم. دلیل این مطلب عموم ادلّه است که از آیات و روایات استفاده می شود.
1- «وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلاَّ مَا سَعَى‌ * وَ أَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرَى‌ * ثُمَّ یُجْزَاهُ الْجَزَاءَ الْأَوْفَى‌»(9).
«برای انسان جز سعی و کوشش او نیست و انسان، پاداش سعی و عمل خود را (در دنیا و برزخ) بزودی خواهد دید سپس (در آخرت) به پاداش کامل تری خواهد رسید».
2- «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقَاناً»(10).
«ای کسانی که ایمان آورده اید! اگر از مخالفت فرمان خدا پرهیز کنید، برای شما وسیله ای جهت جداساختن حق از باطل قرار می دهد».
3- «فَمَنْ تَبِعَ هُدَایَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاَ هُمْ یَحْزَنُونَ‌»(11).
«کسانی که پیرو هدایت من باشند، نه ترسی بر آنهاست و نه غمگین شوند».
4- «وَ الَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ‌»(12).
«آنها که در راه ما (با خلوص نیت) جهاد کنند، قطعاً به راههای خود، هدایتشان خواهیم کرد، و خداوند با نیکوکاران است».
5-«وَ أَنْ لَوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِیقَةِ لَأَسْقَیْنَاهُمْ مَاءً غَدَقاً»(13).
«اگر در راه ایمان استقامت ورزند، با آب فراوان سیرابشان می کنیم».
6-«وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ‌»(14).
«هر کس به خدا تمسّک جوید، به راهی راست هدایت شده است».
آیات فوق به کلمات «مَنْ» و «الَّذینَ» شروع شده اند، همگی افاده عموم می رسانند و گویای فتح باب عصمت است و انحصاری در آن به چشم نمی خورد. امّا در این راه خطیر تاکنون تعدادی اندک کامیاب شده اند که همان معصومان تاریخند که از اندرون خود طریق فطرت جستند و به اقلیم امن کردگاری و حق جویی به مهمانی بردند و تمام هواهای نفس را به گامهای صولتش سپردند.
آری، کسب منزلت معصومان محال نیست، بلکه راهی که از فطرت آغاز و به عصمت منتهی می شود، پنج مرحله اساسی است که بسیار پرفراز و نشیب است، و لازم نیست مأوی کنندگان در اعلی درجه و نازلترین آن، در یک سطح قرار گرفته باشند.
چون خداوند به رسولش می فرماید: «قُل ربِّ زِدْنی عِلماً»(15) یعنی حتی پیامبرش در حرکتی به سوی تکامل بسر می برد. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) نیز در آن حدیث معروف می فرماید:
«مَنْ اخْلَصَ اللهِ اَربَعینَ صَباحاً فَجَّرَ الله یَنابیعَ الحِکمَهِ مِنْ قَلْبِهِ عَلی لِسانِهِ»(16).
«اگر کسی چهل روز بر زاویه اخلاص برای خدا اعمالش را انجام دهد، چشمه سارهای حکمت از قلبش به زبانش می رسد».
به این نحو که چیزی برای خدا در دستور تمام حرکات و سکنات او نباشد، و هرچه دیده ببیند و گوش بشنود تنها برای خرسندی و رضای او باشد. گفتن اینها آسان است، ولی عمل کردن آن بسیار مشکل است، البته دشوار است برای ما که این راه را نرفته ایم، اما برای کسانی که خود را وقف آن کرده باشند توفیقات لازم نیز شامل حالشان می گردد، و پیمودن آن آسان می شود و چشمه سارهای حکمت از قلبشان جاری می گردد. این افاضه ی فیض خدایی بر قلبشان، زبانشان را نیز در بر می گیرد، یعنی آنچه می گویند از روی زلال حکمت دل تراویده است. این غلیان حکمت می تواند عمومیّت داشته و برای همه مردم ممکن باشد. در این زمینه خطبه ای از نهج البلاغه است که بسیاری از مطالب را برای ما روشن می کند.
علی(علیه السلام) موقعی که این آیه مبارکه را تلاوت می نمودند:
«فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَ الْآصَالِ‌ * رِجَالٌ لاَ تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَ لاَ بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ إِقَامِ الصَّلاَةِ وَ إِیتَاءِ الزَّکَاةِ یَخَافُونَ یَوْماً تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصَارُ * لِیَجْزِیَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا وَ یَزِیدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ یَرْزُقُ مَنْ یَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ‌»(17).
«در خانه هایی (مانند معابد و مساجد و منازل انبیا و اولیاء) خدا رخصت داده که آن جا رفعت یابد و در آن ذکر نام خدا شود و صبح و شام تسبیح و تنزیه ذات پاک او کنند. پاک مردانی که هیچ کسب و تجارت آنان را از زیاد خدا غافل نگرداند و نماز بپا داشته و زکات فقیران بدهند و از روزی که دل و دیده ها در آن روز حیران و مضطرب است ترسان و هراسانند تا خدا در مقابل بهترین اعمال ایشان (که خلوص نیت و خوف خدا و معرفت اوست) جزاء و ثواب عطا فرماید و از فضل و احسان خویش بر آنها بیفزاید و خدا هر که را خواهد روزی بی حد و حساب بخشد».
فرمودند:
«اِنّ اللهَ سُبحانَهُ وَ تَعالی جَعَلَ الذِّکْرَ جلاءً لِلْقُلُوبِ، تُسْمِعُ بِهِ بَعْدَ الْوَقْرَةِ، تُبْصِرُ بِهِ بَعْدَ الْعَشْوَةِ، وَ تَنْقادُ بِهِ بَعْدَ المُعانَدَةِ، وَ ما بَرِحَ(18) للهِ-عَزّتْ الاؤُهُ-فِی البُرْهَةِ(19) بعْدَ الْبُرْهَةِ وَ فِی اَزْمانِ الْفَتَراتِ عِبادٌ ناجاهُمْ فِی فِکَرِهِمْ، وَ کَلَّمَهُمْ فِی ذاتِ عُقُولِهِم، فَاسْتَصْبَحُوا بِنُورِ یَقَظَةٍ فِی الابْصارِ وَ الاَسْماعِ وَ الاَفْئِدَةِ، یُذَکِّرُونَ بِاَیّامِ اللهِ، یُخَوِّفُونَ مَقامَهُ، بِمَنْزِلَةِ الاَدِلَّةِ فِی الْفَلَواتِ، مَنْ اَخَذَ الْقَصْدَ حَمِدوا اِلَیْهِ طَریقَهُ، وَ بَشَّرُوهُ بِالنَّجاةِ، وَ مَنْ اَخَذَ یَمیناً وَ شِمالاً ذَمُّوا اِلَیْهِ الطَّریقَ، وَ حَذَّرُوُه مِنَ الهَلَکَةِ، وَ کانُوا کذلِکَ مَصابیحَ تِلْکَ الظُّلُماتِ، وَ اَدِلَّةَ تِلْکَ الشُّبُهاتِ، وَ اِنَّ لِلذِّکْرِ لاَهْلاً اَخَذُوهُ مِنَ الدُّنیا بَدَلاً، فَلْمْ تَشْغَلْهُم تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْهُ، یَقْطَعُونَ بِهِ ایّامَ الْحیاةِ وَ یَهْتَفُونَ بِالزَّواجِرِ عَنْ مَحارِمِ اللهِ فِی اسْماعِ الغافلینَ، وَ یَامُرُونَ بِالقِسْطِ، وَ یَأتَمِرُونَ بِهِ، وَ یَنْهَوْنَ عَنِ المُنْکَرِ وَ یَتَناهَوْنَ عَنْهُ، فَکَاَنَّما قَطَعُوا الدُّنیا اِلَی الاخِرَةِ وَ هُمْ فیها، فَشاهَدُوا ماوَراءَ ذالِکَ فَکَاَنَّما اطَّلَعُوا غُیوُبَ اَهْلِ البَرْزَخِ فی طُولِ الاِقامَةِ فِیهِ، وَ حَقّقتِ الْقیامَةُ عَلَیْهِمْ عِداتِها، فَکَشَفُوا غِطاءَ ذالکَ لِاَهْلِ الدُّنیا حَتّی کَاَنَّهُمْ یَرَوْنَ ما لا یَرَی النَّاسُ، وَ یَسْمَعُونَ ما لا یَسْمَعُونَ، فَلَوْ مَثَّلَهُمْ لِعَقْلِکَ فِی مَقاوِمِهِم المَحْمُودةِ وَ مَجالِسِهِمِ المَشْهُودَةِ … کَرَأَیْتَ اَعْلامَ هُدی، وَ مَصابیحَ دُجی، قَدْ حَفَّتْ بِهِمُ المَلائِکَةُ وَ تَنَزَّلَتْ عَلَیْهِمُ السَّکینَةُ وَ فُتِحَتْ لَهُمْ اَبْوابُ السَّماءِ وَ اُعِدَّتْ لَهُمْ مَقاعِدُ الکَراماتِ فِی مَقامٍ اطَّلَعَ اللهُ عَلَیْهِمْ فیهِ فَرَضِیَ سَعْیَهُمْ وَ حَمِدَ مَقامَهُمْ…».(20)
«خداوند یاد خویش را جلای قلبها قرار داده، که در اثر آن، گوش پس از سنگینی می شنود و چشم پس از کم سویی می بیند و بدین وسیله پس از لجاجت و دشمنی، منقاد و رام می گردد. خداوند- که نعمتهایش بزرگ باد- در هر عصر و زمانی همواره بندگانی داشته که به فکر آنها الهام می کرده و در وادی عقل و اندیشه با آن سخن می گفته است. (این بندگان) با نور بیداری عقول؛ چراغ فهم و بینایی را در چشمها، گوشها و دلها روشن می ساختند، انسانها را به یاد روزهای خاصّ الهی می ساختند، انسانها را به یاد روزهای خاصّ الهی می انداختند و از مقام عظمت پروردگار، آنان را بیم می دادند. این افراد به منزله راهنمایان بیابانها بودند، کسانی که راه مستقیم، وسط را پیش گرفته، طریقشان را می ستودند و آنان را به نجات بشارت می دادند، و افرادی که به چپ و راست متمایل می شدند از آنها انتقاد کرده، و از هلاکت بیمشان می دادند، بدین گونه این بندگان پاک، چراغ آن تاریکیها و راهنمای آن پرتگاهها بودند. یاد خدا اهلی دارد، که آن را به جای زرق و برق دنیا برگزیده اند، لذا هیچ تجارت و داد و ستدی آنها را از یاد خدا باز نداشته است.
با همین وضع زندگی خود را ادامه می دهند، و غافلان را با فریادهای خود متوجّه کیفر محرّمات الهی می کنند، به عدالت فرمان می دهند و خود به آن عمل می نمایند، مردم را از بدی باز می دارند و خود به گِرد آن نمی چرخند، با این که در دنیا هستند گویا آن را رها کرده و به آخرت پیوسته اند، آنها ماورای دنیا را مشاهده کرده، گویا از پشت دیوار این جهان سر برآورده و به جهان برزخیان می نگرند… و گویا رستاخیز، وعده های خود را برای آنها عملی ساخته است. آنها این پرده ها را برای جهانیان کنار زده، حتّی گویا چیزهایی را می بینند که دیگران نمی بینند، و مطالبی را می شنوند که دیگران نمی شنوند. اگر آنان را در پیشگاه عقل خود مجسم سازید و مقامات ستوده و مجالس آشکار آنان را بنگرید… خواهید یافت که آنها نشانه های هدایت و چراغهایِ تاریکی هستند که فرشتگان آنان را در میان گرفته، آرامش بر آنها نازل گردیده، درهای آسمان برویشان گشوده شده، و مقام محترمی برایشان فراهم آمده است…».
پس باب عصمت برای همه باز است و برای ورود به این فضای نورانی برای همه کس آزاد است ولی جدّیت و کوشش فراوان را می طلبد.
«إِنَّ رَحْمَةَ اللَّهِ قَرِیبٌ مِنَ الْمُحْسِنِینَ‌»(21).
«رحمت خدا برای نیکوکاران نزدیک است».
از این گذر کوتاه بر آن شدیم تا گفته باشیم که نیل به مقام عظمای عصمت، طریقی انحصاری نیست و راهی است فراخ و لطفی بوده برای همه.

پی نوشت ها :

1. آل عمران(3)،آیه 55.
2. انبیاء(21)، آیه 90.
3. صافات(37)، آیه 83-84.
4. بقره(2)، آیه 130-131.
5. طه(20)، آیه 40-41.
6. مریم(19)، آیه 33-30.
7. نهج البلاغه، خطبه قاصعه(192)، ش 118.
8- نجم(53)، آیه 3 تا 5.
9- نجم(53)، آیه 41-39.
10. انفال(8)، آیه 29.
11. بقره(2)، آیه 38.
12. عنکبوت(29)، آیه 69.
13. جن(72)، آیه 16.
14. آل عمران(3)، آیه 101.
15. طه(20)، آیه 114.
16. سفینة البحار، ج1، ص 408.
17- نور(24)، آیه 38-36.
18. بَرَحَ: مدت زمانهای متناوب و پی در پی را گویند.
19. بُرْهَة: فاصله زمانی بین دو چیز؛ ولی در این جا به معنای وقفه در وحی است.
20. نهج البلاغه، خطبه 222.
21. اعراف(7)، آیه 56.

منبع مقاله :
معرفت، محمد هادی؛ (1389)، تنزیه انبیاء (از آدم تا خاتم)، قم: انتشارات ائمه(ع)، چاپ دوم

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد