خانه » همه » مذهبی » پای کنکور ظهور

پای کنکور ظهور

پای کنکور ظهور

ظهور موعود(عج) نزدیک است؟ چه پرسش سهل و ممتنعی! پرسشی که می تواند راه را نزدیک کند، به همان اندازه می تواند حاوی نکته و نشانه و آدرس انحرافی باشد. بهار 1390 شمسی با جوش و جنبشی که در جان ملت ها افتاده، تداعی بهار جان ها را می کند. این ذات بهار است که در امید و ایمان به رویش بدمد و امسال این اشتیاق مضاعف شده است. با این حال پرسش از «ظهور نزدیک است؟» به همان اندازه که روایتگر مشتاقی است می تواند غلط انداز باشد. چرا؟ داستان، ماجرای ظرفیت قلب است که با همه وسعت، گنجایش اضداد را ندارد.همان قصه آزمون جامعی است که برگزار می کنند تا گواهی بدهند سالیان آموختن و گفتن و شنیدن را. داستان مرکبی است که راهوار نباشد، تو پی لیلی و او پی فرزند… تازه اگر دلت پیش دلدار باشد.

همچو مجنون در تنازع با شتر

میل مجنون پیش آن لیلی روان

یک دم ار مجنون زخود غافل شدی

عشق و سودا چون که پر بودش بدن

آن که او باشد مراقب، عقل بود

لیک ناقه بس مراقب بود و چست

فهم کردی زو که غافل گشت و دنگ

چون به خود بازآمدی، دیدی زجا

در سه روزه ره، بدین احوال ها

گفت ای ناقه! چو هر دو عاشقیم

جان زهجر عرش اندر فاقه ای

جان گشاید سوی بالا بال ها

راه نزدیک و بماندم سخت دیر

سرنگون خود را ز اشتر در فکند

تنگ شد بر وی بیابان فراخ

آن چنان افکند خود را سخت زیر

چون چنان افکند خود را سوی پست

پای را بر بست و گفتا «گو» شوم

عشق مولا کی کم از لیلی بود

گوی شو، می گرد بر پهلوی صدق

گه شتر چربید و گه مجنون حر

میل ناقه پس پی کرّه اش دوان

ناقه گردیدی و واپس تر شدی

می نبودش چاره از بیخود شدن

عقل را سودای لیلی در ربود

چون بدیدی او مهار خویش سست

رو سپس کردی به کرّه بی درنگ

کاو سپس رفتست بس فرسنگ ها

ماند مجنون در تردد سال ها

ما دو ضد، بس همره نالایقیم

تن ز عشق خار بن چون ناقه ای

در زده تن در زمین چنگال ها

سیر گشتم زین سواری، سیر سیر

گفت سوزیدم زغم تا چند چند

خویشتن افکند اندر سنگلاخ

که مخلخل گشت جسم آن دلیر

از قضا آن لحظه پایش هم شکست

در خم چوگانش غلطان می روم

گوی گشتن بهر او اولی بود

غلط غلطان در خم چوگان عشق

ناقه ناهمراه را باید پی کرد تا پی مقصود رفت و رسید اما گاه چنان می شود که مهر و تعصب ناقه- از هر جنس- آدمی را از مقصد بازمی دارد. بسا بزرگانی که ناقه و مرکب سفر، قبله شان شد. یا بدتر، شدند قتیل الحمار! در کمال پختگی میل به کودکی کردند و شدند «حلوم الاطفال»، پی رؤیاهای کودکانه دوان. خیال کردند آنچه با مشقت تا بدین جا ساخته و فراز آورده اند، خانه شنی کنار دریاست که می توان ساعت ها- با رنج تمام- ساخت و به اشاره ای فرو ریخت. نان پیامبر(ص) و علی(ع) خوردند و آخر سر، راه را برای معاویه هموار کردند، اگر به جبهه او نپیوستند.یا نان امام زمان(عج) خوردند و آمریکا و اسرائیل را سر هیجان آوردند.

ظهور نزدیک است؟ چه پرسش سهل و صعبی! چرا ظهور ذخیره الهی (عج) نزدیک نباشد حال آن که از یک سو جهان انباشته از ستم شده و از دیگر سو، ملت های مسلمان به جنبش آمده اند. اصلا هر ساعتی که از روزگار می کاهد، ظهور نزدیک تر می شود. در این تردید و تخلفی نیست. مستأصل شدن ابرقدرت ها و سران جبهه استکبار گواهی می دهد که وعده حق نزدیک است. به میدان آمدن مردانی عزیزتر و نفوذناپذیرتر از پاره های پولاد در برابر طواغیت، داد می زند بشارت ظهور را اما… ورزیده و مهیا که نباشی چه تفاوتی می کند همین فردا موعد ظهور امام عصر(عج) باشد یا جمعه 01 سال بعد. مهیا نبودن سهل است، گاه چنان رمیده- به سیاق نعل وارونه- می دویم که فرسنگ ها فاصله می اندازیم تا میقات و میعاد. این از مسلمات است که باور و عمل مدام دگرگون شونده ما و مردمان ما و صاحب منصبان و سخن گویان ما، علی الدوام ظهور را نزدیک یا دیر و دور می کند.

می توان سنجید این دوری و نزدیکی را، دست کم به دو روش. یک آزمون همان است که ببینیم ائمه پیش از امام عصر (علیه السلام) چگونه فرمان راندند و فرمان آنها چرا پیش نرفت؟ بپرسیم که اگر امروز حضرت ولی عصر- ارواحنا له الفدا- پرده غیبت کنار زند و برای عدالت و حق حکم براند، آیا حکایت پرغصه روزگار امیرمؤمنان و امام حسن و امام حسین علیهم السلام از جانب خواص و عوام تکرار می شود یا نه؟ و روش دوم که اسباب و مقدمه آزمون به شیوه اول است، اینکه بپرسیم و بکاویم با جانشین امام عصر(عج) که حجت امام بر مؤمنان است، چگونه معامله کرده ایم؛ از صاحبان مناصب عالی حکومتی و دارندگان نفوذ و اعتبار و وجاهت بگیرید تا مردمان عادی؟ بکاویم آنجا که دعوت به وحدت و الفت و عدالت، و مرزبندی و مبارزه با استکبار و فساد و فتنه و نفاق شد چه قدر مردم همراهی کردند- که کردند- چه مقدار صاحب منصبان لبیک گفتند، کدام ها از خود گذشتند و کدام گرفتار خود و منصب و مرکب و فرزند و مشاور و مال و باند و قبیله و حزب ماندند؟ بپرسیم که کجا تعصب ورزیدند و کجا دست رد به سینه تعصبات باطل جاهلی زدند یا نزدند؟ از این منظر ولایت فقیه، قبله نمای جاده انتظار است.

«آیا ظهور نزدیک است؟» با همه آتش اشتیاقی که برمی افروزد، سؤال غلط اندازی خواهد بود اگر درباره جماعتی مطرح شود که در یک دل، دو دلبر داشتند و آخر سر هم کم بهاترین را برگزیدند. دلباختگانی بودند که به جای منزل لیلی، سر به ناقه سپردند تا آنان را پی تعلقات خود ببرد. انتظار بی ملاک نیست، کاملا قاعده مند و دارای فرمول است. «ماجعل الله لرجل من قلبین فی جوفه. خداوند در درون انسان دو قلب ننهاده است.»

رسم عاشق نیست با یک دل دو دلبر داشتن

یا ز جانان یا ز جان بایست دل برداشتن

یا اسیر حکم جانان باش یا دربند جان

زشت باشد نوعروسی را دو شوهر داشتن

ملاک روشنی در این میان وجود دارد، همان که امیر مؤمنان پس از ماجرای تلخ صفین و حکمیت و با زبان سراسر عتاب و سرزنش به یاران خود فرمود: «ایها الناس المجتمعه ابدانهم المختلفه اهوائهم! ای مردمی که بدن هاشان در کنار یکدیگر جمع است و سودای دل های آنان پراکنده! کلام شما سنگ سخت را سست می کند و رفتارتان دشمنان را به طمع می اندازد. آنجاها که می نشینید رجز می خوانید اما هنگام مبارزه که می رسد، به زبان اهل گریز از جنگ می گویید ای جنگ از ما دور شو!…هر کس به وسیله شما به سوی دشمن تیر انداخت، تیری شکسته و بی پیکان رها کرد» (خطبه 29 نهج البلاغه). ملاک، احساس همیشگی جهاد است و اقتضای جهاد، بر دشمن متمرکز شدن و سستی نورزیدن و راه رخنه را بستن و از حواشی گذشتن و تعصبات تفرقه آفرین را به دور افکندن است. امام پس از شنیدن هجوم لشکر معاویه به شهر انبار، جهاد را دری از درهای ویژه بهشت برای اولیای خاص خداوند دانستند اما فرمودند «من شب و روز و پنهان و آشکار شما را به جهاد فراخواندم و گفتم با آنها بجنگید پیش از آن که با شما بجنگند، به خدا سوگند با هیچ قومی در خانه اش نجنگیدند مگر آن که او را خوار ساختند. پس شما کار را به گردن هم انداختید و یکدیگر را خوار کردید تا در نتیجه غارتگری، شما را متلاشی ساختند و بر شهرهای شما مسلط شدند… یا اشباه الرجال و لارجال! حلوم الاطفال… ای مرد نمایان نامرد که صاحبان رؤیاهای کودکانه اید…» (خطبه 27 نهج البلاغه).

پرسش مهم تر از «آیا ظهور نزدیک است؟»، این سؤال است که رفتار و گفتار امروز ما چه قدر بسترساز ظهور است و به چه میزان حجاب می شود و فاصله می اندازد؟ حقیقی ترین پرسش این است که ما با جانشین امام عصر(عج) چه گونه معامله کرده ایم؟ کم فروشی نکرده ایم؟ طاقچه بالا نگذاشته ایم؟ امانتداری کرده ایم؟ ما در این کنکور آزمایشی بزرگ که در آستانه آزمون نهایی است چه قدر ورزیده و چابک و از سر توجه رفتار کرده ایم که اگر فردا خبر پیچید «امام زمان آمد» جا نمانیم؟ و الاّ اگر قرار باشد مانند خواب ماندگانی که به صدای ناگهان از جا می پرند و با لباس خواب به کوچه می دوند و انگشت نمای خلایق می شوند، خبردار ظهور شویم که چه کاری است علی الدوام گفتن «ظهور نزدیک است… آیا ظهور نزدیک است؟»! آنان که در هر امری به هر دلیل خودمداری و اجتهاد خودبینانه پیشه می کنند، در واقع زمام به دست غیر سپرده اند. با هر گامی از مقصد دورتر خواهند افتاد و در آزمون خطیر جا خواهند ماند. این آزمون، معافی و راه دررو ندارد.

به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند

که تو در برون چه کردی که درون خانه آیی

تعصب باطل از یک سو و لجاجت و اصرار بر این تعصبات از سوی دیگر، مقدمه بی تقوایی است که پیامبراکرم(ص) فرمود «هرکس تعصب بورزد یا به خاطر او تعصب [ناحق] بورزند، رشته ایمان از گردن خویش گشوده است» و باز فرمود «هرکس که در قلب او به اندازه دانه خردل عصبیت باشد، خداوند او را در روز قیامت با اعراب جاهلی مبعوث می کند». امیرمؤمنان نیز ضمن تخطئه تعصب و لجاجت و بیان این تعبیر که «لجاجت، اندیشه را تباه می کند، فرموده اند: «اگر چاره ای از داشتن تعصب نیست، باید تعصب تان به خاطر خصلت های والای انسانی و کردار ستوده و امور نیکویی باشد که اهل شرافت و بزرگواری در آنها بر یکدیگر فضیلت و برتری می جستند…» (خطبه 192 نهج البلاغه).

انسان جایز الخطاست، درست. انسان منتظر می تواند خطا کند، قبول. اما واجب الخطا که نیست. باید از خطا و انحراف برگشت که اگر اصرار در میان باشد، عقل را تعطیل، و اندیشه و تصمیم را تباه می سازد، چندان که برخی رجال نقش آفرین در فتنه سال88 را به تباهی کشاند. به تعبیر رهبر فرزانه انقلاب، نان امام زمان(عج) را خورده بودند و دشمن را شاد کردند. «دل انسان غمگین می شود و می شکند به خاطر اینکه چرا کسانی که نان انقلاب را خوردند، نان اسلام را خوردند، نان امام زمان را خوردند، دم از امام زمان زدند، دم از ائمه معصومین زدند، حالا طوری مشی می کنند که اسرائیل و آمریکا و سیا و هرکسی که در هر گوشه دنیا با اسلام دشمن است، برایشان کف بزنند. این، انسان را غصه دار می کنند ولی به شما عرض کنم، بشارت های الهی این قدر زیاد است که هر غمی را از دل پاک می کند. بشارت های الهی خیلی زیاد است. نباید خیال کرد که اگر چهار نفر آدمی که سابقه انقلابی دارند، از کاروان انقلاب کنار رفتند، پس انقلاب غریب ماند. نه آقا، همه انقلاب ها، همه فکرها، همه جریان های گوناگون اجتماعی، هم ریزش دارند، هم رویش دارند؛ ریزش در کنار رویش.»

جهان آبستن حوادث بزرگی است. در سدّ استکبار خلل افتاده است. نهال بیداری اسلامی، انقباض و انجماد حاکمیت طواغیت را شکافته و جوانه آن سر بیرون آورده است. عطر و بوی بهار ظهور، پنهان کردنی نیست اما زمان همت و تلاش مضاعف است، دوران سختکوشی و مجاهدت. ظهور نزدیک است یعنی بی خواب و بی تاب شدن و مراقبت و مجاهدت و پاییدن خویش از گامی که از سر خواب و غفلت برداشته می شود. یعنی خود را در جبهه یافتن و هیچ چیز را جای مسئله اصلی ننشاندن. یعنی چشم به انگشت اشارت مقتدا داشتن و جدیت در اطاعت را سرلوحه امور ساختن و نظرات ایشان را به مولوی و ارشادی تقسیم نکردن. یعنی بی تفاوت از رنج ملت های انقلابی نگذشتن. یعنی حلقه و قبیله و حزب را بر گرده حق و عدالت و تکلیف بار نکردن. یعنی گوی چوگان دوست شدن و ناهمرهان را پی کردن. یعنی که همه چیز را با قبله نمای حریم دوست سنجیدن. یعنی که بی عشق خمینی و خامنه ای نتوان عاشق مهدی شد. باید به این باور رسید که مارقین و قاعدین و ناکثین و قاسطین، همه در بیراهه رفته اند.

محمد ایمانی

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد